چرا فاصله فکری والدین نسبت به فرزندانشان زیاد است ؟ پرسشگر گرامی از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد. اختلاف بین والدین و فرزندان یا همان فاصله بین نسل ها موضوعی مهم و مورد توجه روان شناسان است؛ زیرا از گذشته تاکنون همواره این دو نسل با یکدیگر در تضاد و تعارض بوده اند. با بررسی علل این مساله در می یابیم که بسیاری از والدین به تصور اینکه نیاز فرزندانشان صرفاً در تهیه لباس زیبا و تغذیه مناسب خلاصه می شود، از ایجاد جو صمیمانه و ارتباط دوستانه با آنان خودداری می کنند، به همین دلیل دائماً بین آنها بر سر مسائل مختلف، اختلاف به وجود می آید. کارشناسان تربیتی معتقدند، پدر و مادرها به این دلیل نمی توانند با فرزندان نوجوان خود روابط صمیمانه برقرار کنند که آنان را با زمان نوجوانی خود مقایسه می کنند و انتظار دارند مانند فرزندان آن زمان رفتار کنند، حال آنکه خودشان نیز در آن ایام با والدین خود در تضاد بودند و همین مشکل را داشتند. این اختلاف سلیقه که در بسیاری از خانواده ها به چشم می خورد، اغلب به کشمکش و تعارض بین والدین و فرزندان منجر می شود. چون پدر و مادر سعی می کنند خواسته فرزند خود را نادیده بگیرند و عقیده خود را به او تحمیل کنند. در مقابل نوجوان هم به هر طریقی مقاومت می کند برای آنکه دوست دارد به خاطر دل خودش زندگی کند و سلیقه، اعتقادات و ارزش های خود را به کار ببندد. به همین دلیل نافرمانی می کند و تعارض به وجود می آورد. تعارض بین فرزند و والدین از سن دو سالگی شروع می شود، چون در این سن شخصیت بچه شکل می گیرد و کودکان در این زمان استقلال خود را به صورت مخالفت و (نه) گفتن های مکرر نشان می دهند که در این حالت اگر با واکنش شدید والدین روبرو شوند و به خواسته های کودک توجهی نشود یا آنها را سرکوب کنند، دچار شک و تردید می شوند و در آینده احساس بی لیاقتی و بی کفایتی خواهند کرد. در دوران نوجوانی وظایف والدین سنگین تر می شود؛ زیرا در این ایام نوجوان از والدین فاصله می گیرد و اوقات خود را بیشتر با دوستان و همسالان می گذراند یا در تنهایی سپری می کند و اگر پدر و مادر حتی در کارهای کوچک او دخالت کنند، واکنش نشان می دهد، زیرا آن را تهدید بزرگی علیه خود به حساب می آورد و به طور کلی از لحاظ احساسی از خانواده جدا می شود. نوجوان به خاطر کسب استقلال و به دست آوردن آزادی عمل در کارها و رفتار و کردار خود می خواهد از خانواده جدا شود. نوجوان در این سن از خانه جدا می شود و به اجتماع پناه می برد. در آنجا مهارت های لازم را کسب می کند و تمرین زندگی اجتماعی را به عمل می آورد، زیرا معمولاً نوجوان در خود احساس عدم امنیت می کند و برای به دست آوردن امنیت و کسب تعادل روانی نیازمند برقراری روابط نزدیک و صمیمانه با گروه های اجتماعی و همسن و سال خود می باشد. اکنون که تا حدی با موضوع مورد نظر آشنا شدیم به بررسی علل این پدیده می پردازیم : 1. تغییر و تحول گسترده در شئون زندگی تغییر دائمی اجتنابناپذیر است و امری مذموم و ناپسند شمرده نمیشود؛ اما نبود سیستمی برای جذب تغییرات و بومی کردن آن، نابرابری دسترسی به اطلاعات، انجماد فکری درباره لزوم پذیرش تحول و بدبین بودن درخصوص مظاهر دنیای جدید، تغییرات گسترده و عمیق را به عامل اصلی شکاف میان نسلها تبدیل میکند. تغییرات در حوزههای متنوع زندگی نظیر فنی، تکنولوژیکی، فلسفه زندگی و شیوههای انجام کار ، دائمی است و با گسترش ارتباطات نسلهای اجتماعی به تناوب از آن بهرهمند میشوند. پیشرفتها و ابداعات جدید از هر سو زندگی بشر را در بر میگیرند و نسلهای جدید به فراخور علاقه و اقتضای سنی، سریعتر از آن آگاه میشوند و دنیای فکری خویش را براساس آن پایهریزی میکنند. آنها در دسترسی به اطلاعات تغییر و شناخت و یادگیری آن در جامعه نقش پیشرو را بازی میکنند و والدین و بزرگترها غالباً از غافله جا میمانند. یک مثال آشکار در این باره کاربردهای رایانه و اینترنت در امور روزمره است که در یک خانواده، جوانها و نوجوانان از اطلاعات و روشهای به روز آن بهره می برند و در مقابل، والدین و سالمندان به قول خودشان حتی بلد نیستند رایانه را روشن کنند یا به فضای مجازی وب متصل شوند. ناگفته پیداست این مظاهر نوین زندگی، دنیای جدیدی برای نسلهای نو می سازد که بزرگترها با آن بیگانهاند و حتی کار به جایی میرسد که شنیدن جملاتی نظیر (دوره و زمانه عوض شده) و (جوانهای امروزی در دنیای خودشان سیر میکنند) این روزها عادی و تکراری شده است. 2. نارساییهای تعلیم و تربیت والدین، فرزند را برای زندگی در آینده تربیت نمیکنند. معیارهای تعلیم و تربیت آنها بیشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش میکنند با الگو قرار دادن خویش از فرزندشان انسانی شبیه خود بسازند. آن هم با معیارها و باورهایی که در سن و سال خودشان قبول میکنند و میپذیرند و ممکن است برای فرزند نامفهوم باشد. اقتضائات سنی معمولاً نادیده گرفته میشود و والدین حتی خطاهای خویش را در دوران نوجوانی و جوانی تجربههای شخصی میپندارند و تجربه آنها را برای فرزندان قبیح تصویر میکنند. جالب این که آنچه در جامعه ما فرزندسالاری نامیده میشود، در حقیقت فرزند ابزاری است؛ چراکه فرزندان در معرض تبدیل به شخصیتی قرار دارند که والدین آرزو می کنند؛ در این حوزه تجربیات اصیل و بکر زندگی، بیشتر در لفافه نصایح آزار دهنده و تکراری همراه با ملغمهای از خاطرات، حرفها و دیدگاههای قدیمی و غیرکاربردی به نسلهای تازه منتقل میشود و آنچه نتیجه میدهد، گوشهایی است که نصیحت نمیگیرد و دلخوری بزرگترها که به عقل و ادراک سالم جوانها مشکوکند! نارسایی در انتقال میراث گذشتگان و تجربههای صحیح و کاربردی به دلیل آشکار کردن تضادها و ناهمگونیها در خط مشی زندگی و اختلافات کلامی بتدریج یا یکباره به شکاف عمیق میان نسلها دامن میزند و مشکل را حادتر میکند. تصویر ناعادلانه و مخربی که گاهی بزرگترها از نسل جوان میسازند و آنها را به بیاعتنایی نسبت به آموزههای دینی، ریشههای تاریخی و شئون اصیل رفتاری متهم میکنند، نتیجه همین ناتوانی در انتقال مفاهیم، دریافت بازخورد و اختلافات ناشی از رابطه ناقص است. 3. ضعفها و کارکرد نادرست نهاد خانواده خانواده واحد بنیادی اجتماع است و پیوندهای نسبی و اصیل نظیر رابطه ولدی، والدی، برادری و خواهری در آن وجود دارد که از اعضای خود در برابر ناملایمات اجتماعی حمایت میکند. نقش این نهاد در جلوگیری از فاصله نسلها بر کسی پوشیده نیست، اما به دلیل نارساییهای مختلف که از جنبههای رفتاری و روانشناسی قابل بررسی است، برخی خانوادهها نه تنها در این زمینه به یاری نسلهای جدا افتاده نمیشتابند، بلکه به عمیقتر شدن فاصلهها نیز دامن میزنند. اعطای آزادیهای بیحد و حصر به فرزندان، اعتماد کامل به جامعه برای اجتماعی شدن نسلهای نوپا، دور کردن فرزند از محیط خانواده به بهانه مشغله کاری والدین، از طریق سپردن آنها به مهد و مراکز آموزشی مشکلاتی هستند که در این حوزه مطرح میشود و ریشه آن را باید در رفتار و مسئولیتشناسی اعضای خانواده و بویژه والدین جستجو کرد. علاوه بر آن، کمرنگ بودن پیوندهای عاطفی و ارتباطات کلامی در خانواده موجب میشود فاصله میان نسلها تا رسیدن به مرحله بحران و آشکاری تضادهای اساسی پنهان بماند و فرصتهای مغتنم و ارزشمندی که این نهاد برای همگرایی خانواده در اختیار دارد ناکارآمد و بیتأثیر شود. 4. تبلیغات جهان مدرن با تبلیغات پیوند خورده است. انتفاع اقتصادی از راههای مختلفی نظیر ترویج مد و تبلیغ مصرفگرایی، زیادهخواهی و راحتطلبی بر مناسبات اجتماعی تأثیر میگذارد و توقعات جدید و بیسابقه میآفریند. نسل نوپا نیز به فراخور سن و روحیه کمالگرایی خود به مطالبه این توقعات جدید میپردازد و برآورده نشدن انتظارات موجب نارضایتی آنها میشود. ناگفته پیداست نارضایتی به تدریج به افزایش فاصلهها و حتی خصومت منجر میشود و میان نسلها، تضادهای نامعقول رفتاری به وجود میآورد. 5. بیپاسخ ماندن پرسشها نسلهای تازه در زندگی اجتماعی با تغییرات دائمی مواجه میشوند و این تقابل و سردرگمی موجب پرسشگری میشود و اگر پاسخها قانعکننده نباشد یا حداقل به زبانی قابل فهم برای نسل جدید ارائه نشود، بر فاصلهها میافزاید. پرسشگران به پرسشگران میپیوندند و در مقابل کسانی که پرسش نمیکنند و پاسخی هم برای پرسشها ندارند صف میآرایند. از آنجا که بزرگترها میدانند در فرهنگ، همیشه حق با بزرگترهاست و دهان کوچکترها همیشه بوی شیر میدهد، اغلب گفتگوی منطقی میان طرفین انجام نمیشود و کار به تخریب و بدگویی میکشد. 6. عدم پذیرش تفاوت دیدگاهها تفاوت دیدگاهها، طبیعی و اغلب سازنده است. در مقابل رد نظرهای مخالف و دیدگاههای متفاوت و خود رأیی و خود حقبینی به نفی شعور و درک صاحبان سایر دیدگاهها تعبیر میشود و قدرت تخریبی ایجاد میکند. هنگامی که فرد یا نسلی تنها دیدگاه ویژهای را که مورد تأیید او و همقطارانش است بپسندد و از پذیرش یا شنیدن نظر مخالف سر باز زند، زمینههای جدایی میان افراد فراهم میآید. این را هم باید از نارساییهای فرهنگی جامعه ایرانی دانست و مطلقگرایی کاذبی که گاهی گریبانگیر گروهها و نسلها میشود و به طرد آنها از یکدیگر میانجامد. اسکار وایلد، نویسنده ایرلندی در این باره سخن نغزی دارد که ذکرش خالی از لطف نیست. به زعم وی : (وقتی همه با من هم عقیده میشوند، تازه احساس میکنم که اشتباه کردهام) 7. اعمال محدودیتهای نابجا والدین اغلب فرزندانشان را در معرض خطر و تمایل به آن فرض میکنند. آنها اراده و اختیار نسلهای جوان را برای پرهیز و امتناع قبول ندارند و همواره میکوشند با نظارت دقیق جوانان را از آسیبها مصون نگهدارند.اعمال محدودیت درباره دوستیابی، نحوه لباس پوشیدن، معاشرت و حتی صحبت و اظهار نظر کردن، تفاوتهای فکری و شئون رابطه میان نسلها را بهصورت منفی تجلی میدهد و راه زندگی آنان را از یکدیگر جدا میکند. تجربه سالهای اخیر نیز گواهی میدهد محدودیت و محرومیت آنجا که نابجا یا بیش از اندازه باشد، نتیجه کاملاً معکوسی در پی دارد و مخفیکاری و تضعیف رابطه صادقانه را موجب میشود. باز هم با ما سخن بگوئید. منبع : سایت روز نویسنده : محمدصادق آقاجانی
چرا فاصله فکری والدین نسبت به فرزندانشان زیاد است ؟
پرسشگر گرامی از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد.
اختلاف بین والدین و فرزندان یا همان فاصله بین نسل ها موضوعی مهم و مورد توجه روان شناسان است؛ زیرا از گذشته تاکنون همواره این دو نسل با یکدیگر در تضاد و تعارض بوده اند. با بررسی علل این مساله در می یابیم که بسیاری از والدین به تصور اینکه نیاز فرزندانشان صرفاً در تهیه لباس زیبا و تغذیه مناسب خلاصه می شود، از ایجاد جو صمیمانه و ارتباط دوستانه با آنان خودداری می کنند، به همین دلیل دائماً بین آنها بر سر مسائل مختلف، اختلاف به وجود می آید.
کارشناسان تربیتی معتقدند، پدر و مادرها به این دلیل نمی توانند با فرزندان نوجوان خود روابط صمیمانه برقرار کنند که آنان را با زمان نوجوانی خود مقایسه می کنند و انتظار دارند مانند فرزندان آن زمان رفتار کنند، حال آنکه خودشان نیز در آن ایام با والدین خود در تضاد بودند و همین مشکل را داشتند.
این اختلاف سلیقه که در بسیاری از خانواده ها به چشم می خورد، اغلب به کشمکش و تعارض بین والدین و فرزندان منجر می شود. چون پدر و مادر سعی می کنند خواسته فرزند خود را نادیده بگیرند و عقیده خود را به او تحمیل کنند. در مقابل نوجوان هم به هر طریقی مقاومت می کند برای آنکه دوست دارد به خاطر دل خودش زندگی کند و سلیقه، اعتقادات و ارزش های خود را به کار ببندد. به همین دلیل نافرمانی می کند و تعارض به وجود می آورد.
تعارض بین فرزند و والدین از سن دو سالگی شروع می شود، چون در این سن شخصیت بچه شکل می گیرد و کودکان در این زمان استقلال خود را به صورت مخالفت و (نه) گفتن های مکرر نشان می دهند که در این حالت اگر با واکنش شدید والدین روبرو شوند و به خواسته های کودک توجهی نشود یا آنها را سرکوب کنند، دچار شک و تردید می شوند و در آینده احساس بی لیاقتی و بی کفایتی خواهند کرد.
در دوران نوجوانی وظایف والدین سنگین تر می شود؛ زیرا در این ایام نوجوان از والدین فاصله می گیرد و اوقات خود را بیشتر با دوستان و همسالان می گذراند یا در تنهایی سپری می کند و اگر پدر و مادر حتی در کارهای کوچک او دخالت کنند، واکنش نشان می دهد، زیرا آن را تهدید بزرگی علیه خود به حساب می آورد و به طور کلی از لحاظ احساسی از خانواده جدا می شود. نوجوان به خاطر کسب استقلال و به دست آوردن آزادی عمل در کارها و رفتار و کردار خود می خواهد از خانواده جدا شود. نوجوان در این سن از خانه جدا می شود و به اجتماع پناه می برد. در آنجا مهارت های لازم را کسب می کند و تمرین زندگی اجتماعی را به عمل می آورد، زیرا معمولاً نوجوان در خود احساس عدم امنیت می کند و برای به دست آوردن امنیت و کسب تعادل روانی نیازمند برقراری روابط نزدیک و صمیمانه با گروه های اجتماعی و همسن و سال خود می باشد.
اکنون که تا حدی با موضوع مورد نظر آشنا شدیم به بررسی علل این پدیده می پردازیم :
1. تغییر و تحول گسترده در شئون زندگی
تغییر دائمی اجتنابناپذیر است و امری مذموم و ناپسند شمرده نمیشود؛ اما نبود سیستمی برای جذب تغییرات و بومی کردن آن، نابرابری دسترسی به اطلاعات، انجماد فکری درباره لزوم پذیرش تحول و بدبین بودن درخصوص مظاهر دنیای جدید، تغییرات گسترده و عمیق را به عامل اصلی شکاف میان نسلها تبدیل میکند. تغییرات در حوزههای متنوع زندگی نظیر فنی، تکنولوژیکی، فلسفه زندگی و شیوههای انجام کار ، دائمی است و با گسترش ارتباطات نسلهای اجتماعی به تناوب از آن بهرهمند میشوند.
پیشرفتها و ابداعات جدید از هر سو زندگی بشر را در بر میگیرند و نسلهای جدید به فراخور علاقه و اقتضای سنی، سریعتر از آن آگاه میشوند و دنیای فکری خویش را براساس آن پایهریزی میکنند.
آنها در دسترسی به اطلاعات تغییر و شناخت و یادگیری آن در جامعه نقش پیشرو را بازی میکنند و والدین و بزرگترها غالباً از غافله جا میمانند.
یک مثال آشکار در این باره کاربردهای رایانه و اینترنت در امور روزمره است که در یک خانواده، جوانها و نوجوانان از اطلاعات و روشهای به روز آن بهره می برند و در مقابل، والدین و سالمندان به قول خودشان حتی بلد نیستند رایانه را روشن کنند یا به فضای مجازی وب متصل شوند. ناگفته پیداست این مظاهر نوین زندگی، دنیای جدیدی برای نسلهای نو می سازد که بزرگترها با آن بیگانهاند و حتی کار به جایی میرسد که شنیدن جملاتی نظیر (دوره و زمانه عوض شده) و (جوانهای امروزی در دنیای خودشان سیر میکنند) این روزها عادی و تکراری شده است.
2. نارساییهای تعلیم و تربیت
والدین، فرزند را برای زندگی در آینده تربیت نمیکنند. معیارهای تعلیم و تربیت آنها بیشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش میکنند با الگو قرار دادن خویش از فرزندشان انسانی شبیه خود بسازند. آن هم با معیارها و باورهایی که در سن و سال خودشان قبول میکنند و میپذیرند و ممکن است برای فرزند نامفهوم باشد.
اقتضائات سنی معمولاً نادیده گرفته میشود و والدین حتی خطاهای خویش را در دوران نوجوانی و جوانی تجربههای شخصی میپندارند و تجربه آنها را برای فرزندان قبیح تصویر میکنند. جالب این که آنچه در جامعه ما فرزندسالاری نامیده میشود، در حقیقت فرزند ابزاری است؛ چراکه فرزندان در معرض تبدیل به شخصیتی قرار دارند که والدین آرزو می کنند؛ در این حوزه تجربیات اصیل و بکر زندگی، بیشتر در لفافه نصایح آزار دهنده و تکراری همراه با ملغمهای از خاطرات، حرفها و دیدگاههای قدیمی و غیرکاربردی به نسلهای تازه منتقل میشود و آنچه نتیجه میدهد، گوشهایی است که نصیحت نمیگیرد و دلخوری بزرگترها که به عقل و ادراک سالم جوانها مشکوکند!
نارسایی در انتقال میراث گذشتگان و تجربههای صحیح و کاربردی به دلیل آشکار کردن تضادها و ناهمگونیها در خط مشی زندگی و اختلافات کلامی بتدریج یا یکباره به شکاف عمیق میان نسلها دامن میزند و مشکل را حادتر میکند.
تصویر ناعادلانه و مخربی که گاهی بزرگترها از نسل جوان میسازند و آنها را به بیاعتنایی نسبت به آموزههای دینی، ریشههای تاریخی و شئون اصیل رفتاری متهم میکنند، نتیجه همین ناتوانی در انتقال مفاهیم، دریافت بازخورد و اختلافات ناشی از رابطه ناقص است.
3. ضعفها و کارکرد نادرست نهاد خانواده
خانواده واحد بنیادی اجتماع است و پیوندهای نسبی و اصیل نظیر رابطه ولدی، والدی، برادری و خواهری در آن وجود دارد که از اعضای خود در برابر ناملایمات اجتماعی حمایت میکند. نقش این نهاد در جلوگیری از فاصله نسلها بر کسی پوشیده نیست، اما به دلیل نارساییهای مختلف که از جنبههای رفتاری و روانشناسی قابل بررسی است، برخی خانوادهها نه تنها در این زمینه به یاری نسلهای جدا افتاده نمیشتابند، بلکه به عمیقتر شدن فاصلهها نیز دامن میزنند.
اعطای آزادیهای بیحد و حصر به فرزندان، اعتماد کامل به جامعه برای اجتماعی شدن نسلهای نوپا، دور کردن فرزند از محیط خانواده به بهانه مشغله کاری والدین، از طریق سپردن آنها به مهد و مراکز آموزشی مشکلاتی هستند که در این حوزه مطرح میشود و ریشه آن را باید در رفتار و مسئولیتشناسی اعضای خانواده و بویژه والدین جستجو کرد.
علاوه بر آن، کمرنگ بودن پیوندهای عاطفی و ارتباطات کلامی در خانواده موجب میشود فاصله میان نسلها تا رسیدن به مرحله بحران و آشکاری تضادهای اساسی پنهان بماند و فرصتهای مغتنم و ارزشمندی که این نهاد برای همگرایی خانواده در اختیار دارد ناکارآمد و بیتأثیر شود.
4. تبلیغات
جهان مدرن با تبلیغات پیوند خورده است. انتفاع اقتصادی از راههای مختلفی نظیر ترویج مد و تبلیغ مصرفگرایی، زیادهخواهی و راحتطلبی بر مناسبات اجتماعی تأثیر میگذارد و توقعات جدید و بیسابقه میآفریند.
نسل نوپا نیز به فراخور سن و روحیه کمالگرایی خود به مطالبه این توقعات جدید میپردازد و برآورده نشدن انتظارات موجب نارضایتی آنها میشود. ناگفته پیداست نارضایتی به تدریج به افزایش فاصلهها و حتی خصومت منجر میشود و میان نسلها، تضادهای نامعقول رفتاری به وجود میآورد.
5. بیپاسخ ماندن پرسشها
نسلهای تازه در زندگی اجتماعی با تغییرات دائمی مواجه میشوند و این تقابل و سردرگمی موجب پرسشگری میشود و اگر پاسخها قانعکننده نباشد یا حداقل به زبانی قابل فهم برای نسل جدید ارائه نشود، بر فاصلهها میافزاید. پرسشگران به پرسشگران میپیوندند و در مقابل کسانی که پرسش نمیکنند و پاسخی هم برای پرسشها ندارند صف میآرایند.
از آنجا که بزرگترها میدانند در فرهنگ، همیشه حق با بزرگترهاست و دهان کوچکترها همیشه بوی شیر میدهد، اغلب گفتگوی منطقی میان طرفین انجام نمیشود و کار به تخریب و بدگویی میکشد.
6. عدم پذیرش تفاوت دیدگاهها
تفاوت دیدگاهها، طبیعی و اغلب سازنده است. در مقابل رد نظرهای مخالف و دیدگاههای متفاوت و خود رأیی و خود حقبینی به نفی شعور و درک صاحبان سایر دیدگاهها تعبیر میشود و قدرت تخریبی ایجاد میکند. هنگامی که فرد یا نسلی تنها دیدگاه ویژهای را که مورد تأیید او و همقطارانش است بپسندد و از پذیرش یا شنیدن نظر مخالف سر باز زند، زمینههای جدایی میان افراد فراهم میآید.
این را هم باید از نارساییهای فرهنگی جامعه ایرانی دانست و مطلقگرایی کاذبی که گاهی گریبانگیر گروهها و نسلها میشود و به طرد آنها از یکدیگر میانجامد.
اسکار وایلد، نویسنده ایرلندی در این باره سخن نغزی دارد که ذکرش خالی از لطف نیست. به زعم وی : (وقتی همه با من هم عقیده میشوند، تازه احساس میکنم که اشتباه کردهام)
7. اعمال محدودیتهای نابجا
والدین اغلب فرزندانشان را در معرض خطر و تمایل به آن فرض میکنند. آنها اراده و اختیار نسلهای جوان را برای پرهیز و امتناع قبول ندارند و همواره میکوشند با نظارت دقیق جوانان را از آسیبها مصون نگهدارند.اعمال محدودیت درباره دوستیابی، نحوه لباس پوشیدن، معاشرت و حتی صحبت و اظهار نظر کردن، تفاوتهای فکری و شئون رابطه میان نسلها را بهصورت منفی تجلی میدهد و راه زندگی آنان را از یکدیگر جدا میکند. تجربه سالهای اخیر نیز گواهی میدهد محدودیت و محرومیت آنجا که نابجا یا بیش از اندازه باشد، نتیجه کاملاً معکوسی در پی دارد و مخفیکاری و تضعیف رابطه صادقانه را موجب میشود.
باز هم با ما سخن بگوئید.
منبع :
سایت روز
نویسنده : محمدصادق آقاجانی
- [سایر] چرا والدین بایدهمیشه والدین فرزندانشان باشند ؟
- [سایر] چرا والدین فرزندانشان را تنبیه می کنند؟
- [سایر] آیا مخالفت بیجای والدین در ازدواج فرزندانشان درست است؟
- [آیت الله سیستانی] آیا والدین می توانند از گوشت عقیقه فرزندانشان بخورند ؟
- [سایر] امامان و پیشوایان دین چه توصیه ای به والدین در زمینه انتخاب همسر برای فرزندانشان رهنمون شده اند؟
- [آیت الله نوری همدانی] شرکت در عروسیها و مجالسی که محرم و نا محرم مختلطند چه صورت دارد و اجازه دادن والدین فرزندانشان را جهت شرکت در این گونه محافل چگونه است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] شرکت در عروسیها و مجالسی که محرم و نامحرم مختلطند چه صورت دارد و اجازه دادن والدین به فرزندانشان جهت شرکت در اینگونه محافل چگونه است؟
- [سایر] وظایف فرزندان نسبت به والدین چیست؟
- [سایر] وظایف والدین نسبت به فرزندان چیست؟
- [سایر] راجع به عاق والدین نسبت به فرزندان شنیدهایم، ولی آیا عاق فرزندان نسبت به والدین هم داریم یا خیر؟ اگر مواردی وجود دارد ذکر نمائید.
- [آیت الله علوی گرگانی] زن مستحاضه اگر بین غسل ونماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل کند وبلا فاصله مشغول نماز شود.
- [آیت الله خوئی] اگر بین کسانی که در یک صف ایستادهاند یک نفر که نمازش باطل است فاصله شود، میتوانند اقتدا کنند، و اما اگر چند نفر که نمازشان باطل است، فاصله شوند یا از جهت دیگر فاصله زیادی باشد نمیتوانند اقتداء کنند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان اگر نماز عصر را بدون فاصله یا با فاصله کم بعد از نماز ظهر، یا نماز عشا را بدون فاصله یا با فاصله کم بعد از نماز مغرب بخواند، اذان نماز دوم ساقط میشود؛ همچنین اگر چندین نماز قضا را پشت سر هم بخواند، اذان از نمازهای دوم به بعد ساقط است.
- [آیت الله علوی گرگانی] بین جملههای اذان واقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد باید دوباره آن را از سر بگیرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین انها بیشتر از معمول فاصله بیندازد باید دوباره ان را از سر بگیرد
- [آیت الله نوری همدانی] بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد ، باید دوباره آن را از سر بگیرد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد باید دوباره آن را از سر بگیرد.
- [آیت الله بروجردی] بین جملههای اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.
- [امام خمینی] بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود. و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.
- [آیت الله اردبیلی] بین جملههای اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.