سرانجام قرامطه بحرین چه شد؟
سرانجام قرامطه بحرین چه شد؟ یکی از دعاتی که از سوی عبدان برای تبلیغ کیش اسماعیلی به بحرین رفت، ابوسعید جنّابی بود. او اهل گناوه بود و به طرفداری از قرامطه در منطقه قطیف به فعالیت پرداخت. وی در آغاز سال 286 ق در بحرین به عنوان قرمطی ظهور کرد و تعدادی از قبایل آنجا به وی پیوستند. در جمادی الثانی همان سال سپاه عظیمی گردآوری و به سرکوب مخالفان پرداخت و بر همه نواحی اطراف خود مسلط گشت. او به عُمّان نیز لشکر کشید، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند. ابوسعید خود را برای حمله به بصره آماده کرده و در سال 287 هجری به بصره حمله کرد، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند، ولی به کاروانهای میان راه حمله کرده و موجب وحشت مردم شد. او به هر جا حمله می کرد، ساکنان آنجا را به قتل رسانده، اموال آنان را غارت می کرد و گاهی اوقات برای تنبیه سربازان خود، افراد خاطی سپاه خود را می کشت. ابوسعید به مدت سیزده سال بر بحرین و نواحی اطراف حکومت کرد و به علت سوء رفتارش با زیردستان خود به وسیله غلامان خود در سال 300 یا 301 هجری به قتل رسید. گویا ابوسعید بازگشت خود را به مردم نوید می داد که ناصر خسرو سالها بعد در دیدار از لحساء[1] می نویسد: (... سلطان آنجا، مردم را از مسلمانی بازداشته بود و گفته: نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او بوسعید بوده است. چون از اهل آن شهر پرسند چه مذهب داری؟ گوید: من بوسعیدیم. نماز نکنند و روزه ندارند ولیکن بر محمد مصطفی و پیغامبری او مقرّند. بوسعید ایشان را گفته است که: من باز پیش شما آیم، یعنی پس از وفات... . در شهر لحساء مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمی کردند الاّ آنکه مردی عجمی آنجا مسجدی ساخته بود... اگر کسی نماز کند او را باز ندارند ولیکن خود نکنند... هرگز شراب نخورند و پیوسته اسبی تَنگ بسته، با طوق و سرافسار به در گور خانه بوسعید به نوبت بداشته باشند، یعنی چون بوسعید برخیزد بر آن اسب نشیند و گویند بوسعید گفته است: چون من بیایم و شما مرا باز نشناسید، نشان آن باشد که مرا با شمشیر گردن بزنید، اگر من باشم در حال زنده شوم. و آن قاعده بدان سبب نهاده است تا کسی دعوی بوسعیدی نکند... و در شهر لحساء گوشت همه حیوانات فروشند، چون سگ و گربه...[2] ). ابوسعید شش پسر داشت و به آنان سفارش کرد که ابتداء پسر بزرگش حاکم شود و بعد از بزرگ شدن ابوطاهر، او جانشین وی گردد.[3] بنابراین سعید فرزند بزرگش با شورایی مرکب از دوازده نفر با عنوان عقدانیّه به حکومت پرداخت و تا 310 هجری حکومت کرد و از آن تاریخ به بعد ابوطاهر حاکم بحرین گردید و در سال 311 به بصره حمله کرد و پس از تصرف آنجا به قتل و غارت پرداخت و بعد از حرکت سپاه عباسیان به سوی بصره، آنجا را ترک کرد. سال بعد به کاروان حاجیان حمله کرد و عده ای از امراء دولتی را اسیر و با گرفتن مال، آنان را آزاد کرد و به قصد غارت حاجیان به کوفه حمله کرد و شش روز در کوفه هرچه توانست غارت کرد. در سال 313 به سبب هجوم قرامطه حج صورت نگرفت. عباسیان سپاهیان فراوانی برای مقابله ابوطاهر اعزام کردند، ولی در اکثر موارد پیروزی با قرمطیان بود. ابوطاهر در سال 317 ق به مکّه لشگر کشید و بی رحمانه به کشتار حاجیان در مکه پرداخت و کشتگان را در چاه زمزم ریخت. حجرالاسود، پرده های کعبه و درب آن را کنده و با خود به لحساء برد. ناصر خسرو درباره دلیل این کار آنها می نویسد: (... [ابوطاهر] خلقی از مردم را در طواف گرد خانه کعبه بکشته و حجرالاسود را از رکن بیرون کرده و به لحساء برده و گفته بود: این سنگ مغناطیس مردم است که مردم را از اطراف جهان به خویشتن می کشد. [ولی] ندانسته که شرف و جلالت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) [مردم را] بدانجا می کشد، که حجر از بسیار سالها باز آنجا بود... و آخر حجرالاسود از ایشان باز خریدند و به جای خود بردند...[4] ). ابوطاهر، غنائم بسیاری به دست آورد ولی قبیله بنی هذیل راهها را بر وی بسته و توانستند بسیاری از اسیران و اموال را باز پس گیرند، ولی قرامطه حجرالاسود را با خود به لحساء بردند و به مدت بیست سال نزد خود نگه داشتند. این عمل قرامطه ضربه سنگینی به کل جریان تشیع زد. زیرا مسلمانان تا آن زمان اینگونه توهین به مقدسات را از فرقه ای مسلمان به خود ندیده بودند. این واقعه عمیقاً بر احساسات مذهبی مسلمانان تاثیر نهاده و موجب نفرت مسلمانان از قرامطه گشت. قرامطه در سال 318 به عمان حمله کرده و آنجا را گرفتند و در سال 319 به کوفه رسیده و بیست و پنج روز به چپاول کوفه پرداختند. هدف اصلی ابوطاهر تسخیر بغداد بود، ولی هیچ گاه به آن دست نیافت. عباسیان با ابوطاهر وارد مذاکره شدند، ولی این مذاکرات اثری بر چپاول و تخریب اماکن از سوی قرامطه نگذاشت. آنان در سال 323 ه بار دیگر به حاجیان حمله کرده و به خلیفه پیغام دادند که اگر هرساله مبلغ صد و بیست هزار دینار پول و خواربار برای آن ها بفرستند، از شهر خود بیرون نیاید، ولی گویا خلیفه آنرا نپذیرفت[5]. از نکات قابل توجه درباره قرامطه بحرین واقعه مهدی دروغین است. معلوم نیست به چه دلیلی قرامطه متقاعد شده بودند که زمان ظهور مهدی سال 319 هجری قمری است. بنابراین ابوطاهر یک جوان زرتشتی ایرانی به نام زکریا را به عنوان مهدی معرفی کرده و کارها را به وی سپرد، ولی جوان اصفهانی دست به کارهای عجیبی زد؛ مانند لعن و دشنام پیامبران، سوزاندن کتابهای دینی، کشتن مردان سرشناس بحرین و پرستش آتش. این اقدامات سرانجام باعث شد که ابوطاهر حتی بر جان خود بیمناک گردد و به همین علت مهدی دورغین را به قتل رساند. این رویداد باعث ضربه روحی شدید، بر قرمطیان بحرین و کاهش نفوذ آنان بر گروههای دیگر قرامطه شد. بنابراین اگر حمله به مکه و بردن حجرالاسود مسلمانان را نسبت به قرامطه بحرین بدبین کرد؛ ما مسئله مهدی دروغین قرامطه مناطق دیگر را رنجیده خاطر کرده و باعث روی گردانی آنها از قرامطه بحرین شد. ابوطاهر پس از 21 سال حکومت در سال 332 ه به مرض آبله درگذشت و باعث راحتی مسلمانان از اعمال زشت خود گردید[6]. با مرگ ابوطاهر قرامطه بحرین شکوه سابق خود را از دست دادند و همیشه بر سر حکومت، بین روسای حکومت اختلاف بود. قرامطه در سال 339 ه حجرالاسود را در مقابل مبلغ هنگفتی باز پس دادند. در میان حاکمان معروف قرامطه بحرین می توان به حسن الاعصم اشاره کرد. اگرچه حکومت قرامطه به صورت گروهی اداره می شد ولی حسن الاعصم برادرزاده ابوطاهر، فرمانده سپاه بحرین بود. او در سال 357 ه به دمشق حمله کرد و آنجا را از اخشیدیان که بر آن حکومت می کردند، گرفت. اما سرانجام به شرط پرداخت خراج به دولت بحرین با اخشیدیان پیمان دوستی امضا کرد. در سال 361 ه با همراهی آل بویه و حمدانیان به مصر، پایگاه فاطمیان حمله کرد و توانست تا نزدیکی دروازه های قاهره پیش رود، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند. در سال 363 ه در واکنش به نامه تهدیدآمیز المعزّ لدین الله، خلیفه وقت فاطمیان، بار دیگر حسن اعصم به مصر لشگر کشید و قاهره را محاصره کرد، اما به دلیل خیانت برخی از یارانش شکست خورد و به بحرین بازگشت. وی در نبردی دیگر در سال 365 ه در شام شکست خورد و اقتدار قرمطیان بحرین بار دیگر رو به کاهش نهاد و با مرگ حسن اعصم به یک قدرت محلی تبدیل شد و هرگز نتوانست شکوه سابق را به دست آورد[7]. ناصر خسرو که در حدود سال 440 هجری از لحساء دیدن می کند به توصیف قرامطه آنجا می پردازد. توصیف ناصر خسرو آخرین اخباری است که از قرامطه بحرین در دست داریم[8]. گفتنی است که قرامطه بحرین آخرین بازمانده های فرقه قرامطه از اسماعیلیان بودند. کسانی که بر مهدویّت محمد بن اسماعیل پایبند بوده و او را امام هفتم و امام زمان غایب خود و مهدی موعود می دانستند. با از بین رفتن قرامطه بحرین، قرامطه نیز به تاریخ پیوستند.