مدتی است عقد کردم. شوهرم به شدت در مسائل جنسی کم رو ست، به طوری که حتی رویش نمی شود دست مرا بگیرد یا نوازشم کند؛ همه این کارها را من شروع می کنم؛ دستش را می گیرم، نوازشش می کنم و ...؛ اما چون او هیچ عملی را تا آنجا که من انجام ندم انجام نمی دهد از کارم پشیمان می شوم و احساس می کنم که زشت است و قدرت و اراده ندارم تا مثل او باشم؛ لطفا مرا راهنمایی کنید. دانشجوی گرامی؛ از اعتمادتان به( پرسمان) و این که خصوصی ترین مسائل زندگی زناشویی خود را با ما در میان می گذارید، سپاسگزار بوده، امیدواریم انتظارات شما را به درستی برآورده سازیم. کسب لذّت از همسر قانونی و شرعی، طبیعی بوده و اسلام نیز آنقدر به مسأله لذّت بردن طرفین از عمل جنسی عنایت داشته که در ضمن احادیثی از سوی اولیای دین به ظریف ترین مسایل در کسب لذّت طرفین همراه با حفظ کرامت انسانی آنها اشاره شده است. به این نکته بیندیشید که انسان دارای مجموعه ای از غرایز می باشد که از جمله مهمترین آنها میل جنسی است. پر واضح است که عدم ارضاء و یا نقص در ارضای هر کدام از غرایز به ویژه غریزه جنسی موجب تزلزل در شخصیت زوجین می گردد؛ بنابراین نه خواسته شما از همسرتان نابجاست و نه پیشقدم شدن شما در امور مربوط به مسائل جنسی خلاف حیاء و عفّت است که بخواهید خود را ملامت نمایید. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: خیر نساءک التی أذا خلت مع زوجها، خلعت له درع الحیاء و أذا لبست، لبست معه درع الحیاء؛[1] بهترین زنان شما کسی است که چون با همسرش خلوت کند، جامه حیا از تن به در کند و چون بپوشد و همراه او شود، زره حیا را بر تن کند. حضرت هرگونه ظرافت کاری، طنّازی و عشوه گری را برای زن در خلوت با شوهر، نه تنها جایز، بلکه بهتر می داند. در حقیقت بهترین زن مسلمان، زنی است که در زمان خلوت با شوهرش، خوش زبان و شیرین حرکات باشد. بنابراین نه تنها پشیمانی شما هیچ توجیهی ندارد، بلکه شما با این گونه اقدامات خود در ردیف بهترین زنان قرار دارید. پیامبر گرامی اسلام ( صلّی الله علیه و آله) می فرمایند شب هنگام که پرده ها فرو می افتد وخواب بر پلک ها چیره می شود بر هیچ بانویی روا نیست بخوابد مگر آن که خویشتن را به آغوش همسر بسپارد. باید لباس از تن به در آید ، کنار شوهر بیارامد و پوست بدن خویش را به بدن شوهر بچسباند.[2] نکات پایانی پرسشگر گرامی؛ گرچه نوع رفتار همسرتان به هیچ وجه مورد تأیید نیست؛ زیرا بهتر است شوهر در مسائل جنسی و سکسی پیشقدم گردد؛ اما با توجّه به این که هنوز مدّت زمان زیادی از عقدتان نگذشته، شایسته است به وی فرصت دهید؛ زیرا برخی از پسرها به اشتباه گمان می کنند که اگر در این گونه مسائل پیشقدم گردند نشانه ضعف نفس و سستی در رفتار است و یا این که اصلاً اطلاعاتشان در این گونه مسائل کم است. 1- بیایید با بیان خواست ها و نیازهای خود شوهرتان را در این زمینه راهنمایی نمایید. ابتدا از او سؤال کنید که چه چیزهایی را بیشتر دوست دارد، همچنان که به گفته های او گوش می دهید، عقاید خود را نیز در این زمینه وارد بحث کنید. زمانی که او در حین برشمردن علایق شخصی خودش است، شما نیز می توانید خیلی راحت نیازهای خودتان را نیز وارد بحث کنید. واضح است که او کاملاً متوجه می شود و به احتمال زیاد دوست دارد که چیزهای بیشتری در این رابطه بشنود؛ خیلی بیشتر! پیش از هر چیز همواره به یک نکته توجه داشته باشید: این عقیده را که او باید همه چیز را بداند از ذهن خود پاک کنید. برخی با خود تصور می کنند که شوهرشان باید آنقدر کارهای متفاوت را انجام دهند تا بالاخره به جایی برسند که مورد رضایت خانم قرار بگیرد، در حالی که شایسته است به همسرتان بفهمانید که مثلاً شما از نوازش کدام قسمت از بدنتان لذّت می برید. 2- همیشه با آرامش و مهربانی با شوهرتان رفتار کنید: سعی کنید با کلام ، نگاه، حرکات و رفتار خود به آرامی همسرتان را تحریک کنید. بگذارید او نشانه های عشق و محبّت را در شما نسبت به خود ببیند. مطمئن باشید عشوه و ناز زنانه شما سبب تحریک شدید شوهرتان خواهد شد. 3- بوسه قدیمی ترین نقطه شناخته شده برای تحریک است که شامل بوسیدن لب ها ، صورت و یا هر قسمتی از بدن همسرتان می تواند باشد؛ لذا نقطه های حسّاس بدن همسرتان را شناسایی نموده و از معجزه بوسه بر آن مناطق حسّاس غافل نگردید. 4- نسبت به شوهر خود گفتار عاشقانه داشته باشید: تحریک فقط به نوع فیزیکی محدود نمی شود و نوع روانی نیز دارد که باید به صورت همزمان استفاده شود. صحبت های عاشقانه ای که هنگام رسیدن زن و شوهر به هم رد و بدل می شود در تحریک همسران نسبت به یکدیگر بسیار پر اهمیت است. 5- سعی کنید همسر خود را در شرایط نعوظ کامل (بلند شدن و سفتی آلت تناسلی) قرار دهید: برای این کار بدانید که در مردها با تحریک آلت تناسلی و مالش و نوازش آن حالت نعوظ فراهم می شود. 6- به همسر خود بفهمانید که رابطه جنسی با او سبب آرامش او می شود و می خواهید با این عمل عشق و محبّت خود را بیشتر به او ثابت کنید و هدف فقط ارضاء جنسی- جسمی نیست، بلکه روح معنوی شما نیز با این عمل ارضاء می شود. پی نوشت ها : [1] کافی، ج 5، ص 324. [2] وسائل الشیعه، ج 14. نویسنده : رضا وظیفه مند
مدتی است عقد کردم. شوهرم به شدت در مسائل جنسی کم رو ست، به طوری که حتی رویش نمی شود دست مرا بگیرد یا نوازشم کند؛ همه این کارها را من شروع می کنم؛ دستش را می گیرم، نوازشش می کنم و ...؛ اما چون او هیچ عملی را تا آنجا که من انجام ندم انجام نمی دهد از کارم پشیمان می شوم و احساس می کنم که زشت است و قدرت و اراده ندارم تا مثل او باشم؛ لطفا مرا راهنمایی کنید.
مدتی است عقد کردم. شوهرم به شدت در مسائل جنسی کم رو ست، به طوری که حتی رویش نمی شود دست مرا بگیرد یا نوازشم کند؛ همه این کارها را من شروع می کنم؛ دستش را می گیرم، نوازشش می کنم و ...؛ اما چون او هیچ عملی را تا آنجا که من انجام ندم انجام نمی دهد از کارم پشیمان می شوم و احساس می کنم که زشت است و قدرت و اراده ندارم تا مثل او باشم؛ لطفا مرا راهنمایی کنید.
دانشجوی گرامی؛ از اعتمادتان به( پرسمان) و این که خصوصی ترین مسائل زندگی زناشویی خود را با ما در میان می گذارید، سپاسگزار بوده، امیدواریم انتظارات شما را به درستی برآورده سازیم.
