سلام؛ من یک رابطه جنسی با پسری نامحرم داشتم البته ناخواسته؛ بعد از آن ارتباط، عذاب وجدان و حس تنفر از خودم هر روز داره آزارم میده! تا قبل از این اتفاق حتی دستم به نامحرم نخورده بود اما ... حالا حس میکنم خیلی کثیفم خیلی گناهکارم و البته گاهی ناخواسته تصاویری از آن ارتباط در ذهنم نقش می بندد که تمام سعیمو میکنم از ذهنم خارج شود اما ...! خواهش میکنم کمکم کنید ! ممنون از راهنماییتون پرسشگر گرامی؛ این احساس ناراحتی و عذاب وجدان شما نسبت به گناهی که انجام داده اید، نشانگر این است که فردی خداجو، با فطرت پاک و روحی سالم هستید و این عالی است. هستند افرادی که بی پروا حریم های الهی را می درند و گناه می کنند و هیچ احساس گناهی هم نمی کنند و به سمت توبه و بازگشت هم نمی روند؛ روح اینگونه افراد تیره و آلوده شده و غرق در ظلمت و تاریکی اند و البته نتیجه این اعمال زشتشان را در دنیای ابدی خواهند دید و به سزای اعمالشان خواهند رسید. خوشبختانه شما از اینگونه افراد نیستید و دلی پاک و خدایی دارید. پس قدر این نعمت بزرگ که نصیبتان شده است را بدانید و مطمئن باشید و حتی ذره ای تردید به خود راه ندهید که اگر از این گناه حقیقتا توبه کرده باشید و دیگر به سمت آن نروید، خداوند شما را بخشیده است؛ مهربانی و بخشش خدا نامحدود و بی انتهاست و در فهم ما انسان ها نمی گنجد؛ بگذارید با دو مطلب به شما این اطمینان را بدهم که با توبه حقیقی و نرفتن به سمت این گناه، شما بخشیده شده اید، تا این احساس گناهکار بودن، دیگر از وجود زیبایتان رخت بربندد. شکرانه آن را هم این قرار دهید که دیگر به سمت انجام محرمات نروید و در عمل به واجبات اهتمام بورزید تا این نگرانی ها دیگر به سراغتان نیاید.(تذکر : گفتید (رابطه جنسی ناخواسته داشتم)، اگر به میل خود این کار را نکردید و شرایط آن را نیز فراهم نیاوردید و به عنف تجاوزی صورت گرفته، شما گناهی مرتکب نشده اید). *** مطلب اول : باید بگوییم که گناهی را که شما مرتکب شده اید به هیچ وجه بزرگتر و زشت تر و پلیدتر از گناه یزید العنه الله علیه نیست که امام حسین علیه السلام را شهید و اهل بیت او را آواره کرد، در حالی که امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر یزید توبه می کرد گناه او مورد بخشش خداوند مهربان قرار می گرفت! باید بدانید که بزرگترین، پلیدترین، و زشت ترین گناه در عالم که بنا به تصریح قرآن کریم غیر قابل بخشش است و انجام دهنده آن به قعر آتش دوزخ سقوط خواهد کرد( ناامیدی از رحمت و بخشش خداوند مهربان است) پس گناه هر چه بزرگ باشد ولی شخص از آن توبه کند و بسوی خدا باز گردد خداوند با آغوش باز او را خواهد پذیرفت و نه تنها بر کارهای زشت او را قلم عفو خواهد کشید بلکه آنها را تبدیل به ثواب خواهد نمود. *** مطلب دوم : خداوند گناهان کافری که حقیقتا توبه کند را می بخشد ما که مسلمانیم چرا ناامید شویم . حقا و انصافا جایی برای نا امیدی برای یک مسلمان وجود ندارد. به یاد داشته باشید که راه توبه حقیقی برای بندگان همیشه باز است؛ و البته فراموش نکنید که هوای نفس و شیطان در اینجا از دو راه وارد می شود که انسان و آینده ابدیش را به تباهی بکشاند : یکی اینکه بی جهت انسان را به بخشش خدا امیدوار می کند و می گوید گناه کن ،بعدا توبه می کنی و خداوند هم تو را می بخشد که این بسیار خطرناک است. و راه دیگر اینکه تو را وسوسه می کند و می گوید تو دیگر غرق در گناه شده ای و خداوند دیگر تو را نمی بخشد، پس به گناهانت ادامه بده و این هم بسیار خطرناک است. شیطان از هر راهی برای ضربه زدن به انسان وارد می شود. در این راه باید بسیار مراقب بود و اسیر وسوسه های شیطان و هوای نفس نشد. آدمی که حقیقتا توبه کند، بدون شک توبه اش قبول است و این راه تا زمانی که بساط اراده و اختیار وجود دارد و انسان در این دنیاست برای همیشه باز است و نا امیدی در آن جایی ندارد. باز آی، هر آنچه هستی باز آی/گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی/ این درگه ما درگه نومیدی نیست/صد بار اگر توبه شکستی باز آی. *** در پاسخ به دغدغه دومی که مطرح کردید (ناخواسته تصاویری از آن ارتباط در ذهنم نقش می بندد که تمام سعیمو میکنم از ذهنم خارج شود اما ...) باید بگوییم سیستم ذهن ما گزینه ای به نام (حذف تصاویر و خاطرات درخواستی) (deleting) ندارد و آنچه ادعا می شود که مثلاً با استفاده از هیپنوتیزم می توان خاطرات را پاک نمود مبنای علمی ندارد و تاکنون در حیطه ادعا باقی مانده است، اما در برابر مشکلات و خاطرات آزار دهنده گذشته چه باید کرد؟ * برای رسیدن به راهکارها، به نکاتی که در زیر می آید توجه بفرمایید : - نکته اول : توجه به فرآیند ذخیره اطلاعات در ذهن می تواند ما را از این بلاتکلیفی برهاند. وقتی ما یک صحنه ای را به خاطر می سپاریم ذهن ما در درون خود دو فایل به هم چسبیده شده درست می کند، و تصاویر مربوط به آن صحنه را در فایل تصویری و احساسات و هیجانات(بار هیجانی) مربوط به آن صحنه را در فایل دیگر که فایل عواطف نام دارد ذخیره می کند و هنگامی که شخص صحنه را بیاد می آورد و در حقیت به ذهن دستور باز خوانی می دهد؛ ذهن، صحنه ها را از فایل تصویری و احساسات و هیجانات را از فایل عواطف خارج می سازد و بهم ضمیمه می کند و به سطح یادآوری می فرستد. - نکته دوم : آنچه موجب آزار و اذیت شخص در یادآوری صحنه های منفی می شود تصاویر آن صحنه نیست! بلکه احساسات و هیجاناتی است که همراه با آن صحنه ها از فایلهای مربوط به عواطف خارج شده و همراه با صحنه ها تداعی می گردند. حال روانشناسان با توجه به این ویژگیِ ذهن در ذخیره و بازخوانی خاطرات و صحنه ها، تکنیک هایی را برای حذف آزار دهندگی، هنگام یاد آوری صحنه ها و خاطرات منفی ساخته اند، آنها با توسل به این تکنیکها فایل مربوط به احساسات و هیجانات را از فایل تصویری مربوط به خاطرات منفی و آزار دهنده جدا می کنند و از بین می برند و به این صورت وقتی تصویر خاطرات منفی به ذهن می آید ما همانند یک فیلم روی پرده سینما به آن نگاه می کنیم و بس و دیگر خود را در وسط ماجرا و به عنوان یکی از طرفهای درگیر احساس نمی نماییم. با بکار بستن این روش ها، از شدت اختلالاتی که از این ناحیه متوجه شخص می شود کاسته و صدمات آن را به حداقل رسانده و در صورت امکان آن را محو نمایند. *** از جمله راهکارهای بسیار کار گشا برای فراموشی خاطرات گذشته، تکنیک debriefing (ذکر حادثه با ریزترین جزئیات) و EMD (درمان از طریق حرکات چشم همراه با یاد آوری حادثه است) است. برای آشنایی اجمالی شما با دو تکنیک فوق باید بگوییم که، بریفینگ (briefing) به معنی خلاصهسازی است و دی بریفینگ (debriefing) ضد خلاصهسازی است. همانند واژة شارژ و دشارژ ، ضدخلاصه سازی یعنی بیان با تفصیل و جزئیات؛ یعنی درمانگر از مُراجع میخواهد آن حادثه مشکل زا را با جزئیات بیان کند، این تکنیک از تکنیکهای گشتالت درمانی است، درمانگران گشتالتی میگویند : وقتی برای شخصیحادثة وحشتناکی اتفاق میافتد و مشکلات روحی و روانی برای او ایجاد میکند، اگر آن را با جزئیات برای روان درمانگر تعریف کند و روان درمانگر مترصد این باشد که از آن جزئیات دوباره سوالات ریزتری طرح کند تا مراجع با جزئیات ریزتر آن را جواب دهد، به طوری که جزئیات ریز آن حادثة وحشتناک کاملا و با تمام ابعاد و زوایا در ذهن مُراجع بیاید، محال است که دیگر آن حادثه برای آن مراجع آزار دهنده و اختلالزا شود. زیرا اساس در گشتالت درمانی اینست که هیچ تجربه ای بر ما وحشتناک نیست و مکا نیزمی که ذهن ما دارد اینست که اگر اموری که اتفاق میافتد، هزار بار هم وحشتناک باشد، چندش آور باشد شما وقتی که آن را از همة ابعاد و زوایا ببینی، آن واقعه نمیتواند اثر بیماریزا داشته باشد، و علّت اینکه اثر اختلالزا دارد برای اینست که شما به تمام جزئیات آن اشراف پیدا نمیکنید و فقط مثلا یک بعد را میبینید وابعاد دیگر را نمیبینید و برای همین از آن وحشت میکنید، برای تقریب به ذهن شاید بشود مثال فردی را زد که برای اوّلین بار می خواهد پشت فرمان بنشیند و رانندگی یاد بگیرد، وی ابتدا وحشت ودلهرة زیادی دارد و می ترسد که یک نفر را زیر بگیرد و یا تصادف وحشتناکی بکند که منجر به کشته شدنش شود و یا ماشین اش صدمه ببیند، امّا کم کم که با ماشین اُخت میشود و به تمام زوایای آن وارد میشود و احاطه و اشراف به آن پیدا میکند، این ترس و وحشت او هم به همان نسبت کم میشود، تا آنجا که به راحتی در خیابان ویراژ داده و گاهی لایی میکشد و با سرعت 180 هم در اتوبان می رود. مثال دیگر: وقتی در جنوب شرق آسیا سونامی اتفاق میافتد مثلاً بچهای که در خیابان راه میرود را در نظر بگیرید، ناگهان میبیند که در پشت سرش یک موج هفتاد متری میآید، این صحنه وحشتناک همانند کابوسی وحشتناک روح و روان او را بهم می ریزد و او را دچار اختلالی می کند که روانشناسان از آن به [1] PTSD (ضربه و استرس پس از سانحه) یاد میکنند، روان درمانگر میآید و از این بچه و بچههای دیگر میخواهد صحنه را با جزئیات تصور کنند و نقل کنند، تا در آخر کار این بچه صحنه را آنطورکه هست، برایش جا بیافتد، وقتی آن طور که بوده جا افتاد میزان آزاردهندگی آن کم میشود. مثلا فرض کنید ما از این بچه بخواهیم آن صحنه را با جزئیات نقل کند. سپس از همان جزئیاتی که نقل میکند سوالات ریزتر و جزئیتری برایش نقل میکنیم تا بیشتر بگوید و سپس در حضور او از دیگر افرادی که شاهد جریان بودهاند سوالاتی میکنیم و از جزئیاتی که تعریف میکنند باز جزئیات دیگری را استخراج کرده و مورد سوال قرار میدهیم و به این وسیله تمام ابعاد و زوایای آن صحنه برای بچه مشخص شود و رو بیاید و این باعث میشود که میزان آزار دهندگی و اختلال کاهش پیدا میکند. روان درمانگران ابتدا این تکنیک را روی PTSD ها اجرا کردند و بعد درافراد و خانواده هایی که با صحنههای وحشتناک و اختلالزا روبرو شده بودند، بکار گرفتند. و اما در مورد تکنیک بعدی نیز باید بگوییم که،[2] EMT یعنی درمان از طریق حرکات چشم و [3] EMD هم گفتهاند که به معنی حساسیت زدایی از طریق حرکات چشم می باشد و [4] EMDR هم گفته شده که به معنی باز فرآوری و از نو پردازش کردن است. این تکنیک در راستای تکنیک (دی بریفینگ) (debriefing) است و کاربرد زیادی هم در خانواده درمانی و هم در رابطه با زوجین و هم افرادی دارد که به خاطر داشتن تجارب وحشتناک و تلخ، دچار مشکل شدهاند. ما در این بحث به شما میگوییم که چگونه میشود آن تجارب را تا حدودی کم رنگ کرد تا موجب اختلال جدی در کار کرد خانواده و یا زوجین و یا افرد نگردد. واژة (شستشوی مغزی) که گفته می شود، همین است، البته ما در مغز و ذهن انسان چیزی به نام دلیت (delete) نداریم، که مثل رایانه اطلاعاتی را حذف کنیم و مغز ما طوری طراحی شده که نمیتواند چیزی را بطور کامل پاک کند و فقط میتوانیم آنرا کم رنگ و کم اثر بکنیم. ما در این تکنیک به فرد می گوییم که چشمان خود راببندد و حادثه و یا صحنه آزار دهنده را تصور کند و وقتی اوج ناراحتی اش فرارسید با اشاره انگشت خود به ما علامت می دهد و آنگاه چشمان خود را باز می کند و انگشت مارا که در فاصله بیست و پنج سانتیمتری قرار گرفته و در شعاع 180 درجه به این طرف و آن طرف می رود تعقیب نماید و ما بیست بار این کار را می کنیم و ... و بالاخره در طی چند جلسه با اینکار بار هیجانی صحنه از تصاویر آن جدا می شود و تصور صحنه ها دیگر آن آزار دهندگی را ندارد. البته ما در اینجا فقط برای آشنایی شما با این تکنیک ها توضیحات گذرایی دادیم و شما می توانید (اگر با مشکلی حاد در این زمینه مواجه بودید، اگر نه که هیچ) برای انجام آنها زیر نظر یک روان درمانگر با تجربه و متدین اقدام نمایید. *** همچنین برای فراموش کردن خاطرات تلخ گذشته ، راهکارهای زیر نیز موثر خواهد بود : 1. اصلاح نگرش نسبت به خاطرات تلخ گذشته؛ نگاهتان را بیشتر به جنبههای مثبتی که میتواند در حوادث تلخ یافت معطوف کنید. شما از خاطرات تلخ گذشته درسهای زیادی گرفته اید، این درسها را جایگزین احساسات منفی سازید. 2. توجه به زیباییها و جلوههای نیک زندگی حال و آینده. به هر حال، زندگی شما، زیباییها و خوشیهایی هم داشته و دارد. سعی کنید بیشتر، آنها را در نظر بیاورید و آن خاطرات و خوشیها را جایگزین خاطرات بد و ناخوشایند سازید. 3. رضایت به مقدرات الهی را هرگز از یاد نبرید. این امر باعث میشود که فرد هنگام مواجهه با امور ناخوشایند، کمتر دچار برخی تجارب ناخوشایند روانی و بیمار گونه گردد. تعالیم اسلامی سعی دارد حالت رضا را در انسان تقویت کند. بشارت خداوند به شکیبایانی است که در هنگام بروز حوادث، ناگوار میگوید: (ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم)( بقره (2)، آیه 156). 4. توجه به عمومیّت داشتن حوادث تلخ نیز از دیگر مواردی است که شما نباید آن را از نظر دور سازید. همواره به این نکته توجه داشته باشید که هیچ کس در این دنیا بدون مشکل و بدون رویدادها و حوادث ناخوشایند نیست و افراد بسیاری هستند که مشکلات و سختیها و مصیبتهایی شدیدتر از آن چه را که در مورد ما اتفاق افتاده، تحمل کردهاند. 5. سعی کنید زندگی تان را تا حد امکان به حالت نرمال و روزمره تان بر گردانید. 6. بیکار نمانید. بیکاری باعث میشود انسان به گذشته و خاطرات و حوادث ناخوشایندی که برای او اتفاق افتاده بیشتر بیندیشد. در مقابل، کار کردن و مشغول بودن انسان را از این گونه افکار و مشغولیتهای فکری باز میدارد. بنابراین، سعی کنید اوقات خود را با اعمالی مانند کار روزانه، ورزش، مطالعه، گردش و تفریح با دوستان، تماشای تلوزیون و... پر کنید و تا حد امکان وقت خالی برای خود باقی نگذارید. همچنین هر گاه خاطرات و رویدادهای تلخ گذشته به یادتان آمد میتوانید با مشغول کردن ذهنتان به کارهایی که گفتیم فشار آنها را از روی خود بردارید. 7. تمرینات آرامبخش انجام دهید. ( نمونه ای از این تمرینات را می توانید در اینجا مشاهده کنید) 8. انتظار نداشته باشید که خاطرات آن حادثه سریعاً از بین بروند، آنها ممکن است برای مدتی با شما باشند. 9. زیاده از حد از خودتان انتظار نداشته باشید. به خودتان زمان بدهید تا تطابق به آنچه اتفاق افتاده است رخ دهد. 10. از دیگران دوری نکنید. از تنهایی و گوشهگیری اجتناب نمایید. بلکه سعی کنید بیشتر در جمع اعضای خانواده و دوستان حاضر شوید و با آنان به گفتگوهای لذت بخش بپردازید. 11. از موضوعاتی که موجب یاد آوری خاطرات گذشته شما می شود، در حد امکان دوری کنید. 12. به یاد داشته باشید مشکل شما به مرور زمان، حل می شود؛ پس زیاد هم نگران نباشید و حساسیت بیش از حد نسبت به این موضوع خرج ندهید. 13. قسمتی از برنامه های روزانه و هفتگی تان را به ورزشهای جمعی مثل ( والیبال، بسکتبال، هندبال و..) اختصاص دهید. *** پی نوشت ها : [1] Posttraumatic stress disorder [2] eye movment therupy [3] eye movment desentisization [4] eye movment desentisization reprocessing نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
سلام؛ من یک رابطه جنسی با پسری نامحرم داشتم البته ناخواسته؛ بعد از آن ارتباط، عذاب وجدان و حس تنفر از خودم هر روز داره آزارم میده! تا قبل از این اتفاق حتی دستم به نامحرم نخورده بود اما ... حالا حس میکنم خیلی کثیفم خیلی گناهکارم و البته گاهی ناخواسته تصاویری از آن ارتباط در ذهنم نقش می بندد که تمام سعیمو میکنم از ذهنم خارج شود اما ...! خواهش میکنم کمکم کنید ! ممنون از راهنماییتون
سلام؛ من یک رابطه جنسی با پسری نامحرم داشتم البته ناخواسته؛ بعد از آن ارتباط، عذاب وجدان و حس تنفر از خودم هر روز داره آزارم میده! تا قبل از این اتفاق حتی دستم به نامحرم نخورده بود اما ... حالا حس میکنم خیلی کثیفم خیلی گناهکارم و البته گاهی ناخواسته تصاویری از آن ارتباط در ذهنم نقش می بندد که تمام سعیمو میکنم از ذهنم خارج شود اما ...! خواهش میکنم کمکم کنید ! ممنون از راهنماییتون
پرسشگر گرامی؛ این احساس ناراحتی و عذاب وجدان شما نسبت به گناهی که انجام داده اید، نشانگر این است که فردی خداجو، با فطرت پاک و روحی سالم هستید و این عالی است. هستند افرادی که بی پروا حریم های الهی را می درند و گناه می کنند و هیچ احساس گناهی هم نمی کنند و به سمت توبه و بازگشت هم نمی روند؛ روح اینگونه افراد تیره و آلوده شده و غرق در ظلمت و تاریکی اند و البته نتیجه این اعمال زشتشان را در دنیای ابدی خواهند دید و به سزای اعمالشان خواهند رسید. خوشبختانه شما از اینگونه افراد نیستید و دلی پاک و خدایی دارید. پس قدر این نعمت بزرگ که نصیبتان شده است را بدانید و مطمئن باشید و حتی ذره ای تردید به خود راه ندهید که اگر از این گناه حقیقتا توبه کرده باشید و دیگر به سمت آن نروید، خداوند شما را بخشیده است؛ مهربانی و بخشش خدا نامحدود و بی انتهاست و در فهم ما انسان ها نمی گنجد؛ بگذارید با دو مطلب به شما این اطمینان را بدهم که با توبه حقیقی و نرفتن به سمت این گناه، شما بخشیده شده اید، تا این احساس گناهکار بودن، دیگر از وجود زیبایتان رخت بربندد. شکرانه آن را هم این قرار دهید که دیگر به سمت انجام محرمات نروید و در عمل به واجبات اهتمام بورزید تا این نگرانی ها دیگر به سراغتان نیاید.(تذکر : گفتید (رابطه جنسی ناخواسته داشتم)، اگر به میل خود این کار را نکردید و شرایط آن را نیز فراهم نیاوردید و به عنف تجاوزی صورت گرفته، شما گناهی مرتکب نشده اید).
*** مطلب اول :
باید بگوییم که گناهی را که شما مرتکب شده اید به هیچ وجه بزرگتر و زشت تر و پلیدتر از گناه یزید العنه الله علیه نیست که امام حسین علیه السلام را شهید و اهل بیت او را آواره کرد، در حالی که امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر یزید توبه می کرد گناه او مورد بخشش خداوند مهربان قرار می گرفت! باید بدانید که بزرگترین، پلیدترین، و زشت ترین گناه در عالم که بنا به تصریح قرآن کریم غیر قابل بخشش است و انجام دهنده آن به قعر آتش دوزخ سقوط خواهد کرد( ناامیدی از رحمت و بخشش خداوند مهربان است) پس گناه هر چه بزرگ باشد ولی شخص از آن توبه کند و بسوی خدا باز گردد خداوند با آغوش باز او را خواهد پذیرفت و نه تنها بر کارهای زشت او را قلم عفو خواهد کشید بلکه آنها را تبدیل به ثواب خواهد نمود.
*** مطلب دوم :
خداوند گناهان کافری که حقیقتا توبه کند را می بخشد ما که مسلمانیم چرا ناامید شویم . حقا و انصافا جایی برای نا امیدی برای یک مسلمان وجود ندارد. به یاد داشته باشید که راه توبه حقیقی برای بندگان همیشه باز است؛ و البته فراموش نکنید که هوای نفس و شیطان در اینجا از دو راه وارد می شود که انسان و آینده ابدیش را به تباهی بکشاند : یکی اینکه بی جهت انسان را به بخشش خدا امیدوار می کند و می گوید گناه کن ،بعدا توبه می کنی و خداوند هم تو را می بخشد که این بسیار خطرناک است. و راه دیگر اینکه تو را وسوسه می کند و می گوید تو دیگر غرق در گناه شده ای و خداوند دیگر تو را نمی بخشد، پس به گناهانت ادامه بده و این هم بسیار خطرناک است. شیطان از هر راهی برای ضربه زدن به انسان وارد می شود. در این راه باید بسیار مراقب بود و اسیر وسوسه های شیطان و هوای نفس نشد. آدمی که حقیقتا توبه کند، بدون شک توبه اش قبول است و این راه تا زمانی که بساط اراده و اختیار وجود دارد و انسان در این دنیاست برای همیشه باز است و نا امیدی در آن جایی ندارد. باز آی، هر آنچه هستی باز آی/گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی/ این درگه ما درگه نومیدی نیست/صد بار اگر توبه شکستی باز آی.
*** در پاسخ به دغدغه دومی که مطرح کردید (ناخواسته تصاویری از آن ارتباط در ذهنم نقش می بندد که تمام سعیمو میکنم از ذهنم خارج شود اما ...) باید بگوییم سیستم ذهن ما گزینه ای به نام (حذف تصاویر و خاطرات درخواستی) (deleting) ندارد و آنچه ادعا می شود که مثلاً با استفاده از هیپنوتیزم می توان خاطرات را پاک نمود مبنای علمی ندارد و تاکنون در حیطه ادعا باقی مانده است، اما در برابر مشکلات و خاطرات آزار دهنده گذشته چه باید کرد؟
* برای رسیدن به راهکارها، به نکاتی که در زیر می آید توجه بفرمایید :
- نکته اول : توجه به فرآیند ذخیره اطلاعات در ذهن می تواند ما را از این بلاتکلیفی برهاند. وقتی ما یک صحنه ای را به خاطر می سپاریم ذهن ما در درون خود دو فایل به هم چسبیده شده درست می کند، و تصاویر مربوط به آن صحنه را در فایل تصویری و احساسات و هیجانات(بار هیجانی) مربوط به آن صحنه را در فایل دیگر که فایل عواطف نام دارد ذخیره می کند و هنگامی که شخص صحنه را بیاد می آورد و در حقیت به ذهن دستور باز خوانی می دهد؛ ذهن، صحنه ها را از فایل تصویری و احساسات و هیجانات را از فایل عواطف خارج می سازد و بهم ضمیمه می کند و به سطح یادآوری می فرستد.
- نکته دوم : آنچه موجب آزار و اذیت شخص در یادآوری صحنه های منفی می شود تصاویر آن صحنه نیست! بلکه احساسات و هیجاناتی است که همراه با آن صحنه ها از فایلهای مربوط به عواطف خارج شده و همراه با صحنه ها تداعی می گردند.
حال روانشناسان با توجه به این ویژگیِ ذهن در ذخیره و بازخوانی خاطرات و صحنه ها، تکنیک هایی را برای حذف آزار دهندگی، هنگام یاد آوری صحنه ها و خاطرات منفی ساخته اند، آنها با توسل به این تکنیکها فایل مربوط به احساسات و هیجانات را از فایل تصویری مربوط به خاطرات منفی و آزار دهنده جدا می کنند و از بین می برند و به این صورت وقتی تصویر خاطرات منفی به ذهن می آید ما همانند یک فیلم روی پرده سینما به آن نگاه می کنیم و بس و دیگر خود را در وسط ماجرا و به عنوان یکی از طرفهای درگیر احساس نمی نماییم. با بکار بستن این روش ها، از شدت اختلالاتی که از این ناحیه متوجه شخص می شود کاسته و صدمات آن را به حداقل رسانده و در صورت امکان آن را محو نمایند.
*** از جمله راهکارهای بسیار کار گشا برای فراموشی خاطرات گذشته، تکنیک debriefing (ذکر حادثه با ریزترین جزئیات) و EMD (درمان از طریق حرکات چشم همراه با یاد آوری حادثه است) است. برای آشنایی اجمالی شما با دو تکنیک فوق باید بگوییم که، بریفینگ (briefing) به معنی خلاصهسازی است و دی بریفینگ (debriefing) ضد خلاصهسازی است. همانند واژة شارژ و دشارژ ، ضدخلاصه سازی یعنی بیان با تفصیل و جزئیات؛ یعنی درمانگر از مُراجع میخواهد آن حادثه مشکل زا را با جزئیات بیان کند، این تکنیک از تکنیکهای گشتالت درمانی است، درمانگران گشتالتی میگویند : وقتی برای شخصیحادثة وحشتناکی اتفاق میافتد و مشکلات روحی و روانی برای او ایجاد میکند، اگر آن را با جزئیات برای روان درمانگر تعریف کند و روان درمانگر مترصد این باشد که از آن جزئیات دوباره سوالات ریزتری طرح کند تا مراجع با جزئیات ریزتر آن را جواب دهد، به طوری که جزئیات ریز آن حادثة وحشتناک کاملا و با تمام ابعاد و زوایا در ذهن مُراجع بیاید، محال است که دیگر آن حادثه برای آن مراجع آزار دهنده و اختلالزا شود. زیرا اساس در گشتالت درمانی اینست که هیچ تجربه ای بر ما وحشتناک نیست و مکا نیزمی که ذهن ما دارد اینست که اگر اموری که اتفاق میافتد، هزار بار هم وحشتناک باشد، چندش آور باشد شما وقتی که آن را از همة ابعاد و زوایا ببینی، آن واقعه نمیتواند اثر بیماریزا داشته باشد، و علّت اینکه اثر اختلالزا دارد برای اینست که شما به تمام جزئیات آن اشراف پیدا نمیکنید و فقط مثلا یک بعد را میبینید وابعاد دیگر را نمیبینید و برای همین از آن وحشت میکنید، برای تقریب به ذهن شاید بشود مثال فردی را زد که برای اوّلین بار می خواهد پشت فرمان بنشیند و رانندگی یاد بگیرد، وی ابتدا وحشت ودلهرة زیادی دارد و می ترسد که یک نفر را زیر بگیرد و یا تصادف وحشتناکی بکند که منجر به کشته شدنش شود و یا ماشین اش صدمه ببیند، امّا کم کم که با ماشین اُخت میشود و به تمام زوایای آن وارد میشود و احاطه و اشراف به آن پیدا میکند، این ترس و وحشت او هم به همان نسبت کم میشود، تا آنجا که به راحتی در خیابان ویراژ داده و گاهی لایی میکشد و با سرعت 180 هم در اتوبان می رود.
مثال دیگر: وقتی در جنوب شرق آسیا سونامی اتفاق میافتد مثلاً بچهای که در خیابان راه میرود را در نظر بگیرید، ناگهان میبیند که در پشت سرش یک موج هفتاد متری میآید، این صحنه وحشتناک همانند کابوسی وحشتناک روح و روان او را بهم می ریزد و او را دچار اختلالی می کند که روانشناسان از آن به [1] PTSD (ضربه و استرس پس از سانحه) یاد میکنند، روان درمانگر میآید و از این بچه و بچههای دیگر میخواهد صحنه را با جزئیات تصور کنند و نقل کنند، تا در آخر کار این بچه صحنه را آنطورکه هست، برایش جا بیافتد، وقتی آن طور که بوده جا افتاد میزان آزاردهندگی آن کم میشود. مثلا فرض کنید ما از این بچه بخواهیم آن صحنه را با جزئیات نقل کند. سپس از همان جزئیاتی که نقل میکند سوالات ریزتر و جزئیتری برایش نقل میکنیم تا بیشتر بگوید و سپس در حضور او از دیگر افرادی که شاهد جریان بودهاند سوالاتی میکنیم و از جزئیاتی که تعریف میکنند باز جزئیات دیگری را استخراج کرده و مورد سوال قرار میدهیم و به این وسیله تمام ابعاد و زوایای آن صحنه برای بچه مشخص شود و رو بیاید و این باعث میشود که میزان آزار دهندگی و اختلال کاهش پیدا میکند. روان درمانگران ابتدا این تکنیک را روی PTSD ها اجرا کردند و بعد درافراد و خانواده هایی که با صحنههای وحشتناک و اختلالزا روبرو شده بودند، بکار گرفتند.
و اما در مورد تکنیک بعدی نیز باید بگوییم که،[2] EMT یعنی درمان از طریق حرکات چشم و [3] EMD هم گفتهاند که به معنی حساسیت زدایی از طریق حرکات چشم می باشد و [4] EMDR هم گفته شده که به معنی باز فرآوری و از نو پردازش کردن است. این تکنیک در راستای تکنیک (دی بریفینگ) (debriefing) است و کاربرد زیادی هم در خانواده درمانی و هم در رابطه با زوجین و هم افرادی دارد که به خاطر داشتن تجارب وحشتناک و تلخ، دچار مشکل شدهاند. ما در این بحث به شما میگوییم که چگونه میشود آن تجارب را تا حدودی کم رنگ کرد تا موجب اختلال جدی در کار کرد خانواده و یا زوجین و یا افرد نگردد. واژة (شستشوی مغزی) که گفته می شود، همین است، البته ما در مغز و ذهن انسان چیزی به نام دلیت (delete) نداریم، که مثل رایانه اطلاعاتی را حذف کنیم و مغز ما طوری طراحی شده که نمیتواند چیزی را بطور کامل پاک کند و فقط میتوانیم آنرا کم رنگ و کم اثر بکنیم. ما در این تکنیک به فرد می گوییم که چشمان خود راببندد و حادثه و یا صحنه آزار دهنده را تصور کند و وقتی اوج ناراحتی اش فرارسید با اشاره انگشت خود به ما علامت می دهد و آنگاه چشمان خود را باز می کند و انگشت مارا که در فاصله بیست و پنج سانتیمتری قرار گرفته و در شعاع 180 درجه به این طرف و آن طرف می رود تعقیب نماید و ما بیست بار این کار را می کنیم و ... و بالاخره در طی چند جلسه با اینکار بار هیجانی صحنه از تصاویر آن جدا می شود و تصور صحنه ها دیگر آن آزار دهندگی را ندارد. البته ما در اینجا فقط برای آشنایی شما با این تکنیک ها توضیحات گذرایی دادیم و شما می توانید (اگر با مشکلی حاد در این زمینه مواجه بودید، اگر نه که هیچ) برای انجام آنها زیر نظر یک روان درمانگر با تجربه و متدین اقدام نمایید.
*** همچنین برای فراموش کردن خاطرات تلخ گذشته ، راهکارهای زیر نیز موثر خواهد بود :
1. اصلاح نگرش نسبت به خاطرات تلخ گذشته؛ نگاهتان را بیشتر به جنبههای مثبتی که میتواند در حوادث تلخ یافت معطوف کنید. شما از خاطرات تلخ گذشته درسهای زیادی گرفته اید، این درسها را جایگزین احساسات منفی سازید.
2. توجه به زیباییها و جلوههای نیک زندگی حال و آینده. به هر حال، زندگی شما، زیباییها و خوشیهایی هم داشته و دارد. سعی کنید بیشتر، آنها را در نظر بیاورید و آن خاطرات و خوشیها را جایگزین خاطرات بد و ناخوشایند سازید.
3. رضایت به مقدرات الهی را هرگز از یاد نبرید. این امر باعث میشود که فرد هنگام مواجهه با امور ناخوشایند، کمتر دچار برخی تجارب ناخوشایند روانی و بیمار گونه گردد. تعالیم اسلامی سعی دارد حالت رضا را در انسان تقویت کند. بشارت خداوند به شکیبایانی است که در هنگام بروز حوادث، ناگوار میگوید: (ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم)( بقره (2)، آیه 156).
4. توجه به عمومیّت داشتن حوادث تلخ نیز از دیگر مواردی است که شما نباید آن را از نظر دور سازید. همواره به این نکته توجه داشته باشید که هیچ کس در این دنیا بدون مشکل و بدون رویدادها و حوادث ناخوشایند نیست و افراد بسیاری هستند که مشکلات و سختیها و مصیبتهایی شدیدتر از آن چه را که در مورد ما اتفاق افتاده، تحمل کردهاند.
5. سعی کنید زندگی تان را تا حد امکان به حالت نرمال و روزمره تان بر گردانید.
6. بیکار نمانید. بیکاری باعث میشود انسان به گذشته و خاطرات و حوادث ناخوشایندی که برای او اتفاق افتاده بیشتر بیندیشد. در مقابل، کار کردن و مشغول بودن انسان را از این گونه افکار و مشغولیتهای فکری باز میدارد. بنابراین، سعی کنید اوقات خود را با اعمالی مانند کار روزانه، ورزش، مطالعه، گردش و تفریح با دوستان، تماشای تلوزیون و... پر کنید و تا حد امکان وقت خالی برای خود باقی نگذارید. همچنین هر گاه خاطرات و رویدادهای تلخ گذشته به یادتان آمد میتوانید با مشغول کردن ذهنتان به کارهایی که گفتیم فشار آنها را از روی خود بردارید.
7. تمرینات آرامبخش انجام دهید. ( نمونه ای از این تمرینات را می توانید در اینجا مشاهده کنید)
8. انتظار نداشته باشید که خاطرات آن حادثه سریعاً از بین بروند، آنها ممکن است برای مدتی با شما باشند.
9. زیاده از حد از خودتان انتظار نداشته باشید. به خودتان زمان بدهید تا تطابق به آنچه اتفاق افتاده است رخ دهد.
10. از دیگران دوری نکنید. از تنهایی و گوشهگیری اجتناب نمایید. بلکه سعی کنید بیشتر در جمع اعضای خانواده و دوستان حاضر شوید و با آنان به گفتگوهای لذت بخش بپردازید.
11. از موضوعاتی که موجب یاد آوری خاطرات گذشته شما می شود، در حد امکان دوری کنید.
12. به یاد داشته باشید مشکل شما به مرور زمان، حل می شود؛ پس زیاد هم نگران نباشید و حساسیت بیش از حد نسبت به این موضوع خرج ندهید.
13. قسمتی از برنامه های روزانه و هفتگی تان را به ورزشهای جمعی مثل ( والیبال، بسکتبال، هندبال و..) اختصاص دهید.
*** پی نوشت ها :
[1] Posttraumatic stress disorder
[2] eye movment therupy
[3] eye movment desentisization
[4] eye movment desentisization reprocessing
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] خانم کهتری عزیز ، با سلام در ارتباط با سوال 764962 .من پسر فعال و پر انرژی هستم.ارتباطم با همه زیاده.همیشه از زندگیم لذت بردم.اما الان چندین ماهه به دلیل دچار شدن به این افکار مزاحم زندگی برام سخت و عذاب آور شده.وقتی یک فکر وسواسی سراغم میاد دچار تپش قلب شدید سر درد و بعضی مواقع هم حالم به هم میخوره و ...و خانوادم همه نگران من هستن که چرا اینجوری شدم.اما هیچ کس از دل من خبر نداره که بیماری من روانیه نه جسمانی.الان هم زمان امتحانتم هست و اصلا نمیتونم درس بخونم.چون وضع جسمانیم و روحیم جوریه که تعریف کردم. چندین جلسه پیش روانشناس رفتم و کمکم کرد که مقابله کنم.خوب بود .اما وقتی افکار مزاحم رو اهمیت نمیدم به یک شکل جدید خودشونو نشون میدن. ((مثلا موقع غذا خوردن یک احساس بهم میگه اگه یک دونه برنج از قاشقم افتاد یعنی زمان ازدواج برادرم من میمیرم...)) من اهمیت نمیدم در ظاهر.اما انگار دستم نا خواسته به سمت تکرار اون عمل میره تا اون احساس ازم دور بشه. وقتی که بار اول فکر وسواسی به سراغم میاد بهش عمل نکنم تا 1 ساعت بعد کاملا از ذهنم دور میشه.اما اگه فقط یک بار بهش عمل بکنم دیگه نمیتونم ترکش کنم و بارها و بارها تکرار میکنم و متاسفانه همیشه بار اول ناخواسته پیش میاد.(مثل مثال قاشق که گفتم) انگار منتظرم بهم یه چیزی مثل وحی به من بگه این افکار حقیقت نداره که دیگه تکرار نکنم و هر چی روانشناس میگه این افکار پوچ هستند احساس میکنم روانشناس حس درونی من رو نمیدونه که احساس میکنم واقعا مثلا فلان اتفاق رخ میده و چون اینو میدونم که آدم با فکر کردن به یک مثلا ممکنه براش اتفاق بیفته یه چیزی مثل تکنولوژی فکر ،همش نگرانم نکنه این افکار بد من هم اتفاق بیافتن. دیگه واقغا زندگی کردن برام سخت شده لطفا کمکم کنید
- [سایر] با سلام من حدود 9 سال پیش تو دانشگاه با شوهرم آشنا شدم بعد از 4 سال رابطه عاشقانه بعد از درخواست من برای ازدواج رابطه مون به بهانه بیکاری تموم کردیم من تو اون مدت خیلی ناراحت بودم و عذاب میکشیدم چند بار با گریه و زاری باهاش تماس گرفتم بعد گذشت چند ماه اود گفت دلیل جداییم رابطه پیدا کردن با دختر عمه مم بود الان پشیمونم کمکم کن تا اون رابطه رو تموم کنم میخوام دوباره با تو باشم گفتم باشه بعد از گذشت چند ماه به محض اینکه سرکار رفت اومد خواستگاریم الان بعداز گذشت چهار سال و نیم از ازدواجمون تحمل کردن اخلاقهای خیلی زشتش دختر عمه ش اومده بهم میگه ما از دوران نامزدی تون باهم ارتباط داریم و به من گفته با جادو مجبور به ازدواجم کرده و منتظرم تو یه فرصت توافقی ازش طلاق بگیرم و تورو بیارم به زنم احساس ندارم و تورو دوست دارم منم بعد از اون جریان بهش گفتم چندنفر بهم خبر دادن به من خیانت میکنی اونم با پرویی زد زیر همه چی ولی چون دخترعمه ش خیلی التماس کرد اسمی از او نیاوردمخواهش میکنم به من بگید چکار کنم ترکش کنم یا دوباره بهش فرصت بدم آیا کار اشتباهی کردم همه آنچه را میدونستم بهش نگفتم و خودمو بی خبر از اون شخص که باهاش رابطه داره نشون دادم .خواهش میکنم جواب سوالم تو بخش عمومی بدید
- [سایر] سلام و ممنون از اینکه مشلانت جونها را حل میکنید دختری 24 ساله هستم حدود 5-6 ماه است با پسری 28 ساله آشنا شدم فردی متشخص و دارای شغل اجتماعی بالایی است به من پیشنها دوستی داد و اینکه من زید ایشون باشم در ابتدایی آشنیی به من گفت که من دوست دختر زیاد دارم ولی فقط به عنوان دوست و همکار من چون شخصیت اجتماعی داشت قبول کردم و در همون ابتدا گفتم دوستیمون باید حد و اندازه داشته باشه ایشون هم قبول کردند ولی این اواخر طوری باهام رفتار میکرد و صحبت میکرد که باعث شد رابطمون بیشتر و بیشتر بشه طوری که با هم س ک س انجام دادیم و این تازمانی که کنارش بودم احساس خوبی داشتم ولی زمانیکه از ش دور شدم احساس گناو و عذاب وجدان داشتم به خودشم گفتم تو اولین کسی بودی که تو زندگی من بودی و بهش اجازه همچین کاری دادم ولی من به این خاطر بهش اجازه دادم که اختمال دادم به من پیشنهاد ازدواج دهد ولی تا حالا هیچ حرفی از ازدواج بین ما پیش نیومده خیلی نگرانم چطور بهش بفهمونم من از این دخترهای بد نیستم چون می دونم پسرها کسی که باهاشون س ک س کنه با احتمال کمتری سراغش میرن بهش پیشنهاد ازدواج میدن حتی چند وقت پیش فهمیدم که با دوستهای دخترش خیلی راحت و این منا خیلی آزار داد بهش گفتم و اون خودش به اشتباهش پی برد و بهم قول ذاد که فقط برای من باشه - خیلی داغونم نمیدونم چطوری و چه چیزهایی بهش بگم که این اشتباهی را کردم جبران کنم؟ به نظرتون ایشون من را به خاطر این رابطه می خواسته ؟ چطور بفهمم ایشون من را برای ازدواج می خواهد ویا چیز دیگه ای؟ خودم احساس میکنم ایشون فقط میخواهند ی رابطه دوستی و زید بین ما باشه چطور بفهمم دلم دوست ندارم خودم بحث ازدواج وسط بکشم چی بهش بگم ؟خواهش میکنم کمکم کنید خیلی خیلی ممنون خواهش می کنم توی قسمت عمومی نمایش بدین فکر کنم میلم غیر فعال ممنون
- [سایر] با سلام و خسته نباشید من چندی پیش با شما مشاوره داشتم و گفتم که همسرم چند وقتی اس ت که با دختری ارتباط دارد و شما به من توصیه کردید که دست از چک کردن همسرم بر دارم و به او بیشتر محبت کنم من تو این مدت خیلی تلاش کردم ولی باز هم همسرم ارتباطش رو قطع نکرده و اون دختر هم وابسطه تر شده همسرم به من دروغ می گوید که اون دیگه نیست ولی من می دانم که هست احساسم به همسرم خیلی بد شده به خاطر دروغ هاش تا موبایلش رو دستش می گیره هزار تا فکر بد می کنم نمی خواهم این طور باشم ولی نمی تونم اصلا حالم خوب نیست هر خوبی به من بکنه احساس می کنم به خاطر اینه که عذاب وجدان نگیره این کار رو می کنه و برای اینکه من نفهمم هنوز با اون دخترست. من یه دختر 3 ساله دارم به جای اینکه برای اون وقت بیشتری بگذارم فکرم پیش همسرم هست همش می خواهم تز همسرم بپرسم که مرا ذوست دارد یا از روابطمون راضی است ولی او خیلی مواقع ناراحت می شود احساس می کنم به خاطر این موضوع خیلی به پر و پاش پیچیدم ولی من احساس عدم امنیت عاطفی می کنم نمی دانم چه کار کنم که این موضوع تمام شود خواهش میکنم کمکم کنید واقعا درمانده شدم جز خدا کسی رو ندارم کمکم کنید ممنون
- [سایر] سلام خانم کهتری من دچار افکاری هستم که زندگی منو مختل کرده حدود یک سال است که دچار این مشکل شدم هر خوابی میبینم یا هر چیز مشایهی مثلا یک فکر در مورد مرگ همسرم یا خودم به ذهنم میرسه و اگر در همان لحظه تلویزیون یک سریال بذاره که کسی مرده یا می خواد بمیره من فکر میکنم که این نشونه هست و این اتفاق برا من هم می خواد بیفته به شدت از مرگ خودم یا شوهرم می ترسم واقعا زندگیم مختل شدم شوهرم خیلی صبور هست همش میگه هیچ راهی برا ما انسان ها وجود نداره که از آینده با خبر بشیم اما اگر خوابی ببینم میگم این رویای صادقه بوده و نشونه ای از آیندست من قبل از این مشکل هم مشکلات دیگه هم داشتم چند سال پیش همش خودم معاینه می کردم فکر میکردو در سینم یا جای دیگه ای از بدنم تمور دارم یک وقت هم به ظروف تفلون به شدت حساس بودم که اگر در ظرف تفلون غذا بخوریم سرطان میگیریم و زندگیم مختل بود با وجود اینکه در ظرف تفلون هم غذا نمیپختم اما میگفتم از گذشته شاید در ما اثر کرده باشه. الان هم واقعا این مشکلی که دارم عذابم میده خواب ندارم همش می ترسم شوهرمو از دست بدم به هیچ عنوان در عرض این یک سال بهتر نشدم حالاتی که الان دارم دقیقا مثل یک سال گذشتست و عذاب وجدان دارم که برا شوهرم این شرایط بوجود آوردم و زندگیمون تباه شده تو رو خدا کمکم کنید.
- [سایر] سلام بنده دختری 27 ساله هستم که در یک مؤسسه قرآنی که مشغول به فعالیت هستم . مؤسسه ما واقع در فرهنگسرایی است که گروه های مختلفی فعالیت دارند. حدوداً سه هفته است که از طریق نرم افزار موبایل یک رابطه پیامی بین بنده و یکی از کارمندان اداری فرهنگسرا ایجاد شده است. ایشان فردی با ظاهر مذهبی و آنطور که من 3 ساله ایشون رو دیدم ، آدم قابل اعتمادی است ولی بازهم نمیتوانم با یقین بگویم.بنده تا به حال به هیچ وجه تجربه چنین رابطه ای را نداشتم. قبل از ایجاد این رابطه ، قبلاً نیز متوجه رفتارها و نگاه های غیرعادی او شده بودم. درطول این سه هفته هیچگونه پیام عاشقانه و تحریک کننده ای بین ما رد و بدل نشده است. صبح بخیر و فرستادن عکس گل ، از سارکارکه برمیگردم منزل پیام خسته نباشید و شب ها شب بخیر و یکسری گفتگو ی خیلی عادی درباره مسائل دیگر.بعد از چند روز درباره مداح مورد علاقه اش گفت و چندین مداحی برایم فرستاد و گفت خیلی صدای این مداح را دوست دارد. درآخرپیام ها همیشه جمله مواظب خودت و خوبیهایت باش را می گوید. جمله عاشقانه و ... هیچ چیز دیگری تابه حال نگفته و بنده اصلاً هدفش را از این رابطه نمیدانم. دو سه روز بعد همان روزی که فردا یش قرار بود مثلا برایم خواستگار بیاید به او گفتم نمیخواهم دیگر رابطه ما ادامه پیدا کند و اوگفت هرچی توبگی من نمیخوام باعث دلخوری باشم.من گفتم بحث دلخوری نیست هررابطه ای هدفی داره و من احساس میکنم رابطه ما هدفمند نیست . همون موقع پیام داد که من سرم خیلی شلوغه شب بهت پیام میدم. و وقتی شب بهم پیام داد گفتم نظرتو بگو گفت الان حالم خوب نیست و حالم گرفته اگه اجازه بدی بعداً با هم صحبت کنیم . یک هفته گذشت و جواب فکرش را نگفت ، بعد به او گفتم توبرای حرفم ارزش قائل نشدی و حتی جواب فکرت را به من نگفتی. گفت زود قضاوت نکن فکر کردم . گفتم جوابشوبگو گفت : فکرکردم ولی الان نمیگم بهت گفتم که نمیخواهم رابطه ادامه داشته باشد ولی علاقه به او دارم قبل از شروع رابطه هم این علاقه را داشتم ولی الان بیشترشده. الان هم پیام که میده سعی میکنم جوابشو ندم . الان نمیدونم چکارکنم رابطه ام دوست ندارم ادامه داشته باهاش و از این رابطه ها میترسم. واز طرفی هم نمیخوام از دستش بدم. درضمن من متولد 66 و او 67 است . ومن سنم رابه او نگفتم . چندبارسؤال کرد ولی من بهش نگفتم. خانم بوالحسنی من باید چکارکنم؟ چه رفتاری باهاش داشته باشم ؟ به خدا وضع روحیم خیلی به هم ریخته .خودم و لعنت میکنم که چرا جواب پیاماشو دادم. احساس گناه و عذاب وجدان میکنم . کاش اجازه نمیدادم این رابطه شروع میشد. اول برام خیلی دعا کنید .بعد خواهش میکنم من و راهنمایی کنید.ازتون ممنونم.