[9] منابع 1. لحساء همان أحساء، استان شرقی عربستان فعلی است. از مناطق نفت خیز عربستان و دارای حدود پانصد هزار نفر سکنه است. شیعیان عربستان در این منطقه زندگی می کنند. 2. سفرنامه ناصر خسرو، ص 147 - 151. 3. درباره ابوسعید بنگرید: مدخل (ابوسعید جنابی) در دایرة المعارف بزرگ اسلامی. 4. سفرنامه ناصر خسرو، ص 150 - 151. 5. دخویه،قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه امیرخانی، ص 30-71. 6. در باب قرامطه بحرین بنگرید: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 188 - 198، 153 و نیز مدخل ابوطاهر در دایرة المعارف بزرگ اسلامی. 7. ر.ک:محمد الخلیفه، من سواد الکوفه الی البحرین، ص 308- 323. 8. اسماعیلیه، مقاله (راهنمای مطالعات قرمطی). 9. درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، مهدی فرمانیان، ص55.
عنوان سوال:

سرانجام قرامطه بحرین چه شد؟


پاسخ:

سرانجام قرامطه بحرین چه شد؟

یکی از دعاتی که از سوی عبدان برای تبلیغ کیش اسماعیلی به بحرین رفت، ابوسعید جنّابی بود. او اهل گناوه بود و به طرفداری از قرامطه در منطقه قطیف به فعالیت پرداخت. وی در آغاز سال 286 ق در بحرین به عنوان قرمطی ظهور کرد و تعدادی از قبایل آنجا به وی پیوستند. در جمادی الثانی همان سال سپاه عظیمی گردآوری و به سرکوب مخالفان پرداخت و بر همه نواحی اطراف خود مسلط گشت. او به عُمّان نیز لشکر کشید، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند. ابوسعید خود را برای حمله به بصره آماده کرده و در سال 287 هجری به بصره حمله کرد، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند، ولی به کاروانهای میان راه حمله کرده و موجب وحشت مردم شد. او به هر جا حمله می کرد، ساکنان آنجا را به قتل رسانده، اموال آنان را غارت می کرد و گاهی اوقات برای تنبیه سربازان خود، افراد خاطی سپاه خود را می کشت. ابوسعید به مدت سیزده سال بر بحرین و نواحی اطراف حکومت کرد و به علت سوء رفتارش با زیردستان خود به وسیله غلامان خود در سال 300 یا 301 هجری به قتل رسید. گویا ابوسعید بازگشت خود را به مردم نوید می داد که ناصر خسرو سالها بعد در دیدار از لحساء[1] می نویسد: (... سلطان آنجا، مردم را از مسلمانی بازداشته بود و گفته: نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او بوسعید بوده است. چون از اهل آن شهر پرسند چه مذهب داری؟ گوید: من بوسعیدیم. نماز نکنند و روزه ندارند ولیکن بر محمد مصطفی و پیغامبری او مقرّند. بوسعید ایشان را گفته است که: من باز پیش شما آیم، یعنی پس از وفات... . در شهر لحساء مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمی کردند الاّ آنکه مردی عجمی آنجا مسجدی ساخته بود... اگر کسی نماز کند او را باز ندارند ولیکن خود نکنند... هرگز شراب نخورند و پیوسته اسبی تَنگ بسته، با طوق و سرافسار به در گور خانه بوسعید به نوبت بداشته باشند، یعنی چون بوسعید برخیزد بر آن اسب نشیند و گویند بوسعید گفته است: چون من بیایم و شما مرا باز نشناسید، نشان آن باشد که مرا با شمشیر گردن بزنید، اگر من باشم در حال زنده شوم. و آن قاعده بدان سبب نهاده است تا کسی دعوی بوسعیدی نکند... و در شهر لحساء گوشت همه حیوانات فروشند، چون سگ و گربه...[2] ).
ابوسعید شش پسر داشت و به آنان سفارش کرد که ابتداء پسر بزرگش حاکم شود و بعد از بزرگ شدن ابوطاهر، او جانشین وی گردد.[3] بنابراین سعید فرزند بزرگش با شورایی مرکب از دوازده نفر با عنوان عقدانیّه به حکومت پرداخت و تا 310 هجری حکومت کرد و از آن تاریخ به بعد ابوطاهر حاکم بحرین گردید و در سال 311 به بصره حمله کرد و پس از تصرف آنجا به قتل و غارت پرداخت و بعد از حرکت سپاه عباسیان به سوی بصره، آنجا را ترک کرد. سال بعد به کاروان حاجیان حمله کرد و عده ای از امراء دولتی را اسیر و با گرفتن مال، آنان را آزاد کرد و به قصد غارت حاجیان به کوفه حمله کرد و شش روز در کوفه هرچه توانست غارت کرد. در سال 313 به سبب هجوم قرامطه حج صورت نگرفت. عباسیان سپاهیان فراوانی برای مقابله ابوطاهر اعزام کردند، ولی در اکثر موارد پیروزی با قرمطیان بود. ابوطاهر در سال 317 ق به مکّه لشگر کشید و بی رحمانه به کشتار حاجیان در مکه پرداخت و کشتگان را در چاه زمزم ریخت. حجرالاسود، پرده های کعبه و درب آن را کنده و با خود به لحساء برد. ناصر خسرو درباره دلیل این کار آنها می نویسد: (... [ابوطاهر] خلقی از مردم را در طواف گرد خانه کعبه بکشته و حجرالاسود را از رکن بیرون کرده و به لحساء برده و گفته بود: این سنگ مغناطیس مردم است که مردم را از اطراف جهان به خویشتن می کشد. [ولی] ندانسته که شرف و جلالت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) [مردم را] بدانجا می کشد، که حجر از بسیار سالها باز آنجا بود... و آخر حجرالاسود از ایشان باز خریدند و به جای خود بردند...[4] ). ابوطاهر، غنائم بسیاری به دست آورد ولی قبیله بنی هذیل راهها را بر وی بسته و توانستند بسیاری از اسیران و اموال را باز پس گیرند، ولی قرامطه حجرالاسود را با خود به لحساء بردند و به مدت بیست سال نزد خود نگه داشتند. این عمل قرامطه ضربه سنگینی به کل جریان تشیع زد. زیرا مسلمانان تا آن زمان اینگونه توهین به مقدسات را از فرقه ای مسلمان به خود ندیده بودند. این واقعه عمیقاً بر احساسات مذهبی مسلمانان تاثیر نهاده و موجب نفرت مسلمانان از قرامطه گشت. قرامطه در سال 318 به عمان حمله کرده و آنجا را گرفتند و در سال 319 به کوفه رسیده و بیست و پنج روز به چپاول کوفه پرداختند. هدف اصلی ابوطاهر تسخیر بغداد بود، ولی هیچ گاه به آن دست نیافت. عباسیان با ابوطاهر وارد مذاکره شدند، ولی این مذاکرات اثری بر چپاول و تخریب اماکن از سوی قرامطه نگذاشت. آنان در سال 323 ه بار دیگر به حاجیان حمله کرده و به خلیفه پیغام دادند که اگر هرساله مبلغ صد و بیست هزار دینار پول و خواربار برای آن ها بفرستند، از شهر خود بیرون نیاید، ولی گویا خلیفه آنرا نپذیرفت[5].
از نکات قابل توجه درباره قرامطه بحرین واقعه مهدی دروغین است. معلوم نیست به چه دلیلی قرامطه متقاعد شده بودند که زمان ظهور مهدی سال 319 هجری قمری است. بنابراین ابوطاهر یک جوان زرتشتی ایرانی به نام زکریا را به عنوان مهدی معرفی کرده و کارها را به وی سپرد، ولی جوان اصفهانی دست به کارهای عجیبی زد؛ مانند لعن و دشنام پیامبران، سوزاندن کتابهای دینی، کشتن مردان سرشناس بحرین و پرستش آتش. این اقدامات سرانجام باعث شد که ابوطاهر حتی بر جان خود بیمناک گردد و به همین علت مهدی دورغین را به قتل رساند. این رویداد باعث ضربه روحی شدید، بر قرمطیان بحرین و کاهش نفوذ آنان بر گروههای دیگر قرامطه شد. بنابراین اگر حمله به مکه و بردن حجرالاسود مسلمانان را نسبت به قرامطه بحرین بدبین کرد؛ ما مسئله مهدی دروغین قرامطه مناطق دیگر را رنجیده خاطر کرده و باعث روی گردانی آنها از قرامطه بحرین شد.
ابوطاهر پس از 21 سال حکومت در سال 332 ه به مرض آبله درگذشت و باعث راحتی مسلمانان از اعمال زشت خود گردید[6]. با مرگ ابوطاهر قرامطه بحرین شکوه سابق خود را از دست دادند و همیشه بر سر حکومت، بین روسای حکومت اختلاف بود. قرامطه در سال 339 ه حجرالاسود را در مقابل مبلغ هنگفتی باز پس دادند. در میان حاکمان معروف قرامطه بحرین می توان به حسن الاعصم اشاره کرد. اگرچه حکومت قرامطه به صورت گروهی اداره می شد ولی حسن الاعصم برادرزاده ابوطاهر، فرمانده سپاه بحرین بود. او در سال 357 ه به دمشق حمله کرد و آنجا را از اخشیدیان که بر آن حکومت می کردند، گرفت. اما سرانجام به شرط پرداخت خراج به دولت بحرین با اخشیدیان پیمان دوستی امضا کرد. در سال 361 ه با همراهی آل بویه و حمدانیان به مصر، پایگاه فاطمیان حمله کرد و توانست تا نزدیکی دروازه های قاهره پیش رود، ولی نتوانست آنجا را تصرف کند. در سال 363 ه در واکنش به نامه تهدیدآمیز المعزّ لدین الله، خلیفه وقت فاطمیان، بار دیگر حسن اعصم به مصر لشگر کشید و قاهره را محاصره کرد، اما به دلیل خیانت برخی از یارانش شکست خورد و به بحرین بازگشت. وی در نبردی دیگر در سال 365 ه در شام شکست خورد و اقتدار قرمطیان بحرین بار دیگر رو به کاهش نهاد و با مرگ حسن اعصم به یک قدرت محلی تبدیل شد و هرگز نتوانست شکوه سابق را به دست آورد[7]. ناصر خسرو که در حدود سال 440 هجری از لحساء دیدن می کند به توصیف قرامطه آنجا می پردازد. توصیف ناصر خسرو آخرین اخباری است که از قرامطه بحرین در دست داریم[8]. گفتنی است که قرامطه بحرین آخرین بازمانده های فرقه قرامطه از اسماعیلیان بودند. کسانی که بر مهدویّت محمد بن اسماعیل پایبند بوده و او را امام هفتم و امام زمان غایب خود و مهدی موعود می دانستند. با از بین رفتن قرامطه بحرین، قرامطه نیز به تاریخ پیوستند.[9]

منابع
1. لحساء همان أحساء، استان شرقی عربستان فعلی است. از مناطق نفت خیز عربستان و دارای حدود پانصد هزار نفر سکنه است. شیعیان عربستان در این منطقه زندگی می کنند.
2. سفرنامه ناصر خسرو، ص 147 - 151.
3. درباره ابوسعید بنگرید: مدخل (ابوسعید جنابی) در دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
4. سفرنامه ناصر خسرو، ص 150 - 151.
5. دخویه،قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه امیرخانی، ص 30-71.
6. در باب قرامطه بحرین بنگرید: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 188 - 198، 153 و نیز مدخل ابوطاهر در دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
7. ر.ک:محمد الخلیفه، من سواد الکوفه الی البحرین، ص 308- 323.
8. اسماعیلیه، مقاله (راهنمای مطالعات قرمطی).
9. درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، مهدی فرمانیان، ص55.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین