من یک ماه هست که عروسی کردم اما بخاطر ترس از درد پارگی پرده بکارت، از نزدیکی و رابطه جنسی، خیلی می ترسم و هنوز رابطه دخولی نداشتیم و پرده بکارت من سالمه. چکار کنم که این مشکل که زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده، حل بشه؟ خواهش می کنم منو راهنمایی کنید و راه حل نشان دهید. پرسشگر محترم بسیار خوشحالیم که مورد اعتماد شما در خصوصی ترین مسائل زندگی تان قرار گرفته ایم، در ادامه به بررسی مساله شما می پردازیم. به نظر می رسد که شما گرفتار یک اختلال روانشناختی به نام واژینیسم می باشید، در این اختلال فرد در اثر افکار و احساسات نگران کننده ای که نسبت به رابطه زناشویی و خصوصا دخول دارد، به صورت ناخود آگاه عضلات ثلث اولیه واژن او به شدت منقبض شده و مانع دخول آلت همسر می گردد؛ اما خوشبختانه این مشکل با شیوه حساسیت زدایی منظم به سادگی قابل رفع می باشد که ما در ادامه این شیوه را برای شما توضیح خواهیم داد، اما پیش از این باید به این نکته اشاره کرد که داشتن روابط جنسی گرم و پرشور میان همسران یکی از لوازم مهم زندگی مشترک می باشد و شما به هیچ وجه نباید در درمان خود تاخیر بیاندازید، چرا که نبود روابط جنسی سالم و کامل در زندگی مشترک شما، عوارض متعددی برای همسرتان، و شما و زندگی مشترکتان در پی خواهد داشت، بنابراین با دقت و همت فراوان درمان را پی گیری کنید. *** روش حساسیت زدایی منظم جهت رفع واژینیسم دراین روش شما باید هر رفتاری که سبب نگرانی و درد یا گرفتگی واژن می گردد را روی کاغذ بنویسید، به عنوان مثال، در آغوش گرفتن همسر، عریان شدن، دست زدن به آلت تناسلی او، عریان شدن شوهر، دیدن آلت تناسلی شوهر، مالیدن آلت تناسلی شوهر به آلت تناسلی او، داخل کردن سر آلت مرد، دخول کامل، انجام عمل رفت و برگشت، ... بعد به هر رفتار از موارد نوشته شده، بر اساس میزان ترس و اضطرابی که از آن دارید، از صفر تا صد، یک امتیاز بدهید. حالا همه موارد را از کمترین امتیاز تا بیشترین امتیاز، از بالا تا پایین بنویسید، حالا باید رفتاری که کمترین امتیاز را دارد آنقدر با آرامش انجام دهید و آنقدر تکرار کنید که به آن عادت کرده و دیگر انجام آن برایتان ترس آور نباشد. در این صورت به رفتار بعدی می روید، یعنی رفتاری که در لیست نوشته اید و از لحاظ میزان ترس و نگرانی در رتبه بعدی قرار دارد، و این شیوه را ادامه می دهید تا به آخرین رفتار یعنی انجام دخول و رفت و برگشت برسید. به عنوان مثال فرض کنیم که در لیست شما عریان شدن در نزد شوهر کمترین نمره را داشته باشد، در این صورت شما باید در هر فرصتی در شبانه روز در مقابل او عریان شوید، و این کار را در طول ساعات و روزها آنقدر تکرار کنید که دیگر از عریان شدن در نزد شوهر، هیچ گونه ترس یا اضطرابی نداشته باشید. فرض کنیم که در لیست شما رفتار بعدی گرفتن آلت تناسلی شوهر با دست باشد، دراین صورت باید این رفتار را آنقدر انجام دهید که این کار برایتان کاملا عادی شود، به گونه ای که از انجام این کار دیگر هیچ نگرانی نداشته باشید. حالا نوبت رفتار بعدی است ، ... حالا رفتار بعدی ،... در طول این دوره درمانی، به هیچ وجه سعی نکنید که رفتاری که هنوز نوبتش نرسیده است را انجام دهید. یادتان باشد که تا یک رفتار کاملا عادی نشده است، به رفتار بعدی نروید. در طول این دوران برای ارضاء نیاز جنسی خودتان با شیوه ای که همسرتان ناراحت نمی شود، ارضاء شوید. البته یادتان باشد که هنگام تمرین ارضاء نشوید، یا قبل از تمرین و یا بعد از تمرین. به عنوان مثال بعد از تمرین، یکدیگر را با تحریک نقاط حساس جنسی، ارضا نمایید. برای مراحل نهایی، مثل مالیدن آلت تناسلی مرد به آلت زن، یا دخول سر آلت، یا دخول کامل آلت، یا عمل رفت و برگشت، بهتر است از پوزیشن هایی استفاده کنید که اختیار این حرکات در دست زن باشد، تا شما خیالتان راحت باشد که تا شما نخواهید اتفاقی نخواهد افتاد؛ به عنوان مثال همسرتان زیر بخوابد و شما بالا قرار گرفته و آلتتان را به آلت او بمالید، یا دخول کنید، یا رفت و برگشت کنید. در این شیوه چون اختیار در دست شما است و میتوانید هرگاه که خواستید انجام ندهید یا کم انجام دهید یا ... خیالتان آسوده بوده و بهتر عمل می کنید. در تمام مراحل باید قبل از تمرین حتما روابط عاشقانه، نوازش و ماساژ نقاط حساس انجام شده باشد. خواهر محترم، لطفا تمرینات را با همسرتان در میان گذاشته و با همکاری یکدیگر یک لیست تهیه نموده و نمره گذاری کرده و تمرینات را شروع نمایید. این تمرینات اگرچه ساده به نظر می رسند، اما پایه کاملا علمی داشته و در تمام دنیا مورد استفاده قرار گرفته و تا کنون افراد متعددی با انجام همین تمرین، مشکل خود را حل نموده اند. موفق باشید. منتظر مکابتات بعدی شما هستیم. نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
من یک ماه هست که عروسی کردم اما بخاطر ترس از درد پارگی پرده بکارت، از نزدیکی و رابطه جنسی، خیلی می ترسم و هنوز رابطه دخولی نداشتیم و پرده بکارت من سالمه. چکار کنم که این مشکل که زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده، حل بشه؟ خواهش می کنم منو راهنمایی کنید و راه حل نشان دهید.
من یک ماه هست که عروسی کردم اما بخاطر ترس از درد پارگی پرده بکارت، از نزدیکی و رابطه جنسی، خیلی می ترسم و هنوز رابطه دخولی نداشتیم و پرده بکارت من سالمه. چکار کنم که این مشکل که زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده، حل بشه؟ خواهش می کنم منو راهنمایی کنید و راه حل نشان دهید.
پرسشگر محترم بسیار خوشحالیم که مورد اعتماد شما در خصوصی ترین مسائل زندگی تان قرار گرفته ایم، در ادامه به بررسی مساله شما می پردازیم. به نظر می رسد که شما گرفتار یک اختلال روانشناختی به نام واژینیسم می باشید، در این اختلال فرد در اثر افکار و احساسات نگران کننده ای که نسبت به رابطه زناشویی و خصوصا دخول دارد، به صورت ناخود آگاه عضلات ثلث اولیه واژن او به شدت منقبض شده و مانع دخول آلت همسر می گردد؛ اما خوشبختانه این مشکل با شیوه حساسیت زدایی منظم به سادگی قابل رفع می باشد که ما در ادامه این شیوه را برای شما توضیح خواهیم داد، اما پیش از این باید به این نکته اشاره کرد که داشتن روابط جنسی گرم و پرشور میان همسران یکی از لوازم مهم زندگی مشترک می باشد و شما به هیچ وجه نباید در درمان خود تاخیر بیاندازید، چرا که نبود روابط جنسی سالم و کامل در زندگی مشترک شما، عوارض متعددی برای همسرتان، و شما و زندگی مشترکتان در پی خواهد داشت، بنابراین با دقت و همت فراوان درمان را پی گیری کنید.
*** روش حساسیت زدایی منظم جهت رفع واژینیسم
دراین روش شما باید هر رفتاری که سبب نگرانی و درد یا گرفتگی واژن می گردد را روی کاغذ بنویسید، به عنوان مثال، در آغوش گرفتن همسر، عریان شدن، دست زدن به آلت تناسلی او، عریان شدن شوهر، دیدن آلت تناسلی شوهر، مالیدن آلت تناسلی شوهر به آلت تناسلی او، داخل کردن سر آلت مرد، دخول کامل، انجام عمل رفت و برگشت، ...
بعد به هر رفتار از موارد نوشته شده، بر اساس میزان ترس و اضطرابی که از آن دارید، از صفر تا صد، یک امتیاز بدهید.
حالا همه موارد را از کمترین امتیاز تا بیشترین امتیاز، از بالا تا پایین بنویسید،
حالا باید رفتاری که کمترین امتیاز را دارد آنقدر با آرامش انجام دهید و آنقدر تکرار کنید که به آن عادت کرده و دیگر انجام آن برایتان ترس آور نباشد. در این صورت به رفتار بعدی می روید، یعنی رفتاری که در لیست نوشته اید و از لحاظ میزان ترس و نگرانی در رتبه بعدی قرار دارد، و این شیوه را ادامه می دهید تا به آخرین رفتار یعنی انجام دخول و رفت و برگشت برسید.
به عنوان مثال فرض کنیم که در لیست شما عریان شدن در نزد شوهر کمترین نمره را داشته باشد، در این صورت شما باید در هر فرصتی در شبانه روز در مقابل او عریان شوید، و این کار را در طول ساعات و روزها آنقدر تکرار کنید که دیگر از عریان شدن در نزد شوهر، هیچ گونه ترس یا اضطرابی نداشته باشید.
فرض کنیم که در لیست شما رفتار بعدی گرفتن آلت تناسلی شوهر با دست باشد، دراین صورت باید این رفتار را آنقدر انجام دهید که این کار برایتان کاملا عادی شود، به گونه ای که از انجام این کار دیگر هیچ نگرانی نداشته باشید. حالا نوبت رفتار بعدی است ، ... حالا رفتار بعدی ،...
در طول این دوره درمانی، به هیچ وجه سعی نکنید که رفتاری که هنوز نوبتش نرسیده است را انجام دهید.
یادتان باشد که تا یک رفتار کاملا عادی نشده است، به رفتار بعدی نروید.
در طول این دوران برای ارضاء نیاز جنسی خودتان با شیوه ای که همسرتان ناراحت نمی شود، ارضاء شوید. البته یادتان باشد که هنگام تمرین ارضاء نشوید، یا قبل از تمرین و یا بعد از تمرین. به عنوان مثال بعد از تمرین، یکدیگر را با تحریک نقاط حساس جنسی، ارضا نمایید.
برای مراحل نهایی، مثل مالیدن آلت تناسلی مرد به آلت زن، یا دخول سر آلت، یا دخول کامل آلت، یا عمل رفت و برگشت، بهتر است از پوزیشن هایی استفاده کنید که اختیار این حرکات در دست زن باشد، تا شما خیالتان راحت باشد که تا شما نخواهید اتفاقی نخواهد افتاد؛ به عنوان مثال همسرتان زیر بخوابد و شما بالا قرار گرفته و آلتتان را به آلت او بمالید، یا دخول کنید، یا رفت و برگشت کنید. در این شیوه چون اختیار در دست شما است و میتوانید هرگاه که خواستید انجام ندهید یا کم انجام دهید یا ... خیالتان آسوده بوده و بهتر عمل می کنید.
در تمام مراحل باید قبل از تمرین حتما روابط عاشقانه، نوازش و ماساژ نقاط حساس انجام شده باشد.
خواهر محترم، لطفا تمرینات را با همسرتان در میان گذاشته و با همکاری یکدیگر یک لیست تهیه نموده و نمره گذاری کرده و تمرینات را شروع نمایید. این تمرینات اگرچه ساده به نظر می رسند، اما پایه کاملا علمی داشته و در تمام دنیا مورد استفاده قرار گرفته و تا کنون افراد متعددی با انجام همین تمرین، مشکل خود را حل نموده اند.
موفق باشید. منتظر مکابتات بعدی شما هستیم.
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] لطفا در مورد دخترانی که از ازاله و پاره شدن پرده بکارت خود ترس دارند، راهنمایی بفرمایید. من دختری هستم که تا چند روز دیگه عروسی می کنم و این موضوع مرا خیلی نگران کرده است و خیلی می ترسم. خواهش می کنم راهنماییم کنید؟
- [سایر] 5 ماه است که عروسی کردم اما متاسفانه برنامه ای به نام شب زفاف نداشتم. مشکل از طرف من است، چون ترسی دارم که مانع انجام نزدیکی و عمل جنسی میشه، به طوری که بدنم رو کامل و سفت منقبض می کنم و از شدت درد گریه می کنم و چون شوهرم خیلی دل رحمه دیگه ادامه نمیده و منو آروم میکنه. اون خیلی همسر خوبیه که شرایط منو درک میکنه. دکترم رفتم اما هنوز نتیجه ای نگرفتم. البته راه عمل کردن رو بهم پیشنهاد دادند، اما می ترسم. در کل هنوز با این مشکل روبرو هستم؛ خواهش می کنم کمکم کنید، چون صبح که پا میشم تا شب دغدغه فکریم اینه که آیا امشب انجام میشه یا نه. با تشکر از شما.
- [سایر] با سلام، آدم زود باور،ساده ،خیلی زود به دیگران اطمینان می کنم درد و دل میکنم ، نمی خوام کسی از من ناراحت بشه،احساس میکنم همیشه سرم کلاه میره ،انگارقدرت نه گفتن رو ندارم وکاری رو شروع میکنم اطمینان به اتمام درست اون ندارم، در هرکاری تردید وتشویش دارم، ترس ازمافوق و سرزنش شدن دارم تا جایی که میتونم خودمو تو فشار می زارم اما قُرقُر زیاد میکنم.، گاهی احساس ضعف وحقارت درخودم میکنم عُرضه کاری رو ندارم استرس زیادی در هر کار کوچیکی به خودم وارد می کنم ، پُر حرفم اما همیشه می ترسم سوتی بدم یا اشتباه کنم .( بقول خانواده بد شانس هستیم) مشکل دیگری که دارم خیلی از کودکی خرافاتی و ترسم حتی الان هم که 2 ساله ازدواج کردم از تنهایی وتاریکی خیلی می ترسم وهم تحت تاثیر فیلمهای ماورای طبیعه قرار میگیرم (با اینکه علاقه به دیدن دارم ) دوست دارم قدرت مافوق طبیعت داشته باشم ، یه دوره مسلک درویشی هم رفتم ( چله نشینی )، بعضا گاهی احساس توهم میکنم شیطان دور ورم هست ومی خواد منو بترسونه وتا جایی که ترس من روی خانومم تاثیر گذاشته و مثل من گاهی خوابهای اشفته میبینه . لطفا من رو راهنمایی کنید تا رنج کمتری بکشم
- [سایر] سلام. درکودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتم و طرف مقابلم نزدیکی دهانی با من برقرار کرد. الان که دختری 18ساله هستم به این موضوع فکر می کنم و ذهنمو مشغول کرده. ازبقیه حالات نزدیکی واقعا عصبی میشم و متنفرم و دوست ندارم کسی بهم نزدیک بشه، ولی این حرکت رو دوست دارم. خیلی به این موضوع و ارتباط جنسی دهانی فکر می کنم و حتی چندین بار در اینترنت مطالبی درباره اینگونه ارتباط خوندم. حس می کنم علاقه من به این موضوع خیلی بیش ازحده و منو اذیت میکنه. به نظر شما اینکه من این کار رو دوست دارم به دوران کودکی من بر می گرده که شخص تجاوزکننده این کار رو باهام انجام داده؟ ولی چرا تحمل هیچ چیز حتی دست گرفتن و بغل کردن و نزدیک شدن به کسی رو ندارم؟ خواهش می کنم راجع بهم بد فکر نکنید، چون من همیشه خدا رو در تک تک لحظات زندگیم حس می کنم، ولی خواستم دلیل این کارمو بدونم. ممنون.
- [سایر] با سلام من یک ماه که ازدواج کردم شوهرم شغل آزاد داره ومن کارمند هستم تحصیلات هم پنجم ابتدای هست ولی من دانشجو لیسانس هستم الان اول خیلی خوب بود ولی الان سر مسایل مالی خیلی با هم بحث میکنیم وانتظار داره من تمام حقوقم را برای زندگی خرج کنم هر چی هم راجب به رابطه عاشقانه ودوست داشتن بگم باز ربط میده به پول ومیگه جشن عروسی نگیریم چون ما تومحضر عقد کردیم قرار شد چند ماه دیگه چشن بگیریم سوال من این که من اصلا به روش نمیارم که چرا بی پولی ، چرا برام خرج نمی کنی یا سواد کمه یا چرا منو نمبری رستوران خرید یا جاهای که همه نامزدها این دوران میرن چون زندگیم دوستدارم ونمی خوام خراب بشه ولی شوهرم آخر اعتماد به نفس هست هی از خودش تعریف میکنه وخودشو دست بالا میگیره ومنو زیرسوال مبری به نظر شما چیکار کنم تا مسلئه حادتر وحلش سخت تر نشده با تشکر از کمک شما
- [سایر] [اللهم عجل لولیک الفرج ] سلام آقای مرادی .فرارسیدن ماه شوال را به شما تبریک عرض می کنم و امیدوارم همگی از ماه پر فضیلت رمضان دست پر بیرون آمده باشیم ، خوشبختانه ماه رمضون امسال برای من یک فرق عمده داشت و اون این بود که خدا منو به یه جای خوبی دعوت کرد که خیلی خیلی عالی بود ، خدا منو دعوت کرد به یه اعتکاف توی 3 روز آخر ماه رمضون که اعتکاف دانشجویی بود و توی حرم امام خوبیها ( امام رضا (ع))در مسجد گوهرشاد برگزار شد من اصلا تصور اینکه یه روز برم اعتکاف اونم توی ماه رمضون (چون فکر می کردم فقط اعتکاف در ماه رجب برگزار می شه )بالاخره رفتم و جاتون خالی چه محیطی بود هرچی بگم کم گفتم چقدر تونستم با خدا درد و دل کنم بماند ولی فقط همین که خیلی کمکم کرد تا خدا رو بهتر بشناسم فقط از این می ترسم که باز با برگشتن به جامعه و محیط زندگی مادی دوباره منو برگردونه به زندگیه سابقم و این داره عذابم می ده خیلی دوست دارم که تا آخر عمرم توی همون حال و هوای اعتکاف باقی بمونم و شیطون و هوای نفسم دیگه نتونن بر من تسلط پیدا کنند ، برای همین از شما خواهش می کنم که منو راهنمایی کنم تا بتونم به هر طریقی که شده به خدا نزدیک و نزدیک تر بشوم (البته می دونم که خیلی سخته ولی هرچی باشه با توکل بر خدا و با کمک خود خدا انجام می دهم ) . ومی خواهم بدانم گفتن (( اعوذ بالله من النفسی و شیطان الرجیم ))چقدر در دوری از شیطان موثر است. از شما ممنونم که این فرصت را برقرار کردید تا بی واسطه با شما سخن بگویم . ان شاءالله خداوند بهترین اجرها را در دنیا و آخرت برای شما قرار دهد . خدا نگهدارتان باشد
- [سایر] با سلام خدمت شما من اسمم یونس - 26 سالمه از یکی از روستاهای اردبیل هستم من نزدیک دو سال هست که با یه دختری به اسم فاطمه تو چت اشنا شدم که اهل خوزستانه . از همون روز اول که با همدیگه رابطه برقرار کردیم به من ابراز علاقه کرده . همون اول رابطه مون به همدیگه قول ازدواج دادیم . ولی بعد از گذشت تقریبا چهار ماه من چند بار بهش گفتم که آیا ما بهم میرسیم دیدم جواب قطعی بهم نمیده ( هرچند قبل این بهم گفته بود که به خونواده م گفتم و ظاهرا اونا هیچگونه مخالفتی ندارن) بخاطر همین من هم به منظور قطع رابطه با اون دروغکی بهش گفتم که من به اجبار خانواده م با یکی از فامیلامون ازدواج کردم . وقتی این رو شنید خیلی ناراحت شد و گریه کرده حتی بهم گفت که دارو خورده و رفته بیمارستان ( البته ظاهرا و پشت خط تلفن . اینکه راست گفته یا دروغ خدا عالم است ) . هرچند رابطه ی ما باز هم ادامه پیدا کرد البته با اصرار اون که همش زنگ میزد و گریه میکرد ( من هم بیشتر از روی ترحم و عذاب وجدان باهاش دوباره حرف زدم ). وقتی دیدم دست بردار نیست بهش گفتم تو که جواب قطعی ندادی چرا میخوای دوباره با من رابطه داشته باشی گفت نمیخوام تو رو از دست بدم و چیزای دیگه . بعد من هم تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتمو قضیه ازدواجمو بهش گفتم که دروغ بود . اون با شنیدن این حرف خوشحال شد و رابطه شو با من خیلی صمیمی تر کرد تنها با یک تفاوت . اون هم اینکه پدرش بخاطر دارو خوردن و رفتن فاطمه به بیمارستان کلا نظرش درباره من عوض شده بود و دیگه راضی به ازدواج من با اون نبود ولی هم من و هم بیشتر اون الان منتظر تقدیر و قسمتیم که شاید مال همدیگه بشیم اینو هم بگم اون واسه تولدم هدیه یک میلیونی از طریق ترمینال مسافربری فرستاد منو اون متاسفانه از همون روز اول از طریق تلفن و لاین ، سکس ذاشتیم و پیشنهاد این کار در هشتاد درصد مواقع از سمت اون بوده ( هرچند من اصلا با این حالت ، خودارضایی نداشتم ولی اون داشته ) ***** سوالی که دارم از خدمتتون این هست که من در حال خاضر چکاری انجام بدم ؟ ادامه بدم یا قطع کنم؟ ببخشید که زیاد حرف زدم . منتظر جوابتون هستم . یا علی
- [سایر] درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است . سلام آقای مرادی . باز هم اومدم ازتون کمک بخوام . من 21 سالمه ، مادرم فوق العادست ، خدا رو شکر میکنم ، پدرم هم بد نیست ولی در حدّ افراطی متعصبه . ما 3تا بچه ایم ، من اولین فرزند و تنها دخترم و همین حساسییت پدرم رو تشدید میکنه . همیشه بهش احترام میذاشتم ( به خاطر عقاید ایشوون خیلی جاها پا گذاشتم رو علایقم ، مثلا ً انتخاب رشته ی تحصیلیم تو دبیرستان ) تا زمانی که دیدم این سکوت و احترام داره منو از مسیر رویاها و خواسته هام دور میکنه . نذاشت برم دانشگاه ، چون به نظرش محیط دانشگاه بده و آدم عاقل نباید خودشو در معرض گناه قرار بده ( توجه داشته باشید که ایشوون خودش دانشگاه رفته ). تا این مرحله زندگیم اطرافیانم خیلی متوجه گذشت های ریز و درشت من نشده بودن ، ولی یه رشته ی خوب ، دانشگاه سراسری ، تهران و سکوت من در مقابل مخالفت پدرم توجه همه رو جلب کرد ، هر جا میرفتیم همه با پدرم بحث می کردن شاید راضی بشه ، ولی اوون مثل همیشه مغرور ، با حس پیروزمندانه ای ، بدون توجه به احساسات من ، همه رو نا امید کرد . هیچ وقت نخواست بفهمه که تو دل من چی میگذره . از اوون به بعد خیلی ملموس ترحم اطرافیانم رو حس کردم ، میشنیدم که پشت سرم چه حرفایی میزنن ( دختر بیچاره با این همه هوش و استعداد زیر دست چه آدمی افتاده و .... ) به تدریج نا بود شدم . باور کنید من آدم ضعیفی نیستم ، آستانه ی صبر هر آدمی یه اندازه ای داره . شما نمی دونید چه قدر سخته گذرووندن زندگی با این فکر که تو میتونی اما نمیذاره . کم کم هدفمو گم کردم و این بی هدفی و سردرگمی باعث شد کاری رو انجام بدم که اوون موقع هم میدونستم اشتباهه . با پسری آشنا شدم که خدارو شکر آدم بدی نبود و از خلا ً عاطفی من سو استفاده نکرد . قراره ازدواج گذاشتیم ، هر وقت حرف خواستگاری می زد با مخالفت شدید من مواجه می شد . چیکار باید میکردم؟ میومد خواستگاری که چی بشه ؟ که با ازدواجمون مخالفت بشه چون من خیلی خوشگلم و هر مردی لیاقت منو نداره ، چون اوون خیلی پولدار نیست و نمیتونه یکی یدونه ی باباشو خوشبخت کنه و .... ( البته بگم که من از اولش همه ی مشکلاتی که سر راه ازدواجم بود رو برایه اوون بنده ی خدا توضیح داده بودم و اوون با علم به شرایط من اصرار کرد و خواست بهش اجازه بدم سعی شو بکنه .) از اول تا آخر آشنایی ما 4 ماه طول کشید . پدرم متوجه رابطه ی پنهانی ما شد و تازه از اینجا دردسرای زندگی من آغاز شد ، تمام آزادی هام ( که خیلی اندک بود ) ازم گرفته شد . حساسییت های بیشتر ، با من قهر کرد ، توهم هاش شروع شد . به خاطر مامانم از اوون پسر گذشتم ، خیلی سعی کردم طوری از زندگیش بیرون برم که زیاد ضربه نبینه اما میدونم که چندان موفق نبودم . اوون بیشتر از من عذاب کشید ، من اولین باری نبود که در مورد خواسته هام شکست می خوردم ، هر چند که تلخترین شکستم بود اما پذیرفتم . اما اوون چی ؟ امیدوارم منو بخشیده باشه . دیگه من یه دختر 19 ساله بودم با یه شکست عشقی ، یه عالمه عذاب وجدان ، یه پدر تلختر از همیشه و مادری که دیگه حاضر نبود از من حمایت کنه . خیلی طول کشید تا مادرم متوجه فشاری شد که برایه شوونه های من خیلی زیاد بود . منو بخشید ولی دیگه هرگز بهم اعتماد نکرد . به یه آدم دیگه تبدیل شدم ، حتی دلم نمی خواست راجع به خودم فکر کنم ، تا قبل از ماه رمضان امسال که تصمیم گرفتم کمی زندگی کنم . دوباره به باورهام برگشتم . حالم خیلی بهتر شد . قرار شد دیگه خواستگار راه بدیم که ای کاش هیچ وقت راه نمی دادیم . یکی از خواستگارا ( که قبلا ً ماجراشو براتون گفتم ) هم خانواده ی محترمی داشت ، هم خودش آدم منطقی و خوبی به نظر میرسید . و یه داستان تکراری که من موافقم و پدرم مخالف . جواب منفی دادیم ولی اوونا قانع نشدن و ظاهرا ً تصمیم ندارن دست بردارن . برام مهم نیست چی پیش میاد ، فقط دعا میکنم دیگه این ماجرا تموم بشه . دیگه تصمیم ندارم ازدواج کنم . اگه قراره هر کسی رو که من بپسندم پدرم نپسنده ، چرا خودمو درگیر کنم ؟ چند نفر رو ندیده رد کردم . حالا یه موردی پیش اومده که نمی تونم راه ندم ، نتونسنم دلیلی پیدا کنم . خیلی نگرانم . می ترسم ، نمی دونم باید چی کار کنم . می ترسم مرتکب اشتباه بشم . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلی درمانده شدم . احساس بدبختی میکنم . ببخشید که طولانی شد .
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من دو ساله که عقد کردم و 4 ماهه که عروسی کردم موقعیت من و شوهرم به این ترتیب هست: من لیسانس و کارمند شرکت خصوصی با حقوق پایه شوهرم دیپلم و انباردار یک شرکت با حقوق پایه شوهرم از لحاظ مالی قبلا خیلی مشکل داشت و الان به خاطر عروسی و ... خرج اضافی بدهی داره و من البته خیلی کمکش کردم برای خریدن ماشینش و قسط بانک و ... ما پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم سوال من اینه که شوهرم خیلی ساکت هست و زیاد حرف نمیزنه البته از لحاظ جنسی خیلی گرم هست و تقریبا هرروز از من میخواد که باهاش باشم اما خیلی کم حرف هست و خیلی وقتها به من میگه من عرضه ندارم شوهر خوبی نبودم انتظاراتتو برآورده نکردم و از این حرفها من هیچ چیزی ازش نمیخوام حتی روز تولدم و روز زن برای من هیچ کادویی نخرید دریغ از یک گل هزار تومنی اما من چیزی بهش نگفتم باور کنید اون خیلی وقتها از من قیافه میگیره و قهر میکنه غذاشو نمیخوره ولی هرموقع دلش میخواد رابطه داشته باشه به من محبت میکنه تو چند دقیقه کارش تموم میشه و دوباره شروع میکنه به عادت همیشگیش من ازش انتظار محبت دارم اما اون اصلا اهمیت نمیده من دندونم درد میکنه اصلا اهمیت نمیده مریض میشم عین خیالش نیست زیاد کار میکنم اما اصلا تو کار خونه کمکم نمیکنه حتی تو جمع کردن میز شام و ... اصلا بعد شام تشکر هم نمیکنه انگار وظیفه من هست که هم بیرون کار کنم هم تو خونه کلفتی اقارو بکنم احساس میکنم نسبت به من خیلی بیتفاوت شده من خیلی ناراحتم چند روز پیش باهم بحثمون شد به من گفت که تو منت درست کردن غذارو سرم میزاری خیلی شدید دعوامون شد و من رفتم سراغ قرص که خودمو بکشم من واقعا احساس بدی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید من بهش میگم دوست دارم اما اون میگه میدونم منم دوست دارم خیلی کم هست روزهایی که به من با محبت بگه دوست دارم اصلا بعد عروسیمون تا بحال برام یک گل هم نخریده هیچی کادو به من نداده پولش کمه اما نه اینکه نتونه حتی یه شاخه گل بخره به من میگه نمیتونم ناراحتی تورو ببینم دائما به من میگه غلط کردم ناراحتت کردم منو ببخش اما باز فرداش روز از نو من همیشه با محبت باهاش حرف میزنم اما خوب بعضی وقتها عصبانیم میکنه و من مجبورم ازش قیافه بگیرم من خیلی خسته میشم بعد اینکه از محل کارم میام خونه خواهش میکنم کمکم کنید اجرتون با خدا
- [سایر] سلام خیلی زود میرم سر اصل مطلب . 2 سال پیش ازدواج کردم ، بک ازدواج آکاهانه و خانواده پسند . از 8 ماه پیش زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم . اما بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی با من نداره . البته یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن هم بلد نبودن اینکار از ناحیه هر دو بود .من سریع به پزشک مراجعه کردم و آموزش های لازم رو فرا گرفتم اما همسرم از این کار امتناع میورزه و حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه . الان حدود 8 ماه از ازدواج ما میگذره و من هنوز باکره هستم .خیلی با همسرم صحبت کردم ، بهش از نیازم گفتم ولی اصلا\" براش اهمیتی نداره . اگر در حضورش آرایش کنم ، لباس تنگ و یا کوتاه بپوشم و هر کاری که همه جوانان تازه عروس انجام میدن رو انجام بدم بهم میگه وقتی من نیستم این کارها رو انجام بده و زمانی هم که انجام نمیدم بهم میگه شما هیچ کاری برای تحریک من نمی کنی . به تازگی فهمیدم که قبلا\" به دختر دیگه ای علاقه داشته و خیلی وقتها در مورد اون با من صحبت میکنه ، از اینکه خانواده ها مخالف این ازدواج بودند . همیشه به من میگه دوست دارم اما به توجه به سردی رفتارش نمی تونم باور کنم . از هنگامی که ازدواج کردم فشارهایی که عدم رابطه جنسی به من وارد می کنه بیشتر شده . قبل از ازدواج خیلی خوب می تونستم خودم رو قانع کنم اماالان دچار هزاران بیماری شدم . افسردگی ، ترس از حضور در جمع ، افت تحصیلی و خیلی از مسائل دیگر از یک ازدواج اگاهانه ، خداپسند بر من وارد شده . خیلی وقتها برای خودم آرزوی مرگ میکنم . همسرم حاضر نیست به دکتر مراجعه کنه و میگه با شما به خاطر مسائل جنسی ازدواج نکردم . به هر دکتری که مراجعه می کنم پیشنهاد میدن که طلاق بگیرم اما میدونم که این راه مناسبی نیست . آقای مرادی کمکم کنید تا یکبار دیگه بتونم به زندگی برگردم روزی هزاران مرتبه حسرت میخورم و از خودم می پرسم که آیا من بو میدم ؟ من کثیفم ؟ در ضمن باید بگم که همسرم به اجبار با من ازدواج نکرده. من رو به مادرشون معرفی کرده بودند و همسرم به همراه مادرشون به خواستگاری من آمد و بعد از چند جلسه صحبت خواستگاری رسمی تر شد . آقای مرادی خواهش میکنم راهنماییم کنید . خیلی ممنونم که نامه من رو خوندید و به درد دلم گوش دادید . منتظر پاسخ زیباتون هستم .