جرا به نعمان بن ثابت امام حنفی گفته می شود؟ ابوحنیفه نعمان بن ثابت (80 150 هجری قمری/699-767م) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهی اهل سنت است. اهل سنت او را (امام اعظم) و (سراج الائمه) لقب دادهاند. پیروان ابوحنیفه را حنفی مینامند. بیشتر منابع، اصلیت او را از کابل میدانند. در برخی منابع هم ترمذ یا نسا به عنوان محل سرزمین اجدادش نام برده شدهاست.ایرانیکا میگویند جد وی از موالی و ایرانی بود. وی در سال 80 هجری قمری در شهر کوفه متولد شد. وی در نزد اهل سنت یکی از بزرگترین فقها به شمار میرود. ابو حنیفه چون منصب قضاوت را که از سوی خلیفه منصور عباسی پیشنهاد شده بود نپذیرفت به امر خلیفه به زندان افکنده شد و شکنجه گردید. در سال 150 هجری در زندان در اثر مسمومیت یا شلاق درگذشت. مذهب حنفی بر هفت اصل استوار است که عبارتاند از: -1قرآن -2سنت -3 قول صحابه -4 قیاس و رأی -5 استحسان -6 اجماع -7 عرف مکتب کلامی ابوحنیفه ابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقه ی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: (اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم). پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد (این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است) او با اهل حدیث مخالف بود و تنها در شرایطی اقدام به قبول احادیث متواتر میکرد که از اصحاب نقل شده باشد و حدیث و خبر مفرد را قبول نداشت. به نقل از ابن خلدون میگویند که از مجموع احادیث منتسب به پیامبر او فقط به درستی 17 حدیث باور داشتهاست. این شیوهی او میتواند به خاطر متکلم بودن او و تأثیرش در روش فقهی وی باشد. همچنین او قیاس و استحسان را هم به عنوان اصول در اجتهاد پذیرفت. در کنار آن دسته از شاگردان ابوحنیفه که عمدهی همت خود را در ترویج فقه ابوحنیفه مصروف داشتهاند، گروه دیگری نیز بودند که او را به عنوان یک متفکر دینی مطرح میساختند. قراینی در دست است که نشان میدهد حماد فرزند ابوحنیفه بدون این که در تاریخ، شخصیت پرجنجالی از خود بر جای نهاده باشد، عامل انتقال افکار ابوحنیفه بوده و شاید خود نیز تفسیرها و افزودههایی بر آن افکار داشتهاست، چنان که میتوان به قرار گرفتن نام حماد در سند روایات الفقه الا کبر و مهمتر از آن به ردهی یمان بن رئاب متلکم خارجی بر حماد بن ابی حنیفه اشاره کرد نک : ابن ندیم، 233. ابو معاویه ضریر، قدید بن جعفر و ابراهیم بن طهمان از دیگر شاگردان ابوحنیفه در مذهب، (مرجی) دانسته شدهاند و از آن میان قدید آثاری در کلام داشتهاست ابن سعد، 6/273-274؛ ابن ندیم، 258 ؛ خطیب، 13/423. به هر روی عقاید حنفی مخالف اصحاب حدیث هرگز در عراق و در مغرب آن دیار شکوفا نگردید و رونق آن در مشرقزمین ، به ویژه در بلخ در ایران و ترکستان باید جستوجو کرد. مردم خراسان که در زمان حیات ابوحنیفه از مهمترین دوستداران و مراجعان او بودند صفی الدین، 28-29؛ نیزنک : ابی عبدالبر، 154، پس از درگذشت وی همچنان هواداری خود را حفظ نمودند. به گفتهی صفی الدین بلخی همان جارابطهی سهگانه بین ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن رو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجیآباد میخواندند. ابوبکر خوارزمی نیز در یکی از رسائل خود (ص 42)از عشق مفرط بلخیان به ابوحنیفه شکوه نمودهاست. گفتهاند که بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند (صفیالدین، همانجا)و در زمرهی آنان باید ابو مطیع بلخی، قاضی بلخ، سلم بن سالم بلخی، از بزرگان صاحبنفوذ در خراسان و ابواسحاق زَیات بلخی را برشمرد که همگی از سوی اصحاب حدیث (مرجی) لقب یافتهاند(نک : ابن سعد، 7 (2) / 105-109 ؛ابن ابی حاتم 1 (2) /122). ابوحنیفه در این میان ابومطیع بلخی نظریهپرداز شاخص این مکتب بوده و اطلاعاتی که در منابع گوناگون دربارهی عقاید وی به دست داده شدهاست، میتواند چهرهی کلی این مکتب را در دورهی آغازین خود ترسیم نماید. از آن جمله باید به نزدیکی ابومطیع با معتزله در مسألهی قدر (ابوالقاسم بلخی، 104105) و عقیدهی او به فناپذیری بهشت و دوزخ (احمد بن حنبل، 3/299300) اشاره کرد. همچنین در کنار ابومطیع باید از ابومقاتل حفص بن سلم سمرقندی، یکی از شاگردان خراسانی ابوحنیفه نام برد که راوی نخستینِ کتاب العالم و المتعلم است. کتابی که ابومطیع بلخی آن را از ابومقاتل روایت کرده و مندرجات آن با تعالیم مکتب حنفی عدلگرا سازگار است (نک: العالم و المتعلم، 74، جم). مکتب فقهی ابوحنیفه در سدههای دوم و سوم هجری قمری، در خراسان مکتبی در حال شکل گرفتن بود که نظام اعتقادی خود را بر گرفته از آراء ابوحنیفه میدانست و برخی شاگردان عراقی او چون ابویوسف، محمد بن حسن، زفر بن هذیل و حسن بن زیاد لؤلؤی را به عنوان پیشگامان مکتب خود قلمداد میکرد. صرف نظر از تفکر ارجاء و ثمرات اعتقادی آن، در دیگر مسائل اعتقادی اختلاف ویژهای با اصحاب حدیث نداشت. مهمترین کانون رواج این مکتب سرزمین ماوراءالنهر و به ویژه دو شهر سمرقند و بخارا بود و اوج شکوفایی آن به دورهی سامانیان (261389 ق/ 875999م) باز میگشت. این احتمال دور نیست که محیط سنتگرای مرو، زیستگاه ابنمبارک، یکی از کانونهای نخستین برای پای گرفتن مکتب حنفی اهل سنت و جماعت بوده باشد. در این مورد علاوه بر هواداری ابنمبارک از ابوحنیفه، حضور ابوعصمه نوح بن ابیمریم از شاگردان میانهروِ ابوحنیفه که به عنوان قاضی شهر به مرو آمده بود، میتوانست نقش مؤثری ایفا نماید. گفتنی است که یکی از کهنترین اعتقادنامههای این مکتب متن کوتاهی به روایت نوح بن ابیمریم از ابوحنیفه است. به علاوه همو بود که سعی داشت حنفیان را متقاعد کند که ابوحنیفه در مورد جواز قرائت غیرعربی در نماز از فتوای خود عدول نمودهاست.علاءالدین بخاری، 1/25) گروهی از حنفیمذهبان در ری حضور داشتند که در اصول و فروع پیرو ابوحنیفه بودند و کانون مذهبی آنان در ری مسجد طغرل بود.(نک: قزوینی رازی، 551 – 552، جم) روایتهایی است که دیدار ابوحنیفه با امام باقر را تصریح میکند که در آن دیدار که در مدینه انجام شدهاست امام باقر روش قیاس ابوحنیفه را تحریف دین محمد میداند. در باب ایمان و کفر، ابوحنفیه معتقد به زیاد و کم بودن آنها نیست و اصل ایمان و کفر را تصدیق و انکار میداند. وی همچنین در بحث جبر و اختیار به آزادی عمل انسان معتقد است و فعل آدمی را در مصدرش مد نظر قرار میدهد با استناد به این جملهی او: (اعمال بشر نسبت به قضا و قدر مانند شعاعهای خورشید است به خود خورشید.) از ویژگیهای ابوحنفیه که جمیع محققین و فقها بر آن اتفاق نظر دارند صراحت و بیباکی او در دادن فتوی است و تسامح و اغماض از خصایص فتاوای او میباشد. او شاگردان زیادی داشت از جمله: زفر بن هذیل، داوود طائی، ابویوسف قاضی، ابومطیع بلخی، محمد بن حسن شیبانی، اسد بن عمرو بجلی، حسن بن زیاد لؤلؤی و پسرش حمٌاد بن ابیحنیفه عبدالله بن مبارک و جارود نیشابوری و عبدالکریم جرجانی و ابونعیم و وکیع. آزادی فردی ابوحنیفه در فقه خود تکیة خاصی بر آزادیهای فردی در امور مختلف اجتماعی، چون ازدواج و معاملات دارد، تا آنجا که گاه این آزادی را بهسان قاعدهای در تعارض با منابع نقلی ضعیف ترجیح دادهاست. آشکارترین نمونه، نظر او در مورد آزادی زن در عقد ازدواج است. او ازدواج یک زن بالغ و عاقل را به رضای خویش جایز دانسته و صدور عقد از جانب ولی و حتی اذن ولی را در صحت عقد شرط نشمردهاست. وی با ابراز این نظر در واقع با رأی مشهور مخالفت ورزیدهاست و حتی شاگردان او، ابویوسف و محمدبنحسن در این رأی از وی پیروی نکردهاند. (نک: همو، 3/8 ؛ طوسی، همان، 2/204)از نمونههای تکیه او بر آزادی فردی در معاملات، دیدگاه وِی دربارة (حجر) است که بر خلاف مشهور، عواملی چون افلاس، دین و حتی سفه و فسق را از موجبات حجر ندانسته، صاحبان این صفات را در تصرف در اموال خویش بر وفق صلاح و تدبیر خود آزاد شمردهاست.(قدوری، 2/68 به بعد؛ طوسی، همان، 2/72 74؛ ابویوسف، همان، 104؛ برای احادیث، نک: ابن حجر، همان، 176178) نمونةدیگر، نظر وی در مورد تصرف بیمورد و غیرضروری از جانب پدر در اموال فرزند است که ابوحنیفه در این موارد به حفظ حق حاکمیت فرزند بر اموال خود رأی داده و در صورت خسارت، پدر را ضامن شمردهاست.(ابویوسف، همان، 106107) سهلگیری او در مورد صلح و توافقهای حقوقی نیز ریشه در همین دیدگاه او دارد. همان، 112113 مخالفت با دستگاه حکومت و مرگ ابوحنیفه، پس از درگذشت استادش حماد بن ابی سلیمان (120 ق) به عنوان برجسته ترین شاگرد حلقه او مرجع صدور فتوا وتدریس فقه در کوفه گردید واز جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار گشت.(نک: صمیری، 21-22) در فاصله سالهای 121-132 ق که حکومت اموی واپسین سالهای خودرا میگذراند، ابوحنیفه به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حکومت، با دیدگاههای اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناحهای مخالف حکومت، غیر از خوارج، قرار گرفت.دایره المعارف بزرگ اسلامی در سالهای 129 ق امویان از وی خواستند که مسند قضا را بپذیرد، وی در خواست هبیره را با وجود فشاری که بر وی وارد آوردند رد نمود، و به مکه فرار نمود، در سالهای پایانی حاکمیت امویان وی در مکه زیست و به گسترش آراء فقهی خود پرداخت. با پیروزی عباسیان به کوفه بازگشت و با حیلهای لفظی از بیعت با خلیفه سرباز زد. مخالفت خاموش ابوحنیفه، زمانی آشکار شد که در 145 ق ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی در بصره برضد خلافت منصور قیام کرد و ابوحنیفه نفوذ خودرا در تأیید این قیام به کار گرفت. با سرکوب آن قیام توسط منصور رجال با نفوذی چون ابو حنیفه از تعرض مصون ماندند. در سالهای پایانی عمر ابوحنیفه، منصور پذیرفتن منصب قضا را بر وی الزام کرد، اما وی از پذیرش منصب قضا ابا ورزید. پافشاری منصور براینکه ابوحنیفه را به امور دیوانی بکشاند، ممکن است واکنشی در برابر پیشینه سیاسی وی بوده باشد. دنبال قیام حسان بن مجالد خارجی در نزدیکی موصل، منصور که از موصلیان به خشم آمده بود، ابوحنیفه ودو فقیه دیگر از کوفیان را احضار کرد تا بر نقض عهدنامه سابق خلیفه با موصلیان مهر تأیید نهاده، اورا در سرکوب ایشان برصواب شمارند، ولی ابوحنیفه رأیی برخلاف میل خلیفه ابراز داشت وخلیفه ناچار شد که عهدنامه مزبور را پای برجا شمارد(نک: ابن اثیر، عزالدین، 5/585). درآخرین روزهای زندگانی ابوحنیفه، منصور او را به بغداد فراخواند و به دلیلی که دقیقاً روشن نیست، به حبس افکند وابوحنیفه پس از روزی چند در حبس درگذشت (نک: خطیب، 13/327-330؛ العیون، 261 ؛ نیز نک: ابن سعد، 6/256. زفربن هذیل برآن بود که ابوحنیفه رادرزندان زهر خورانیده اند(نک: خطیب، 13329-330)پیکر ابوحنیفه، پس از آنکه حسن بن عُماره بجلی، محدث کوفی برآن نماز گزارد، در مقبره خیزران بغداد مدفون گردید (ابن ندیم، 255-256 ؛ خطیب، 13/324). برمدفن وی در 459ق قبه ومدرسهای برپا گردید واکنون محلهای که مقبره درآن واقع است، به نام(حی الاعظمیه)خوانده میشود. آثار * کتاب (مسند) در حدیث که جمعآوری شاگردان او است * (المخارج) در فقه که روایت ابویوسف از او است. برخی به غلط کتابهائی را به او نسبت دادهاند از جمله (فقهالاکبر)؛ که عقاید اصیل ابوحنیفه را نشان میدهد؛ (العالم و المتعلٌم)؛ (فقهالابسَط). در فقه او اولین امام از ائمهٔ چهارگانهٔ اهل سنت در ترتیب زیر است. * ابوحنیفه نعمان بن ثابت * مالک ابن انس * محمد ادریس شافعی * احمد ابن حنبل شیوخ ابوحنیفه * عکرمه مولی عبدالله بن عباس متوفی 104 هجری قمری. * عطاء بن ابی رباح متوفی 114 هجری قمری. * نافع مولی ابن عمر متوفی 117 هجری قمری. * حماد بن ابی سلیمان متوفی 120 هجری قمری. شاگردان از شاگردان سرشناس ابوحنیفه میتوان از افراد زیر نام برد: * زفر بن الزهیل متوفی 158 هجری قمری. * ابویوسف یعقوب بن ابراهیم الانصاری متوفی 182 هجری قمری. * محمد بن الحسن الشیبانی متوفی 189 هجری قمری. * داوود الطائی. * أسد بن عمرو. * الحسن بن زیاد اللؤلؤی الکوفی متوفی 204 هجری قمری.
جرا به نعمان بن ثابت امام حنفی گفته می شود؟
ابوحنیفه نعمان بن ثابت (80 150 هجری قمری/699-767م) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهی اهل سنت است. اهل سنت او را (امام اعظم) و (سراج الائمه) لقب دادهاند. پیروان ابوحنیفه را حنفی مینامند.
بیشتر منابع، اصلیت او را از کابل میدانند. در برخی منابع هم ترمذ یا نسا به عنوان محل سرزمین اجدادش نام برده شدهاست.ایرانیکا میگویند جد وی از موالی و ایرانی بود. وی در سال 80 هجری قمری در شهر کوفه متولد شد.
وی در نزد اهل سنت یکی از بزرگترین فقها به شمار میرود.
ابو حنیفه چون منصب قضاوت را که از سوی خلیفه منصور عباسی پیشنهاد شده بود نپذیرفت به امر خلیفه به زندان افکنده شد و شکنجه گردید. در سال 150 هجری در زندان در اثر مسمومیت یا شلاق درگذشت.
مذهب حنفی بر هفت اصل استوار است که عبارتاند از:
-1قرآن -2سنت -3 قول صحابه -4 قیاس و رأی -5 استحسان -6 اجماع -7 عرف
مکتب کلامی ابوحنیفه
ابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقه ی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: (اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم). پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد (این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است) او با اهل حدیث مخالف بود و تنها در شرایطی اقدام به قبول احادیث متواتر میکرد که از اصحاب نقل شده باشد و حدیث و خبر مفرد را قبول نداشت. به نقل از ابن خلدون میگویند که از مجموع احادیث منتسب به پیامبر او فقط به درستی 17 حدیث باور داشتهاست. این شیوهی او میتواند به خاطر متکلم بودن او و تأثیرش در روش فقهی وی باشد. همچنین او قیاس و استحسان را هم به عنوان اصول در اجتهاد پذیرفت.
در کنار آن دسته از شاگردان ابوحنیفه که عمدهی همت خود را در ترویج فقه ابوحنیفه مصروف داشتهاند، گروه دیگری نیز بودند که او را به عنوان یک متفکر دینی مطرح میساختند. قراینی در دست است که نشان میدهد حماد فرزند ابوحنیفه بدون این که در تاریخ، شخصیت پرجنجالی از خود بر جای نهاده باشد، عامل انتقال افکار ابوحنیفه بوده و شاید خود نیز تفسیرها و افزودههایی بر آن افکار داشتهاست، چنان که میتوان به قرار گرفتن نام حماد در سند روایات الفقه الا کبر و مهمتر از آن به ردهی یمان بن رئاب متلکم خارجی بر حماد بن ابی حنیفه اشاره کرد نک : ابن ندیم، 233. ابو معاویه ضریر، قدید بن جعفر و ابراهیم بن طهمان از دیگر شاگردان ابوحنیفه در مذهب، (مرجی) دانسته شدهاند و از آن میان قدید آثاری در کلام داشتهاست ابن سعد، 6/273-274؛ ابن ندیم، 258 ؛ خطیب، 13/423.
به هر روی عقاید حنفی مخالف اصحاب حدیث هرگز در عراق و در مغرب آن دیار شکوفا نگردید و رونق آن در مشرقزمین ، به ویژه در بلخ در ایران و ترکستان باید جستوجو کرد. مردم خراسان که در زمان حیات ابوحنیفه از مهمترین دوستداران و مراجعان او بودند صفی الدین، 28-29؛ نیزنک : ابی عبدالبر، 154، پس از درگذشت وی همچنان هواداری خود را حفظ نمودند. به گفتهی صفی الدین بلخی همان جارابطهی سهگانه بین ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن رو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجیآباد میخواندند. ابوبکر خوارزمی نیز در یکی از رسائل خود (ص 42)از عشق مفرط بلخیان به ابوحنیفه شکوه نمودهاست. گفتهاند که بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند (صفیالدین، همانجا)و در زمرهی آنان باید ابو مطیع بلخی، قاضی بلخ، سلم بن سالم بلخی، از بزرگان صاحبنفوذ در خراسان و ابواسحاق زَیات بلخی را برشمرد که همگی از سوی اصحاب حدیث (مرجی) لقب یافتهاند(نک : ابن سعد، 7 (2) / 105-109 ؛ابن ابی حاتم 1 (2) /122).
ابوحنیفه در این میان ابومطیع بلخی نظریهپرداز شاخص این مکتب بوده و اطلاعاتی که در منابع گوناگون دربارهی عقاید وی به دست داده شدهاست، میتواند چهرهی کلی این مکتب را در دورهی آغازین خود ترسیم نماید. از آن جمله باید به نزدیکی ابومطیع با معتزله در مسألهی قدر (ابوالقاسم بلخی، 104105) و عقیدهی او به فناپذیری بهشت و دوزخ (احمد بن حنبل، 3/299300) اشاره کرد. همچنین در کنار ابومطیع باید از ابومقاتل حفص بن سلم سمرقندی، یکی از شاگردان خراسانی ابوحنیفه نام برد که راوی نخستینِ کتاب العالم و المتعلم است. کتابی که ابومطیع بلخی آن را از ابومقاتل روایت کرده و مندرجات آن با تعالیم مکتب حنفی عدلگرا سازگار است (نک: العالم و المتعلم، 74، جم).
مکتب فقهی ابوحنیفه
در سدههای دوم و سوم هجری قمری، در خراسان مکتبی در حال شکل گرفتن بود که نظام اعتقادی خود را بر گرفته از آراء ابوحنیفه میدانست و برخی شاگردان عراقی او چون ابویوسف، محمد بن حسن، زفر بن هذیل و حسن بن زیاد لؤلؤی را به عنوان پیشگامان مکتب خود قلمداد میکرد. صرف نظر از تفکر ارجاء و ثمرات اعتقادی آن، در دیگر مسائل اعتقادی اختلاف ویژهای با اصحاب حدیث نداشت. مهمترین کانون رواج این مکتب سرزمین ماوراءالنهر و به ویژه دو شهر سمرقند و بخارا بود و اوج شکوفایی آن به دورهی سامانیان (261389 ق/ 875999م) باز میگشت.
این احتمال دور نیست که محیط سنتگرای مرو، زیستگاه ابنمبارک، یکی از کانونهای نخستین برای پای گرفتن مکتب حنفی اهل سنت و جماعت بوده باشد. در این مورد علاوه بر هواداری ابنمبارک از ابوحنیفه، حضور ابوعصمه نوح بن ابیمریم از شاگردان میانهروِ ابوحنیفه که به عنوان قاضی شهر به مرو آمده بود، میتوانست نقش مؤثری ایفا نماید. گفتنی است که یکی از کهنترین اعتقادنامههای این مکتب متن کوتاهی به روایت نوح بن ابیمریم از ابوحنیفه است. به علاوه همو بود که سعی داشت حنفیان را متقاعد کند که ابوحنیفه در مورد جواز قرائت غیرعربی در نماز از فتوای خود عدول نمودهاست.علاءالدین بخاری، 1/25)
گروهی از حنفیمذهبان در ری حضور داشتند که در اصول و فروع پیرو ابوحنیفه بودند و کانون مذهبی آنان در ری مسجد طغرل بود.(نک: قزوینی رازی، 551 – 552، جم)
روایتهایی است که دیدار ابوحنیفه با امام باقر را تصریح میکند که در آن دیدار که در مدینه انجام شدهاست امام باقر روش قیاس ابوحنیفه را تحریف دین محمد میداند.
در باب ایمان و کفر، ابوحنفیه معتقد به زیاد و کم بودن آنها نیست و اصل ایمان و کفر را تصدیق و انکار میداند.
وی همچنین در بحث جبر و اختیار به آزادی عمل انسان معتقد است و فعل آدمی را در مصدرش مد نظر قرار میدهد با استناد به این جملهی او:
(اعمال بشر نسبت به قضا و قدر مانند شعاعهای خورشید است به خود خورشید.)
از ویژگیهای ابوحنفیه که جمیع محققین و فقها بر آن اتفاق نظر دارند صراحت و بیباکی او در دادن فتوی است و تسامح و اغماض از خصایص فتاوای او میباشد.
او شاگردان زیادی داشت از جمله: زفر بن هذیل، داوود طائی، ابویوسف قاضی، ابومطیع بلخی، محمد بن حسن شیبانی، اسد بن عمرو بجلی، حسن بن زیاد لؤلؤی و پسرش حمٌاد بن ابیحنیفه عبدالله بن مبارک و جارود نیشابوری و عبدالکریم جرجانی و ابونعیم و وکیع.
آزادی فردی
ابوحنیفه در فقه خود تکیة خاصی بر آزادیهای فردی در امور مختلف اجتماعی، چون ازدواج و معاملات دارد، تا آنجا که گاه این آزادی را بهسان قاعدهای در تعارض با منابع نقلی ضعیف ترجیح دادهاست. آشکارترین نمونه، نظر او در مورد آزادی زن در عقد ازدواج است. او ازدواج یک زن بالغ و عاقل را به رضای خویش جایز دانسته و صدور عقد از جانب ولی و حتی اذن ولی را در صحت عقد شرط نشمردهاست. وی با ابراز این نظر در واقع با رأی مشهور مخالفت ورزیدهاست و حتی شاگردان او، ابویوسف و محمدبنحسن در این رأی از وی پیروی نکردهاند. (نک: همو، 3/8 ؛ طوسی، همان، 2/204)از نمونههای تکیه او بر آزادی فردی در معاملات، دیدگاه وِی دربارة (حجر) است که بر خلاف مشهور، عواملی چون افلاس، دین و حتی سفه و فسق را از موجبات حجر ندانسته، صاحبان این صفات را در تصرف در اموال خویش بر وفق صلاح و تدبیر خود آزاد شمردهاست.(قدوری، 2/68 به بعد؛ طوسی، همان، 2/72 74؛ ابویوسف، همان، 104؛ برای احادیث، نک: ابن حجر، همان، 176178) نمونةدیگر، نظر وی در مورد تصرف بیمورد و غیرضروری از جانب پدر در اموال فرزند است که ابوحنیفه در این موارد به حفظ حق حاکمیت فرزند بر اموال خود رأی داده و در صورت خسارت، پدر را ضامن شمردهاست.(ابویوسف، همان، 106107) سهلگیری او در مورد صلح و توافقهای حقوقی نیز ریشه در همین دیدگاه او دارد. همان، 112113
مخالفت با دستگاه حکومت و مرگ
ابوحنیفه، پس از درگذشت استادش حماد بن ابی سلیمان (120 ق) به عنوان برجسته ترین شاگرد حلقه او مرجع صدور فتوا وتدریس فقه در کوفه گردید واز جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار گشت.(نک: صمیری، 21-22) در فاصله سالهای 121-132 ق که حکومت اموی واپسین سالهای خودرا میگذراند، ابوحنیفه به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حکومت، با دیدگاههای اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناحهای مخالف حکومت، غیر از خوارج، قرار گرفت.دایره المعارف بزرگ اسلامی
در سالهای 129 ق امویان از وی خواستند که مسند قضا را بپذیرد، وی در خواست هبیره را با وجود فشاری که بر وی وارد آوردند رد نمود، و به مکه فرار نمود، در سالهای پایانی حاکمیت امویان وی در مکه زیست و به گسترش آراء فقهی خود پرداخت. با پیروزی عباسیان به کوفه بازگشت و با حیلهای لفظی از بیعت با خلیفه سرباز زد.
مخالفت خاموش ابوحنیفه، زمانی آشکار شد که در 145 ق ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی در بصره برضد خلافت منصور قیام کرد و ابوحنیفه نفوذ خودرا در تأیید این قیام به کار گرفت. با سرکوب آن قیام توسط منصور رجال با نفوذی چون ابو حنیفه از تعرض مصون ماندند.
در سالهای پایانی عمر ابوحنیفه، منصور پذیرفتن منصب قضا را بر وی الزام کرد، اما وی از پذیرش منصب قضا ابا ورزید. پافشاری منصور براینکه ابوحنیفه را به امور دیوانی بکشاند، ممکن است واکنشی در برابر پیشینه سیاسی وی بوده باشد.
دنبال قیام حسان بن مجالد خارجی در نزدیکی موصل، منصور که از موصلیان به خشم آمده بود، ابوحنیفه ودو فقیه دیگر از کوفیان را احضار کرد تا بر نقض عهدنامه سابق خلیفه با موصلیان مهر تأیید نهاده، اورا در سرکوب ایشان برصواب شمارند، ولی ابوحنیفه رأیی برخلاف میل خلیفه ابراز داشت وخلیفه ناچار شد که عهدنامه مزبور را پای برجا شمارد(نک: ابن اثیر، عزالدین، 5/585).
درآخرین روزهای زندگانی ابوحنیفه، منصور او را به بغداد فراخواند و به دلیلی که دقیقاً روشن نیست، به حبس افکند وابوحنیفه پس از روزی چند در حبس درگذشت (نک: خطیب، 13/327-330؛ العیون، 261 ؛ نیز نک: ابن سعد، 6/256. زفربن هذیل برآن بود که ابوحنیفه رادرزندان زهر خورانیده اند(نک: خطیب، 13329-330)پیکر ابوحنیفه، پس از آنکه حسن بن عُماره بجلی، محدث کوفی برآن نماز گزارد، در مقبره خیزران بغداد مدفون گردید (ابن ندیم، 255-256 ؛ خطیب، 13/324). برمدفن وی در 459ق قبه ومدرسهای برپا گردید واکنون محلهای که مقبره درآن واقع است، به نام(حی الاعظمیه)خوانده میشود.
آثار
* کتاب (مسند) در حدیث که جمعآوری شاگردان او است
* (المخارج) در فقه که روایت ابویوسف از او است.
برخی به غلط کتابهائی را به او نسبت دادهاند از جمله (فقهالاکبر)؛ که عقاید اصیل ابوحنیفه را نشان میدهد؛ (العالم و المتعلٌم)؛ (فقهالابسَط).
در فقه او اولین امام از ائمهٔ چهارگانهٔ اهل سنت در ترتیب زیر است.
* ابوحنیفه نعمان بن ثابت
* مالک ابن انس
* محمد ادریس شافعی
* احمد ابن حنبل
شیوخ ابوحنیفه
* عکرمه مولی عبدالله بن عباس متوفی 104 هجری قمری.
* عطاء بن ابی رباح متوفی 114 هجری قمری.
* نافع مولی ابن عمر متوفی 117 هجری قمری.
* حماد بن ابی سلیمان متوفی 120 هجری قمری.
شاگردان
از شاگردان سرشناس ابوحنیفه میتوان از افراد زیر نام برد:
* زفر بن الزهیل متوفی 158 هجری قمری.
* ابویوسف یعقوب بن ابراهیم الانصاری متوفی 182 هجری قمری.
* محمد بن الحسن الشیبانی متوفی 189 هجری قمری.
* داوود الطائی.
* أسد بن عمرو.
* الحسن بن زیاد اللؤلؤی الکوفی متوفی 204 هجری قمری.
- [سایر] جرا به نعمان بن ثابت امام حنفی گفته می شود ؟ خود او به خودش این لقب امامت را داد یا کسی به او این عنوان را عطا کرد؟
- [سایر] ابوحنیفه که بود و چه دیدگاهی نسبت به علم انبیا داشت؟ شاگردان ابوحنیفه از کدام مکتب کلامی پیروی میکردند؟ گرایش ابوحنیفه به کدام مکتب کلامی بود؟ چه تفاوتهایی بین دیدگاه کلامی امامیه و ابوحنیفه هست؟
- [سایر] ابوحنیفه در مورد عمر چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] محمد بن حنفی چگونه شخصیتی بوده است؟
- [سایر] مناظره ابوحنیفه و امام صادق (علیه السلام) چکونه بوده است؟
- [سایر] جرا با مفسدین اقتصادی بطورقطع برخوردنمیشود؟
- [سایر] ماجرای مناظره فضال و ابو حنیفه چیست؟
- [سایر] بخاری در مورد ابو حنیفه چه نظری دارد؟
- [سایر] نظر ابو حنیفه در مورد پرستش چیست؟
- [سایر] ایا جهان هستی دارای بهترین نظام ممکن است جرا؟
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب ابی حنیفه در صحت عقد سلم فروش چیزی به نحو کلی مدت دار به ثمن نقد حاضر شرط است که ان چیز هنگام عقد در خارج موجود باشد ولی در مذهب شیعه این شرط در صحت معامله سلم معتبر نیست بنابراین اگر شیعه با حنفی مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد بنا به قاعده الزام می تواند فروشنده حنفی را به بطلان معامله ملزم کند و همچنین است اگر حین انجام معامله خریدار حنفی بوده و بعد شیعه شده باشد
- [آیت الله وحید خراسانی] بنا به نقل ابن قدامه در المغنی در مذهب ابی حنیفه و مذهب شافعی اگر کسی در معامله مغبون شود خیار غبن ندارد بنابراین اگر شیعه از شافعی یا حنفی مذهب چیزی خرید و بعد معلوم شد که فروشنده مغبون می باشد بنا به قاعده الزام خریدار شیعی می تواند فروشنده را به وفای به عقد ملزم کند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است؛ چنانچه به خیال اینکه سجده اول امام است؛ به قصد اینکه با امام سجده کند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده؛ سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال اینکه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد که سجده اول امام بوده؛ باید به قصد سجده با امام سجده را تمام کند و دوباره با امام به سجده رود.
- [آیت الله سبحانی] کسی که یک رکعت از امام عقب مانده وقتی امام تشهد رکعت آخر را می خواند نیم خیز بنشیند و صبر کند تا امام تشهد نماز را بگوید و بعد برخیزد. شرائط امام جماعت:
- [آیت الله اردبیلی] مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و به احتیاط واجب باید کمی عقبتر از امام بایستد؛ ولی اگر مأموم فقط یک مرد باشد، بنابر احتیاط واجب باید در سمت راست امام بایستد و میتواند مساوی با امام بایستد و چنانچه قدّ مأموم بلندتر از امام باشد و در رکوع و سجود سر او جلوتر از امام باشد، اشکالی ندارد.
- [آیت الله بهجت] اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به خیال اینکه سجده اول امام است، به قصد اینکه با امام سجده کند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم مأموم حساب میشود و نمازش صحیح است، و اگر به خیال اینکه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، سجده اول او خواهد بود و بقیه نماز را با امام میخواند.
- [آیت الله وحید خراسانی] هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضو ندارد اگر چه خود امام ملتفت نباشد نمی تواند به او اقتدا کند
- [آیت الله نوری همدانی] هر گاه بداند نماز امام باطل ا ست مثلاً بداند امام وضو ندارد ، اگر چه خود امام ماتفت نباشد ، نمی تواند به او اقتدا کند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلاً بداند امام وضو ندارد اگرچه خود امام ملتفت نباشد نمی تواند به او اقتدا کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه بداند نماز امام باطل است؛ مثلا بداند امام وضو ندارد اگرچه خود امام ملتفت نباشد؛ نمی تواند به او اقتدا کند.