در پاسخ باید گفت این طور نیست که تمامی قدرت های مرتاضان شیطانی باشد بلکه بسته روش ریاضت و نوع قدرت بدست آمده دارد. در این محور چند مفهوم وجود دارد که به هم نزدیکند ولی با هم تفاوت دارند. مکاشفه، کرامت، قدرت های غیر عادی، معجزه. مکاشفه با کرامت تفاوت دارد. مکاشفه (خلسه) حالتی است که در بیداری یا بین خواب و بیداری اتفاق میافتد. در این حالت، انسان میتواند چیزهایی را که دیگران نمیبینند مشاهده کند؛ اما منظور از کرامت این است که انسان به اذن الهی، بتواند کارهای خارقالعاده انجام دهد؛ مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسانها، تصرّف کند؛ پس در کرامت، انجام دادن کار خارقالعاده، باید به اذن الهی مستند باشد؛ در غیر این صورت، به آن، کرامت نمیگویند. بالاترین مرتبۀ کرامت که پیامبران برای اثبات نبوت خود انجام میدهند، معجزه نام دارد؛ بنابراین، آنچه از جانب بندگان صالح خداوند، بدون ادعای خاص و به صورت کارهای غیرعادی انجام شود، کرامت است، نه معجزه. در این بحث دو پرسش مطرح میشود: اوّل اینکه آیا مکاشفه و کرامت حقیقت دارد؟ دوم اینکه اگر حقیقت دارد، پیام آن برای انجام دهنده چیست؟ پاسخ پرسش اول این است که به گواهی بزرگان معرفت، مکاشفه و کرامت واقعیت دارد و بارها اتفاق افتاده است. در پاسخ به پرسش دوم، مطلبی اساسی و راهگشا ذکر میشود و آن اینکه از مدّعیان دروغین که بگذریم، اعمالی چون ارتباط با ارواح، تسخیر جن، تله پاتی و طیالارض، هیچکدام به خودی خود، دلیل بر حقّانیت فاعل آن نیست؛ به عبارت دیگر هیچ کس با انجام دادن این امور، نه به قطب و مرشد تبدیل میشود و نه ادّعاهایش برای دیگران وظیفۀ شرعی و اخلاقی ایجاد میکند. مسلّم است که انسان میتواند با انجام دادن کارهای مشکل و ریاضت، قدرتهای غیرعادیِ روح و نفس خود را بازیابد. خداوند متعال، این قدرتها را به نفسِ انسانی عطا کرده و توانایی انجام آن، از خواص نفس انسان است که با ایمان و تقوای افراد، ارتباط مستقیم ندارد؛ تا جاییکه گفتهاند: لازمۀ ارتباط با جنیّان کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. از این روی، ارباب معرفت، مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کردهاند؛ یعنی عامل مکاشفه، ممکن است فرشته یا شیطان باشد. ملاک تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین: ذکر کردهاند؛ یعنی هرچه درمکاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین همخوانی داشته باشد، (مکاشفه ربانی) است؛ درغیراین صورت، دست شیطان، صحنهگردان نمایش بوده است. بنابراین، حتی اگر ثابت شود که مکاشفه، رحمانی بوده است، نه فقط سخنان او در حقّ دیگران حجت نمیباشد، بلکه حتی دلیل بر این نیست که صاحبش مربّی کامل شده باشد. پرسش دیگری که مطرح میشود این است که: فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیرعادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفتهاند: (اگر کسی در کویری دوردست، برای یافتن آب، زمین را حفر کند و پس از تلاش زیاد به چند سکۀ طلا دست یابد، هرچند طلا با ارزش است، نباید فراموش کند که به دنبال آب (منبع حیات) بوده است و در این بیابان، سکههای طلا، تشنگی او را برطرف نمیکند. او موقّتاً خوشحال میشود؛ اما اگر دست از ادامۀ کار بکشد، ممکن است از تشنگی هلاک شود؛ اما اگر حفر چاه را ادامه دهد، هم به آب میرسد و هم طلا را دارد.) بزرگان دین فرمودهاند: دست یافتن به این قدرتها، برای اولیای دین، (نُقل و نبات) راه است که خداوند در زمان مصلحت به دوستانش عطا میکند. این قدرتها، فطرت تشنۀ بشر را سیراب نمیکند و این فطرت، باید به اصل خود برگردد. فروتر از آب، سراب است که بهرهای از حقیقت ندارد. هدف سالک حقیقی، تحصیل روح تعبّد و رسیدن به زلال بندگی و سپس رؤیت اسما، صفات، شهود ذات حق و درک جمال و جلال او و در نهایت فنای در اوست؛ نه رسیدن به قدرتهای ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقیخداوند، (شریعت) است؛ به عبارت دقیقتر: (شریعت، طریقتِ حقیقت است) و (قرآن، عرفان و برهان)، همه یک حقیقتند. ابن عربی میگوید: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزی از حقیقت، دست نخواهد یافت... چراکه حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام و روحش حقیقت است.[1] علّامه طباطبایی در این باره گفته است: این که از بعضی شنیده شده است که میگویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربّانیه، ساقط میگردد سخنی کذب و افترایی بس عظیم است؛ زیرا رسول اکرم9 با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنی، دروغ و بهتان است. به ابوسعید ابوالخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه میرود! پاسخ گفت: (سهل است؛ قورباغه نیز روی آب راه میرود.) گفتند: فلان کس در هوا میپرد!) جواب داد: (مگس نیز به هوا میپرد.) گفتند: (فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود!) جواب داد: (شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب میرود. این چیزها، قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آنها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود، غافل نباشد).[2] آخرین سخن این که قدرت غیرعادی، به خودی خود، نه نشان عرفان است و نه ضدّ عرفان. در زمان امام صادق(ع) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کردهاند، خبر دهد. مردم برای سرگرمی و تفریح، از راههای مختلف وی را امتحان کردند و او برخلاف انتظار حاضران، بهخوبی از پس امتحانات برآمد. خبر به امام صادق(ع) رسید. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسیدند: در دست من چیست؟ او بعد از لحظاتی تأمل و تفکر، با حالت تحیّر به امام خیره شد. امام پرسید: چرا جواب نمیدهی؟ گفت: جواب را میدانم؛ ولی در تعجبّم شما از کجا آن را آوردهاید! آن شخص ادامه داد: در تمام کرۀ زمین، همه چیز مسیر طبیعی خود را میپیماید؛ فقط در یک جزیره، مرغی دو عدد تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده؛ آنچه در دست توست، باید همان تخم باشد! حضرت او را تصدیق کردند. آنگاه از او پرسیدند: چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: (با مخالفت با هوای نفس؛ هر چه دلم خواست، خلافش را انجام دادم). حضرت از او خواست که مسلمان شود. جواب داد: دوست ندارم. امام فرمود: (مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ تو طبق عهد خودت، الآن باید مسلمان شوی؛ چون دوست نداری مسلمان شوی.) او که هم به قدرت معنوی امام پیبرد و هم در مقابل استدلال امام، پاسخی نداشت، مسلمان شد. چندی نگذشت که قدرت روحی خود را از دست داد. به سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود: (قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم و الآن که خدا را پذیرفتم، قدرتم را از دست دادهام! این چه دینی است؟!) امام فرمود: تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم، مزد زحمت تو را میداد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی؛ چون با خدا بیگانه بودی. هنری نیست که صبح تا شب از گاو و گوسفند گم شدۀ مردم خبر دهی و بدین کار تعجّب آنها را برانگیزی. از حالا، آنچه را عمل میکنی، خداوند برای جایی که به آن نیازمندی، ذخیره میکند و آنچه قبلاً داشتی، برای رسیدن به سعادت ابدی، سودی به تو نمیرساند.[3] جهت مطالعه بیشتر: مراجعه شود به کتاب کاوشی در معنویت های نوظهور، حمزه شریفی دوست، انتشارات صهبای یقین، موسسه بهداشت معنوی، 1391. [1] فصوص، ج 1، ص 35. [2] نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص 305. [3] مصباح یزدی، نرم افزار عرفان ؛ کشف و کرامت .
در پاسخ باید گفت این طور نیست که تمامی قدرت های مرتاضان شیطانی باشد بلکه بسته روش ریاضت و نوع قدرت بدست آمده دارد. در این محور چند مفهوم وجود دارد که به هم نزدیکند ولی با هم تفاوت دارند. مکاشفه، کرامت، قدرت های غیر عادی، معجزه.
مکاشفه با کرامت تفاوت دارد. مکاشفه (خلسه) حالتی است که در بیداری یا بین خواب و بیداری اتفاق میافتد. در این حالت، انسان میتواند چیزهایی را که دیگران نمیبینند مشاهده کند؛ اما منظور از کرامت این است که انسان به اذن الهی، بتواند کارهای خارقالعاده انجام دهد؛ مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسانها، تصرّف کند؛ پس در کرامت، انجام دادن کار خارقالعاده، باید به اذن الهی مستند باشد؛ در غیر این صورت، به آن، کرامت نمیگویند.
