خلقت ماده اولیه توسط خداوند چگونه می باشد؟ آیا چیزی غیر از خدا و در عرض خدا وجود داشته است.
پاسخ اجمالی: این بحث ارتباط نزدیکی با بحث ربط حادث و قدیم دارد. کلید فهم این قضیه در درک مسئله وجود و عدم و بحث تجلی نهفته است. منظور از تجلی خدا آن است که یک وجود در عین حال که خدا نیست ولی خدا نما شده است تجلی خدا یعنی موجودی که از خود نیست شده و به هستی خدا هست شده و در واقع هم هست و هم نیست. با پذیرش بحث (تجلی) نه بحث ترکیب در خدا پیش می آید و نه نیاز به تصور موجودی در عرض خدا خواهد بود. پاسخ تفصیلی: این بحث ارتباط نزدیکی با بحث ربط حادث و قدیم دارد. سوالی که در اینجا مطرح است این است که در سیر پیدایش موجودات چگونه می توان رابطه بین خدا و مخلوقات را فهمید بویژه در نخستین مرحله ای که حادث از قدیم خلق می شود، چگونه این خلق نخستین - و به اصطلاح شما ماده اولیه - موجود شده و در کنار خدا قرار گرفته است؛ آیا این موجود غیر از خداست در این صورت چگونه از خدا جدا شده است حال آن که وجود حقیقی (خدا) ترکیب بردار نیست تا بخشی از آن جدا شده و به عنوان ماده اولیه خلقت در همه عوالم جاری شود. کلید فهم این قضیه در درک مسئله وجود و عدم و بحث تجلی نهفته است. برخی با توجه به قرآن و روایات وجود را دارای سه اطلاق دانسته اند. 1. وجود خدا؛ در مرتبه ای که خدا موجود است همه ماسوی عدم محض هستند. 2. وجود عالم؛در مرتبه ای که عالم، موجود است وجود خدا غیر از همه این عالم است و در واقع وجود حقیقی (خدا) از دید ظاهری مثل عدم به نظر می آید چون هرچیزی که در ظاهر هست غیر خداست. پس وجود یک اطلاقی دارد که برای حق بکار می رود و یک اطلاقی دارد که برای عالم به کار می رود. آنجا که خدا موجود است همه چیز عدم است و نابود و آنجا که عالم موجود است، اهل عالم خدا را معدوم می بینند . چرا که در سطحی از آگاهی که در آن قرار دارند عدم را موجود می یابند و موجود را عدم. 3. تجلی خدا منظور از تجلی خدا آن است که یک وجود در عین حال که خدا نیست ولی خدا نما شده است. به عبارت دیگر اگر خدا را وجود حقیقی بدانیم و غیر خدا را عدم بدانیم می توان گفت که تجلی خدا هم هست و هم نیست و به عبارت دیگر تجلی خدا، هم خدا هست و هم خدا نیست. چون نور که ازمهر جدا هست و جدا نیست عالم همه مرآت خدا هست وخدا نیست در آیینه بینید اگر صورت خود را آن صورت آیینه شما هست و شما نیست می توان به این نوع وجود اصطلاح (بودِ نبود) را اطلاق کرد. وجود خدا همان بود حقیقی است و وجود عالم همان نبودِ بود نماست و مرتبه تجلی خدا هم مرتبه بودِ نبود است. حال گوئیم این مرتبه همان موجود نخستین بعد از خدا و همان ماده اولیه خلقت است و این ماده اولیه نه خداست و نه غیر خدا چرا که تجلی خداست. درک این حقیقت عرفانی پارادوکسیکال (متناقض نما) از عهده ذهن که در ظرف مکان و زمان قرار دارد خارج است چرا که ذهن جبراً در همان مرتبه ای است که نبود را بود می یابد و بود را نبود. و تجلی را هم تناقض آشکار تصور می کند. ولی این حقیقتِ تجلی برخواسته از بیانات پیامبر و ائمه است که توسط عرفا و اولیاء نیز با اسلوب های مختلفی بیان شده است. این همان سرّ بین عاشق و معشوق (خدا و تجلی خدا) و همان مشکل ربط قدیم و حادث است که عقل جزئی از درک آن حیران مانده و به قول برخی: میان عاشق و معشوق سریست چه داند آنکه اشتر می چراند این که خدا وجود حقیقی است و مابقی عدم و در مرتبه وجود خدا همه چیز نابود و