آیا عقل انسان دچار خطا می شود؟
در مورد نارسایی های عقل بشر و موارد آن توضیح دهید. 1. عقل حجّت باطنی خدا در وجود بشر بوده مثل انبیاء و ائمه (ع) که حجج بیرونی خدا هستند ، معصوم از خطا و سهو و اشتباه است. آری انسان و استدلالهای او معصوم نیستند امّا این بدان معنا نیست که عقل خطا می کند ؛ چرا که هر استدلالی فعل عقل نیست تا از خطای در استدلال ، خطای عقل نتیجه گرفته شود ؛ بلکه قوّه ی وهم و خیال نیز قادر به استدلالند. اگر استدلالی کار وهم یا خیال باشد احتمال خطا در آن وجود دارد امّا اگر استدلالی به طور قطع کار عقل باشد محال است خطا در آن راه یابد. چرا که از فرض خطاپذیری و عدم عصمت عقل سفسطه و تناقض لازم می آید. 2. دلائل عصمت عقل از خطا دلیل اوّل: این ادّعا که عقل خطاپذیر است ، یا ادّعایی بی دلیل است یا با دلیل ؛ اگر بی دلیل است که جهل بوده ارزشی ندارد. و اگر با دلیل است ، یا دلیل آن عقلی است یا غیر عقلی. اگر دلیلش عقلی است طبق خود ادّعا احتمال خطا در آن راه دارد. و دلیلی که احتمال خطا در آن راه دارد یقین آور نبوده علم نیست. و دلیلی که یقین آور و علم نیست ارزش نداشته حجّت نیست. و اگر دلیلش غیر عقلی است ، باید ابتدا حجیّت ذاتی آن دلیل غیر عقلی را اثبات نمود. در حالی که نه تنها هیچ دلیلی برای اثبات حجّیّت ذاتی غیر عقل وجود بلکه دلائل فراوانی برای حجّیّت ذاتی نداشتن آنها نیز موجود است. بنا بر این ، فرض خطاپذیری عقل فرضی است بی دلیل و غیر قابل اثبات. دلیل دوم: این ادّعا که (عقل خطاپذیر است ) ، یا درست است یا نادرست. اگر نادرست باشد عصمت عقل ثابت است. و اگر درست باشد دلیل آن یا عقل است یا غیر عقل. حجّیّت تمام دلائل غیر عقلی متّکی به دلیل عقل است لذا اگر دلیل درستی آن ، دلیل غیر عقلی باشد دور لازم می آید که باطل است. و اگر دلیل درستی آن عقلی است ، طبق ادّعا ، احتمال خطا در آن دلیل نیز راه دارد. پس فرض ادّعا از حدّ احتمال فراتر نرفته به اثبات نمی رسد. دلیل سوم: کسی که مدّعی است:(عقل خطاپذیر است ) این قضیّه را یقینی می داند. حال این قضیّه یا حکم عقل است یا حکم غیر عقل. حجّیّت حکم غیر عقل متّکی بر حکم عقل است. لذا از فرض دوم دور باطل لازم می آید. پس این ادّعا که (عقل خطاپذیر است ) حکم عقل می باشد. در این صورت طبق خود ادّعا ، احتمال خطا بودن این ادّعا نیز وجود دارد. و این خلاف فرض بوده تناقض است. چون احتمال خطا داشتن ، یعنی غیر یقینی بودن. و (غیریقینی بودن ) نقیض (یقینی بودن ) است. دلیل چهارم: اگر عقل ، خطاپذیر است پس هیچ دلیل عقلی قابل اعتماد نیست. از طرفی ادراکات غیر عقلی نیز حجّیّت ذاتی ندارند مگر علم حضوری انسان به ذات و آثار ذات خود. بنا بر این ، تنها چیزی که انسان به آن یقین دارد خود و آثار درونی خود است. و این یعنی جهل به وجود عالم خارج از خود که مساوی است با سفسطه. 3. طبق دلائل یاد شده و دلائل دیگری که در کتب معرفت شناسی مطرح شده اند ، عقل مصون از هر خطایی است. و اگر خطایی در استدلالهای انسان رخ می دهد نشان از آن است که آن استدلالها ، فعل عقل نبوده کار وهم و خیالند. به عبارت دیگر چنین استدلالهایی در اصل مغالطه اند نه برهان. یقین عقلی و برهانی ، ضروری ، ذاتی ، زوال ناپذیر است. پس سخن گفتن از نارسایی های عقل به معنی حقیقی کلمه معنی ندارد ؛ لکن در روند استدلال ، عواملی وجود دارند که آدمی را از مسیر عقل و برهان خارج نموده او را به وادی مغالطه می کشانند ، که از این عوامل تعبیر می شود به آفات عقل. البته روشن است که این عوامل در حقیقت آفات انسان استدلال کننده اند نه آفات عقل ؛ لذا تعبیر آفات عقل تعبیری است مجازی. 4. آفات عقل این آفات فراوان و بسیار متنوّع اند لذا شمارش همه ی آنها در اینجا مقدور نیست. زیلاً به چند مورد از اهمّ این امور اشاره و مطالعه ما بقی حواله می شود به بخش مغالطات کتب منطقی. 1 استفاده از الفاظ چند معنایی ( مشترک لفظی) در استدلال. مثلاً : سعادت غایت زندگی دنیوی انسان است. و از طرفی غایت زندگی دنیوی انسان مرگ است. پس سعادت همان مرگ است. در این استدلال غایت دارای دو معنا است. 2 استفاده از جملات چند معنایی (ابهام ساختاری) در استدلال. 3 استفاده از سورهای کلّی نما یا عدم ذکر سور قضیّه در مقدّمات استدلال. مثلاً : خوش قیافه ها متکبّرند. و هر متکبّر اهل جهنّم است. پس خوش قیافه ها جهنّم می روند. در حالی که باید می گفت: بعضی خوش قیافه ها متکبّرند. و هر متکبّر اهل جهنّم است. پس بعضی خوش قیافه ها جهنّم می روند. 4. علّت انگاشتن آنچه که حقیقتاً علّت نیست. مثلاً گفته شده: اکثر ثروتمندان بزرگ ، غیر دیندارند. پس بی دینی یکی از علل ثروتمندی است. 5. بدیهی فرض نمودن قضایای مشهوره یا موهومه مثل قضیّه ی ( هر موجودی علّتی دارد.) در حالی که درست قضیّه این است که ( هر موجود ممکن الوجودی علّتی دارد.) 6. خلط بین ذات و صفت. یعنی صفت مهمّ یا دائمی یک چیز ، ذات یا ذاتی آن فرض شود. مثل ( ای برادر تو همان اندیشه ای ..... ما بقی خود استخوان و ریشه ای. ) در ست است که عاقل بودن از صفات بارز انسان است ولی انسان مساوی با عقل و اندیشه نیست. 7. عدم تکرار حدّ وسط در استدلال همراه با توهّم تکرار آن . مثلاً : سعادت غایت زندگی دنیوی انسان است. و از طرفی غایت زندگی دنیوی انسان مرگ است. پس سعادت همان مرگ است. در این استدلال ( غایت زندگی دنیوی انسان ) حدّ وسط است که ظاهراً تکرار شده است ولی چون غایت در صغری و کبری دو معنای متفاوت دارند لذا در حقیقت حدّ وسط تکرار نشده. 8. خلط حقّانیّت منطقی با مفید بودن در مقام عمل. مثلاً گفته می شود: با استفاده از نظریّه ی جاذبه ی نیوتن به راحتی می توان فضاپیمایی را بر روی کره ی ماه نشاند. پس معلوم می شود که این نظریّه کاملاً درست است. در حالی که باید چنین نتیجه می گرفت: پس معلوم می شود که این نظریّه دارای کارکرد مفید است. اگر بنا شود که از کارکرد ، حقّانیّت و درستی نتیجه شود می توان گفت: با استفاده از مدل زمین مرکزی بطلمیوس می توان کسوف و خسوف را با دقّت پیش بینی کرد. پس معلوم می شود که این نظریّه درست بوده و زمین مرکز عالم است. برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید. منطق کاربردی ، سید علی اصغر خندان ، بخش چهارم مغالطات ، سید علی اصغر خندان معرفت شناسی از دیدگاه فلاسفه ی اسلامی و غربی ، سید حسین ابراهیمیان
عنوان سوال:

آیا عقل انسان دچار خطا می شود؟


پاسخ:

در مورد نارسایی های عقل بشر و موارد آن توضیح دهید.

1. عقل حجّت باطنی خدا در وجود بشر بوده مثل انبیاء و ائمه (ع) که حجج بیرونی خدا هستند ، معصوم از خطا و سهو و اشتباه است. آری انسان و استدلالهای او معصوم نیستند امّا این بدان معنا نیست که عقل خطا می کند ؛ چرا که هر استدلالی فعل عقل نیست تا از خطای در استدلال ، خطای عقل نتیجه گرفته شود ؛ بلکه قوّه ی وهم و خیال نیز قادر به استدلالند. اگر استدلالی کار وهم یا خیال باشد احتمال خطا در آن وجود دارد امّا اگر استدلالی به طور قطع کار عقل باشد محال است خطا در آن راه یابد. چرا که از فرض خطاپذیری و عدم عصمت عقل سفسطه و تناقض لازم می آید.
2. دلائل عصمت عقل از خطا
دلیل اوّل:
این ادّعا که عقل خطاپذیر است ، یا ادّعایی بی دلیل است یا با دلیل ؛ اگر بی دلیل است که جهل بوده ارزشی ندارد. و اگر با دلیل است ، یا دلیل آن عقلی است یا غیر عقلی. اگر دلیلش عقلی است طبق خود ادّعا احتمال خطا در آن راه دارد. و دلیلی که احتمال خطا در آن راه دارد یقین آور نبوده علم نیست. و دلیلی که یقین آور و علم نیست ارزش نداشته حجّت نیست. و اگر دلیلش غیر عقلی است ، باید ابتدا حجیّت ذاتی آن دلیل غیر عقلی را اثبات نمود. در حالی که نه تنها هیچ دلیلی برای اثبات حجّیّت ذاتی غیر عقل وجود بلکه دلائل فراوانی برای حجّیّت ذاتی نداشتن آنها نیز موجود است. بنا بر این ، فرض خطاپذیری عقل فرضی است بی دلیل و غیر قابل اثبات.
دلیل دوم:
این ادّعا که (عقل خطاپذیر است ) ، یا درست است یا نادرست. اگر نادرست باشد عصمت عقل ثابت است. و اگر درست باشد دلیل آن یا عقل است یا غیر عقل. حجّیّت تمام دلائل غیر عقلی متّکی به دلیل عقل است لذا اگر دلیل درستی آن ، دلیل غیر عقلی باشد دور لازم می آید که باطل است. و اگر دلیل درستی آن عقلی است ، طبق ادّعا ، احتمال خطا در آن دلیل نیز راه دارد. پس فرض ادّعا از حدّ احتمال فراتر نرفته به اثبات نمی رسد.
دلیل سوم:
کسی که مدّعی است:(عقل خطاپذیر است ) این قضیّه را یقینی می داند. حال این قضیّه یا حکم عقل است یا حکم غیر عقل. حجّیّت حکم غیر عقل متّکی بر حکم عقل است. لذا از فرض دوم دور باطل لازم می آید. پس این ادّعا که (عقل خطاپذیر است ) حکم عقل می باشد. در این صورت طبق خود ادّعا ، احتمال خطا بودن این ادّعا نیز وجود دارد. و این خلاف فرض بوده تناقض است. چون احتمال خطا داشتن ، یعنی غیر یقینی بودن. و (غیریقینی بودن ) نقیض (یقینی بودن ) است.
دلیل چهارم:
اگر عقل ، خطاپذیر است پس هیچ دلیل عقلی قابل اعتماد نیست. از طرفی ادراکات غیر عقلی نیز حجّیّت ذاتی ندارند مگر علم حضوری انسان به ذات و آثار ذات خود. بنا بر این ، تنها چیزی که انسان به آن یقین دارد خود و آثار درونی خود است. و این یعنی جهل به وجود عالم خارج از خود که مساوی است با سفسطه.
3. طبق دلائل یاد شده و دلائل دیگری که در کتب معرفت شناسی مطرح شده اند ، عقل مصون از هر خطایی است. و اگر خطایی در استدلالهای انسان رخ می دهد نشان از آن است که آن استدلالها ، فعل عقل نبوده کار وهم و خیالند. به عبارت دیگر چنین استدلالهایی در اصل مغالطه اند نه برهان. یقین عقلی و برهانی ، ضروری ، ذاتی ، زوال ناپذیر است.
پس سخن گفتن از نارسایی های عقل به معنی حقیقی کلمه معنی ندارد ؛ لکن در روند استدلال ، عواملی وجود دارند که آدمی را از مسیر عقل و برهان خارج نموده او را به وادی مغالطه می کشانند ، که از این عوامل تعبیر می شود به آفات عقل. البته روشن است که این عوامل در حقیقت آفات انسان استدلال کننده اند نه آفات عقل ؛ لذا تعبیر آفات عقل تعبیری است مجازی.
4. آفات عقل
این آفات فراوان و بسیار متنوّع اند لذا شمارش همه ی آنها در اینجا مقدور نیست. زیلاً به چند مورد از اهمّ این امور اشاره و مطالعه ما بقی حواله می شود به بخش مغالطات کتب منطقی.
1 استفاده از الفاظ چند معنایی ( مشترک لفظی) در استدلال. مثلاً : سعادت غایت زندگی دنیوی انسان است. و از طرفی غایت زندگی دنیوی انسان مرگ است. پس سعادت همان مرگ است. در این استدلال غایت دارای دو معنا است.
2 استفاده از جملات چند معنایی (ابهام ساختاری) در استدلال.
3 استفاده از سورهای کلّی نما یا عدم ذکر سور قضیّه در مقدّمات استدلال. مثلاً : خوش قیافه ها متکبّرند. و هر متکبّر اهل جهنّم است. پس خوش قیافه ها جهنّم می روند. در حالی که باید می گفت: بعضی خوش قیافه ها متکبّرند. و هر متکبّر اهل جهنّم است. پس بعضی خوش قیافه ها جهنّم می روند.
4. علّت انگاشتن آنچه که حقیقتاً علّت نیست. مثلاً گفته شده: اکثر ثروتمندان بزرگ ، غیر دیندارند. پس بی دینی یکی از علل ثروتمندی است.
5. بدیهی فرض نمودن قضایای مشهوره یا موهومه مثل قضیّه ی ( هر موجودی علّتی دارد.) در حالی که درست قضیّه این است که ( هر موجود ممکن الوجودی علّتی دارد.)
6. خلط بین ذات و صفت. یعنی صفت مهمّ یا دائمی یک چیز ، ذات یا ذاتی آن فرض شود. مثل ( ای برادر تو همان اندیشه ای ..... ما بقی خود استخوان و ریشه ای. ) در ست است که عاقل بودن از صفات بارز انسان است ولی انسان مساوی با عقل و اندیشه نیست.
7. عدم تکرار حدّ وسط در استدلال همراه با توهّم تکرار آن . مثلاً : سعادت غایت زندگی دنیوی انسان است. و از طرفی غایت زندگی دنیوی انسان مرگ است. پس سعادت همان مرگ است.
در این استدلال ( غایت زندگی دنیوی انسان ) حدّ وسط است که ظاهراً تکرار شده است ولی چون غایت در صغری و کبری دو معنای متفاوت دارند لذا در حقیقت حدّ وسط تکرار نشده.
8. خلط حقّانیّت منطقی با مفید بودن در مقام عمل. مثلاً گفته می شود: با استفاده از نظریّه ی جاذبه ی نیوتن به راحتی می توان فضاپیمایی را بر روی کره ی ماه نشاند. پس معلوم می شود که این نظریّه کاملاً درست است. در حالی که باید چنین نتیجه می گرفت: پس معلوم می شود که این نظریّه دارای کارکرد مفید است. اگر بنا شود که از کارکرد ، حقّانیّت و درستی نتیجه شود می توان گفت: با استفاده از مدل زمین مرکزی بطلمیوس می توان کسوف و خسوف را با دقّت پیش بینی کرد. پس معلوم می شود که این نظریّه درست بوده و زمین مرکز عالم است.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید.
منطق کاربردی ، سید علی اصغر خندان ، بخش چهارم
مغالطات ، سید علی اصغر خندان
معرفت شناسی از دیدگاه فلاسفه ی اسلامی و غربی ، سید حسین ابراهیمیان





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین