علت افسردگی برخی دختران در اول ازدواج چیست؟
علت افسردگی برخی دختران در اول ازدواج چیست؟ پرسشگر گرامی، از این که درصدد افزایش آگاهی هایتان هستید و در این راه به ما اعتماد نمودید، خوشحالیم. افسردگی ناشی از تغییرات شیمیایی در مغز است که در تفکر، احساسات، انگیزه ها و میزان فعالیت انسان تاثیر می گذارد. همه انسان ها مستعد افسردگی هستند. آن چه باعث این تغییرات می شوند عوامل بیرونی ای مثل اضطراب، مشکلات مالی، از دست دادن موقعیت های خاص و مهم در زندگی شخصی، تولد فرزند، پدر یا مادرشدن، آزار و اذیت هایی از سوی دیگران و بسیاری از عوامل دیگر هستند. گاهی ازدواج می تواند دلیل افسردگی باشد. تغییر سبک زندگی، بعضی از زنان و مردان را افسرده می کند. اگر فرد ازدواج موفقی نداشته باشد، شاد نباشد، اختلاف نظر و یا مشکلات فرهنگی و فکری داشته باشد ممکن است در زندگی افسرده شود. البته ممکن است برای افسردگی پیش زمینه های دیگری مثل مشکلات شخصی در کار و خانواده وجود داشته باشد که علت افسردگی باشند. افسردگی ذره ذره ایجاد می شود و در بیشتر مواقع نامحسوس است. افسردگی دلایل زیادی دارد. بیماری های قلبی، دیابت، بیماری لوپوس، عفونت های ویروسی، و درد های مزمن می توانند محرک های افسردگی باشند و یا از عوارض برخی از قرص های ضدبارداری و داروهای درمان آکنه، تبخال، فشار خون بالا، کلسترول بالا و سرطان باشد. یک پزشک عمومی و یا پزشک خانواده می تواند علت این نوع افسردگی را تشخیص بدهد. زن و مرد به واسطه نیازهای مختلف جسمی و عاطفی به هم دل می بندند و با هم زندگی مشترک را آغاز می کنند به امید اینکه همیشه بتوانند از عشق ومحبت یکدیگر سیراب شوند و فارغ از رنج تنهایی مأمن و پناهی برای ابراز عشق و بیان هم دلی بیابند، و در نهایت از کنار هم بودن به آرامش و لذت برسند. از آنجا که مردان به دلایل مختلفی همچون ساختار مغزی و جسمی و نوع فعالیتهایی که بر عهده نسل مرد قرار داده شده و شرایط اجتماعی و فرهنگی ، پس از سیراب شدن از نیازهای مختلف عاطفی و غریزی به دیگر فعالیتهای روزمره خود مشغول می شوندو رابطه احساسی و عاطفیشان کم رنگ می گردد،و به سراغ وظیفه اصلی که همانا کار و موقعیت های اجتماعی است می روند، تا دوره بعدی نیاز خود،همسر یا زن مورد علاقه خویش را به فراموشی می سپارند، و توقع دارند فریاد شکوه و شکایت زنان بلند نشود چراکه، این کارکرد برای روحیات و تمایلات مردانه بسیار طبیعی و عادی است.اما اگر یک مرد بخواهد به شکلی زندگی کند که، در کنار خواسته ها و تمایلات خود، خواسته و نیاز زن مورد علاقه خود را در نظر بگیرد لازم است، یک سری مهارت ها و توانایی هایی را کسب کند و به موضوعاتی توجه نماید که نتیجه این توجهات جلب رضایت زنان با احساس، معقول و وظیفه شناس است. گاه مردان ادعا می کنند که پس از یک روز کاری، و پس از رنج ها و سختی هایی که در طول روز متحمل شدند، حق دارند، پس از وارد شدن به خانه، وقتی را به خود اختصاص دهند و در این زمان به تفریح و استراحت شخصی مشغول شوندو زن مورد علاقه آنها اجازه ندارد از او بخواهد ساعت های حضور در خانه را با هم تقسیم کنند، چرا که مردان خود وظیفه خویش را به خوبی می دانند و در زمان مقتضی همه عشق و محبت خود را به یکباره نثار او می کنند. بیشتر مردان هم عقیده دارند که بعد از چند بار مقاومت می توانند همه احساسات