من از تارک نمازی خود توبه کردهام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و میترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده میشود؟ دوست گرامی، فوران این کلمات پرسوز و گداز، نشانه این حقیقت شیرین است که مخاطب جوانی هستیم که ذهنی پاک دارد و دلی عاشق آسمان که حنجرۀ پاک معنویتش با غبار خاک آلود این غربتکده، آشنا نیست. این تحمل ناپذیری وجدان را یقینا علامت خوبی خود و محبت خدا به خود بدانید. قدر ارتباط با شما را می دانیم. از خدا مدد میطلبم تا این سطرها، کمی از بار نگرانیتان بکاهد، امید و نشاط را از دلتان بجوشاند و بر رفتار و اندیشهتان نقاشی کند. کسی که نماز یا روزه قضا دارد تا وقتی آنها را انجام ندهد بری الذمه نمی شود و هیچ عملی جای آنها را نمیگیرد. در مورد تعداد نماز های قضا شده، لازم است به آن اندازه که یقین دارید نمازتان فوت شده است، قضا بجا آورید، ولی در مقداری که تردید دارید واجب نیست؛ مثلاً اگر یقین دارید پنج سال قطعا نماز شما قضا شده همین مقدار واجب است و اگر در اینکه آیا شش ماه دیگر نیز چنین بوده یا نه تردید دارید؟ قضای این شش ماه واجب نیست. در مورد قضای نماز چند نکته را مد نظر داشته باشید: 1- به فتوای مقام معظم رهبری لازم نیست نمازها را به ترتیب قضا نمایید یعنی اول نماز صبح بعد ظهر و ... و بعد روز بعد را شروع کنید اما رعایت ترتیب بهتر است چون برنامه شما منظم می شود و محاسبه آن راحت تر است. 2- در مورد قضا نمودن عجله نکنید و خود را خسته نکنید که از انجام آن پشیمان شوید پس از هر نماز واجب یکی دو تا نماز قضا بخوانید. 3- وقت قضا نمودن فقط به مقدار واجب از نماز اکتفا کنید و مستحبات را رها کنید. سریال اغماء را بیاد دارید؟ الیاس را بخاطر میآورید؟ حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آنقدر خوب سفسطه میبافد و جای فلسفه به ما قالب میکند که خیال میکنیم بزرگترین فیلسوف عالم است. گاهی آنقدر عاطفی و دلسوز نشان میدهد که گویا تجلی قلب خدا در زمین است. آنقدر ماهرانه همدلی و همدردی میکند که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آنقدر عارفانه برخورد میکند که گاه او را فرشته یا پیامبری میبینیم که ما را به سوی خدا می برد. همۀ اینها برای این است که نقابهای او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را میکند که در قدمهای اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار میدهد. روشهای فراوانی برای نیل به این مقصود دارد. گاهی اشتباهی که انجام دادهایم را مکرر به یاد ما میآورد تا آیینه دقمان شود، گاهی خطای کوچکی را آنقدر بزرگ میکند که فکر میکنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و ... . خوب ما آدمها هم که یک عاشقی دیرینه از روز الست با خدا داریم، وقتی این اتفاقات برایمان میافتد احساس میکنیم خلاف وعدهای که به خدا دادیم عمل کردهایم (ألم أعهد ألیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان و أن أعبدونی؟) از خودمان بدمان میآید. شیطان اینگونه القا میکند که احساس کنیم رابطهمان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته. اما تا حال درمحبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست اما کودک غرق بازیهای کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمین می خورد. لباسهایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر میداند شیطانهای کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسهها، روی بازگشت به خانه را از او میگیرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او می آید. محبت مادر قطرهای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حب و عشق، انسانها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آنها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما بسوی او برگردیم و به او نزدیکتر شویم. ما آدما هر کاری دوست داریم میکنیم، با اینکه غرق این نعمت بینهایتم. اما او بیخیال اینهمه خاکی رفتنهای ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفسها هم با شیطان همقدم باشیم او ناامید نخواهد شد. غروب عمر که می رسد، میبیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش میگیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی. چه لطیف فرموده است: (لو عَلِمَ المُدبرون کیف اشتیاقی بِهم لَماتوا شوقاً) اگر کسانی که به من پشت کرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم، از شوق جان میدهند. پرسشگر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بندهای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا چنین خدایی آرزویی جز موفقیتهای بینهایت شما دارد؟ آیا او مشتاق آرامش روح و روان شما بوسیله یک ازدواج موفق نیست؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه دوستان خدا بیرونتان نکند. او آنقدر مهربان است که گفته شده اگر هفتاد پیامبر را کُشتی و از بخشش پروردگار ناامید شدی، بدان که گناه این ناامیدی از گناه آن قتل، بزرگتر خواهد بود. او گناه ترک نماز شما را خواهد بخشید اگر پشیمان باشید و عزم را بر انجام واجبات، جزم کنید و به مرور نمازهای فوت شده را قضا کنید. او تمام تلاش خود را میکند تا کانون مقدس خانواده را به زیباترین شکل بنا کنید، شما هم همه عقل و درایتتان را بکار گیرید و بدور از غلبه هیجانات، بهترین تصمیمها را برای آشیانه آینده خود بگیرید. مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنیناند و انگار خدایی وجود ندارد. امامان مهربان ما فرمودهاند اگر میخواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. چند لحظه تأمل کنید. ... . او چقدر شما را دوست دارد؟ منتظر جواب این سوال هستم. حال و هوای خود را هم با تصفیه و تحکیم باورها، عوض کنید. نه اهل افراط باشید و نه یار تفریط. نه آنقدر خشک که بشکنید و نه آنقدر نرم که به نسیمی منحرف گردید. قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب ... قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راند. نه به آبیها دل خواهم بست، نه به دریا - پریانی که سر از خاک به در میآرند ... همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند: (دور باید شد، دور.) مرد آن شهر اساطیر نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود. ... شب سرودش را خواند، نوبت پنجرههاست. ... پشت دریاها شهری است که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است. بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند. دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک، موسیقی احساس تو را میشنود و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد. پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است. ... نویسنده: عباسعلی هراتیان
من از تارک نمازی خود توبه کردهام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و میترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده میشود؟
من از تارک نمازی خود توبه کردهام و حالا کلی نماز قضا دارم، در عین حال در سن ازدواج هستم و میترسم بر ازدواج من تأثیر منفی بذارد، چه کنم؟ آیا گناه کبیره بخشیده میشود؟
دوست گرامی، فوران این کلمات پرسوز و گداز، نشانه این حقیقت شیرین است که مخاطب جوانی هستیم که ذهنی پاک دارد و دلی عاشق آسمان که حنجرۀ پاک معنویتش با غبار خاک آلود این غربتکده، آشنا نیست. این تحمل ناپذیری وجدان را یقینا علامت خوبی خود و محبت خدا به خود بدانید. قدر ارتباط با شما را می دانیم.
از خدا مدد میطلبم تا این سطرها، کمی از بار نگرانیتان بکاهد، امید و نشاط را از دلتان بجوشاند و بر رفتار و اندیشهتان نقاشی کند.
کسی که نماز یا روزه قضا دارد تا وقتی آنها را انجام ندهد بری الذمه نمی شود و هیچ عملی جای آنها را نمیگیرد. در مورد تعداد نماز های قضا شده، لازم است به آن اندازه که یقین دارید نمازتان فوت شده است، قضا بجا آورید، ولی در مقداری که تردید دارید واجب نیست؛ مثلاً اگر یقین دارید پنج سال قطعا نماز شما قضا شده همین مقدار واجب است و اگر در اینکه آیا شش ماه دیگر نیز چنین بوده یا نه تردید دارید؟ قضای این شش ماه واجب نیست.
در مورد قضای نماز چند نکته را مد نظر داشته باشید:
1- به فتوای مقام معظم رهبری لازم نیست نمازها را به ترتیب قضا نمایید یعنی اول نماز صبح بعد ظهر و ... و بعد روز بعد را شروع کنید اما رعایت ترتیب بهتر است چون برنامه شما منظم می شود و محاسبه آن راحت تر است.
2- در مورد قضا نمودن عجله نکنید و خود را خسته نکنید که از انجام آن پشیمان شوید پس از هر نماز واجب یکی دو تا نماز قضا بخوانید.
3- وقت قضا نمودن فقط به مقدار واجب از نماز اکتفا کنید و مستحبات را رها کنید.
سریال اغماء را بیاد دارید؟ الیاس را بخاطر میآورید؟ حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آنقدر خوب سفسطه میبافد و جای فلسفه به ما قالب میکند که خیال میکنیم بزرگترین فیلسوف عالم است. گاهی آنقدر عاطفی و دلسوز نشان میدهد که گویا تجلی قلب خدا در زمین است. آنقدر ماهرانه همدلی و همدردی میکند که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آنقدر عارفانه برخورد میکند که گاه او را فرشته یا پیامبری میبینیم که ما را به سوی خدا می برد. همۀ اینها برای این است که نقابهای او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را میکند که در قدمهای اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار میدهد. روشهای فراوانی برای نیل به این مقصود دارد. گاهی اشتباهی که انجام دادهایم را مکرر به یاد ما میآورد تا آیینه دقمان شود، گاهی خطای کوچکی را آنقدر بزرگ میکند که فکر میکنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و ... . خوب ما آدمها هم که یک عاشقی دیرینه از روز الست با خدا داریم، وقتی این اتفاقات برایمان میافتد احساس میکنیم خلاف وعدهای که به خدا دادیم عمل کردهایم (ألم أعهد ألیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان و أن أعبدونی؟) از خودمان بدمان میآید. شیطان اینگونه القا میکند که احساس کنیم رابطهمان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته. اما تا حال درمحبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست اما کودک غرق بازیهای کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمین می خورد. لباسهایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر میداند شیطانهای کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسهها، روی بازگشت به خانه را از او میگیرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او می آید. محبت مادر قطرهای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حب و عشق، انسانها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آنها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما بسوی او برگردیم و به او نزدیکتر شویم. ما آدما هر کاری دوست داریم میکنیم، با اینکه غرق این نعمت بینهایتم. اما او بیخیال اینهمه خاکی رفتنهای ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفسها هم با شیطان همقدم باشیم او ناامید نخواهد شد. غروب عمر که می رسد، میبیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش میگیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی. چه لطیف فرموده است: (لو عَلِمَ المُدبرون کیف اشتیاقی بِهم لَماتوا شوقاً) اگر کسانی که به من پشت کرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم، از شوق جان میدهند.
پرسشگر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بندهای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا چنین خدایی آرزویی جز موفقیتهای بینهایت شما دارد؟ آیا او مشتاق آرامش روح و روان شما بوسیله یک ازدواج موفق نیست؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه دوستان خدا بیرونتان نکند. او آنقدر مهربان است که گفته شده اگر هفتاد پیامبر را کُشتی و از بخشش پروردگار ناامید شدی، بدان که گناه این ناامیدی از گناه آن قتل، بزرگتر خواهد بود. او گناه ترک نماز شما را خواهد بخشید اگر پشیمان باشید و عزم را بر انجام واجبات، جزم کنید و به مرور نمازهای فوت شده را قضا کنید. او تمام تلاش خود را میکند تا کانون مقدس خانواده را به زیباترین شکل بنا کنید، شما هم همه عقل و درایتتان را بکار گیرید و بدور از غلبه هیجانات، بهترین تصمیمها را برای آشیانه آینده خود بگیرید.
مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنیناند و انگار خدایی وجود ندارد. امامان مهربان ما فرمودهاند اگر میخواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. چند لحظه تأمل کنید. ... . او چقدر شما را دوست دارد؟ منتظر جواب این سوال هستم. حال و هوای خود را هم با تصفیه و تحکیم باورها، عوض کنید. نه اهل افراط باشید و نه یار تفریط. نه آنقدر خشک که بشکنید و نه آنقدر نرم که به نسیمی منحرف گردید.
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
...
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست،
نه به دریا - پریانی که سر از خاک به در میآرند
...
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
(دور باید شد، دور.)
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
...
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.
...
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
...
نویسنده: عباسعلی هراتیان
- [سایر] سلام من ازدواج کرده ام به دلایلی مرتکب گناه ... شده ام ولی توبه کرده ام و سر نمازبه فاطمه زهرا متوسل شده ام وخواستم که از خدا بخواهد تا این گناه من را ببخشد همان شب خواب دیدم در مجلسی در مسجد نشسته ام ودعای عمن یجیب میخواندم وهمه بامن تکرار میکردند می خواهم بدانم ایا خداوند مهربان گناه کبیره ی من را میبخشد ؟
- [سایر] بی نهایت از محبت شما ممنونم.شخصی که قبلاً از او نام بردم خواستگار من است.در طی جلسات صحبت با او متوجه عقایدش شدم گرچه او همه را واضح به من گفت و از اینکه نماز نمیخواند اظهار ندامت میکند اما میگوید نمیتوانم در خانهای که بیش از 30 سال است زندگی کردهام وتاکنون نمازی نخواندهام نماز بخوانم برایم سخت و مشکل است میگوید میخواهم با کمک تو راهدرست را پیدا کنم اما وقتی از من سئوالاتی در مورد اینکه چرا نماز، چرا روزه،چرا کعبه و ... را میپرسد نمیتوانم با جوابهایم قانعش کنم اطلاعات علمی زیادی دارد که برای هرجواب من دوباره سئوالی میپرسد.واقعاً درمانده شدهام بارها از خدا خواستهام همانطور که طی این سالها مرا از هواوهوس و یا گناه کبیره نگاه داشته بازهم کمکم کند.ازنظرسطحزندگی،شرایط سنی نزدیک به هم هستیم. ولی ای کاش تایک اندازهای از نظر اعتقادی به هم نزدیک بودیم او اهل دیدن شبکههای خارجی است و من فقط در حدشنیدن موسیقی آنهم تاحدودی نه مداوم.اما مخالفتی هم ندارم.معتقدم هرچیز جای خود وحدواندازه خود.باتوجه به اینکه واقعاً به هم علاقهمندیم نمیخواهم در تصمیم اشتباهی کنم ضمناًهمیشه مرا به خاطر اعتقاداتم ویا وضع ظاهریم (از نظرمتانت ووقار)میستایدو همیشه از من التماس دعا دارد.بازهم از اینکه مصدع اوقاتتان شدم بینهایت عذرمیخواهم.موفق باشید
- [سایر] با سلام بنده با دختری از طریق اینترنت آشنا شدم که 4 سال از من بزرگتر است و در شهر دیگری زندگی می کند. آشنایی ما به حدی شد که هم او و هم من مسئله را به خانواده گفتیم اما من چیزی از سن نگفتم (راستش خودم هم تازه فهمیدم). گرچه هنوز آشنایی تنها از طریق اینترنت است اما ما به هم علاقه مند هستیم ولی میخواستم بدانم که آیا اختلاف سنی ما مشکلی ایجاد نخواهد کرد؟ چون وقتی از نزدیک همدیگر را ببینیم دیگر شکستن ارتباط بسیار مشکل است. و سوال دوم اینکه آیا این علاقه در صورتی که به ازدواج منجر نشود در زندگی من تاثیر منفی نخواهد داشت. من 27 ساله و فعلا تنها در شهری دور از خانواده برای تحصیل هستم. با تشکر از جواب شما.
- [سایر] باسلام دختری هستم 28 ساله در خانواده مذهبی بزرگ شده ام ما با والدین 11 نفریم همه حتی خواهر کوچکترم ازدواج کرده اندبه جز من و برادر کوچکترم که ازدواج نکرده ایم از سن راهنمایی خواستگارها پا به خانه مان گذاشتند اوایل بدلیل اینکه کوچکترم و خواهر بزرگتر در خانه بود والدینم مخالفت میکردند چون در روحیه اوو تاثیر بد نگذارد ولی نوبت به من رسید این قانون برداشته شد خنده داره ،ناراحت نیستم به نظرم این فکر غلط است خواهر کوچکترم یک فرزند دارد که عاشقش هستم حتی خواهر کوچکترم را هم دوست دارم بیشتر از همه،بالاخره تا موقع دیپلم که فردی واقعا منو میخواست ولی بیان نمیکرد ولی از حرکاتش مطمئن بودم رفت سربازی و اومد هر موقع مرخصی داشت خبر میگرفت ازدواج نکرده باشم منم کاردانیمو خوندم تا اینکه ترم آخر بودم اومد خواستگاری خانواده ای مذهبی بودند به دلیل رفتار مادرش مادرم مخالف بود و بدون اینکه نظر منو بپرسن پدرم گفت دخترم داره درس میخونه و از سرش رد کردش داداش بزرگم وقتی ماجرا رو فهمید خیلی ناراحت شد چون میشناختش پسر بدی نبود به هر حال ان شاءالله خوشبخت باشه.حالا در سن 28 سالگی پسر عمه ام با سن 25 اومده خواستگاری همه خانوادم میگن این فرصت طلایی واقعا کجاش طلایی افکارمون به هم نمیخوره از نظر اعتقادی متفاوتیم نه اینکه نماز و روزه نگیره نه مسائل دیگه رو میگم تحصیلا اون دیپلم شاید مخالفم ولی منتظر حادثه ای تلخ برای خودم نمیدونم چیکار کنم آخه قبلا پسرعموهام پا پیش گذاشتن پدرم شدید موافق بود و من مخالف تا مدتی روم کار میکردنو و هی میگفتم اونا معتادن و کسی باور نمیکرد حالا که ازدواج کردن همه چیز بر ملا شده کمکم کنید ازدواج برای فرار از مشکل مجردی به نظرم خوب نیست.
- [سایر] سلام من دختری 25 ساله هستم چادری قبلا خیلی با ایمان بودم ولی حالا رو دیگه نمیدونم باپسری مدتی دوست بودم رابطمون تا کجاها کشید بماند یه روز عذاب وجدان خیلی بم فشار آورد و حس کردم خودم را دارم تو منجلابی غرق میکنم اراده کردم از خدا کمک خواستم و قسم خوردم و دست روی قرآن گذاشتم که دیگه به اون پسر sms ندم جواب تلفناشم ندم تا خدا هر چه زودتر برام یه همسری بفرسته چون تنهایی خیلی عذابم میداد 2ماهی از این قضیه گذشت خاستگارای زیادیم داشتم تو این مدت ولی هیچکدوم هم رو نمیپسندیدیم چون پسره نمیدونست برا چی جوابشو نمیدم حتی تادم خونمونم می اومد خلاصه دوباره رابطه برقرار شد یا شاید بهتر بگم رابطه رو برقرار کردم یه هفته ای بعد از ترس قهر و عذاب الهی که شوخی بردارم نیسن صبح جمعه بعد از بیدار شدن از خواب شروع به گریه و توبه کردم قرآن رو برداشتم و از خدا خواستم باهام حرف بزنه سوره مبارک مریم آیه 69 تاآخر اومد تموم تنم از خوف خدا میلرزید. ولی اینبار تصمیمم مصمم تر بود با این که هر روز با sms صبح بخیرش از خواب بیدار میشدم ولی ازش تنفر داشتم تا اینکه یه روز بطور اتفاقی ماشینامون پشت چراغ قرمز کنار هم متوقف شد و هم دیگه رو دیدیم در شرایطی که یه دختر کنارش نشسته بود. حالا سوالم اینه که 1 برای شکست توبه اول آیا گناه کبیره مرتکب شدم 2 آیا خدا منو بخشیده 3 ممکنه هنوز شامل عفو الهی نشده باشم؟ چون از خدا خواسته بودم از شرش خلاص شم و بعد پا توی ماه رمضان بذارم
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما . من سه سال پیش در سن شانزده سالگی مشرف به مکه مکرم شدم و با توجه به شناخت از خود و تاثیر حج توقع داشتم پس از بازگشت انسان مومن تری شوم ولی... نمیدانم بگم تاثیر محیط بود یا خودم مقصرم نمیدونم ولی متاسفانه نمازم یک خط در میان شد و دیگر خبری از آن سجاده مفصل نیست و از اون طرف خدا رو صد هزار مرتبه شکر همان سفر باعث شده قبل یا پس از انجام کاری به اشتباه خودم پی ببرم و چون من موقعیت کاری ام طوری است که وقت زیادی برای اینکه پا منبری کسی شم یا با بچه مومن ها باشم ندارم (من در بازار کامپیوتر رضا کار می کنم و بیش از صد ارباب رجوع داریم که تعداد قابل توجه آنها خانم های جوان هستند) و من نسبت به نوع برخورد آنها که خیلی اروپایی و به اصطلح به روز است نمیتونم عکس العمل نشان بدم (به خاطر یه خورده حرمتی که واسش دارم) و این موضوع باعث شده که نگاه اطرافیان نسبت به من عوض شود و نمیتونم به راحتی به کارم ادامه بدم و من هم باید مثل اونها شم. شما رو به خدای احد و واحد قسم میدم به من کمک کنید . منی که میخوام از شر ارتباط با دختر رها شم باید چی کار کنم .مگه نمیگن دست زدن به نا محرم گناه کبیره است و پس چرا من نمیخوام مرتکب گناه شم باید هم رنگ جماعت شم . از شما خیلی ممنون هستم و خیلی خوشحال میشوم که به من جواب بدهید و به یک جوان نوزده ساله که پاش لغزیده ولی یک ته دلی معتقد است کمک کنید اگر هم نمی توانید جواب مفصل دهید شما در هر جای تهران که منبر داشته باشید به من این اجازه را بدهید که پا منبری شما شوم. با کمال تشکر پیمان زاهدی
- [سایر] سلام حاج آقا ممنون از صحبت های قشنگ امروزتون می خواستم بپرسم چه طوری میشه کسی که از خدا فاصله گرفته رو با خدا آشتی داد من دوتا عمه مجرد با سن های 35و 31 دارم که به خاطر اشتباهات پدرومادرشون که الان در قید حیات نیستند تا حالا ازدواج نکردند البته خودشون هم مقصر بودند ولی الان به کلی ناامیدند حتی یک بار هم به بهشت زهرا سر خاک پدر و مادرشون نمی روند نماز نمی خونند و یکی شون داره منحرف هم میشه و حرف هیچ کسیو هم قبول ندارند و با هم مدام دعوا می کنند ما واقعا نمی دونیم چی کار کنیم البته من 18 سالمه و خیلی از اونها کوچکترم منظورم بزرگترهای فامیل هستند می خواستم اگر ممکنه شما راهنماییمون کنید با وجود لیسانس و فوق لیسانس حتی راضی نیستند سر کار بروند
- [سایر] سلام.وقت شما بخیر. من از بچگی به خاطر تربیت خانوادگی و تاثیر بد حسادت های اطرافیان همیشه با ضربات روحی(به تعبیر عامیانه ضد حال) و عدم توجه مواجه میشدم .در عین اینکه بچه ای فوق العاده پرهیجان و بازیگوش بودم و باید این هیجانات به نوعی تخلیه میشد ولی در سن 15 سالگی به محله ی جدیدی رفتیم که اصلا با هیچ کس نمیتونستم رابطه برقرار کنم و فقط برای رفتن به مدرسه از خونه بیرون می اومدم یا اگر کاری داشتم.تو مدرسه ام به دلیل اینکه می خواستم هیجاناتم خالی بشه هر کاری می کردم مثل زیاد حرف زدن که باعث دور شدن بچه ها ازم میشد.این شرایط کم کم من رو دچار افسردگی و وسواس کرد.مثلا برای یک غسل 1.5ساعت در حمام میماندم جون فکر میکردم آب به همه جا برسه! زندگی من به همین روال ادامه پیدا کرد تا وارد دانشگاه شدم.به دلیل نداشتن پول و بتدریج زیاد شدن وسواس های فکری دوران دانشجویی خوبی نداشتم.با همین روحیات شروع کردم به خوندن درس واسه فوق لیسانس که خوشبختانه قبول شدم و یکی از موفق ترین ادمها در رشته ی خودم و در شهر خودم یا حتی استان خودم هستم.توانایی های ذهنی و جسمی زیادی دارم.وقتی وارد دانشگاه ارشد شدم شرایطم از نظر روحی تا حدودی بهتر شده بود،ولی از وقتی به خاطر پایان نامه و دکتری اومدم خونه که کارهام رو انجام بدم باز شرایطم مثل اول شده شاید بدتر از قبل.مثلا ترس زیاد از خدا و شاید بشه گفت ترس افراطی هم به افکار وسواسی ومنفی و مضطربم اضافه شده. خیلی از این قضیه ناراحتم چون تو زندگیم فقط راه راست رو رفتم و سعی کردم ادم خوبی باشم در هر زمینه ای.الانم ک تصمیم ب ازدواج گرفتم این وسواس ها و ترسه و افکار منفی بیشتر شده و مانع تصمیم درستم میشه.احساس میکنم ادم بدرد بخوری واسه طرف مقابلم نیستم.تنها چیزی هم که باعث ارامشم در این شرایط میشه خدا و نمازه. لطفا کمکم کنید
- [سایر] سلام حاج آقا من پسری 23 ساله هستم حدود 2سال پیش در یک ...در جنوب تهران به عنوان ... مشغول کار شدم که دراین مدت با دخترهای زیادی همکاری میکردم ولی بااینکه من دست وپاشکسته نماز می خواندم وهمیشه توذهنم خاهان ارتباط بادخترها رو داشتم ولی همیشه جلوی خودم رومی گرفتم تااینکه ماه رمضان پارسال دختری به کادر درمانگاه اضافه شد ومن ازهمون روز اول احساس خاصی نسبت به او داشتم وهمکارهای دیگم به این احساس دامن زدند تااینکه یک ماه بعداز ماه رمضان با او طرح دوستی ریختم واو بلا فاصله جواب مثبت دادکه البته ایکار من بیشتر برای ازدواج بود که پس از دو هفته اینمطلب را یهش گفتم ولی بعداز مدت کوتاهی باتوجه به گیردادنهای من نسبت به حجاب و----و حرفهایی که درموردش شنیدم باپیشنهاد خودش ازاون به بعد رابطه ما تلفنی شد ولی باز ازخوداو حرف هایی درمورد خودش وخانوادش شنیدم که فهیمیدم من گول ظاهر کاری اونو خورده بودم ولی دیر شده بودم ومن گیر کرده بودم وهمیشه باشنیدن حرفهاش غذاب میکشدیم وازنظر روانی روی من تاثیر منفی گذاشته بود آخه من تویک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم ولی اون---تا اینکه برج 2من به خدمت سربازی رفتم وبه همین بهونه سعی کردم ازش دور بشم ولی حس همصحبتی باجنس مخالف وارضای عاطفی خیلی عذابم میده که باعث میشد من وسوسه بشم وبهش زنگ بزنم ولی فقط یکبار---میخاستم ازشما راهنمایی بگیرم ببینم من باید با این احساس چیکارکنم؟ درضمن من بعد مدتی (قبل عید)ازمادرم راهنمایی خواستم ولی جوابی نگرفتم که فکر میکنم بزرگترین مشکل من درحال حاضر همینه خانوادم بامشکلم خوب برخورد نکردند---؟\"لطفاً کمکم کنید!\"(من دوست دارم پدرو مادر هم ازراهنمایی شما استفاده کنند)
- [سایر] با سلام خدمت شما مشاور ارجمند و تبریک نیمه شعبان بنده کد885356 هستم.پیرو راهنمایی قبلی شما این جانب به استادم جواب منفی دادم و گفتم که نمی خوام باهاشون رابطه ای داشته باشم. جناب بنده جدیدا 2 تا خواستگار داشتم که یکیشون 12 سال از من بزرگتر بودند و ارشد مکانیک داشتند و یک کارگاه شخصی داشتند و وضع مالی خیلی خوبی هم داشتند.خانواده ی نسبتا خوب و مومنی هم دارند ولی به خاطر اختلاف سن زیاد بنده می خوام با اینکه با اون اقا صحبتی نداشتم بهشون جواب منفی بدم. خواستگار بعدی من 9 سال از من بزرگترند و ما جلسه ی معارفه با ایشون ومادرشون داشتیم و حدودا ما نیم ساعت با هم صحبت کردیم من از طرز صحبتشون خوشم امد و حس خیلی خوبی به این اقا در وهله ی اول پیدا کردم و تمایل دارم به این اشنایی ادامه بدم ولی در مورد ایشون چندتا مطلب هست که من رو در مورد ایشون مردد می کنه البته من خودم این مطلب رو می دونم که همه ی ادمها کامل نیستند ؛ولی باید بگم یکی از مشکلات این اقا که زیاد هم تقصیر خودشون نیست اینه که پدرشون دوتا همسر داشتند که همسر اولشون دو تا دختر داشتند که ظاهرا بچه های اون دختر ها هم ازدواج کردند و مادر این اقا همسر دومشون هستند که 5 تا پسر دارند و 3 تا برادرشون ازدواج کردند پدرشون هم سن زیادی دارند و متولد 1313 هستند تا حالا من با همچین موردی برخورد نداشتم به هر حال درسته که این اقا مقصر نیستند که پدرشون 2 تا همسر داشتند ولی فرزند همون پدرند و من از این بابت نگرانم به نظر شما من باید با این قضیه چطور برخورد کنم ؟چه سوالهایی باید بپرسم که مطمئن بشم این اقا در اینده مثل پدرشون نباشند؟لطفا چیزهایی که در این زمینه لازمه تا من از این اقا بپرسم رو بهم بگید؟ممنون چیز دیگه ای که می خواستم بپرسم ابنه که این اقا مادرشون مانتویی بودند ولی پو شیده ولی من خانواده ی خیلی مذهبی دارم و خودم هم چادری هستم البته من راجع به این مطلب از اقا پرسیدم که ایشون گفتند هیچ مشکلی ندارن و خیلی هم چادر رو می پسندند و دوست دارند خانواده ی همسرشون مذهبی تر باشند و ضاهرا خودشون پسر با ایمانی اومدند البته من نمی خوام بگم خیلی مذهبی بود ولی به گفته ی خودش احکامی مثل نماز؛روزه ؛حلال و حرام؛حق وناحق؛؛رو بهش اعتقاد دارند وانجامش میدند حتی می گفتند تا جایی که بتونند روزه ی مستحبی می گیرند هر روز صبح قران می خونند البته به فارسی تا معنیش رو هم متوجه بشن.من یک کم به این تفاوت مذهبی نگرانم باید چه طور برخورد کنم تا مطمئن بشم؟لطفا راهنماییم کنید که من چه طور می تونم به ایمان این اقا با توچه به خانوادش مطمئن بشم و بدونم قلبا مومن هستند؟من توکل کردم به امام زمان (عج)تا هر چی ایشون صلاح می دونند رو برام قرار بدند ممنون می شم راهنمایین کنید
- [آیت الله وحید خراسانی] در شرع مقدس اسلام غسل هایی مستحب است و از ان جمله است غسل جمعه و وقت ان بعد از اذان صبح است تا ظهر و بهتر ان است که نزدیک ظهر به جا اورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیت ادا و قضا تا غروب به جا اورد و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای ان را به جا اورد و کسی که می داند در روز جمعه اب پیدا نخواهد کرد می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و ال محمد و اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین غسل شب اول و هفدهم و نوزدهم و بیست ویکم و بیست وسوم و بیست وچهارم ماه رمضان غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت ان از اذان صبح است تا غروب هر چند احوط ان است که از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورد و بهتر ان است که ان را پیش از نماز عید به جا اورد غسل شب عید فطر و وقت ان بعد از غروب است و احتیاط واجب ان است که در بقیه شب تا اذان صبح به قصد رجاء به جا اورد غسل روز هشتم و نهم ذی الحجه و در روز نهم احوط ان است که ان را وقت زوال به جا اورد غسل برای قضای نماز ایات کسی که در موقع گرفتن خورشید نماز ایات را عمدا نخوانده در صورتی که تمام خورشید گرفته باشد غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده باشد غسل احرام غسل دخول حرم خدا غسل دخول مکه غسل زیارت خانه کعبه غسل دخول کعبه غسل برای نحر و ذبح و حلق غسل داخل شدن مدینه منوره غسل داخل شدن حرم پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم و حد ان ما بین دو کوه به نام عایر و وعیر است غسل وداع قبر مطهر پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم غسل برای مباهله با خصم غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا امده غسل برای استخاره غسل برای استسقاء غسل در وقت احتراق قرص افتاب در کسوف کلی غسل زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام از نزدیک غسل توبه از فسق و کفر
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.