من از تارک نمازی خود توبه کرده‌ام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و می‌ترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده می‌شود؟
من از تارک نمازی خود توبه کرده‌ام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و می‌ترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده می‌شود؟ دوست گرامی، فوران این کلمات پرسوز و گداز، نشانه این حقیقت شیرین است که مخاطب جوانی هستیم که ذهنی پاک دارد و دلی عاشق آسمان که حنجرۀ پاک معنویتش با غبار خاک آلود این غربتکده، آشنا نیست. این تحمل ناپذیری وجدان را یقینا علامت خوبی خود و محبت خدا به خود بدانید. قدر ارتباط با شما را می دانیم. از خدا مدد می‌طلبم تا این سطرها، کمی از بار نگرانیتان بکاهد، امید و نشاط را از دلتان بجوشاند و بر رفتار و اندیشه‌تان نقاشی کند. کسی که نماز یا روزه قضا دارد تا وقتی آنها را انجام ندهد بری الذمه نمی شود و هیچ عملی جای آنها را نمی‌گیرد. در مورد تعداد نماز های قضا شده، لازم است به آن اندازه که یقین دارید نماز‌تان فوت شده است، قضا بجا آورید، ولی در مقداری که تردید دارید واجب نیست؛ مثلاً اگر یقین دارید پنج سال قطعا نماز شما قضا شده همین مقدار واجب است و اگر در اینکه آیا شش ماه دیگر نیز چنین بوده یا نه تردید دارید؟ قضای این شش ماه واجب نیست. در مورد قضای نماز چند نکته را مد نظر داشته باشید: 1- به فتوای مقام معظم رهبری لازم نیست نمازها را به ترتیب قضا نمایید یعنی اول نماز صبح بعد ظهر و ... و بعد روز بعد را شروع کنید اما رعایت ترتیب بهتر است چون برنامه شما منظم می شود و محاسبه آن راحت تر است. 2- در مورد قضا نمودن عجله نکنید و خود را خسته نکنید که از انجام آن پشیمان شوید پس از هر نماز واجب یکی دو تا نماز قضا بخوانید. 3- وقت قضا نمودن فقط به مقدار واجب از نماز اکتفا کنید و مستحبات را رها کنید. سریال اغماء را بیاد دارید؟ الیاس را بخاطر می‌آورید؟ حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آنقدر خوب سفسطه می‌بافد و جای فلسفه به ما قالب می‌کند که خیال می‌کنیم بزرگترین فیلسوف عالم است. گاهی آنقدر عاطفی و دلسوز نشان میدهد که گویا تجلی قلب خدا در زمین است. آنقدر ماهرانه همدلی و همدردی می‌کند که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آنقدر عارفانه برخورد می‌کند که گاه او را فرشته یا پیامبری می‌بینیم که ما را به سوی خدا می برد. همۀ اینها برای این است که نقابهای او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را می‌کند که در قدمهای اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار می‌دهد. روشهای فراوانی برای نیل به این مقصود دارد. گاهی اشتباهی که انجام داده‌ایم را مکرر به یاد ما می‌آورد تا آیینه دق‌مان شود، گاهی خطای کوچکی را آنقدر بزرگ می‌کند که فکر می‌کنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و ... . خوب ما آدمها هم که یک عاشقی دیرینه از روز الست با خدا داریم، وقتی این اتفاقات برایمان می‌افتد احساس می‌کنیم خلاف وعده‌ای که به خدا دادیم عمل کرده‌ایم (ألم أعهد ألیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان و أن أعبدونی؟) از خودمان بدمان می‌آید. شیطان اینگونه القا می‌کند که احساس کنیم رابطه‌مان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته. اما تا حال درمحبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست اما کودک غرق بازیهای کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمین می خورد. لباسهایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر می‌داند شیطانهای کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسه‌ها، روی بازگشت به خانه را از او می‌گیرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او می آید. محبت مادر قطره‌ای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حب و عشق، انسانها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آنها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما بسوی او برگردیم و به او نزدیکتر شویم. ما آدما هر کاری دوست داریم می‌کنیم، با اینکه غرق این نعمت بینهایتم. اما او بیخیال اینهمه خاکی رفتنهای ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفسها هم با شیطان همقدم باشیم او ناامید نخواهد شد. غروب عمر که می رسد، می‌بیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش می‌گیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی. چه لطیف فرموده است: (لو عَلِمَ المُدبرون کیف اشتیاقی بِهم لَماتوا شوقاً) اگر کسانی که به من پشت کرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم، از شوق جان می‌دهند. پرسشگر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بنده‌ای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا چنین خدایی آرزویی جز موفقیت‌های بینهایت شما دارد؟ آیا او مشتاق آرامش روح و روان شما بوسیله یک ازدواج موفق نیست؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه دوستان خدا بیرونتان نکند. او آنقدر مهربان است که گفته شده اگر هفتاد پیامبر را کُشتی و از بخشش پروردگار ناامید شدی، بدان که گناه این ناامیدی از گناه آن قتل، بزرگتر خواهد بود. او گناه ترک نماز شما را خواهد بخشید اگر پشیمان باشید و عزم را بر انجام واجبات، جزم کنید و به مرور نمازهای فوت شده را قضا کنید. او تمام تلاش خود را می‌کند تا کانون مقدس خانواده را به زیباترین شکل بنا کنید، شما هم همه عقل و درایتتان را بکار گیرید و بدور از غلبه هیجانات، بهترین تصمیم‌ها را برای آشیانه آینده خود بگیرید. مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنین‌اند و انگار خدایی وجود ندارد. امامان مهربان ما فرموده‌اند اگر می‌خواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. چند لحظه تأمل کنید. ... . او چقدر شما را دوست دارد؟ منتظر جواب این سوال هستم. حال و هوای خود را هم با تصفیه و تحکیم باورها، عوض کنید. نه اهل افراط باشید و نه یار تفریط. نه آنقدر خشک که بشکنید و نه آنقدر نرم که به نسیمی منحرف گردید. قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب ... قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، هم‌چنان خواهم راند. نه به آبی‌ها دل خواهم بست، نه به دریا - پریانی که سر از خاک به در می‌آرند ... هم‌چنان خواهم راند. هم‌چنان خواهم خواند: (دور باید شد، دور.) مرد آن شهر اساطیر نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود. ... شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست. ... پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند. دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد. پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است. ... نویسنده: عباس‌علی هراتیان
عنوان سوال:

من از تارک نمازی خود توبه کرده‌ام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و می‌ترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده می‌شود؟


پاسخ:

من از تارک نمازی خود توبه کرده‌ام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و می‌ترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده می‌شود؟

دوست گرامی، فوران این کلمات پرسوز و گداز، نشانه این حقیقت شیرین است که مخاطب جوانی هستیم که ذهنی پاک دارد و دلی عاشق آسمان که حنجرۀ پاک معنویتش با غبار خاک آلود این غربتکده، آشنا نیست. این تحمل ناپذیری وجدان را یقینا علامت خوبی خود و محبت خدا به خود بدانید. قدر ارتباط با شما را می دانیم.
از خدا مدد می‌طلبم تا این سطرها، کمی از بار نگرانیتان بکاهد، امید و نشاط را از دلتان بجوشاند و بر رفتار و اندیشه‌تان نقاشی کند.
کسی که نماز یا روزه قضا دارد تا وقتی آنها را انجام ندهد بری الذمه نمی شود و هیچ عملی جای آنها را نمی‌گیرد. در مورد تعداد نماز های قضا شده، لازم است به آن اندازه که یقین دارید نماز‌تان فوت شده است، قضا بجا آورید، ولی در مقداری که تردید دارید واجب نیست؛ مثلاً اگر یقین دارید پنج سال قطعا نماز شما قضا شده همین مقدار واجب است و اگر در اینکه آیا شش ماه دیگر نیز چنین بوده یا نه تردید دارید؟ قضای این شش ماه واجب نیست.
در مورد قضای نماز چند نکته را مد نظر داشته باشید:
1- به فتوای مقام معظم رهبری لازم نیست نمازها را به ترتیب قضا نمایید یعنی اول نماز صبح بعد ظهر و ... و بعد روز بعد را شروع کنید اما رعایت ترتیب بهتر است چون برنامه شما منظم می شود و محاسبه آن راحت تر است.
2- در مورد قضا نمودن عجله نکنید و خود را خسته نکنید که از انجام آن پشیمان شوید پس از هر نماز واجب یکی دو تا نماز قضا بخوانید.
3- وقت قضا نمودن فقط به مقدار واجب از نماز اکتفا کنید و مستحبات را رها کنید.
سریال اغماء را بیاد دارید؟ الیاس را بخاطر می‌آورید؟ حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آنقدر خوب سفسطه می‌بافد و جای فلسفه به ما قالب می‌کند که خیال می‌کنیم بزرگترین فیلسوف عالم است. گاهی آنقدر عاطفی و دلسوز نشان میدهد که گویا تجلی قلب خدا در زمین است. آنقدر ماهرانه همدلی و همدردی می‌کند که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آنقدر عارفانه برخورد می‌کند که گاه او را فرشته یا پیامبری می‌بینیم که ما را به سوی خدا می برد. همۀ اینها برای این است که نقابهای او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را می‌کند که در قدمهای اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار می‌دهد. روشهای فراوانی برای نیل به این مقصود دارد. گاهی اشتباهی که انجام داده‌ایم را مکرر به یاد ما می‌آورد تا آیینه دق‌مان شود، گاهی خطای کوچکی را آنقدر بزرگ می‌کند که فکر می‌کنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و ... . خوب ما آدمها هم که یک عاشقی دیرینه از روز الست با خدا داریم، وقتی این اتفاقات برایمان می‌افتد احساس می‌کنیم خلاف وعده‌ای که به خدا دادیم عمل کرده‌ایم (ألم أعهد ألیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان و أن أعبدونی؟) از خودمان بدمان می‌آید. شیطان اینگونه القا می‌کند که احساس کنیم رابطه‌مان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته. اما تا حال درمحبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست اما کودک غرق بازیهای کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمین می خورد. لباسهایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر می‌داند شیطانهای کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسه‌ها، روی بازگشت به خانه را از او می‌گیرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او می آید. محبت مادر قطره‌ای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حب و عشق، انسانها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آنها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما بسوی او برگردیم و به او نزدیکتر شویم. ما آدما هر کاری دوست داریم می‌کنیم، با اینکه غرق این نعمت بینهایتم. اما او بیخیال اینهمه خاکی رفتنهای ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفسها هم با شیطان همقدم باشیم او ناامید نخواهد شد. غروب عمر که می رسد، می‌بیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش می‌گیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی. چه لطیف فرموده است: (لو عَلِمَ المُدبرون کیف اشتیاقی بِهم لَماتوا شوقاً) اگر کسانی که به من پشت کرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم، از شوق جان می‌دهند.
پرسشگر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بنده‌ای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا چنین خدایی آرزویی جز موفقیت‌های بینهایت شما دارد؟ آیا او مشتاق آرامش روح و روان شما بوسیله یک ازدواج موفق نیست؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه دوستان خدا بیرونتان نکند. او آنقدر مهربان است که گفته شده اگر هفتاد پیامبر را کُشتی و از بخشش پروردگار ناامید شدی، بدان که گناه این ناامیدی از گناه آن قتل، بزرگتر خواهد بود. او گناه ترک نماز شما را خواهد بخشید اگر پشیمان باشید و عزم را بر انجام واجبات، جزم کنید و به مرور نمازهای فوت شده را قضا کنید. او تمام تلاش خود را می‌کند تا کانون مقدس خانواده را به زیباترین شکل بنا کنید، شما هم همه عقل و درایتتان را بکار گیرید و بدور از غلبه هیجانات، بهترین تصمیم‌ها را برای آشیانه آینده خود بگیرید.
مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنین‌اند و انگار خدایی وجود ندارد. امامان مهربان ما فرموده‌اند اگر می‌خواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. چند لحظه تأمل کنید. ... . او چقدر شما را دوست دارد؟ منتظر جواب این سوال هستم. حال و هوای خود را هم با تصفیه و تحکیم باورها، عوض کنید. نه اهل افراط باشید و نه یار تفریط. نه آنقدر خشک که بشکنید و نه آنقدر نرم که به نسیمی منحرف گردید.
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
...
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست،
نه به دریا - پریانی که سر از خاک به در می‌آرند
...
هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
(دور باید شد، دور.)
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
...
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.
...
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
...

نویسنده: عباس‌علی هراتیان





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین