چگونگی پیدایش پروردگار را بنویسید. سؤال شما مبتنی بر این پیشفرض است که هر چیزی از جمله خدا نبوده و زمانی پدید امده است و لاجرم معلول و نیازمند علت و پدید آورنده است. در حالی که برهان برخلاف آن است زیرا خداوند ازلی و واجب الوجود و قائم بالذات است. از این رو حکیمان اسلامی، بابی را در این خصوص مطرح و آن را به (ملاک احتیاج به علت) معنون ساختهاند. تحلیل این مسأله به طور فشرده آن است که: اگر موضوع اصل علیت موجود به طور مطلق باشد، معنایش این است که موجود - از آن جهت که موجود است - نیاز به علت دارد و لازمهاش این است که هر موجودی، نیازمند به علت باشد؛ ولی چنین مطلبی را برهان بر خلاف آن داریم؛ زیرا براهین اثبات میکند، که موجود بینیاز از علت هم وجود دارد و بدون موجود بی نیاز از علت هیچ چیز وجود نخواهد داشت. بنابراین موضوع این قاعده - که هر موجودی نیازمند به علت است - مقیّد است، نه مطلق. امّا قید این موضوع چیست؟ حکمای اسلامی، معتقدند: قید موضوع قضیه مزبور (ممکن) است؛ یعنی، هر موجودی که ذاتاً امکان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نیازمند به علت خواهد بود و حال آنکه خداوند متعال (واجب الوجود) است، نه (ممکن الوجود)؛ یعنی، فرض نبود آن محال است و وجود برایش ضرورت دارد و عدم برای او محال است. آنچه که نیازمند به علت است، موجودی است که بود و نبود آن مساوی است و علت میآید و یک طرف را برطرف دیگر غالب ساخته، آن چیز را - مثلاً - موجود میکند. چرا که آن شیء به خودی خود، نه میتواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال (واجب الوجود) است و وجود برای او ضروری و حتمی است. بنابراین، اینکه گفته میشود هر چیزی نیازمند به علت است، مقصود هر چیز (ممکن الوجود) است؛ نه هر وجودی تا شامل خداوند متعال - که واجب الوجود است - نیز شود. در این باب نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 29 و 30. علاوه بر آنکه اگر فرض شود خداوند - که واجب الوجود است - باز علتی دارد که او را به وجود آورده است، دچار تسلسلی باطل میشویم؛ زیرا اگر یک سلسله از علل و معلولات، خالق و مخلوقات را فرض کنیم - خواه متناهی و خواه غیرمتناهی - که در میان آنها واجب الوجودی بالذات نباشد که دیگر او علت و خالقی نداشته باشد؛ آن سلسله به طور مجموع و هیچیک از آحاد آن جداجدا وجوب پیدا نخواهد کرد و چون وجوب و ضرورت پیدا نمیکند، وجود نیز پیدا نخواهد کرد؛ زیرا هر معلولی آنگاه وجوب و سپس - بر حسب مرتبه نه زمان - وجود پیدا میکند که امکان عدم به هیچ وجه در وی نباشد و به اصطلاح سدّ باب جمیع اعلام از وی شده باشد. اگر فرض کنیم وجود آن شیء هزار و یک شرط دارد و با نبودن هر یک از آحاد سلسله و یا مجموع سلسله را اگر در نظر بگیریم، میبینیم وجوب وجود ندارد؛ زیرا بدیهی است که خود آن واحد - به دلیل آنکه ممکن بالذات است - نمیتواند ایجاب کننده خود و سدکننده ابواب عدم برخود باشد؛ علتش نیز چنین است؛ زیرا درست است که اگر فرض کنیم علت آن واحد یا علت مجموع - که جمیع آحاد است - موجود باشد، معلول وجوب و وجود پیدا میکند؛ ولی فرض این است که خود آن علت نیز، امکان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طریق عدم آن علت باز است. همچنان که راه عدم آن علت، از طریق عدم علتش نیز باز است و نیز الی غیر النهایة؛ یعنی، هر یک از معالیل را که در نظر بگیریم راه عدم بر او از طریق عدم جمیع علل قبلی، باز است؛ یعنی، برای این معلول، امکان عدم از راه امکان عدم بر جمیع آحاد مقدم بر وی باز است. پس تمام سلسله در مرحله امکان است، نه در مرحله وجوب و حال آنکه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود پیدا نمیکند تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است که تمام امکانات عدم سدّ میشود. امّا چون نظام هستی، موجود است پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس این نظام قرار گرفته و از ذات او است که وجوب وجود بر همه ممکنات فائض شده است. نگا: اصول فلسفه و روش رئالیزم، ج 5، صص 74 - 76
پیداش خداوند چگونه بوده است؟
چگونگی پیدایش پروردگار را بنویسید.
سؤال شما مبتنی بر این پیشفرض است که هر چیزی از جمله خدا نبوده و زمانی پدید امده است و لاجرم معلول و نیازمند علت و پدید آورنده است. در حالی که برهان برخلاف آن است زیرا خداوند ازلی و واجب الوجود و قائم بالذات است.
از این رو حکیمان اسلامی، بابی را در این خصوص مطرح و آن را به (ملاک احتیاج به علت) معنون ساختهاند. تحلیل این مسأله به طور فشرده آن است که: اگر موضوع اصل علیت موجود به طور مطلق باشد، معنایش این است که موجود - از آن جهت که موجود است - نیاز به علت دارد و لازمهاش این است که هر موجودی، نیازمند به علت باشد؛ ولی چنین مطلبی را برهان بر خلاف آن داریم؛ زیرا براهین اثبات میکند، که موجود بینیاز از علت هم وجود دارد و بدون موجود بی نیاز از علت هیچ چیز وجود نخواهد داشت. بنابراین موضوع این قاعده - که هر موجودی نیازمند به علت است - مقیّد است، نه مطلق. امّا قید این موضوع چیست؟ حکمای اسلامی، معتقدند: قید موضوع قضیه مزبور (ممکن) است؛ یعنی، هر موجودی که ذاتاً امکان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نیازمند به علت خواهد بود و حال آنکه خداوند متعال (واجب الوجود) است، نه (ممکن الوجود)؛ یعنی، فرض نبود آن محال است و وجود برایش ضرورت دارد و عدم برای او محال است.
آنچه که نیازمند به علت است، موجودی است که بود و نبود آن مساوی است و علت میآید و یک طرف را برطرف دیگر غالب ساخته، آن چیز را - مثلاً - موجود میکند. چرا که آن شیء به خودی خود، نه میتواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال (واجب الوجود) است و وجود برای او ضروری و حتمی است.
بنابراین، اینکه گفته میشود هر چیزی نیازمند به علت است، مقصود هر چیز (ممکن الوجود) است؛ نه هر وجودی تا شامل خداوند متعال - که واجب الوجود است - نیز شود. در این باب نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 29 و 30. علاوه بر آنکه اگر فرض شود خداوند - که واجب الوجود است - باز علتی دارد که او را به وجود آورده است، دچار تسلسلی باطل میشویم؛ زیرا اگر یک سلسله از علل و معلولات، خالق و مخلوقات را فرض کنیم - خواه متناهی و خواه غیرمتناهی - که در میان آنها واجب الوجودی بالذات نباشد که دیگر او علت و خالقی نداشته باشد؛ آن سلسله به طور مجموع و هیچیک از آحاد آن جداجدا وجوب پیدا نخواهد کرد و چون وجوب و ضرورت پیدا نمیکند، وجود نیز پیدا نخواهد کرد؛ زیرا هر معلولی آنگاه وجوب و سپس - بر حسب مرتبه نه زمان - وجود پیدا میکند که امکان عدم به هیچ وجه در وی نباشد و به اصطلاح سدّ باب جمیع اعلام از وی شده باشد.
اگر فرض کنیم وجود آن شیء هزار و یک شرط دارد و با نبودن هر یک از آحاد سلسله و یا مجموع سلسله را اگر در نظر بگیریم، میبینیم وجوب وجود ندارد؛ زیرا بدیهی است که خود آن واحد - به دلیل آنکه ممکن بالذات است - نمیتواند ایجاب کننده خود و سدکننده ابواب عدم برخود باشد؛ علتش نیز چنین است؛ زیرا درست است که اگر فرض کنیم علت آن واحد یا علت مجموع - که جمیع آحاد است - موجود باشد، معلول وجوب و وجود پیدا میکند؛ ولی فرض این است که خود آن علت نیز، امکان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طریق عدم آن علت باز است.
همچنان که راه عدم آن علت، از طریق عدم علتش نیز باز است و نیز الی غیر النهایة؛ یعنی، هر یک از معالیل را که در نظر بگیریم راه عدم بر او از طریق عدم جمیع علل قبلی، باز است؛ یعنی، برای این معلول، امکان عدم از راه امکان عدم بر جمیع آحاد مقدم بر وی باز است.
پس تمام سلسله در مرحله امکان است، نه در مرحله وجوب و حال آنکه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود پیدا نمیکند تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است که تمام امکانات عدم سدّ میشود. امّا چون نظام هستی، موجود است پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس این نظام قرار گرفته و از ذات او است که وجوب وجود بر همه ممکنات فائض شده است. نگا: اصول فلسفه و روش رئالیزم، ج 5، صص 74 - 76
- [سایر] استعمار در پیداش وهابیت چه نقشی داشت؟
- [سایر] ... میدونید فکر میکنم دارم زیادی مزاحمتون میشم ! ممنون ! این ها رو بذارین به حساب درد و دل یکی که دنبال خدا میگشت و پیداش نکرد ! زبون حرف زدن منم اینه دیگه ! معذرت میخوام بابت بی ادبی هام ! برام دعا کنید ! یا خودم خدا رو پیدا کنم یا خودش یک معجزه بکنه یک جوری بیاد توی زندگیم ! شاید هنوزم بشه بهش امید داشت ! به قول بعضی ها و خودتون : یا علی !
- [سایر] سلام حالم بد جوری خرابه هر سال کلی خواستگار برام میاد هر خواستگاری که می اید میره و پیداش نمیش 32 سالم شده اما گشایشی نشد هم شاغلم هم زیبایی دارم و هم خانواده خوب
- [سایر] دختری بود که من اون رو میخواستم چند وقت با هم فقط تلفنی صحبت کردیم (فقط تلفن و نه زیاد)و داشتیم آماده خواستگاری میشدیم که یک شب بحثمون شد و من حرفی زدم که کمی بد بود و خیلی بعدا پشیمان شدم اون خیلی خانم خوبی هست اما از اون شب بحث دیگه غیبش زد و خبری ازش نشد چجوری میتونم از خدا بخوام که دلش رو نرم کنه تا منو ببخشه و برگرده؟ راه ما از هم دوره برای همین نمیشه رفت و نمیدونم کجا باید پیداش کنم که از دلش در بیارم یک چاره ای برام بگذارید تا بتونم از خدا بخوام راضیش کنه من الان کسی رو جز خدا ندارم و همه امیدم به اونه، در ضمن پدر دختر با این ازدواج مخالف است کمکم کنید.
- [سایر] در مورد چیستی (خداوند) و چگونگی شناخت خدا توضیح دهید؟
- [سایر] خدا کیه ؟ چه طوری میشه خدا رو اثبات کرد؟
- [سایر] خلقت ماده اولیه توسط خداوند چگونه می باشد؟ آیا چیزی غیر از خدا و در عرض خدا وجود داشته است.
- [سایر] به نام خدا بببخشید میخواستم بپرسم "به خدا" قسم است ؟ کلمه ی "به خدا" مثل نقل و نبات گفته میشود .
- [سایر] دلیل عقلی یگانگی خدا چیست؟ (چرا خدا یکی است؟)
- [سایر] خداوند چه کسانی را دوست داردوچه افرادی دشمن خدا هستند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.
- [آیت الله بهجت] کسی که نذر میکند باید به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند متعال نذر کند، بنابراین اگر برای خدا نذر نکند، صحیح نیست، بنابراین کافی است موقع نذر کردن بنابر اظهر بگوید: (لِلّهِ عَلَیَّ)، یعنی: (برای خداوند، به عهده من باشد که فلان کار را انجام بدهم)، و اگر کسی که عربی نمیداند ترجمه آن را به هر زبانی بگوید کافی است.
- [آیت الله علوی گرگانی] احکام نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترکنماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام میباشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین میگذارند، اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده
- [آیت الله مظاهری] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازمه ایمان به خداوند متعال و ایمان به انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین و ایمان به احکام الهی آن است که شخص مؤمن، قلباً از منکر و معصیت خداوند متعال، منزجر باشد، و منکر را قلباً انکار کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] انسان باید فقط برای خداوند عالم نماز بخواند پس کسی که ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد
- [آیت الله وحید خراسانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را بر زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم عوام که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد؛ اشکال ندارد و گرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده:
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد؛ یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.