زنانه را تغییر دهند و برنامه ای پیش روی او بگذارند تا همه عشق و نیاز خود را در یک موقع مقرر از مرد دریافت کند. این طرز برخورد و خلقیات بیشتر از سوی مردانی است که جنس زن را به خوبی نشناخته اند و تصور می کنند، همه احساسات و عواطف زنانه، با یک همبستری و یک هم آغوشی برآورده شده و زنان تا نوبت بعدی هم آغوشی، هیچ نیاز عاطفی دیگری ندارند. اما بر عکس برای زنان این نوع هم آغوشی، تبادل عشق و احساسات نیست بلکه بسیاری از زنان این نوع همبستری بی مقدمه را، یک نوع تجاوز محسوب می کنند چرا که برای زنان عشق و محبتی معنا دار است که همیشه جاری و پیوسته باشد و تنها رنگ و بوی جنسی نداشته باشد. مردانی که اهل تلاش و کوشش هستند خود را غرق کار و فعالیت می کنند، این فعالیت به قدری آنها را سرگرم میکند که کمتر فرصت می کنند به زندگی مشترک بینیشند و نیازهای عاطفی و روحی همسر خود را مد نظر قرار دهند. دسته دیگری از مردان که فرصت فراغت بیشتری دارند، بعد از تشکیل زندگی مشترک گاه و بی گاه یاد دوران مجردی را زنده کرده و این اوقات را با دوستان سپری می کنند، یا به رفتار و کارهایی مراجعه می کنند که این نوع رفتار برای آنها در زمان تجرد آرامش به دنبال داشته است. اما مشکل اصلی از آنجا آغاز می شود که گاه این سر گرمی ها یا کار و فعالیت، مردان را کاملا به خود مشغول می سازد. مردان هم تصور می کنند همین که گاه و بی گاه در کنار همسر خود قرار می گیرند تا نیاز غریزی خود را رفع کنند و تصور می کنند برای زن هم همین توجه و حمایت کافی است. مردان اغلب با دوستان خود هم درد و دل کرده و زنان را موجودات زیاده خواه ، پر توقع و کنترل گر معرفی می کنند و یکدیگر را تشویق می کنند که نباید اسیر این زیاده خواهی های زنان شد و بهتر است از آنها فاصله گرفت تا از این راه به کنترل در آیند! البته فرهنگ غلط اجتماعی هم به این امر دامن می زند و مردان تصور می کنند اگر به نیازهای زن توجه کنند، زنان بر آنها چیره خواهند شد. اما همین که زنان وارد زندگی مشترک می شوند بر آورده شدن نیازهای عاطفی و غریزی در آنها باعث می شود تا به زندگی و مردی که هستی خود را به پای او ریخته اند عشق بورزند. هر چه زمان می گذرد زن به همسر خود بیشتر وابسته می شود و دوست دارد برای تداوم این عشق و محبت از مرد مورد علاقه خود تضمین دریافت کند. مردان با برآورده شدن نیازهای مختلف فرصت می یابند تا به وظایف اصلی خود مانند کار و فعالیتهای اجتماعی فکر کنند که افراط و زیاده روی در کار موجب جدا شدن فکر و اندیشه آنان و به دنبال آن دور شدن فیزیکی از همسر خویش می شود. اما در زنان، برآورده شدن نیازهای مختلف، همسو با احساسات و ساختار فکری آنها می باشد و آنان با سیراب شدن از عشق و محبت بیشتر به همسر و زندگی خود دلبسته می شوند. شکاف بین زن و مرد در خانواده هایی که روابط اصولی و منطقی بین زن و مرد حاکم نباشد، در زمان بچه دار شدن، به اوج خود می رسد. و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد این شکاف عمیق تر می گردد. زنان با کمال ناباوری شاهد تلخ ترین تجربه خود می شوند و همین تشویش و اضطراب ناشی از دور شدن مرد باعث رفتارهایی از آنان می شود که مردان تصور میکنند زنان موجودات پر توقع و زیاده خواه هستند. زنان تصور می کنند که مردان با پرداختن به کار و فعالیت های مختلف از آنها دور می شوند و مردان هم تصور می کنند همین که در حد رفع نیاز خود به زن نزدیک می شوند کانون عشق و احساس او را سیراب می سازند. زنان برای کانون توجه شدن تلاش می کنند. گاه رفتار آنها پر خاشگر می شود و گاه همچون مادر‌، همسر خود را مورد توجه قرار می دهند. آنها همه راه ها را امتحان می کنند تا همسرشان آنگونه که آنان دوست دارند رفتار کند. اما هنگامی که از تلاش خود نتیجه ای دریافت نکردند مأیوس و ناامید می شوند.دسته ای از این زنان در سایه این ناامیدی و و احساس ناامنی، خود را به فعالیت های مختلف سرگرم می کنند و دسته ای دیگر دچار روان پریشی و افسردگی می شوند. در چنین زمانی اغلب مردان همسر خود را زنی می یابند که از همه جنبه های زندگی دل زده شده و نه تنها کوچکترین تلاشی برای بهبود زندگی ندارد بلکه این افسردگی همچون بختک بر زندگی آنها سایه افکنده است. این وضعیت برای مردان توجیهی است تا بیشتر به کار و فعالیت بپردازند یا از راههای گوناگون خود را سرگرم کنند.در این مقطع مردانی که با غیر از همسر خود رابطه برقرار می کنند، از چنین زنان بیگانه بسیار راضی و خوشنود می شوند چون این زنان بطور مقطعی از آنان انتظار دارند و هم اینکه چنین زنانی بیشتر به خاطر نیاز مادی خود با دیگران رابطه برقرار می کنند.و این زبانی است که برای چنین مردانی، قابل فهم تر از احساس زنانه است.بعضی مردان متمول هنگامی که از همسر خود فاصله می گیرند سعی می کنند، فاصله میان خود و همسرشان را با پول و امکانات مادی فراوان پر کنند .اگر چه بسیاری از این زنان به شدت به سمت مدگرایی و خرید های گوناگون رو می آورند، اما به هر حال همین زنان هم در وجود خود، خلاء عاطفی و روانی را حس می کنند.به همین خاطر این افراد به دلیل عقده های روانی که در درون خود می ریزند کاملا نا آرام و شکننده هستند. اغلب زنان توقعات سخت و غیر معقولی ندارند بلکه مردان به واسطه تفاوت های مغزی و فرهنگی نمی توانند این نیازها را در رأس برنامه خود قرار دهند یا نگرانند اگر به خواسته های عاطفی زنان توجه نشان دهند، آنها پر توقع بار بیایند، یا از ارزش مردانگی آنها کاسته شود. اما این نوع مردان باید توجه داشته باشند که مهر و محبت و مورد توجه بودن، حق طبیعی یک زن است، و محروم کردن او از این حق طبیعی موجب عصیان و سرکشی او یا موجب افسردگی یا بیماریش می شود.بسیاری از زنان چون از این حق طبیعی محروم می شوند سعی می کنند اختیار همه زندگی را در دست بگیرند تا از این راه کمبودهای خود را جبران کنند. در صورتی که مردان، ماهر و با درایت باشند، از راه محبت به موقع، حتی زنان سلطه جو را هم به زنان مسئولیت پذیر تبدیل می کنند. اینکه پیوسته توصیه می شود مردان نباید خود را اسیر خواسته های زنانه کنند، این نیست که مردان باید زنان را از حق مسلم شان محروم کنند بلکه به این معنی است که هر انسان عاقلی موظف است در زندگی خود جانب اعتدال را رعایت کند و چنان خود را فرمانبر همسر (یا فرد دیگر) قرار ندهد که لجام زندگی او از هم گسسته شود و از نظر اجتماعی ارزش خود را از دست بدهد. مسلم است اگر زنی مایل است در زندگی بیش از حد معقول و معمول هزینه کند،یا توقعات او به شکلی است که نظام خانواده را به کلی ویران می سازد باید در مقابل خواسته های چنین فردی ایستاد و هرگز ارزش های اخلاقی و تفکر خردگرایانه را نباید فدای هیچ فردی نمود. نظام رابطه یک زن و مرد هم مانند یک سیستم شراکت مالی است که هر دو طرف، سرمایه و تجربه خویش را وارد کاری مشترک کرده اند، تا در مقابل این تعامل نتیجه یا سودی را دریافت کنند، حال اگر شما بخواهید حقوق شریک مالی خود را نادیده بگیرید او عکس العمل نشان می دهد و به هر ترتیب در مقابل تمامیت خواهی و بی توجهی شما واکنش نشان می دهد و در نهایت اگر به این نتیجه رسید که شما حق و حقوق او را رعایت نمی کنید تصمیم به جدائی از شما را می گیرد. برعکس شما هم نمی توانید حق و حقوق خود را به شریک مالی خود ببخشید یا سیاست های مالی غلط او را به نحوی اجرا کنید که سرانجام این شرکت منجر به ورشکستگی شود. نظام خانواده و رابطه زن و مرد هم به همین شکل است و زن و مرد از راه ادامه این ارتباط تصمیم دارند تا نیازهای عاطفی،روانی و جنسی خویش را برآورده کنند و اگر قرار باشد طرف مقابل حق و حقوق آنها را نا دیده بگیرد،آنها از این نوع رابطه یا زندگی سرخورده می شوند. افسردگی در اینجا یک عارضه است که به زندگی زوجین تحمیل شده و باعث تغییر رفتار و منش آنها شده است. حالت های روحی زوجین در این دوران واقعیت وجودی آنها نیست. برای از بین بردن افسردگی باید رفتار و سبک زندگی را تغییر داد و منتظر ماند تا نتیجه این تغییرات را در بهبود و سلامت زندگی مشترک دید و همچنین تلاش کرد تا مهارت های همسرداری را آموخت تا بتوان بدون تنش و اضطراب زندگی کرد. (در صورت تمایل راهکارهای تقویت روابط عاطفی بین همسران را در مکاتبه بعدی تقدیمتان خواهیم کرد) پرسشگر محترم؛ زندگی مشترک، وقتی به مقصد موفقیت و آرامش خواهد رسید که با دقت فوق العاده عقل، آغاز و با صبر و گذشت و عشق و آگاهی، ادامه یابد. موفق باشید. منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم. نویسنده : زهرا محمدی
عنوان سوال:

علت افسردگی برخی دختران در اول ازدواج چیست؟


پاسخ:

علت افسردگی برخی دختران در اول ازدواج چیست؟

پرسشگر گرامی، از این که درصدد افزایش آگاهی هایتان هستید و در این راه به ما اعتماد نمودید، خوشحالیم.
افسردگی ناشی از تغییرات شیمیایی در مغز است که در تفکر، احساسات، انگیزه ها و میزان فعالیت انسان تاثیر می گذارد. همه انسان ها مستعد افسردگی هستند. آن چه باعث این تغییرات می شوند عوامل بیرونی ای مثل اضطراب، مشکلات مالی، از دست دادن موقعیت های خاص و مهم در زندگی شخصی، تولد فرزند، پدر یا مادرشدن، آزار و اذیت هایی از سوی دیگران و بسیاری از عوامل دیگر هستند.
گاهی ازدواج می تواند دلیل افسردگی باشد. تغییر سبک زندگی، بعضی از زنان و مردان را افسرده می کند. اگر فرد ازدواج موفقی نداشته باشد، شاد نباشد، اختلاف نظر و یا مشکلات فرهنگی و فکری داشته باشد ممکن است در زندگی افسرده شود. البته ممکن است برای افسردگی پیش زمینه های دیگری مثل مشکلات شخصی در کار و خانواده وجود داشته باشد که علت افسردگی باشند.
افسردگی ذره ذره ایجاد می شود و در بیشتر مواقع نامحسوس است. افسردگی دلایل زیادی دارد. بیماری های قلبی، دیابت، بیماری لوپوس، عفونت های ویروسی، و درد های مزمن می توانند محرک های افسردگی باشند و یا از عوارض برخی از قرص های ضدبارداری و داروهای درمان آکنه، تبخال، فشار خون بالا، کلسترول بالا و سرطان باشد. یک پزشک عمومی و یا پزشک خانواده می تواند علت این نوع افسردگی را تشخیص بدهد.
زن و مرد به واسطه نیازهای مختلف جسمی و عاطفی به هم دل می بندند و با هم زندگی مشترک را آغاز می کنند به امید اینکه همیشه بتوانند از عشق ومحبت یکدیگر سیراب شوند و فارغ از رنج تنهایی مأمن و پناهی برای ابراز عشق و بیان هم دلی بیابند، و در نهایت از کنار هم بودن به آرامش و لذت برسند.
از آنجا که مردان به دلایل مختلفی همچون ساختار مغزی و جسمی و نوع فعالیتهایی که بر عهده نسل مرد قرار داده شده و شرایط اجتماعی و فرهنگی ، پس از سیراب شدن از نیازهای مختلف عاطفی و غریزی به دیگر فعالیتهای روزمره خود مشغول می شوندو رابطه احساسی و عاطفیشان کم رنگ می گردد،و به سراغ وظیفه اصلی که همانا کار و موقعیت های اجتماعی است می روند، تا دوره بعدی نیاز خود،همسر یا زن مورد علاقه خویش را به فراموشی می سپارند، و توقع دارند فریاد شکوه و شکایت زنان بلند نشود چراکه، این کارکرد برای روحیات و تمایلات مردانه بسیار طبیعی و عادی است.اما اگر یک مرد بخواهد به شکلی زندگی کند که، در کنار خواسته ها و تمایلات خود، خواسته و نیاز زن مورد علاقه خود را در نظر بگیرد لازم است، یک سری مهارت ها و توانایی هایی را کسب کند و به موضوعاتی توجه نماید که نتیجه این توجهات جلب رضایت زنان با احساس، معقول و وظیفه شناس است.
گاه مردان ادعا می کنند که پس از یک روز کاری، و پس از رنج ها و سختی هایی که در طول روز متحمل شدند، حق دارند، پس از وارد شدن به خانه، وقتی را به خود اختصاص دهند و در این زمان به تفریح و استراحت شخصی مشغول شوندو زن مورد علاقه آنها اجازه ندارد از او بخواهد ساعت های حضور در خانه را با هم تقسیم کنند، چرا که مردان خود وظیفه خویش را به خوبی می دانند و در زمان مقتضی همه عشق و محبت خود را به یکباره نثار او می کنند. بیشتر مردان هم عقیده دارند که بعد از چند بار مقاومت می توانند همه احساسات زنانه را تغییر دهند و برنامه ای پیش روی او بگذارند تا همه عشق و نیاز خود را در یک موقع مقرر از مرد دریافت کند.
این طرز برخورد و خلقیات بیشتر از سوی مردانی است که جنس زن را به خوبی نشناخته اند و تصور می کنند، همه احساسات و عواطف زنانه، با یک همبستری و یک هم آغوشی برآورده شده و زنان تا نوبت بعدی هم آغوشی، هیچ نیاز عاطفی دیگری ندارند. اما بر عکس برای زنان این نوع هم آغوشی، تبادل عشق و احساسات نیست بلکه بسیاری از زنان این نوع همبستری بی مقدمه را، یک نوع تجاوز محسوب می کنند چرا که برای زنان عشق و محبتی معنا دار است که همیشه جاری و پیوسته باشد و تنها رنگ و بوی جنسی نداشته باشد.
مردانی که اهل تلاش و کوشش هستند خود را غرق کار و فعالیت می کنند، این فعالیت به قدری آنها را سرگرم میکند که کمتر فرصت می کنند به زندگی مشترک بینیشند و نیازهای عاطفی و روحی همسر خود را مد نظر قرار دهند. دسته دیگری از مردان که فرصت فراغت بیشتری دارند، بعد از تشکیل زندگی مشترک گاه و بی گاه یاد دوران مجردی را زنده کرده و این اوقات را با دوستان سپری می کنند، یا به رفتار و کارهایی مراجعه می کنند که این نوع رفتار برای آنها در زمان تجرد آرامش به دنبال داشته است. اما مشکل اصلی از آنجا آغاز می شود که گاه این سر گرمی ها یا کار و فعالیت، مردان را کاملا به خود مشغول می سازد. مردان هم تصور می کنند همین که گاه و بی گاه در کنار همسر خود قرار می گیرند تا نیاز غریزی خود را رفع کنند و تصور می کنند برای زن هم همین توجه و حمایت کافی است. مردان اغلب با دوستان خود هم درد و دل کرده و زنان را موجودات زیاده خواه ، پر توقع و کنترل گر معرفی می کنند و یکدیگر را تشویق می کنند که نباید اسیر این زیاده خواهی های زنان شد و بهتر است از آنها فاصله گرفت تا از این راه به کنترل در آیند! البته فرهنگ غلط اجتماعی هم به این امر دامن می زند و مردان تصور می کنند اگر به نیازهای زن توجه کنند، زنان بر آنها چیره خواهند شد.
اما همین که زنان وارد زندگی مشترک می شوند بر آورده شدن نیازهای عاطفی و غریزی در آنها باعث می شود تا به زندگی و مردی که هستی خود را به پای او ریخته اند عشق بورزند. هر چه زمان می گذرد زن به همسر خود بیشتر وابسته می شود و دوست دارد برای تداوم این عشق و محبت از مرد مورد علاقه خود تضمین دریافت کند. مردان با برآورده شدن نیازهای مختلف فرصت می یابند تا به وظایف اصلی خود مانند کار و فعالیتهای اجتماعی فکر کنند که افراط و زیاده روی در کار موجب جدا شدن فکر و اندیشه آنان و به دنبال آن دور شدن فیزیکی از همسر خویش می شود.
اما در زنان، برآورده شدن نیازهای مختلف، همسو با احساسات و ساختار فکری آنها می باشد و آنان با سیراب شدن از عشق و محبت بیشتر به همسر و زندگی خود دلبسته می شوند. شکاف بین زن و مرد در خانواده هایی که روابط اصولی و منطقی بین زن و مرد حاکم نباشد، در زمان بچه دار شدن، به اوج خود می رسد. و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد این شکاف عمیق تر می گردد.
زنان با کمال ناباوری شاهد تلخ ترین تجربه خود می شوند و همین تشویش و اضطراب ناشی از دور شدن مرد باعث رفتارهایی از آنان می شود که مردان تصور میکنند زنان موجودات پر توقع و زیاده خواه هستند. زنان تصور می کنند که مردان با پرداختن به کار و فعالیت های مختلف از آنها دور می شوند و مردان هم تصور می کنند همین که در حد رفع نیاز خود به زن نزدیک می شوند کانون عشق و احساس او را سیراب می سازند. زنان برای کانون توجه شدن تلاش می کنند. گاه رفتار آنها پر خاشگر می شود و گاه همچون مادر‌، همسر خود را مورد توجه قرار می دهند. آنها همه راه ها را امتحان می کنند تا همسرشان آنگونه که آنان دوست دارند رفتار کند. اما هنگامی که از تلاش خود نتیجه ای دریافت نکردند مأیوس و ناامید می شوند.دسته ای از این زنان در سایه این ناامیدی و و احساس ناامنی، خود را به فعالیت های مختلف سرگرم می کنند و دسته ای دیگر دچار روان پریشی و افسردگی می شوند. در چنین زمانی اغلب مردان همسر خود را زنی می یابند که از همه جنبه های زندگی دل زده شده و نه تنها کوچکترین تلاشی برای بهبود زندگی ندارد بلکه این افسردگی همچون بختک بر زندگی آنها سایه افکنده است. این وضعیت برای مردان توجیهی است تا بیشتر به کار و فعالیت بپردازند یا از راههای گوناگون خود را سرگرم کنند.در این مقطع مردانی که با غیر از همسر خود رابطه برقرار می کنند، از چنین زنان بیگانه بسیار راضی و خوشنود می شوند چون این زنان بطور مقطعی از آنان انتظار دارند و هم اینکه چنین زنانی بیشتر به خاطر نیاز مادی خود با دیگران رابطه برقرار می کنند.و این زبانی است که برای چنین مردانی، قابل فهم تر از احساس زنانه است.بعضی مردان متمول هنگامی که از همسر خود فاصله می گیرند سعی می کنند، فاصله میان خود و همسرشان را با پول و امکانات مادی فراوان پر کنند .اگر چه بسیاری از این زنان به شدت به سمت مدگرایی و خرید های گوناگون رو می آورند، اما به هر حال همین زنان هم در وجود خود، خلاء عاطفی و روانی را حس می کنند.به همین خاطر این افراد به دلیل عقده های روانی که در درون خود می ریزند کاملا نا آرام و شکننده هستند.
اغلب زنان توقعات سخت و غیر معقولی ندارند بلکه مردان به واسطه تفاوت های مغزی و فرهنگی نمی توانند این نیازها را در رأس برنامه خود قرار دهند یا نگرانند اگر به خواسته های عاطفی زنان توجه نشان دهند، آنها پر توقع بار بیایند، یا از ارزش مردانگی آنها کاسته شود. اما این نوع مردان باید توجه داشته باشند که مهر و محبت و مورد توجه بودن، حق طبیعی یک زن است، و محروم کردن او از این حق طبیعی موجب عصیان و سرکشی او یا موجب افسردگی یا بیماریش می شود.بسیاری از زنان چون از این حق طبیعی محروم می شوند سعی می کنند اختیار همه زندگی را در دست بگیرند تا از این راه کمبودهای خود را جبران کنند. در صورتی که مردان، ماهر و با درایت باشند، از راه محبت به موقع، حتی زنان سلطه جو را هم به زنان مسئولیت پذیر تبدیل می کنند. اینکه پیوسته توصیه می شود مردان نباید خود را اسیر خواسته های زنانه کنند، این نیست که مردان باید زنان را از حق مسلم شان محروم کنند بلکه به این معنی است که هر انسان عاقلی موظف است در زندگی خود جانب اعتدال را رعایت کند و چنان خود را فرمانبر همسر (یا فرد دیگر) قرار ندهد که لجام زندگی او از هم گسسته شود و از نظر اجتماعی ارزش خود را از دست بدهد. مسلم است اگر زنی مایل است در زندگی بیش از حد معقول و معمول هزینه کند،یا توقعات او به شکلی است که نظام خانواده را به کلی ویران می سازد باید در مقابل خواسته های چنین فردی ایستاد و هرگز ارزش های اخلاقی و تفکر خردگرایانه را نباید فدای هیچ فردی نمود.
نظام رابطه یک زن و مرد هم مانند یک سیستم شراکت مالی است که هر دو طرف، سرمایه و تجربه خویش را وارد کاری مشترک کرده اند، تا در مقابل این تعامل نتیجه یا سودی را دریافت کنند، حال اگر شما بخواهید حقوق شریک مالی خود را نادیده بگیرید او عکس العمل نشان می دهد و به هر ترتیب در مقابل تمامیت خواهی و بی توجهی شما واکنش نشان می دهد و در نهایت اگر به این نتیجه رسید که شما حق و حقوق او را رعایت نمی کنید تصمیم به جدائی از شما را می گیرد. برعکس شما هم نمی توانید حق و حقوق خود را به شریک مالی خود ببخشید یا سیاست های مالی غلط او را به نحوی اجرا کنید که سرانجام این شرکت منجر به ورشکستگی شود. نظام خانواده و رابطه زن و مرد هم به همین شکل است و زن و مرد از راه ادامه این ارتباط تصمیم دارند تا نیازهای عاطفی،روانی و جنسی خویش را برآورده کنند و اگر قرار باشد طرف مقابل حق و حقوق آنها را نا دیده بگیرد،آنها از این نوع رابطه یا زندگی سرخورده می شوند.
افسردگی در اینجا یک عارضه است که به زندگی زوجین تحمیل شده و باعث تغییر رفتار و منش آنها شده است. حالت های روحی زوجین در این دوران واقعیت وجودی آنها نیست. برای از بین بردن افسردگی باید رفتار و سبک زندگی را تغییر داد و منتظر ماند تا نتیجه این تغییرات را در بهبود و سلامت زندگی مشترک دید و همچنین تلاش کرد تا مهارت های همسرداری را آموخت تا بتوان بدون تنش و اضطراب زندگی کرد. (در صورت تمایل راهکارهای تقویت روابط عاطفی بین همسران را در مکاتبه بعدی تقدیمتان خواهیم کرد)
پرسشگر محترم؛ زندگی مشترک، وقتی به مقصد موفقیت و آرامش خواهد رسید که با دقت فوق العاده عقل، آغاز و با صبر و گذشت و عشق و آگاهی، ادامه یابد.
موفق باشید. منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم.
نویسنده : زهرا محمدی





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین