آیا قابل تصور هست که اصلا خدا بخواهد متأثر از عمل ما بشه که گاهی خشنود و گاهی خشمگین بشود؟ برای روشن شدن جواب این سؤال باید سؤال اساسی تری را مطرح کرد که ما چگونه اوصاف خداوند متعال را درک می کنیم. یعنی انسانی که متناهی و محصور در زمان و مکان و متغیر است چگونه اوصاف موجود نامتناهی و خارج از افق زمان و مکان را ادراک می کند؟ در این جا سه جواب اساسی داده شده. برخی با استناد به ظواهر برخی آیات و روایات گفته اند معنای اوصاف در خداوند متعال مانند معنای اوصاف در انسان ها است. لهذا اوصافی مثل علم و غم و شادی و غضب در خداوند مثل وجود اینها در انسان است که این گروه به اصطلاح مشبهه هستند که می گویند اوصاف در خداوند متعال شبیه اوصاف در انسان است در حالی که مقام ربوبی و واجب الوجود نامتناهی از هر گونه مشابهت و مماثلت با موجودات امکانی منزه است و این یک نظریه افراطی است. در مقابل برخی راه تفریط را پیش گرفته اند. این عده به دلیل آنکه نتوانسته اند تفسیر مناسبی از وجود اوصاف در خداوند متعال ارائه کنند به نحوی که به تشبیه نینجامد، مطلقا قدرت انسان را بر شناختن اوصاف خداوند نفی کرده اند و گفته اند عقل در شناخت خدا و اوصافش معطل و ناتوان است که معروف به مسلک تعطیل است. لیکن در این بین نظریه سومی وجود دارد که راهی است متعادل در میان افراط و تفریط که مختار بسیاری از متکلمان و فلاسفه مسلمان و بعضی از دانشمندان بزرگ مسیحی و موافق عقل و مورد تأیید پیشوایان معصوم علیهم السلام است که برای روشن شدن این مبنا ذکر دو مقدمه ضروری است. الف- مفاهیمی را که ما به کار می بریم دو گونه هستند. بعضی مفاهیم صدقشان بر همه افراد و مصادیقشان به یک نحو است کم و زیاد شدت و ضعف در انطباق آن مفهوم بر مصادیقش معنا ندارد مثلا مفهوم منطقی کلمه انسان بر همه انسان های عالم به یک نحو صدق می کند و اینگونه نیست که انسانی حیوان ناطقتر از انسان دیگر باشد که در اصطلاح به این مفاهیم متواطی می گویند. دسته دیگر مفاهیم، مفاهیمی هستند که در صدق بر افرادشان تفاوت دارند مثل مفهوم نور که هم بر نور شمع صدق می کند و هم بر نور خورشید. لکن صدقش بر نور خورشید قوی تر از صدقش بر نور شمع است که اصطلاحا مشکک نامیده می شوند. نکته مهم در این مقدمه این است که اختلاف مصادیق یک مفهوم باعث تفاوت مفهوم نمی شود. لهذا معنا و مفهوم نور در تمام مصادیق یکی است. الظاهر لنفسه المظهر لغیره؛ چیزی که خود ظاهر و ظاهر کننده امور دیگر است. ب- مفاهیم در یک تقسیم بندی دیگر باز 2 قسم می شوند. مفاهیمی که از موجودات محدود حکایت می کنند به گونه ای که اگر از جهت محدودیت آنها صرف نظر شود آن مفهوم از بین می رود مثل مفهوم جسم یعنی شیئی که دارای طول و عرض و عمق است که اگر بخواهد جسمی باشد که این محدودیت ها (طول و عرض و عمق) را نداشته باشد دیگر جسم نخواهد بود. دسته دیگر از مفاهیم، مفاهیمی هستند که از کمالات وجودی حکایت می کنند و متضمن هیچ نقص و محدودیتی نیستند و هیچ محدودیتی در صدق ندارند لهذا هم بر وجودات متناهی صدق می کنند و هم بر وجودات نامتناهی مانند وجود، علم، قدرت. بعد از ذکر این دو مقدمه به بیان چکیده نظریه مقبول می پردازیم. این نظریه می گوید اگر اوصاف از قبیل مفاهیم دسته اول باشدکه ملازم با محدودیت هستند این قبیل اوصاف را نمی توان به خداوند متعال نسبت داد. چون یا دست از محدودیت این مفاهیم بر نمی داریم که مستلزم محدود شدن خداوند است (تعالی الله عنه) یا از محدودیت و نقص آنها دست بر می داریم که دیگر آن مفهوم نیست بلکه به مفهوم دیگری تبدیل می شود. اما اگر اوصاف از مفاهیم دسته دوم بودند می توان آنها را به خداوند متعال نسبت داد. بدین نحو که ما در آغاز صفاتی مانند علم و قدرت و حیات و ... را در خود یا موجودات دیگر پیرامون خویش می یابیم و علاوه بر این درک می کنیم که این اوصاف در مقایسه با اموری چون جهل، عجز، ... نوعی کمال محسوب می شوند در مرحله بعد تمام قیود و لوازمی که باعث محدودیت این اوصاف می شود از قبیل حدوث، امکان، محدود بودن در زمان و مکان نیاز به ابزار و آلات خطاپذیری و ... را سلب می کنیم یعنی معنا و مفهوم اوصاف را از هر قیدی که سبب محدودیت می گردد تجرید می نمائیم که در نتیجه می شود مفهومی که از یک سو حاکی از کمالات وجودی است و از سوی دیگر هیچ شائبه نقصان و محدودیت در آن راه ندارد و در این صورت اسناد آن به خداوند متعال هیچ اشکالی نخواهد داشت. لهذا می توان گفت الله عالم و قادر و حی و اگر بفرمائی که علم و قدرت و حیات خداوند یا این اوصاف در ما قابل مقایسه نیست چون این اوصاف در ما در اضعف مراتب و در خداوند در اقوی مراتب است. می گوئیم چنانچه در مقدمه اول اشاره شد اختلاف در مصادیق در ضعف و قوت باعث اختلاف در مفهوم نمی شود لهذا معنای عالم یعنی من له العلم که هم بر انسان ها صدق می کند و هم بر خداوند متعال که این معنا بصورت زیبا و مختصر در روایات آمده که مثلا فرموده اند عالم لا کعلمنا، یعنی می توان بر خداوند اطلاق عالم کرد و مفهوم عالم در خدا همان مفهوم عالم در انسان است ولی باید توجه داشت که مصداق این مفهوم در مورد خدای متعال با سایر مصادیق تفاوت دارد تفاوتی که به هیچ وجه قابل اندازه گیری نیست زیرا تفاوتی است بین متناهی و نامتناهی. نتیجه مطالب تا بدین جا این شد که مفاهیمی که نشانگر محدودیت های موجودات امکانی هستند قابل اطلاق بر خداوند متعال نیستند اما دیگر مفاهیم عقلی که از کلیت برخوردارند اگر آنها را از شوائب نقص و امکان تجرید کنیم می توان آنها را به خداوند متعال اسناد داد حال اینکه اوصافی از قبیل خشنودی یا خشم را می توان به خداوند نسبت داد یا خیر باید دید این اوصاف در کدام قسم از اقسامی که ذکر کردیم قرار می گیرند. از نظر تقسیم اول روشن است که خشنودی و خشم مفاهیمی مشکک هستند یعنی دارای شدت و ضعف می باشند و از این جهت مشکلی پیش نمی آید. اما اینکه این مفاهیم در تقسیم دوم در کدام قسم قرار می گیرند باید گفت که خشنودی و خشم دو قسم است: الف) خشنودی و خشم انفعالی و عاطفی که از جمله کیفیات نفسانیه اند که در این صورت در تقسیم دوم جزء قسم اول هستند که ملازم با محدودیت و امکان هستند و قابل اسناد به خداوند متعال نیستند. ب) خشنودی و خشم عقلی به معنای ادراک امر ملائم موافق و یا مخالف. درباره خشنودی بدین معنا که همان لذت عقلی باشد گرچه محل اختلاف است اما نوع متکلمان و حکما پذیرفته اند و از نظر عقلی هم هیچ اشکالی پیش نمی آید چنانچه علامه حلی در شرح تجرید الاعتقاد می گوید اما لذت به معنای ادراک ملائم مورد اتفاق [حکمای] اولیه است.(کشف المراد، ص320، علامه حلی) اما خشم عقلی که به معنای ادراک منافر باشد حکما گفته اند این معنا در مورد خداوند متعال ممتنع است زیرا همه هستی معلول و مخلوق اوست و هیچگاه بین معلول و علت یا مخلوق و خالق تباین و تنافری نخواهد بود. ممکن است بفرمائید که هم در قرآن کریم و هم در روایات خشم و غضب به خداوند اسناد شده است مثلا در سوره فاطر می خوانیم (ولا یزید الکافرین کفرهم عند ربهم الا مقتا)(فاطر، آیه 30) کفر کافران در نزد پروردگار چیزی جز خشم و غضب نمی افزاید. میگوئیم خشم و غضب در خداوند متعال نه به معنای اول است زیرا خشم به معنای اول یک نوع هیجان و برافروختگی درونی است که سرچشمه حرکات خشن می شود که در خداوند معنا ندارد و نه به معنای دوم چون هیچ امری منافر با علت و خالق خویش نیست بلکه خشم الهی به معنای برچیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانی است که مرتکب اعمال زشتی شده اند. پس خشم و خشنودی به آن معنای اول که ملازم با جسمیت باشد را نمی توان به خداوند نسبت داد اما خشنودی به معنای ادراک امر ملائم و موافق با ذات حق و خشم به معنای منع و سد لطف و رحمت اسنادش به خداوند هیچ اشکالی ندارد و اسناد این اوصاف در آیات و روایات هم ظاهرا به همین معنا است. والله هو العالم.
آیا قابل تصور هست که اصلا خدا بخواهد متأثر از عمل ما بشه که گاهی خشنود و گاهی خشمگین بشود؟
آیا قابل تصور هست که اصلا خدا بخواهد متأثر از عمل ما بشه که گاهی خشنود و گاهی خشمگین بشود؟
برای روشن شدن جواب این سؤال باید سؤال اساسی تری را مطرح کرد که ما چگونه اوصاف خداوند متعال را درک می کنیم. یعنی انسانی که متناهی و محصور در زمان و مکان و متغیر است چگونه اوصاف موجود نامتناهی و خارج از افق زمان و مکان را ادراک می کند؟
در این جا سه جواب اساسی داده شده. برخی با استناد به ظواهر برخی آیات و روایات گفته اند معنای اوصاف در خداوند متعال مانند معنای اوصاف در انسان ها است. لهذا اوصافی مثل علم و غم و شادی و غضب در خداوند مثل وجود اینها در انسان است که این گروه به اصطلاح مشبهه هستند که می گویند اوصاف در خداوند متعال شبیه اوصاف در انسان است در حالی که مقام ربوبی و واجب الوجود نامتناهی از هر گونه مشابهت و مماثلت با موجودات امکانی منزه است و این یک نظریه افراطی است. در مقابل برخی راه تفریط را پیش گرفته اند. این عده به دلیل آنکه نتوانسته اند تفسیر مناسبی از وجود اوصاف در خداوند متعال ارائه کنند به نحوی که به تشبیه نینجامد، مطلقا قدرت انسان را بر شناختن اوصاف خداوند نفی کرده اند و گفته اند عقل در شناخت خدا و اوصافش معطل و ناتوان است که معروف به مسلک تعطیل است.
لیکن در این بین نظریه سومی وجود دارد که راهی است متعادل در میان افراط و تفریط که مختار بسیاری از متکلمان و فلاسفه مسلمان و بعضی از دانشمندان بزرگ مسیحی و موافق عقل و مورد تأیید پیشوایان معصوم علیهم السلام است که برای روشن شدن این مبنا ذکر دو مقدمه ضروری است.
الف- مفاهیمی را که ما به کار می بریم دو گونه هستند. بعضی مفاهیم صدقشان بر همه افراد و مصادیقشان به یک نحو است کم و زیاد شدت و ضعف در انطباق آن مفهوم بر مصادیقش معنا ندارد مثلا مفهوم منطقی کلمه انسان بر همه انسان های عالم به یک نحو صدق می کند و اینگونه نیست که انسانی حیوان ناطقتر از انسان دیگر باشد که در اصطلاح به این مفاهیم متواطی می گویند.
دسته دیگر مفاهیم، مفاهیمی هستند که در صدق بر افرادشان تفاوت دارند مثل مفهوم نور که هم بر نور شمع صدق می کند و هم بر نور خورشید. لکن صدقش بر نور خورشید قوی تر از صدقش بر نور شمع است که اصطلاحا مشکک نامیده می شوند. نکته مهم در این مقدمه این است که اختلاف مصادیق یک مفهوم باعث تفاوت مفهوم نمی شود. لهذا معنا و مفهوم نور در تمام مصادیق یکی است. الظاهر لنفسه المظهر لغیره؛ چیزی که خود ظاهر و ظاهر کننده امور دیگر است.
ب- مفاهیم در یک تقسیم بندی دیگر باز 2 قسم می شوند. مفاهیمی که از موجودات محدود حکایت می کنند به گونه ای که اگر از جهت محدودیت آنها صرف نظر شود آن مفهوم از بین می رود مثل مفهوم جسم یعنی شیئی که دارای طول و عرض و عمق است که اگر بخواهد جسمی باشد که این محدودیت ها (طول و عرض و عمق) را نداشته باشد دیگر جسم نخواهد بود. دسته دیگر از مفاهیم، مفاهیمی هستند که از کمالات وجودی حکایت می کنند و متضمن هیچ نقص و محدودیتی نیستند و هیچ محدودیتی در صدق ندارند لهذا هم بر وجودات متناهی صدق می کنند و هم بر وجودات نامتناهی مانند وجود، علم، قدرت.
بعد از ذکر این دو مقدمه به بیان چکیده نظریه مقبول می پردازیم. این نظریه می گوید اگر اوصاف از قبیل مفاهیم دسته اول باشدکه ملازم با محدودیت هستند این قبیل اوصاف را نمی توان به خداوند متعال نسبت داد. چون یا دست از محدودیت این مفاهیم بر نمی داریم که مستلزم محدود شدن خداوند است (تعالی الله عنه) یا از محدودیت و نقص آنها دست بر می داریم که دیگر آن مفهوم نیست بلکه به مفهوم دیگری تبدیل می شود. اما اگر اوصاف از مفاهیم دسته دوم بودند می توان آنها را به خداوند متعال نسبت داد.
بدین نحو که ما در آغاز صفاتی مانند علم و قدرت و حیات و ... را در خود یا موجودات دیگر پیرامون خویش می یابیم و علاوه بر این درک می کنیم که این اوصاف در مقایسه با اموری چون جهل، عجز، ... نوعی کمال محسوب می شوند در مرحله بعد تمام قیود و لوازمی که باعث محدودیت این اوصاف می شود از قبیل حدوث، امکان، محدود بودن در زمان و مکان نیاز به ابزار و آلات خطاپذیری و ... را سلب می کنیم یعنی معنا و مفهوم اوصاف را از هر قیدی که سبب محدودیت می گردد تجرید می نمائیم که در نتیجه می شود مفهومی که از یک سو حاکی از کمالات وجودی است و از سوی دیگر هیچ شائبه نقصان و محدودیت در آن راه ندارد و در این صورت اسناد آن به خداوند متعال هیچ اشکالی نخواهد داشت. لهذا می توان گفت الله عالم و قادر و حی و اگر بفرمائی که علم و قدرت و حیات خداوند یا این اوصاف در ما قابل مقایسه نیست چون این اوصاف در ما در اضعف مراتب و در خداوند در اقوی مراتب است. می گوئیم چنانچه در مقدمه اول اشاره شد اختلاف در مصادیق در ضعف و قوت باعث اختلاف در مفهوم نمی شود لهذا معنای عالم یعنی من له العلم که هم بر انسان ها صدق می کند و هم بر خداوند متعال که این معنا بصورت زیبا و مختصر در روایات آمده که مثلا فرموده اند عالم لا کعلمنا، یعنی می توان بر خداوند اطلاق عالم کرد و مفهوم عالم در خدا همان مفهوم عالم در انسان است ولی باید توجه داشت که مصداق این مفهوم در مورد خدای متعال با سایر مصادیق تفاوت دارد تفاوتی که به هیچ وجه قابل اندازه گیری نیست زیرا تفاوتی است بین متناهی و نامتناهی.
نتیجه مطالب تا بدین جا این شد که مفاهیمی که نشانگر محدودیت های موجودات امکانی هستند قابل اطلاق بر خداوند متعال نیستند اما دیگر مفاهیم عقلی که از کلیت برخوردارند اگر آنها را از شوائب نقص و امکان تجرید کنیم می توان آنها را به خداوند متعال اسناد داد حال اینکه اوصافی از قبیل خشنودی یا خشم را می توان به خداوند نسبت داد یا خیر باید دید این اوصاف در کدام قسم از اقسامی که ذکر کردیم قرار می گیرند. از نظر تقسیم اول روشن است که خشنودی و خشم مفاهیمی مشکک هستند یعنی دارای شدت و ضعف می باشند و از این جهت مشکلی پیش نمی آید. اما اینکه این مفاهیم در تقسیم دوم در کدام قسم قرار می گیرند باید گفت که خشنودی و خشم دو قسم است:
الف) خشنودی و خشم انفعالی و عاطفی که از جمله کیفیات نفسانیه اند که در این صورت در تقسیم دوم جزء قسم اول هستند که ملازم با محدودیت و امکان هستند و قابل اسناد به خداوند متعال نیستند.
ب) خشنودی و خشم عقلی به معنای ادراک امر ملائم موافق و یا مخالف.
درباره خشنودی بدین معنا که همان لذت عقلی باشد گرچه محل اختلاف است اما نوع متکلمان و حکما پذیرفته اند و از نظر عقلی هم هیچ اشکالی پیش نمی آید چنانچه علامه حلی در شرح تجرید الاعتقاد می گوید اما لذت به معنای ادراک ملائم مورد اتفاق [حکمای] اولیه است.(کشف المراد، ص320، علامه حلی) اما خشم عقلی که به معنای ادراک منافر باشد حکما گفته اند این معنا در مورد خداوند متعال ممتنع است زیرا همه هستی معلول و مخلوق اوست و هیچگاه بین معلول و علت یا مخلوق و خالق تباین و تنافری نخواهد بود. ممکن است بفرمائید که هم در قرآن کریم و هم در روایات خشم و غضب به خداوند اسناد شده است مثلا در سوره فاطر می خوانیم (ولا یزید الکافرین کفرهم عند ربهم الا مقتا)(فاطر، آیه 30) کفر کافران در نزد پروردگار چیزی جز خشم و غضب نمی افزاید. میگوئیم خشم و غضب در خداوند متعال نه به معنای اول است زیرا خشم به معنای اول یک نوع هیجان و برافروختگی درونی است که سرچشمه حرکات خشن می شود که در خداوند معنا ندارد و نه به معنای دوم چون هیچ امری منافر با علت و خالق خویش نیست بلکه خشم الهی به معنای برچیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانی است که مرتکب اعمال زشتی شده اند.
پس خشم و خشنودی به آن معنای اول که ملازم با جسمیت باشد را نمی توان به خداوند نسبت داد اما خشنودی به معنای ادراک امر ملائم و موافق با ذات حق و خشم به معنای منع و سد لطف و رحمت اسنادش به خداوند هیچ اشکالی ندارد و اسناد این اوصاف در آیات و روایات هم ظاهرا به همین معنا است. والله هو العالم.
- [سایر] گفته می شود که حضرت زهرا (س) از آتش زدن در خانه، خیلی خشمگین شد که موقع شهادتش وصیت فرمود که حضرت علی (ع) نگذارد کسی با خبر بشود. آیا چنین چیزی درست است؟
- [سایر] آیا می توان عدم وجود خدا را تصور کرد؟
- [سایر] می گویند که خدا را تصور نکنید . آیا منظور این است که خدا را مقایسه نکنیم ؟
- [سایر] اینکه در حدیث قدسی داریم که خدا می خواست شناخته بشود ، منظور از شناخت خداوند چیست ؟
- [سایر] میخواستم بپرسم تصور ما از گناه چیست؟ آیا گناه چیزی به جز این است که عملی باعث رساندن آسیبی یا ضایع شدن حقی از خود یا دیگران بشود؟ تصور شما از گناه چیست و راه نجات از آن چگونه ممکن است؟
- [سایر] انسان به عنوان خلیفة الله است ، چرا باید یک انسان ، واسطه بین خدا و انسان بشود ؟
- [سایر] چطور امکان دارد که خدا که وجودی مادی نیست علت وجود مادی بشود ؟
- [سایر] سلام حاج اقا دیر به دیر میایید سر میزنید من جواب میخوام حاج اقا اون شخص میترسه دیر بشه کمکش کنید روزهاتون قبول حاج اقا میگن خدا دعای ادمه روزه دارو قبول میکنه دعاش کنید گره از کارش باز بشه
- [سایر] سلام و خدا قوت. ببخشید،من در نماز به شدت دچار حالتی میشم که تلفظ کلمات برام سخت میشه،در موقع بیان کلمات، کلمات در ذهنم تکرار می شود ولی در بیان کردن همین که میخواهم درست ادا کنم چند بار نیمه ی عبارت می گم تا درست ادا بشود ،نمی دانم چه کار کنم،می خوام این نماز غلط که شاید نماز نیست ،اصلاح بشود.از این وضع خسته شدم،هر بار سعی می کنم تسلط پیدا کنم ، شاید یک بار در هزار بار بشود ، که یکم کم بهتر بشه .با تشکز.
- [سایر] آیا لزومی داره خدا رو بشناسیم؟ چرا؟ با دلیل برام توضیح بدید ... ممنون می شم به سوالم جواب کامل و واضحی داده بشه.
- [آیت الله اردبیلی] طلاق در اسلام مورد نکوهش و مذمّت شدید واقع شده و در برخی روایات از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که: (هیچ چیزی نزد خداوند محبوبتر از خانهای نیست که با ازدواج آباد شود و هیچ چیزی در نزد خداوند مبغوضتر از خانهای نیست که با طلاق ویران گردد)(1) ولی اگر ادامه زندگی زناشویی به خاطر اختلافات شدید و غیر قابل اصلاح موجب سختی و حرج بشود، به گونهای که ترک زندگی زناشویی تنها راه خلاصی از مشقتها و اختلافات و فشارهای روانی بین زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتی برای ادامه زندگی زن و شوهر دانسته است.
- [آیت الله خوئی] معاملات حرام شش است: (اول): خرید و فروش عین نجس، مثل مشروبات مسکر، سگ شکاری، مردار، خوک، و در غیر اینها درصورتی که بشود از آن استفادة حلال نمود مثلًا غائط را کود نمایند خرید و فروش جائز است اگرچه احتیاط در ترک است. (دوم): خرید و فروش مال غصبی، (سوم): بنابر احتیاط خرید و فروش چیزی که نزد مردم مال نیست مثل حیوانات درنده. (چهارم): معاملة چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند اسباب قمار. (پنجم): معاملهای که در آن ربا باشد. (ششم): فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش میگویند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید، و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی او را میبرد و راه معاش او را میبندد و او را به خودش واگذار میکند.
- [آیت الله نوری همدانی] در چند مورد معامله باطل است : اوّل : خرید و فروش عین نجاست مثل بول و مُسکِرات ، ولی در صورتی که بشود از آن استفاده حلال ببرند مثل اینکه غائط را کُود نمایند یا خون را در معالجة بیماران مصرف کنند خرید و فروش آن جائز است. دوّم : خرید و فروش مال غصبی مگر آنکه صاحبش معامله را اجازه کند . سوّم : خرید و فروش چیزهائی که مال نیست مثل حیوانات درنده . چهارم : معامله چیزی که منافع معمولی آن حرام باشد ، مثل آلات قمار . پنجم : معامله ای که در آن ربا باشد و حرام است ، غَشّ د رمعامله یعنی فروختن جنسی که با چیز دیگر مخلوط است ، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید . مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غَشّمی گویند از پیغمبر اکرم ( صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ ) منقول است که فرمود : ( از ما نیست کسی که در معاملة با مسلمانان غَشّ کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلّب و حیله نماید و هرکه با برادر مسلمان خود غَشّ کند ، خداوند برکت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می کند ) .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] معاملات حرام شش است: اول خرید و فروش عین نجس مثل مشروبات مسکر و سگ غیر شکاری و مردار و خوک و در غیر اینها در صورتی که بشود از آن استفاده حلال نمود مثلا غائط را کود نمایند و خون انسان که آن را به دیگری تزریق می کنند خرید و فروش جایز است. دوم خرید و فروش مال غصبی. سوم خرید و فروش چیزی که نزد مردم مال نیست مثل بعض حشرات. چهارم معامله چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد؛ مانند اسباب قمار. پنجم معامله ای که در آن ربا باشد. ششم فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است؛ در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید؛ مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش می گویند. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هرکه با برادر مسلمان خود غش کند؛ خداوند برکت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می کند.
- [آیت الله سیستانی] معاملات حرام بسیار است ، از آن جمله این موارد است : اول : خرید و فروش مشروبات مسکر ، و سگ غیر شکاری و خوک ، و همچنین مردار نجس بنابر احتیاط واجب و در غیر اینها در صورتی که بشود از عین نجس استفاده قابل توجهی نمود که حلال باشد ، مانند فضولات نجس که برای کود دادن بکار میرود ، خرید و فروش جایز است . دوم : خرید و فروش مال غصبی اگر مستلزم تصرف در آن باشد ، مانند تحویل دادن و تحویل گرفتن . سوم : معامله با پولهائی که از اعتبار ساقط شده است ، یا پولهای تقلبی است در صورتی که طرف معامله متوجه نباشد ، ولی اگر بداند ، معامله جایز است . چهارم : معامله با آلات حرام یعنی چیزهائی که به هیئتی ساخته شده است که معمولاً برای استفاده حرام بکار میآید و ارزش آن به سبب استفاده حرام است مانند بت و صلیب و وسائل قمار و آلات لهو حرام . پنجم : معاملهای که در آن غش باشد ؛ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند : از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند ، خداوند برکت روزیِ او را میبرد ، و راه معاش او را میبندد ، و او را به خودش واگذار میکند . و غش موارد مختلفی دارد مانند : 1 مخلوط کردن جنس خوب با جنس بد یا با چیز دیگر ، مانند مخلوط کردن شیر با آب . 2 صورت ظاهر خوبی را به جنس دادن بر خلاف واقع مانند ، آب زدن به سبزی کهنه که تازه جلوه کند . 3 جنس را بصورت جنس دیگر وا نمود کردن مانند ، روکش کردن طلا بدون اطلاع مشتری . 4 مخفی داشتن عیب جنس در صورتی که مشتری به فروشنده اعتماد داشته باشد که از او مخفی نمیدارد .
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه