راه رسیدن به حقیقت چیست و از چه دیدگاهی می توان به آن رسید، آیا حقیقت مطلق وجود دارد؟ انسان توان دست یابی به حقیقت را دارد و ابزار این امر نیز در اختیارش قرار داده شده است. مهمترین ابزار درک حقیقت همان عقل اوست که چون از حجابها به دور باشد توان درک و تجزیه و تحلیل مسائل و درک حقیقت را دارد. عقل به کمک ابزارهای درونی و بیرونی دیگر داده ها را دریاف کرده و تحلیل می کند و پس از آن به درستی یا نادرستی آنها حکم می نماید. حقیقت همواره مطلق است و امکان حقیقت نسبی وجود ندارد. یک قضیه یا درست است یا درست نیست نمی توان قضیه ای هم درست باشد و هم درست نباشد. چیستی حقیقت حقّ به معنی ثابت و حقیقت ، آن چیزی است که بطور قطع و یقین ثابت می باشد . حقیقت اسم است برای چیزی که در محل خود مستقر باشد. (از تعریفات جرجانی ). تاء در حقیقت برای تأنیث نیست بلکه برای نقل از صفت به اسم است مانند تاء علامت. (لغت نامه دهخدا) واژه حق به معنای راست و درست، ضد باطل، ثابت و واجب، کاری که البته واقع شود، یقین، عدل، نصیب و بهره از چیزی، ملک و مال و یکی از نامهای خداوند است.( فرهنگ فارسی عمید) حق در اصل به معنای مطابقت و هماهنگی است و به همین دلیل به آن چه با واقعیت موجود، تطبیق میکند حق گفته میشود، و این که به خداوند حق میگویند به سبب آن است که ذات مقدس او بزرگترین واقعیت غیر قابل انکار است. به عبارت روشنتر، حق یعنی موضوع ثابت و پا برجا که باطل در آن راه ندارد.( تفسیر نمونه، ج 2، ص 309) کلمه حق با عناوین گوناگون در قران کریم 250 بار تکرار شده که حاکی از مهم بودن آن است. خداوند، حق است و غیر او حقّ بالغیرند و باطل بالذات ؛ یعنی مخلوقات با خدا حقّند و بی او باطل: (ذلِکَ بانَّ الله هو الحَقُّ وَ اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونه هُو الباطِلُ و اَنَّ الله هُوَ العَلِیُّ الکبیر); [آری] این بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جای او میخوانند آن باطل است و این خداست که والا و بزرگ است . ( سوره حج، آیه 62) و تمام انسانها و موجوداتی که به گونهای با خداوند ارتباط دارند حقند و به همان اندازه که از او بیگانهاند باطلند. در تفسیر المیزان آمده است: اطلاق حق بر خداوند و باطل بر غیر او یا به این جهت که او حقی است که به هیچ وجه با باطل آمیخته نیست یا به سبب این است که حق در حقانیتش استقلال دارد و دیگران به سبب رابطه با او، رنگ حق به خود میگیرند. یافتن حقیقت برای یافتن حقیقت، راههای زیادی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: 1. شناخت حق و باطل: خداوند منظره حق و باطل را با یک مثال زیبا بیان میفرماید: (اَنزل مِنَ السمأِ مأً فَسَالَتْ اَوْدِیَُْ بِقَدرَها فاحْتَمَل الَسیْلُ زَیدَاً رابِیاً و مِمَّا یُوقِدون علیه فی النارِ اِبتغاهَ حِلْیٍَْ اَوْ مَتاعٍ زَبَدُ مِثْلُهُ کذلِکَ یَضْرِبُ الله الحَقَّ و الباطِلَ فَامَّا الزَبَدُ فَیَذْهَبُ جُفأً وَ اَمّا ما یَنفَعُ الناسَ فَیَمْکُثُ فِی الارضِ کذلِکَ یَضْرِبُ الله الاَمثالَ); [همو که] از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی به اندازه گنجایش خودشان روان شدند و سیل کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی در آتش میگدازند هم نظیر آن کفی برمیآید خداوند حق و باطل را چنین مثل میزند اما کف بیرون افتاده از میان میرود ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین [باقی] میماند خداوند مثلها را چنین میزند . (سوره رعد، آیه 17 ) شناخت حق و باطل، که همان شناخت واقعیتها از پندارها است، گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده میشود که حتماً باید سراغ نشانهها رفت؛ تا حقایق را از اوهام و حق را از باطل شناخت. قرآن در مثال بالا این نشانهها را چنین بیان کرده است: الف) حق، همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگی است. باطل، همیشه بیفایده و بیهوده است؛ چنانکه کفهای روی آب هرگز کسی را سیراب نمیکند و درختی را نمیرویاند. باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا؛ ولی تو خالی و بی محتوا است. حق، متواضع، کم سر و صدا، اهل علم ، پر محتوا و سنگین وزن است. حضرت علی(ع) در وصف خود و دشمنانش میفرماید: (و قدار عدوا و ابرقوا مع هذین الامرین الفشل لنا نرعد حتی توقع و لا نسیل حتی نمطر)؛ آنان رعد و برقی نشان دادند، اما پایانش جز سستی و ناتوانی نبود، ولی ما به عکس، تا کاری انجام ندهیم رعد و برقی نداریم و تا نباریم سیلاب خروشان به راه نمیاندازیم.( نهجالبلاغه، خطبه 9) ب) حق، همیشه متکی به نفس است؛ اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که هر دروغی از راست فروغ میگیرد که اگر سخن راستی در جهان نبود، هرگز کسی دروغی را باور نمیکرد. فروغ زودگذر باطل از آبرو و حیثیت و به برکت حق است. حق همه جا متکی به خویش است.( تفسیر نمونه، ج 10، ص 167) شیاطین برنامههای خود را با مخفی کاری و مخلوط کردن حق و باطل میآمیزند و چنان در گوش جان میدمند که موجبات گمراهی و دور شدن از حقیقت را فراهم سازند. پیروان شیطان، باطل را در لعابی از حق، و دروغ را در پوستهای از راست، و گناه را در لباس عادت، و گمراهی را در پوشش هدایت به خورد حق جویان میدهند. اگر آنان باطل را با حق نیامیزند و صریح و صاف سخن بگویند؛ به فرموده علی(ع) (لم یخف علی المرتادین)؛ بر پویندگان راه خدا مطلب مخفی نمیشود. لذا با مخلوط کردن حق و باطل، بر مردم مسلط میشوند؛ چنانچه آن حضرت در ادامه سخن میفرماید: (فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه).( نهجالبلاغه، خطبه 50) ج) باطل، دنبال بازار آشفته میگردد؛ لذا با هیاهو و زدن تهمتهای ناروا و جلوگیری از تحقیق، راه حق را سخت میکند. هنگامی که سیلاب وارد دشت میگردد و جوش و خروش آب فرو مینشیند اجسامی که با آب مخلوط شده بودند به تدریج تهنشین میشوند و کفها از میان میروند و آب زلال چهره اصلی خود را آشکار میسازد. به همین ترتیب، باطل به سراغ بازارِ آشفته میرود، تا از آن بهره گیرد. 2. استمداد از حق تعالی : انسان برای رسیدن به حقیقت، باید دست به دامان حق زند؛ تا او را به سرچشمه حقیقت برساند؛ البته این امداد الهی، زمینههایی را میطلبد که انسان باید آنها را فراهم نماید که مهمترین آنها داشتن زمینه و قابلیت تقوی و ایمان به معاد و روز رستاخیز و بیم از عذاب آخرت است. داشتن روح حقطلبی و حق جویی : روحیه حقطلبی، مرتبهای از تقواست که اگر در انسان وجود داشته باشد، از مواعظ و تذکرات الهی و پیامبران و علما نفع میبرد. لذا خداوند در قرآن میفرماید: (هدی للمتقین) . (بقره / 2) 3. شنیدن حرف حق : گاهی افرادی از حق فرار میکنند و حاضر به شنیدن حرف حق نیستند. سخن از پذیرش نیست، سخن از شنیدن است. در عصر پیامبر اسلام وقتی صدای دلانگیز پیامبر به آیات قرآن بلند میشد، گروهی با جار و جنجال و سوت و صفیر چنان غوغایی به راه میانداختند تا هیچ کس صدای آن حضرت را نشنود. در تاریخ خونین کربلا نیز آمده است هنگامی که امام حسین(ع) میخواست دشمنان منحرف را ارشاد کند، چنان جنجالی به راه میانداختند که صدای امام به گوش افراد نرسد. امروز نیز این برنامهها وجود دارد، البته به شکل و چهرهای جدید. طرفداران باطل با انواع سرگرمیهای ناسالم، چنان جو و فضایی را فراهم کردهاند که مردم، خصوصاً جوانان، نتوانند صدای دلنواز مردان خدا را بشنوند. 4. برطرف کردن موانع: برای یافتن حقیقت، باید موانع را برطرف نمود. مهمترین موانع عبارتند از: 1. لجاجت و عناد: انسان لجوج و عنود اگر با حقیقت مواجه شود، نه تنها حق را نمیپذیرد؛ بلکه دشمن حق میگردد. 2. کبر و غرور: شیطان تکبر ورزید و از حق و حقیقت دور شد. حضرت نوح(ع) میفرماید: خداوندا، من هر زمان آنان را دعوت کردم که ایمان بیاورند... انگشتان خویش را در گوشهای خود قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند.(نوح/7) این آیه نشان دهنده تکبر مردم در مقابل حقیقت است. روح حقیقتجویی و پذیرش حق، در تمام انسانها وجود دارد؛ اما برخی به سبب کبر و غرور، حقیقت را نمیپذیرند. 3. تعصب: اگر انسان با تعصب به دنبال حقیقت برود و از عقل کمک نگیرد، به حقیقت محض نمیرسد. 4. هوی پرستی: حقیقت جویی با هوی پرستی منافات دارد. در یک دل دو محبت نمیگنجد؛ یا حق یا هوی. 5. پیش داوریهای غلط: برای یافتن حقیقت، باید با ذهن صاف و خالی به جستجوی حیقت پرداخت. 6. حفظ منابع مادی: گاهی مواقع اگر انسان حقیقت را بپذیرد از جنبه مادی نفعی نمیبیند و برای حفظ منافع مادی حق را رها میکند. 7. تقلید کورکورانه از نیاکان: در زمان حضرت نوح(ع)، بعضی از افراد منحرف دست فرزندان خویش را گرفته و نزد نوح میبردند و به فرزندان خود میگفتند از این مرد بترس، ما را و تو را گمراه میکند؛ این وصیتی است که پدرم به من کرده و من الان سفارش به تو میکنم. با توجه به این که موضوع بحث در رابطه با چگونگی یافتن حقیقت است، لازم است حدیثی را که شیعه و اهلسنت نقل کردهاند یادآور شویم. ابوبکر گفت: شنیدم رسول خدا(ص) میگوید: (الحق مع علی و علی مع الحق)؛ حق با علی است و علی با حق است.( مجمع البیان، ج 10، ص 361) ؛ یعنی معیت و ملازمه بین این دو، امری است مسلم، که در همه جا و همه وقت پیوسته با هم هستند؛ آن چنانکه هیچ گونه رفتار و گفتار علی(ع) جدای از حق یا بر خلاف حق نبوده است.کتاب حق با علی(مهدی فقیه ایمانی ) ، 143 مصدر حدیثی، تاریخی و کلامی از منابع اهلسنت برای این حدیث ذکر میکند. اعترافات عمر و بعضی از بزرگان اهلسنت در رابطه با علی(ع) و حق بخاری و دیگر حافظان حدیث و تاریخ نگاران مورد قبول اهل تسنن، از عمر بن خطاب روایت کردهاند که وی به طور مکرر و با تعبیرات گوناگون و به صورت علنی در برابر صحابه یا افراد شرور، صریحاً اعلام و اعتراف نموده که امیر مؤمنان علی(ع) در بین صحابه و افراد مهاجر و انصار شایستهترین کسی است که مردم را به حق رهنمون و به عمل بر وفق آن وادار مینماید؛ هر چند این کار مردم را خوش نیایند و حتی گردنش را هدف شمشیر قرار دهند. (].غایه المرام، ص 540، پایان باب 45 و ص 548، حدیث 11؛ باب 53، فصل مشتمل بر فضائل علی ضمنر خطبه ابوبکر) ابو حنیفه میگوید: هیچ فردی با علی(ع) جنگ نکرد، مگر آن که علی از وی اولی به حق بود. (بخاری در ادب المفرد، باب من احب کتمان السر، شمار 582؛ ابن جریر طبری، در تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 227، طبع دارالمعارف؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 95، کتاب معرفْ صحابه نقل از حق با علی است) ابن حجر عسقلانی مینویسد: در جنگهای جمل و صفین، امام علی بن ابیطالب بر حق و صواب بود.( مناقب ابو حنیفه، خوارزمی، ج 2، ص 82، چاپ حیدرآباد) ابن حبان حنفی مینویسد: در پیکار جمل و پیکار با معاویه در صفین، علی بر حق بود.( فتح الباری، (شرح صحیح بخاری)، ج 12، ص 244، کتاب استتابته المرتدین ) بنابراین، با توجه به مطالب ذکر شده، میتوان حقیقت را یافت. بهترین راه شناخت حقایق و دیگر اصول اعتقادی، شناخت سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) است.
راه رسیدن به حقیقت چیست و از چه دیدگاهی می توان به آن رسید، آیا حقیقت مطلق وجود دارد؟
انسان توان دست یابی به حقیقت را دارد و ابزار این امر نیز در اختیارش قرار داده شده است. مهمترین ابزار درک حقیقت همان عقل اوست که چون از حجابها به دور باشد توان درک و تجزیه و تحلیل مسائل و درک حقیقت را دارد. عقل به کمک ابزارهای درونی و بیرونی دیگر داده ها را دریاف کرده و تحلیل می کند و پس از آن به درستی یا نادرستی آنها حکم می نماید.
حقیقت همواره مطلق است و امکان حقیقت نسبی وجود ندارد. یک قضیه یا درست است یا درست نیست نمی توان قضیه ای هم درست باشد و هم درست نباشد.
چیستی حقیقت
حقّ به معنی ثابت و حقیقت ، آن چیزی است که بطور قطع و یقین ثابت می باشد . حقیقت اسم است برای چیزی که در محل خود مستقر باشد. (از تعریفات جرجانی ). تاء در حقیقت برای تأنیث نیست بلکه برای نقل از صفت به اسم است مانند تاء علامت. (لغت نامه دهخدا)
واژه حق به معنای راست و درست، ضد باطل، ثابت و واجب، کاری که البته واقع شود، یقین، عدل، نصیب و بهره از چیزی، ملک و مال و یکی از نامهای خداوند است.( فرهنگ فارسی عمید) حق در اصل به معنای مطابقت و هماهنگی است و به همین دلیل به آن چه با واقعیت موجود، تطبیق میکند حق گفته میشود، و این که به خداوند حق میگویند به سبب آن است که ذات مقدس او بزرگترین واقعیت غیر قابل انکار است. به عبارت روشنتر، حق یعنی موضوع ثابت و پا برجا که باطل در آن راه ندارد.( تفسیر نمونه، ج 2، ص 309) کلمه حق با عناوین گوناگون در قران کریم 250 بار تکرار شده که حاکی از مهم بودن آن است. خداوند، حق است و غیر او حقّ بالغیرند و باطل بالذات ؛ یعنی مخلوقات با خدا حقّند و بی او باطل: (ذلِکَ بانَّ الله هو الحَقُّ وَ اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونه هُو الباطِلُ و اَنَّ الله هُوَ العَلِیُّ الکبیر); [آری] این بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جای او میخوانند آن باطل است و این خداست که والا و بزرگ است . ( سوره حج، آیه 62) و تمام انسانها و موجوداتی که به گونهای با خداوند ارتباط دارند حقند و به همان اندازه که از او بیگانهاند باطلند. در تفسیر المیزان آمده است: اطلاق حق بر خداوند و باطل بر غیر او یا به این جهت که او حقی است که به هیچ وجه با باطل آمیخته نیست یا به سبب این است که حق در حقانیتش استقلال دارد و دیگران به سبب رابطه با او، رنگ حق به خود میگیرند.
یافتن حقیقت
برای یافتن حقیقت، راههای زیادی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. شناخت حق و باطل: خداوند منظره حق و باطل را با یک مثال زیبا بیان میفرماید: (اَنزل مِنَ السمأِ مأً فَسَالَتْ اَوْدِیَُْ بِقَدرَها فاحْتَمَل الَسیْلُ زَیدَاً رابِیاً و مِمَّا یُوقِدون علیه فی النارِ اِبتغاهَ حِلْیٍَْ اَوْ مَتاعٍ زَبَدُ مِثْلُهُ کذلِکَ یَضْرِبُ الله الحَقَّ و الباطِلَ فَامَّا الزَبَدُ فَیَذْهَبُ جُفأً وَ اَمّا ما یَنفَعُ الناسَ فَیَمْکُثُ فِی الارضِ کذلِکَ یَضْرِبُ الله الاَمثالَ); [همو که] از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی به اندازه گنجایش خودشان روان شدند و سیل کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی در آتش میگدازند هم نظیر آن کفی برمیآید خداوند حق و باطل را چنین مثل میزند اما کف بیرون افتاده از میان میرود ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین [باقی] میماند خداوند مثلها را چنین میزند . (سوره رعد، آیه 17 ) شناخت حق و باطل، که همان شناخت واقعیتها از پندارها است، گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده میشود که حتماً باید سراغ نشانهها رفت؛ تا حقایق را از اوهام و حق را از باطل شناخت. قرآن در مثال بالا این نشانهها را چنین بیان کرده است:
الف) حق، همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگی است. باطل، همیشه بیفایده و بیهوده است؛ چنانکه کفهای روی آب هرگز کسی را سیراب نمیکند و درختی را نمیرویاند. باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا؛ ولی تو خالی و بی محتوا است. حق، متواضع، کم سر و صدا، اهل علم ، پر محتوا و سنگین وزن است. حضرت علی(ع) در وصف خود و دشمنانش میفرماید: (و قدار عدوا و ابرقوا مع هذین الامرین الفشل لنا نرعد حتی توقع و لا نسیل حتی نمطر)؛ آنان رعد و برقی نشان دادند، اما پایانش جز سستی و ناتوانی نبود، ولی ما به عکس، تا کاری انجام ندهیم رعد و برقی نداریم و تا نباریم سیلاب خروشان به راه نمیاندازیم.( نهجالبلاغه، خطبه 9)
ب) حق، همیشه متکی به نفس است؛ اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که هر دروغی از راست فروغ میگیرد که اگر سخن راستی در جهان نبود، هرگز کسی دروغی را باور نمیکرد. فروغ زودگذر باطل از آبرو و حیثیت و به برکت حق است. حق همه جا متکی به خویش است.( تفسیر نمونه، ج 10، ص 167) شیاطین برنامههای خود را با مخفی کاری و مخلوط کردن حق و باطل میآمیزند و چنان در گوش جان میدمند که موجبات گمراهی و دور شدن از حقیقت را فراهم سازند. پیروان شیطان، باطل را در لعابی از حق، و دروغ را در پوستهای از راست، و گناه را در لباس عادت، و گمراهی را در پوشش هدایت به خورد حق جویان میدهند. اگر آنان باطل را با حق نیامیزند و صریح و صاف سخن بگویند؛ به فرموده علی(ع) (لم یخف علی المرتادین)؛ بر پویندگان راه خدا مطلب مخفی نمیشود. لذا با مخلوط کردن حق و باطل، بر مردم مسلط میشوند؛ چنانچه آن حضرت در ادامه سخن میفرماید: (فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه).( نهجالبلاغه، خطبه 50)
ج) باطل، دنبال بازار آشفته میگردد؛ لذا با هیاهو و زدن تهمتهای ناروا و جلوگیری از تحقیق، راه حق را سخت میکند. هنگامی که سیلاب وارد دشت میگردد و جوش و خروش آب فرو مینشیند اجسامی که با آب مخلوط شده بودند به تدریج تهنشین میشوند و کفها از میان میروند و آب زلال چهره اصلی خود را آشکار میسازد. به همین ترتیب، باطل به سراغ بازارِ آشفته میرود، تا از آن بهره گیرد.
2. استمداد از حق تعالی : انسان برای رسیدن به حقیقت، باید دست به دامان حق زند؛ تا او را به سرچشمه حقیقت برساند؛ البته این امداد الهی، زمینههایی را میطلبد که انسان باید آنها را فراهم نماید که مهمترین آنها داشتن زمینه و قابلیت تقوی و ایمان به معاد و روز رستاخیز و بیم از عذاب آخرت است.
داشتن روح حقطلبی و حق جویی : روحیه حقطلبی، مرتبهای از تقواست که اگر در انسان وجود داشته باشد، از مواعظ و تذکرات الهی و پیامبران و علما نفع میبرد. لذا خداوند در قرآن میفرماید: (هدی للمتقین) . (بقره / 2)
3. شنیدن حرف حق : گاهی افرادی از حق فرار میکنند و حاضر به شنیدن حرف حق نیستند. سخن از پذیرش نیست، سخن از شنیدن است. در عصر پیامبر اسلام وقتی صدای دلانگیز پیامبر به آیات قرآن بلند میشد، گروهی با جار و جنجال و سوت و صفیر چنان غوغایی به راه میانداختند تا هیچ کس صدای آن حضرت را نشنود. در تاریخ خونین کربلا نیز آمده است هنگامی که امام حسین(ع) میخواست دشمنان منحرف را ارشاد کند، چنان جنجالی به راه میانداختند که صدای امام به گوش افراد نرسد.
امروز نیز این برنامهها وجود دارد، البته به شکل و چهرهای جدید. طرفداران باطل با انواع سرگرمیهای ناسالم، چنان جو و فضایی را فراهم کردهاند که مردم، خصوصاً جوانان، نتوانند صدای دلنواز مردان خدا را بشنوند.
4. برطرف کردن موانع: برای یافتن حقیقت، باید موانع را برطرف نمود. مهمترین موانع عبارتند از: 1. لجاجت و عناد: انسان لجوج و عنود اگر با حقیقت مواجه شود، نه تنها حق را نمیپذیرد؛ بلکه دشمن حق میگردد. 2. کبر و غرور: شیطان تکبر ورزید و از حق و حقیقت دور شد. حضرت نوح(ع) میفرماید: خداوندا، من هر زمان آنان را دعوت کردم که ایمان بیاورند... انگشتان خویش را در گوشهای خود قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند.(نوح/7) این آیه نشان دهنده تکبر مردم در مقابل حقیقت است. روح حقیقتجویی و پذیرش حق، در تمام انسانها وجود دارد؛ اما برخی به سبب کبر و غرور، حقیقت را نمیپذیرند. 3. تعصب: اگر انسان با تعصب به دنبال حقیقت برود و از عقل کمک نگیرد، به حقیقت محض نمیرسد. 4. هوی پرستی: حقیقت جویی با هوی پرستی منافات دارد. در یک دل دو محبت نمیگنجد؛ یا حق یا هوی. 5. پیش داوریهای غلط: برای یافتن حقیقت، باید با ذهن صاف و خالی به جستجوی حیقت پرداخت. 6. حفظ منابع مادی: گاهی مواقع اگر انسان حقیقت را بپذیرد از جنبه مادی نفعی نمیبیند و برای حفظ منافع مادی حق را رها میکند. 7. تقلید کورکورانه از نیاکان: در زمان حضرت نوح(ع)، بعضی از افراد منحرف دست فرزندان خویش را گرفته و نزد نوح میبردند و به فرزندان خود میگفتند از این مرد بترس، ما را و تو را گمراه میکند؛ این وصیتی است که پدرم به من کرده و من الان سفارش به تو میکنم.
با توجه به این که موضوع بحث در رابطه با چگونگی یافتن حقیقت است، لازم است حدیثی را که شیعه و اهلسنت نقل کردهاند یادآور شویم. ابوبکر گفت: شنیدم رسول خدا(ص) میگوید: (الحق مع علی و علی مع الحق)؛ حق با علی است و علی با حق است.( مجمع البیان، ج 10، ص 361) ؛ یعنی معیت و ملازمه بین این دو، امری است مسلم، که در همه جا و همه وقت پیوسته با هم هستند؛ آن چنانکه هیچ گونه رفتار و گفتار علی(ع) جدای از حق یا بر خلاف حق نبوده است.کتاب حق با علی(مهدی فقیه ایمانی ) ، 143 مصدر حدیثی، تاریخی و کلامی از منابع اهلسنت برای این حدیث ذکر میکند. اعترافات عمر و بعضی از بزرگان اهلسنت در رابطه با علی(ع) و حق بخاری و دیگر حافظان حدیث و تاریخ نگاران مورد قبول اهل تسنن، از عمر بن خطاب روایت کردهاند که وی به طور مکرر و با تعبیرات گوناگون و به صورت علنی در برابر صحابه یا افراد شرور، صریحاً اعلام و اعتراف نموده که امیر مؤمنان علی(ع) در بین صحابه و افراد مهاجر و انصار شایستهترین کسی است که مردم را به حق رهنمون و به عمل بر وفق آن وادار مینماید؛ هر چند این کار مردم را خوش نیایند و حتی گردنش را هدف شمشیر قرار دهند. (].غایه المرام، ص 540، پایان باب 45 و ص 548، حدیث 11؛ باب 53، فصل مشتمل بر فضائل علی ضمنر خطبه ابوبکر) ابو حنیفه میگوید: هیچ فردی با علی(ع) جنگ نکرد، مگر آن که علی از وی اولی به حق بود. (بخاری در ادب المفرد، باب من احب کتمان السر، شمار 582؛ ابن جریر طبری، در تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 227، طبع دارالمعارف؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 95، کتاب معرفْ صحابه نقل از حق با علی است) ابن حجر عسقلانی مینویسد: در جنگهای جمل و صفین، امام علی بن ابیطالب بر حق و صواب بود.( مناقب ابو حنیفه، خوارزمی، ج 2، ص 82، چاپ حیدرآباد) ابن حبان حنفی مینویسد: در پیکار جمل و پیکار با معاویه در صفین، علی بر حق بود.( فتح الباری، (شرح صحیح بخاری)، ج 12، ص 244، کتاب استتابته المرتدین ) بنابراین، با توجه به مطالب ذکر شده، میتوان حقیقت را یافت. بهترین راه شناخت حقایق و دیگر اصول اعتقادی، شناخت سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) است.
- [سایر] شبهه: «حقیقت» با آزادی مطلق دست نیافتنی است.
- [سایر] چطور می توان بی نیازی مطلق خدا را اثبات کرد؟
- [سایر] حقیقت آرامش چیست و راه های رسیدن به آن کدام است؟
- [سایر] محبت و عشق ورزیدن از نظر اسلام چگونه است و آیا عشق مجازی میتواند پلی برای رسیدن به حقیقت باشد؟
- [سایر] تفاوت واقعیت و حقیقت را بیان کنید و بفرمایید که حقیقت را تا چه اندازه می توان یافت با توجه به نظرات و مکاتب مختلف در دنیا.
- [سایر] آیا حقیقت بهشت و جهنم را با ابزار درک دنیوی می توان درک نمود؟
- [سایر] حقیقت عشق چیست و چگونه می توان عشق حقیقی را از عشق غیرحقیقی باز شناخت؟
- [سایر] آیا برای رسیدن به یک هدف مقدس الهی می توان از هر وسیله ای استفاده کرد؟
- [آیت الله بهجت] آیا در نماز استیجاری می توان برای رسیدن به جماعت، به نافله عدول کرد؟
- [آیت الله سبحانی] آیا در شبهای مهتابی می توان نماز صبح را به محض رسیدن وقت اذان خواند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه آبی مطلق بوده، شک کنیم مضاف شده یا نه مانند سیلابهایی که نمی دانیم به آن آب می گویند یا نه حکم آب مطلق را دارد، یعنی می توان چیزهای نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل کرد، اما بعکس اگر آبی مضاف بوده، شک داریم مطلق شده، حکم آب مضاف را دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آب یا (مطلق) است یا (مضاف). آب مضاف آبی است که به تنهایی به آن آب گفته نشود، مثلاً بگویند (آب میوه)، (آب نمک) و (آب گل); اما آب مطلق آن است که می توان بدون هیچ قید و شرطی به آن آب گفت; مثل آبهای معمولی.
- [آیت الله وحید خراسانی] شرط دوم ان که مطلق باشد
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر حصیر نجس را که با نخ بافته شده در آب کُر یا جاری فرو برند، بعد از بر طرف شدن عین نجاست پاک می شود. و اگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بکشند، فشار دادن آن لازم نیست و رسیدن آب مطلق به باطن نخ های آن کافی است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود، با فرو بردن در کر و جاری پاک میشود و اگر باطن آنها نجس شود چنانچه آب به باطن آنها برسد و در هنگام رسیدن به باطن آنها ندانیم آب از مطلق بودن خارج شده است، پاک میشود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است یعنی چیز نجس را پاک می کند، وضو و غسل هم با آن صحیح است، و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمی کند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
- [آیت الله نوری همدانی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه ، مثل آب مطلق است ، یعنی چیز نجس را پاک می کند ، وضو و غسل هم با آن صحیح است و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است ، یعنی چیز نجس را پاک نمیکند ، وضو و غسل هم با آن باطل است .
- [آیت الله اردبیلی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاک میکند و وضو و غسل نیز با آن صحیح است، ولی آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمیکند و وضو و غسل نیز با آن باطل است.
- [آیت الله مظاهری] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است یعنی چیز نجس را پاک میکند و وضو و غسل هم با آن صحیح است، و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است یعنی چیز نجس را پاک نمیکند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاک می کند، وضو و غسل هم با آن صحیح است و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمی کند، وضو و غسل هم با آن باطل است.