آیا به یادآوری خاطراتی از زندگی پیشین توسط بعضی از افراد، خود دلیلی بر اثبات تناسخ نمیباشد؟ یکی از ادلهای که مسئله تناسخ را در دوره جدید تأیید میکند، وجود افرادی است که مدعیاند از زندگی پیشین خود خاطراتی دارند. این ادله که قدمت چندانی ندارد، تکیهاش بر ادله تجربی است که ادعای وجود افرادی است که زندگی پیشین خود را بهیاد میآورند. بررسی ها نشان میدهد که این دلیل، نقدهای بسیاری بر آن وارد میباشد. حال باید بررسی شود که آیا صرف وجود خاطرات، مسئله تناسخ را اثبات میکند و اینکه در صورت مثبت بودن پاسخ، باید دید چه نوع خاطراتی، این وظیفه را بر دوش میکشند. به نظر میرسد بر دلیل عدهای برای استناد به ملاک وحدت خاطرات برای اثبات تناسخ، انتقاداتی بر آن وارد است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. یک. عدم اعتقاد به روح از سوی بعضی معتقدان به تناسخ ملاک خاطرات فقط با مبانی آن دسته از معتقدان به تناسخ میتواند سازگار باشد که معتقد به روح یا جوهری مستقل از جسم باشند؛ وگرنه کسانی مانند بودیستها که منکر وجود چنین موجودی هستند (Ninian Smart, 1967: p 331) نمیتوانند به خاطرات تمسک کنند؛ زیرا در نقل خاطرات، فرض بر این است که جسم پیشین در خاک قرار گرفته و اکنون بدن دیگری این معلومات را حمل میکند. پس چیزی که حامل این خاطرات است باید از بدن گذشته به بدن جدید منتقل شده باشد. البته بودا میکوشد با توضیحات پیچیده و در انتها با تمسک به تشبیه و تنظیر نشان دهد که چگونه بدون اینکه لازم باشد روح را مستقل از بدن بدانیم، صفات حیات موجود اول را در موجود دوم مستمر تلقی کنیم. او به نقشی که نگین بر روی موم میگذارد و یا شمعی که از شمع دیگر روشن میشود، مثال میزند. (ناس، 1387: 190 و 191) اما این تشبیهات نمیتواند این مسئله فلسفی را که چگونه شخص دومی در جسم دوم با معدوم شدن جسم اول ادامه حیات میدهد، حل کند. در این مثال دو نکته وجود دارد که در تناسخ دیده نمیشود: اول اینکه در مثال نگین و آتش، آتش اول و نقش اصلی نگین هنوز باقی است؛ با این حال، نقشی بر موم و شعلهای در جسم دوم به وجود آمده است. دوم اینکه در این دو مورد، بین جسم اول و دوم، اتصال و ارتباطی به وجود آمده است. شاید این تشبیه، در زندگی معمولی که یک جسم به مرور تغییر میکند و اطلاعات سلولی با اتصال به سلول دیگر و بلکه با تولد سلول دوم از سلول اول جابهجا میشود، مفید باشد؛ اما در تناسخ، که شخصی در مکانی بسیار دورتر از مکان زندگی و مرگ شخص اول و بدون هیچ تماسی با جسم شخص اول، همان حیات و زندگی را ادامه میدهد، به سامان نمیرسد. دو. چرا همگان گذشته خویش را به یاد نمیآورند؟ چرا فقط عدة محدودی خاطرات گذشته خود را به یاد میآورند و از بین میلیاردها انسان فقط همین گروه اندک چنین توانایی دارند؟ ممکن است مدافعان پاسخ دهند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود معلومات و خاطرات از دست برود. فخر رازی (متوفی 606) در رد این نقد میکوشد. به نظر او میتوان چنین فرض کرد که یادآوری احوالِ هر بدنی، موقوف به تعلق به همان بدن باشد. (فخر رازی، 1404: 333) اما دو اشکال بر این سخن وارد است:اول اینکه چگونه شما به اینهمانی این دو شخص حکم کردهاید؟ جسم او که همان جسم نیست و خاطرات هم که تکرار نمیشود. اشکال دوم که در راستای همان اشکال اول است اینکه، فخر رازی ناخواسته تمام هویت را به جسم داده است؛ آن هم جسمی که هیچ ارتباطی با جسم گذشته ندارد. ممکن است کسی بر نقد دوم این اشکال را وارد کند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود تمام خاطرات از ذهن معمول مردم پاک شود؛ اما این پاسخ موجهی نیست؛ زیرا نمیتوان مرگ و تولد را آنچنان دانست که باعث از بین رفتن خاطرات شود. کدام تلقی از مرگ و تولد است که میتواند چنین ضربه ویرانگری بر حافظه وارد کند که وقایع مهمی مانند مرگ عزیزان یا یک موفقیت بزرگ در زندگی از یاد برود؟ ممکن است این اشکال بر این نقد وارد شود که آنقدر بین مرگ شخص اول و تولد در جسم دیگر فاصله میافتد که همهچیز فراموش میشود. در این مورد، طول مدت یا وقفه در کار عقل که ضمن انتقال روح به بدن بعدی پیش میآید نمیتواند عذری برای فراموشی باشد؛ چون در یادآوری امور مهم مثل مصیبت والدین یا ریاست و تدریس که در زندگی هرکسی پیش میآید، طول مدت یا زوال عقل هیچ اثری ندارد. افزون بر اینکه اگر چنین پاسخی درست باشد، چگونه عدهای که مرگ و تولدی را از سر گذراندهاند توانستهاند زندگی قبلی خویش را به یاد آورند؟ سه. مشکل دور باتلر (1752 1692 م) معتقد است معیار خاطره، دور است. به این بیان که اگر شخص الف بهصورت واقعی آنچه را که شخص ب انجام داده است به یاد آورد، نتیجه میگیریم که الف همان ب است. اگر من در زمان حال به یاد آورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس داشتهام، پس من باید همان شخصی باشم که در سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام. این استدلال که (من تدریس سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم را به یاد میآورم) در بردارنده این جمله است که (من به یاد میآورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام.) اگر این جمله بخواهد مفهوم داشته باشد، باید مرجع ضمیر این دو (من) در هر دو جا، یک شخص باشد. طبق نظر باتلر این استدلال دوری است؛ زیرا آشکار و بدیهی است که آگاهی از وحدت شخصی، پیشفرض این عبارت است و بر این اساس نمیتواند خود، سازنده وحدت شخصی باشد. (Butler, 1900, p. 233) به عبارت دیگر، در خاطرهای که از تدریس در دانشگاه تربیت معلم دارم، فرض این است که من همان شخصم؛ ولی ممکن است که من در این خاطره اشتباه کرده باشم و آن شخص نباشم. پس از یکسو ملاک اینکه من آن شخص باشم، این است که در خاطره خود بر صواب باشم و از سوی دیگر، در صورتی بر خاطره خود بر صوابم که من همان شخص باشم. این استدلال یا دوری است، یا اینکه وحدت شخصیت من و آن فردی که سال گذشته در آن دانشگاه تدریس کرده است، یکی فرض شده است. چهار. تضعیف کننده بودن شاهدان خاطرات فقط در صورتی میتواند ملاک اینهمانی باشد که خاطرات درستی باشد؛ یعنی خاطراتی باشد که مطابق واقع باشد. این در صورتی است که عدهای باشند که رخ دادن چنین اتفاقی را تأیید کنند؛ زیرا اگر صرفاً خاطراتی را معتبر بدانیم که شخص گمان میکند آن را به یاد میآورد، در این صورت دور لازم میآید. (پترسون، 1376: 327) و این در صورتی است که عدهای از نسل شخص میت زنده باشند. اگر چنین شرایطی وجود داشته باشد، این احتمال میرود که شخصی که خاطراتی را از گذشتگان ذکر میکند، این وقایع را از دیگرانی که همزمانِ آن میت میزیستند، شنیده باشد. مگر اینکه این شخص خاطراتی را نقل کند که فقط بین خود او و شاهد صدق او گذشته باشد، که در این صورت اولاً دایره خاطراتی که میتواند مؤید باشد خیلی محدود میشود؛ ثانیاً به دلیل اینکه امر خارقالعادهای است باید ادله و شاهدها بسیار بیشتر از معمول باشد تا بتوان بر آن تکیه کرد؛ در غیر این صورت، خاطرات از حجیت میافتد و برای دیگران قابل اطمینان نخواهد بود. پنج. نظریه کریپتومنسیا ممکن است براساس نظریه کریپتومنسیا، یادآوری خاطراتی که شخص گمان میکند بر خود او گذشته است درحالیکه در جهان خارج هم اتفاق افتاده است، توجیه شود: ضمیر ناخودآگاه ما همچون یک انبار بسیار بزرگ و درهم ریختهای از اطلاعات است. این اطلاعات از منابع بسیار متنوعی نظیر تلویزیون، کتاب، سخنرانی و هر آنچه از اطراف خود میشنویم و میبینیم گردآوری شده باشد. در شرایط عادی، این اطلاعات بازخوانی نمیشود؛ اما گاه این خاطرات که کاملاً در ضمیر ناخودآگاه پنهان مانده است بهصورت ناخواسته و بدون اراده قبلی احیا میشود و گاه این بازخوانی بهصورت بسیار گیجکنندهای ظاهر میشود؛ زیرا خاستگاه آن کاملاً به فراموشی سپرده شده است. (Harris, 1986: p. 19) طبق این نظریه که یک احتمال و یا نظریه بدیل برای توجیه یادآوری خاطرات است، در حجیت استناد به خاطرات این افرادِ معدود تردید خواهد شد. البته این اشکال در صورتی وارد است که احتمال رود این شخص خاطرات را از جای دیگری شنیده و به مرور گمان کرده که برای خود او اتفاق افتاده است.
آیا به یادآوری خاطراتی از زندگی پیشین توسط بعضی از افراد، خود دلیلی بر اثبات تناسخ نمیباشد؟
آیا به یادآوری خاطراتی از زندگی پیشین توسط بعضی از افراد، خود دلیلی بر اثبات تناسخ نمیباشد؟
یکی از ادلهای که مسئله تناسخ را در دوره جدید تأیید میکند، وجود افرادی است که مدعیاند از زندگی پیشین خود خاطراتی دارند. این ادله که قدمت چندانی ندارد، تکیهاش بر ادله تجربی است که ادعای وجود افرادی است که زندگی پیشین خود را بهیاد میآورند. بررسی ها نشان میدهد که این دلیل، نقدهای بسیاری بر آن وارد میباشد.
حال باید بررسی شود که آیا صرف وجود خاطرات، مسئله تناسخ را اثبات میکند و اینکه در صورت مثبت بودن پاسخ، باید دید چه نوع خاطراتی، این وظیفه را بر دوش میکشند.
به نظر میرسد بر دلیل عدهای برای استناد به ملاک وحدت خاطرات برای اثبات تناسخ، انتقاداتی بر آن وارد است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
یک. عدم اعتقاد به روح از سوی بعضی معتقدان به تناسخ
ملاک خاطرات فقط با مبانی آن دسته از معتقدان به تناسخ میتواند سازگار باشد که معتقد به روح یا جوهری مستقل از جسم باشند؛ وگرنه کسانی مانند بودیستها که منکر وجود چنین موجودی هستند (Ninian Smart, 1967: p 331) نمیتوانند به خاطرات تمسک کنند؛ زیرا در نقل خاطرات، فرض بر این است که جسم پیشین در خاک قرار گرفته و اکنون بدن دیگری این معلومات را حمل میکند. پس چیزی که حامل این خاطرات است باید از بدن گذشته به بدن جدید منتقل شده باشد.
البته بودا میکوشد با توضیحات پیچیده و در انتها با تمسک به تشبیه و تنظیر نشان دهد که چگونه بدون اینکه لازم باشد روح را مستقل از بدن بدانیم، صفات حیات موجود اول را در موجود دوم مستمر تلقی کنیم. او به نقشی که نگین بر روی موم میگذارد و یا شمعی که از شمع دیگر روشن میشود، مثال میزند. (ناس، 1387: 190 و 191) اما این تشبیهات نمیتواند این مسئله فلسفی را که چگونه شخص دومی در جسم دوم با معدوم شدن جسم اول ادامه حیات میدهد، حل کند. در این مثال دو نکته وجود دارد که در تناسخ دیده نمیشود: اول اینکه در مثال نگین و آتش، آتش اول و نقش اصلی نگین هنوز باقی است؛ با این حال، نقشی بر موم و شعلهای در جسم دوم به وجود آمده است.
دوم اینکه در این دو مورد، بین جسم اول و دوم، اتصال و ارتباطی به وجود آمده است. شاید این تشبیه، در زندگی معمولی که یک جسم به مرور تغییر میکند و اطلاعات سلولی با اتصال به سلول دیگر و بلکه با تولد سلول دوم از سلول اول جابهجا میشود، مفید باشد؛ اما در تناسخ، که شخصی در مکانی بسیار دورتر از مکان زندگی و مرگ شخص اول و بدون هیچ تماسی با جسم شخص اول، همان حیات و زندگی را ادامه میدهد، به سامان نمیرسد.
دو. چرا همگان گذشته خویش را به یاد نمیآورند؟
چرا فقط عدة محدودی خاطرات گذشته خود را به یاد میآورند و از بین میلیاردها انسان فقط همین گروه اندک چنین توانایی دارند؟ ممکن است مدافعان پاسخ دهند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود معلومات و خاطرات از دست برود. فخر رازی (متوفی 606) در رد این نقد میکوشد. به نظر او میتوان چنین فرض کرد که یادآوری احوالِ هر بدنی، موقوف به تعلق به همان بدن باشد. (فخر رازی، 1404: 333)
اما دو اشکال بر این سخن وارد است:اول اینکه چگونه شما به اینهمانی این دو شخص حکم کردهاید؟ جسم او که همان جسم نیست و خاطرات هم که تکرار نمیشود. اشکال دوم که در راستای همان اشکال اول است اینکه، فخر رازی ناخواسته تمام هویت را به جسم داده است؛ آن هم جسمی که هیچ ارتباطی با جسم گذشته ندارد.
ممکن است کسی بر نقد دوم این اشکال را وارد کند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود تمام خاطرات از ذهن معمول مردم پاک شود؛ اما این پاسخ موجهی نیست؛ زیرا نمیتوان مرگ و تولد را آنچنان دانست که باعث از بین رفتن خاطرات شود. کدام تلقی از مرگ و تولد است که میتواند چنین ضربه ویرانگری بر حافظه وارد کند که وقایع مهمی مانند مرگ عزیزان یا یک موفقیت بزرگ در زندگی از یاد برود؟
ممکن است این اشکال بر این نقد وارد شود که آنقدر بین مرگ شخص اول و تولد در جسم دیگر فاصله میافتد که همهچیز فراموش میشود. در این مورد، طول مدت یا وقفه در کار عقل که ضمن انتقال روح به بدن بعدی پیش میآید نمیتواند عذری برای فراموشی باشد؛ چون در یادآوری امور مهم مثل مصیبت والدین یا ریاست و تدریس که در زندگی هرکسی پیش میآید، طول مدت یا زوال عقل هیچ اثری ندارد. افزون بر اینکه اگر چنین پاسخی درست باشد، چگونه عدهای که مرگ و تولدی را از سر گذراندهاند توانستهاند زندگی قبلی خویش را به یاد آورند؟
سه. مشکل دور
باتلر (1752 1692 م) معتقد است معیار خاطره، دور است. به این بیان که اگر شخص الف بهصورت واقعی آنچه را که شخص ب انجام داده است به یاد آورد، نتیجه میگیریم که الف همان ب است. اگر من در زمان حال به یاد آورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس داشتهام، پس من باید همان شخصی باشم که در سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام. این استدلال که (من تدریس سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم را به یاد میآورم) در بردارنده این جمله است که (من به یاد میآورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام.) اگر این جمله بخواهد مفهوم داشته باشد، باید مرجع ضمیر این دو (من) در هر دو جا، یک شخص باشد.
طبق نظر باتلر این استدلال دوری است؛ زیرا آشکار و بدیهی است که آگاهی از وحدت شخصی، پیشفرض این عبارت است و بر این اساس نمیتواند خود، سازنده وحدت شخصی باشد. (Butler, 1900, p. 233) به عبارت دیگر، در خاطرهای که از تدریس در دانشگاه تربیت معلم دارم، فرض این است که من همان شخصم؛ ولی ممکن است که من در این خاطره اشتباه کرده باشم و آن شخص نباشم. پس از یکسو ملاک اینکه من آن شخص باشم، این است که در خاطره خود بر صواب باشم و از سوی دیگر، در صورتی بر خاطره خود بر صوابم که من همان شخص باشم. این استدلال یا دوری است، یا اینکه وحدت شخصیت من و آن فردی که سال گذشته در آن دانشگاه تدریس کرده است، یکی فرض شده است.
چهار. تضعیف کننده بودن شاهدان
خاطرات فقط در صورتی میتواند ملاک اینهمانی باشد که خاطرات درستی باشد؛ یعنی خاطراتی باشد که مطابق واقع باشد. این در صورتی است که عدهای باشند که رخ دادن چنین اتفاقی را تأیید کنند؛ زیرا اگر صرفاً خاطراتی را معتبر بدانیم که شخص گمان میکند آن را به یاد میآورد، در این صورت دور لازم میآید. (پترسون، 1376: 327)
و این در صورتی است که عدهای از نسل شخص میت زنده باشند. اگر چنین شرایطی وجود داشته باشد، این احتمال میرود که شخصی که خاطراتی را از گذشتگان ذکر میکند، این وقایع را از دیگرانی که همزمانِ آن میت میزیستند، شنیده باشد. مگر اینکه این شخص خاطراتی را نقل کند که فقط بین خود او و شاهد صدق او گذشته باشد، که در این صورت اولاً دایره خاطراتی که میتواند مؤید باشد خیلی محدود میشود؛ ثانیاً به دلیل اینکه امر خارقالعادهای است باید ادله و شاهدها بسیار بیشتر از معمول باشد تا بتوان بر آن تکیه کرد؛ در غیر این صورت، خاطرات از حجیت میافتد و برای دیگران قابل اطمینان نخواهد بود.
پنج. نظریه کریپتومنسیا
ممکن است براساس نظریه کریپتومنسیا، یادآوری خاطراتی که شخص گمان میکند بر خود او گذشته است درحالیکه در جهان خارج هم اتفاق افتاده است، توجیه شود: ضمیر ناخودآگاه ما همچون یک انبار بسیار بزرگ و درهم ریختهای از اطلاعات است. این اطلاعات از منابع بسیار متنوعی نظیر تلویزیون، کتاب، سخنرانی و هر آنچه از اطراف خود میشنویم و میبینیم گردآوری شده باشد. در شرایط عادی، این اطلاعات بازخوانی نمیشود؛ اما گاه این خاطرات که کاملاً در ضمیر ناخودآگاه پنهان مانده است بهصورت ناخواسته و بدون اراده قبلی احیا میشود و گاه این بازخوانی بهصورت بسیار گیجکنندهای ظاهر میشود؛ زیرا خاستگاه آن کاملاً به فراموشی سپرده شده است. (Harris, 1986: p. 19)
طبق این نظریه که یک احتمال و یا نظریه بدیل برای توجیه یادآوری خاطرات است، در حجیت استناد به خاطرات این افرادِ معدود تردید خواهد شد. البته این اشکال در صورتی وارد است که احتمال رود این شخص خاطرات را از جای دیگری شنیده و به مرور گمان کرده که برای خود او اتفاق افتاده است.
- [سایر] چه دلیلی برای اثبات زندگی پس از مرگ وجود دارد؟
- [سایر] منظور از تناسخ چیست؟ چه دلیلی بر رد و پذیرش تناسخ بیان شده است؟
- [سایر] در قرآن به مسخ امّت های پیشین (تبدیل صورت انسانی به حیوان) اشاره شده است بر این اساس، مسخ چه تفاوتی با تناسخ دارد؟
- [سایر] تا چه حد قسمت در زندگی دخالت دارد؟ آیا همت افراد مشکلگشا نمیباشد و تا خدا نخواهدو قسمت نباشد هیچ کاری صورت نمیگیرد؟
- [سایر] آیا دلیلی عقلی بر اثبات وجود امام زمان وجود دارد؟ (اثبات برون دینی)
- [سایر] نظر اسلام در مورد زندگی های متوالی (تناسخ) چیست؟
- [سایر] خدا کیست و چه دلیلی می توان برای اثبات او آورد؟
- [سایر] آیا در قرآن دلیلی برای اثبات خدا – دلیل جزمی – ارائه شده است؟
- [سایر] چه دلیلی بر اثبات مقام علمی حضرت زهرا(س) وجود دارد؟
- [سایر] دلیلی بر اثبات این که "حی علی خیر العمل"توسط عمر حذف شده است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که با سرمایه شرکت معامله می کند اگر ادعا کند سرمایه بدون سهل انگاری و زیاده روی تلف شده و طرف مقابل ادعا کند خیانت کرده ولی دلیلی برای اثبات گفتار خود نداشته باشد، چنانچه معامله کننده نزد حاکم شرع قسم بخورد باید حرف او را قبول کرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی گنجی یافت و می داند مال مسلمانی بود که در زمانهای پیشین زندگی می کرد و اکنون نه او و نه وارثان او هیچ کدام زنده نیستند، این مالْ حکم گنج را ندارد ؛ بلکه حکم میراث (من لا وارث له ) را دارد و باید به حاکم شرع تحویل گردد.
- [آیت الله اردبیلی] خرید و فروش و یا اقدام به نشر کتابها و نشریات گمراه کننده که موجب انحراف در فکر و عقیده یا اخلاق و یا عمل مردم میشود و یا مشتمل بر مطالب باطل و ترویج آن یا دروغ و تهمت و یا هتک و توهین به مقدّسات دینی و افراد مؤمن میباشد، حرام است. همچنین خواندن این گونه کتب و نشریات جایز نمیباشد مگر برای افراد صالحی که به عنوان نهی از منکر، در صدد جواب دادن به آنها میباشند و خود اهل فکر و تشخیص بوده و اطمینان دارند که هیچ گونه انحرافی در آنان ایجاد نمیشود.
- [آیت الله بهجت] فقیری که خرج سال خود و افراد تحت تکفّلش را ندارد، اگر خانهای دارد که ملک اوست و در آن ساکن است، یا حیوان سواری دارد، چنانچه بدون اینها نتواند زندگی کند، یا اینکه برای حفظ آبرویش لازم داشته باشد، میتواند زکات بگیرد، و همچنین است اگر اثاث خانه، ظرف، لباس تابستانی و زمستانی و چیزهای ضروری زندگی را نداشته باشد و به اینها احتیاج داشته باشد، میتواند از مالی که بهعنوان زکات به او میدهند خریداری نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر خرجی رفت و برگشت و خرجی افراد تحت تکفّل کسی را در مدّتی که به مکّه میرود و برمیگردد به او ببخشند و با او شرط کنند که حجّ کند، اگرچه قرض داشته باشد و در هنگام برگشتن هم مالی که بتواند با آن زندگی کند نداشته باشد، باید قبول نماید و حجّ بر او واجب میشود.
- [آیت الله مظاهری] پولی را که صرف خریدن وسایل حرام نظیر خریدن آلات لهو و لعب میکند باید خمس آن را بدهد، همچنین اگر بیشتر از شأنش لوازم زندگی تهیه کند نظیر ماشین گران قیمت برای افراد معمولی و یا در مخارج افراط کند نظیر جهیزیههای تشریفاتی یا خرجهای تشریفاتی در سوگواریها و مهمانیها و عروسیها و عزاها، خمس مقدار زیادی را باید بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] تشریفات منزل و زندگی و هزینه اِیاب و ذهاب و میهمانیهای انسان و خانواده او، اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر نباشند، خُمس ندارند و اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر باشند، باید خُمس زاید بر متعارف را بپردازد و شأن افراد به حسب زمانها و شهرها و اوضاع معیشت عمومی مردم متفاوت میباشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زکات را در یکی از هشت مورد زیر باید صرف کرد: 1 و 2 (فقرا) و (مساکین) و آنها کسانی هستند که مخارج سال خود و عیالاتشان را ندارند. تفاوت فقیر و مسکین در این است که فقیر روی سؤال از کسی ندارد، اما مسکین نیازمندی است که روی سؤال دارد، کسانی که صنعت و ملک و سرمایه و کسبی دارند که زندگی آنها را اداره نمی کند فقیر محسوب می شوند و کمبود زندگی خود را می توانند از زکات بگیرند. 3 کسی که از طرف امام یا نایب او مأمور جمع آوری زکات یا نگهداری یا رسیدگی به حساب آن و یا رساندن آن به امام و نایب او، یا رساندن به مصارف لازم هستند می توانند به اندازه زحمتی که می کشند از زکات استفاده کنند. 4 افراد ضعیف الایمانی که با گرفتن زکات تقویت می شوند و تمایل به اسلام پیدا می کنند. 5 خریدن برده ها و آزاد کردن آنها. 6 اشخاص بدهکاری که نمی توانند قرض خود را ادا کنند. 7 (سبیل الله) یعنی کارهایی مانند ساختن مسجد که منفعت دینی عمومی دارد و همچنین مدارس علوم دینی، مراکز تبلیغاتی، اعزام مبلغین، نشر کتابهای مفید اسلامی و خلاصه آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا. 8 (ابن السبیل) یعنی مسافری که در سفر مانده و محتاج شده که به مقدار نیازش می تواند از زکات استفاده کند، هر چند در محل خود غنی و بی نیاز باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان باید زکات را در یکی از هشت مورد زیر مصرف کند: اوّل: فقیر و او کسیست که مخارج سال خود یا عیالاتش را ندارد، البتّه لازم نیست که مخارج عیالاتی را که متناسب شؤون وی نیست دارا باشد و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایهای دارد که میتواند مخارج سال خود را از منافع آنها بگذراند فقیر نیست. دوم: مسکین و او کسیست که زندگی را از فقیر سختتر میگذراند. سوم: کسی که از طرف امام علیهالسلام یا نایب امام مأمور جمعآوری زکات یا نگاهداری یا رسیدگی به حساب آن یا رساندن به امام یا نایب امام یا مصارف زکات میباشد. چهارم: مسلمان سست اعتقادی که با پرداخت زکات، ایمان قویتری پیدا میکند. پنجم: خریداری بندگان و آزاد کردن آنان با شرایطی که در کتب مفصّل گفته شده است. ششم: بدهکاری که نمیتواند قرض خود را بدهد. هفتم: فی سبیل اللَّه یعنی امور دینی، خواه مربوط به عموم باشد، همچون ساختن مسجد و مدارس علوم دینی و نشر کتب دینی و خواه به افراد خاصّی مربوط باشد، مثل آن که برخی از مؤمنان را به حجّ خانه خدا بفرستد و روشنترین مورد این مصرف، جهاد در راه خداست و ظاهراً این مصرف، امور دنیایی را شامل نمیگردد، هر چند عمومی باشد همچون ساختن پل و تعمیر جادهها و راهها. هشتم: ابن السبیل یعنی مسافری که در سفر درمانده شده و احکام این موارد در مسائل آینده گفته خواهد شد.
- [آیت الله اردبیلی] انسان میتواند زکات را در هشت مورد مصرف کند: اوّل: فقیر و آن کسی است که مخارج سال خود و افراد تحت تکفّلش را ندارد و کسی که صنعت، ملک یا سرمایهای دارد که میتواند از منافع سرمایه، مخارج سال خود را به دست آورد، فقیر نیست. دوم: مسکین و آن کسی است که زندگی را سختتر از فقیر میگذراند. سوم: کسی که از طرف امام علیهالسلام یا نایب امام مأمور است که زکات را جمع آوری و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام علیهالسلام یا نایب امام یا مصرف فقرا برساند. چهارم: کافرهایی که اگر زکات به آنان بدهند، به دین اسلام مایل میشوند یا در جنگ و دفاع به مسلمانان کمک میکنند. پنجم: خریداری بردگان و آزاد کردن آنان. ششم: بدهکاری که نمیتواند قرض خود را بدهد؛ به شرط آن که قرض در معصیت مصرف نشده باشد. هفتم: سبیل اللّه؛ یعنی کاری مانند ساختن مسجد که منفعت عمومی دینی دارد یا مثل ساختن پل و اصلاح راه که نفع آن به عموم مسلمانان میرسد و آنچه برای اسلام و مسلمین نفع داشته باشد، به هر نحو که باشد. هشتم: ابن السّبیل، یعنی مسافری که در سفر درمانده شده است، اگرچه در وطن خود غنی باشد. احکام این موارد در مسائل آینده گفته میشود.