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] سلام خلاصه و دسته بندی کردم، بیش تر نمی تونم ، شرمنده. منتظرم ، لطفا این بار جواب بدید، خواهش می کنم ، ممنون. 1- پسری هستم مشغول تحصیل در ترم 2 دانشگاه ... (ادامه تحصیل برام واقعا مهمه و یکی از اهدافمه) 2- خانواده ام مذهبی هستن ، خودم هم همین طور 3- تک فرزندم ولی به نظر خودم و بقیه وابستگیم به خانوادم زیادی نیست 4- قبل از عید از ( اوایل ترم 2 از یکی از دختر های هم کلاسیم خوشم اومد ولی هیچ عکس العملی در مقابلش نشون ندادم ( همیشه با ایشون سنگین برخورد کردم و یه جاهایی با ایشون بد برخورد کردم که باعث علاقه در ایشون نشه و رابطمون شکل دیگه ای نگیره) 5- می دونستم و می دونم و مطمئنم که الان شرایط ازدواج رو ندارم و اگه الان ازدواج کنم به نظر خودم ازدواجم موفق نخواهد بود و همه اهداف من و طرف مقابلم از بین میره 6- ایشون هم کاملا مذهبی هستن و خانوادشون هم مذهبی هستن. ( اشتراکات بین خانوادهامون زیاده ) 7- یکی دو ماه پیش واقعا خیلی اتفاقی و واقعا ناخواسته این مسئله بروز پیدا کرد (ما هرگز حضوری با هم در این رابطه صحبت نکردیم، با ایمیل و چت و دوبار با مشورت بقیه با تلفن ) 8- به نظرم یه مقدار بعد از بروز این مسئله رابطمون زیادی پیش رفت ( حالا هر جفتمون پشیمونیم ) 9- بعد از حدود سه هفته رابطمون رو با تصمیم هر دومون قطع کردیم ( خانواده هامون رو در جریان گذاشتیم، به طور کامل، و باهاشون مشورت کردیم) (ایشون پیش مشاور رفته و من هم با چند نفر مشورت کرده بودم که نتیجه قطع این رابطه شد ) 10- چون می دونستم که آینده رو نمی شه پیش بینی کرد به ایشون هرگز نگفتم برای من صبر کنه و حتی به ایشون گفتم که به خواستگار هایی که براشون میان همین جوری جواب رد نده و درباره اون ها تحقیق کنه و اگه به معیارهاش نزدیک بودن ووو 11- این رابطه هم برای من اولین تجربه بود و هم برای ایشون. مطمئنم. 12- بعد از قطع این رابطه من درباره معیارهام برای ازدواج به طور جدی با چند نفر مشورت کردم و ایشون رو به معیارهام خیلی نزدیک می دونم ، فقط یه اشکال وجود داره که ایشون حسشون در مورد من رو به من گفتن که نباید می گفتن ولی از اون جایی که مطمئنم این اولین و آخرین باری هست که این اتفاق برای ایشون افتاده به نظرم مشکلی نیست.( من خودم رو واقعا خیلی بیش تر از ایشون تویه این رابطه مقصر می دونم ) 13- سوالام : همون طور که گفتم ایشون به معیار هام واقعا نزدیک هستن و بعلاوه این رابطه بین ما به وجود اومده بود و واقعا من به ایشون حس خوبی دارم ، حالا من باید چی کار کنم ؟ هم خودم گفتم فقط برای من صبر نکنید (مطمئنم حرف درستی زدم) هم به نظرم واقعا برای من خیلی ایده آل هستند! من می دونم که حداقل تا دو سه سال دیگه نمی تونم شرایطم رو برای ازدواج کاملا فراهم کنم و باید تویه این مدت تویه یه کلاس با ایشون باشم، خودم رو چه طور کنترل کنم که اتفاق بدی نیافته و برخوردم رو چه طوری کنم؟ می ترسم تویه گناهی بیافتم که خدا نبخشدم. ( می دونم واقعا اشتباه بزرگی کردم ولی می خوام درستش کنم، رضایت خدا برام واقعا مهمه) اگه خصوصی بمونه متشکر می شم ولی اگه خواستید بذاریدش اسم رشته و دانشگاهم رو هرگز نذارید. ممنون التماس دعا واقعا درگیرم، جواب قبلی رو که ندادید ، جواب این رو بدید. لطف می کنید. اگر جواب هم ندادید بازم ممنون ولی جواب بدید. التماس دعا
- [سایر] سلام خیلی زود میرم سر اصل مطلب . 2 سال پیش ازدواج کردم ، بک ازدواج آکاهانه و خانواده پسند . از 8 ماه پیش زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم . اما بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی با من نداره . البته یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن هم بلد نبودن اینکار از ناحیه هر دو بود .من سریع به پزشک مراجعه کردم و آموزش های لازم رو فرا گرفتم اما همسرم از این کار امتناع میورزه و حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه . الان حدود 8 ماه از ازدواج ما میگذره و من هنوز باکره هستم .خیلی با همسرم صحبت کردم ، بهش از نیازم گفتم ولی اصلا\" براش اهمیتی نداره . اگر در حضورش آرایش کنم ، لباس تنگ و یا کوتاه بپوشم و هر کاری که همه جوانان تازه عروس انجام میدن رو انجام بدم بهم میگه وقتی من نیستم این کارها رو انجام بده و زمانی هم که انجام نمیدم بهم میگه شما هیچ کاری برای تحریک من نمی کنی . به تازگی فهمیدم که قبلا\" به دختر دیگه ای علاقه داشته و خیلی وقتها در مورد اون با من صحبت میکنه ، از اینکه خانواده ها مخالف این ازدواج بودند . همیشه به من میگه دوست دارم اما به توجه به سردی رفتارش نمی تونم باور کنم . از هنگامی که ازدواج کردم فشارهایی که عدم رابطه جنسی به من وارد می کنه بیشتر شده . قبل از ازدواج خیلی خوب می تونستم خودم رو قانع کنم اماالان دچار هزاران بیماری شدم . افسردگی ، ترس از حضور در جمع ، افت تحصیلی و خیلی از مسائل دیگر از یک ازدواج اگاهانه ، خداپسند بر من وارد شده . خیلی وقتها برای خودم آرزوی مرگ میکنم . همسرم حاضر نیست به دکتر مراجعه کنه و میگه با شما به خاطر مسائل جنسی ازدواج نکردم . به هر دکتری که مراجعه می کنم پیشنهاد میدن که طلاق بگیرم اما میدونم که این راه مناسبی نیست . آقای مرادی کمکم کنید تا یکبار دیگه بتونم به زندگی برگردم روزی هزاران مرتبه حسرت میخورم و از خودم می پرسم که آیا من بو میدم ؟ من کثیفم ؟ در ضمن باید بگم که همسرم به اجبار با من ازدواج نکرده. من رو به مادرشون معرفی کرده بودند و همسرم به همراه مادرشون به خواستگاری من آمد و بعد از چند جلسه صحبت خواستگاری رسمی تر شد . آقای مرادی خواهش میکنم راهنماییم کنید . خیلی ممنونم که نامه من رو خوندید و به درد دلم گوش دادید . منتظر پاسخ زیباتون هستم .
- [سایر] سلام حاج آقا من پسری 23 ساله هستم حدود 2سال پیش در یک ...در جنوب تهران به عنوان ... مشغول کار شدم که دراین مدت با دخترهای زیادی همکاری میکردم ولی بااینکه من دست وپاشکسته نماز می خواندم وهمیشه توذهنم خاهان ارتباط بادخترها رو داشتم ولی همیشه جلوی خودم رومی گرفتم تااینکه ماه رمضان پارسال دختری به کادر درمانگاه اضافه شد ومن ازهمون روز اول احساس خاصی نسبت به او داشتم وهمکارهای دیگم به این احساس دامن زدند تااینکه یک ماه بعداز ماه رمضان با او طرح دوستی ریختم واو بلا فاصله جواب مثبت دادکه البته ایکار من بیشتر برای ازدواج بود که پس از دو هفته اینمطلب را یهش گفتم ولی بعداز مدت کوتاهی باتوجه به گیردادنهای من نسبت به حجاب و----و حرفهایی که درموردش شنیدم باپیشنهاد خودش ازاون به بعد رابطه ما تلفنی شد ولی باز ازخوداو حرف هایی درمورد خودش وخانوادش شنیدم که فهیمیدم من گول ظاهر کاری اونو خورده بودم ولی دیر شده بودم ومن گیر کرده بودم وهمیشه باشنیدن حرفهاش غذاب میکشدیم وازنظر روانی روی من تاثیر منفی گذاشته بود آخه من تویک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم ولی اون---تا اینکه برج 2من به خدمت سربازی رفتم وبه همین بهونه سعی کردم ازش دور بشم ولی حس همصحبتی باجنس مخالف وارضای عاطفی خیلی عذابم میده که باعث میشد من وسوسه بشم وبهش زنگ بزنم ولی فقط یکبار---میخاستم ازشما راهنمایی بگیرم ببینم من باید با این احساس چیکارکنم؟ درضمن من بعد مدتی (قبل عید)ازمادرم راهنمایی خواستم ولی جوابی نگرفتم که فکر میکنم بزرگترین مشکل من درحال حاضر همینه خانوادم بامشکلم خوب برخورد نکردند---؟\"لطفاً کمکم کنید!\"(من دوست دارم پدرو مادر هم ازراهنمایی شما استفاده کنند)