آیا تثلیث با قرآن تطبیق داده می شود. سوره هایی مثل توحید و کافرون با تثلیث مسیحیان تطبیقی دارد؟ یکی از مهم ترین اصول اعتقادی مسیحیت اصل (تثلیث) یا (اقانیم(1) ثلاثه) است. نام دیگر این اصل (ثالوث) می باشد و معنای آن چنین است: (اقرار کند به الوهیت پدر (رب اعلی) و الوهیت پسر (عیسی بن مریم) و الوهیت روح القدس. عیسی که در این ثالوث، اقنوم دوم است، همان ذات الهی می باشد که در پیکر بشریت ظاهر شده و در رحم مریم عذراء جسمیت یافته است.)(2) به بیان دیگر تثلیث عبارت است از: پدر، پسر، روح القدس. خدای پدر، اساسا با کار خلقت شناخته می شود. خدای پسر عامل اصلی در نجات بشر به شمار می رود و خدای روح القدس، ایمان داران را تقدیس می کند.(3) پدر، پسر و روح القدس سه شخصیت در یک وجود مجرد می باشد که در ازلیت متساوی و برابر است و تثلیث را در دین مسیح تشکیل می دهد. (4) در مقاله حاضر تلاش شده تثلیث از دیدگاه عهد جدید و قرآن کریم بررسی و تحلیل شود که با هم آن را از نظر می گذرانیم.پیشینه تاریخی تثلیثاصل تثلیث دارای سابقه تاریخی در بین انسان ها و اقوام گذشته بوده است، (5)ولی مسیحیان اولیه به این اصل معتقد نبودند و به مرور زمان، به خصوص زمانی که با اعتقادات رومیان و یونانیان قدیم و ایرانیان باستان و آیین مهرپرستی آشنا شدند، شکل تازه ای از تثلیث قدیم را ایجاد کردند. در اناجیل چهارگانه مسیحیان، اصلا اسمی از تثلیث وجود ندارد و آنچه که در عهد جدید درباره این اصل وجود دارد، نامه های پولس رسول است. در حقیقت تاثیری که پولس از افکار و آرای یونانیان قدیم داشت، او را برانگیخت که دین مسیح (علیه السلام) را با افکار و اندیشه های خرافی یونانیان درآمیزد و یک نوع آشتی بین آن دو ایجاد کند. (6) پولس در یکی از نامه های خود می نویسد: (خدا در ایام قدیم به اقسام متعدد و طریق های مختلف به وساطت انبیا، با پدران ما تکلم نمود و در این ایام آخر با ما به وساطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرارداد و به وسیله او عالم ها را آفرید) چنین افکاری از سوی مبلغی به نام پولس و تاثیرپذیری وی از افکار یونانیان و مشرکان قدیم ما را به یاد هشدار قرآن می اندازد که: (قل یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم غیرالحق ولاتتبعوا اهواء قوم قدضلوا من قبل و اضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل: (مائده.77) بگو ای اهل کتاب در دین خود غلو (زیاده روی) نکنید و غیر از حق نگویید و از هوس های جمعیتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمائید.) افکار و اندیشه های پولس مبنی بر الوهیت حضرت مسیح(ع) در قرون اولیه، نتوانست جایی برای خود در بین مسیحیان پیدا کند زیرا پولس تنها مبلغ مسیحیت نبود و افرادی چون پطرس، برنابا و یعقوب و برخی دیگر وجود داشتند که با افکار او موافق نبودند، از این رو عقیده تثلیث در قرن اول مسیحی رواج نیافت. ولتر در این زمینه می نویسد: (عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیت او ایمان کامل نداشتند. این عقیده به تدریج حاصل شد و این بنای عجیب به تقلید مشرکین که موجودات فانی را ستایش می کردند، برپا گشت.) (7) البته از همان ابتدا، افرادی در دین مسیحیت وجود داشتند که با این نوع افکار مخالف بوده و مخالفت خود را اظهار می کردند، ولی در نهایت سخنان آنها به جایی نرسید و مورد تکفیر قرار گرفتند. ازجمله این افراد آریوس است که معتقد بود خداوند موجودی کامل و یگانه، غیرحادث ابدی، بی آغاز و غیر قابل دگرگونی و زوال می باشد. او با تفکر تثلیث و با هر فکری که درباره انسانیت خدا اظهار می شد، مخالفت می کرد، و تاکید بسیاری بر تعالیم آسمانی حضرت مسیح داشت. درباره حضرت مسیح معتقد بود که ایشان یک موجود فانی است و غیر از خداست. (8) با وجود این مخالفت ها، عقیده به تثلیت به تدریج توانست درغرب گسترش پیدا کند. تشکیل انجمن ها و صدور قطعنامه های رسمی درباره عقیده تثلیث، کار را به آن جا رساند که جهان مسیحیت بر این اعتقاد شد که آنچه درباره اقانیم سه گانه گفته می شود، برحق است و جای هیچ گونه بحثی ندارد. علمای مسیحی جهت اثبات اصل تثلیث هیچ گونه ادله عقلی نیاورده اند، بلکه آنچه را به عنوان دلیل اقامه می کنند، مستند به کتاب مقدس است که شواهد آن را از عهد جدید ذکر می کنند. خود این شواهد هم جای بحث فراوان دارد. آیا درنظر گرفتن چند آیه به عنوان دلیل، آن هم بدون توجه به آیات دیگر، می تواند دلیل بر این اصل مهم مسیحیت باشد؟ از طرف دیگر، شواهدی که آنان برای اثبات این عقیده بیان می کنند (برفرض درست بودن) برای افرادی حجیت دارد که عهد جدید را به عنوان یک کتاب آسمانی تحریف نشده قبول داشته باشند. به عبارت دیگر، ادله نقلی آنان فقط برای خود مسیحیان قابل قبول است و طرف مقابل آنان چنین ادله ای را قبول ندارند. به طور مثال اگر ما مسلمانان جهت اثبات خدا و یگانگی او در مقابل افراد غیر مسلمان از آیات قرآن کریم استفاده کنیم، پر واضح است که چنین ادله ای اساساً مورد قبول طرف مقابل ما نخواهد بود.بررسی تثلیث به وسیله گفتار مسیح (ع) درکتاب عهد جدیدبعضی بر این باورند که نه تنها عقیده تثلیث قابل اثبات نیست، بلکه در کتاب عهد جدید جملاتی در نفی این اصل وجود دارد و سخنانی از حضرت مسیح (ع) بازگو شده که نمی توان آن سخنان را با عقیده تثلیث جمع کرد و حتی در تضاد و تناقض با این اصل می باشد.مثلادر انجیل یوحنا آمده است: حضرت فرمودند:(وحیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند.)(9) طبق این بیان، حضرت مسیح(ع) حیات جاوید را عبارت از شناخت خداوند واحد حقیقی و شناخت مسیح به عنوان رسول خدا می داند که اعتقاد به تثلیث با این بیان درتضاد و تناقض است. زیرا حضرت نگفته است که حیات جاوید، شناخت اقانیم سه گانه به صورت جداگانه است و نفرموده که عیسی (ع) انسان واحد است و یا اینکه عیسی (ع) خدایی مجسم شده است. ادعای دیگر مسیحیان، معجزات آن حضرت می باشد که معتقدند حضرت در آوردن این معجزات دارای نیروی خود جوش و قائم به ذات بوده است. (10) برای رد این مسئله به سراغ عهد جدید می رویم. درانجیل یوحنا آمده است که حضرت در هنگام انجام معجزات دست به دعا برمی داشت و از خداوند درخواست می کرد که او را کمک کند. حال اگر حضرت دارای قدرت استقلال وقائم به ذات می بود، دیگر نیازی به دعا کردن نداشت. (هنگامی که حضرت می خواست ایلعازر را زنده کند، پیش از آن، به خداوند متوسل می شد و از او کمک می خواست.) (11)قرآن کریم نیز معجزات زیادی را به حضرت عیسی (ع) نسبت می دهد (آیه 110 مائده) اما اجرای آن را مقید به (اذن و اراده الهی) می شمارد. به عنوان مثال می فرماید:(و اذتخرج الموتی باذنی: (همان) مردگان را به اجازه من (زنده از قبر) خارج می کردی.) تثلیث در قرآن اکنون به سراغ آیات قرآن رفته، دیدگاه قرآن را درباره این مساله جویا می شویم. قرآن کریم در موضوع اعتقادات مسیحیان، چندین آیه را مطرح می کند که هر کدام مختص به یک نوع عقیده است: 1- آیاتی که مسئله تثلیث را مطرح نموده، آن را به کلی رد می کند.2- آیاتی که نفی الوهیت از شخص حضرت مسیح (علیه السلام) را مطرح نموده، آن را منتفی می داند. به عنوان مثال در آیه 73 مائده درباره رد کلی تثلیث می خوانیم: (لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من اله الااله واحد و ان لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین کفروا منهم عذاب الیم؛ آن ها که گفتند خداوند یکی از سه خداست، به یقین کافر شدند و معبودی جز معبود یگانه نیست و اگر از آنچه می گویند، دست برندارند،عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی می کنند) خواهد رسید) و در جای دیگر آمده است: (ولاتقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له و لد له ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلا: ... و نگویید ]خداوند [ سه گانه ] از این سخن[ خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است. او منزه می باشد که فرزندی داشته باشد، ] بلکه[ از آن اوست آنچه در آسمان ها و در زمین است و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است.) (نساء . 171) به عقیده علامه طباطبایی، قرآن کریم برای رد این عقیده باطل از دو شیوه بیان عمومی و بیان خصوصی استفاده کرده است: در بیان عمومی، قرآن کریم یک سری صفات را از خداوند سلب می کند. در حقیقت همان صفت سلبی است که خداوند را منزه از صفات می داند. در این مبحث سوره مبارکه توحید بیان جامع و کامل آن می باشد؛ پس عدم فرزند برای خداوند و همچنین زاییده نشدن باری تعالی از مسایلی است که خداوند در رد این عقیده بیان می کند، همان طوری که علمای علم کلام در مبحث توحید گفته اند. اما در بیان خصوصی آیات به طور خاص به معرفی حضرت مسیح (ع) و نفی الوهیت از ایشان می پردازد و می فرماید: (آنها که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است، به طور مسلم کافر شدند. بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه کسانی را که روی زمین هستند، هلاک کند، چه کسی می تواند جلوگیری نماید؟... (مائده 17.) و یا می فرماید: ... و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گویند که همانند گفتار کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد! چگونه از حق انحراف می یابند.) (توبه 30) این قبیل آیات و آیات دیگری که درباره معرفی چهره درخشان حضرت مسیح (ع) و نفی الوهیت این بزرگوار در قرآن آمده است، همه در راستای رد عقیده باطل تثلیث است. ذکر جنبه بشری حضرت و اینکه ایشان رسول خداست و از این بهتان به دور می باشد، در تمام این آیات به چشم می خورد. در جای دیگر، قرآن کریم مسئله خلقت حضرت عیسی (ع) را با خلقت آدم (ع) مقایسه می کند و این دو را نزد باری تعالی یکی می داند: (مثل عیسی در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد.) (آل عمران. 59) بنابر این، ولادت مسیح (ع) بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست. علامه طباطبایی دو دلیل را در رد و نفی الوهیت حضرت عیسی از این آیه استفاده می کند: اول آنکه عیسی(ع) مخلوق خداست و خدای متعال از کیفیت خلقت او آگاهی دارد و خداوند خبر داده است که عیسی(ع) مخلوق من است: هر چند که پدر نداشته باشد و کسی که به دست دیگری خلق شده باشد، رب نیست، بلکه عبد است. دوم آنکه خلقت او چیزی زاید بر خلقت حضرت آدم(ع) نیست که باعث شود او را معبود بخوانید و اگر سنخ و کیفیت خلقتش مقتضی الوهیت او باشد، باید در آدم نیز باشد، با اینکه مسیحیان حضرت آدم را معبود نمی دانند: پس باید درباره عیسی(ع) نیز ندانند.(12) مسئله دیگری که درباره شخص حضرت عیسی(ع) مطرح است و همه مردم آن را مشاهده می کردند، طبیعی بودن زندگانی حضرت است. قرآن کریم به این جنبه بشری حضرت اشاره می کند و می فرماید: (مسیح فرزند مریم فقط فرستاده ]خدا[ بود و پیش از وی نیز فرستادگان دیگری بودند. مادرش زن بسیار راستگویی بود و هر دو، غذا می خوردند...) (مائده.75) خداوند از میان تمام عوارض و خصوصیات بشری به مسئله خوردن اشاره می کند. شاید با این بیان می خواهد به مسیحیان بفهماند موجودی که نیاز به خوردن دارد، نمی تواند جنبه الوهیت داشته باشد: زیرا این خاصیت نشانه احتیاج یک موجود مادی است و این موجود جهت رفع آن، نیاز به کمک دارد. یکی دیگر از مشخصه های حضرت مسیح(ع)، عبد و مطیع اوامر الهی بودن ایشان است که آیات 24 تا 28 سوره مریم در جریان تکلم حضرت در گهواره بازگو می نماید که اعلام بنده و رسول خدا بودن در همان اوایل طفولیت و رفع بهتان عظیم از دامان پاک مادر خود حضرت مریم (علیهاالسلام) از طرف حضرت عیسی می باشد. مسئله دیگری که قرآن کریم درباره حضرت بازگو نموده، دعوت ایشان به عبادت و پرستش خداوند است. این مسئله یکی از نکاتی است که قرآن بر روی آن تأکید دارد: زیرا حضرت وظیفه داشت که مردم را به عبادت خداوند دعوت کند و طبق آیات الهی این وظیفه به نحو احسن انجام شده است؛ چنان که قرآن می فرماید: (مسیح گفت ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید؛ زیرا هرکس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او دوزخ می باشد.) (مائده.72) در جایی دیگر می فرماید: (آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم گفت: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان معبودی غیر از خدا انتخاب کنید ]عیسی[ گفت: منزهی تو، مرا نزیبد که چیزی را که حق من نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را می دانستی... من جز آنچه که مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم. ]بلکه به آنها گفتم:[ خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست...) (مائده.117) بنابراین، از نظر قرآن کریم نه تنها حضرت عیسی (علیه السلام) ادعای الوهیت نکرده، بلکه الوهیت خود و مادرش و دعوت مردم را به این امر نفی می نموده و مأموریت خود را که دعوت مردم به سوی پروردگار جهانیان و عبادت خداوند یگانه می باشد، به خوبی انجام داده است. در اناجیل اربعه آیاتی وجود دارد که ظاهر آنان نشان می دهد حضرت، مردم را به خداوند یگانه دعوت کرده و خودش به عنوان رسول الهی شناخته شده است. در انجیل یوحنا آمده است:(و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسد.)(13) (من از خود سخن نمی گویم، بلکه پدری که مرا فرستاده است، به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم.)(14) آیات دیگری در اناجیل است که نشان می دهد حضرت یکی از عبادت کنندگان خداوند است: (]شیطان[ به وی گفت: اگر افتاده، مرا سجده کنی، این همه را به تو بخشایم. آنگاه عیسی وی را گفت: دور شو ای شیطان! زیرا مکتوب است که خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما).(15) (و هنگامی که او به تنهایی به عبادت مشغول می بود و شاگردانش همراه او بودند...) بنابراین، هم از نظر قرآن کریم، حضرت عیسی، یکی از انبیاء و جزء بندگان خاص اوست و هم در اناجیل می توان چنین شواهدی را پیدا کرد که آن حضرت مردم را به خدای یگانه و یکتاپرستی دعوت می کرد و خود، جزء عبادت کنندگان بوده است.پی نوشت ها:1- اقنوم یک کلمه سریانی به معنای شخص یا اصل است و جمع آن اقانیم می باشد.2- علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان، بی جا، بی نا، 1371، ص.2293- سارو خاچیگی، اصول مسیحیت، چاپ دوم، بی جا، حیات ابدی، 1982، ص .354- تاریخ مختصر ادیان بزرگ، پیشین، ص .4375- مصطفی حسینی طباطبایی، دعوت مسیحیان به توحید، بی جا، مؤلف، 1370، ص.146- قاموس کتاب مقدس، هاکس جیمز، ص 230؛ دعوت مسیحیان به توحید، ص .197- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص 25-26، به نقل از منتخب فرهنگ فلسفی، ولتر ترجمه نصرالله فلسفی، ص .518- عیسی(ع) پیام آور اسلام، پیشین، ص 137-.1389- انجیل یوحنا، باب 17، آیه 3-.410- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص77، به نقل از رساله خدای متجلی، ص 9-.1011- انجیل یوحنا، باب 11، آیه 41-.4412-تفسیر المیزان، پیشین، ج6، ص 46-.4713- انجیل یوحنا، باب 17، آیه .314- همان، باب 12، آیه .4915- انجیل متی، باب4، آیات 9-10؛ انجیل لوقا، باب 9 آیه 18 نویسنده: غلامرضا مهتدی
آیا تثلیث با قرآن تطبیق داده می شود. سوره هایی مثل توحید و کافرون با تثلیث مسیحیان تطبیقی دارد؟
آیا تثلیث با قرآن تطبیق داده می شود. سوره هایی مثل توحید و کافرون با تثلیث مسیحیان تطبیقی دارد؟
یکی از مهم ترین اصول اعتقادی مسیحیت اصل (تثلیث) یا (اقانیم(1) ثلاثه) است. نام دیگر این اصل (ثالوث) می باشد و معنای آن چنین است: (اقرار کند به الوهیت پدر (رب اعلی) و الوهیت پسر (عیسی بن مریم) و الوهیت روح القدس. عیسی که در این ثالوث، اقنوم دوم است، همان ذات الهی می باشد که در پیکر بشریت ظاهر شده و در رحم مریم عذراء جسمیت یافته است.)(2) به بیان دیگر تثلیث عبارت است از: پدر، پسر، روح القدس. خدای پدر، اساسا با کار خلقت شناخته می شود. خدای پسر عامل اصلی در نجات بشر به شمار می رود و خدای روح القدس، ایمان داران را تقدیس می کند.(3) پدر، پسر و روح القدس سه شخصیت در یک وجود مجرد می باشد که در ازلیت متساوی و برابر است و تثلیث را در دین مسیح تشکیل می دهد. (4) در مقاله حاضر تلاش شده تثلیث از دیدگاه عهد جدید و قرآن کریم بررسی و تحلیل شود که با هم آن را از نظر می گذرانیم.پیشینه تاریخی تثلیثاصل تثلیث دارای سابقه تاریخی در بین انسان ها و اقوام گذشته بوده است، (5)ولی مسیحیان اولیه به این اصل معتقد نبودند و به مرور زمان، به خصوص زمانی که با اعتقادات رومیان و یونانیان قدیم و ایرانیان باستان و آیین مهرپرستی آشنا شدند، شکل تازه ای از تثلیث قدیم را ایجاد کردند. در اناجیل چهارگانه مسیحیان، اصلا اسمی از تثلیث وجود ندارد و آنچه که در عهد جدید درباره این اصل وجود دارد، نامه های پولس رسول است. در حقیقت تاثیری که پولس از افکار و آرای یونانیان قدیم داشت، او را برانگیخت که دین مسیح (علیه السلام) را با افکار و اندیشه های خرافی یونانیان درآمیزد و یک نوع آشتی بین آن دو ایجاد کند. (6) پولس در یکی از نامه های خود می نویسد: (خدا در ایام قدیم به اقسام متعدد و طریق های مختلف به وساطت انبیا، با پدران ما تکلم نمود و در این ایام آخر با ما به وساطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرارداد و به وسیله او عالم ها را آفرید) چنین افکاری از سوی مبلغی به نام پولس و تاثیرپذیری وی از افکار یونانیان و مشرکان قدیم ما را به یاد هشدار قرآن می اندازد که: (قل یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم غیرالحق ولاتتبعوا اهواء قوم قدضلوا من قبل و اضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل: (مائده.77) بگو ای اهل کتاب در دین خود غلو (زیاده روی) نکنید و غیر از حق نگویید و از هوس های جمعیتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمائید.) افکار و اندیشه های پولس مبنی بر الوهیت حضرت مسیح(ع) در قرون اولیه، نتوانست جایی برای خود در بین مسیحیان پیدا کند زیرا پولس تنها مبلغ مسیحیت نبود و افرادی چون پطرس، برنابا و یعقوب و برخی دیگر وجود داشتند که با افکار او موافق نبودند، از این رو عقیده تثلیث در قرن اول مسیحی رواج نیافت. ولتر در این زمینه می نویسد: (عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیت او ایمان کامل نداشتند. این عقیده به تدریج حاصل شد و این بنای عجیب به تقلید مشرکین که موجودات فانی را ستایش می کردند، برپا گشت.) (7) البته از همان ابتدا، افرادی در دین مسیحیت وجود داشتند که با این نوع افکار مخالف بوده و مخالفت خود را اظهار می کردند، ولی در نهایت سخنان آنها به جایی نرسید و مورد تکفیر قرار گرفتند. ازجمله این افراد آریوس است که معتقد بود خداوند موجودی کامل و یگانه، غیرحادث ابدی، بی آغاز و غیر قابل دگرگونی و زوال می باشد. او با تفکر تثلیث و با هر فکری که درباره انسانیت خدا اظهار می شد، مخالفت می کرد، و تاکید بسیاری بر تعالیم آسمانی حضرت مسیح داشت. درباره حضرت مسیح معتقد بود که ایشان یک موجود فانی است و غیر از خداست. (8) با وجود این مخالفت ها، عقیده به تثلیت به تدریج توانست درغرب گسترش پیدا کند. تشکیل انجمن ها و صدور قطعنامه های رسمی درباره عقیده تثلیث، کار را به آن جا رساند که جهان مسیحیت بر این اعتقاد شد که آنچه درباره اقانیم سه گانه گفته می شود، برحق است و جای هیچ گونه بحثی ندارد. علمای مسیحی جهت اثبات اصل تثلیث هیچ گونه ادله عقلی نیاورده اند، بلکه آنچه را به عنوان دلیل اقامه می کنند، مستند به کتاب مقدس است که شواهد آن را از عهد جدید ذکر می کنند. خود این شواهد هم جای بحث فراوان دارد. آیا درنظر گرفتن چند آیه به عنوان دلیل، آن هم بدون توجه به آیات دیگر، می تواند دلیل بر این اصل مهم مسیحیت باشد؟ از طرف دیگر، شواهدی که آنان برای اثبات این عقیده بیان می کنند (برفرض درست بودن) برای افرادی حجیت دارد که عهد جدید را به عنوان یک کتاب آسمانی تحریف نشده قبول داشته باشند. به عبارت دیگر، ادله نقلی آنان فقط برای خود مسیحیان قابل قبول است و طرف مقابل آنان چنین ادله ای را قبول ندارند. به طور مثال اگر ما مسلمانان جهت اثبات خدا و یگانگی او در مقابل افراد غیر مسلمان از آیات قرآن کریم استفاده کنیم، پر واضح است که چنین ادله ای اساساً مورد قبول طرف مقابل ما نخواهد بود.بررسی تثلیث به وسیله گفتار مسیح (ع) درکتاب عهد جدیدبعضی بر این باورند که نه تنها عقیده تثلیث قابل اثبات نیست، بلکه در کتاب عهد جدید جملاتی در نفی این اصل وجود دارد و سخنانی از حضرت مسیح (ع) بازگو شده که نمی توان آن سخنان را با عقیده تثلیث جمع کرد و حتی در تضاد و تناقض با این اصل می باشد.مثلادر انجیل یوحنا آمده است: حضرت فرمودند:(وحیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند.)(9) طبق این بیان، حضرت مسیح(ع) حیات جاوید را عبارت از شناخت خداوند واحد حقیقی و شناخت مسیح به عنوان رسول خدا می داند که اعتقاد به تثلیث با این بیان درتضاد و تناقض است. زیرا حضرت نگفته است که حیات جاوید، شناخت اقانیم سه گانه به صورت جداگانه است و نفرموده که عیسی (ع) انسان واحد است و یا اینکه عیسی (ع) خدایی مجسم شده است. ادعای دیگر مسیحیان، معجزات آن حضرت می باشد که معتقدند حضرت در آوردن این معجزات دارای نیروی خود جوش و قائم به ذات بوده است. (10) برای رد این مسئله به سراغ عهد جدید می رویم. درانجیل یوحنا آمده است که حضرت در هنگام انجام معجزات دست به دعا برمی داشت و از خداوند درخواست می کرد که او را کمک کند. حال اگر حضرت دارای قدرت استقلال وقائم به ذات می بود، دیگر نیازی به دعا کردن نداشت. (هنگامی که حضرت می خواست ایلعازر را زنده کند، پیش از آن، به خداوند متوسل می شد و از او کمک می خواست.) (11)قرآن کریم نیز معجزات زیادی را به حضرت عیسی (ع) نسبت می دهد (آیه 110 مائده) اما اجرای آن را مقید به (اذن و اراده الهی) می شمارد. به عنوان مثال می فرماید:(و اذتخرج الموتی باذنی: (همان) مردگان را به اجازه من (زنده از قبر) خارج می کردی.) تثلیث در قرآن اکنون به سراغ آیات قرآن رفته، دیدگاه قرآن را درباره این مساله جویا می شویم. قرآن کریم در موضوع اعتقادات مسیحیان، چندین آیه را مطرح می کند که هر کدام مختص به یک نوع عقیده است: 1- آیاتی که مسئله تثلیث را مطرح نموده، آن را به کلی رد می کند.2- آیاتی که نفی الوهیت از شخص حضرت مسیح (علیه السلام) را مطرح نموده، آن را منتفی می داند. به عنوان مثال در آیه 73 مائده درباره رد کلی تثلیث می خوانیم: (لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من اله الااله واحد و ان لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین کفروا منهم عذاب الیم؛ آن ها که گفتند خداوند یکی از سه خداست، به یقین کافر شدند و معبودی جز معبود یگانه نیست و اگر از آنچه می گویند، دست برندارند،عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی می کنند) خواهد رسید) و در جای دیگر آمده است: (ولاتقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له و لد له ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلا: ... و نگویید ]خداوند [ سه گانه ] از این سخن[ خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است. او منزه می باشد که فرزندی داشته باشد، ] بلکه[ از آن اوست آنچه در آسمان ها و در زمین است و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است.) (نساء . 171) به عقیده علامه طباطبایی، قرآن کریم برای رد این عقیده باطل از دو شیوه بیان عمومی و بیان خصوصی استفاده کرده است: در بیان عمومی، قرآن کریم یک سری صفات را از خداوند سلب می کند. در حقیقت همان صفت سلبی است که خداوند را منزه از صفات می داند. در این مبحث سوره مبارکه توحید بیان جامع و کامل آن می باشد؛ پس عدم فرزند برای خداوند و همچنین زاییده نشدن باری تعالی از مسایلی است که خداوند در رد این عقیده بیان می کند، همان طوری که علمای علم کلام در مبحث توحید گفته اند. اما در بیان خصوصی آیات به طور خاص به معرفی حضرت مسیح (ع) و نفی الوهیت از ایشان می پردازد و می فرماید: (آنها که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است، به طور مسلم کافر شدند. بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه کسانی را که روی زمین هستند، هلاک کند، چه کسی می تواند جلوگیری نماید؟... (مائده 17.) و یا می فرماید: ... و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گویند که همانند گفتار کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد! چگونه از حق انحراف می یابند.) (توبه 30) این قبیل آیات و آیات دیگری که درباره معرفی چهره درخشان حضرت مسیح (ع) و نفی الوهیت این بزرگوار در قرآن آمده است، همه در راستای رد عقیده باطل تثلیث است. ذکر جنبه بشری حضرت و اینکه ایشان رسول خداست و از این بهتان به دور می باشد، در تمام این آیات به چشم می خورد. در جای دیگر، قرآن کریم مسئله خلقت حضرت عیسی (ع) را با خلقت آدم (ع) مقایسه می کند و این دو را نزد باری تعالی یکی می داند: (مثل عیسی در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد.) (آل عمران. 59) بنابر این، ولادت مسیح (ع) بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست. علامه طباطبایی دو دلیل را در رد و نفی الوهیت حضرت عیسی از این آیه استفاده می کند: اول آنکه عیسی(ع) مخلوق خداست و خدای متعال از کیفیت خلقت او آگاهی دارد و خداوند خبر داده است که عیسی(ع) مخلوق من است: هر چند که پدر نداشته باشد و کسی که به دست دیگری خلق شده باشد، رب نیست، بلکه عبد است. دوم آنکه خلقت او چیزی زاید بر خلقت حضرت آدم(ع) نیست که باعث شود او را معبود بخوانید و اگر سنخ و کیفیت خلقتش مقتضی الوهیت او باشد، باید در آدم نیز باشد، با اینکه مسیحیان حضرت آدم را معبود نمی دانند: پس باید درباره عیسی(ع) نیز ندانند.(12) مسئله دیگری که درباره شخص حضرت عیسی(ع) مطرح است و همه مردم آن را مشاهده می کردند، طبیعی بودن زندگانی حضرت است. قرآن کریم به این جنبه بشری حضرت اشاره می کند و می فرماید: (مسیح فرزند مریم فقط فرستاده ]خدا[ بود و پیش از وی نیز فرستادگان دیگری بودند. مادرش زن بسیار راستگویی بود و هر دو، غذا می خوردند...) (مائده.75) خداوند از میان تمام عوارض و خصوصیات بشری به مسئله خوردن اشاره می کند. شاید با این بیان می خواهد به مسیحیان بفهماند موجودی که نیاز به خوردن دارد، نمی تواند جنبه الوهیت داشته باشد: زیرا این خاصیت نشانه احتیاج یک موجود مادی است و این موجود جهت رفع آن، نیاز به کمک دارد. یکی دیگر از مشخصه های حضرت مسیح(ع)، عبد و مطیع اوامر الهی بودن ایشان است که آیات 24 تا 28 سوره مریم در جریان تکلم حضرت در گهواره بازگو می نماید که اعلام بنده و رسول خدا بودن در همان اوایل طفولیت و رفع بهتان عظیم از دامان پاک مادر خود حضرت مریم (علیهاالسلام) از طرف حضرت عیسی می باشد. مسئله دیگری که قرآن کریم درباره حضرت بازگو نموده، دعوت ایشان به عبادت و پرستش خداوند است. این مسئله یکی از نکاتی است که قرآن بر روی آن تأکید دارد: زیرا حضرت وظیفه داشت که مردم را به عبادت خداوند دعوت کند و طبق آیات الهی این وظیفه به نحو احسن انجام شده است؛ چنان که قرآن می فرماید: (مسیح گفت ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید؛ زیرا هرکس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او دوزخ می باشد.) (مائده.72) در جایی دیگر می فرماید: (آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم گفت: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان معبودی غیر از خدا انتخاب کنید ]عیسی[ گفت: منزهی تو، مرا نزیبد که چیزی را که حق من نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را می دانستی... من جز آنچه که مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم. ]بلکه به آنها گفتم:[ خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست...) (مائده.117) بنابراین، از نظر قرآن کریم نه تنها حضرت عیسی (علیه السلام) ادعای الوهیت نکرده، بلکه الوهیت خود و مادرش و دعوت مردم را به این امر نفی می نموده و مأموریت خود را که دعوت مردم به سوی پروردگار جهانیان و عبادت خداوند یگانه می باشد، به خوبی انجام داده است. در اناجیل اربعه آیاتی وجود دارد که ظاهر آنان نشان می دهد حضرت، مردم را به خداوند یگانه دعوت کرده و خودش به عنوان رسول الهی شناخته شده است. در انجیل یوحنا آمده است:(و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسد.)(13) (من از خود سخن نمی گویم، بلکه پدری که مرا فرستاده است، به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم.)(14) آیات دیگری در اناجیل است که نشان می دهد حضرت یکی از عبادت کنندگان خداوند است: (]شیطان[ به وی گفت: اگر افتاده، مرا سجده کنی، این همه را به تو بخشایم. آنگاه عیسی وی را گفت: دور شو ای شیطان! زیرا مکتوب است که خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما).(15) (و هنگامی که او به تنهایی به عبادت مشغول می بود و شاگردانش همراه او بودند...) بنابراین، هم از نظر قرآن کریم، حضرت عیسی، یکی از انبیاء و جزء بندگان خاص اوست و هم در اناجیل می توان چنین شواهدی را پیدا کرد که آن حضرت مردم را به خدای یگانه و یکتاپرستی دعوت می کرد و خود، جزء عبادت کنندگان بوده است.پی نوشت ها:1- اقنوم یک کلمه سریانی به معنای شخص یا اصل است و جمع آن اقانیم می باشد.2- علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان، بی جا، بی نا، 1371، ص.2293- سارو خاچیگی، اصول مسیحیت، چاپ دوم، بی جا، حیات ابدی، 1982، ص .354- تاریخ مختصر ادیان بزرگ، پیشین، ص .4375- مصطفی حسینی طباطبایی، دعوت مسیحیان به توحید، بی جا، مؤلف، 1370، ص.146- قاموس کتاب مقدس، هاکس جیمز، ص 230؛ دعوت مسیحیان به توحید، ص .197- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص 25-26، به نقل از منتخب فرهنگ فلسفی، ولتر ترجمه نصرالله فلسفی، ص .518- عیسی(ع) پیام آور اسلام، پیشین، ص 137-.1389- انجیل یوحنا، باب 17، آیه 3-.410- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص77، به نقل از رساله خدای متجلی، ص 9-.1011- انجیل یوحنا، باب 11، آیه 41-.4412-تفسیر المیزان، پیشین، ج6، ص 46-.4713- انجیل یوحنا، باب 17، آیه .314- همان، باب 12، آیه .4915- انجیل متی، باب4، آیات 9-10؛ انجیل لوقا، باب 9 آیه 18 نویسنده: غلامرضا مهتدی
- [سایر] معرفی اجمالی از سوره کافرون ارایه نمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا اگر "بسم الله الرحمن الرحیم" اول سوره را در نماز واجب به نیت سوره توحید عادت کرده باشیم بگوئیم و تصمیم داشته باشیم سوره ای جز سوره توحید بخوانیم و از روی فراموشی بدون این که توجه کنیم الان چه سوره ای قرار است خوانده شود "بسم الله الرحمن الرحیم" بگوئیم الف-آیا باید دوباره به نیت آن سوره "بسم الله الرحمن الرحیم" بگوئیم؟ آیا احتیاطاً مجاز به دوباره گفتن هستیم؟ در مورد نماز مستحبی چطور؟ اگر به سوره ای جز توحید و کافرون عادت داشته باشیم چطور؟ ب- آیا مجزی است در نماز واجب یا مستحبی از سوره توحید را به سوره کافرون عدول کرد؟
- [سایر] ماجرا و داستانی که باعث نزول سوره کافرون شدچه بود؟
- [سایر] نظر قرآن درباره تثلیث چیست؟
- [سایر] خواب حضرت یوسف)ع) را با نگاه تطبیقی میان قرآن و تورات توضیح دهید؟
- [سایر] آیا مطابق سوره کافرون نباید نسبت به افراد دیگر بی تفاوت باشیم؟
- [سایر] اعجاز قران از نظر ابطال تثلیث چگونه است؟
- [سایر] کدام آیه قرآن دربردارنده اقسام توحید است؟ و اقسام توحید کداماند؟
- [سایر] کدام آیه قرآن دربردارنده اقسام توحید است؟ و اقسام توحید کداماند؟
- [سایر] کدام آیه قرآن دربردارنده اقسام توحید است؟ و اقسام توحید کدام اند؟
- [آیت الله مظاهری] اگر مقداری از سوره را فراموش کند یا از روی ناچاری، مثلاً به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید میتواند آن سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند گرچه از نصف گذشته باشد یا سورهای را که میخواند توحید یا کافرون باشد.
- [آیت الله مظاهری] اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید یا کافرون شود، نمیتواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند.
- [آیت الله مظاهری] اگر در نماز، غیر سوره توحید و کافرون سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده میتواند رها کند و سوره دیگر بخواند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره توحید یا سوره کافرون بخواند، اگر چه به نصف نرسیده باشد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند رها کند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در نماز، غیر سوره توحید و کافرون، سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها کند و سوره دیگر بخواند و بنابر احتیاط ما بین نصف سوره و دو ثلث سوره آن را رها نکند و پس از این که به دو ثلث رسید عدول جایز نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید یا سوره کافرون شود، نمی تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سوره جمعه و منافقین، یکی از این دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسیده، می تواند آن را رها کند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید (قل هو اللّه أحد) یا سوره کافرون (قل یا أیّها الکافرون) شود، نمیتواند آن را رها کند و سوره دیگری بخواند، ولی اگر در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه از روی فراموشی به جای سوره جمعه یا منافقین یکی از این دو سوره را بخواند، تا دو ثلث آن را نخوانده، میتواند آن را رها کند و سوره (جمعه) یا (منافقین) را بخواند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای که سجده واجب دارد و در
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است برای راحت شدن محتضر بر بالین او، سوره مبارکه یس والصافات واحزاب وآیْ الکرسی وآیه پنجاه وچهارم از سوره اعراف وسه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.