چرا کافر و مشرک را نجس می دانیم؟ بسیاری از خارجی ها که کافر و مشرک هستند، به بهداشت ظاهری بیشتر از ما مسلمانان اهمیت می دهند، چرا باید آن ها را نجس بدانیم؟ نجاسات حکمت های متعددی دارند که خباثت و کثافت ظاهری، یکی از ابتدایی ترین حکمت های آن است. مطمئنا دلیل اصلی نجس بودن کافر و مشرک، در خباثت و کثافت ظاهری منحصر نیست. قبل از آن که به جواب سئوال بپردازیم داشتن تصور صحیحی از معنا و مفهوم طهارت و نجاست ضروری است. نکته اول: نجاست در مقابل طهارت، یک واژه شرعی است که در علم اخلاق و احکام کاربرد وسیعی دارد ولی باید توجه داشت که در این جا منظور ما مفهوم فقهی از نجاست است که مطمئنا یک مفهوم بهداشتی صرف نیست. نجاست ممکن است مشعر به آلودگی و پلیدی ظاهری، پلیدی باطنی، به معنای کسی که طاهر نیست (محدث به حدث اصغر یا اکبر)، یا به معنای نجاست حکمی (کسی که متنجس شده است) باشد. نکته دوم : آیه (انما المشرکون نجس؛ مشرکان ناپاکند)، و روایات متعددی که در باب نجاست مشرک و یا کافر وجود دارد، نوعی از نجاست را برای آنان اثبات می کند که منشاء سلب صلاحیت آن ها برای ورود به مسجدالحرام و یا بعضی روابط و تعاملات دیگر شده است، اما لازم است در معنا و مفهوم نجاست تامل کنیم. نکته سوم: مفاهیمی که از واژه نجاست کفار می تواند مد نظر باشد را بایستی بررسی کنیم: 1. نجاست به معنای کثافت و آلودگی: معنای لغوی وعرفی نجاست که گاهی از آن به کثافت و آلودگی، در برابر نظافت و پاکیزگی تعبیر می شود. گرچه مفهوم آلودگی و کثافت (ضد پاکیزگی و نظافت) معنای لغوی و عرفی کلمه (نجس) می باشد، به صورتی که اگر توده مردم بدون توجه به مفهوم شرعی آن، این کلمه را بشنوند، همین مفهوم را استنباط خواهند کرد، ولی به اتفاق آرای فقیهان و مفسران، مقصود از نجاست کافر، کثیف و آلوده بودن او نیست. اگر چنین باشد چندین اشکال برآن وارد می شود: اشکال اول: با توجه به این که بسیاری از مشرکان، ثروت مند و بیش از دیگران امکانات رفاهی و بهداشتی در اختیار دارند، چگونه ممکن است کافران و مشرکان را کثیف و مؤمنان را تمیز و نظیف معرفی کرد. اشکال دوم: حتی با این فرض که افراد مشرک و کافر به این نوع آلودگی ظاهری دچار باشند، به آن ها اختصاص ندارد، بلکه در همه طبقات مردم و مسلمانان وجود دارد. بنابراین، اختصاص این آلودگی به افراد مشرک و کافردلیلی ندارد. اشکال سوم: اعلان آلودگی ظاهری و کثیفی لباس یا بدن افراد مشرک و کافر به دین و شریعت مربوط نیست، تا خداوند عالم آن را در قرآنی که برای هدایت بشر فرستاده است، مطرح کند. اشکال چهارم: آلودگی ظاهری و کثیفی لباس و بدن، مانع ورود انسان به مسجدالحرام (که در آیه شریفه به عنوان معلول نجاست یاد شده است) نمی شود، زیرا گرچه مسلمان باید پاکیزه باشد، هیچ گاه کثیف بودن از این نظر، مانع ورود به مسجدالحرام نیست، حال آن که قرآن کریم نجاست مشرکان و کافران را مانع ورودشان به مسجدالحرام شمرده است. 2. نجاست به معنای این که وضو و غسل به گردن دارند. ممکن است ادعا شود مشرکان به سبب وضو نگرفتن و غسل نکردن، همیشه غیر طاهر و محدث به حدث اصغر و اکبر بوده و بر این اساس نجس شمرده می شوند. اما این مفهوم از نجاست در مورد کفار و مشرکین نیز نمی تواند صحیح باشد چرا که محدث بودن غالبا به معنای نجس بودن لحاظ نمی شود. کسی که وضو ندارد و یا جنب است متنجس(کسی که بدن او نجس باشد) هم محسوب نمی شود چه رسد به آن که نجس خطاب شود. ما هرگز مسلمانی را که غسل و وضو بر گردن دارد نه تنها نجس نمی دانیم بلکه متنجس هم نمی دانیم پس کافر هم به این خاطر نجس محسوب نمی شود. 3. نجاست حکمی، نجس به معنای نجاست حکمی و غیر ذاتی (متنجس بودن) در مورد کفار نیز قابل بررسی است. زیرا بدن آن ها به موجب پرهیز نکردن از نجاساتی چون شراب، سگ، خوک، خون و بول به طور عادی نجس می شود یعنی در حقیقت نجاست آنان به لحاظ متنجس شدن آنان است. این مفهوم از نجاست اگر چه در برخی روایات مویداتی بر آن وجود دارد و می تواند یکی از حکمت های نجاست کفار تلقی شود، لکن نمی تواند علت تامه نجاست کافر باشد، چرا که اولا، نجس بودن با متنجس بودن فرق می کند، ثانیا، برخی از احکام مرتبط با کافر که حکم نجاست دائر مدار آن شده است ربطی به این معنا ندارد، به عنوان مثال عدم جواز ورود کافر به مسجد الحرام و امثال آن که معلول حکم نجاست لحاظ شده اند ربطی به متنجس بودن به این معنا ندارد. مسلمانی که متنجس است و بخشی از بدن یا لباس او نجس شده منعی برای حضور در مسجد یا ارتباط با مردم ندارد. 4. نجاست به معنای پلیدی روحی و خبث باطنی، زیرا شخص مشرک به ویژه اگر لجوج و معاند باشد، با انکار وجود آفریدگار خویش و خالق کل جهان و همه حقایق ماورای ماده و سرپیچی از عبادت و شکرگزاری و عناد در برابر دعوت پیامبران و درگیری با انبیا و اولیا دچار یک نوع آلودگی روحی وپلیدی و نجاست باطنی است که شایستگی ورود به مسجدالحرام را ندارد و در مقررات اسلامی بعضی محدودیت های دیگر به لحاظ همین خصوصیت بر او تحمیل می گردد. بسیاری از فقیهان شیعه، و اکثر قاطع مفسران و فقهای اهل سنت در تفسیر کلمه (نجس) در مورد مشرکین و کفار، گفته اند: مقصود از نجاست مشرکان، پلیدی و خباثت روحی و باطنی آن هاست، زیرا عقاید شرک آمیز و ترک عبادت و پرستش خدای یکتا و عناد و لجاجت در برابر دعوت بزرگ ترین پیامبر خدا(ص) و دیگر پیامبران، فکر و عواطف و روحیات آن ها را آلوده کرده تا حدی که لیاقت ورود به مسجدالحرام که خانه توحید و یکتاپرستی است، از آنان سلب شده است. نکته چهارم: دلایل وشواهدی وجود دارد که نشان می دهد مراد از نجاست کافر و مشرک که در آیه شریفه (انما المشرکون نجس) به آن تصریح شده است پلیدی و ناپاکی عقیدتی و روحی مشرکان است. دلیل اول: تنها معنای مناسب که از اشکالات فوق مصون بوده همین مفهوم از نجاست است. دلیل دوم ممنوعیت ورود به مسجدالحرام که در قرآن به آن تصریح شده است فقط با این معنا سازگاری دارد. تفریع ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام برنجاست آن ها و ملاک قرار دادن نجاست برای ممنوعیت ورود، خود شاهدی است بر این که مقصود از نجاست، همان پلیدی باطنی است، نه نجاست به معنای تنجس یا حدث یا کثیفی ظاهری. علامه طباطبایی در تأیید این مطلب می نویسد: قرآن کریم مشرکان را از ورود به مسجدالحرام نهی کرده است و لازمه عرفی این نهی آن است که مؤمنان مانع ورود آن ها شوند. از این که خداوند علت محرومیت آنان را از مسجدالحرام نجاست آن ها شمرده است، می توان دریافت که نحوه ای قذارت و آلودگی در آنان هست که با طهارت و نزاهت مسجدالحرام ناسازگاراست، و این گونه قذارت چیزی غیر از حکم نجاستی است که اشیای دیگر را در صورت ملاقات، نجس می نماید. دلیل سوم: تناسب با شأن نزول آیه مربوط به نجاست مشرکین؛ مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه آورده است: پس از این که خداوند با نزول آیه (یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا آبائکم واخوانکم اولیاء...، ای مؤمنان پدران وبرادران خود را دوست خود مگیرید، اگر کفر را برایمان برگزیدند)، از ولایت مشرکان نهی فرمود. ولایت و سرپرستی آنان را از مسجدالحرام هم با نزول آیه جدید قطع کرد و ورودشان را به مسجدالحرام ممنوع ساخت... روشن است که مسئله قطع ولایت و حاکمیت مشرکان قریش از مسجدالحرام یک مسئله سیاسی است که به دلیل داشتن عقاید شرک آمیز و ستیزه جویی آنان با اسلام و خداپرستی، و بیم تأثیرگذاری آنان برمسلمانان از راه تبلیغ و تهدید و اعمال حاکمیت خویش صورت گرفته است، چنان که فلسفه ممنوعیت و قطع ولایت پدران و برادران مشرک نیز به همین علت است. دلیل چهارم: مناسبت حکم و موضوع ؛ همان طور که آیة الله خویی فرموده (مناسبت حکم و موضوع) ایجاب می کند که مقصود از ناپاکی خسارتبار که با قانون ممنوعیت ورود به مسجدالحرام از آن پیشگیری شده است، همان عقاید شرک آمیز و پلیدی باطنی و عداوت با توحید باشد، زیرا جعل و تشریع نجاست بدنی مشرکان ارتباط آشکاری با ولایت و حاکمیت سیاسی آنان بر مسجدالحرام ندارد و نجس خواندن ظاهر آنان حاکمیت سوء آنان را بر طرف نمی کند، مگر آن که غرض از تشریع نجاست همان تحریم سیاسی و پرهیزدادن مؤمنان از تماس و مراوده با مشرکان باشد، که در این صورت مشرکان و کافران دارای نجاست سیاسی و اعتقادی خواهند بود، آیة الله خویی می نویسد: مناسب ترین معنا با معنای لغوی آن، یعنی (قذارت)، و ناپاکی نفسانی و فساد عقیدتی مشرکان است، و مناسبت حکم و موضوع، همین معنا را اقتضا می کند، زیرا خداوند ورود کسانی را به خانه توحید حرام کرده که مدافعان و مروجان شرک و دشمنان توحیداند.
چرا کافر و مشرک را نجس می دانیم؟ بسیاری از خارجی ها که کافر و مشرک هستند، به بهداشت ظاهری بیشتر از ما مسلمانان اهمیت می دهند، چرا باید آن ها را نجس بدانیم؟
چرا کافر و مشرک را نجس می دانیم؟ بسیاری از خارجی ها که کافر و مشرک هستند، به بهداشت ظاهری بیشتر از ما مسلمانان اهمیت می دهند، چرا باید آن ها را نجس بدانیم؟
نجاسات حکمت های متعددی دارند که خباثت و کثافت ظاهری، یکی از ابتدایی ترین حکمت های آن است. مطمئنا دلیل اصلی نجس بودن کافر و مشرک، در خباثت و کثافت ظاهری منحصر نیست.
قبل از آن که به جواب سئوال بپردازیم داشتن تصور صحیحی از معنا و مفهوم طهارت و نجاست ضروری است.
نکته اول: نجاست در مقابل طهارت، یک واژه شرعی است که در علم اخلاق و احکام کاربرد وسیعی دارد ولی باید توجه داشت که در این جا منظور ما مفهوم فقهی از نجاست است که مطمئنا یک مفهوم بهداشتی صرف نیست. نجاست ممکن است مشعر به آلودگی و پلیدی ظاهری، پلیدی باطنی، به معنای کسی که طاهر نیست (محدث به حدث اصغر یا اکبر)، یا به معنای نجاست حکمی (کسی که متنجس شده است) باشد.
نکته دوم : آیه (انما المشرکون نجس؛ مشرکان ناپاکند)، و روایات متعددی که در باب نجاست مشرک و یا کافر وجود دارد، نوعی از نجاست را برای آنان اثبات می کند که منشاء سلب صلاحیت آن ها برای ورود به مسجدالحرام و یا بعضی روابط و تعاملات دیگر شده است، اما لازم است در معنا و مفهوم نجاست تامل کنیم.
نکته سوم: مفاهیمی که از واژه نجاست کفار می تواند مد نظر باشد را بایستی بررسی کنیم:
1. نجاست به معنای کثافت و آلودگی: معنای لغوی وعرفی نجاست که گاهی از آن به کثافت و آلودگی، در برابر نظافت و پاکیزگی تعبیر می شود. گرچه مفهوم آلودگی و کثافت (ضد پاکیزگی و نظافت) معنای لغوی و عرفی کلمه (نجس) می باشد، به صورتی که اگر توده مردم بدون توجه به مفهوم شرعی آن، این کلمه را بشنوند، همین مفهوم را استنباط خواهند کرد، ولی به اتفاق آرای فقیهان و مفسران، مقصود از نجاست کافر، کثیف و آلوده بودن او نیست. اگر چنین باشد چندین اشکال برآن وارد می شود:
اشکال اول: با توجه به این که بسیاری از مشرکان، ثروت مند و بیش از دیگران امکانات رفاهی و بهداشتی در اختیار دارند، چگونه ممکن است کافران و مشرکان را کثیف و مؤمنان را تمیز و نظیف معرفی کرد. اشکال دوم: حتی با این فرض که افراد مشرک و کافر به این نوع آلودگی ظاهری دچار باشند، به آن ها اختصاص ندارد، بلکه در همه طبقات مردم و مسلمانان وجود دارد. بنابراین، اختصاص این آلودگی به افراد مشرک و کافردلیلی ندارد.
اشکال سوم: اعلان آلودگی ظاهری و کثیفی لباس یا بدن افراد مشرک و کافر به دین و شریعت مربوط نیست، تا خداوند عالم آن را در قرآنی که برای هدایت بشر فرستاده است، مطرح کند.
اشکال چهارم: آلودگی ظاهری و کثیفی لباس و بدن، مانع ورود انسان به مسجدالحرام (که در آیه شریفه به عنوان معلول نجاست یاد شده است) نمی شود، زیرا گرچه مسلمان باید پاکیزه باشد، هیچ گاه کثیف بودن از این نظر، مانع ورود به مسجدالحرام نیست، حال آن که قرآن کریم نجاست مشرکان و کافران را مانع ورودشان به مسجدالحرام شمرده است.
2. نجاست به معنای این که وضو و غسل به گردن دارند. ممکن است ادعا شود مشرکان به سبب وضو نگرفتن و غسل نکردن، همیشه غیر طاهر و محدث به حدث اصغر و اکبر بوده و بر این اساس نجس شمرده می شوند. اما این مفهوم از نجاست در مورد کفار و مشرکین نیز نمی تواند صحیح باشد چرا که محدث بودن غالبا به معنای نجس بودن لحاظ نمی شود. کسی که وضو ندارد و یا جنب است متنجس(کسی که بدن او نجس باشد) هم محسوب نمی شود چه رسد به آن که نجس خطاب شود. ما هرگز مسلمانی را که غسل و وضو بر گردن دارد نه تنها نجس نمی دانیم بلکه متنجس هم نمی دانیم پس کافر هم به این خاطر نجس محسوب نمی شود.
3. نجاست حکمی، نجس به معنای نجاست حکمی و غیر ذاتی (متنجس بودن) در مورد کفار نیز قابل بررسی است. زیرا بدن آن ها به موجب پرهیز نکردن از نجاساتی چون شراب، سگ، خوک، خون و بول به طور عادی نجس می شود یعنی در حقیقت نجاست آنان به لحاظ متنجس شدن آنان است. این مفهوم از نجاست اگر چه در برخی روایات مویداتی بر آن وجود دارد و می تواند یکی از حکمت های نجاست کفار تلقی شود، لکن نمی تواند علت تامه نجاست کافر باشد، چرا که اولا، نجس بودن با متنجس بودن فرق می کند، ثانیا، برخی از احکام مرتبط با کافر که حکم نجاست دائر مدار آن شده است ربطی به این معنا ندارد، به عنوان مثال عدم جواز ورود کافر به مسجد الحرام و امثال آن که معلول حکم نجاست لحاظ شده اند ربطی به متنجس بودن به این معنا ندارد. مسلمانی که متنجس است و بخشی از بدن یا لباس او نجس شده منعی برای حضور در مسجد یا ارتباط با مردم ندارد.
4. نجاست به معنای پلیدی روحی و خبث باطنی، زیرا شخص مشرک به ویژه اگر لجوج و معاند باشد، با انکار وجود آفریدگار خویش و خالق کل جهان و همه حقایق ماورای ماده و سرپیچی از عبادت و شکرگزاری و عناد در برابر دعوت پیامبران و درگیری با انبیا و اولیا دچار یک نوع آلودگی روحی وپلیدی و نجاست باطنی است که شایستگی ورود به مسجدالحرام را ندارد و در مقررات اسلامی بعضی محدودیت های دیگر به لحاظ همین خصوصیت بر او تحمیل می گردد.
بسیاری از فقیهان شیعه، و اکثر قاطع مفسران و فقهای اهل سنت در تفسیر کلمه (نجس) در مورد مشرکین و کفار، گفته اند: مقصود از نجاست مشرکان، پلیدی و خباثت روحی و باطنی آن هاست، زیرا عقاید شرک آمیز و ترک عبادت و پرستش خدای یکتا و عناد و لجاجت در برابر دعوت بزرگ ترین پیامبر خدا(ص) و دیگر پیامبران، فکر و عواطف و روحیات آن ها را آلوده کرده تا حدی که لیاقت ورود به مسجدالحرام که خانه توحید و یکتاپرستی است، از آنان سلب شده است.
نکته چهارم: دلایل وشواهدی وجود دارد که نشان می دهد مراد از نجاست کافر و مشرک که در آیه شریفه (انما المشرکون نجس) به آن تصریح شده است پلیدی و ناپاکی عقیدتی و روحی مشرکان است.
دلیل اول: تنها معنای مناسب که از اشکالات فوق مصون بوده همین مفهوم از نجاست است.
دلیل دوم ممنوعیت ورود به مسجدالحرام که در قرآن به آن تصریح شده است فقط با این معنا سازگاری دارد. تفریع ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام برنجاست آن ها و ملاک قرار دادن نجاست برای ممنوعیت ورود، خود شاهدی است بر این که مقصود از نجاست، همان پلیدی باطنی است، نه نجاست به معنای تنجس یا حدث یا کثیفی ظاهری.
علامه طباطبایی در تأیید این مطلب می نویسد: قرآن کریم مشرکان را از ورود به مسجدالحرام نهی کرده است و لازمه عرفی این نهی آن است که مؤمنان مانع ورود آن ها شوند. از این که خداوند علت محرومیت آنان را از مسجدالحرام نجاست آن ها شمرده است، می توان دریافت که نحوه ای قذارت و آلودگی در آنان هست که با طهارت و نزاهت مسجدالحرام ناسازگاراست، و این گونه قذارت چیزی غیر از حکم نجاستی است که اشیای دیگر را در صورت ملاقات، نجس می نماید.
دلیل سوم: تناسب با شأن نزول آیه مربوط به نجاست مشرکین؛ مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه آورده است: پس از این که خداوند با نزول آیه (یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا آبائکم واخوانکم اولیاء...، ای مؤمنان پدران وبرادران خود را دوست خود مگیرید، اگر کفر را برایمان برگزیدند)، از ولایت مشرکان نهی فرمود. ولایت و سرپرستی آنان را از مسجدالحرام هم با نزول آیه جدید قطع کرد و ورودشان را به مسجدالحرام ممنوع ساخت...
روشن است که مسئله قطع ولایت و حاکمیت مشرکان قریش از مسجدالحرام یک مسئله سیاسی است که به دلیل داشتن عقاید شرک آمیز و ستیزه جویی آنان با اسلام و خداپرستی، و بیم تأثیرگذاری آنان برمسلمانان از راه تبلیغ و تهدید و اعمال حاکمیت خویش صورت گرفته است، چنان که فلسفه ممنوعیت و قطع ولایت پدران و برادران مشرک نیز به همین علت است.
دلیل چهارم: مناسبت حکم و موضوع ؛ همان طور که آیة الله خویی فرموده (مناسبت حکم و موضوع) ایجاب می کند که مقصود از ناپاکی خسارتبار که با قانون ممنوعیت ورود به مسجدالحرام از آن پیشگیری شده است، همان عقاید شرک آمیز و پلیدی باطنی و عداوت با توحید باشد، زیرا جعل و تشریع نجاست بدنی مشرکان ارتباط آشکاری با ولایت و حاکمیت سیاسی آنان بر مسجدالحرام ندارد و نجس خواندن ظاهر آنان حاکمیت سوء آنان را بر طرف نمی کند، مگر آن که غرض از تشریع نجاست همان تحریم سیاسی و پرهیزدادن مؤمنان از تماس و مراوده با مشرکان باشد، که در این صورت مشرکان و کافران دارای نجاست سیاسی و اعتقادی خواهند بود، آیة الله خویی می نویسد: مناسب ترین معنا با معنای لغوی آن، یعنی (قذارت)، و ناپاکی نفسانی و فساد عقیدتی مشرکان است، و مناسبت حکم و موضوع، همین معنا را اقتضا می کند، زیرا خداوند ورود کسانی را به خانه توحید حرام کرده که مدافعان و مروجان شرک و دشمنان توحیداند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] حکمت عدم اجازه ازدواج مسلمانان با کافر یا مشرک چیست؟
- [سایر] چه دلیلی از قران و روایات در مورد نجاست کافر و مشرک وجود دارد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا مسّ میّت مسلمان فقط موجب غسل است یا هر میّتی و لو کافر یا مشرک باشد؟
- [آیت الله سیستانی] اگر ما خودمان بدانیم که شخص کافر است ولی از نظر عرف مسلمان به حساب بیاید، مثلا در پرسش نامه خود را مسلمان معرفی کند آیا چنین شخصی را باید کافر دانست؟
- [سایر] آیا چرم مبلمان خانه دوست من که روی آن کلمات خارجی نوشته شده، از کشور های خارجی (غیر مسلمان) وارد شده و نجس است؟ یا چون من به وسواس مبتلا هستم، فکر می کنم که چرم خارجی و نجس است؟
- [آیت الله بهجت] در هنگام تشریح اگر دست ما به مرده ای که نمی دانیم مسلمان است یا کافر بخورد، آیا غسل مس میّت لازم است؟
- [سایر] چرا بهائیان را نجس می دانیم؟ از نظر اسلام دوستی و معاشرت با آنها چه حکمی دارد؟
- [آیت الله بهجت] چرا کسانی که از دین اسلام خارج اند، نجس هستند؛ با این که می بینیم بهداشت و نظافت را رعایت می کنند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا زن و مرد مسلمان می توانند نوزاد کافر که نجس است را نگهداری کنند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا زن و مرد مسلمان می توانند نوزاد کافر که نجس است را نگهداری کنند؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . گوشت و پیه و چرمی که در بازار اسلام از دست مسلمانان گرفته شود پاک است و اگر از دست کافر گرفته شود بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب شود مگر آن که بدانیم از دست مسلمان گرفته و اگر در بازار کفار از دست کفار بگیرند نجس است مگر آن که بدانیم از بلاد اسلام بوده و اگر یکی از اینها در بازار کفار در دست مسلمان باشد احتیاط واجب اجتناب از آن است مگرآن که مسلمان با آن معامله طهارت کند و احتمال داده شود که طهارت آن را به دست آورده که در این صورت پاک است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه بچّه نابالغ مشرک باشند آن بچه هم نجس است، و اگر یکی از اینها مسلمان باشد بچه پاک است.
- [آیت الله مظاهری] گوشت، پیه و چرمی که در بازار مسلمانان فروخته شود پاک است، همچنین اگر یکی از اینها در دست مسلمان باشد و بدانیم آن مسلمان از کافر گرفته و احتمال بدهیم آن مسلمان رسیدگی کرده است باز هم پاک است، امّا اگر بدانیم رسیدگی نکرده و یقین به مردار بودن آن هم نداشته باشیم پاک است ولی خوردن آن و نماز خواندن با آن جایز نیست. 5 - خون:
- [آیت الله مظاهری] اگر کافر به هر لغتی شهادتین بگوید مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن احکام اسلام بر او بار میشود گرچه ندانیم قلباً مسلمان شده یا نه، ولی اگر بدانیم قلباً مسلمان نشده است مسلمان نیست و احکام اسلام را ندارد و همچنین است هرگاه شهادتین نگوید ولی قلباً به معنای او ایمان داشته باشد. 8 - تبعیّت
- [آیت الله شبیری زنجانی] طفل ممیّز اگر اظهار کفر کند کافر و اگر اظهار اسلام کند مسلمان است و طفل غیر ممیّز و طفل ممیّزی که نه اظهار کفر کرده و نه اظهار اسلام، چنانچه پدر و مادر و نیز جد و جده نزدیک وی کافر باشند، آن بچه هم نجس است و اگر یکی از آنان مسلمان باشند، بچه پاک است.
- [آیت الله مظاهری] گوشتها، مرغها و ماهیهایی که در بازار مسلمانها موجود است اگر شک کنیم که حلال است یا نه، محکوم به حلّیّت است و اگر بدانیم از بلاد کفر آوردهاند و احتمال بدهیم که بررسی کردهاند نیز محکوم به حلّیّت است، اگر بدانیم بررسی نکردهاند پاک است ولی خوردن آن حرام است، و چنانچه بدانیم ذبح شرعی نشده است علاوه بر اینکه خوردن آن حرام است نجس هم میباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است؛ ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، بنا بر احتیاط نجس است.
- [آیت الله بروجردی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، نجس است.
- [آیت الله بهجت] اگر کافر شهادتین بگوید ، و انسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه ، پاک است . ولی اگر بداند قلبا مسلمان نشده نجس بودن او خالی از وجه نیست .
- [آیت الله سبحانی] فرزندان کافر بسان خود او محکوم به نجاست هستند، مگر فرزند ممیّزی که به اسلام اعتراف کند. و فرزندان مسلمان هرچند تنها پدرش مسلمان باشد پاک هستند ولی اگر تنها مادر، مسلمان باشد احتیاط اجتناب است.