روحانی شهرمون واسم استخاره کرد، گفت خیر اومد واسه ازدواج، خوب خیر یعنی مصلحت و حکمت و رضایت خدا، از طرفی حافظ که فالش تا حالا به من اشتباه نگفته، گفته که در آینده دچار مشکل میشی، این یعنی خدا مصلحت میدونه ازدواج کنم اما بعد یه مدت طلاق بگیرم، آیا من دچار مشکل میشم، درسته؟ پرسشگر محترم، خوب است بدانید، پیش بینی آینده بر اساس فال، نه مورد قبول دین است و نه امضای عقل پای آن نشسته است. به چه دلیل گمان میکنید همیشه درست همان اتفاقی میافتد که در فال آمده؟ گاهی تقویت چنین توهمی به شایعاتی است که دهان به دهان میگردد و علاقه بجای مردم به حضرت حافظ ، به این داستان دامن میزند. هرچند ممکن است تصادفا مواردی هم پیش بیاید که با برداشت از شعر، موافق باشد اما این امر اتفاقی، دلیلی قانع کننده است برای مختل کردن زندگی عادی و گرفتار شدن به مشکلاتی روحی؟ اگر حافظ نبود، دنیا و آخرتمان را به کجا میبردیم؟! خدای حکیم آنچه برای یک زندگی آرام و سالم دنیوی و آخروی لازم است در اختیار انسان قرار داده است : وحی و عقل. اگر این دو را توشه اندیشه و رفتار خود نماییم، قطعاً هیچ ابهامی در مسیر زندگی نخواهیم داشت و جز سعادت و لذت نصیبمان نخواهد شد. حال، کمی بیشتر در مورد فال با شما سخن خواهیم گفت : 1-اصل فال زدن به حافظ و مانند آن بدون مبنا قرار دادن آن در امور زندگی و اعتقاد به ترتب اثری خاص بر آن اشکالی ندارد. 2- در مورد دیوان حافظ و یا مثنوی و بعضی کتاب های دیگر، دلیلی در مورد صحت تفأل به آنها در دست نیست. البته دیوان حافظ و یا مثنوی، به دلیل آن که دارای مفاهیم بسیار متنوع و قابل تفسیرهای گوناگون است، در بسیاری از موارد با معنویات فرد نوعی انطباق حاصل می کند. آنچه که در این بین توجه به آن لازم است، پرهیز از معتقد شدن به نتیجه تفأل است؛ چرا که نوعا اعتقاد به مضامین آنها، زمینه را برای بروز همان معتقدات، ایجاد میکند. 3- تفال به اشعار حافظ و ...اگر فقط در حد خواندن شعر او است که وقتی که شخص دلتنگ شده و دوست دارد اشعاری از حافظ بخواند اشکال ندارد اما اگر فال میگیرد که مبنای کار و اقدام یا اقدام نکردن یا پیش بینی قرار میدهد هیچ ارزشی ندارد و فال حافظ و غیر آن در این جهت مساوی است که هیچ کدام خبر از آینده و پیشنهادی به انجام یا عدم انجام کار خاصی نمیدهند. 4- آنچه که در برخی روایات آمده است استخاره است که انسان قبل از عمل به کارهای مهم استخاره کند البته استخاره نوعی هدایت غیر مستقیم الهی است و هدایت مستقیم همان ارشاد و هدایت عقل و قلب است که انسان با عقل و قلب خود بفهمد که کاری که جزء مباحات الهی است یعنی جزء حرامها و واجبات نیست آیا برای او مفید هست یا نه؟ 5- بنابراین فال گیری با حافظ یا شاه نعمت الله ولی و ... ارزشی برای انجام یا انجام ندادن کار یا پیش بینی آینده ندارد. اما در مورد استخاره : پرسشگر محترم، توجه داشته باشید که انسان موجودی دارای عقل و اختیار است و برای تصمیم گیری خود بهتر است به صورت یک اصل از آگاهی خود و اطرافیان خود با مشورت استفاده کند و برای انتخاب هایش تحقیق و مشورت و تعقل را اصل قرار دهد. قرآن کریم هم می گوید : وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله. مشورت کنید و سپس با توکل به خداوند دست به انتخاب و تصمیم گیری بزنید؛ ولی گاهی از مواقع با تمام دقتی که انسان به خرج می دهد و مشورت و تحقیق می کند، باز دچار حیرت می شود و نمی تواند تصمیم بگیرد، در این موارد استخاره و طلب خیر از خداوند بسیار راهگشا است و برای تصمیم گیری به انسان کمک فراوان می کند که مورد تایید روایات اسلامی نیز هست. در صورتی که منظور شما از استخاره و مشورت با خداوند، تفال و پی بردن به عاقبت کارتان بوده است، این کار در روایات نهی شده است. برای روشن شدن مسئله توجه شما را به نکاتی جلب می نمائیم : - در انجام کارها، به ویژه کارهایی که از اهمیت ویژه ای برخوردارند مانند ازدواج، بهترین راه استفاده از نیروی عقل و اندیشه است که خداوند در ما به ودیعه گذارده و باید از آن استفاده کنیم. - برای اینکه در بکارگیری نیروی عقل و اندیشه دچار لغزش نشویم باید با موازین شرعی و معیارهای دینی آشنا باشیم و در صورت آشنا نبودن مسئله را با کارشناسان دینی در میان بگذاریم و نظر شارع را از آنها پیرامون مسئله ای که با آن درگیر هستیم سؤال کنیم. - علاوه بر به کارگیری نیروی عقل و اندیشه و در نظر گرفتن معیارها و ارزش های دینی باید در اطراف آن موضوع قدری مطالعه نیز داشته باشیم. مثلاً در امر ازدواج که از تصمیم گیری های مهم زندگی است، مطالعه بعضی از کتابهایی که در مورد انتخاب همسر و معیارهای صحیح ازدواج می باشد، راهگشاست چرا که رهنمودهای مفیدی را جمع آوری کرده اند. - بعد از طی مراحی که بیان شد نوبت می رسد به استفاده کردن از عقل و اندیشه و تجارب و اطلاعات افراد مجرب و کارشناس؛ به عبارت دیگر باید با افراد کارشناس مشورت کنیم. - اگر ما در انجام کارهای خود مراحلی که بیان شد را طی کنیم معمولاً در بیشتر مسائل به یک نتیجه اطمینان آور می رسیم و می توانیم با توکل به خداوند و استمداد از او، کار خود را شروع کنیم و نیازی به استخاره کردن نیست؛ زیرا ما هم از عقل و هم از معیارهای دینی و هم از نظر کارشناسی افراد مطلع و مجرّب استفاده کرده ایم و همه آنها اتفاق نظر داشته اند که انجام این کار به صلاح شما هست پس انجام بده یا به صلاح شما نیست پس انجام نده. - گاهی اوقات ممکن است ما علیرغم اینکه همه راه های ممکن را رفته ایم باز هم دچار تردید شویم و اطمینان لازم را برای انجام آن کار یا ترک آن بدست نیاوریم؛ در اینجا استخاره می کنیم یعنی از خداوند طلب خیر می کنیم. در واقع نقش استخاره در اینجا اینست که از نظر روانی یک حالتی را در ما ایجاد می کند که کار را با یک جدیت و اطمینان بیشتری انجام دهیم یا اینکه اگر انجام آن به صلاح ما نیست با اطمینان بیشتر آن را رد کنیم و دیگر دچار وسوسه های فکری که ای کاش این کار را انجام نداده بودم یا انجام داده بودم نشویم. زیرا همه راه هایی که ممکن است رفته ایم و همه آنها اتفاق نظر بر این دارند که مثلاً فلان کار را انجام بده. حالا اگر ما آن کار را انجام دادیم و احتمالاً با مشکلاتی مواجه شدیم دیگر خودمان را سرزنش نمی کنیم که چرا من این کار را انجام دادم ای کاش انجام نداده بودم و بالعکس. پرسشگر محترم، یگانه راهی که انسانها را به مقصد بلند موفقیتهای مادی و معنوی خواهد رساند، عمل به آموزههای دین و عقل پاک است. باز هم با ما بگویید. نویسنده : گروه روانشناسی پرسمان
روحانی شهرمون واسم استخاره کرد، گفت خیر اومد واسه ازدواج، خوب خیر یعنی مصلحت و حکمت و رضایت خدا، از طرفی حافظ که فالش تا حالا به من اشتباه نگفته، گفته که در آینده دچار مشکل میشی، این یعنی خدا مصلحت میدونه ازدواج کنم اما بعد یه مدت طلاق بگیرم، آیا من دچار مشکل میشم، درسته؟
روحانی شهرمون واسم استخاره کرد، گفت خیر اومد واسه ازدواج، خوب خیر یعنی مصلحت و حکمت و رضایت خدا، از طرفی حافظ که فالش تا حالا به من اشتباه نگفته، گفته که در آینده دچار مشکل میشی، این یعنی خدا مصلحت میدونه ازدواج کنم اما بعد یه مدت طلاق بگیرم، آیا من دچار مشکل میشم، درسته؟
پرسشگر محترم، خوب است بدانید، پیش بینی آینده بر اساس فال، نه مورد قبول دین است و نه امضای عقل پای آن نشسته است. به چه دلیل گمان میکنید همیشه درست همان اتفاقی میافتد که در فال آمده؟ گاهی تقویت چنین توهمی به شایعاتی است که دهان به دهان میگردد و علاقه بجای مردم به حضرت حافظ ، به این داستان دامن میزند. هرچند ممکن است تصادفا مواردی هم پیش بیاید که با برداشت از شعر، موافق باشد اما این امر اتفاقی، دلیلی قانع کننده است برای مختل کردن زندگی عادی و گرفتار شدن به مشکلاتی روحی؟ اگر حافظ نبود، دنیا و آخرتمان را به کجا میبردیم؟! خدای حکیم آنچه برای یک زندگی آرام و سالم دنیوی و آخروی لازم است در اختیار انسان قرار داده است : وحی و عقل. اگر این دو را توشه اندیشه و رفتار خود نماییم، قطعاً هیچ ابهامی در مسیر زندگی نخواهیم داشت و جز سعادت و لذت نصیبمان نخواهد شد.
حال، کمی بیشتر در مورد فال با شما سخن خواهیم گفت :
1-اصل فال زدن به حافظ و مانند آن بدون مبنا قرار دادن آن در امور زندگی و اعتقاد به ترتب اثری خاص بر آن اشکالی ندارد.
2- در مورد دیوان حافظ و یا مثنوی و بعضی کتاب های دیگر، دلیلی در مورد صحت تفأل به آنها در دست نیست. البته دیوان حافظ و یا مثنوی، به دلیل آن که دارای مفاهیم بسیار متنوع و قابل تفسیرهای گوناگون است، در بسیاری از موارد با معنویات فرد نوعی انطباق حاصل می کند. آنچه که در این بین توجه به آن لازم است، پرهیز از معتقد شدن به نتیجه تفأل است؛ چرا که نوعا اعتقاد به مضامین آنها، زمینه را برای بروز همان معتقدات، ایجاد میکند.
3- تفال به اشعار حافظ و ...اگر فقط در حد خواندن شعر او است که وقتی که شخص دلتنگ شده و دوست دارد اشعاری از حافظ بخواند اشکال ندارد اما اگر فال میگیرد که مبنای کار و اقدام یا اقدام نکردن یا پیش بینی قرار میدهد هیچ ارزشی ندارد و فال حافظ و غیر آن در این جهت مساوی است که هیچ کدام خبر از آینده و پیشنهادی به انجام یا عدم انجام کار خاصی نمیدهند.
4- آنچه که در برخی روایات آمده است استخاره است که انسان قبل از عمل به کارهای مهم استخاره کند البته استخاره نوعی هدایت غیر مستقیم الهی است و هدایت مستقیم همان ارشاد و هدایت عقل و قلب است که انسان با عقل و قلب خود بفهمد که کاری که جزء مباحات الهی است یعنی جزء حرامها و واجبات نیست آیا برای او مفید هست یا نه؟
5- بنابراین فال گیری با حافظ یا شاه نعمت الله ولی و ... ارزشی برای انجام یا انجام ندادن کار یا پیش بینی آینده ندارد.
اما در مورد استخاره :
پرسشگر محترم، توجه داشته باشید که انسان موجودی دارای عقل و اختیار است و برای تصمیم گیری خود بهتر است به صورت یک اصل از آگاهی خود و اطرافیان خود با مشورت استفاده کند و برای انتخاب هایش تحقیق و مشورت و تعقل را اصل قرار دهد. قرآن کریم هم می گوید : وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله. مشورت کنید و سپس با توکل به خداوند دست به انتخاب و تصمیم گیری بزنید؛ ولی گاهی از مواقع با تمام دقتی که انسان به خرج می دهد و مشورت و تحقیق می کند، باز دچار حیرت می شود و نمی تواند تصمیم بگیرد، در این موارد استخاره و طلب خیر از خداوند بسیار راهگشا است و برای تصمیم گیری به انسان کمک فراوان می کند که مورد تایید روایات اسلامی نیز هست. در صورتی که منظور شما از استخاره و مشورت با خداوند، تفال و پی بردن به عاقبت کارتان بوده است، این کار در روایات نهی شده است. برای روشن شدن مسئله توجه شما را به نکاتی جلب می نمائیم :
- در انجام کارها، به ویژه کارهایی که از اهمیت ویژه ای برخوردارند مانند ازدواج، بهترین راه استفاده از نیروی عقل و اندیشه است که خداوند در ما به ودیعه گذارده و باید از آن استفاده کنیم.
- برای اینکه در بکارگیری نیروی عقل و اندیشه دچار لغزش نشویم باید با موازین شرعی و معیارهای دینی آشنا باشیم و در صورت آشنا نبودن مسئله را با کارشناسان دینی در میان بگذاریم و نظر شارع را از آنها پیرامون مسئله ای که با آن درگیر هستیم سؤال کنیم. - علاوه بر به کارگیری نیروی عقل و اندیشه و در نظر گرفتن معیارها و ارزش های دینی باید در اطراف آن موضوع قدری مطالعه نیز داشته باشیم. مثلاً در امر ازدواج که از تصمیم گیری های مهم زندگی است، مطالعه بعضی از کتابهایی که در مورد انتخاب همسر و معیارهای صحیح ازدواج می باشد، راهگشاست چرا که رهنمودهای مفیدی را جمع آوری کرده اند.
- بعد از طی مراحی که بیان شد نوبت می رسد به استفاده کردن از عقل و اندیشه و تجارب و اطلاعات افراد مجرب و کارشناس؛ به عبارت دیگر باید با افراد کارشناس مشورت کنیم.
- اگر ما در انجام کارهای خود مراحلی که بیان شد را طی کنیم معمولاً در بیشتر مسائل به یک نتیجه اطمینان آور می رسیم و می توانیم با توکل به خداوند و استمداد از او، کار خود را شروع کنیم و نیازی به استخاره کردن نیست؛ زیرا ما هم از عقل و هم از معیارهای دینی و هم از نظر کارشناسی افراد مطلع و مجرّب استفاده کرده ایم و همه آنها اتفاق نظر داشته اند که انجام این کار به صلاح شما هست پس انجام بده یا به صلاح شما نیست پس انجام نده.
- گاهی اوقات ممکن است ما علیرغم اینکه همه راه های ممکن را رفته ایم باز هم دچار تردید شویم و اطمینان لازم را برای انجام آن کار یا ترک آن بدست نیاوریم؛ در اینجا استخاره می کنیم یعنی از خداوند طلب خیر می کنیم. در واقع نقش استخاره در اینجا اینست که از نظر روانی یک حالتی را در ما ایجاد می کند که کار را با یک جدیت و اطمینان بیشتری انجام دهیم یا اینکه اگر انجام آن به صلاح ما نیست با اطمینان بیشتر آن را رد کنیم و دیگر دچار وسوسه های فکری که ای کاش این کار را انجام نداده بودم یا انجام داده بودم نشویم. زیرا همه راه هایی که ممکن است رفته ایم و همه آنها اتفاق نظر بر این دارند که مثلاً فلان کار را انجام بده. حالا اگر ما آن کار را انجام دادیم و احتمالاً با مشکلاتی مواجه شدیم دیگر خودمان را سرزنش نمی کنیم که چرا من این کار را انجام دادم ای کاش انجام نداده بودم و بالعکس.
پرسشگر محترم، یگانه راهی که انسانها را به مقصد بلند موفقیتهای مادی و معنوی خواهد رساند، عمل به آموزههای دین و عقل پاک است.
باز هم با ما بگویید.
نویسنده : گروه روانشناسی پرسمان
- [سایر] با سلام خدمت استاد گرامی آقای مرادی . این دفعه دومی است که من درد دلهامو برای شما می نویسم اما گویا دفعه ی قبل یا گفته های من به دست شما نرسیده و یا جواب شما به من ارسال نشده. ازتون خواهش میکنم مشکل من رو پخش نکنین و حتی اشاره ای هم تو برنامه های تلویزیونی یا جاهای دیگه نکنین. من دختری 20 ساله هستم... ...خصوصی... حالا سوالم از شما اینه [1]که من به خاطر کاری که کردم اون دنیا چقدر باید عذاب بکشم [2] وآیا خدا بعد از این ارتکاب گناه از طرف من به دعاها یا خواسته های من یا اصلا به خود من توجهی میکنه یا نه منو رها کرده؟ [3] و ایا این درسته که من ایشونو از خدا بخوام یا نه؟ [4] سوال بعدیم اینه همه بهم میگن این رابطه فایده ای نداره اگر آخر این رابطه ها به ازدواج ختم بشه بعد از ازدواج علاقه از بین میره و به جدایی میرسه و این خیلی منو میترسونه . ازتون خواهش میکنم یه راهی پیش پام بذارین و کمکم کنین من واقعا درمونده شدم و قدرت تصمیم گیریمو از دست دادم. آقای مرادی نمی دونین چه عذابی می کشم همش فکر میکنم[5] خدا برای کاری که کردم یه روز یه بلایی سرم میاره یا ازدواجم حتماً با یه شکست همراه . فکر میکنم وقتی با خدا حرف میزنم اصلاً توجهی نمی کنه و من رو به حال خودم رها کرده . از توجه شما بینهایت ممنونم ... بازم ازتون ممنونم . خواهش میکنم جواب منو زودتر بدین من نابود شدم . خدا حافظ.
- [سایر] با سلام. بدون حاشیه یه راست میروم سر موضوع: سئوال من مشکل من در انتخاب نهایی بین دانشگاه رفت نو حوزه رفتن است! من پسری 19 ساله هستم که یک سال پشت کنکور ماندم (یعنی دوبار کنکور دادم) ودر نهایت چونکه رشتم ریاضی فیزیک بود تونستم در دانشگاه سراسری ارومیه دوره روزانه در رشته فیزیک نظری قبول بشم وحالا هم حدود یک ماه ونیم است که دارم میرم دانشگاه. ولی یه دو یا سه سالی است که به دلم افتاده که برم حوزه. حالا مطمئن نیستم که این به دل افتادن ناشی از تخیلات لحظه ای است یا نه واقعا خدا میخواد( آخه شنیدم که هرچیزی که ما واقعا دلمون بهش سوق داده میشه ومیخوایم اونو خدا میگه برو طرفش! (این درسته؟))-( یهجورایی مذهبی بودن رو تو طلبه بودن میدونم!!) البته بابام مخالفت میکنه و میگه که شغل خوبی نیست واین برات شغل نمیشه ودر آینده مشکلات خیلی زیادی خواهی داشت ومنزلت اجتماعی نداره وآیندش معلوم نیست ( واگه فردا این نظام یه جوریش شد تو جونت در خطره!) و از این حرفا. این که میگم بابام مخالفه آیا میشه که با وجود ناراضی بودن پدر من باز هم به حوزه برم. البته مادرم کمی بگی نگی راضی هست. آیا این کار کار درستیه؟ولی من احساس خوبی بهش دارم (به حوزه رفتن). ولی بالاخره برا دانشگاهم خیلبی زحمت کشیدم . از طرفی این رشته من در دانشگاه خیلی سخته وبراش در آینده کارش خیلی نداره(البته اونجوری که میگن ، آیا واقعا اینجوریه). حالا شاید این زیاد مهم نباشه وبشه با یه کنکور مجدد دادن این مشکل رو برطرف کرد. ولی مشکل من در اصل قضیه هست. البته من در این مورد حوزه یا دانشگاه با خیلی ها مشاوره کردم وهرکس یه حرفایی گفته و اگه ناراحت نشین باید بگم هرکسی سعی کرده زیاد حوصله نذاره وزود خاتمه ش بده وتموم بشه. ولی اینا نمیدونن که من اینو همینجوری نمیپرسم وپای آینده من درمیونه. البته از مشکلات طلبگی هم درست وغلط خبر کمی دارم . شما ببیندی اینا درسته؟: مثل دور بودن از خانواده( چون ما در یکی از شهرستانهای آذربایجان غربی هستیم واگه خدا بخواد میخواهم از قم قبول بشم)- درسهای زیاد وفشرده- شنیدم که به هر 3نفر یه اتاق 3در 4 میدن. آخه من تو خوابیدن خیلی حساسم واگه کسی شب خروپف کنه یا حرف بزنه تو خواب یا ... اصلا نمیتونم بخوابم. به همین خاطر دیگه تو ارومیه تو خوابگاه نمیمونم وبیرون خودم تنها یه خونه شخصی کوچیک البته با همکاری پدرو مادرم گرفتم واونجا میمونم. خوب میگفتم- مشکلات موندن وتحصیل وازدواج- راستی این ازذواج چجوریه؟- آینده شغلیش چجوریه و مثلا یه طلبه که حدودا 10سال خوند آیا یه انتخاب داره؟ مثلا باید بره وتویه مسجد مثلا پیش نماز بشه؟ یا فقط بره تو یه مسجد سخنران بشه؟ البته من نمیگم که ازین کارا زیاد خوشم نمیاد(البته نمیدونم چرا؟) ولی آیا گرایش دیگه ای هم داره؟- این مورد توجه قرار گرفتن من در پوشیدن لباس روحانیت برا من یه مسئله هست. نمیدونم چرا فکر میکنم که از پوشیدن این لباس کمی خوشم نمیاد. میشه آخوند شد وبا لباس عادی بود؟ وn مشکل دیگه که شاید باشه. ببینید من ازین میترسم که یه روزی به خودم بیام وبه حوزه برم واونجا به من بگن که دیر از خواب پاشدی وسن تو زیاده!. از اون روز میترسم. از اون روز میترسم که خدا بهم بگه که من اینو به دلت انداختم وتو قبول نکردی و... . از اینا میترسم. اصلا وقتی با کسی در این مورد مشورت میکنم ، وقتی که از من میپرسه که آخه هدف اصلیت از حوزه رفتن چیه من واقعا میمونم!! یعنی واقعا اون هدف اصلی ومهم رو نیمدونم چی بگم. میگن واسه چیش میری؟ واسه پولش واسه لباسش واسه ... . واسه چی؟ ولی من جوابی ندارم. یعنی اون عشق روحانیت ور نمیتونم بیان کنم وهمیشه محکوم میوفتم. اوه!. ببخشید خیلی زیاد شد. خلاصه این ریش واین قیچی! شاید این آخرین مشاوره ای باشه که میکنم وبر اساس همین جواب شما تصمیم بگیرم. در آخر ، یا الله!
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] با سلام و خسته نباشد.2 ساله ازدواج کردم.احساس میکنم سنگدل تر از شوهر من هیچ کسی تو دنیا پیدا نمیشه.اگه مثه ابر بهار جلوش گریه کنم ذره ای غصه نمیخوره..اگه 100 روز باهاش قهر باشم به خداوندی خدا یک بار نیومده از دلم در بیاره.اگه کاری کنه و من ناراحت باشم اصلا به روی خودش نمیاره.اگه جامو ازش جدا کنم نمیاد بگه بیا سرجات بخوابو خیلی راحت میخوابه.به خدا من همه زندگیمو براش گذاشته م.من کلا آدم مهربونو با محبتی هستم ولی وقتی میبینم اینجوری جواب محبتام داده میشه کفری میشم چون هیچ کسی نیست که باهاش حرف بزنم هی میریزم تو دلم هی اشک میریزم ولی اون کگشم نمیگزه و اصلا از ناراحتی من ناراحت نمیشه.وقتی عصبانیمو از شدت حرفایی که تو دلم گیر میکنه و بی اعتنایی اون جیغ میکشم بهم میگه تو موجیو روانی هستی باید بری دکتر...اینقدر خودشو جلو خونواده من خوب نشون داده که من هروقت ازش برای مامانم گفتم همیشه حقو به اون دادن...آه خدا...بعضی وقتا از محبتایی که بهش میکنمو بعد جوابمو اینجوری میگیرم از سادگی خودم بدم میاد.از من توقع داره تا سر کوچه میرم بهش خبر بدم هرکاری میکنم اون باید در جریان باشه .ولی خودش منو از هیچ چی باخبر نمیکنه و بارها شده که خیلی چیزا رو از بقیه که میشنوم باورشون نمیشه که شوهرم به من نگفته و وقتی ازش میپرسم میگه قرار نبود به کسی بگم و یعنی من براش کسی هستم نه همسرش.تا چشمش به کسی میفته میبینی تمام انرِژیو خنده هاشو میذاره واسه اونا و تا من یه کلمه باهاش صحبت کنم یا خسته است یا حوصله نداره و میبینی یکدفعه بهم میپره و با یه لحنی حرف میزنه انگار من کلفتشم. بهش میگم تو چرا به من که میرسی اینجوری میشی همیشه هم در جوابم میگه تو ناراحتم میکنی....به خدا نمیدونم چیکار کنم به هیچ کسیم نمیتونم حرفی بزنم.با خودش هم نمیشه اصلا صحبت کرد خیلی کینه ایه سر هر چیزی قهر میکنه و اگه بخوام باهاش حرف بزنم به دعوا کشیده میشه و همیشه هم که حداقل دو هفته ای یکبار با هم بحث میکنیم من کوتاه اومدمو حرفا عین یه تیکه سنگ تو دلم سنگینی میکنه.مهرش از دلم رفته و عشق اولو بهش ندارم.کمکم کنین
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید ببخشید اگر مزاحم شدم من از ارادتمندان شما ( درامامزاده علی اکبر چیذر) هستم. حاج آقا یه دفعه جواب منو دادید ولی چون جواب پیام اصلی رو ندادید دوباره می نویسم حاج آقا من پسری 27 ساله هستم با شرایط خوب مالی و شغلی و تحصیلاتی و... از خانواده ای خیلی مذهبی، من تا کنون به خواستگاری 8 دختر خانم رفته ام و 7 تای اونها رو نپسندیدم و خودم تمایلی نشون ندادم ولی حاج آقا بعد از اینکه به خواستگاری هشتمین نفر رفتم دیگه حال خودمو نمی دونم. پاک زده به سرم. دوست ندارم از یه واژه هایی استفاده کنم که سوء برداشت بشه اما من انتخاب خودم رو کردم من ایشان رو پسندیدم و همچنین خانواده من هم بسیار مشتاقند و همچنین پدر و مادر ایشان، اما خودشان رضایت نمیدهند. من تاکنون 15 بار به خواستگاری ایشان رفتم و هر بار تحقیر شدم و جواب منفی گرفتم. حاج آقا نمی دونم دلیل ایشون چیه. من از شرایط خوب مالی و شغلی برخوردارم. و دانشجوی دکترای مهندسی هستم. نمیخوام از خودم تعریف کنم منتهی دلیلی برای رد خودم از طرف ایشون نمی بینم. از نظر ظاهری هم مشکلی ندارم.حاج آقا ایشون حافظ قرآن هستند. انس با قرآن در رفتار و وجنات و سکناتشون تأثیر گذاشته. متانت و نجابت و خوش برخوردی و دارا بودن دلی پاک، من رو به ایشون علاقه مند کرده حالا بعد از 15 بار باز هم جواب منفی گرفتم . من ایشون رو میخوام.البته نمیگم که صورت ظاهرشون تأثیر نداشته ولی من از دیدن حرکات ایشون لذت میبرم و دوست دارم همسر آینده من ایشون باشند. ولی ایشون قبول نمیکنند. حاج آقا من با دوستام که صحبت و درددل میکنم به من میگن چون تو تو خیابون و دانشگاه به صورت دخترا نگاه نمیکنی حالا با دیدن یه دختر خودت رو باختی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی. حاج آقا مگه نگاه کردن به نامحرم گناه نیست. آیا این دلدادگی من از نگاه کردن من به صورت ایشون ناشی میشه اصلا مگه گناه داره آدم از یکی خوشش بیاد. حاج آقا دیگه خیلی دارم تحقیر میشم ولی تمی تونم دست از اصرار بردارم. من چی کار باید بکنم تا ایشون رو به خودم علاقه مند کنم؟ چرا ایشون قبول نمیکنند؟ من چیزی کم ندارم. حاج آقا تورو خدا بگید من چه طوری میتونم ایشون رو مجاب کنم. ما قراره یه بار دیگه بریم به خواستگاری ایشون حاج آقا خیلی طولانی شد ببخشید برام خیلی دعا کنید
- [سایر] سلام. کمکم کنید...حاج اقا دارم میترکم.قضیه مربوط میشه به یه اشتباه،شاید،نمی دونم. من دختری هستم تو یه خانواده ی مذهبی..چند وقت پیش توی یه چت روم با یکی اشنا شدم..رئیس چت روم بود...و تقریبا همه دخترای اونجا دوسش داشتن..من ادمه مغروری بودم اونجا..اما کم کم از اون پسر خوشم اومد..اما نه مثله بقیه اویزونش شدم نه تو خصوصی چیزی براش نوشتم...فقط به یکی از دخترای اونجا که تقریبا باهاش رابطه دوستانه داشت..گفتم ازاش خوشم اومده..اون گفت می خوای بهش بگم؟گفتم اصلا.اونم چیزی نگفت بهش..فقط یه بار سر یه بحثی تو خصوصی چیزی براش نوشتم..اخه تو عمومی نوشت من یه ادمه تنهاهستم...منم بهش گفتم هر کسی یه جور تنهاست اما دلیل نمیشه چون کسی مثله تو جار نمی زنه تنها ام نباشه..همینو گفتم خب چون داشتم باهاش تو خصوصی حرف میزدم..بیشتر ازش خوشم اومد تصمیم گرفتم یه مدت نرم اونجاو نرفتم...شاید حدوده یه ماه شد سعی کردم فراموشش کنم..گفتم اصلا تیکه ی من نیست..تا رفتم خودش اومد تو خصوصیم..گفت یکی خیلی وقته داره دنبالت می گرده..با اسمش که همیشه میومد نیومده بود..واسه همین گفتم مدل حرف زدنت برام اشناست میشه خودتو معرفی کنی؟خودش بود گفت من از تو خوشم اومده.خودتون میدونین عکس العمل من چی میتونست باشه...گفت می خوام بیشتر باهات اشنا شم..می تونم ایدیتو داشته باشم..منم ایدیمو دادم...دیگه شروع شد...با این تفاوت که من واقعا دوسش داشتم اما اونو نمی دونستم..اونم میگفت من عاشقتم و دوست دارم و..ازین حرفا. اصلا نمی خواستم ازش سوال کنم..گیج بودم..هنوزم احساس می کردم اون رئیسه.. چند وقت بعد گفت من سرطان خون دارم..بعضی وقتاام که چت می کردیم می گفت از بینیم داره خون میاد...تا اینکه کم کم شروع کرد به ایه یاس خوندن که دکترا گفتن تا یه ماهه دیگه بیشتر زنده نیست...گفت دکترا گفتن باید بستری بشی..چند روز بعد هرچی بهش اس ام اس دادم دیدم جواب نمیده..نگران شدم خیلی... تاحالا باهاش تلفنی حرف نزده بودم از نگرانی زنگ زدم یه پسر جواب داد اسمه خودشو گفتم به حالته سوال گفت نه من دوستش هستم فلانی بیهوشه... چون تاحالا باهاش حرف نزده بودم نمی دونستم خودش بود یا واقعا دوستش..چند وقتیم که راستو دروغشم هنوز نمی دونم بیمارستان بود من با دخترخالش در ارتباط بودم خودش اینطور میگفت اما اشتباهه من این بود که زنگ نزدم ببینم واقعا یه دختر بر میداره...یا حتی با یه شماره دیگه زگ بزنم ببینم قضیه راسته یا دروغ تا اینکه چند وقت بعدش گفت تشخیصه دکترا غلط بوده و این حرفا...به دوستم که گفتم گفت امکان نداره دروغ گفته بود گفت اولا که سرطان خوب شدنی نیست بعدشم دکتر که اینقدر خنگ نسیت ...شک کردم اما هیچی نگفتم. این یه ماهه اخر دعواهامون بیشتر شده بود اما بعضی وقتا که خوب بودو نمی پرید بهم می گفت من تورو برای اینده می خوام منم ازش پرسیدم منظورت از اینده ازدواج که نیست؟گفت اتفاقا هست..جاخوردم من سنم خیلی واسه این حرفاکمه خیلی...از طرفی خودش قبلا بهم گفته بود که مامانش مرده و باباش وضعه مالیش خوبه..اما اینا برا من مهم نبود من واقعا خودشو می خواستم...چند روز پیش که پیش یکی دیگه از دوشتام بودم در مورده این یارو ازم سوال کرد منم گفتم ااینجوریه اونجوریه میگه وضعه بابش توپه اما میگه رابطم باهاش خوب نیست..دوستم گفت نه بابا چاخان بسته وگرنه اگه باباش پول دار بود اویزونش می شدوپایین نمیومد..باز شک کردم..دیشب بهش اس ام اس دادم که بیا نت باهات کار دارم..طرفای ساعت 2 بود که شروع کردم تمامه این چیزارو گفتنو پرسیدن...گفتم من الان نمی دونم باید چیکار کنم اومدم از خودت سوالامو بپرسم...وقتی شروع کردم تند تند گفتن گفت یکی یکی...حالا اون داشت جوابه سوالامو میداد گفت قضیه سرطان ماله این بود که من پارسال میرفتم مهمانی های شبانه قرص مصرف می کردم...بعد از چند وقت که دیگه مصرف نکردم این جوری شدم گفت دکترا نفهمیدن از چی بوده...گفتم پس حتما خودت به این نتیجه رسیدی،گفتم تا اونجایی که من می دونم خونریزی از بینی از عوارضه مصرف کردن قرصه اکس نیست..باز پیچوند... گفت قرص اکس نبود یه اسمه دیگه گفت..گفتم در هر صورت تو پارتی ادویل یا استامینوفن که پخش نمی کنن بالاخره ارام بخشه دیگه...گفتم خوب این از این در این مورد که نتونستی قانعم کنی که حرفات راست بوده...حرفایی که دوستم در مورده باباش گفته بودو یکم تو لفافه پیچوندمو گفتم..گفت بابام سیاسیه که ازش خوشم نمیاد...جانبازه.. باور نکردم دیگه داشتم بهش مشکوک می شدم...بعد ازاین حرفا که تقریبا دیشب همش با دعوا زده شد..گفت اگه حرفی مونده بگو و برو..گفتم من فقط سوال پرسیدم مگه همیشه بهم نمی گفتی بیا از خودم بپرس..گفت تو به من شک کردی ..منو باور نکردی...گفت دیگه نمی خوام اسمی از تو توی زندگیم باشه...خوردم کرد..شکستم چون دوسش داشتمو دارم..من برام اینا مهم نبود خودشو می خواستم..که دیشب اینجوری ردم کرد..خیلی راحت..خیلی..حالا نمی ونم چیکار کنم..دیشب همش گریه کردم من ساده رفتم جلو اما اون باهام بد تا کرد...الانم حسابی بهم ریختم..لطفا کمکم کنید..منتظرم.خدانگهدارتون.
- [سایر] سلام حاج آقا .من 19 سالمه و دانشجوی رشته داروسازی هستم .چند تاعبارت رو جستجو کردم درمورد سوالم ولی هیچ نتیجه ای به دست نیومد.شاید سوال من یه سوال تازه باشه و کسی از شما درموردش نپرسیده باشه . حدود 5 سال پیش دچار یه بیماری شدم که به احتمال خیلی زیاد ژنتیکی هستش .نمیدونم اسمش به گوش شما خورده یا نه ،دیستروفی عضلانی که انواع مختلف و علایم مختلفی هم داره علایمی که در من ایجاد کرد مهمترینش ضعف درراه رفتن وحرکت وکاهش قدرت جسمی بود ،زود خسته میشم ،از پس بعضی کارام به تنهایی برنمیام ، حالا بیماریم متوقف شده اگه پیشرفت میکرد شاید دیگه اصلا نمی تونستم راه برم .خودتون که خبر دارید شرایط خیلی از دانشگاهها برای افرادی که سلامتی کامل ندارند مناسب نیست.پله تا دلتون بخواد تو دانشگاه هست وآسانسور اکثراوقات یه رویای دست نیافتنی برای امثال منه .گاهی امتحانا طبقه ی سومه ، اسانسور نیست یا خرابه .فکرشو بکنید وقتی پاهات یاری نمی کنن، وقتی میرسی بالا اول خوشحال میشی فکر میکنی اورست رو فتح کردی بعد میبینی پاهات داره میلرزه وحالا باید بشینی سر امتحان و با سوالای عجیب و غریب سروکله بزنی . خیلی دوست دارم نماز جماعت دانشگاه شرکت کنم اما رو زمین برام سخته نماز خوندن . تا نماز خونه هم یه مقداری راه هست که راهش کمه ولی برا من سخته .اگه اتوبوس هم باشه من نمیتونم استفاده کنم چون پله اش خیلی بلنده. تو تمام سال های دبیرستانم هم مشکلاتی داشتم .می دونید سخته که هم سن وسالات پله ها رو دوتا یکی برن بالا ولی تو همش تو فکر این هستی که یعنی این جایی که دارم میرم پله داره یا نه ،سریالاییه یا سرازیری و وو. اینا درد ودل بود حالا حرف اصلیم .خدا تو تمام این سالها به طور ویژه هوای منو داشت منم برای هرچیز وهرلحظه ازش کمک میخوام ،جایی تنهام نذاشت ،کمکم کرد تو کنکور وکلا همه لحظه های زندگیم وتوی ان پله ها .تو این سالها من معنای توکل رو به طور واقعی فهمیدم .سعی کردم هرگز به خدا نگم چراوهمیشه شاکر خداوند باشم . سعی کردم همیشه بگم خدایا راضی ام به رضای تو .هیچ وقت دعا نکردم که خوب بشم .یه جایی خوندم که خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر ،که داده ات نعمت است ،نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .هیچ وقت از خدا نخواستم شفام بده چون میخواستم والان هم میخوام که از امتحان خدا سربلند بیرون بیام .دلم میخواد همونی بشه که خدا خودش میخواد اگر برام بیماری رو میخواد منم همون رو میخوام وراضی ام وسختی هاشو به جون میخرم واگر هم خدا برام سلامتی رو بخواد من هم همون رو میخوام وراضی ام .به خاطر همین چیزا هم هرگز دعا نکردم برای بهبودی .فقط همیشه ازش خواستم کمکم کنه که جایی کم نیارم و هرگز ناشکری نکنم .حاج اقا من تمام سالها دلم نمیخواست وهنوز هم دلم نمیخواد که خدا ازم تو این موضوع ناراضی بشه .گاهی وقتها فکرمیکنم نکنه من طاقت امتحان سخت تر از این رو نداشتم که به اینجا ختم شده..چیزهای زیادی درمورد این مطالب شنیدم :من از درمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد. هرکه دراین بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ،من فکرمیکنم این یکی درمورد من صدق نمیکنه. جایی هم شنیدم که روزی یکی ازامامان معصوم به شخصی میگن که اگرخدا برای ما سلامتی رو بخواد ما همون رو دوست داریم واگرهم برای ما بیماری رو بخواد همون رو دوست داریم . نمی دونم حاج آقا اصلا نمیدونم میخوام چی بپرسم: مادروپدرم میگن اشتباه میکنی که دعا نمیکنی باید ازخدا بخوای که خوب بشی اما من نمیتونم دعاکنم ،میترسم اگه خوب بشم دیگه خدا ازم راضی نباشه وتو امتحان خدا موفق نشم .حاج آقا من می دونم که اگه از خدا بخوام که شفام بده باز همونی میشه که خدا میخواد پس چه نیازی به دعا هست .حاج اقا من میترسم از خدا بخوام که خوب بشم بعد دعامو قبول کنه اما به خاطر دعای من باشه ،اخه میدونید فکرمیکنم هرچی از خدا میخوام بهم میده اگه این طورباشه آیا من تو امتحان خدا موفق میشم یا نه ؟.حاج اقا اصلا من گیجم نمیدونم چی کارکنم .فعلا هیچ راه درمانی برای بیماریم نیست .تازگی ها دکتری رو شناختیم که درمان قرانی برای بیماریها میدن البته قبلش باید مطمین بشن که راه درمان علمی برای این بیماری نیست وهمه ی راهها رو رفتی واین خیلی خوبه چون ما باید اول ازراه واسطه هایی که خدا برامون قرارمیده مثلا همون راههای علمی درمان بیماری ها دنبال حل مشکلمون باشیم .چون برای من این راهها وجود نداشت ،ایشون به من گفتند که سوره ی حمد رو چهل روز هرروز هفتاد بار بخونم با هفتاد صلوات ایشون پشت تلفن اینو به من گفتند وهیچ مبلغی هم ازما نگرفتند اینو میگم تا ثابت بشه ایشون ازاین ادمهای دروغگو نیستند که تازگی ها خیلی زیاد شدندومردم رو گول میزنند. من اعتقاددارم به اینکه قرآن و سوره ی حمد حتما اگه خدا بخواد میتونه کسی رو شفا بده اما من نمیدونم بخونم یا نه .اگه بخونم یعنی از خدا خواستم که خوب بشم یعنی گفتم من اینو بیشتر دوست دارم نه اونی رو که تو میخوای .حاج اقا من تمام این سالها رو با این فکر گذروندم که خدا درمورد بیماریم وعکس العمل من به اون ازم راضیه و حالا اگه اشتباه کرده باشم چی ! حاج اقا امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .لطفا برام توضیح بدیدچی کارکنم ؟چه طورمیشه که ازامتحان خدا حالا هرموقع که قراره تموم بشه یا تموم نشه سربلندبیرون بیام ،دعابکنم با نکنم ،اگه دعاکنم چی میشه ؟به هرجا ایمیل وپیام میدم کسی جوابمو نمیده کاشکی شما جوابمو خیلی قابل درک بدید . برام دعاکنید...دعاکنید
- [سایر] با سلام به خدمت جناب اقای مرادی حاج اقا من تا حدودی برنامه ی شما را دیده ام و همیشه از شنیدن حرفهایتان لذت برده ام غرض از مزاحمت اینکه سوالاتی داشتم که تقاضا دارم به انها جواب بدهید. من دختری 20 ساله هستم که در سال اول ورودم به دانشگاه(تقریبا 2 سال پیش ) اقایی که هم کلاسی ام بود به من ابراز علاقه کرد و من هم بعد از مدتی به او علاقه مند شدم و به او جواب مثبت دادم. البته فقط مادرم از جریان خبر داشت و مرتب مرا نصیحت می کرد ولی من به حرفهایش گوش نکردم و مدتی با ان اقا دوست بودم .البته تو رو خدا فکر بدی در مورد من نکنید قصد ما فقط ازدواج بود و این دوستی برای شناخت بیشتر و جور شدن شرایط ازدواج . دو ترم که گذشت او برای امدن به خاستگاری اقدام کرد ولی پدرم حتی با امدن انها به منزلمان مخالفت کرد چه برسد به جواب مثبت .و دلیل مخالفتهای پدرم نداشتن شغل وسن کم (21 سال )و نرفتن به سربازی بود. دیگر ارتباطمان را با هم خیلی کم کردیم و فقط در حد ایمیل با هم ارتباط داشتیم.این اقا یک شب خوابی دید که تعبیرش این بود که خدا بهش توجه خاصی داره .از اون روز به بعد رفتارش به کلی تغییر کردو به قول خودش هر روز به خدا نزدیکتر میشه . حالا چیزایی میگه که من واقعا تعجب میکنم .مثلا میگه قبل از ازدواج باید بگی که این چیزها رو در اینده قبول میکنی. اون میگه نباید جشن عروسی بگیریم چون گناهه و در عوضش به زیارت میریم - میگه زن نباید بیرون از خونه کار کنه چون مجبور میشه با نامحرم ها برخورد داشته باشه و در نتیجه گناه کنه - میگه بعد از ازدواج باید هر دومون 10 سال برویم حوزه درس بخونیم-میگه توی زندگی اینده قصد داره تلویزیون رو از زندگیش حذف کنه- گوشت نخوره- و تا می تونه روزه بگیره و میگه همسرش هم این کارها رو در حدی که می تونه باید انجام بده-حاج اقا با این حرفایی که میزنه دیگه نمی خوام باهاش ازدواج کنم و دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم .چون به نظرم اون دچار اشتباه شده . و خدایی زندگی کردن به این چیزا ربطی نداره. از طرفی مغرورتر و لجبازتر از اونیه که از حرفش برگرده خواهش می کنم شما بگید حاج اقا این کارا به نظر شما درسته یا نه؟ایا زندگی خدایی اینجوریه؟ در ضمن من توی یه خانواده ی مذهبی بزرگ شدم و نمازو روزه و قران رو هیچ وقت فراموش نکردم. و تنها گناه بزرگی که مرتکب شدم دوستی با او بود ولی بعد توبه کردم و الان دیگه باهاش قطع رابطه کردم و مطمئنم خدا منو بخشیده. حاج اقا ازتون تمنا دارم پاسخ سوال مرا بدهید.با تشکر از شما
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید
- [سایر] آقای مرادی سلام خسته نباشید من دختری 23 ساله هستم و عاشق زندگی هستم در زندگی 23 ساله ام خیلی از پسرها به من ابراز محبت کردند و عاشقم شدن ولی غرور بیش از حد من باعث شد هیچکدوم از حرفهایه اونارو جدی نگیرم و خیلی راحت از نه گفتنم لذت می بردم در کنار این قضیه یه چیز دیگه هم هست اونم اینه که 1 بار در نوجوانی ناخواسته وارد عشقی شدم که با دوستی و گفتگوی تلفنی به ظاهر بچه گانه شروع شد و خلاصه سرنوشت بدی پیدا نکردیم جز اینکه هر دو خیلی عقلمون زیاد بود و فقط همدیگر و در زندگی نصیحت می کردیم اون با نصیحت های من سیگار کشیدن و ترک کرد سر کار رفت و بعد خیلی راحت منو ترک کرد و ازدواج کرد و نمیدونم چرا هر پسری به من میرسه عاشقانه دوستم دارن و به من محبت می کنن و در آخر که باید حرف از ازدواج بزنیم با رویی نگران میگن ترانه به خدا با من بدبخت میشی بذار رابطه ما تو همینجا خاتمه پیدا کنه و من از این بیشتر عذاب وجدان نداشته باشم با همه ی وابستگی های عاطفی ام به آنها 2 تا از پسرها را اینگونه فراموش کردم و حالا باز هم این داستانها همچنان ادامه دارد و من خوب می دانم نتیجه ی اینهمه عشق اینها هم به این موضوع جدایی به خاطر نداشتن عذاب وجدان ختم می شود جالبه حاج اقا بدونید من فقط عاشق مادر شدنم و هیچ چیزی جز بغل کردن بچه و تربیت بچه و محبت کردن به شوهر از خدا نخواستم نمی دانم چرا همه دلشان نمی یاد با من باشن و منو بزرگتر از خودشون می بینن میشه منو راهنمایی کنید گرچه همگان آینده ای بسیار روشن را برایم دیده اند اما من احساس می کنم هرگز شاهد آن آینده نخواهم بود خیلی حرفها دارم بازم می یام به دیدن وب سایت شما راستی من یکی از وبلاگ نویسان تقریبا فعال هستم که در کافی نت کار می کنم دانشجو هم هستم و برنامه شما را زمانی که می خواهم تند تند آماده بشم برای رفتن سرکار فقط گوش می کنم هر وقت آهنگ پایانی برنامه مردم ایران سلام بین حرفهاتون می یاد به خودم می گم وای ترانه بدو لباس هنوز نپوشیدی یه خوش به حال هم به مجری این برنامه میگم که می تونه راحت جلوتون بشینه و گوش کنه به حرفهای زیبای شما منه بیچاره که در حال دویدن به حرفهاتون گوش می دم تا این حد از شما خوشم اومد که دنبال سایت تون اومدم نمی دونم اونایی که لم میدن تماشا می کنن چه حالی دارن تنها روحانیه محبوب من هستید البته بعد از آقای محسن قرائتی یک ایول هم دارید چون خوب تو دل جوونها میرین شکر خدا از این روحانی های سربالا یا سرپایین نیستید که همش از مردم فراری هستن خوشم میاد مخصوصا زمانیکه عین مردم عادی صحبت می کنید و لفظ قلم نمی یاین من خیلی رک هستم و راحت حرفامو میزنم هرجا بی احترامی بود شرمنده.