یه چیزی تو فکرمه که بهم دستور میده تو باید این کارو انجام بدی و من هر کاری می کنم نمی تونم ازش رها شم و فکر می کنم باید انجامش بدم چون درسته؛ ولی دیگران این کارو انجام نمیدن. فکرمی کنم خدا بهم دستور میده. آیا خدا تو فکر انسان بهش دستور میده؟ آرامش ندارم. احساس می کنم دارم دیوانه میشم. با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید. پرسشگر گرامی؛ این افکار ، افکار مزاحمی هستند که شما باید با آنها مقابله کنید، نه اینکه تصور کنید از طرف خداوند است و سعی کنید آنها را تقویت کنید. شما با تقویت این افکار وضعیت خود را بدتر کرده و بهبودی شما سخت تر امکان پذیر می شود. خداوند در قرآن کریم ملاکی به دست مومنین داده تا به وسیله آن تشخیص دهند که کدام اندیشه و عمل شیطانی است و کدام اندیشه و عمل الهی؛ قرآن کریم می فرماید که شیطان همیشه انسان را به بدیها و پلیدیها و پلشتی ها تشویق می کند و در عوض خداوند انسان را به نیکی ها و پاکی ها و آرامش دعوت می نماید، حال با این ملاک قرآنی به خود و افکارتان بنگرید آیا این افکار، نیکی و پاکی و آرامش برای شما به ارمغان آورده اند و یا بدی و پلیدی و پلشتی که افسردگی و اضطراب از جمله آنها است به شما هدیه کرده اند؟ جواب مشخص است زیرا اگر شما آرامش خاطر داشتید و از اضطراب و افسردگی به دور بودید با ما تماس نمی گرفتید؛ پس تکرار این افکار به صورت اجباری در ذهن شما از تلقینات شیطان است و به این وسیله می خواهد شما را از خدا دور سازد؛ حال که شما این مطلب را دانستید باید با توکل بر خدا از دام شیطان رها گردید. روانشناسان اینگونه افکار را وسواس فکری می نامند و کسانی که با این افکار روبرو می شوند در اصطلاح وسواس فکری دارند، که در زیر در مورد وسواس فکری و راهکارهای مقابله با آن برای شما توضیح می دهم : تعریف وسواس فکری : وسواس فکری عبارت است از تکرار غیر ارادی و آزار دهنده افکار در ذهن که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار میکند. در وسواس فکری، فرد نمیتواند فکر را از ذهنش خارج کند؛یعنی یک فکر، عقیده و یا احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد. راهکارهای مقابله با وسواس فکری : 1. تکنیک اول استفاده ازتنش زدایی (ریلکسیشن) است. با توجه به اینکه ریشه نشخوار فکری اضطراب است و تنش زدایی ضد اضطراب است، آموزش و به کار گیری این تکنیک می تواند در کاهش اضطراب و در نتیجه کاهش نشخوار فکری شما اثر تاثیر زیادی داشته باشد. پژوهشگران در پژوهش های خود پیرامون این تکنیک کاربردی (که در سایت های مختلف قابل رؤیت است)، اثبات کرده اند که به کار گیری این تکنیک در بسیاری از موقعیت های اضطراب زای زندگی، تاثیر بسزایی در کاهش اضطراب دارد. این محققان به حدود سی و پنج مشکل که با به کار گیری این تکنیک برطرف می شود اشاره کرده اند. شما می توانید با مراجعه به یکی از مراکز مشاوره و روان درمانی نسبت به آموزش یکی از روش های آن اقدام نمایید. من در زیر، برخی از مشکلاتی که با این تکنیک می توان بر آنها غلبه کرد را برایتان بر می شمارم : الف- سردرد ناشی از انقباض عضلات جمجمه و سردرد های مزمن تنشی به دلیل تنش بیش از حد در عضلات اسکلتی سر و گردن آغاز می شوند و آموزش تنش زدایی تدریجی در تقلیل سردرد تنشی اثر غیر قابل انکاری دارد. ب- میگرن که به عنوان ضربان یک جانبة سر درد (فقط در یک قسمت از سر) که از درون و یا اطراف چشمها آغاز می شود تعریف شده و اغلب به وسیلة یک بو، دل بهم خوردگی، تهوع و.... برانگیخته میشود و گاهی توام با روان بی اشتهایی، حالت تهوع، استفراغ، کج خلقی، حساسیت، اختلال بینایی است. البته بیمارانی که تمرین منظم خانگی داشته اند رضایت خیلی بیشتری از کاهش سردردها داشته اند. پ- تقلیل اضطراب و درمان انواع هراس ها مانند هراس از گربه و ... ؛ حساسیت زدایی نظام دار یکی از اصلی ترین شیوه های درمانگری در انواع هراس است و تنش زدایی یکی از مولفه های اصلی این روش به حساب می آید. ت- با کاهش اضطراب به دنبال تنش زدایی، بخاطر کم شدن دفاع های ایمنی بدن که در حالت اضطراب به راه می افتند، تحمل و صبر ما برای تحمل تنیدگی ها افزایش می یابد. ث- تقلیل رگه های اضطرابی و تظاهرات اضطرابی زنان باردار. ج- درمان اضطراب امتحان. چ- تقلیل اضطراب کودکانی که در مدرسه دچار اضطراب مفرط شده اند. ح- تقلیل عوامل اضطرابی شخصیت مانند تنش عصبی، ضعف من، اضطراب پارانویا گونه، نداشتن تصویر روشن از خود و ... . خ- درمان فشار خون. آرامش با افزایش سرم k+ در خون رابطه مثبت و معنی دار دارد و k+ نیز با سلامت روانی رابطة مثبتی دارد و تنش زدایی با کاستن از ضربان قلب باعث افزایش این سرم در خون می شود. د- درمان بی خوابی و اختلال های مربوط به خواب (تنش زدایی بدنی به این افراد کمک می کند که به سرعت بخواب روند). ذ- روش مقابله ای در بیماران مبتلا به سرطان و نیز تقلیل برانگیختگی این بیماران هنگام شیمی درمانی. ر- درمان و پیشگیری از عود و رشد بیماریهای روان- تنی. ز- بهبود بیماریهای تنی روانزاد. ژ- کاهش ناراحتی ها و تنیدگیهای ناشی از بیماریهای قلب و عروق. ط- تقویت حافظه ( بهبود فرآیند ضبط، باز شناسی و اندوزش اطلاعات). ظ- تغییر و تقلیل رگه های اضطرابی شخصیت. ع-کنترل و غلبه بر لکنت زبان. غ- تقلیل حملات صرع. ف- بهبود کودکان مبتلا به فزون کنشی. ق- درمان بیماران مبتلا به آسم. ک- تقلیل دردهای مربوط به قاعدگی. گ- کاهش اسپاسم های عضلانی در بیماران مبتلا به فلج مغزی. ل- بهبود تمرین های ورزشی و دستیابی به استعدادهای کامل خود در ورزش. م- بهبود عملکردهای اجرایی و فعالیت های شغلی. ن- افزایش اعتماد به نفس در برخورد های اجتماعی. 2. دومین راهکار پیشنهادی ما در خصوص مشکلتان استفاده از تکنیک انحراف فکر است، این تکنیک به این صورت انجام می پذیرد که یک کش دور مچ خود بیندازید و وقتی چنین فکری به ذهنتان آمد این کش را گرفته و رها کنید و سپس یک عدد پیچیده مثل 958354 را در ذهن خود مجسم کنید و هفت تا هفت تا از آن کم کنید تا به کوچکترین عدد غیر قابل تقسیم برسید. این تکنیک بخاطر اینست که مکانیزم ذهن طوری است که در یک آن نمی تواند به دونقطه توجه کند و وقتی شما توجه جدی خود را به عدد فوق جلب می کنید، توجه ذهن از آن موضوع قبلی برگرادنه می شود و تدریجا می آموزد که مدیریت افکار را خود به عهده بگیرد و به افکار مزاحم اجازه حضور ندهد. 3. پیشنهاد دیگر ما استفاده از تکنیک تاخیر فکر است؛ یعنی شما برای آمدن اینگونه فکرها به ذهنتان وقتی تعیین کنید و وقتی این افکار خواستند به ذهنتان وارد شوند، به آنها بگویید که بروند و در فلان ساعتی که به آنها اختصاص داده اید بیایند و تدریجا با گذشت ایام، این ساعات را محدود تر کنید. فلسفه این تکنیک بر اینست که شما سازنده افکارتان هستید و بنابراین ارباب و صاحب اختیار آنها محسوب می شوید و در واقع آنها نوکر شما هستند؛ ولی در وسواس فکری آنها تبدیل به ارباب می شوند و جای شما را می گیرند و شما به نوکری آنها در می آیید و آنها به راحتی به شما امر و نهی می کنند که این امری بسایر منفی و مشمئز کننده و به دور از عزت و غیرت انسانی است، و لذا ما با این تکنیک می خواهیم شما را به جایگاه اصلی خویش برگرانیم و دوباره شما را اختیار دار و رییس افکارتان کنیم تا آنها طبق اراده و میل شما و با اجازه شما بیایند و بروند، نه اینکه هر وقت دلشان خواست بیایند و هر وقت دلشان خواست بروند. هدف اصلی ما آموزش مدیریت افکار تان به شما است، تا با قاطعیت تمام به مدیریت آنها بپردازید و به آنها بگویید که ذهن من طویله نیست که سرتان را بیندازید پایین و بدون اجازه بیایید و بروید، بلکه ذهن من ستاد فرماندهی است که همه چیز آن روی نظم و نظام است و حتی پشه هم برای پریدن در آن باید از من مجوز بگیرد. 4. چهارمین پیشنهاد ما در این خصوص استفاده از تکنیک توقف فکر است؛ یعنی وقتی شما قدرت کافی در کنترل و مدیریت افکار خود پیدا کردید، می توانید به راحتی دستور توقف به آنها بدهید و با ضرب مهر ورود ممنوع بر روی آنها، برای همیشه آنها را از ورود به ذهنتان محروم سازید. 5. تکنیک دیگر تبدیل فکر است؛ یعنی وقتی این افکار به ذهنتان می آید، به یک قدم قبل از آمدن این فکر به ذهنتان فکر کنید؛ به این معنی که به این فکر کنید که به چه چیزی فکر می کردید که این فکر به ذهنتان آمد و وقتی آن را پیدا کردید، دو باره به این فکر کنید که چه چیزی این فکر را به ذهنتان آورد و همین طور سلسله وار عمل نمایید و در مورد فکری قبل از فکر دیگر فکر کنید، تا به سرچشمه نهایی برسید؛ بزودی خواهید دید که استفاده از این روش قدرت مدیریتی زیادی به شما برای کنترل افکارتان می دهد. 6. از جمله کارهایی که شما می توانید برای رهایی از وسواستان به آن متوسل شوید، مشغول کردن خودتان به کارهای اجتماعی و ورزش و تفریحات جمعی است؛ تا آنجا که میتوانید از تنهایی بپرهیزید و خود را به کارهای مختلف مشغول کنید تا افکار وسواسی فرصت پیدا نکنند که به ذهن شما وارد شوند. 7. برای مطالعة درس هایتان هرگز در خانه و یا در اتاق خلوت نکنید؛ سعی نمایید که تمام مطالعاتتان در کتابخانه باشد. 8. با کارهای مختلف به تقویت ارادة خود بپردازید تا بتوانید به برخی از کارهایی که به صورت اجباری انجام می دهید یک (نه) بزرگ بگویید. 9. به برخی از آثار و پیامدهای زشت و سوء وسواس، فکر کنید و ببینید که این کارهای زشت و بی دلیل چگونه شما را پیش خانواده، دوستان و آشنایان خوار و خفیف کرده و شما که قبلا شخصیّت خوب، مثبت و محترمی بین همگان داشتید، اکنون فردی سَبُک، مسخره و دلقک اطرافیان شده اید؛ و توجه داشته باشید که اگر به وسواس خود پایان ندهید اوضاع بسیار وخیم تر از الان خواهد شد و احتمالا کارتان به دارو درمانی و بیمارستان روانی خواهد کشید. 10. همیشه این ذکر را با توجه به معنی آن بر زبان و قلب خود جاری کنید که:(بِسم الله و بِالله، تَوکَلتُ علی الله، أعوذُ بِالله السمیعُ العلیم مِن الشیطانِ الرجیم). 11. توجه برگردانی فعال؛ به صورت ارادی به چیزی توجه کنید که مثبت است. پژوهش ها نشان داده اند افرادی که از این شیوه استفاده میکنند، طول مدت افسردگی آنها خیلی کمتر از کسانی است که از شیوه مقابله با نشخوار فکری استفاده میکنند. 12. با در پیش گرفتن فعالیت ذهنی دیگر، موقتا از آن حالت کناره گیری کنید؛ شما میتوانید به بازی های فکری بپردازید. تلویزیون ببینید. یک فایل صوتی بشنوید که مستلزم به کارگیری فکر شماست. تلفن را بردارید و به دوستان و فامیل زنگ بزنید. خلاصه فقط ذهنتان را بی دلیل و یا با هر چیز کوچکی مشغول به هر چیزی کنید غیر از آن فکر منفی. 13. قلم و کاغذ به دست گیرید و همگی افکار منفی خود را بنویسید؛ نوشتن بار سنگین افکار را سبک کرده و گاه با خواندن نوشته ها ممکن است شما را به خنده یا شگفتی از افکار غیرمنطقی خود وا دارد. در عین حال وقتی فکرتان را نوشتید راحت تر میتوانید آن را بررسی کنید و خطاهایش را شناسایی نمایید. 14. دست زدن به یک فعالیت؛ افراد در حالت افسردگی حوصله هیچ کاری ندارد و دچار نوعی کندی و رکود هستند. با دست زدن به یک فعالیت که شما را در حالت برانگیختگی قرار دهد میتوانید از حالت وسواس فکری فاصله بگیرید. ورزش فعالیتهای اجتماعی، پرهیز از تنهایی، پرهیز جدی از بیکاری زیرا فکر زائد مال وقت زاید است، سرزدن به خویشان و دوستان، تعمیر و به اصطلاح ور رفتن با وسایلی که علاقه به تعمیر آنها دارید، ساختن وسایل الکترونیکی ساده، همه و همه از فعالیتهایی هستند که می تواندد از انحراف فکر شما به سوی افکار وسواسی و نشخواری جلو گیری نمایند. 15. از آنجا که معمولا افکار مزاحم در تنهایی به ذهن افراد وارد می شود، حتی المقدور در مکان های خلوت و تنهایی به مدت زیاد اجتناب کنید و همانطور که گفته شد حتی سعی کنید مطالعات خود را در کتابخانه یا قرائت خانه های عمومی انجام دهید. 16. هرگاه احساس تنهایی کردید، با دیگران ارتباط برقرار کنید. 17. ارتباط خود را با افراد با نشاط و شاد و اجتماعی بیشتر کنید و از گوشه گیری بپرهیزید. 18. اوقات فراغت خود را به ورزش، مخصوصا ورزش های دسته جمعی ، مطالعه، کارهای هنری و... بگذرانید. 19. برای اوقات شبانه روز خود جدولی تهیه کنید و کارها و فعالیت های شبانه روزی خود را در آن یادداشت نموده و سعی نمایید که زمان خالی نداشته باشید؛ البته برنامه های تدوین شده باید متناسب با توانایی های جسمی و روانی شما باشد. این جمله طلایی ( که در بالا هم بدان اشاره شد) را بیاد داشته باشید که : وسواس از فکر زاید ناشی می شود و فکر زاید مال وقت زاید است لذا با مشغول کردن خود به فعالیتهای مختلف وقت زاید برای خود باقی نگذارید. 20. تقویت اعتماد به نفس و توجه شدید به ارزش ها؛ هر قدر اعتماد به نفس بیشتر شود، اضطراب های ناشی از وسواس های فکری کاهش می یابد. 21. غیر منطقی بودن این افکار را به خود یادآوری کنید و سعی کنید ذهن خود را به امر دیگری متمرکز کنید البته استفاده از جملات مثبت جایگزین هم موثر است. 22. در هنگام مواجه شدن با این افکار، می توانید از ذکر (لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم) استفاده کنید. 23. هر روز به خودتان تلقین کنید که من قادرم افکار وسواسی ام را کنار بگذارم؛ زیرا تلقین از راههای مبارزه با افکار منفی است و وسواس فکری نیز چیزی جز یک فکر منفی مزاحم نیست. 24. اگر در محیط های خاصی دچار این افکار می شوید، سعی کنید از این محیط ها دوری کنید. 25. به افکار مزاحم توجه نکنید و نسبت به آنها بی اعتنا باشید. 26. عجولانه تصمیم نگیرید، زیرا ممکن شکست بخورید و شکست هم زمینه وسواس را بیشتر می کند. 27. هنگام تصمیم گیری ها تردید نکنید. 28. و در پایان اینکه، اگر این حالت در شما بسیار قوی است و واقعا با تکنیکهای یاد شده از پس آن بر نمی آیید ابتدا به یک متخصص اعصاب و روان(روانپزشک) مراجعه نمایید تا وی با تجویز چند قرص ساده به کنترل اضطراب شما بپردازد و بعد از یکی دو هفته که از مصرف قرص ها گذشت و شما اندکی برخود مسلط شدید، راهکارهای گفته شده را پی گیری نمایید تا درمان کامل گردد. پرسشگر گرامی؛ باید بدانید درمان وسواس فکری نیاز به حوصله و صبر و پشتکار شما دارد و در مواقعی هم نیاز به یک مشاور و روان شناس می باشد که بهبودی شما را تسریع کند. موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
یه چیزی تو فکرمه که بهم دستور میده تو باید این کارو انجام بدی و من هر کاری می کنم نمی تونم ازش رها شم و فکر می کنم باید انجامش بدم چون درسته؛ ولی دیگران این کارو انجام نمیدن. فکرمی کنم خدا بهم دستور میده. آیا خدا تو فکر انسان بهش دستور میده؟ آرامش ندارم. احساس می کنم دارم دیوانه میشم.
یه چیزی تو فکرمه که بهم دستور میده تو باید این کارو انجام بدی و من هر کاری می کنم نمی تونم ازش رها شم و فکر می کنم باید انجامش بدم چون درسته؛ ولی دیگران این کارو انجام نمیدن. فکرمی کنم خدا بهم دستور میده. آیا خدا تو فکر انسان بهش دستور میده؟ آرامش ندارم. احساس می کنم دارم دیوانه میشم.
با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید.
پرسشگر گرامی؛ این افکار ، افکار مزاحمی هستند که شما باید با آنها مقابله کنید، نه اینکه تصور کنید از طرف خداوند است و سعی کنید آنها را تقویت کنید. شما با تقویت این افکار وضعیت خود را بدتر کرده و بهبودی شما سخت تر امکان پذیر می شود. خداوند در قرآن کریم ملاکی به دست مومنین داده تا به وسیله آن تشخیص دهند که کدام اندیشه و عمل شیطانی است و کدام اندیشه و عمل الهی؛ قرآن کریم می فرماید که شیطان همیشه انسان را به بدیها و پلیدیها و پلشتی ها تشویق می کند و در عوض خداوند انسان را به نیکی ها و پاکی ها و آرامش دعوت می نماید، حال با این ملاک قرآنی به خود و افکارتان بنگرید آیا این افکار، نیکی و پاکی و آرامش برای شما به ارمغان آورده اند و یا بدی و پلیدی و پلشتی که افسردگی و اضطراب از جمله آنها است به شما هدیه کرده اند؟ جواب مشخص است زیرا اگر شما آرامش خاطر داشتید و از اضطراب و افسردگی به دور بودید با ما تماس نمی گرفتید؛ پس تکرار این افکار به صورت اجباری در ذهن شما از تلقینات شیطان است و به این وسیله می خواهد شما را از خدا دور سازد؛ حال که شما این مطلب را دانستید باید با توکل بر خدا از دام شیطان رها گردید.
روانشناسان اینگونه افکار را وسواس فکری می نامند و کسانی که با این افکار روبرو می شوند در اصطلاح وسواس فکری دارند، که در زیر در مورد وسواس فکری و راهکارهای مقابله با آن برای شما توضیح می دهم :
تعریف وسواس فکری :
وسواس فکری عبارت است از تکرار غیر ارادی و آزار دهنده افکار در ذهن که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار میکند. در وسواس فکری، فرد نمیتواند فکر را از ذهنش خارج کند؛یعنی یک فکر، عقیده و یا احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.
راهکارهای مقابله با وسواس فکری :
1. تکنیک اول استفاده ازتنش زدایی (ریلکسیشن) است. با توجه به اینکه ریشه نشخوار فکری اضطراب است و تنش زدایی ضد اضطراب است، آموزش و به کار گیری این تکنیک می تواند در کاهش اضطراب و در نتیجه کاهش نشخوار فکری شما اثر تاثیر زیادی داشته باشد. پژوهشگران در پژوهش های خود پیرامون این تکنیک کاربردی (که در سایت های مختلف قابل رؤیت است)، اثبات کرده اند که به کار گیری این تکنیک در بسیاری از موقعیت های اضطراب زای زندگی، تاثیر بسزایی در کاهش اضطراب دارد. این محققان به حدود سی و پنج مشکل که با به کار گیری این تکنیک برطرف می شود اشاره کرده اند. شما می توانید با مراجعه به یکی از مراکز مشاوره و روان درمانی نسبت به آموزش یکی از روش های آن اقدام نمایید. من در زیر، برخی از مشکلاتی که با این تکنیک می توان بر آنها غلبه کرد را برایتان بر می شمارم :
الف- سردرد ناشی از انقباض عضلات جمجمه و سردرد های مزمن تنشی به دلیل تنش بیش از حد در عضلات اسکلتی سر و گردن آغاز می شوند و آموزش تنش زدایی تدریجی در تقلیل سردرد تنشی اثر غیر قابل انکاری دارد.
ب- میگرن که به عنوان ضربان یک جانبة سر درد (فقط در یک قسمت از سر) که از درون و یا اطراف چشمها آغاز می شود تعریف شده و اغلب به وسیلة یک بو، دل بهم خوردگی، تهوع و.... برانگیخته میشود و گاهی توام با روان بی اشتهایی، حالت تهوع، استفراغ، کج خلقی، حساسیت، اختلال بینایی است. البته بیمارانی که تمرین منظم خانگی داشته اند رضایت خیلی بیشتری از کاهش سردردها داشته اند.
پ- تقلیل اضطراب و درمان انواع هراس ها مانند هراس از گربه و ... ؛ حساسیت زدایی نظام دار یکی از اصلی ترین شیوه های درمانگری در انواع هراس است و تنش زدایی یکی از مولفه های اصلی این روش به حساب می آید.
ت- با کاهش اضطراب به دنبال تنش زدایی، بخاطر کم شدن دفاع های ایمنی بدن که در حالت اضطراب به راه می افتند، تحمل و صبر ما برای تحمل تنیدگی ها افزایش می یابد.
ث- تقلیل رگه های اضطرابی و تظاهرات اضطرابی زنان باردار.
ج- درمان اضطراب امتحان.
چ- تقلیل اضطراب کودکانی که در مدرسه دچار اضطراب مفرط شده اند.
ح- تقلیل عوامل اضطرابی شخصیت مانند تنش عصبی، ضعف من، اضطراب پارانویا گونه، نداشتن تصویر روشن از خود و ... .
خ- درمان فشار خون. آرامش با افزایش سرم k+ در خون رابطه مثبت و معنی دار دارد و k+ نیز با سلامت روانی رابطة مثبتی دارد و تنش زدایی با کاستن از ضربان قلب باعث افزایش این سرم در خون می شود.
د- درمان بی خوابی و اختلال های مربوط به خواب (تنش زدایی بدنی به این افراد کمک می کند که به سرعت بخواب روند).
ذ- روش مقابله ای در بیماران مبتلا به سرطان و نیز تقلیل برانگیختگی این بیماران هنگام شیمی درمانی.
ر- درمان و پیشگیری از عود و رشد بیماریهای روان- تنی.
ز- بهبود بیماریهای تنی روانزاد.
ژ- کاهش ناراحتی ها و تنیدگیهای ناشی از بیماریهای قلب و عروق.
ط- تقویت حافظه ( بهبود فرآیند ضبط، باز شناسی و اندوزش اطلاعات).
ظ- تغییر و تقلیل رگه های اضطرابی شخصیت.
ع-کنترل و غلبه بر لکنت زبان.
غ- تقلیل حملات صرع.
ف- بهبود کودکان مبتلا به فزون کنشی.
ق- درمان بیماران مبتلا به آسم.
ک- تقلیل دردهای مربوط به قاعدگی.
گ- کاهش اسپاسم های عضلانی در بیماران مبتلا به فلج مغزی.
ل- بهبود تمرین های ورزشی و دستیابی به استعدادهای کامل خود در ورزش.
م- بهبود عملکردهای اجرایی و فعالیت های شغلی.
ن- افزایش اعتماد به نفس در برخورد های اجتماعی.
2. دومین راهکار پیشنهادی ما در خصوص مشکلتان استفاده از تکنیک انحراف فکر است، این تکنیک به این صورت انجام می پذیرد که یک کش دور مچ خود بیندازید و وقتی چنین فکری به ذهنتان آمد این کش را گرفته و رها کنید و سپس یک عدد پیچیده مثل 958354 را در ذهن خود مجسم کنید و هفت تا هفت تا از آن کم کنید تا به کوچکترین عدد غیر قابل تقسیم برسید. این تکنیک بخاطر اینست که مکانیزم ذهن طوری است که در یک آن نمی تواند به دونقطه توجه کند و وقتی شما توجه جدی خود را به عدد فوق جلب می کنید، توجه ذهن از آن موضوع قبلی برگرادنه می شود و تدریجا می آموزد که مدیریت افکار را خود به عهده بگیرد و به افکار مزاحم اجازه حضور ندهد.
3. پیشنهاد دیگر ما استفاده از تکنیک تاخیر فکر است؛ یعنی شما برای آمدن اینگونه فکرها به ذهنتان وقتی تعیین کنید و وقتی این افکار خواستند به ذهنتان وارد شوند، به آنها بگویید که بروند و در فلان ساعتی که به آنها اختصاص داده اید بیایند و تدریجا با گذشت ایام، این ساعات را محدود تر کنید. فلسفه این تکنیک بر اینست که شما سازنده افکارتان هستید و بنابراین ارباب و صاحب اختیار آنها محسوب می شوید و در واقع آنها نوکر شما هستند؛ ولی در وسواس فکری آنها تبدیل به ارباب می شوند و جای شما را می گیرند و شما به نوکری آنها در می آیید و آنها به راحتی به شما امر و نهی می کنند که این امری بسایر منفی و مشمئز کننده و به دور از عزت و غیرت انسانی است، و لذا ما با این تکنیک می خواهیم شما را به جایگاه اصلی خویش برگرانیم و دوباره شما را اختیار دار و رییس افکارتان کنیم تا آنها طبق اراده و میل شما و با اجازه شما بیایند و بروند، نه اینکه هر وقت دلشان خواست بیایند و هر وقت دلشان خواست بروند. هدف اصلی ما آموزش مدیریت افکار تان به شما است، تا با قاطعیت تمام به مدیریت آنها بپردازید و به آنها بگویید که ذهن من طویله نیست که سرتان را بیندازید پایین و بدون اجازه بیایید و بروید، بلکه ذهن من ستاد فرماندهی است که همه چیز آن روی نظم و نظام است و حتی پشه هم برای پریدن در آن باید از من مجوز بگیرد.
4. چهارمین پیشنهاد ما در این خصوص استفاده از تکنیک توقف فکر است؛ یعنی وقتی شما قدرت کافی در کنترل و مدیریت افکار خود پیدا کردید، می توانید به راحتی دستور توقف به آنها بدهید و با ضرب مهر ورود ممنوع بر روی آنها، برای همیشه آنها را از ورود به ذهنتان محروم سازید.
5. تکنیک دیگر تبدیل فکر است؛ یعنی وقتی این افکار به ذهنتان می آید، به یک قدم قبل از آمدن این فکر به ذهنتان فکر کنید؛ به این معنی که به این فکر کنید که به چه چیزی فکر می کردید که این فکر به ذهنتان آمد و وقتی آن را پیدا کردید، دو باره به این فکر کنید که چه چیزی این فکر را به ذهنتان آورد و همین طور سلسله وار عمل نمایید و در مورد فکری قبل از فکر دیگر فکر کنید، تا به سرچشمه نهایی برسید؛ بزودی خواهید دید که استفاده از این روش قدرت مدیریتی زیادی به شما برای کنترل افکارتان می دهد.
6. از جمله کارهایی که شما می توانید برای رهایی از وسواستان به آن متوسل شوید، مشغول کردن خودتان به کارهای اجتماعی و ورزش و تفریحات جمعی است؛ تا آنجا که میتوانید از تنهایی بپرهیزید و خود را به کارهای مختلف مشغول کنید تا افکار وسواسی فرصت پیدا نکنند که به ذهن شما وارد شوند.
7. برای مطالعة درس هایتان هرگز در خانه و یا در اتاق خلوت نکنید؛ سعی نمایید که تمام مطالعاتتان در کتابخانه باشد.
8. با کارهای مختلف به تقویت ارادة خود بپردازید تا بتوانید به برخی از کارهایی که به صورت اجباری انجام می دهید یک (نه) بزرگ بگویید.
9. به برخی از آثار و پیامدهای زشت و سوء وسواس، فکر کنید و ببینید که این کارهای زشت و بی دلیل چگونه شما را پیش خانواده، دوستان و آشنایان خوار و خفیف کرده و شما که قبلا شخصیّت خوب، مثبت و محترمی بین همگان داشتید، اکنون فردی سَبُک، مسخره و دلقک اطرافیان شده اید؛ و توجه داشته باشید که اگر به وسواس خود پایان ندهید اوضاع بسیار وخیم تر از الان خواهد شد و احتمالا کارتان به دارو درمانی و بیمارستان روانی خواهد کشید.
10. همیشه این ذکر را با توجه به معنی آن بر زبان و قلب خود جاری کنید که:(بِسم الله و بِالله، تَوکَلتُ علی الله، أعوذُ بِالله السمیعُ العلیم مِن الشیطانِ الرجیم).
11. توجه برگردانی فعال؛ به صورت ارادی به چیزی توجه کنید که مثبت است. پژوهش ها نشان داده اند افرادی که از این شیوه استفاده میکنند، طول مدت افسردگی آنها خیلی کمتر از کسانی است که از شیوه مقابله با نشخوار فکری استفاده میکنند.
12. با در پیش گرفتن فعالیت ذهنی دیگر، موقتا از آن حالت کناره گیری کنید؛ شما میتوانید به بازی های فکری بپردازید. تلویزیون ببینید. یک فایل صوتی بشنوید که مستلزم به کارگیری فکر شماست. تلفن را بردارید و به دوستان و فامیل زنگ بزنید. خلاصه فقط ذهنتان را بی دلیل و یا با هر چیز کوچکی مشغول به هر چیزی کنید غیر از آن فکر منفی.
13. قلم و کاغذ به دست گیرید و همگی افکار منفی خود را بنویسید؛ نوشتن بار سنگین افکار را سبک کرده و گاه با خواندن نوشته ها ممکن است شما را به خنده یا شگفتی از افکار غیرمنطقی خود وا دارد. در عین حال وقتی فکرتان را نوشتید راحت تر میتوانید آن را بررسی کنید و خطاهایش را شناسایی نمایید.
14. دست زدن به یک فعالیت؛ افراد در حالت افسردگی حوصله هیچ کاری ندارد و دچار نوعی کندی و رکود هستند. با دست زدن به یک فعالیت که شما را در حالت برانگیختگی قرار دهد میتوانید از حالت وسواس فکری فاصله بگیرید. ورزش فعالیتهای اجتماعی، پرهیز از تنهایی، پرهیز جدی از بیکاری زیرا فکر زائد مال وقت زاید است، سرزدن به خویشان و دوستان، تعمیر و به اصطلاح ور رفتن با وسایلی که علاقه به تعمیر آنها دارید، ساختن وسایل الکترونیکی ساده، همه و همه از فعالیتهایی هستند که می تواندد از انحراف فکر شما به سوی افکار وسواسی و نشخواری جلو گیری نمایند.
15. از آنجا که معمولا افکار مزاحم در تنهایی به ذهن افراد وارد می شود، حتی المقدور در مکان های خلوت و تنهایی به مدت زیاد اجتناب کنید و همانطور که گفته شد حتی سعی کنید مطالعات خود را در کتابخانه یا قرائت خانه های عمومی انجام دهید.
16. هرگاه احساس تنهایی کردید، با دیگران ارتباط برقرار کنید.
17. ارتباط خود را با افراد با نشاط و شاد و اجتماعی بیشتر کنید و از گوشه گیری بپرهیزید.
18. اوقات فراغت خود را به ورزش، مخصوصا ورزش های دسته جمعی ، مطالعه، کارهای هنری و... بگذرانید.
19. برای اوقات شبانه روز خود جدولی تهیه کنید و کارها و فعالیت های شبانه روزی خود را در آن یادداشت نموده و سعی نمایید که زمان خالی نداشته باشید؛ البته برنامه های تدوین شده باید متناسب با توانایی های جسمی و روانی شما باشد. این جمله طلایی ( که در بالا هم بدان اشاره شد) را بیاد داشته باشید که : وسواس از فکر زاید ناشی می شود و فکر زاید مال وقت زاید است لذا با مشغول کردن خود به فعالیتهای مختلف وقت زاید برای خود باقی نگذارید.
20. تقویت اعتماد به نفس و توجه شدید به ارزش ها؛ هر قدر اعتماد به نفس بیشتر شود، اضطراب های ناشی از وسواس های فکری کاهش می یابد.
21. غیر منطقی بودن این افکار را به خود یادآوری کنید و سعی کنید ذهن خود را به امر دیگری متمرکز کنید البته استفاده از جملات مثبت جایگزین هم موثر است.
22. در هنگام مواجه شدن با این افکار، می توانید از ذکر (لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم) استفاده کنید.
23. هر روز به خودتان تلقین کنید که من قادرم افکار وسواسی ام را کنار بگذارم؛ زیرا تلقین از راههای مبارزه با افکار منفی است و وسواس فکری نیز چیزی جز یک فکر منفی مزاحم نیست.
24. اگر در محیط های خاصی دچار این افکار می شوید، سعی کنید از این محیط ها دوری کنید.
25. به افکار مزاحم توجه نکنید و نسبت به آنها بی اعتنا باشید.
26. عجولانه تصمیم نگیرید، زیرا ممکن شکست بخورید و شکست هم زمینه وسواس را بیشتر می کند.
27. هنگام تصمیم گیری ها تردید نکنید.
28. و در پایان اینکه، اگر این حالت در شما بسیار قوی است و واقعا با تکنیکهای یاد شده از پس آن بر نمی آیید ابتدا به یک متخصص اعصاب و روان(روانپزشک) مراجعه نمایید تا وی با تجویز چند قرص ساده به کنترل اضطراب شما بپردازد و بعد از یکی دو هفته که از مصرف قرص ها گذشت و شما اندکی برخود مسلط شدید، راهکارهای گفته شده را پی گیری نمایید تا درمان کامل گردد.
پرسشگر گرامی؛ باید بدانید درمان وسواس فکری نیاز به حوصله و صبر و پشتکار شما دارد و در مواقعی هم نیاز به یک مشاور و روان شناس می باشد که بهبودی شما را تسریع کند.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید.
نویسنده : غلامرضا مهرانفر
- [سایر] مرس از جوابتون .... می دونم این راحلی که شما گذاشتید می تونه کمک کنه ... و منم به خدا توسل کردم و میکنم ... اما فکر می کردم از طریق روانشناسی بهم کمک می کنید ... با کاری که باهم کرد و میکنه احساس حقارت می کنم با این احساس حقارت چیکار کنم؟بعدش درسته از یه طرف با کاراش دلمو شکوند و اعتماد ریشه کن کرد ... اما از طرف دیگه ... نمی دونم چه جوری بگم ...از اینکه تصمیم گرفتم ازش جدا شم (یعنی چاره ای واسم نذاشته)... احساس بدی دارم ... فکر میکنم دوسش دارم ... اما نمی تونم باش ادامه بدم ... با این احساس هم چیکار کنم ... خواهش میکنم در این تصمیم گیری بهم کمک کنید... بنظر شما درستش اینه که از هم جدا شیم ... اگه مردی دنبال نازی و ادای خانمای دیگه بیفته دیگه قابل اعتماد نیست.. درسته؟ اما اینو بگم اگه من در این مورد باهاش بحث نکنم خیلی خیلی باهام مهربون میشه اما هیچوقت دست از نوشتن پیاماش ورنمیداره و همچنان موبایلش پین کد داره ... سپاس که وقت میذارید واسه کمک به همه عزیزانی که برای حل مشکلاتشون به این سایت رجوع میکنند آرزوی موفقیت دارم برای همه شما مشاوران گرامی
- [سایر] سلام. چطور میتونم به همسرم کمک کنم که بفهمه معنویت تو زندگی خوبه. نماز نمی خونه، خمس نداده و حرف منطقی در مورد مضرات ماهواره رو قبول نداره. آرامش داریم، بهم محبت داره و منم دوستش دارم ولی دارم اذیت می شم. بهش هم گفتم این بی توجهی هات به این مسائل منو آزار میده، ولی هر چی هم بهش می گم و هر کاری هم می کنم تاثیری روش نداره. وضع کارش هم بد شده. تو این موقعیت ها بهش میگم برو از خدا کمک بگیر، خدا دوست داره صدای بنده اش رو بشنوه. سخته سخت؛ اما خدا صبر و تحمل زیادی بهم داده. سه ساله عروسی کردیم. پسر نجیب و خانواده داریه. جو خونه شون اینطوریه. بچه که بوده، پدرشوهرم فوت کرده و سرپرست خانواده بوده. تو خانوادشون روی تربیت معنوی بچه ها کار نشده. خودم کارمندم و شوهرم مهندس و بچه نداریم. شما بگید با این وضعیت من چکارکنم؟
- [سایر] باسلام شوهر من تو دوران عقد که یک و نیم سال بود هراز گاهی سیگار میکشید اما الان که 5 ماهه عروسی کردیم تقریبا یک ماه هست که هرروز یه دونه سیگار میکشه و این منو خیلی عذابم میده تو دوران عقدمون قول داده بود که سیگارشو ترک کنه و حدود 6 ماه سیگار نکشید اما الان زیاد شده من نمیتونم با سیگار کشیدنش کنار بیام به نظرتون من چیکار باید بکنم البته یادآور میشم که تو خانواده ما اصلا افراد سیگاری همیشه بد تلقی شدن یعنی پدرم اصلا دختر به سیگاری نمیده و ما فکر نمیکردیم که ایشون سیگار میکشن پسر همکار بابام هست و من روز خواستگاری که پرسیدم در مورد سیگارش گفتند که سیگار نمیکشند الان که بهش میگم چرا اون موقع اونطوری گفتی میگه اون وقت به من جواب رد میدادی هرموقع بوی سیگار میده من کلافه و عصبانی میشم چون هم از بوش بدم میاد هم اینکه از بچگی احساس بدی نسبت به افراد سیگاری داشتم
- [سایر] با عرض سلام و روز بخیر در دوران دانشجویی با همکلاسیم (دختر) آشنا شدم و بیشتر اون به رابطه با من تمایل داشت، مرتب به هم پیام میداد و زنگ میزد ولی همش مربوط میشد به درس و دانشگاه. دانشگاه که تموم شد، رابطمون قطع شد. چند وقت پیش به یادش افتادم اتفاقی، که به نظر خودم کار خدا بود، زنگ زدم بهش و رابطه از سر گرفته شد. گذشت تا اینکه تو محل کارم نیاز به منشی داشتیم، سفارش کردم و اومد اونجا مشغول به کار شد. تازه که اومده بود دائم بهم پیام میداد و بهم ابراز محبت میکرد (خیلی زیاد). اولش برام عادی بود و بعضی وقتا کلافم میکرد ولی کم کم بهش وابسته شدم. از اون طرف اون کم کم سردی نشون داد و رابطشو هر روز باهم کم کرد. من که بهش وابسته شده بودم، بهش اعتراض کردم و گفتم چرا عوض شدی و ازم یاد نمیگیری. اونم که همش صادقه و اصلن دروغ نمیگه، گفت سرم تازگیا خیلی شلوغ شده و یادم میره. منم چند بار بهش گیر دادم ولی اون تغییر نکرد (البته گاهی هم مثل قبل بهم پیام میداد و میخواست نشون بده که عوض نشده). چند روز پیش باز بهش کیر دادم و اون اعصابش خرد شد و دعوامون شد یه کمی و خیلی زود آشتی کردیم. به غرورم بر خورد و البته یه کمی هم میترسیدم از گناه این رابطه، باهاش قطع رابطه کردم و نرفتم سراغش. از این ماخرا چند روزی میگزره و خیلی دارم اذیت میشم، کم خواب شدم و همیشه تو فکرشم. لطفا یه راه حل خوب بهم پیشنهاد بدین تا راحت شم. یه نکته: دختره اصلن اجتماعی نیست و ترجیح میده همیشه تنها باشه ولی چون من به نظر خودش خیلی عالی بودم باهام رابطه داشت.
- [سایر] یه سلام به اندازه تمام ثوابی که بردین تا من رو علاقه مند کردین که به صحبتهای بعضی از روحانیون گوش بدم. من یه دختر 18 ساله ام . یه موضوع تکراریه میدونم .اما بالاخره همونطور که شاید بعضی وقتا خانوادم نتونن مسئله ریاضی منو حل کنن چون متخصص این امر نیستن در مورد مسائل شرعی هم نتونن کمکم کنن. من کاملا شرمسارم از اینکه با این سن هنوز نمازهامو 4 تا درمیون میخونم . پشت کنکور هستم شاید بیشتر از هر موقعی الان به خدا نیاز دارم و میدونم که الان خدا از من راضی نیست اینو در قلبم حس میکنم. اما من دوست ندارم نمازم رو بخونم در حالی که مثل موقعی که پدرم نماز میخونه و حواسش به گل استقلاله . درسته نمازم 4 تا درمیونه اما همون یه بار هم که میخونم اشک میریزمو میخونم . به خدا نه به این دلیل که نیاز یا حاجتی داشته باشم ! بالاخره هر کی پا تو راهی بزاره که بهش زیاد وارد نیست یه کم میترسه. از ماه رمضون به بعد احساس تنهایی عجیبی میکنم اما احساس میکنم که خدا یه چیزه با ارزش بهم داده که باعث میشه براش گریه کنم یادش باشم و به بعضی از خواسته هاش بهتر عمل کنم. نماز نخوندنم مانع از نگهداری این ودیعه میشه! راستش تا به حال کسی نتونسته منو قانع کنه که چرا حتی بدون حضور قلب باید نمازم رو بخونم ! کمک اقای مرادی eltemase doa
- [سایر] سلام خسته نباشید.. مشکلی دارم که نمیدونم چی کار کنم... راه حلی براش پیدا نکردم امیدوارم بتونید کمکم کنید... یکی از مشکلاتم این است که وقتی از مسافرت برمیگردم احساس غم شدیدی پیدا میکنم .... نمیدونم چی کار کنم هر چه هم می گردم علتشو پیدا نمی کنم.... البته با این مشکلم کنار می آیم ولی این یکی مشکلم واقعا راه حلی براش ندارم ... خیلی عصبانیم می کنه و احساس استرس شدید بهم دست میده.. اونم اینکه زمانی 12 سال داشتم یه اتفاق خیلی بد واسم افتاد... اون خاطره چند ماهه که دوباره به یادم می آید الان 5 سال ازش گذشته ولی همش میاد تو ذهنم... هر دفعه هم ناراحت ترم میکنه... واقعا نمی دونم چی کار کنم هر کار میکنم بهش فکر نکنم میاد تو ذهنم... تو رو خدا کمکم کنید....
- [سایر] با سلام خدمت شما سرور گرامی یه مدتی هست که خیلی استرس دارم سر چیزای بی خودی مثلا میگن میخوایم برم خورنه فلانی یا فلان شخص میخواد بیاد استرس میگیریم یا اگه وارد جمعی میشم که میخوام احوال پرسی کنم بعد از احوال پرسی با یکی دو نفر اول با بقیه که میخوام احوال پرسی کنم احساس میکنم صورتم میلرزه . خیلی دل نازک شدم البته بودم ولی الان بیشتر شده و هر وقت یکی بهم چیزی میگه نمی تونم از خودم دفاع کنم و قلبم شروع به تپش میکنه و صورتم میلرزه و نمی تونم جواب بدم و گریم می گیره تو رو خدا برام راهی پیدا کنید اینها بیشتر در رابطه با برخورد با خانواده شوهرم هست البته نه خود شوهرم من در برابر خشونت دیگران زود خودمو می بازم و گریه می افتم
- [سایر] سلام امروز که برنامه تونو دیدم از حرفاتون خوشم اومد. من از اون ادمام که هرچی به عیدنزدیک میشیم مضطربتر میشم هر شب که میخابم ارزو میکنم دیگه بلند نشم.از نفس کشیدن خسته شدم.با گریه میخابم و باگریه بیدار میشم فقط بخاطر ینفر.خیلی دوسش دارم. تو دوست داشتن هیچی واسش کم نزاشتم.4روز پیش بهم گفت یکی توزندگیم هست شاید فکرکنین ازاون دوستیای خیابونیه.نمیدونم......اننقدر دوست داشتن تو این زمونه دروغ شده که آدم جرئت نداره بگه خواهشا این دوس داشتن منوباور کنین و کمکم کنین.از نصیحت خوشم نمیاد.اینکه این کارا خوب نیست و فایده نداره.گوشم پره بخدا میدونم دروغ میگه که کسی رو داره چون دفه اولش نیس اینم میدونم که دوسم داره یه مشکلم دارم یه ماه پیش گفت که میام خواسگاریت حتی وقتی با مامانش حرف میزد حرفاشو شنیدم میگن خانواده ما خیلی بالاتر از اوناس خانواده من فرهنگی ان مامان بابام معلم اونارم شغل ازادن ندونستم چی بگم بهش. اصلا نمیدونم چه مرگمه خسته شدم به هیچی جز اون نمی تونم فکر کنم این دفه من ازش خدافظی کردم غرورممم اجازه نمیده دیگه بهش زنگ بزنم خودشم فقط دوروز یبار یه پیامی میده چی کنم من با این زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟ اون ادرس ایمیل هم ایدیمه نمیدونم واسه چی میخاین اگه مممکنه تو همین سایت جوابمو بدین
- [سایر] با سلام و خسته نباشد.2 ساله ازدواج کردم.احساس میکنم سنگدل تر از شوهر من هیچ کسی تو دنیا پیدا نمیشه.اگه مثه ابر بهار جلوش گریه کنم ذره ای غصه نمیخوره..اگه 100 روز باهاش قهر باشم به خداوندی خدا یک بار نیومده از دلم در بیاره.اگه کاری کنه و من ناراحت باشم اصلا به روی خودش نمیاره.اگه جامو ازش جدا کنم نمیاد بگه بیا سرجات بخوابو خیلی راحت میخوابه.به خدا من همه زندگیمو براش گذاشته م.من کلا آدم مهربونو با محبتی هستم ولی وقتی میبینم اینجوری جواب محبتام داده میشه کفری میشم چون هیچ کسی نیست که باهاش حرف بزنم هی میریزم تو دلم هی اشک میریزم ولی اون کگشم نمیگزه و اصلا از ناراحتی من ناراحت نمیشه.وقتی عصبانیمو از شدت حرفایی که تو دلم گیر میکنه و بی اعتنایی اون جیغ میکشم بهم میگه تو موجیو روانی هستی باید بری دکتر...اینقدر خودشو جلو خونواده من خوب نشون داده که من هروقت ازش برای مامانم گفتم همیشه حقو به اون دادن...آه خدا...بعضی وقتا از محبتایی که بهش میکنمو بعد جوابمو اینجوری میگیرم از سادگی خودم بدم میاد.از من توقع داره تا سر کوچه میرم بهش خبر بدم هرکاری میکنم اون باید در جریان باشه .ولی خودش منو از هیچ چی باخبر نمیکنه و بارها شده که خیلی چیزا رو از بقیه که میشنوم باورشون نمیشه که شوهرم به من نگفته و وقتی ازش میپرسم میگه قرار نبود به کسی بگم و یعنی من براش کسی هستم نه همسرش.تا چشمش به کسی میفته میبینی تمام انرِژیو خنده هاشو میذاره واسه اونا و تا من یه کلمه باهاش صحبت کنم یا خسته است یا حوصله نداره و میبینی یکدفعه بهم میپره و با یه لحنی حرف میزنه انگار من کلفتشم. بهش میگم تو چرا به من که میرسی اینجوری میشی همیشه هم در جوابم میگه تو ناراحتم میکنی....به خدا نمیدونم چیکار کنم به هیچ کسیم نمیتونم حرفی بزنم.با خودش هم نمیشه اصلا صحبت کرد خیلی کینه ایه سر هر چیزی قهر میکنه و اگه بخوام باهاش حرف بزنم به دعوا کشیده میشه و همیشه هم که حداقل دو هفته ای یکبار با هم بحث میکنیم من کوتاه اومدمو حرفا عین یه تیکه سنگ تو دلم سنگینی میکنه.مهرش از دلم رفته و عشق اولو بهش ندارم.کمکم کنین
- [سایر] سلام چند وقتی میشه میخوام بیام ازتون کمک بگیرم اما هی نمیشه! یا کاری برام پیش میومده که نمیتونستم بشینم پای کامپیوتر یا صفحه وبتون خیلی دیر بالا میومده و سرعت من پایین بوده! یکی از دوستام میره کلاس هایی که توی بعضی از ... ها و... برگزار میشه! کلا اینطوری که من متوجه شدم کلاسای بدی نیست. یه بار داشتیم باهام حرف میزدیم. گفت ماها از هرچیزی توی اسلام فقط ظاهرش رو گرفتیم و باطنش برامون مهم نیست. وقتی ازش خواستم مثال بزنه گفت: مثلا نماز خوندنمون. برامون مهم اینکه سر وقت بخونیم و از وقت خارج نشه ولی مهم نیست با چه کیفیتی بخونیم. الان خودش هم همین طوری نماز میخونه. یعنی نماز میخونه ولی نه توی اون ساعتی که باید بخونه که قضا نشه. ساعتش براش مهم نیست ولی همیشه نمازایی که میخونه با ارامش کامل . یعنی میفهمه نمازی که میخونه چیه! میخواستم کمکم کنید. اخه دختر بدی نیست. با اینکه حجابش کامل نیست و بعضی از چیزاش می لنگه اما دل پاکی داره. چکار کنم؟ چه جوری با چه استدلالی بهش بگم نمازی که توی وقت خونده بشه درسته؟! ممنون میشم کمکم کنید آقای مرادی. خدا پشت و پناهت یاعلی