بالاترین مرتبۀ کرامت که پیامبران برای اثبات نبوت خود انجام میدهند، معجزه نام دارد؛ بنابراین، آنچه از جانب بندگان صالح خداوند، بدون ادعای خاص و به صورت کارهای غیرعادی انجام شود، کرامت است، نه معجزه.
در این بحث دو پرسش مطرح میشود: اوّل اینکه آیا مکاشفه و کرامت حقیقت دارد؟ دوم اینکه اگر حقیقت دارد، پیام آن برای انجام دهنده چیست؟
پاسخ پرسش اول این است که به گواهی بزرگان معرفت، مکاشفه و کرامت واقعیت دارد و بارها اتفاق افتاده است. در پاسخ به پرسش دوم، مطلبی اساسی و راهگشا ذکر میشود و آن اینکه از مدّعیان دروغین که بگذریم، اعمالی چون ارتباط با ارواح، تسخیر جن، تله پاتی و طیالارض، هیچکدام به خودی خود، دلیل بر حقّانیت فاعل آن نیست؛ به عبارت دیگر هیچ کس با انجام دادن این امور، نه به قطب و مرشد تبدیل میشود و نه ادّعاهایش برای دیگران وظیفۀ شرعی و اخلاقی ایجاد میکند.
مسلّم است که انسان میتواند با انجام دادن کارهای مشکل و ریاضت، قدرتهای غیرعادیِ روح و نفس خود را بازیابد. خداوند متعال، این قدرتها را به نفسِ انسانی عطا کرده و توانایی انجام آن، از خواص نفس انسان است که با ایمان و تقوای افراد، ارتباط مستقیم ندارد؛ تا جاییکه گفتهاند: لازمۀ ارتباط با جنیّان کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است.
از این روی، ارباب معرفت، مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کردهاند؛ یعنی عامل مکاشفه، ممکن است فرشته یا شیطان باشد. ملاک تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین: ذکر کردهاند؛ یعنی هرچه درمکاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین همخوانی داشته باشد، (مکاشفه ربانی) است؛ درغیراین صورت، دست شیطان، صحنهگردان نمایش بوده است.
بنابراین، حتی اگر ثابت شود که مکاشفه، رحمانی بوده است، نه فقط سخنان او در حقّ دیگران حجت نمیباشد، بلکه حتی دلیل بر این نیست که صاحبش مربّی کامل شده باشد.
پرسش دیگری که مطرح میشود این است که: فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیرعادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفتهاند: (اگر کسی در کویری دوردست، برای یافتن آب، زمین را حفر کند و پس از تلاش زیاد به چند سکۀ طلا دست یابد، هرچند طلا با ارزش است، نباید فراموش کند که به دنبال آب (منبع حیات) بوده است و در این بیابان، سکههای طلا، تشنگی او را برطرف نمیکند. او موقّتاً خوشحال میشود؛ اما اگر دست از ادامۀ کار بکشد، ممکن است از تشنگی هلاک شود؛ اما اگر حفر چاه را ادامه دهد، هم به آب میرسد و هم طلا را دارد.)
بزرگان دین فرمودهاند: دست یافتن به این قدرتها، برای اولیای دین، (نُقل و نبات) راه است که خداوند در زمان مصلحت به دوستانش عطا میکند. این قدرتها، فطرت تشنۀ بشر را سیراب نمیکند و این فطرت، باید به اصل خود برگردد.
فروتر از آب، سراب است که بهرهای از حقیقت ندارد. هدف سالک حقیقی، تحصیل روح تعبّد و رسیدن به زلال بندگی و سپس رؤیت اسما، صفات، شهود ذات حق و درک جمال و جلال او و در نهایت فنای در اوست؛ نه رسیدن به قدرتهای ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقیخداوند، (شریعت) است؛ به عبارت دقیقتر: (شریعت، طریقتِ حقیقت است) و (قرآن، عرفان و برهان)، همه یک حقیقتند. ابن عربی میگوید:
هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزی از حقیقت، دست نخواهد یافت... چراکه حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام و روحش حقیقت است.[1]
علّامه طباطبایی در این باره گفته است:
این که از بعضی شنیده شده است که میگویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربّانیه، ساقط میگردد سخنی کذب و افترایی بس عظیم است؛ زیرا رسول اکرم9 با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنی، دروغ و بهتان است.
به ابوسعید ابوالخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه میرود! پاسخ گفت: (سهل است؛ قورباغه نیز روی آب راه میرود.) گفتند: فلان کس در هوا میپرد!) جواب داد: (مگس نیز به هوا میپرد.) گفتند: (فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود!) جواب داد: (شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب میرود. این چیزها، قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آنها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود، غافل نباشد).[2]
آخرین سخن این که قدرت غیرعادی، به خودی خود، نه نشان عرفان است و نه ضدّ عرفان. در زمان امام صادق(ع) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کردهاند، خبر دهد. مردم برای سرگرمی و تفریح، از راههای مختلف وی را امتحان کردند و او برخلاف انتظار حاضران، بهخوبی از پس امتحانات برآمد. خبر به امام صادق(ع) رسید. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسیدند: در دست من چیست؟ او بعد از لحظاتی تأمل و تفکر، با حالت تحیّر به امام خیره شد. امام پرسید: چرا جواب نمیدهی؟ گفت: جواب را میدانم؛ ولی در تعجبّم شما از کجا آن را آوردهاید! آن شخص ادامه داد: در تمام کرۀ زمین، همه چیز مسیر طبیعی خود را میپیماید؛ فقط در یک جزیره، مرغی دو عدد تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده؛ آنچه در دست توست، باید همان تخم باشد! حضرت او را تصدیق کردند. آنگاه از او پرسیدند: چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: (با مخالفت با هوای نفس؛ هر چه دلم خواست، خلافش را انجام دادم). حضرت از او خواست که مسلمان شود. جواب داد: دوست ندارم. امام فرمود: (مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ تو طبق عهد خودت، الآن باید مسلمان شوی؛ چون دوست نداری مسلمان شوی.) او که هم به قدرت معنوی امام پیبرد و هم در مقابل استدلال امام، پاسخی نداشت، مسلمان شد. چندی نگذشت که قدرت روحی خود را از دست داد. به سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود: (قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم و الآن که خدا را پذیرفتم، قدرتم را از دست دادهام! این چه دینی است؟!) امام فرمود: تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم، مزد زحمت تو را میداد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی؛ چون با خدا بیگانه بودی. هنری نیست که صبح تا شب از گاو و گوسفند گم شدۀ مردم خبر دهی و بدین کار تعجّب آنها را برانگیزی. از حالا، آنچه را عمل میکنی، خداوند برای جایی که به آن نیازمندی، ذخیره میکند و آنچه قبلاً داشتی، برای رسیدن به سعادت ابدی، سودی به تو نمیرساند.[3]
جهت مطالعه بیشتر:
مراجعه شود به کتاب کاوشی در معنویت های نوظهور، حمزه شریفی دوست، انتشارات صهبای یقین، موسسه بهداشت معنوی، 1391.
[1] فصوص، ج 1، ص 35.
[2] نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص 305.
[3] مصباح یزدی، نرم افزار عرفان ؛ کشف و کرامت .
- [سایر] آیا کار ساحران و مرتاضان تصرف در قدرت خدا نیست چرا خداوند چنین قدرتی به آنها داده است تا دیگران را گمراه کنند؟
- [سایر] سلام بعضی ها میگن امریکا اگه بخواد به ایران حمله کنه میتونه و قدرتشو داره و دلیل حمله نکردنشو دیپلماسی این دولت میدونن نه قدرت سیاسی و قدرت نظامی ایران،دلیلی بر رد این صحبت وجود داره؟
- [سایر] آیا عرفان یهود (کابالا) شیطانی است؟اگر شما چنین نگرشی دارید بفرمایید چرا کابالا را شیطانی می دانند؟
- [سایر] چه فرق بین کارهای خارق العاده عرفانی ما و مرتاضان هندی وجود دارد؟
- [آیت الله سیستانی] اگر قدرت بر رد ثمن نداشته باشد می تواند عین مبیع را قهراً از مشتری مسترد و عند الاستطاعة ثمن آن را بپردازد؟
- [سایر] وسواس و افکار شیطانی ام را چگونه درمان کنم؟
- [سایر] چه کنیم که دچار هوس های نفسانی و شیطانی نشویم؟
- [سایر] راههای جلو گیری از تلقینات نفسانی و شیطانی کدام است؟
- [سایر] چگونه با وسواس و افکار شیطانی مبارزه کنم؟
- [سایر] رابطه عرفان کابالا با ترویج آیین های شیطانی چیست؟
- [آیت الله مظاهری] توبه کسی که رشوه داده است فقط پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترک و عذر از خدای متعال است؛ ولی توبه کسی که رشوه خورده است، چون حقّالنّاس است، علاوه بر آنچه گفته شد، رد کردن آنچه تا بهحال گرفته است میباشد، ولی اگر قدرت بر آن نداشته باشد، باید تحصیل رضایت از رشوه دهنده بنماید، و اگر این هم ممکن نباشد، باید تصمیم بگیرد هر وقت قدرت پیدا کرد رد نماید یا رضایت او را تحصیل نماید. [1]. بحار الانوار، ج 104، ص 274، باب 7، ح 12. [2]. بحار الانوار، ج 104، ص 274، باب 7، ح 9.
- [آیت الله بهجت] باید به آنچه که نذر کرده قدرت و توانایی داشته باشد، بنابراین اگر به چیزی عقلاً یا عادتاً قدرت نداشت و نذر کرد، صحیح نیست.
- [آیت الله اردبیلی] هرگاه در جلسهای نسبت به شخص مؤمنی غیبت شود و یکی از استثناهایی که در مسأله قبل بیان شد وجود نداشته باشد، علاوه بر این که گوشدادن به آن حرام است، بر هر فردی که قدرت دارد واجب است آن غیبت را ردّ کند و از آن مؤمن دفاع نماید. در روایات اسلامی آمده است: (هر کس قدرت دفاع از برادر مؤمن خود را که مورد غیبت و ستم قرار گرفته داشته باشد و دفاع نکند و در اثر سکوت او آن مؤمن ذلیل شود، خداوند او را در دنیا و آخرت ذلیل خواهد کرد).(1)
- [آیت الله شبیری زنجانی] در غسل باید تمام بدن شسته شود، حتی نباید سر مویی از بدن نشسته بماند. (البته نباید به وسوسههای شیطانی اعتنا کرد)؛ ولی شستن هر چه از باطن شمرده میشود مثل داخل بینی واجب نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر امانتدار بترسد مال امانت نزد او از بین برود یا به سرقت برده شود، چنانچه بتواند باید امانت را به صاحب آن یا وکیل او رد نماید و چنانچه دسترسی به آنها نداشته باشد، باید آن را به حاکم شرع بدهد تا برای صاحب مال حفظ نماید و اگر حاکم شرع نباشد یا دسترسی به او نداشته باشد، باید آن را نزد شخص امینی که قدرت حفظ آن را دارد به امانت بگذارد.
- [آیت الله مظاهری] در توبه از قمار چون حقّالنّاس است، علاوه بر پشیمانی از آن گناه بزرگ، باید همانطور که گفته شد آنچه را به دست آورده به صاحبش رد کند یا صاحب مال او را برئالذّمّه کند، و اگر دسترسی به او ندارد، باید رجوع به حاکم شرع کند، و اگر قدرت مالی ندارد، باید تصمیم داشته باشد که هر وقت توانست خود را برئالذّمّه کند. [1]. مائده، 90.
- [آیت الله مظاهری] در قرض باید همان را که گرفته است پس بدهد، جنس باشد یا پول. بنابراین اگر یک من گندم یا ده مثقال طلا و مانند اینها قرض بگیرد، باید همان یک من گندم یا ده مثقال طلا را بدهد و زیادتر دادن ربا و حرام است. و همچنین اگر صد هزار تومان قرض گرفت، باید در وقتِ ادا همان یک صد هزار تومان را بدهد و زیادتر دادن ربا و حرام است. گرچه آن صد هزار تومان در وقتِ ادا افت کرده باشد و قدرت خریدِ آن کم شده باشد. ولی در غیر قرض باید قدرت خرید مراعات شود. بنابراین مهریه و نظیر مهریه اگر افت کرده باشد و قدرت خریدِ آن کم شده باشد، باید قدرت خرید مراعات شود و به پولِ روز ادا شود. همچنین است در غصب و نظیر آن. مثلاً اگر ده هزار تومان از کسی نزد او باشد و ندهد و قدرت خرید کم شود، باید در وقتِ ادا، قدرت خرید مراعات شود.
- [آیت الله بهجت] اگر از فاسق یا کافر امانتی گرفته و او آن را مطالبه کند، واجب است آن را رد نماید، ولی بنابر اظهر واجب نیست که امانت کافر حربی را رد کند و جایز است مسلمان آن را برای خودش تملّک نماید، بلکه اگر امانت وسایل جنگی باشد، رد کردن آن در زمان جنگ جایز نیست.
- [آیت الله بهجت] نمازگزار میتواند به جای رد سلام، جواب سلام را به قصد دعاء بگوید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . جواب سلام را باید به قصد رد تحیت بگوید، نه به قصد قرآن یا دعا.