نیست و معدوم است در آیات و روایات زیادی تصریح شده . و مرتبه هستی ممکنات هم بطور بدیهی توسط ذهن انسان به عنوان وجود درک می شود(که در واقع عدمی است که هستی نماست) همچنان که از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمود: راست ترین سخن شعرای عرب این سخن است که : آگاه باش هرچیزی جز خدا باطل است و خیالی بیش نیست [1] . و اما مرتبه ای که بین بود(خدا) و نبود (عالم ) واقع شده نیز در بیانات مختلفی از قرآن و روایات وجود دارد. این مرتبه در واقع همان مرتبه ای است است ماده اولیه کل خلقت است. و در عرفان به این مرتبه اصطلاح (عماء) اطلاق شده که نخستین مرتبه از تجلی خدا ست. همچنان که از پیامبر (ص) سوال شد: پروردگار ما قبل از این که مخلوقات خود را خلق کند در کجا بود؟ حضرت فرمودند: در (عماء) که نه بالای آن چیزی بود و نه پایین آن. [2] توضیح این که عرفا، عالم وجود و تجلیات حق را -هرچند خارج از حد و شمارش می دانند- ولی به طور کلی به پنج مرتبه یا (پنج حضرت) تقسیم کرده اند. نخستین مرتبه همان مرتبه ای است که در روایت مذکور (عماء) نامیده شده. برای این مقام و مرتبه نام های دیگری نیز اطلاق شده؛ از جمله عالم اطلاق، عالم لاهوت، غیب الغیوب، غیب مطلق و ...؛ همچنانکه در قرآن می فرماید: "وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاَّ هُوَ" [3] ؛ و کلید خزائن غیب در دست او است، کسی جز او بر آن آگاه نیست.‌ مراتبی که بعد از این مرتبه نخستین، ذکر شده است به ترتیب عبارت اند از: جبروت، ملکوت، عالم شهادت و مرتبه جامعه که همان حضرت (انسان) است. که مجموعاً حضرات خمس نام گذاری شده اند [4] . بنا براین می توان سیر پیدایش عالم را با اصطلاحاتی قرآنی این گونه بیان کرد : عالم از عدم خلق شده نه از خدا چرا که وقتی به (عالم)، (وجود) اطلاق می شود خدا به نظر معدوم می آید. و آنچه هم خداست (وجود حق) غیر از وجود خلق است. پس عالم از عدم خلق شده و نخستین مرتبه از این خلقت همان مرتبه عماء بوده است که نه می توان آن را به وجودِ ممکن، شبیه دانست و نه می توان آن را خدا یا وجود حقیقی نامید. خود لغت عماء هم به معنای کوری و ظلمت است. سپس اراده خدا به ظهور باعث شد که از این مرتبه به بعد مراتب فیض و تجلی به ترتیب صادر شود. در ابتدا عوالم جبروت و ملکوت و به اصطلاح قرآنی آسمان ها خلق شدند و بعد عالم ماده ظاهری یا به اصلاح قرآنی: زمین ها (الارضین). بنابراین با پذیرش بحث (تجلی) که البته درک حقیقت آن همچون درک خدا از قدرت ذهن خارج است، نه بحث ترکیب در خدا پیش می آید و نه نیاز به تصور موجودی در عرض وجود خدا خواهد بود. پی نوشتها: [1] (أصدق بیت قاله الشّاعر قول لبید: ألا کلّ شی‌ء ما خلا الله باطل) غزالی، احیاء علوم الدین، ج 13، ص 180. دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا. [2] "حدثنا عبد الله، حدثنی أبی، ثنا یزید بن هرون، أنا حماد ابن سلمة، عن یعلی بن عطاء، عن وکیع بن حدس، عن عمه أبی رزین، قال: قلت یا رسول الله، أین کان ربنا عز وجل قبل أن یخلق خلقه؟ قال: کان فی عماء، ما تحته هواء وما فوقه هواء، ثم خلق عرشه علی الماء"، أحمد حنبل در مسند این را نقل کرد، ج 4، ص 11. [3] الانعام، 59. [4] برگرفته از islamquest.net/fa/archive/question/10212. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

خلقت ماده اولیه توسط خداوند چگونه می باشد؟ آیا چیزی غیر از خدا و در عرض خدا وجود داشته است.


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
این بحث ارتباط نزدیکی با بحث ربط حادث و قدیم دارد. کلید فهم این قضیه در درک مسئله وجود و عدم و بحث تجلی نهفته است. منظور از تجلی خدا آن است که یک وجود در عین حال که خدا نیست ولی خدا نما شده است تجلی خدا یعنی موجودی که از خود نیست شده و به هستی خدا هست شده و در واقع هم هست و هم نیست. با پذیرش بحث (تجلی) نه بحث ترکیب در خدا پیش می آید و نه نیاز به تصور موجودی در عرض خدا خواهد بود.

پاسخ تفصیلی:
این بحث ارتباط نزدیکی با بحث ربط حادث و قدیم دارد. سوالی که در اینجا مطرح است این است که در سیر پیدایش موجودات چگونه می توان رابطه بین خدا و مخلوقات را فهمید بویژه در نخستین مرحله ای که حادث از قدیم خلق می شود، چگونه این خلق نخستین - و به اصطلاح شما ماده اولیه - موجود شده و در کنار خدا قرار گرفته است؛ آیا این موجود غیر از خداست در این صورت چگونه از خدا جدا شده است حال آن که وجود حقیقی (خدا) ترکیب بردار نیست تا بخشی از آن جدا شده و به عنوان ماده اولیه خلقت در همه عوالم جاری شود.
کلید فهم این قضیه در درک مسئله وجود و عدم و بحث تجلی نهفته است. برخی با توجه به قرآن و روایات وجود را دارای سه اطلاق دانسته اند.
1. وجود خدا؛ در مرتبه ای که خدا موجود است همه ماسوی عدم محض هستند.
2. وجود عالم؛در مرتبه ای که عالم، موجود است وجود خدا غیر از همه این عالم است و در واقع وجود حقیقی (خدا) از دید ظاهری مثل عدم به نظر می آید چون هرچیزی که در ظاهر هست غیر خداست. پس وجود یک اطلاقی دارد که برای حق بکار می رود و یک اطلاقی دارد که برای عالم به کار می رود. آنجا که خدا موجود است همه چیز عدم است و نابود و آنجا که عالم موجود است، اهل عالم خدا را معدوم می بینند . چرا که در سطحی از آگاهی که در آن قرار دارند عدم را موجود می یابند و موجود را عدم.
3. تجلی خدا
منظور از تجلی خدا آن است که یک وجود در عین حال که خدا نیست ولی خدا نما شده است. به عبارت دیگر اگر خدا را وجود حقیقی بدانیم و غیر خدا را عدم بدانیم می توان گفت که تجلی خدا هم هست و هم نیست و به عبارت دیگر تجلی خدا، هم خدا هست و هم خدا نیست.
چون نور که ازمهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه مرآت خدا هست وخدا نیست
در آیینه بینید اگر صورت خود را
آن صورت آیینه شما هست و شما نیست
می توان به این نوع وجود اصطلاح (بودِ نبود) را اطلاق کرد. وجود خدا همان بود حقیقی است و وجود عالم همان نبودِ بود نماست و مرتبه تجلی خدا هم مرتبه بودِ نبود است. حال گوئیم این مرتبه همان موجود نخستین بعد از خدا و همان ماده اولیه خلقت است و این ماده اولیه نه خداست و نه غیر خدا چرا که تجلی خداست.
درک این حقیقت عرفانی پارادوکسیکال (متناقض نما) از عهده ذهن که در ظرف مکان و زمان قرار دارد خارج است چرا که ذهن جبراً در همان مرتبه ای است که نبود را بود می یابد و بود را نبود. و تجلی را هم تناقض آشکار تصور می کند. ولی این حقیقتِ تجلی برخواسته از بیانات پیامبر و ائمه است که توسط عرفا و اولیاء نیز با اسلوب های مختلفی بیان شده است.
این همان سرّ بین عاشق و معشوق (خدا و تجلی خدا) و همان مشکل ربط قدیم و حادث است که عقل جزئی از درک آن حیران مانده و به قول برخی:
میان عاشق و معشوق سریست
چه داند آنکه اشتر می چراند
این که خدا وجود حقیقی است و مابقی عدم و در مرتبه وجود خدا همه چیز نابود و نیست و معدوم است در آیات و روایات زیادی تصریح شده . و مرتبه هستی ممکنات هم بطور بدیهی توسط ذهن انسان به عنوان وجود درک می شود(که در واقع عدمی است که هستی نماست) همچنان که از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمود:
راست ترین سخن شعرای عرب این سخن است که : آگاه باش هرچیزی جز خدا باطل است و خیالی بیش نیست [1] .
و اما مرتبه ای که بین بود(خدا) و نبود (عالم ) واقع شده نیز در بیانات مختلفی از قرآن و روایات وجود دارد. این مرتبه در واقع همان مرتبه ای است است ماده اولیه کل خلقت است. و در عرفان به این مرتبه اصطلاح (عماء) اطلاق شده که نخستین مرتبه از تجلی خدا ست. همچنان که از پیامبر (ص) سوال شد:
پروردگار ما قبل از این که مخلوقات خود را خلق کند در کجا بود؟ حضرت فرمودند: در (عماء) که نه بالای آن چیزی بود و نه پایین آن. [2]
توضیح این که عرفا، عالم وجود و تجلیات حق را -هرچند خارج از حد و شمارش می دانند- ولی به طور کلی به پنج مرتبه یا (پنج حضرت) تقسیم کرده اند.
نخستین مرتبه همان مرتبه ای است که در روایت مذکور (عماء) نامیده شده. برای این مقام و مرتبه نام های دیگری نیز اطلاق شده؛ از جمله عالم اطلاق، عالم لاهوت، غیب الغیوب، غیب مطلق و ...؛ همچنانکه در قرآن می فرماید: "وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاَّ هُوَ" [3] ؛ و کلید خزائن غیب در دست او است، کسی جز او بر آن آگاه نیست.‌
مراتبی که بعد از این مرتبه نخستین، ذکر شده است به ترتیب عبارت اند از: جبروت، ملکوت، عالم شهادت و مرتبه جامعه که همان حضرت (انسان) است. که مجموعاً حضرات خمس نام گذاری شده اند [4] .
بنا براین می توان سیر پیدایش عالم را با اصطلاحاتی قرآنی این گونه بیان کرد :
عالم از عدم خلق شده نه از خدا چرا که وقتی به (عالم)، (وجود) اطلاق می شود خدا به نظر معدوم می آید. و آنچه هم خداست (وجود حق) غیر از وجود خلق است.
پس عالم از عدم خلق شده و نخستین مرتبه از این خلقت همان مرتبه عماء بوده است که نه می توان آن را به وجودِ ممکن، شبیه دانست و نه می توان آن را خدا یا وجود حقیقی نامید. خود لغت عماء هم به معنای کوری و ظلمت است. سپس اراده خدا به ظهور باعث شد که از این مرتبه به بعد مراتب فیض و تجلی به ترتیب صادر شود. در ابتدا عوالم جبروت و ملکوت و به اصطلاح قرآنی آسمان ها خلق شدند و بعد عالم ماده ظاهری یا به اصلاح قرآنی: زمین ها (الارضین).
بنابراین با پذیرش بحث (تجلی) که البته درک حقیقت آن همچون درک خدا از قدرت ذهن خارج است، نه بحث ترکیب در خدا پیش می آید و نه نیاز به تصور موجودی در عرض وجود خدا خواهد بود.

پی نوشتها:
[1] (أصدق بیت قاله الشّاعر قول لبید: ألا کلّ شی‌ء ما خلا الله باطل) غزالی، احیاء علوم الدین، ج 13، ص 180. دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا.
[2] "حدثنا عبد الله، حدثنی أبی، ثنا یزید بن هرون، أنا حماد ابن سلمة، عن یعلی بن عطاء، عن وکیع بن حدس، عن عمه أبی رزین، قال: قلت یا رسول الله، أین کان ربنا عز وجل قبل أن یخلق خلقه؟ قال: کان فی عماء، ما تحته هواء وما فوقه هواء، ثم خلق عرشه علی الماء"، أحمد حنبل در مسند این را نقل کرد، ج 4، ص 11.
[3] الانعام، 59.
[4] برگرفته از islamquest.net/fa/archive/question/10212.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین