من دختری 20ساله هستم که با پسری 30ساله دوست شدم اون ادعا می کنه منو دوست داره و نمی خواد منو از دست بده. میگه چیزی که منو جذب کرده قیافت و چشای سبزت هست و الان 5روزه باهاش دوست هستم. هر وقت که بهش زنگ می زنم تا گوشی رو برمی داره میگه می خوام ببینمت این حرفش منو نگران می کنه، میگه اگه میترسی از دور ببینمت کفایت می کنه. نمی دونم چی کار کنم. تو رو خدا کمکم کنید.ممنون. زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد خواهر گرامی از حسن اعتماد شما به این مجموعه و اینکه چنین مساله مهمی از زندگیتان را صادقانه با ما در میان گذاردید، خدا را شاکریم و سعی می کنیم با راهکارهای ارسالی، شما را در عبور از این مشغله ذهنی یاری دهیم. گرچه در مورد سوال شما برای ما ابهاماتی وجود دارد مثلا اینکه؛ این آقا کیست؟ کجا با هم آشنا شدید؟ هدف شما از این رابطه چیست؟ آیا خانواده شما و ایشان از این رابطه باخبرند؟ آیا شما این رابطه را به نفع خود میدانید؟ شرایط ازدواج شما چگونه است؟ آیا این پسر تمام ملاکهای مهم در باب انتخاب همسر را به نظر شما دارند؟ به فرض اینکه این پسر به خواستگاری شما بیاید آیا فکر میکنید پدر و مادر شما با ازواج شمات موافقت کنند؟و ... اما با توجه به سوال شما و برداشتی که ما داریم نکاتی را خدمت شما تقدیم میکنیم؛ شما به خوبی میدانید؛ یکی از نیازهای اساسی زندگی انسان، تعامل و ارتباط با دیگران است. انسان در طول رشد خود، پیوسته برای بقا و پیشرفت خویش، محتاج ارتباط با دیگران است که بین این امر با سلامت، رابطهای نزدیک وجود دارد. تمام انسانها به دنبال یافتن کسانی هستند که با آنها احساس خوشبختی کنند و از زندگی با آنها لذت ببرند و در کنارشان منفعت بیشتری کسب کنند. در بین این ارتباطات انسانی، نیاز به ارتباط با جنس مخالف هم در مقطعی از زندگی انسان مطرح میشود و این زمانی است که پسر و دختر تصمیم میگیرند همسر آینده خود را انتخاب کنند. در این ارتباط مقطعی که لازمه شناخت از همدیگر است اصولی مطرح است. باید توجه داشت نیروی پیوندجویی دو جنس مخالف، دلدادگیهای پسرانه و دلبریهای دخترانه و دلبستگیهای دو طرف، همیشه در قشر جوان وجود داشته است. البته این ارتباطها و علاقهها میتواند منشا تشکیل خانواده و بقای نسل و ادامه حیات میشوند، با این حال باید در چارچوب اصول اخلاقی و شرعی باشد. گاهی این علاقه درونی به جنس مخالف و نیاز به ارتباط با او، از چارچوب هنجارهای دینی خارج میشود و به سوی بیعفتی و گناه کشیده میشود که این امر بسیار ناشایست و غیر اخلاقی است و تبعات غیر قابل جبرانی را مخصوصا برای دختر درپی خواهد داشت. در اینجا لازم است با همدیگر علل ارتباط با جنس مخالف را مرور کنیم. علل و انگیزههای برقراری ارتباط با جنس مخالف برقراری ارتباط با جنس مخالف با انگیزههای مختلفی صورت میگیرد، مانند: 1. کسب شناخت برای ازدواج: انگیزه بسیاری از جوانان بویژه دخترانی که به ارتباط با جنس مخالف رو میآورند، کسب اطلاعات در مورد طرف مقابل و انتخاب آگاهانه او به عنوان همسر آینده است. این گروه بر این باورند که با دوستی و ارتباط بهتر میتوانند ابعاد شخصیتی فرد را شناسایی کرد و در صورت احراز هماهنگی میتوان او را به عنوان همسر آینده برگزید؛ اما باید توجه داشت که در بسیاری از این ارتباطها، حدود و قوانین شرعی رعایت نمیشود. همچنین در بیشتر موارد، هدف، کامجویی جنسی است و شهوات جنسی به صورت ناهشیار، فرد را به طرف جنس مخالف سوق میدهد و بحث آشنا شدن با هدف ازدواج، یک سپر دفاعی و توجیه یا مکانیزم دفاعی است. لذا در این موارد باید مراقب رفتارها و برخوردها بود. 2. انگیزه جنسی: از انگیزههای دیگر ارتباط دختر و پسر، بهرهبری جنسی است. افرادی که این انگیزه را دارند، برای ارضای نیاز خود، همه ارزش های خانوادگی و فردی خود را قربانی میکنند. البته گفتنی است این انگیزه بیشتر در پسران وجود دارد و در دختران، بیشتر تأمین عاطفی را وجهه همت خود قرار میدهند. 3. کسب وجهه اجتماعی: یکی دیگر از انگیزههای ارتباط با جنس مخالف این است که پسران، داشتن دوست دختر را برای خود یک قدرت اجتماعی تصور میکنند و دختران نیز داشتن دوست پسر را یک جاذبه فردی و اجتماعی برای خود به حساب میآورند. 4. تأمین نیاز عاطفی: دختران و پسرانی که در خانواده مورد بیمحبتی قرار میگیرند و از وضعیت روانی و اجتماعی خویش ناراضی هستند، همچنین خود را سرگردان و آشفته مییابند، از طریق برقراری روابط پنهان با جنس مخالف، در صدد کسب رضایت و به عبارتی دیگر به دنبال جبران کمبود محبت خود هستند. 5. اشاعه فحشا و بیعفتی؛ که نیاز به توضیح ندارد، برخی از روی علم و عمدا به چنین کارهایی دست میزنند تا فحشا را در جامعه رواج دهند و از این طریق به منافع خود برسند. 6. الگو گرفتن از جوامع غیر خودی: تا اینجا با هم انگیزههای ارتباط با جنس مخالف را دانستیم. مسأله علاقه به جنس مخالف بویژه در دوران جوانی و در سنینی که فرد آمادگی برای ازدواج دارد امری طبیعی است و گاهی اوقات بدلائلی، این میل و علاقه به فردی، ممکن است شدت بیشتری پیدا کند که این مسأله در مورد شما نیز صدق می کند یعنی ارتباط و دیدار شما با ایشان(به هر طریقی که باشد) به شدت این علاقه می افزاید یعنی علاقه عام و کلی به جنس مخالف را، روی یک فرد خاص متمرکز می کند و طبعا پیامدهای آن مضاعف می شود. اما نکته مهم این است که اسلام، همان گونه که برای تمام زندگی ما انسانها برنامه دارد، برای این امر مهم و سرنوشتساز هم دستورات کارگشایی دارد، از یک طرف میگوید؛ رابطه با نامحرم حرام است، از طرفی دیگر میگوید برای ازدواج، آن هم بعد از انجام مراسم خواستگاری رسمی(توسط والدین)، دختر و پسر میتوانند همدیگر را ببینند، با هم صحبت کنند(البته با رعایت شرایط و حدود شرعی). پس نتیجه میگیریم که قبل از مراسم خواستگاری ارتباط دختر و پسر با هم جایز نیست، علاوه بر اینکه به نفع هیچکدام و بویژه به نفع دختر نیست. با توجه به مطالب فوق، در اینجا لازم می دانیم نکاتی را خدمت شما خواهر گرامی عرض کنیم: 1. با اینکه یقین داریم عشق و علاقه شما، از صفای باطن شما سرچشمه گرفته و هیچ قصد سوئی در آن نیست، باید عرض کنیم ازدواج و انتخاب همسر مسئله بسیار مهم و سرنوشت سازی است از این رو باید در یک حالت عادی و به دور از احساسات و بر اساس معیارهای صحیح انجام گیرد(که در صورت تمایل میتوانید در مکاتبات بعدی آنها را از ما بخواهید). 2. یکی از ملاکهای درجه دوم ازدواج، بحث تناسب سنی دختر و پسر است. دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی میرسند، همان گونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست میدهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش میکند. از این رو، دختران باید چند سال زودتر از پسران ازدواج کنند تا از اوایل دوره ای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز میکند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریباً همزمان با شوهران خود از فعالیت های جنسی فاصله گیرند. بنابراین بهتر است سن مرد آماده برای ازدواج از سن زن چند سالی بیشتر باشد.اما اختلاف سنی دختر و پسر نباید آنقدر زیاد باشد که دوره رشدی آنها متفاوت شود و علاقهها، سرگرمیها، طرز نگرش و بینش و انرژیهای روانی آنها با هم تفاوت اساسی یابد و در نتیجه نتوانند همدیگر را درک کنند. وقتی فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هریک در دورهای از زندگی به سر میبرند که از لحاظ میل جنسی با هم متفاوت هستند. این تفاوت زیاد باعث می شود که این دو نتوانند بهشکل مطلوب نیازهای یکدیگر را ارضا کنند. این عدم ارضای جنسی ممکن است بهشکلهای مختلف همچون نق زدنهای فراوان، نارضایتی از زندگی و... جلوهگر شود. لذا به نظر میرسد که تفاوت سنی شما هم نسبتا زیاد باشد البته باید همه ملاکها را در مجموع در نظر گرفت. 3. دوستیهای قبل از ازدواج از هر طریقی که باشد اعم از ارتباط حضوری، تلفنی و نامه یا از طریق ایمیل و .. در انتخاب تاثیر می گذارد و چه بسا آن قدر احساسات و عواطف را تحریک کند که عقل، منطق و شرع را تحت الشعاع قرار دهد و انسان نتواند واقعیت ها را خوب ببیند و به نحو صحیح تصمیم بگیرد به عبارت دیگر عشق و علاقه قبل از ازدواج قدرت انتخاب را کاهش می دهد به گونه ای که گاهی اوقات اصلا اراده و اختیار را از انسان سلب می کند. به همین دلیل اسلام سفارش کرده دختران و پسران به صورت مخفیانه با یکدیگر دوست نشوند یعنی بدون اطلاع خانواده و بدون مجوز شرعی ارتباط با یکدیگر برقرار نکنند. زیرا این ارتباطات آتش شهوت و نیازهای جنسی را بشدت تحریک می کند و عواقب خطرناکی برای آنها می تواند داشته باشد. 4. اگر این فردی که با شما ارتباط برقرار کرده واقعا شما را به عنوان همسر می خواهد، راه صحیح و شرعی و منطقی آن اینست که با خانواده شما تماس بگیرد(یا فرد قابل اطمینانی نقش واسطه را اجرا کند) و در صورت اجازه والدین شما به صورت رسمی از شما خواستگاری کند، پس فورا و از همین الآن این رابطه را به طور کلی قطع کنید وگرنه خودتان ضرر میکنید. 4. گر چه سوء ظن به دیگران خوب نیست اما در یکی از جاهایی که انسان باید خیلی خوش گمان نباشد و احتمالات دیگر را نیز برای خود مطرح کند. همین جاهاست که چه بسا زبان چرب و نرم و بسیار مودبانه افراد در این گونه موارد فریبی بیش نباشد و در واقع برای بدام انداختن صید و طعمه باشد. حداقل شما باید این احتمال را بدهید و براحتی دل نبندید و قول و قراری هم با هم نگذارید(از دلیلی که برای شما آوردهاند هم میشود حدس زد؛ یعنی ملاک زیبایی شما و اینکه میخواهد شما را هر چه زودتر ببیند. آیا فکر میکنید که با دیدن شما از راه دور قضیه تمام میشود؟ هرگز! قدم به قدم بیشتر میشود تا ... 5. ادامه این ارتباط اصلا به نفع شما نیست جز اینکه شما را بیش از پیش اسیر یک عشق خیالی می کند و به مرحله ای می رسید که نمی توانید خود را کنترل کنید و عاقلانه تصمیم بگیرید و ممکن است حوادث بدی رخ دهد یعنی همان چیزهایی که اصلا دوست ندارید اتفاق بیفتد. 6. امام علی علیه السلام فرمودند:(حب الشی یعمی و یصم) یعنی علاقه و دوستی چیزی (با کسی) باعث کوری و کری انسان می شود یعنی چشم عقل و فهم انسان را از کار می اندازد و فقط احساسات و عواطف حاکم می شوند و هنگامی که احساسات حاکم شد و از طرفی نیازهای طبیعی (جنسی) نیز در کنار آن قرار گرفت باعث می شود که انسان اصلا نتواند واقعیت ها را ببیند و به احتمال زیاد دچار اشتباه می شود و در واقع بجای اینکه انتخاب کند اسیر احساسات فرد می شود. 7. ارتباط شما در حال حاضر علاوه بر اینکه شرعا جایز نیست(چون همه مراجع میفرمایند: سلام کردن و نگاه کردن به نامحرم اگر با قصد لذت باشد، اشکال دارد) از نظر عاطفی نیز آسیب زا است زیرا هنوز معلوم نیست که شما با هم ازدواج کنید(مثلا به خاطر نداشتن ملاکها، بد بودن نتیجه تحقیقات و ...یا ممکن است والدین شما اجازه ندهند که شما با هم ازدواج کنید یا بالعکس. 8. از لحاظ روان شناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است. همان طور که خودتان فرمودید و با توجه به حرف ایشان، به نظر میرسد باید خیلی حواستان جمع باشد؛ آیا قصدش ازدواج است؟یا فقط خدای نکرده قصد دوستی و رابطه و کامجویی از شما را دارد، اگر قصدش ازدواج است که باید از طریق خانواده خود و خانواده شما اقدام کند و دیدار شما قبل از خواستگاری رسمی معنایی ندارد و اگر قصد دیگری دارد که تکلیف مشخص است .. راجع به بعد از آن هیچ فکر کردید.. 9. یکی از آثار چنین روابطی؛ عدم رضایت نسبت به همسر خود در آینده است، اگر میخواهید از زندگی و همسر آینده خود احساس رضایت کنید به کلی قبل از ازدواج با هیچ نامحرمی رابطه برقرار نکنید. 10. برای بدست آوردن شیرینی و لذت یک عمر زندگی پاک و زیبا با همسر آینده میارزد که خود را تا فرا رسیدن موسم ازدواج از گناه جنسی دور نگه داریم. 11. گرچه خدا را شاکریم و شاکر باشید که در ابتدای راه ذهن منطقی شما بر اثر لطف خدا به فکر مشورت افتاد اما بسیار مناسب است که به درگاه خدای حاضر و ناظر و مهربان توبه کنید و دیگر قلب پاک خود را با گناه آلوده نسازید. 12. همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد. تو مگر بر لب جوئی به هوس بنشینی ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی سخنی بیغرض از بنده مخلص بشنو ای که منظور بزرگان حقیقت بینی نازنینی چون تو پاکیزه دل و پاک نهاد بهتر آن است که با مردم بد ننشینی در پایان از خداوند متعال برای شما آرزوی خوشبختی و سعادت در هر دو سرا را مسئلت میکنیم. در صورت باقی ماندن سوال یا ابهام، باز هم با ما مکاتبه کنید نویسنده: سید عباس ساطوریان
من دختری 20ساله هستم که با پسری 30ساله دوست شدم اون ادعا می کنه منو دوست داره و نمی خواد منو از دست بده. میگه چیزی که منو جذب کرده قیافت و چشای سبزت هست و الان 5روزه باهاش دوست هستم. هر وقت که بهش زنگ می زنم تا گوشی رو برمی داره میگه می خوام ببینمت این حرفش منو نگران می کنه، میگه اگه میترسی از دور ببینمت کفایت می کنه. نمی دونم چی کار کنم. تو رو خدا کمکم کنید.ممنون.
من دختری 20ساله هستم که با پسری 30ساله دوست شدم اون ادعا می کنه منو دوست داره و نمی خواد منو از دست بده. میگه چیزی که منو جذب کرده قیافت و چشای سبزت هست و الان 5روزه باهاش دوست هستم. هر وقت که بهش زنگ می زنم تا گوشی رو برمی داره میگه می خوام ببینمت این حرفش منو نگران می کنه، میگه اگه میترسی از دور ببینمت کفایت می کنه. نمی دونم چی کار کنم. تو رو خدا کمکم کنید.ممنون.
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند
یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
خواهر گرامی از حسن اعتماد شما به این مجموعه و اینکه چنین مساله مهمی از زندگیتان را صادقانه با ما در میان گذاردید، خدا را شاکریم و سعی می کنیم با راهکارهای ارسالی، شما را در عبور از این مشغله ذهنی یاری دهیم. گرچه در مورد سوال شما برای ما ابهاماتی وجود دارد مثلا اینکه؛ این آقا کیست؟ کجا با هم آشنا شدید؟ هدف شما از این رابطه چیست؟ آیا خانواده شما و ایشان از این رابطه باخبرند؟ آیا شما این رابطه را به نفع خود میدانید؟ شرایط ازدواج شما چگونه است؟ آیا این پسر تمام ملاکهای مهم در باب انتخاب همسر را به نظر شما دارند؟ به فرض اینکه این پسر به خواستگاری شما بیاید آیا فکر میکنید پدر و مادر شما با ازواج شمات موافقت کنند؟و ... اما با توجه به سوال شما و برداشتی که ما داریم نکاتی را خدمت شما تقدیم میکنیم؛
شما به خوبی میدانید؛ یکی از نیازهای اساسی زندگی انسان، تعامل و ارتباط با دیگران است. انسان در طول رشد خود، پیوسته برای بقا و پیشرفت خویش، محتاج ارتباط با دیگران است که بین این امر با سلامت، رابطهای نزدیک وجود دارد. تمام انسانها به دنبال یافتن کسانی هستند که با آنها احساس خوشبختی کنند و از زندگی با آنها لذت ببرند و در کنارشان منفعت بیشتری کسب کنند. در بین این ارتباطات انسانی، نیاز به ارتباط با جنس مخالف هم در مقطعی از زندگی انسان مطرح میشود و این زمانی است که پسر و دختر تصمیم میگیرند همسر آینده خود را انتخاب کنند. در این ارتباط مقطعی که لازمه شناخت از همدیگر است اصولی مطرح است.
باید توجه داشت نیروی پیوندجویی دو جنس مخالف، دلدادگیهای پسرانه و دلبریهای دخترانه و دلبستگیهای دو طرف، همیشه در قشر جوان وجود داشته است. البته این ارتباطها و علاقهها میتواند منشا تشکیل خانواده و بقای نسل و ادامه حیات میشوند، با این حال باید در چارچوب اصول اخلاقی و شرعی باشد.
گاهی این علاقه درونی به جنس مخالف و نیاز به ارتباط با او، از چارچوب هنجارهای دینی خارج میشود و به سوی بیعفتی و گناه کشیده میشود که این امر بسیار ناشایست و غیر اخلاقی است و تبعات غیر قابل جبرانی را مخصوصا برای دختر درپی خواهد داشت. در اینجا لازم است با همدیگر علل ارتباط با جنس مخالف را مرور کنیم.
علل و انگیزههای برقراری ارتباط با جنس مخالف
برقراری ارتباط با جنس مخالف با انگیزههای مختلفی صورت میگیرد، مانند:
1. کسب شناخت برای ازدواج:
انگیزه بسیاری از جوانان بویژه دخترانی که به ارتباط با جنس مخالف رو میآورند، کسب اطلاعات در مورد طرف مقابل و انتخاب آگاهانه او به عنوان همسر آینده است. این گروه بر این باورند که با دوستی و ارتباط بهتر میتوانند ابعاد شخصیتی فرد را شناسایی کرد و در صورت احراز هماهنگی میتوان او را به عنوان همسر آینده برگزید؛ اما باید توجه داشت که در بسیاری از این ارتباطها، حدود و قوانین شرعی رعایت نمیشود. همچنین در بیشتر موارد، هدف، کامجویی جنسی است و شهوات جنسی به صورت ناهشیار، فرد را به طرف جنس مخالف سوق میدهد و بحث آشنا شدن با هدف ازدواج، یک سپر دفاعی و توجیه یا مکانیزم دفاعی است. لذا در این موارد باید مراقب رفتارها و برخوردها بود.
2. انگیزه جنسی:
از انگیزههای دیگر ارتباط دختر و پسر، بهرهبری جنسی است. افرادی که این انگیزه را دارند، برای ارضای نیاز خود، همه ارزش های خانوادگی و فردی خود را قربانی میکنند. البته گفتنی است این انگیزه بیشتر در پسران وجود دارد و در دختران، بیشتر تأمین عاطفی را وجهه همت خود قرار میدهند.
3. کسب وجهه اجتماعی:
یکی دیگر از انگیزههای ارتباط با جنس مخالف این است که پسران، داشتن دوست دختر را برای خود یک قدرت اجتماعی تصور میکنند و دختران نیز داشتن دوست پسر را یک جاذبه فردی و اجتماعی برای خود به حساب میآورند.
4. تأمین نیاز عاطفی:
دختران و پسرانی که در خانواده مورد بیمحبتی قرار میگیرند و از وضعیت روانی و اجتماعی خویش ناراضی هستند، همچنین خود را سرگردان و آشفته مییابند، از طریق برقراری روابط پنهان با جنس مخالف، در صدد کسب رضایت و به عبارتی دیگر به دنبال جبران کمبود محبت خود هستند.
5. اشاعه فحشا و بیعفتی؛ که نیاز به توضیح ندارد، برخی از روی علم و عمدا به چنین کارهایی دست میزنند تا فحشا را در جامعه رواج دهند و از این طریق به منافع خود برسند.
6. الگو گرفتن از جوامع غیر خودی:
تا اینجا با هم انگیزههای ارتباط با جنس مخالف را دانستیم. مسأله علاقه به جنس مخالف بویژه در دوران جوانی و در سنینی که فرد آمادگی برای ازدواج دارد امری طبیعی است و گاهی اوقات بدلائلی، این میل و علاقه به فردی، ممکن است شدت بیشتری پیدا کند که این مسأله در مورد شما نیز صدق می کند یعنی ارتباط و دیدار شما با ایشان(به هر طریقی که باشد) به شدت این علاقه می افزاید یعنی علاقه عام و کلی به جنس مخالف را، روی یک فرد خاص متمرکز می کند و طبعا پیامدهای آن مضاعف می شود.
اما نکته مهم این است که اسلام، همان گونه که برای تمام زندگی ما انسانها برنامه دارد، برای این امر مهم و سرنوشتساز هم دستورات کارگشایی دارد، از یک طرف میگوید؛ رابطه با نامحرم حرام است، از طرفی دیگر میگوید برای ازدواج، آن هم بعد از انجام مراسم خواستگاری رسمی(توسط والدین)، دختر و پسر میتوانند همدیگر را ببینند، با هم صحبت کنند(البته با رعایت شرایط و حدود شرعی). پس نتیجه میگیریم که قبل از مراسم خواستگاری ارتباط دختر و پسر با هم جایز نیست، علاوه بر اینکه به نفع هیچکدام و بویژه به نفع دختر نیست.
با توجه به مطالب فوق، در اینجا لازم می دانیم نکاتی را خدمت شما خواهر گرامی عرض کنیم:
1. با اینکه یقین داریم عشق و علاقه شما، از صفای باطن شما سرچشمه گرفته و هیچ قصد سوئی در آن نیست، باید عرض کنیم ازدواج و انتخاب همسر مسئله بسیار مهم و سرنوشت سازی است از این رو باید در یک حالت عادی و به دور از احساسات و بر اساس معیارهای صحیح انجام گیرد(که در صورت تمایل میتوانید در مکاتبات بعدی آنها را از ما بخواهید).
2. یکی از ملاکهای درجه دوم ازدواج، بحث تناسب سنی دختر و پسر است. دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی میرسند، همان گونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست میدهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش میکند. از این رو، دختران باید چند سال زودتر از پسران ازدواج کنند تا از اوایل دوره ای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز میکند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریباً همزمان با شوهران خود از فعالیت های جنسی فاصله گیرند.
بنابراین بهتر است سن مرد آماده برای ازدواج از سن زن چند سالی بیشتر باشد.اما اختلاف سنی دختر و پسر نباید آنقدر زیاد باشد که دوره رشدی آنها متفاوت شود و علاقهها، سرگرمیها، طرز نگرش و بینش و انرژیهای روانی آنها با هم تفاوت اساسی یابد و در نتیجه نتوانند همدیگر را درک کنند. وقتی فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هریک در دورهای از زندگی به سر میبرند که از لحاظ میل جنسی با هم متفاوت هستند. این تفاوت زیاد باعث می شود که این دو نتوانند بهشکل مطلوب نیازهای یکدیگر را ارضا کنند. این عدم ارضای جنسی ممکن است بهشکلهای مختلف همچون نق زدنهای فراوان، نارضایتی از زندگی و... جلوهگر شود. لذا به نظر میرسد که تفاوت سنی شما هم نسبتا زیاد باشد البته باید همه ملاکها را در مجموع در نظر گرفت.
3. دوستیهای قبل از ازدواج از هر طریقی که باشد اعم از ارتباط حضوری، تلفنی و نامه یا از طریق ایمیل و .. در انتخاب تاثیر می گذارد و چه بسا آن قدر احساسات و عواطف را تحریک کند که عقل، منطق و شرع را تحت الشعاع قرار دهد و انسان نتواند واقعیت ها را خوب ببیند و به نحو صحیح تصمیم بگیرد به عبارت دیگر عشق و علاقه قبل از ازدواج قدرت انتخاب را کاهش می دهد به گونه ای که گاهی اوقات اصلا اراده و اختیار را از انسان سلب می کند. به همین دلیل اسلام سفارش کرده دختران و پسران به صورت مخفیانه با یکدیگر دوست نشوند یعنی بدون اطلاع خانواده و بدون مجوز شرعی ارتباط با یکدیگر برقرار نکنند. زیرا این ارتباطات آتش شهوت و نیازهای جنسی را بشدت تحریک می کند و عواقب خطرناکی برای آنها می تواند داشته باشد.
4. اگر این فردی که با شما ارتباط برقرار کرده واقعا شما را به عنوان همسر می خواهد، راه صحیح و شرعی و منطقی آن اینست که با خانواده شما تماس بگیرد(یا فرد قابل اطمینانی نقش واسطه را اجرا کند) و در صورت اجازه والدین شما به صورت رسمی از شما خواستگاری کند، پس فورا و از همین الآن این رابطه را به طور کلی قطع کنید وگرنه خودتان ضرر میکنید.
4. گر چه سوء ظن به دیگران خوب نیست اما در یکی از جاهایی که انسان باید خیلی خوش گمان نباشد و احتمالات دیگر را نیز برای خود مطرح کند. همین جاهاست که چه بسا زبان چرب و نرم و بسیار مودبانه افراد در این گونه موارد فریبی بیش نباشد و در واقع برای بدام انداختن صید و طعمه باشد. حداقل شما باید این احتمال را بدهید و براحتی دل نبندید و قول و قراری هم با هم نگذارید(از دلیلی که برای شما آوردهاند هم میشود حدس زد؛ یعنی ملاک زیبایی شما و اینکه میخواهد شما را هر چه زودتر ببیند. آیا فکر میکنید که با دیدن شما از راه دور قضیه تمام میشود؟ هرگز! قدم به قدم بیشتر میشود تا ...
5. ادامه این ارتباط اصلا به نفع شما نیست جز اینکه شما را بیش از پیش اسیر یک عشق خیالی می کند و به مرحله ای می رسید که نمی توانید خود را کنترل کنید و عاقلانه تصمیم بگیرید و ممکن است حوادث بدی رخ دهد یعنی همان چیزهایی که اصلا دوست ندارید اتفاق بیفتد.
6. امام علی علیه السلام فرمودند:(حب الشی یعمی و یصم) یعنی علاقه و دوستی چیزی (با کسی) باعث کوری و کری انسان می شود یعنی چشم عقل و فهم انسان را از کار می اندازد و فقط احساسات و عواطف حاکم می شوند و هنگامی که احساسات حاکم شد و از طرفی نیازهای طبیعی (جنسی) نیز در کنار آن قرار گرفت باعث می شود که انسان اصلا نتواند واقعیت ها را ببیند و به احتمال زیاد دچار اشتباه می شود و در واقع بجای اینکه انتخاب کند اسیر احساسات فرد می شود.
7. ارتباط شما در حال حاضر علاوه بر اینکه شرعا جایز نیست(چون همه مراجع میفرمایند: سلام کردن و نگاه کردن به نامحرم اگر با قصد لذت باشد، اشکال دارد) از نظر عاطفی نیز آسیب زا است زیرا هنوز معلوم نیست که شما با هم ازدواج کنید(مثلا به خاطر نداشتن ملاکها، بد بودن نتیجه تحقیقات و ...یا ممکن است والدین شما اجازه ندهند که شما با هم ازدواج کنید یا بالعکس.
8. از لحاظ روان شناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است. همان طور که خودتان فرمودید و با توجه به حرف ایشان، به نظر میرسد باید خیلی حواستان جمع باشد؛ آیا قصدش ازدواج است؟یا فقط خدای نکرده قصد دوستی و رابطه و کامجویی از شما را دارد، اگر قصدش ازدواج است که باید از طریق خانواده خود و خانواده شما اقدام کند و دیدار شما قبل از خواستگاری رسمی معنایی ندارد و اگر قصد دیگری دارد که تکلیف مشخص است .. راجع به بعد از آن هیچ فکر کردید..
9. یکی از آثار چنین روابطی؛ عدم رضایت نسبت به همسر خود در آینده است، اگر میخواهید از زندگی و همسر آینده خود احساس رضایت کنید به کلی قبل از ازدواج با هیچ نامحرمی رابطه برقرار نکنید.
10. برای بدست آوردن شیرینی و لذت یک عمر زندگی پاک و زیبا با همسر آینده میارزد که خود را تا فرا رسیدن موسم ازدواج از گناه جنسی دور نگه داریم.
11. گرچه خدا را شاکریم و شاکر باشید که در ابتدای راه ذهن منطقی شما بر اثر لطف خدا به فکر مشورت افتاد اما بسیار مناسب است که به درگاه خدای حاضر و ناظر و مهربان توبه کنید و دیگر قلب پاک خود را با گناه آلوده نسازید.
12. همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد.
تو مگر بر لب جوئی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
سخنی بیغرض از بنده مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
نازنینی چون تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
در پایان از خداوند متعال برای شما آرزوی خوشبختی و سعادت در هر دو سرا را مسئلت میکنیم. در صورت باقی ماندن سوال یا ابهام، باز هم با ما مکاتبه کنید
نویسنده: سید عباس ساطوریان
- [سایر] سلام من یه دختر 19 ساله ام که 4 سال پیش از طریق چت با یه پسر از یه شهر خیلی دور اشنا شدم . وقتی دیدم رابطه مون خیلی داره جلو میره ارتباطمو باهاش قطع کردم . اون از طریق اینترنت تلفنمو پیدا کرد حالا همش زنگ میزنه میگه می خواد بیاد خواستگاری منم نمیخوام . خانواده اون خبر دارن ولی برای من نه سال اول زنگ میزد ولی من ازش قول گرفتم که نزنه. حالا بعد از 3سال میگه می خوام باهات حرف بزنم تو این سه سال هم از طریق یکی از دوستام حرفاشو بهم میزد . الان من باید چی کار کنم؟ از یه طرف میخوام زنگ بزنم همه چی رو تموم کنم , از یه طرف میترسم عصبانی بشه و زنگ بزنه خونمون . حالامن زنگ بزنم یا نه؟
- [سایر] سلام آقای مرادی دیروز که اومدید دانشگاه ما به گوشه ای از مشکلم اشاره کردید. من دختری هستم که با پسری دوستم و باهاش رابطه ی ... بر قرار کردم ولی حالا می بینم که نمی تونم باهاش خوشبخت شم . خیلی دوستش داشتم ولی اون اینو نمی فهمه رفتارش خیلی سرد شده میگه که دوستم داره ولی می دونم این طور نیست... یه روز بهش گفتم دیگه نمی خوام ادامه بدم اول قبول نکرد ولی بعد گفت دیگه بهم زنگ نزن اما من به خاطرگناهی که کردم پشیمون شدم و التماسش کردم که ولم نکنه... الان دوباره با هم هستیم ولی من دیگه حق اعتراض ندارم. هر روز و هر شب به خاطر غلطی که کردم گریه میکنم و از خدا آرزوی مرگ میکنم... بگید چی کار کنم می ترسم از گذشته،حال و آینده ی تلخی که دارم کمکم کنید من خجالت میکشم که به مشاور مراجعه کنم!
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم
- [سایر] سلام من 19سالمه.چند ماهیه با پسری آشنا شدم وبااون رابطه نامشروع داشتم تا به حال از این کارا نکرده بودم دوست پسر داشتم ولی رابطه نه.می دونم غلط قدم برداشتم ولی خب وقتی از خودم می پرسم چرا تنها به این نتیجه می رسم که هیچ چیزی از خودم و دینم نمی دونم الان یه خواستگار عالی دارم می خوام ردش کنم حس می کنم آدم آلوده ای مثل من حق نداره با چنین آدمی ازدواج کنه می ترسم بعدا از طرف اون(اگه بفهمه)مواخذه بشم.از طرفی از اون آقا پسر که باهاش رابطه داشتم هم ترس دارم .نمی دونم باید چه کار کنم من هنوز نفهمیدم چرا به این گناه مبتلا شدم اون وقت حق دارم زندگی سالمی داشته باشم تورو خدا کمکم کنید
- [سایر] سلام ضمن تشکر از سایت زیبا خلاق و جامعتون من ایرانی تهرانی28ساله مهندس صنایع کارشناس کنترل پروژه متاهل هستم آقای دکتر من مدت 1سال که با دختر داییم که دیپلم داره ازدواج کردم قبل از اون هم یک سال عقد بودیم .ما ظاهرا رابطه خیلی خوبی با هم داریم فقط خانمم خیلی به خانوادش وابسته است.از صبح که من میرم شرکت اون میره خونه خواهرش ویا خونه مادرش تا نیم ساعت قبل اینکه من بیام خونه. وقتی من میرسم خونه اون خیلی خسته است حوصله منو نداره من با رفتنش مشکلی ندارم اون حق داره بره ولی به نظر من اون تحت تاثیر من نیست و به شدت به هر حرفی که اونا بزنن انگاری وحی منزل باشه، گوش میده . من بارها تلاش کردم که اون یه کلاسی بره برای روحیش،کلاس ورزشی،ایروبیک،قرآن،مشاوره زندگی و ... اما همیشه متاسفانه انگار که این کلاسا وقت رفت و اومدشو به خونه اونا کم میکنه ،باهام همکاری نمی کنه میگه دوست ندارم برم. خلاصه همش دوست داره تو خونه اونا کار یدی کنه ،از اول من حدس میزدم از لحاظ فکری خیلی با هم فاصله داشته باشیم ولی فکر می کردم تغییر میکنه اما متاسفانه یک آدم ظاهربین سطحی و ... باقی مونده و اصلاً نمی خواد تغییر کنه حتی از من میخواد با دوستای من که هم خودشون هم زناشون تحصیل کرده اند کمتر رفت و آمد کنیم یا نکنیم من احساس میکنم احساس کمبود میکنه اما من این مسائل هیچ وقت بهش سرکوفت نزدم و فقط خواستم با محبت به یه اشتراک برسیم ضمن اینکه مادر خانمم خیلی تو زندگیم دخالت می کرد یعنی تو زندگی همه خواهر برادرای خودش و دیگران دخالت می کنه اما من اوایل با تذکر و در آخر توی یه دعوای حسابی که اصلاًدلم نمی خواست اتفاق بی افته تهدیدش کردم که خداروشکر دخالتاش خیلی کمتر شده اما نفوذش رو خانمم خیلی زیاده به حدی که اعصاب منو خورد میکنه چون من دوست دارم خانمم انجوری باشه که من میخوام نه اونجوری که مادرش میگه . من به خاطره زندگیم و آبروم سعی می کنم از خیلی از مسائل بگذرم اما گذشت من باعث شده خانمم به راهی که خودش می خواد ادامه بده من بارها بهش گفتم اینجوری هیچ پیشرفت فکری نمی کنی اما اون فقط دوست داره خونه داری کنه ، اینقدر به خواهرش و مادرش و... کمک میکنه که تو سن 26 سالگی دست درد و پا درد شدید داره من اگه بهش بگم به خودت فشار نیار عصبانی میشه خلاصه خیلی دلم می خواد فاصلم با اون کم بشه ولی نمیدونم چه جوری؟ لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] سلام عاشق پسری شدم اونم منو دوست داره و چندسال با هم اشناییم اون 30 سالشه مادرش بی هیچ دلیلی مخالفت میکنه و میگه هرکس که با نظر منه باید براازدواج انتخاب کنی نه کسی ک از قبل با هم اشناشدین.حتی به پسرش گفته اگه این دختره پیغمبر باشه من رضایت نمیدم و اگه میخوای خودت برو خواستگاری و بعداز اون من دیگه مادرت نیستم ولی ماهرگز نخواستیم بدون بزرگتر بیاد خواستگاری و زندگیمونوشروع کنیم.مادرش به حرف هیچکس گوش نمیده با وجود اینکه همه افراد خانواده باهاش صحبت کردن در این مورد.حتی حاضر نیست منو ببینه.هیچ بهونه ای هم نداره همه چیزمون کامله نه مشکل جسمانی نه پول نه هیچی فقط میگه نه نه نه چند ماهه خواستیم بیخیال هم بشیم اما نه من و نه اون نتونستیم تا حدی که همدیگرو که به هم خیره میمونیم بعضی وقتا ساعت ها میشینیم به هم نگاه میکنیم آیا من اشتباهی کردم من که همه جوره دوستش دارم چه کار کنم???? نتونستم از فکرش جدا بشم اونم نتونست خیلی به خودمون سخت گرفتیم که بشه مثلاروزه ده روزه یا نذر یا حتی از خود خدا خواستیم کمکمون کنه جفتمون مقیدیم یک ساله ک مدام با مادرش صحبت میکنه و نه میشنوه زندگیمون نابود شده نه اینوری نه اونوری !هیچ دلیلی برا مخالفت مادرش نیست فقط شاید اینکه واقعا پسرشو دوست داره و میخواد کنارش بمونه و اگه یکی براش انتخاب کنه ک با نظرخودش باشه مطمیناپسرش اون دختر رو زیاد دوست نداره وتوجه پسرش بیشتر با مامانشه تا با زنش.معلوم نیست چند سال دیگه هم اجازه ازدواج بده فقط شما مثل بقیه نگین یکی دیگه ؟نمیتونیم بیخیال هم بشیم؟ من 27سالمه و اون 30سالشه از رو بچگی نیست کارامون بگم هوسه زودگذره واقعا دوستش دارم نمیتونم کسی دیگرو جاش ببینم فکر میکنم تا وقتی دلم پیش اونه حق این کارو ندارم چون باعث بدبختی یکی دیگه میشم!میتونید راهی بهم نشون بدین ؟خوهش التماس اگه میتونین کمکم کنید؟ممنون
- [سایر] سلام من دانشجوی سال اخر هستم مدتی است که قصد ازدواج دارم وبه خانواده و اطرافیان هم گفتم که موردی رو به من معرفی کنن به دلایلی نشد در دانشگاه دختر خانومی رو دیدم به نظرم خوب امد با دوست صمیمی ام هم مشورت کردم او هم اونو میشناخت با این همه تحقیقات کردیم دیدیم مورد خوبی است قرار گذاشتیم با هم صحبت کنیم اصل صحبتی که کردم میگم تا فکر نکنین که قضیه عشق و عاشقی بوده و ... بهش گفتم من راه خودمو انتخاب کردم و اون راه خداست واگه کاری رو تشخیص بدم بر خلاف نظر خداست انجام نمیدم حتی اگه ناراحت بشین در ضمن ما باید هدفمون رسیدن به خدا باشه نه چیز دیگر ی بهشون گفتم مادرمو میارم با شما صحبت کنه اگه قبولتون نکرد من بدلیل اعتقادی که به تجربه مادرم دارم حرفش رو قبول میکنم که مادرم هم اونو پسندید بعد از مدتی من از طریقی متوجه مسئاله ای شدم واون هم این بود که ای دختر خانوم یک سال پیش خود کشی کرده بوده دلیلش مفصله بعد خودش هم تایید کرد و گفت که بعد از خود کشی بسیار تنها بودم و کسی منو درک نمیکرد در این تنهایی رو به خدا اوردم و اون هم کمکم کرد برداشت خود من از این قضیه اینه که اون بیشتر به خاطر صحبت های من جذب شده خدا کمک کنه بتونیم عمل کنیم بگذریم هم من هم ایشون با ادم های مختلفی مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به درد هم میخوریم در ابتدا انتخاب ما خیلی منطقی بود ما زنگ زدیم منزلشون اون ها گفتن که ایشون یه خواهر بزرگتر داره تا اون نره ما اینو نمیدیم از ما اسرار و از اون ها انکار من حتی خودم با پدرشون صحبت کردم ولی مرغ اونا یه پا داره این بنده خدا هم خیلی تو خونه تحت فشاره و تقریبا شبیه به یک زندانی باهاش رفتار میشه حتی اجازه نداره با دوستاش بره بیرون و کسی هم به حرفاش گوش نمیکنه خانوادش به اون به دیده یک محکوم نگاه میکنن این بنده خدا هم میگه اخر یه روز خسته میشم شناسناممو ور میدارم میام بیرون که من با ملایمت بهش توضیح دادم که نباید این کار و بکنه و من خودم با کمک خانوادم راه حلی برای مشگل اون پیدامیکنم چون پدر من در جریان کامل قضایا هست ولی اون هم دیگه راه حلی به ذهنش نمیرسه از طرفی اگر من هم کم بیارم بنده خدا ممکنه کاری دست خودش بده که تلویحا به یکی از دوستاش گفته حالا من هم موندم چیکار کنم امیدوارم به راهنمایی شما تو رو خدا یه راه حلی جلوی پای ما بزارین ... خیلی ممنون میشم اگه کمکمون کنین
- [سایر] سلام من دختری شانزده ساله هستم که خانواده من درگیر حجاب و نماز و مسائل محرم و نامحرم نیستند و مادرم من را اصلا درک نمی کند! من مدتی است که نسبت به زندگی بی اهمیت شدم. هدف مشخصی توی زندگی ندارم از همه آدمهای اطرافم زده شدم چون همه حتی پدر و مادرم دل منو شکستند وقتی با مادرم در مورد مشکلم حرف می زنم میگه من وقت ندارم وقتی می گم منو ببرید پیش مشاور میگه مگه تو دیوانه هستی که می ری پیش مشاور! با این شرایط روحی نمی تونم درس بخونم و پدرم منو تهدید می کنه که اگه معدلت بیاد پایین می برمت توی خونه قبلی( خونه قبلی ما یه جای خیلی بده وقتی می رم اونجا می ترسم و دلم خیلی می گیره) شما بگید من با این شرایط چی کار کنم؟
- [سایر] سلام خوب هستین؟من 30 سالمه و حدود 5 ساله پیش با پسری آشنا و باهاش دوست شدم از همون اول ایشون منو واسه ازدواج می خواستن من هم وقت خواستم تا بتونم بشناسمش 6 ماه اول فقط در حد شناخت باهاش ارتباط داشتم تا اینکه اتفاقی واسشون افتاد من به خاطر آروم کردنشون دستشونو گرفتم نمی دونم چرا ولی همون دست دادن باعث شد دوستش داشته باشم بهتره اینم بگم من تا قبل اون با هیچ پسری نبودم بعد اون 6 ماه گفتم تکلیفومونو مشخص کنیم بعد چند روز اومدن گفتن خانوادم راضی نمی شن من هم تموم کردم بعد چند ماه باز برگشتن گفت به زور هم شده خانوادمو راضی میکنم منم دوستش داشتم حرفشو باور کردم و برگشتم تو این مدت که باهاش بودم باهاش،رابطه جنسی هم پیش اومد منو با این حرف مجاب کردن که تو زن منی و از اینجور حرفا که رضایت دادم به این کار علی الرغم میل باطنیم. اما هیچ چیزی تغییر نکرد اوضاع من بازم تموم کردم چون خیلی مذهبیم دیگه بعدش نتونستم ازدواج کنم.بعد 2 سال بازم برگشتن منم چون غیر اون نمی تونم با کسی ازدواج کنم دوباره حرفاشو باور کردم شاید بگین بعد سه بار باز چرا بهش اعتماد کردین بهتره بدونین چاره ای نداشتم من حتی با خواهرشونم حرف زدم خودمو کوچک کردم که شاید از طریق ایشون بتونم خانوادشو راضی کنم ایشون گفتن بابام ازتبریز دختر نمی گیره واسه برادرم. بهش گفتم خواهرت چنین حرفی زده گفت من درست می کنم اما الان یه سال گذشته هیچی درست نشده که هیچ خیلی حرفا هم شنیدم پدرشون منو سونامی خوندن که می خوام زندگیشونو ویران کنم اما نمیدونن 4 ساله پسرشون زندگیمو ویران کرده می خوام زنگ بزنم خونشون همه چی رو بگم اما از آبروم می ترسم بگین چیکار کنم دیگه حتی از زندگی هم خسته شدم دیگه نمیتونم بزارم راحت بیاد و بره چون با رفتنش نابود میشم برا همیشه
- [سایر] سلام حاج آقا.حاج آقا شما که می گین ما باید توی جلسه ای که خانواده ها برای دختر و پسر می ذارن(کاملا رسمی و شرعی) همدیگررو بشناسیم من با حرفتون موافقم . کاملا متین اما من خودمو می گم موردی که واسه من پیش اومده قصد ازدواج و به خاستگاری اومدن رو داره اما می خواد اول جواب قطعی(که دوست داره مثبت باشه) رو از من بگیره بعد به طور رسمی اقدام کنه . پسر خوبیه اما با 4تاsmsکه نمیشه واقعیت وجودشو شناخت . تو خانواده من اینطوریه که اگه مادر و پدرم پسری رو قبول کنن(از همه لحاظ - یعنی جواب اونا قطعا مثبت باشه )اجازه میدن که پسر به خاستگاری بیاد وگرنه اصلا توی خونه راهش نمیدن و به منم اصلا نمیگن . حالا به اینا کار ندارم می گم اگه بهش جواب مثبت بدم می ترسم وقتی توی اون جلسه که با هم صحبت کنیم اون معیارایی که می خوام رو نداشته باشه - شایدم واقعا داشته باشه - اما اومدن اون تنها وقتیه که من بهش جواب مثبتو بدم واز همین می ترسم که اگه بیاد نتونم باهاش کنار بیام . از طرفی هم اینقدر روم تاثیر گذاشته که نمی تونم هم بهش نه بگم . ببخشید که وقتتونو گرفتم البته شاید به نظر شما و خیلی ها این موضوع بچگانه و خنده دار باشه اما برای من خیلی مهمه ممنون می شه راهنماییم کنید بازم تشکر با سپاس فراوان اجرتون با آقا امام حسین(ع) و حضرت رقیه(س)