نظریة نسبیت با نسبی گرایی با قدمتی چند هزار ساله از جمله نظریات کهنی است که با رویکردی پوچ پندارانه به جهان هستی،سرنوشت انسان ها را در هاله ای از ابهام و تردید فرو برد. سوفسطاییان به عنوان صاحبان اولیه این دیدگاه نخستین کسانی بودند که از دست نیافتنی بودن حقیقت سخن به میان آوردند و با طرح این ادعا که التزام به هیچ چیز در قالب حقیقت صحیح نیست عملاً شالوده ظن و تردید، تزلزل و پوچ پنداری نسبت به همه چیز و همه کس را در تعاملات اجتماعی بنا نهادند غافل از اینکه این رویکرد اساس تمام نظریه ها و گزاره ها حتی خود نظریه نسبی گرایی را متزلزل می ساخت و صاحبان این دیدگاه را در اثبات ادعای خویش ناتوان می نمود که چنین هم شد. نسبیت گرایی به دلیل بی محتوایی، خلاءمفاهیم بنیادی تضادهای درونی اش برای اهل نظر و اندیشه جاذبه ای نداشت و به جز در میان سوفسطاییان و برخی پیروان و هم فکران ایشان طرفداران محکم نیافت لکن با گذشت ایام همین نظریه میان تهی به عنوان بهترین دستاویز گروه های الحادی و مخالفان حاکمیّت دین و اخلاق در غرب قرار گرفت تا با تضعیف آموزه های دینی و اخلاقی، الحاد،بی بندوباری و فساد اخلاقی را در جوامع انسانی رواج دهند. به دنبال آن دیری نپایید که نظریه مذکور به طرق گوناگون در جوامع شرقی خاصه میان برخی تحصیل کردگان در غرب و یا پیروان و شیفتگان آن سامان که تمایلی به حضور آموزه های دینی و اخلاقی در متن جامعه نداشتند نیز رواج یافت و ایشان بدون توجه به تمایزات عمیق فرهنگی و دینی میان دو ملیت غربی و شرقی و آثار مخرب بر جای مانده از آن در غرب، کورکورانه به ترویج و تبلیغ و تکرار ادعای صاحبان این نظریه روی آوردند. اخیراً آقای دکتر عبدالکریم سروش با ارسال مقاله ای به سمینار آکادمی علوم انسانی دانشگاه تهران با طرح مطالبی این ادعا را تکرار و به دفاع از کلیت آن برخاست که در ادامه به نقد و بررسی برخی مطالب ارایه شده در این مقاله خواهیم پرداخت.[1] ایشان ابتدا با طرح سؤالی از چیستی حقیقت تلاش می کند چهره ای مبهم و نامعلوم از حقیقت ارایه دهد وی با طرح این ادعا که (اگر حقیقت آشکار بود این همه نزاع دینی و فلسفی وجود نداشت و میان هفتاد و دو ملت جنگ در نمی گرفت). نتیجه می گیرد که گویا مشکل اساسی جامعة ما فقدان آزادی در مسیر کشف و راه یابی به حقیقت است و لذا با این شعار نمادین که (آزادی ما را به حقیقت خواهد رساند و حقیقت جویی به آزادی به تمام قامت آن نیاز دارد و لذا هیچ قید و بندی حتی در انجام خطاها و لغزش ها نباید وجود داشته باشد، تمام همّ و غمّ خود را نیز بر این نکته معطوف می دارد که به دانشجویان بگوید باید بر فرض نامعلوم بودن حقیقت تمام قید و بندها را گسست و با آزادی کامل در جستجوی آنچه که وی آن را (حقیقت) می نامد برخاست! 1. در پاسخ به این ادعا ابتدا باید اذعان نمود (نفی مطلق حقیقت) و (نسبی پنداشتن همه چیز) ما را محکوم به زندگی در جهان آن چنان آشفته و بی معنایی می سازد که هم اینک غرب به آن گرفتار آمده است. نتیجه طبیعی اعتقاد به نسبیت گرایی آن است که به هیچ امر خیر یا شرّی معتقد نشویم هیچ فعلی را به یقین زشت یا نیک ندانیم فاعل افعال نیک یا زشت را تمجید یا سرزنش نکنیم و... به راستی آیا این همه خلاف وجدان و بدیهیات عقلی بشر نیست آیا در این صورت هیچ گفتمانی قابل دفاع خواهد بود و آیا بطور کلی همه چیز در ورطه (نسبیت گرایی) جایگاه واقعی خود را از دست نخواهد داد قهراً هیچ منطق سلیمی به چنین پیامدهای بحران زایی رضایت نخواهد داد. واقعیت آن است که امروزه بسیاری از محققان علوم اجتماعی غرب نیز چنین نتایجی را نمی پذیرند آنان اذعان می کنند که نفی مطلق حقیقت و نسبی پنداشتن تمام گزاره های مربوط به زندگی اجتماعی بشر عاملی در پراکندگی و عدم ثبات ساختارها و روابط اجتماعی بوده و به کنار نهادن مفهوم ایدئولوژی و ناتوانی یا بی میلی در تحلیل نهادهای اجتماعی و سیاسی منجر شده است.[2] 2. طرح آزادانه مباحث علمی و شبهات گوناگون اگر واقعاً برای راهیابی به حقیقت و فارغ از حبّ و بغض های شخصی باشد نه تنها هیچ اندیشمند دینی منکر آن نیست که اتفاقاً همین امر مورد تشویق و تأکید فراوان نیز بوده است.[3] اما اگر بنا باشد که این آزادی دستاویزی برای توهین، تمسخر و بی حرمتی به افراد قرار گرفته و تفرقه افکنی و تخریب وفاق ملی را در پی داشته باشد نه تنها در دین اسلام که در هیچ یک از مکاتب به اصطلاح مدافع آزادی نیز جایگاهی ندارد تا آنجا که این مکاتب نیز آزادی را لااقل در تئوری محدود به احترام نهادن به آزادی دیگران دانسته و تا جایی که باعث سلب آزادی غیر نشود به رسمیت می شناسند. و اگر منظور از این آزادی، رهایی از قید و بندهای اخلاقی، قانونی و شرعی و یا به تعبیر دکتر سروش (آزادی تمام قامت) در مسیر جستجوی حقیقت و آزاد نهادن افراد برای انجام هرگونه خطا و انحرافی در این مسیر باشد حداقل تجربه بشری تاکنون چنین نظری را تأیید نکرده است که کسی بتواند با این آزادی به حقیقت دست یابد مگر این که ایشان با پیش فرض قبلی اش مبنی بر (نامعلوم بودن حقیقت) بخواهد اعلام کند که نتایج آزادانه و بی قید و شرط این جستجو هر چه باشد باید به عنوان حقیقت پذیرفت! اما واقعیت امر آن است که در چند قرن اخیر لیبرالیسم غرب این مسیر را پیمود و هم اینک تجربه تلخ خود را در معرض قضاوت جهانیان قرار داده است. امروزه ترور، خشونت، یاغیگری، بحران معنویت و اخلاق و... مهم ترین دستاورد لیبرال دموکراسی و پیامد طبیعی آزادی بی قید و شرط نسبت به تعهدات اخلاقی و تقیدات دینی است. به راستی گسستن قید و بندهای اخلاقی و آزادی بی قید و شرط در این مسیر به کشف کدام حقیقت منجر شد؟ به اعتراف بسیاری از اندیشمندان غرب این آزادی، شهوت، خودپرستی و منافع شخصی را جایگزین اندیشه و خرد ناب بشری ساخته است.[4] آیا بدون در اختیار داشتن ابزار خرد و اندیشه می توان حقیقتی را بازشناخت؟ 3. دکتر سروش در بخش پایانی مقاله خود و در راستای نفی وجود یا آشکار نبودن حقیقت، کینه توزانه اندیشمندان حوزوی را هدف قرار داده و چنین ادعا می کند: (... خنده دار از این چیزی نیست که کسانی اینک از حوزه به دانشگاه می آیند تا به خیال خود حقایق کشف شده و ثابت شده و انبار شده در جای دیگر را برای دانشگاهیان به ارمغان بیاورند و از آنان تسلیم و تعبد بطلبند، دانشگاهیان باید این خرمن تعبد و تسلیم را به صاعقه سؤال بسوزانند...)![5] استفاده از چنین ادبیات نگارش ضمن آن که میزان درک و ادب نگارنده را نشان می دهد حاکی از اوج حسادت و کینه توزی وی نسبت به حضور روحانیت در دانشگاه نیز هست با این همه تذکر دو نکته خالی از وجه نیست. نخست آن که حوزه و دانشگاه به عنوان دو مرجع معتبر علمی در جامعة اسلامی همواره شاهد حضور دو قشر حوزوی و دانشگاهی در این دو محفل علمی و تبادل آراء و نظرات آن دو با یکدیگر بوده است اگر موضوعات مربوط به علوم حوزوی توسط حوزویان در دانشگاه مطرح میشود در مقابل، اندیشمندان دانشگاهی نیز در حوزه های علوم دینی به طرح مبانی و دیدگاه های خود پیرامون علوم تحت تخصص خویش می پردازند بی آن که یکی دیگری را به تسلیم و تعبد و پذیرش بی چون و چرا وا دارد. دوم آن که اندیشمندان حوزوی خود بزرگترین مشوق تحقیق و پژوهش و طرح مباحث و سؤالات علمی از سوی اقشار مختلف از جمله قشر دانشگاهی بوده اند و اساساً طرح سؤال و شبهه به منظور شفاف تر شدن ابعاد معلومات ذهنی انسان همواره مورد تشویق و ترغیب حوزویان قرار داشته و ایشان خود تحسین پیش گامان در این مسیر بوده اند در سالیان اخیر مراکز متعددی توسط حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید صرفاًبه منظور پاسخ گویی به شبهات و سؤالات مختلف و ترغیب و تشویق قشرهای مختلف اجتماعی در این ارتباط تأسیس گردید با این توصیف دانشجویان به توصیه افراد معلوم الحالی چون سروش برای طرح سؤال از حوزویان نیازی ندارند که اندیشمندان حوزوی همواره از این امر استقبال نموده اند. [1] . سایت ادوار نیوز، عبدالکریم سروش، معبر حقیقت است. [2] . دیوید مارش و جری استوکر،روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، 1378، ص 213 220. [3] . از نظر اسلام و نظام اسلامی سوء استفاده از نام آزادی برای اغوا، فریب یا تمسخر عقاید و ارزش های دینی افراد و برهم زدن نظم عمومی پذیرفتنی نیست و الا آزادی در چارچوب قوانین دینی و حکومتی از اصول مسلمی است که قانون اساسی نیز بر آن تأکید نموده است. (اصل 9). [4] . ر. ک: سید محمد علی مدرسی، دیدگاه جمعی از دانشمندان غربی در نقد تمدن غرب، قم، انتشارات شفق، 1382،ص 90. [5] . همان. www.andisheqom.com
نظریة نسبیت با نسبی گرایی با قدمتی چند هزار ساله از جمله نظریات کهنی است که با رویکردی پوچ پندارانه به جهان هستی،سرنوشت انسان ها را در هاله ای از ابهام و تردید فرو برد.
سوفسطاییان به عنوان صاحبان اولیه این دیدگاه نخستین کسانی بودند که از دست نیافتنی بودن حقیقت سخن به میان آوردند و با طرح این ادعا که التزام به هیچ چیز در قالب حقیقت صحیح نیست عملاً شالوده ظن و تردید، تزلزل و پوچ پنداری نسبت به همه چیز و همه کس را در تعاملات اجتماعی بنا نهادند غافل از اینکه این رویکرد اساس تمام نظریه ها و گزاره ها حتی خود نظریه نسبی گرایی را متزلزل می ساخت و صاحبان این دیدگاه را در اثبات ادعای خویش ناتوان می نمود که چنین هم شد.
نسبیت گرایی به دلیل بی محتوایی، خلاءمفاهیم بنیادی تضادهای درونی اش برای اهل نظر و اندیشه جاذبه ای نداشت و به جز در میان سوفسطاییان و برخی پیروان و هم فکران ایشان طرفداران محکم نیافت لکن با گذشت ایام همین نظریه میان تهی به عنوان بهترین دستاویز گروه های الحادی و مخالفان حاکمیّت دین و اخلاق در غرب قرار گرفت تا با تضعیف آموزه های دینی و اخلاقی، الحاد،بی بندوباری و فساد اخلاقی را در جوامع انسانی رواج دهند. به دنبال آن دیری نپایید که نظریه مذکور به طرق گوناگون در جوامع شرقی خاصه میان برخی تحصیل کردگان در غرب و یا پیروان و شیفتگان آن سامان که تمایلی به حضور آموزه های دینی و اخلاقی در متن جامعه نداشتند نیز رواج یافت و ایشان بدون توجه به تمایزات عمیق فرهنگی و دینی میان دو ملیت غربی و شرقی و آثار مخرب بر جای مانده از آن در غرب، کورکورانه به ترویج و تبلیغ و تکرار ادعای صاحبان این نظریه روی آوردند. اخیراً آقای دکتر عبدالکریم سروش با ارسال مقاله ای به سمینار آکادمی علوم انسانی دانشگاه تهران با طرح مطالبی این ادعا را تکرار و به دفاع از کلیت آن برخاست که در ادامه به نقد و بررسی برخی مطالب ارایه شده در این مقاله خواهیم پرداخت.[1]
ایشان ابتدا با طرح سؤالی از چیستی حقیقت تلاش می کند چهره ای مبهم و نامعلوم از حقیقت ارایه دهد وی با طرح این ادعا که (اگر حقیقت آشکار بود این همه نزاع دینی و فلسفی وجود نداشت و میان هفتاد و دو ملت جنگ در نمی گرفت). نتیجه می گیرد که گویا مشکل اساسی جامعة ما فقدان آزادی در مسیر کشف و راه یابی به حقیقت است و لذا با این شعار نمادین که (آزادی ما را به حقیقت خواهد رساند و حقیقت جویی به آزادی به تمام قامت آن نیاز دارد و لذا هیچ قید و بندی حتی در انجام خطاها و لغزش ها نباید وجود داشته باشد، تمام همّ و غمّ خود را نیز بر این نکته معطوف می دارد که به دانشجویان بگوید باید بر فرض نامعلوم بودن حقیقت تمام قید و بندها را گسست و با آزادی کامل در جستجوی آنچه که وی آن را (حقیقت) می نامد برخاست!
1. در پاسخ به این ادعا ابتدا باید اذعان نمود (نفی مطلق حقیقت) و (نسبی پنداشتن همه چیز) ما را محکوم به زندگی در جهان آن چنان آشفته و بی معنایی می سازد که هم اینک غرب به آن گرفتار آمده است. نتیجه طبیعی اعتقاد به نسبیت گرایی آن است که به هیچ امر خیر یا شرّی معتقد نشویم هیچ فعلی را به یقین زشت یا نیک ندانیم فاعل افعال نیک یا زشت را تمجید یا سرزنش نکنیم و... به راستی آیا این همه خلاف وجدان و بدیهیات عقلی بشر نیست آیا در این صورت هیچ گفتمانی قابل دفاع خواهد بود و آیا بطور کلی همه چیز در ورطه (نسبیت گرایی) جایگاه واقعی خود را از دست نخواهد داد قهراً هیچ منطق سلیمی به چنین پیامدهای بحران زایی رضایت نخواهد داد. واقعیت آن است که امروزه بسیاری از محققان علوم اجتماعی غرب نیز چنین نتایجی را نمی پذیرند آنان اذعان می کنند که نفی مطلق حقیقت و نسبی پنداشتن تمام گزاره های مربوط به زندگی اجتماعی بشر عاملی در پراکندگی و عدم ثبات ساختارها و روابط اجتماعی بوده و به کنار نهادن مفهوم ایدئولوژی و ناتوانی یا بی میلی در تحلیل نهادهای اجتماعی و سیاسی منجر شده است.[2]
2. طرح آزادانه مباحث علمی و شبهات گوناگون اگر واقعاً برای راهیابی به حقیقت و فارغ از حبّ و بغض های شخصی باشد نه تنها هیچ اندیشمند دینی منکر آن نیست که اتفاقاً همین امر مورد تشویق و تأکید فراوان نیز بوده است.[3] اما اگر بنا باشد که این آزادی دستاویزی برای توهین، تمسخر و بی حرمتی به افراد قرار گرفته و تفرقه افکنی و تخریب وفاق ملی را در پی داشته باشد نه تنها در دین اسلام که در هیچ یک از مکاتب به اصطلاح مدافع آزادی نیز جایگاهی ندارد تا آنجا که این مکاتب نیز آزادی را لااقل در تئوری محدود به احترام نهادن به آزادی دیگران دانسته و تا جایی که باعث سلب آزادی غیر نشود به رسمیت می شناسند.
و اگر منظور از این آزادی، رهایی از قید و بندهای اخلاقی، قانونی و شرعی و یا به تعبیر دکتر سروش (آزادی تمام قامت) در مسیر جستجوی حقیقت و آزاد نهادن افراد برای انجام هرگونه خطا و انحرافی در این مسیر باشد حداقل تجربه بشری تاکنون چنین نظری را تأیید نکرده است که کسی بتواند با این آزادی به حقیقت دست یابد مگر این که ایشان با پیش فرض قبلی اش مبنی بر (نامعلوم بودن حقیقت) بخواهد اعلام کند که نتایج آزادانه و بی قید و شرط این جستجو هر چه باشد باید به عنوان حقیقت پذیرفت!
اما واقعیت امر آن است که در چند قرن اخیر لیبرالیسم غرب این مسیر را پیمود و هم اینک تجربه تلخ خود را در معرض قضاوت جهانیان قرار داده است. امروزه ترور، خشونت، یاغیگری، بحران معنویت و اخلاق و... مهم ترین دستاورد لیبرال دموکراسی و پیامد طبیعی آزادی بی قید و شرط نسبت به تعهدات اخلاقی و تقیدات دینی است. به راستی گسستن قید و بندهای اخلاقی و آزادی بی قید و شرط در این مسیر به کشف کدام حقیقت منجر شد؟
به اعتراف بسیاری از اندیشمندان غرب این آزادی، شهوت، خودپرستی و منافع شخصی را جایگزین اندیشه و خرد ناب بشری ساخته است.[4] آیا بدون در اختیار داشتن ابزار خرد و اندیشه می توان حقیقتی را بازشناخت؟
3. دکتر سروش در بخش پایانی مقاله خود و در راستای نفی وجود یا آشکار نبودن حقیقت، کینه توزانه اندیشمندان حوزوی را هدف قرار داده و چنین ادعا می کند:
(... خنده دار از این چیزی نیست که کسانی اینک از حوزه به دانشگاه می آیند تا به خیال خود حقایق کشف شده و ثابت شده و انبار شده در جای دیگر را برای دانشگاهیان به ارمغان بیاورند و از آنان تسلیم و تعبد بطلبند، دانشگاهیان باید این خرمن تعبد و تسلیم را به صاعقه سؤال بسوزانند...)![5]
استفاده از چنین ادبیات نگارش ضمن آن که میزان درک و ادب نگارنده را نشان می دهد حاکی از اوج حسادت و کینه توزی وی نسبت به حضور روحانیت در دانشگاه نیز هست با این همه تذکر دو نکته خالی از وجه نیست.
نخست آن که حوزه و دانشگاه به عنوان دو مرجع معتبر علمی در جامعة اسلامی همواره شاهد حضور دو قشر حوزوی و دانشگاهی در این دو محفل علمی و تبادل آراء و نظرات آن دو با یکدیگر بوده است اگر موضوعات مربوط به علوم حوزوی توسط حوزویان در دانشگاه مطرح میشود در مقابل، اندیشمندان دانشگاهی نیز در حوزه های علوم دینی به طرح مبانی و دیدگاه های خود پیرامون علوم تحت تخصص خویش می پردازند بی آن که یکی دیگری را به تسلیم و تعبد و پذیرش بی چون و چرا وا دارد.
دوم آن که اندیشمندان حوزوی خود بزرگترین مشوق تحقیق و پژوهش و طرح مباحث و سؤالات علمی از سوی اقشار مختلف از جمله قشر دانشگاهی بوده اند و اساساً طرح سؤال و شبهه به منظور شفاف تر شدن ابعاد معلومات ذهنی انسان همواره مورد تشویق و ترغیب حوزویان قرار داشته و ایشان خود تحسین پیش گامان در این مسیر بوده اند در سالیان اخیر مراکز متعددی توسط حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید صرفاًبه منظور پاسخ گویی به شبهات و سؤالات مختلف و ترغیب و تشویق قشرهای مختلف اجتماعی در این ارتباط تأسیس گردید با این توصیف دانشجویان به توصیه افراد معلوم الحالی چون سروش برای طرح سؤال از حوزویان نیازی ندارند که اندیشمندان حوزوی همواره از این امر استقبال نموده اند.
[1] . سایت ادوار نیوز، عبدالکریم سروش، معبر حقیقت است.
[2] . دیوید مارش و جری استوکر،روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، 1378، ص 213 220.
[3] . از نظر اسلام و نظام اسلامی سوء استفاده از نام آزادی برای اغوا، فریب یا تمسخر عقاید و ارزش های دینی افراد و برهم زدن نظم عمومی پذیرفتنی نیست و الا آزادی در چارچوب قوانین دینی و حکومتی از اصول مسلمی است که قانون اساسی نیز بر آن تأکید نموده است. (اصل 9).
[4] . ر. ک: سید محمد علی مدرسی، دیدگاه جمعی از دانشمندان غربی در نقد تمدن غرب، قم، انتشارات شفق، 1382،ص 90.
[5] . همان.
www.andisheqom.com
- [سایر] حدود «آزادی» در قرآن کریم کدام است؟
- [سایر] آیه «لا اکراه فی الدین» بر چه نوع آزادی دلالت دارد؟
- [سایر] چرا به انسان موهبت «آزادی اراده و اختیار» داده شده است؟
- [سایر] «آزادی»،حق انسانهاست آیا ولایتفقیه این حق را از آنان سلب میکند؟
- [سایر] آیا واژه «الارض» در آیه «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»، به معنای مطلق محل زندگی است؟
- [سایر] آیا واژه «الارض» در آیه «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»، به معنای مطلق محل زندگی است؟
- [سایر] حقیقت معنی «ثارالله» که در زیارت امام حسین(ع) آمده چیست؟
- [سایر] پاسخ این شبهه که «اگر خدا وجود داشت همه قبول می کردند» چیست؟
- [سایر] شبهه: بعضی در کارآمدی چادر این گونه شبهه کردهاند که «این نوع حجاب دستوپاگیر است.»[1] آیا ادعای مذکور صحیح است؟
- [سایر] حقیقت معنای حدیث مشهور «لولاک» در عظمت و جایگاه حضرت زهرا(س) چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] زن بیشوهری که با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جایز است؛ ولی بنابر احتیاط از ازدواج با کسانی که زنا را حرفه خود قرار دادهاند خودداری شود، مگر این که به طور کلّی دست بردارند و توبه آنان احراز شود و زنی که به شبهه با او آمیزش شده، باید عدّه طلاق نگهدارد.
- [آیت الله خوئی] اگر چیز پاک به چیز نجس برسد و هر دو یا یکی از آنها به طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد، چیز پاک نیز نجس میشود، و همچنین اگر به چیز سومی با همان رطوبت برسد نجسش میکند، و مشهور فرمودهاند که متنجس به طور مطلق منجس است، ولی این حکم در غیر واسطة اول محل اشکال است، اگرچه بنابر احتیاط واجب اجتناب از او لازم است (مثال) درصورتی که دست راست به بول متنجس شود، آنگاه آن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات کند این ملاقات موجب نجاست دست چپ خواهد بود، و اگر دست چپ بعد از خشکیدن با آب قلیل ملاقات کند آب نیز نجس میشود، ولی اگر با چیز دیگری با رطوبت ملاقات کند نجاست آن چیز محل اشکال است، و احتیاط واجب در اجتناب از آن است، و اگر تری به قدری کم باشد که به دیگری نرسد، چیزی که پاک بوده نجس نمیشود، اگرچه به عین نجس برسد.
- [آیت الله نوری همدانی] کسی که وضو می گیرد مستحب است موقعی که نگاهش به آب می افتاد بگوید : ِبسمِ اللهِ و باللهِ و الحمدلِله الذی جَعل الماءَ طهُوراً وَ لم یجَعلهُ نَجِساً و موقعی که پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید : اللهّم اجعلنی منَ التوابینَ و اجعلنی مِن المُتطهرینَ و در وقت مضمضه کردن یعنی آب در دهان گردانیدن بگوید : اللهمّ لقنِی حُجتی یومَ القاکَ وَ اطلِق لسانی بذکرکَ و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی کردن بگوید : اللُهّم لاتُحرم عَلی ریحَ الجنهِ و اجعلنی ممّن یشُم ریحَها و رو حَها و طیبَها و موقع شستن رو بگوید : اللّهُم بّیض وجهی یومَ تسودُ فیه الوجوهُ و لاتُسَود وَجهی یومَ تبیضُ فیه الوُجوهُ ودر وقت شستن دست راست بخواند : اللهّم اعطنی کتِابی بیَمینی و الخُلد فی الجنانِ بیَساری و حَاسبنی حساباً یسیراً و موقع شستن دست چپ بگوید : اللهُم لاتُعطنی مغلولهً الی عنُقی و اعوذُ بک مِن مقطعاتِ النیرانِ و موقعی که سر را مسح می کند بگوید : اللّهم غَشنی بِرحمتکَ و برَکاتک و عفوکَ و در وقت مسح پا بخواند : اللّهُم ثبَتنی علی الصراط یومَ تزلُ فیه الاقدامُ و اجعَل سعیی فیما یرضیکَ عَنی یا ذالجلالِ و الاکرامِ . شرائط وضو شرائط صحیح بودن وضو سیزده چیز است : شرط آول –آن که آب وضو پاک با شد . شرط دوم – آنکه مطلق باشد و معنای مطلق و مضاف در فصل آبها گذشت . شرط سوم – آنکه آب وضو مباح باشد .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر چیز پاک به چیز نجس برسد و هر دو یا یکی از آنها به طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد؛ چیز پاک نجس می شود و همچنین اگر به چیز سومی با همان رطوبت برسد؛ نجسش می کند و مشهور فرموده اند که متنجس به طور مطلق منجس است؛ ولی این حکم در غیر واسطه اول محل اشکال است و احتیاط واجب در اجتناب از او است (مثال) در صورتی که دست راست به بول متنجس شود آن گاه آن دست با رطوبت دیگری دست چپ را ملاقات کند این ملاقات موجب نجاست دست چپ خواهد بود و اگر دست چپ بعد از خشکیدن با آب قلیل یا سایر مایعات ملاقات کند؛ آن نیز نجس می شود؛ ولی اگر با چیز دیگری با رطوبت دیگری ملاقات کند؛ نجاست آن چیز معلوم نیست اگرچه احتیاط واجب اجتناب از آن است و اگر تری به قدری کم باشد که به دیگری نرسد؛ چیزی که پاک بوده نجس نمی شود اگرچه به عین نجس برسد.
- [آیت الله سیستانی] کسی که وضو میگیرد مستحب است موقعی که نگاهش به آب میافتد بگوید : (بسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالحَمْدُ للّهِ الَّذِی جَعَلَ الماءَ طَهُوراً وَلَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً). و موقعی که پیش از وضو دست خود را میشوید بگوید : (بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ ، اللّهُمَّ اجعَلْنِی مِنَ التَوّابِینَ ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهّرِینَ) . و در وقت مضمضه کردن بگوید : (اللّهُمَّ لَقّنِی حُجَّتِی یَوْمَ اَلْقاکَ ، وَاَطْلِقْ لِسانِی بِذِکْرِکَ)) . و در وقت استنشاق ، یعنی آب در بینی کردن بگوید : (اللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَیَّ رِیحَ الجَنَّةِ ، وَاجَعَلْنِی مِمَّنْ یَشُمُّ رِیحَها وَرَوْحَها وَطِیبَها) . و موقع شستن رو بگوید : (اللّهُمَّ بَیّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الوُجُوُه ، وَلا تُسَوّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ الوُجُوهُ) . و موقع شستن دست راست بگوید : (اللَّهُمَّ اَعْطِنِی کِتابِی بَیَمِینِی ، وَالخُلْدَ فِی الجِنانِ بِیَسارِی ، وَحاسِبْنِی حِساباً یَسِیراً) . و موقع شستن دست چپ بگوید : (اللّهُمَّ لا تُعْطِنِی کِتابِی بِشِمالِی ، وَلا مِنْ وَراءِ ظَهْرِی ، وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً إلی عُنُقِی ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطِّعاتِ النّیرانِ) . و موقعی که سر را مسح میکند بگوید : (اللّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَعَفْوِکَ) . و در وقت مسح پا بگوید : (اللّهُمَّ ثَبّتْنِی عَلَی الصّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الاَقْدامُ ، وَاجْعَلْ سَعْیی فی ما یُرْضِیکَ عَنّی ، یا ذَا الجَلالِ وَالاِکْرامِ) . شرائط صحّت وضو شرائط صحیح بودن وضو چند چیز است : شرط اول : آنکه آب وضو پاک باشد ، و بنابر قولی نباید آلوده باشد به آنچه انسان از آن متنفر است ، مانند بول حیوانات حلال گوشت ، و مردار پاک ، و چرک زخم هر چند شرعاً پاک باشد ، و این قول موافق احتیاط است . شرط دوم : آنکه مطلق باشد .
- [آیت الله مظاهری] کسی که وضو میگیرد مستحبّ است موقعی که نگاهش به آب میافتد بگوید: (بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُللَّهِِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُورَاً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً).(1) و موقعی که پیش از وضو دست خود را میشوید بگوید: (اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوَّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ المُتطَهِّرین) (2) و در وقت مضمضه کردن یعنی آب در دهان گردانیدن بگوید: (اَللَّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یَوْمَ اَلْقاکَ وَ اَطْلِقْ لِسانِی بِذِکْرِکَ)(3) و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی کردن بگوید: (اَللَّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَیَّ ریْحَ الْجَنَّة وَاجْعَلْنی مِمَّنْ یَشُمُّ رِیْحَها وَ رَوْحَها و طیبَها) (4) و موقع شستن صورت بگوید: (اَللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهی یَوْمَ تَسْوَدُّ فیه الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهی یَوْمَ تَبْیَضُّ فیه الْوُجُوه) (5) و در وقت شستن دست راست بخواند: (اَللَّهُمَّ اَعْطِنی کِتابی بِیَمنی وَ الْخُلْدَ فی الْجَنانِ بِیَساری وَ حاسِبْنی حِساباً یَسیراً) (6) و موقع شستن دست چپ بگوید: (اَللَّهُمَّ لا تُعْطِنی کِتابی بِشِمالی وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْری وَ لا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلی عُنُقی وَ اَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ) (7) و موقعی که سر را مسح میکند بگوید: (اَللَّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکاتِکَ و عَفْوِکَ) (8) و در وقت مسح پا بخواند: (اَللَّهُمَّ ثَبِّتْنی علی الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الأَقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْیی فی ما یُرْضیکَ عَنّی یا ذَاالجَلالِ وَالْاِکْرام) (9) شرایط وضو" شرط اوّل: آب وضو پاک باشد. شرط دوّم: مطلق باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که وضو می گیرد مستحب است موقعی که نگاهش به آب می افتد بگوید: بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه الذی جعل الماء طهورا و لم یجعله نجسا. و موقعی که پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین. و در وقت مضمضه کردن یعنی آب دهان گرداندن بگوید: اللهم لقنی حجتی یوم القاک و اطلق لسانی بذکرک. و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی کردن بگوید: اللهم لا تحرم علی ریح الجنه و اجعلنی ممن یشم ریحها و روحها و طیبها؛ و موقع شستن رو بگوید: اللهم بیض وجهی یوم تسود الوجوه و لا تسود وجهی یوم تبیض الوجوه. و در شستن دست راست بخواند: اللهم أعطنی کتابی بیمینی و الخلد فی الجنان بیساری و حاسبنی حسابا یسیرا. و موقع شستن دست چپ بگوید: اللهم لا تعطنی کتابی بشمالی و لا من وراء ظهری و لا تجعلها مغلوله الی عنقی و اعوذ بک من مقطعات النیران. و موقعی که سر را مسح می کند بگوید: اللهم غشنی برحمتک و برکاتک و عفوک. و در وقت مسح پا بخواند: اللهم ثبتنی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام و اجعل سعیی فی ما یرضیک عنی یا ذا الجلال و الاکرام. شرائط وضو شرائط صحیح بودن وضو چند چیز است: * شرط اول آنکه آب وضو پاک باشد. * شرط دوم آنکه مطلق باشد.
- [آیت الله اردبیلی] جهاد بر دو نوع است: (ابتدایی) و (دفاعی). (جهاد ابتدایی) آن است که مسلمانان به منظور دعوت کفّار و مشرکین به اسلام و عدالت و یا جلوگیری از نقض پیمان اهل ذمّه یا طغیان باغیان (شورشیان مسلح) بر امام واجبالطّاعه مسلمین، نیروی نظامی به مناطق آنان گسیل دارند. در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی کشور گشایی نیست، بلکه دفاع از حقوق فطری انسانهایی است که توسّط قدرتهای کفر و شرک و طغیان از خدا پرستی و توحید، عدالت و شنیدن و پذیرش آزادانه احکام خداوند محروم شدهاند. (جهاد دفاعی) زمانی است که دشمن به مرز و بوم مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلّط سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی نسبت به آنان داشته باشد و ممکن است جهاد در برابر باغیان در زمانی که به حمله مسلحانه دست زدهاند نیز جهاد دفاعی محسوب گردد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] شیر دادنی که علّت محرم شدن است ده شرط دارد: 1 - شیر، شیر کودک دایه باشد؛ پس اگر بدون بارداری شیر در سینه زنی جمع شود یا بر اثر بارداری شیر پیدا شده ولی کودک او به حدی نرسیده که از این شیر تغذیه کند یا تغذیه او مشکوک است، این شیر سبب محرمیت نمیشود؛ ولی اگر نزدیک تولد کودک است و حمل از آن تغذیه میکند به طوری که عرفاً این شیر، شیر آن کودک به حساب میآید، موجب محرمیت میشود. 2 - بچه شیر زن زنده را بخورد؛ پس اگر مقداری از رضاع معتبر را از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، فایده ندارد. 3 - شیر آن زن از زنا نباشد؛ پس اگر شیر بچهای را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگری بدهند، به واسطه آن شیر بچه به کسی محرم نمیشود؛ ولی شیر مباشرت به شبهه و مباشرتی که از جهت دیگر حرام است؛ مانند مباشرت در حال احرام یا ضرر شدید یا حیض، سبب محرم شدن میشود. 4 - بچه شیر را مستقیم از سینه زن بنوشد؛ پس اگر شیر را بدوشند و به کودک بنوشانند، کافی نیست. 5 - باید شیر در دهان کودک از شیر بودن خارج نشود؛ پس اگر با مایعی مخلوط شود به طوری که دیگر به آن شیر نگویند، سبب محرمیت نمیشود. 6 - مقدار شیری که سبب محرمیت است از یک شوهر باشد؛ پس اگر زنی بچهای را از شیر مردی هفت مرتبه شیر بدهد و از شوهرش طلاق گرفته با مرد دیگری ازدواج کند و از شیر شوهر دوم هشت مرتبه به همان کودک شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه در این بین کودک از شیر زن دیگری تغذیه نکرده باشد. 7 - شیردهنده یک زن باشد؛ پس اگر مردی دو زن داشته باشد و یکی از آنها کودکی را مثلاً هفت مرتبه و دیگری هشت مرتبه شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه تمام شیرها مال یک شوهر باشد. 8 - بچه مقداری از شیر معتبر را قی نکند؛ ولی اگر کودک بعد از سیر شدن اضافه بخورد و آن اضافه را قی کند، مانعی ندارد. 9 - شیری که کودک میخورد در رشد او تأثیر محسوسی بگذارد به طوری که متعارف مردم بگویند از آن شیر استخوان او محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، یا پانزده مرتبه کامل یا یک شبانهروز به طوری که در مسأله بعد گفته میشود، شیر بخورد؛ بلی اگر ده مرتبه به او شیر دهند و در بین آن، زن دیگری او را شیر ندهد، احتیاط مستحبّ آن است که کسانی که به واسطه شیر خوردن به او محرم میشوند، با او ازدواج نکنند و در نگاه کردن و دست دادن و مانند آن او را محرم ندانند. 10 - از ابتدای شیر خوردن بچه دو سال نگذشته باشد؛ بنابراین کودکی که در ابتدای ماه دوم تولد شروع به شیر خوردن کرده، چنانچه مقداری از شیر خوردن او بعد از ورود در ماه بیست و ششم از بدو تولد واقع شود، به کسی محرم نمیشود و اگر تمام مقدار معتبر را در ماه بیست و پنجم یا جلوتر بخورد محرم میشود. این امر در فرزند زن شیرده یا پیدایش شیر زن معتبر نیست؛ پس چنانچه از شروع شیر زن یا از شروع شیر خوردن کودک او بیش از دو سال گذشته باشد و با آن شیر کودک دیگری را با شرایط معتبر شیر بدهد، باعث محرمیت میگردد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.