کسب لذّت از همسر قانونی و شرعی، طبیعی بوده و اسلام نیز آنقدر به مسأله لذّت بردن طرفین از عمل جنسی عنایت داشته که در ضمن احادیثی از سوی اولیای دین به ظریف ترین مسایل در کسب لذّت طرفین همراه با حفظ کرامت انسانی آنها اشاره شده است.
به این نکته بیندیشید که انسان دارای مجموعه ای از غرایز می باشد که از جمله مهمترین آنها میل جنسی است. پر واضح است که عدم ارضاء و یا نقص در ارضای هر کدام از غرایز به ویژه غریزه جنسی موجب تزلزل در شخصیت زوجین می گردد؛ بنابراین نه خواسته شما از همسرتان نابجاست و نه پیشقدم شدن شما در امور مربوط به مسائل جنسی خلاف حیاء و عفّت است که بخواهید خود را ملامت نمایید.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: خیر نساءک التی أذا خلت مع زوجها، خلعت له درع الحیاء و أذا لبست، لبست معه درع الحیاء؛[1] بهترین زنان شما کسی است که چون با همسرش خلوت کند، جامه حیا از تن به در کند و چون بپوشد و همراه او شود، زره حیا را بر تن کند.
حضرت هرگونه ظرافت کاری، طنّازی و عشوه گری را برای زن در خلوت با شوهر، نه تنها جایز، بلکه بهتر می داند. در حقیقت بهترین زن مسلمان، زنی است که در زمان خلوت با شوهرش، خوش زبان و شیرین حرکات باشد.
بنابراین نه تنها پشیمانی شما هیچ توجیهی ندارد، بلکه شما با این گونه اقدامات خود در ردیف بهترین زنان قرار دارید.
پیامبر گرامی اسلام ( صلّی الله علیه و آله) می فرمایند شب هنگام که پرده ها فرو می افتد وخواب بر پلک ها چیره می شود بر هیچ بانویی روا نیست بخوابد مگر آن که خویشتن را به آغوش همسر بسپارد. باید لباس از تن به در آید ، کنار شوهر بیارامد و پوست بدن خویش را به بدن شوهر بچسباند.[2]
نکات پایانی
پرسشگر گرامی؛ گرچه نوع رفتار همسرتان به هیچ وجه مورد تأیید نیست؛ زیرا بهتر است شوهر در مسائل جنسی و سکسی پیشقدم گردد؛ اما با توجّه به این که هنوز مدّت زمان زیادی از عقدتان نگذشته، شایسته است به وی فرصت دهید؛ زیرا برخی از پسرها به اشتباه گمان می کنند که اگر در این گونه مسائل پیشقدم گردند نشانه ضعف نفس و سستی در رفتار است و یا این که اصلاً اطلاعاتشان در این گونه مسائل کم است.
1- بیایید با بیان خواست ها و نیازهای خود شوهرتان را در این زمینه راهنمایی نمایید. ابتدا از او سؤال کنید که چه چیزهایی را بیشتر دوست دارد، همچنان که به گفته های او گوش می دهید، عقاید خود را نیز در این زمینه وارد بحث کنید.
زمانی که او در حین برشمردن علایق شخصی خودش است، شما نیز می توانید خیلی راحت نیازهای خودتان را نیز وارد بحث کنید. واضح است که او کاملاً متوجه می شود و به احتمال زیاد دوست دارد که چیزهای بیشتری در این رابطه بشنود؛ خیلی بیشتر!
پیش از هر چیز همواره به یک نکته توجه داشته باشید: این عقیده را که او باید همه چیز را بداند از ذهن خود پاک کنید. برخی با خود تصور می کنند که شوهرشان باید آنقدر کارهای متفاوت را انجام دهند تا بالاخره به جایی برسند که مورد رضایت خانم قرار بگیرد، در حالی که شایسته است به همسرتان بفهمانید که مثلاً شما از نوازش کدام قسمت از بدنتان لذّت می برید.
2- همیشه با آرامش و مهربانی با شوهرتان رفتار کنید: سعی کنید با کلام ، نگاه، حرکات و رفتار خود به آرامی همسرتان را تحریک کنید. بگذارید او نشانه های عشق و محبّت را در شما نسبت به خود ببیند. مطمئن باشید عشوه و ناز زنانه شما سبب تحریک شدید شوهرتان خواهد شد.
3- بوسه قدیمی ترین نقطه شناخته شده برای تحریک است که شامل بوسیدن لب ها ، صورت و یا هر قسمتی از بدن همسرتان می تواند باشد؛ لذا نقطه های حسّاس بدن همسرتان را شناسایی نموده و از معجزه بوسه بر آن مناطق حسّاس غافل نگردید.
4- نسبت به شوهر خود گفتار عاشقانه داشته باشید: تحریک فقط به نوع فیزیکی محدود نمی شود و نوع روانی نیز دارد که باید به صورت همزمان استفاده شود. صحبت های عاشقانه ای که هنگام رسیدن زن و شوهر به هم رد و بدل می شود در تحریک همسران نسبت به یکدیگر بسیار پر اهمیت است.
5- سعی کنید همسر خود را در شرایط نعوظ کامل (بلند شدن و سفتی آلت تناسلی) قرار دهید: برای این کار بدانید که در مردها با تحریک آلت تناسلی و مالش و نوازش آن حالت نعوظ فراهم می شود.
6- به همسر خود بفهمانید که رابطه جنسی با او سبب آرامش او می شود و می خواهید با این عمل عشق و محبّت خود را بیشتر به او ثابت کنید و هدف فقط ارضاء جنسی- جسمی نیست، بلکه روح معنوی شما نیز با این عمل ارضاء می شود.
پی نوشت ها :
[1] کافی، ج 5، ص 324.
[2] وسائل الشیعه، ج 14.
نویسنده : رضا وظیفه مند
- [سایر] سلام آقای مرادی درباره ی هویت جنسیتی سوالی داشتم. می خواستم بدونم میشه برای افزایش هویت جنسی در دختران به آنها اجازه ی آرایش کردن (در حد معقول) را داد؟ خود من دختری 18ساله دارم که خیلی به این کار علاقه دارد اما من تا به حال به او اجازه ی این کار را نداده ام. این در حالی است که خودش بعضی مواقع به دور از چشم من این کار را میکند. من هم ترجیه می دهم به رویش نیاورم یا طوری نگاهش کنم که بفهمد من می دانم. فکر می کنم این کارها برای سن او زود است. نظر شما چیست؟ لطفا مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما کارشناس محترم <div>سال نو مبارک</div> <div></div> <div>خدمت شما عارضم بنده در مواقع خشم و عصبانیت قدرت کنترل خود را از دست می هم. حتی گاهی مسایل پیش پا افتاده و جزیی مرا به شدت تحریک می کند.</div> <div>الان حدود یک سال و نیم است که ازدواج کرده ام . احساس می کنم این قضیه روی زندگی مشترکم تاثیر گذاشته است. سر هر چیز کوچکی که ذره ای وفق مراد من نیست عصبانی شده و سر همسرم خالی می کنم.</div> <div>علی الخصوص اینکه شوهرم در مواقع خشم من به ارامی دراز کشیده و کاری با من ندارد و این قضیه خشم مرا صد چندان می کند.</div> <div>همسرم را خیلی دوست دارم و همیشه انتظار دارم کارهایی را که من می خواهم انجام دهد.</div> <div><span style="font-size: 11pt;">این حس خشم را در محیط خانه بیشتر دارم تا سرکار . حتی سرکار عده ای مرا به عنوان فرد آرومی می شناسن.</span></div> <div><span style="font-size: 11pt;">لطفا راهکاری به بنده ارائه دهید.</span></div>
- [سایر] مسئله ای که مطرح می کنم سوالی است که به یکباره در ذهنم به وجود نیامده است بلکه به نوعی با آن زندگی کرده ام اما به تازگی نسبت به آن آگاهی یافته ام . این موضوع مربوط به درک من از بیت معروف حافظ است که می فرماید : هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند . وقتی این بیت را با دنیای واقعی و مسائل گوناگون در آن ، چه تاریخی و چه مرتبط با امروز مقایسه می کنم به صحت آن ایمان می آورم . اما از طرف دیگر این موضوع مرا آزار داده و ذهنم را به شدت مشوش می کند . چرا که هرگاه تصمیم می گیرم میزان تقرب و توکل خودم را به خدواند افزایش دهم این احساس پیش می آید که از این لحظه به بعد باید منتظر بلا های آسمانی باشم که بر سرم فرود آید و لذا تقرب به درگاه خداوند برای من نه تنها کمک نمی کند بلکه روحیه ی مرا ضعیفتر از گذشته می کند و احساس می کنم که با توجه به تجربیات تاریخی و حال امروز افراد من هم باید به سیل شکست خوردگانی این چنینی اضافه شوم . این موضوع یک تناقض رنج آور است و گویی سنت الهی بر این است که هر که رابطه اش رابا خداوند قوی تر کند محکوم به بدبختی کشیدن و رنج و حتی در برهه هایی ذلت است .این موضوع را در مطالعه ی سرگذشت بسیاری از مومنان و حقیقت جویان تاریخ و امروز جهان به خوبی مشاهده می کنید . این موضوعات موجب شده نتوانم به خوبی با خداوند رابطه برقرار کنم و این دست سوالات ذهن مرا به شدت آزار می دهد . من انتظار داشتم با توکل و تقرب به درگاه پروردگار بر قوت قلبی من افزوده شود و مطمئن تر از قبل به زندگی ادامه دهم اما احساسم اکنون بر عکس شده . لطفا مرا راهنمایی و از این رنج نجات دهید . با تشکر
- [سایر] با سلام من چند ماهی است که ازدواج کردم و حدود یک سال هم عقد کرده بوده که در دوران عقد هم با مشکلاتی مواجه بودم. 1-همسر من فردی متوقع و از خود راضی است و تقریبا در همه مشکلات مرا مقصر می داند. 2-در همه امور حتی ریزترین کارها و مسایل خونه هم تصمیم نهایی را می گوید من باید بگیرم . در کل من در هیچ زمینه ای اجازه تصمیم گیری ندارم فقط می توانم نظر بدهم. 3-از خانواده من ایراد میگیره و اونها را مقصر می کنه اما اگر من از خانودهاش ایرادی بگیرم یا با خنده میگذرونه یا میگه منظوری نداشتن یا تو مقصر بودی. 4-این موضوع باعث شده اعتماد به نفسم کم شود. 5-فردی عصبی ، بددهن است و دست بزن هم دارد. 6-احساس می کنم با کوتاه اومدن من نه تنها مشکلاتم حل نمی شود بلکه تاییدی بر کارهای ایشون هم می شود. 7-با صحبت آرام و منطقی هم به جایی نمی رسم و در پایان او مرا مقصر کرده و من باید معذرت خواهی کنم. خواهش می کنم کمکم کنید.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من دو ساله که عقد کردم و 4 ماهه که عروسی کردم موقعیت من و شوهرم به این ترتیب هست: من لیسانس و کارمند شرکت خصوصی با حقوق پایه شوهرم دیپلم و انباردار یک شرکت با حقوق پایه شوهرم از لحاظ مالی قبلا خیلی مشکل داشت و الان به خاطر عروسی و ... خرج اضافی بدهی داره و من البته خیلی کمکش کردم برای خریدن ماشینش و قسط بانک و ... ما پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم سوال من اینه که شوهرم خیلی ساکت هست و زیاد حرف نمیزنه البته از لحاظ جنسی خیلی گرم هست و تقریبا هرروز از من میخواد که باهاش باشم اما خیلی کم حرف هست و خیلی وقتها به من میگه من عرضه ندارم شوهر خوبی نبودم انتظاراتتو برآورده نکردم و از این حرفها من هیچ چیزی ازش نمیخوام حتی روز تولدم و روز زن برای من هیچ کادویی نخرید دریغ از یک گل هزار تومنی اما من چیزی بهش نگفتم باور کنید اون خیلی وقتها از من قیافه میگیره و قهر میکنه غذاشو نمیخوره ولی هرموقع دلش میخواد رابطه داشته باشه به من محبت میکنه تو چند دقیقه کارش تموم میشه و دوباره شروع میکنه به عادت همیشگیش من ازش انتظار محبت دارم اما اون اصلا اهمیت نمیده من دندونم درد میکنه اصلا اهمیت نمیده مریض میشم عین خیالش نیست زیاد کار میکنم اما اصلا تو کار خونه کمکم نمیکنه حتی تو جمع کردن میز شام و ... اصلا بعد شام تشکر هم نمیکنه انگار وظیفه من هست که هم بیرون کار کنم هم تو خونه کلفتی اقارو بکنم احساس میکنم نسبت به من خیلی بیتفاوت شده من خیلی ناراحتم چند روز پیش باهم بحثمون شد به من گفت که تو منت درست کردن غذارو سرم میزاری خیلی شدید دعوامون شد و من رفتم سراغ قرص که خودمو بکشم من واقعا احساس بدی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید من بهش میگم دوست دارم اما اون میگه میدونم منم دوست دارم خیلی کم هست روزهایی که به من با محبت بگه دوست دارم اصلا بعد عروسیمون تا بحال برام یک گل هم نخریده هیچی کادو به من نداده پولش کمه اما نه اینکه نتونه حتی یه شاخه گل بخره به من میگه نمیتونم ناراحتی تورو ببینم دائما به من میگه غلط کردم ناراحتت کردم منو ببخش اما باز فرداش روز از نو من همیشه با محبت باهاش حرف میزنم اما خوب بعضی وقتها عصبانیم میکنه و من مجبورم ازش قیافه بگیرم من خیلی خسته میشم بعد اینکه از محل کارم میام خونه خواهش میکنم کمکم کنید اجرتون با خدا
- [سایر] من منتظر جوابتان هستم در ایمیل خودم سلام.من عقدکرده هستم وبا توجه به معیارهای ازدواج انتخابم درست نبوده (کاهل نمازی؛بدرفتاری بابقیه؛گذشت نداشتن سخت بودن (انگار عقده های کودکی اش را سر برادرهای من وحتی خودم خالی می کند به خدا حتی میگوید دستم راببوس دورم بگرد مغرور است و عقده دارد به حرفم گوش نمی دهد هر چیز کوچک را باید بارها از او بخواهم ادعا می کند( فقط حرف اما عمل آنچنانی نه ،نه فقط مالی)ما شاید ثروتمند نباشیم ولی آنچه داریم در خانه ازهم دریغ نمیکنیم اما برای برادر من که مثلا موبایل قیمت بالاتر از همسرم دارد عقده شده که او موبایلش را از دست برادرم نگیرد حتی من که دخترم از او دست و دلباز ترم میگوید حق تمکین دارد در زمان عقد، اماموقع نفقه انگار من دختر همسایه ام من کارمندم الان به پولش احتیاجی ندارم اما نباید اینطور باشد البته در چندتک مورد برایم سنگ تمام گذاشته اما من بااین مسایل پیش پا افتاده بین خانواده ام و او چه کنم با اینکه من زیادبه او محبت می کنم (که دیگران را اذیت می کند این رفتارم )ولی حرفش را گوش می دهم همین حرف گوش دادن باعث به وجود آمدن اختلاف شدید من باخانواده ام شده خانواده ام دوستم دارند راست می گویند دارد به بداخلا قی و محبت دیدن و بحث عادت می کند (((استاد یک چیز واقعا خودم را ناراحت کرده یکبار که خانه ما بود بحث شب عروسی و صحنه های بردن دختر را مطرح کردمادرم و برادرم احساساتی شدند و هردو گریه کردنداوابتدا با مادرم حرف زد من پسرشماام داماد سرخانه ام گریه نکن بعددر گوشمن گفت یک چیزی دلم نمی آید بگویم : مال گند بیخ ریش صاحبش. استاد دیوانه شدم از ناراحتی در را رویش بستم نگاهم را از او برگرداندندم حالا فردایش آمده مرا بخشیده که من به او بی محلی کردم آنوقت حتی معذرت از من نخواسته همه اش انکار کرده باتو نبودم(پس با کی بوده) منم چون آمد دیدنم و مرا بخشید!!!! بی خیال شدم ولی این حرفش برای خانواده ام غیر قابل هضم و اعصاب خرد کن است من چی کنم))) همه اینها یک طرف کاهل نمازی اش را اینکه همه چیز یادش می ماندجز نماز ای خدا...شما فکر می کنید منی که در عقد به این مشکلات برخوردم بعد از ازدواج بیچاره نمی شوم بدبختی اینجاست که قدر خودم را ندانستم و برخلاف میل خانواده ام با او عقد کردم به نظرشما طلاق بهتر نیست درست است که حالا پدرم راضی نمی شود ولی از بدبختی یک عمر بهتر نیست؟ راهنمایی بفرمایید
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر
- [سایر] با سلام بنده دو سال پیش عروسی کردهام و چهار سال پیش عقد نموده ام متاسفانه متوجه شدهام که مادر خانمم با کسانی که دعا میدهند در ارتباط است یعنی اگر مشکلی برای اعضا خانواده پیش بیاید به سراغ این افراد رفته و با هزینه کردن دعا می گیردو... حالا این رفتار مادر خانم من به زن من هم سرایت کرده است چرا که برای خانم من هم دعا می گرد که برای حل مشکپلات زندگی ما به کار بندد و این رفتار طوری شده است که خانمم دیگر با خانواده مادر من رفت و امد نمی کند و پشست سرشان هم حرفهای بد می زند پدر خانمم هم از این رفتار زنش شاکی است اما چه کار کند بنده خدا؟هر از چند گاهی هم بنده با خانمم سر این موضوع و تفکری که نسبت به ملدرم دارد دچار کنتاکت می شویم که باعث می شود چند روزی من با خانم قهر کنم ونیز چند ماهی است که به خانه پدر خانمم نمی روم چرا که احساس میکنم در زندگی ما شدید دخالت دارد مادر خانمم. بهتر است بگویم که ما در طبقه پایین خانه پدر خانمم زندگی می کنیم و به دلیل درآمد کم بنده اکثر خرج زندگی مارا اعم از غذا،میوه و امکانات رفاهی ما از خرج پدر خانم است و نیز خانم من دختر اول خانواده و تنها دختر آنه است و یک پسر 17 ساله نیز دارند.شغل خانم من خانه داری است و تحصیلات فوق دیپلم حسابداری دارد.هر دفعه که با خانمم راجع به اینکه چرا مادرت دعا می گیرد و... بحث می کنیم او این کارها را به مادر من نسبت می دهد و می گوید سلام بهشون برسون یعنی ما اهل دعا نیستیم بلکه این مادر شما است که در زندگی ما دخالت دارد در صورتیکه من بارها دیده ام که دعا گرفته و در آب یا چیز دیگری حل کرده و به خورد من می دهند تازه پدر خانمم هم اعتراف کرده است.خلاصه موقعی که مادرم علت نیامدن عروسش را از من پرسید بعد از مدتی قضیه را گفتن و به شدت عصبانی شد و موقعی که به خانواده آنها تماس گرفت گوشی تلفن را بر نمی داشتند و اصلا خانمم به من گفت به آنها بگو دیگر خانه ما نیاییند! لطفا بگویید من چه کنم؟در ضمن فعلا برای جدا شدن از خانه پدر خانمم پس انداز کافی ندارم.محل سکونت من با محل کارم یک ساعت فاصله دارد و خانمم می گوید حتما باید شهرکرد یعنی محل کارم خانه بخری!
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .