قبل از بیان راهکارهای عملی جهت کنترل افکار مزاحم توجه‌تان را به چند نکته جلب می‌کنیم: اولاً، کنترل چنین افکار مزاحم نیازمند تلاش مستمر و مداوم شماست و نباید پنداشت که با بیان یکی دو نکته همه چیز درست می‌شود ثانیا خطور اینگونه افکار مزاحم در ذهنتان که بدون اختیار به شما هجوم می‌آورند، گناه محسوب نمی‌شود. بنابراین نگران آن نباشید. اماجهت مقابله با چنین افکار مزاحم می‌توانید از دستورالعملهای زیر بهره‌گیرید و امیدواریم به تدریج از شر آن رهایی یابید: 1 از آنجا که معمولاً این افکار به هنگام بیکاری به سراغ فرد می‌آید، سعی کنید با یک برنامه‌ریزی دقیق و حساب شده تمام اوقات شبانه‌روزی خود را پر کنید و هیچ‌گاه بیکار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، کمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید. و هر گاه بیکار شدیدخود را به کاری مشغول سازید. 2 مطمئن باشید و بدانید که وقتی به چیزی فکر می‌کنید به این معنا نیست که آن کار را انجام خواهید داد مثلاً اگر در ذهن و قلبتان به فردی فحش می‌دهید، به این معنا نیست که آن جمله و کلام زشت و فحش را به زبان جاری خواهید کرد. یعنی فکر کردن درباره موضوعیالزاما به فعل و انجام آن منتهی نمی‌شود. این مطلب را خودتان می‌توانید در طول روز چندین بار مشاهده و لمس کنید و به آن باور کنید. 3 در صورتی که به چنین افکاری اهمیت ندهید مطمئن باشید اگر تحمل کنید پس از چندی نهایتا آن را رها خواهید کرد. 4 هرگاه فکر مزاحم به سراغ شما آمد خود را مشغول کار دیگری کنید و با ایجاد حواس‌پرتی از آن افکار مزاحم دوری کنید. 5 هرگاه این فکر به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افکار به خود بگویید: (بس است دیگر) و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کرده و به سراغ مطلبی دیگر خواهید رفت. ضمنا برای تسریع بخشیدن و جدیت بیشتر داشتن جهت مقابله با اینگونه افکار اگر با مشاور مورد اعتمادتان حضورا و طی جلسات مکرر به گفتگو بنشینید مناسب‌تر و بهتر خواهد بود. در غیر این صورت با اجرای راهکارهای ارائه شده و گزارش آن به ما، موضوع و حلمشکل را پی‌گیری نمائید. نفس آدمی (حقیقت و روح و بعد مجرد) دارای شؤون و مراتبی است. پایین‌ترین مرتبه آن، نفس اماره بالسوء است که مربوط به حالت نقص نفس و مرحله‌ای است که انسان از درون میل به کج‌روی و افراط و تفریط در امور زندگی و گرایش به بدی و شرور دارد و از خیر وحالت تعادل در انتخاب و گرایش منحرف می‌شود. مرتبه دوم نفس - که مربوط به نفوس در حال کمال و خودساخته است - نفس لوامه می‌باشد. نفس آدمی در این مرحله، بیشتر میل به خیر و نیکی و اعتدال دارد و چنانچه انسان احیانا دچار انحراف، بدی و افراط و تفریط شود، از درون او را ملامت و سرزنش می‌کند تا دوباره او را به طرف اعتدال و خیر وادار نماید. مرتبه سوم نفس (مرحله کمال نفس آدمی) نفس مطمئنه است. انسان با رسیدن به نفس مطمئنه، کمال و سعادت و آرامش حقیقی زندگی خود را پیدا می‌کند و صاحب نفس راضیه و مرضیه می‌شود؛ یعنی، هم او از خدا راضی می‌گردد و هم حق‌تعالی از او رضایت دارد. از این بیان استفاده می‌شود که مرحله ضعف نفس، مربوط به نفس اماره است؛ زیرا در این مرتبه نفس آدمی، کاملاً مقهور غرایز، شهوات و هواهای نفسانی است و به صورت افسارگسیخته، خود را از حکم عقل و فطرت رها نموده است. صاحب نفس اماره، امور زندگی خود را منطبق با حکم عقل سلیم و فطرت الهی انتخاب نمی‌کند؛ زیرا اراده او در مقابل خواسته‌های غریزی و هواهای نفسانی بسیار ضعیف است و در واقع حالت انفعالی دارد. حالت قوت نفس هم مربوط به انسانی است که با تقویت عقل و فطرت در خویشتن و مبارزه با افراط و تفریط، نفس خود را از اسارت نفس اماره رهانیده و عنان اختیار امور زندگی و انتخاب خویش را به عقل خویش سپرده است و زندگی کاملاً معقول و مشروعیدارد. این انسان، طالب کمال بوده و امید است با وصول به نفس مطمئنه، به نهایت کمال و سعادت نفس انسانی، بار یابد و حیات و عاقبت مطمئن و آرامی بیابد. با توجه به مطالب گذشته، روشن می‌شود که وقتی در کتاب‌های اخلاقی سخن از مبارزه با نفس مطرح می‌شود، مراد مبارزه با حالت نقص و ضعف نفس در مقابل غرایز و افراط و تفریط در شهوات است (نه با خود نفس و کمالات آن). مبارزه‌ای که نه تنها موجب ضعف بیشترنفس نمی‌شود؛ بلکه برای تقویت و ایجاد تعادل و قدرت انتخاب صحیح ضرورت دارد. هواهای نفسانی، در واقع خواسته‌های غیرعقلایی و برخاسته از حالت افراط و تفریط در غرایز و شهوات نفس است؛ خواسته‌هایی که موجبات نقص اراده و انتخاب در آدمی را فراهم کرده و اختیار زندگی را از دست او خارج می‌سازد. همچنین روشن شد که آدمی یک نفس بیشتر ندارد و همان یک نفس دارای مراتب مختلفی است. افکار بد و آلوده بدون شک امری مذموم و نامطلوب است و باید به این نکته توجه داشت که افکار ذهنی انسان خود نوعی عمل محسوب می‌شوند که اعمال درونی و یا جوانحی نامیده می‌شوند در مقابل اعمال خارجی که توسط اعضای انسان مثل دست و پا و چشم و گوش و زبان انجام می‌شود و به آنهااعمال جوارحی گفته می‌شود. اولیای الهی در اثر توجه کامل به مبدأ قدرت و هستی و خداوند را در تمام حالات حاضر و ناظر اعمال دیدن حتی فکر گناه و اندیشه بد نیز در آنها راه نمی‌یابد تا چه رسد به گناه بیرونی و خارجی ولی چنین توجهی برای ما عملاً ممکن نیست و لذا گاهی اوقات در اثر غفلت ازیاد خداوند و فراموش کردن حضور او گاهی افکار آلوده به ذهنمان خطور می‌کند ولی خداوند متعال که به همه اعمال درونی و بیرونی ما آگاه است به لطف و کرمش این گونه افکار ناشایست را برما می‌بخشد و اگر لطف او نمی‌بود استحقاق عقاب و مجازات را بر چنین افکاری داشتیم چون او تبارک و تعالی از سودای قلب ما و پنهان‌ترین خطورات قلبی ما که گاهی خود نیز از آن بی خبریم آگاه است چنانچه در آیه 284 بقره می‌فرماید: (و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ امور درونی و افکار و نیات شما بر خداوند آشکار است چه آنها را پنهان کنید و چه آشکار سازید و خداوند در مورد آنها از شما حسابرسی می‌کند). البته روایات متعددی که می‌گویند: فکر گناه، گناه نیست در حکم استثناء از این آیه کریمه است و احتمال دارد بگوید مورد آیه آن گونه افکاری است که خود نوعی عمل قلبی به شمار می‌آیند در مقابل اعمالی که فکر مقدمه انجام در خارج و بیرون است مثلاً سوء ظن گناه است که مربوط به درون و قلب و فکر انسان است و مستقیما ربطی به بیرون و خارج ندارد و بر خلاف حسادت که ظهور آن در خارج گناه است ولی فکر درونی در باره آن و لو مذموم و زشت است ولی گناه محسوب نمی‌گردد مثلاً اگر من در ذهنم برای کسی توطئه‌چینی کنم تا آبرویش را بریزم و یا ضربه‌ای به او بزنم به خاطر حقد و کینه و حسادت این فکر به خودی خود تا در خارج پیاده نشده گناه محسوب نمی‌گردد و لذا خداوند متعال در پایان آخرین سوره قرآن کریم یعنی سوره ناس می‌فرماید: (و من شر حاسد اذا حسد؛ ای پیامبر ما بگو به خداوند پناه می‌برم از شر انسان حسود وقتی که حسادتش را آشکار سازد و بروز دهد) در پایان ذکر این نکته لازم است که غالبا فکرهای مشوش و آلوده از بازی‌های شیطان و وسوسه‌های نفس است که هدف از آن سرگرم کردن انسان و باز داشتن او از توجه به عبادت خدا و انجام اعمال نیک است و انسان باید در برابر این نوع افکار و هجوم آن بی اعتنا باشد و با پرکردن فضای قلب و سینه از یاد خداوند و ذکر او و تفکر در شگفتی‌های خلقت او جایی خالی برای شیطنت شیطان در قلب خود باقی نگذارد. کنترل افکار (خواطر) راه های متعددی دارد ولی نباید پنداشت که با اولین گام همه چیز درست می شود. بلکه کسی که می خواهد زمام افکار خویش را به کف گیرد باید با تمام توان به خودسازی بپردازد و با جدیت این راه را دنبال نموده تا تدریجا به سمت هدف نزدیک گردد: 1- راه دل و عشق : ذهن و فکر انسان همواره متوجه چیزی است که به آن عشق می ورزد چنان که عاشق آنی از فکر معشوق خود بیرون نمی رود. این که مثلا ما همیشه در نمازهای خود به یاد دیگر مسائل می افتیم به جهت تعلق نفس به آنها و عدم آشنایی با محبوب حقیقی است . لیکن عاشق دلباخته ذات جمیل علی الاطلاق در همه حال به یاد خداست چنان که گویی همیشه درنماز است . پس باید دل را از تعلق به کثرات پالایید و منزلگه عشق ربوبی ساخت تا اندیشه نیز بدان سوی توجه یابد. 2- ضبط قوه خیال : پرنده لجام گسیخته خیال چون چکاوکی است که هر دم بر سرشاخساری نشسته و به زودی به شاخه دیگر پرواز می کند. از این رو افکار انسان خود ناساخته قرار و آرامی ندارد. آن گاه اگر آدمی با دقت در کنترل آن بکوشد; یعنی , همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به این سوی و آن سوی گریخت بلافاصله آن را به امور شریفه متوجه گرداند, کم کم رام و مطیع می گردد. 3- انس دادن ذهن : با داشتن برنامه منظم و پیوسته , می توان ذهن را به سمت خاصی جهت داد; مثلا" داشتن برنامه های منظم همه روزه دعا و قرآن , مطالعه کتاب هایی پیرامون: اخلاق, معاد, خداشناسی , عواقب گناه و حداقل روزی یک ساعت شرکت منظم و پیوسته در مجالس دینی . 4- کنترل حواس: گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد که حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افکاری را تولید کند ولی عمده آن چیزهایی که انسان در مورد آن فکر می کنیم اعم از چیزهای خوب یا بد. داده های حواس ظاهری اوست لذا باید مجاری ورودی ذهن را که همان حواس ظاهری است کنترل کرد؛ یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و... قرآن در این زمینه می فرماید: (ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا؛ و هرگز بر آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن که (در پیشگاه حکم خدا) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند) (اسراء، آیه 36). بنابراین یکی از مهمترین راه های کنترل فکر، کنترل حواس ظاهری است. برای آگاهی بیشتر ر.ک : 1- فلسفه اخلاق، شهید مطهری 2- فلسفه اخلاق، استاد مصباح یزدی 3- آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت امام خمینی 4- مراحل اخلاق در قرآن , آیت الله جوادی آملی www.morsalat.com
راههای جلو گیری از تلقینات نفسانی و شیطانی کدام است؟
قبل از بیان راهکارهای عملی جهت کنترل افکار مزاحم توجهتان را به چند نکته جلب میکنیم:
اولاً، کنترل چنین افکار مزاحم نیازمند تلاش مستمر و مداوم شماست و نباید پنداشت که با بیان یکی دو نکته همه چیز درست میشود ثانیا خطور اینگونه افکار مزاحم در ذهنتان که بدون اختیار به شما هجوم میآورند، گناه محسوب نمیشود. بنابراین نگران آن نباشید. اماجهت مقابله با چنین افکار مزاحم میتوانید از دستورالعملهای زیر بهرهگیرید و امیدواریم به تدریج از شر آن رهایی یابید:
1 از آنجا که معمولاً این افکار به هنگام بیکاری به سراغ فرد میآید، سعی کنید با یک برنامهریزی دقیق و حساب شده تمام اوقات شبانهروزی خود را پر کنید و هیچگاه بیکار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، کمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید. و هر گاه بیکار شدیدخود را به کاری مشغول سازید.
2 مطمئن باشید و بدانید که وقتی به چیزی فکر میکنید به این معنا نیست که آن کار را انجام خواهید داد مثلاً اگر در ذهن و قلبتان به فردی فحش میدهید، به این معنا نیست که آن جمله و کلام زشت و فحش را به زبان جاری خواهید کرد. یعنی فکر کردن درباره موضوعیالزاما به فعل و انجام آن منتهی نمیشود. این مطلب را خودتان میتوانید در طول روز چندین بار مشاهده و لمس کنید و به آن باور کنید.
3 در صورتی که به چنین افکاری اهمیت ندهید مطمئن باشید اگر تحمل کنید پس از چندی نهایتا آن را رها خواهید کرد.
4 هرگاه فکر مزاحم به سراغ شما آمد خود را مشغول کار دیگری کنید و با ایجاد حواسپرتی از آن افکار مزاحم دوری کنید.
5 هرگاه این فکر به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افکار به خود بگویید: (بس است دیگر) و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کرده و به سراغ مطلبی دیگر خواهید رفت.
ضمنا برای تسریع بخشیدن و جدیت بیشتر داشتن جهت مقابله با اینگونه افکار اگر با مشاور مورد اعتمادتان حضورا و طی جلسات مکرر به گفتگو بنشینید مناسبتر و بهتر خواهد بود. در غیر این صورت با اجرای راهکارهای ارائه شده و گزارش آن به ما، موضوع و حلمشکل را پیگیری نمائید.
نفس آدمی (حقیقت و روح و بعد مجرد) دارای شؤون و مراتبی است. پایینترین مرتبه آن، نفس اماره بالسوء است که مربوط به حالت نقص نفس و مرحلهای است که انسان از درون میل به کجروی و افراط و تفریط در امور زندگی و گرایش به بدی و شرور دارد و از خیر وحالت تعادل در انتخاب و گرایش منحرف میشود.
مرتبه دوم نفس - که مربوط به نفوس در حال کمال و خودساخته است - نفس لوامه میباشد. نفس آدمی در این مرحله، بیشتر میل به خیر و نیکی و اعتدال دارد و چنانچه انسان احیانا دچار انحراف، بدی و افراط و تفریط شود، از درون او را ملامت و سرزنش میکند تا دوباره او را به طرف اعتدال و خیر وادار نماید.
مرتبه سوم نفس (مرحله کمال نفس آدمی) نفس مطمئنه است. انسان با رسیدن به نفس مطمئنه، کمال و سعادت و آرامش حقیقی زندگی خود را پیدا میکند و صاحب نفس راضیه و مرضیه میشود؛ یعنی، هم او از خدا راضی میگردد و هم حقتعالی از او رضایت دارد.
از این بیان استفاده میشود که مرحله ضعف نفس، مربوط به نفس اماره است؛ زیرا در این مرتبه نفس آدمی، کاملاً مقهور غرایز، شهوات و هواهای نفسانی است و به صورت افسارگسیخته، خود را از حکم عقل و فطرت رها نموده است.
صاحب نفس اماره، امور زندگی خود را منطبق با حکم عقل سلیم و فطرت الهی انتخاب نمیکند؛ زیرا اراده او در مقابل خواستههای غریزی و هواهای نفسانی بسیار ضعیف است و در واقع حالت انفعالی دارد.
حالت قوت نفس هم مربوط به انسانی است که با تقویت عقل و فطرت در خویشتن و مبارزه با افراط و تفریط، نفس خود را از اسارت نفس اماره رهانیده و عنان اختیار امور زندگی و انتخاب خویش را به عقل خویش سپرده است و زندگی کاملاً معقول و مشروعیدارد.
این انسان، طالب کمال بوده و امید است با وصول به نفس مطمئنه، به نهایت کمال و سعادت نفس انسانی، بار یابد و حیات و عاقبت مطمئن و آرامی بیابد.
با توجه به مطالب گذشته، روشن میشود که وقتی در کتابهای اخلاقی سخن از مبارزه با نفس مطرح میشود، مراد مبارزه با حالت نقص و ضعف نفس در مقابل غرایز و افراط و تفریط در شهوات است (نه با خود نفس و کمالات آن). مبارزهای که نه تنها موجب ضعف بیشترنفس نمیشود؛ بلکه برای تقویت و ایجاد تعادل و قدرت انتخاب صحیح ضرورت دارد.
هواهای نفسانی، در واقع خواستههای غیرعقلایی و برخاسته از حالت افراط و تفریط در غرایز و شهوات نفس است؛ خواستههایی که موجبات نقص اراده و انتخاب در آدمی را فراهم کرده و اختیار زندگی را از دست او خارج میسازد. همچنین روشن شد که آدمی یک نفس بیشتر ندارد و همان یک نفس دارای مراتب مختلفی است.
افکار بد و آلوده بدون شک امری مذموم و نامطلوب است و باید به این نکته توجه داشت که افکار ذهنی انسان خود نوعی عمل محسوب میشوند که اعمال درونی و یا جوانحی نامیده میشوند در مقابل اعمال خارجی که توسط اعضای انسان مثل دست و پا و چشم و گوش و زبان انجام میشود و به آنهااعمال جوارحی گفته میشود.
اولیای الهی در اثر توجه کامل به مبدأ قدرت و هستی و خداوند را در تمام حالات حاضر و ناظر اعمال دیدن حتی فکر گناه و اندیشه بد نیز در آنها راه نمییابد تا چه رسد به گناه بیرونی و خارجی ولی چنین توجهی برای ما عملاً ممکن نیست و لذا گاهی اوقات در اثر غفلت ازیاد خداوند و فراموش کردن حضور او گاهی افکار آلوده به ذهنمان خطور میکند ولی خداوند متعال که به همه اعمال درونی و بیرونی ما آگاه است به لطف و کرمش این گونه افکار ناشایست را برما میبخشد و اگر لطف او نمیبود استحقاق عقاب و مجازات را بر چنین افکاری داشتیم چون او تبارک و تعالی از سودای قلب ما و پنهانترین خطورات قلبی ما که گاهی خود نیز از آن بی خبریم آگاه است چنانچه در آیه 284 بقره میفرماید: (و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ امور درونی و افکار و نیات شما بر خداوند آشکار است چه آنها را پنهان کنید و چه آشکار سازید و خداوند در مورد آنها از شما حسابرسی میکند).
البته روایات متعددی که میگویند: فکر گناه، گناه نیست در حکم استثناء از این آیه کریمه است و احتمال دارد بگوید مورد آیه آن گونه افکاری است که خود نوعی عمل قلبی به شمار میآیند در مقابل اعمالی که فکر مقدمه انجام در خارج و بیرون است مثلاً سوء ظن گناه است که مربوط به درون و قلب و فکر انسان است و مستقیما ربطی به بیرون و خارج ندارد و بر خلاف حسادت که ظهور آن در خارج گناه است ولی فکر درونی در باره آن و لو مذموم و زشت است ولی گناه محسوب نمیگردد مثلاً اگر من در ذهنم برای کسی توطئهچینی کنم تا آبرویش را بریزم و یا ضربهای به او بزنم به خاطر حقد و کینه و حسادت این فکر به خودی خود تا در خارج پیاده نشده گناه محسوب نمیگردد و لذا خداوند متعال در پایان آخرین سوره قرآن کریم یعنی سوره ناس میفرماید: (و من شر حاسد اذا حسد؛ ای پیامبر ما بگو به خداوند پناه میبرم از شر انسان حسود وقتی که حسادتش را آشکار سازد و بروز دهد)
در پایان ذکر این نکته لازم است که غالبا فکرهای مشوش و آلوده از بازیهای شیطان و وسوسههای نفس است که هدف از آن سرگرم کردن انسان و باز داشتن او از توجه به عبادت خدا و انجام اعمال نیک است و انسان باید در برابر این نوع افکار و هجوم آن بی اعتنا باشد و با پرکردن فضای قلب و سینه از یاد خداوند و ذکر او و تفکر در شگفتیهای خلقت او جایی خالی برای شیطنت شیطان در قلب خود باقی نگذارد.
کنترل افکار (خواطر) راه های متعددی دارد ولی نباید پنداشت که با اولین گام همه چیز درست می شود. بلکه کسی که می خواهد زمام افکار خویش را به کف گیرد باید با تمام توان به خودسازی بپردازد و با جدیت این راه را دنبال نموده تا تدریجا به سمت هدف نزدیک گردد:
1- راه دل و عشق : ذهن و فکر انسان همواره متوجه چیزی است که به آن عشق می ورزد چنان که عاشق آنی از فکر معشوق خود بیرون نمی رود. این که مثلا ما همیشه در نمازهای خود به یاد دیگر مسائل می افتیم به جهت تعلق نفس به آنها و عدم آشنایی با محبوب حقیقی است . لیکن عاشق دلباخته ذات جمیل علی الاطلاق در همه حال به یاد خداست چنان که گویی همیشه درنماز است . پس باید دل را از تعلق به کثرات پالایید و منزلگه عشق ربوبی ساخت تا اندیشه نیز بدان سوی توجه یابد.
2- ضبط قوه خیال : پرنده لجام گسیخته خیال چون چکاوکی است که هر دم بر سرشاخساری نشسته و به زودی به شاخه دیگر پرواز می کند. از این رو افکار انسان خود ناساخته قرار و آرامی ندارد. آن گاه اگر آدمی با دقت در کنترل آن بکوشد; یعنی , همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به این سوی و آن سوی گریخت بلافاصله آن را به امور شریفه متوجه گرداند, کم کم رام و مطیع می گردد.
3- انس دادن ذهن : با داشتن برنامه منظم و پیوسته , می توان ذهن را به سمت خاصی جهت داد; مثلا" داشتن برنامه های منظم همه روزه دعا و قرآن , مطالعه کتاب هایی پیرامون: اخلاق, معاد, خداشناسی , عواقب گناه و حداقل روزی یک ساعت شرکت منظم و پیوسته در مجالس دینی .
4- کنترل حواس: گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد که حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افکاری را تولید کند ولی عمده آن چیزهایی که انسان در مورد آن فکر می کنیم اعم از چیزهای خوب یا بد. داده های حواس ظاهری اوست لذا باید مجاری ورودی ذهن را که همان حواس ظاهری است کنترل کرد؛ یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و... قرآن در این زمینه می فرماید: (ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا؛ و هرگز بر آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن که (در پیشگاه حکم خدا) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند) (اسراء، آیه 36).
بنابراین یکی از مهمترین راه های کنترل فکر، کنترل حواس ظاهری است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک :
1- فلسفه اخلاق، شهید مطهری
2- فلسفه اخلاق، استاد مصباح یزدی
3- آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت امام خمینی
4- مراحل اخلاق در قرآن , آیت الله جوادی آملی
www.morsalat.com
- [سایر] چه کنیم که دچار هوس های نفسانی و شیطانی نشویم؟
- [سایر] راههای مبارزه با هواهای نفسانی چیست؟
- [سایر] چرا قرآن بتپرستی را نتیجه پیروی از هواهای نفسانی میداند؟
- [سایر] پیروی از هواهای نفسانی چه نتیجه ای در بردارد؟
- [سایر] آیا عرفان یهود (کابالا) شیطانی است؟اگر شما چنین نگرشی دارید بفرمایید چرا کابالا را شیطانی می دانند؟
- [سایر] مرز میان کبر و کرامت نفسانی چیست؟ ملاک تشخیص این دو چیست؟
- [سایر] راههای پیدا کردن دوست خوب و راههای حفظ آن را بگویید؟
- [سایر] راههای دفع بلا چیست؟
- [سایر] راههای جلوگیری از غیبت
- [سایر] راههای تقویت اراده چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در طهارت و نجاست دچار وسواس است، لازم نیست به برطرف شدن نجاست اطمینان پیدا کند، بلکه باید بدون توجه به وسوسههای نفسانی خود به متعارف مردم نگاه کرده و ببیند آنها در چه مواردی اطمینان به طهارت و نجاست پیدا میکنند و همانند آنان عمل نماید. همچنین اگر در مسائل وضو، غسل و سایر عبادات نیز وسواس داشته باشد، باید به همین ترتیب عمل نماید. اگر چنین شخصی به وسوسههای نفسانی خود اعتنا نماید، شیطان در او طمع کرده و به تدریج در اعتقادات و امور روزمره او نیز شک و تردید ایجاد مینماید.
- [آیت الله نوری همدانی] بععد از تکبیر امام اگر صف جلو آمادة نماز و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد کسی که در صف بعد ایستاده ، می تواند تکبیر بگوید . ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر نماز همه کسانی که در صف جلو هستند تمام شود، یا همه نیت فرادی نمایند، نماز صف بعد فرادی می شود، هر چند صف جلو فوراً برای نماز دیگری به امام اقتدا کنند.
- [آیت الله بروجردی] بعد از تکبیر امام اگر صفِ جلو آماده نماز و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد، کسی که در صف بعد ایستاده میتواند تکبیر بگوید، ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
- [آیت الله خوئی] بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد، کسی که در صف بعد ایستاده، میتواند تکبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
- [امام خمینی] بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد کسی که در صف بعد ایستاده، می تواند تکبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
- [آیت الله سیستانی] بعد از تکبیر امام اگر صف جلو ، آماده نماز و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد ، کسی که در صف بعد ایستاده ، میتواند تکبیر بگوید ، ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد، کسی که در صف بعد ایستاده، می تواند تکبیر بگوید، ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بعد از تکبیر امام اگر صفِ جلو آماده نماز و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد کسی که در صف بعد ایستاده می تواند تکبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
- [آیت الله مظاهری] بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد کسی که در صف بعد ایستاده، میتواند تکبیر بگوید ولی مستحب است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.