علم الهی نسبت به افعال انسانها چگونه است یعنی خدا می داند که انسانی عاقبتش جهنمی خواهد بود؟ پس چرا او را در بدو خلقت مجازات نمی کند و آیا خدا به افعال بندگان علم اجمالی دارد یا تفصیلی؟ یکی از اوصاف ثبوتی خداوند, علم است. در بینش اسلامی, خدا به همه امور عالم و از هر چیزی آگاه است. او چون خالق عالم هستی و آفریننده انسان است از همه چیز بخصوص اعمال انسان آگاهی دارد. او از بدو خلقت می دانسته که انسان چه کار خواهد کرد ، همانطور که یک منجم پیش از وقوع کسوف و خسوف مدتها قبل خبر دارد. چون او در بند زمان نیست و اصلا او خالق زمان و مکان است از افق و جایگاهی بالا به هستی و وقایع آن نظر می کند. برای تقریب به ذهن بهتر است مثالی را مطرح سازیم : فرض کنید شما دراتاقی روبروی پنجره ای رو به بیرون نشسته اید و به رویدادهای خارج از اتاق چشم دوخته اید و قادر نیستید از اتاق خارج شوید و یا آنقدر به پنجره نزدیک گردید تا بیرون را کاملا ببینید و در همان حال کاروانی از شترها از مقابل پنجره عبور می کند ، شما شترها را یک به یک می بینید و تا شتری در محدوده دید شما نیاید از وجودش اطلاع نخواهید یافت ، برای شما شتری که در مقابل پنجره حرکت می کند و شما آن را می بینید زمان حال است ، آنکه رفته است گذشته و دیگری که نیامده آینده است. اما در همان حال فرد دیگری بر روی پشت بام همان خانه در حال نگاه کردن به این کاروان در حال حرکت است او کل کاروان را یک جا می بیند و برای حال و آینده و گذشته ای که برای فرد داخل خانه است معنا ندارد. خداوند نیز در افقی بالاتر از زمان به حوادث و رویدادهای این عالم نظر می کند علاوه بر اینکه او خالق و آفریننده تمام آنها نیز هست. پس از این مقدمه بهتر است در مورد علم اجمالی و تفصیلی خداوند نیز کمی صحبت کنیم : مقصود از علم اجمالی, در این بحث, آن است که علم خداوند قبل از ایجاد اشیا علمی است واحد و بسیط که قابل تحلیل به علم تفصیلی است. معمولاً برای تفهیم بهتر علم اجمالی به علم دانشمندان, مثلاً یک ریاضیدان مثال می زنند. علم ریاضیدان به یک قانون ریاضی, علمی بسیط و اجمالی است و در عین حال, می توان گفت که او به تمام مسائلی که از طریق این قانون قابل حل است، علم دارد. لیکن مادامی که مساله خاصی را حل نکرده باشد، علم او در مرتبه اجمال باقی می ماند. اما تفصیلی بودن علم خداوند به اشیا قبل از ایجاد، بدین معناست که خداوند به یکایک امور و اشیاء قبل از ایجاد و آفرینش آنها، بصورت جداگانه و مستقل علم دارد. اما اینکه واقعا چرا خداوند مجرمان و گناهکاران را از ابتدا مجازات نمی کند ، اصلا چرا آنها می آفریند و چرا در هنگام انجام عمل مجرمانه شان مانع آنها نمی گردد؟ اینها سوالاتی است که در صورتی به ذهنمان خطور خواهد کرد به خلقت ویژه و منحصر به فرد انسان توجه نکنیم. خداوند انسان را موجودی مختار قرار داد و آنگاه که داستان خلقت او را بیان می کند تصریح می کند که موجودی را می آفریند که در زمین خلیفه او باشد ، موجودی که اگر به سوی خداوند قدم بردارد به جایگاهی خواهد رسید که ملائکه نیز قدرت ورود بدان را ندارند و چون به خدا پشت نماید و بنده امیال حیوانی خود گردد در منجلابی سقوط خواهد کرد که پست تر از حیوانات خواهد شد. مشیت و اراده حضرت حق بر این قرار گرفت که انسان به گونهای آفریده شود که موجودی دارای اختیار باشد. (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ) ؛ (تغابن ، آیه 2) (او است آن کسی که شما را آفرید؛ برخی از شما کافرند و برخی مؤمن) و(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ) ؛ (مائده (5)، آیه 48) (و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید) و پس از نشان دادن را خوب و بد، مسیر هدایت و سعادت و گمراهی و شقاوت، خود انسان هر کدام که خواست انتخاب کند. (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لأَمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) ؛ (یونس (10)، آیه 99) (و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟) پس اختیار ما بر اساس ارده حکیمانه خداست. در عین حال لازمه تکامل اختیاری و انتخابی، گزینههای نادرست و انتخاب مسیرهای نادرست از سوی برخی افراد انتخابگر است پس این انتخاب بد یا خوب، گناه یا ثواب بر اساس اراده خدای متعال در طرح نظام احسن است (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ) ؛ (انعام (6)، آیه 35) (و اگر خدا میخواست قطعاً آنان را بر هدایت، گرد میآورد، پس زنهار از نادانان مباش) گر چه خدای متعال در مورد گناه، از آن کار راضی نیست ولی در مورد ثواب علاوه بر اراده، راضی نیز هست (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ) ؛( زمر (39)، آیه 7) (و اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بی نیاز است و برای بندگانش کفران را خوش نمیدارد، و اگر سپاس دارید آن را برای شمامی پسندد). اما نکته ظریف در مورد علم پیشین الهی این است که خدای متعال میداند کهها در آینده باراده و انتخاب و خواست خود چه گزینه رفتاری را بر میگزینیم و چه کار انجام میدهیم، حال اگر در وقت مقرر، ما آن کار را با اراده خود ندهیم؛ بلکه به سبب علم الهی، اراده از ما سلب شود، علم خدا بر خلاف خواهد شد چون متعلق علم خدا (کارهای ما با اختیار خودمان) (یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ) ؛ (رعد (13)، آیه 42 ) (آنچه را که هر کسی به دست میآورد میداند. و به زودی کافران بدانند که فرجام آن سرای از کیست) ، (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) ؛ (نور (24)، آیه 64) (هشدار که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست. به یقین آنچه را که بر آیند او میداند)، (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ) ؛ (محمد (47)، آیه 30 ) (در نتیجه ایشان را به سیمای (حقیقی)شان میشناسی و از آهنگ سخن به (حال) آنان پی خواهی برد؛ و خداست که کارهای شما را میداند). لذا خدای متعال با هشدار به گنهکاران وافراد غیر صالح میفرماید: شما که پند نمیگیرید و به راه خطا میروید هر کاری میخواهید انجام دهید اما بدانید که خدای متعال به همه آنچه که شما (با اختیار وارادهتان) انجام میدهید بصیر و آگاه است (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) ؛ (فصلت (41)، آیه 40) (هر چه میخواهید بکنید که او به آنچه میخواهید بیناست) بنابراین خدای متعال علم دارد که ما در آینده با اختیار خودمان چه کاری را انجام میدهیم و مانند یک نفر استادی که صددرصد شاگردش را میشناسد و آینده کاری و رفتاری او را میداند، هرگز این دانستن ما به جبر و محدودیت اختیار و اراده انسان نخواهد بود. (رک. سعیدی مهر, کلام اسلامی, ج 1 ) خلاصه اینکه سنت خداوند بر این استوار گشته که موجودی مختار بنام انسان را بیافریند و راه سعادت و شقاوت را به او نشان دهد و او را در گزینشش به تمام امکانات مجهز سازد تا او خود آینده خویش را رقم زند ، هر چند او مؤمنان و مشرکان را به خوبی می شناسد اما هیچ گاه علم خداوند و دانستن او به معنای مجبور بودن ما نیست چرا که صفت علم او هرگز موجب تحقق حوادث می گردد. بلکه آنچه موجب تحقق افعال انسان می گردد اراده او به صدور اختیاری افعال از انسان است. اگر خداوند مجرمان را از بدو خلقت مجازات کند چون او می داند که آنها مجرم و گناهکار خواهند او دیگر موجودی حکیم و عادل نخواهد بود چرا که عقل خدادای ما هیچ گاه مجازات مجرمان پیش از وقوع جنایت را عملی حکیمانه و از روی عدالت نمی داند بلکه چنین کاری را ظالمانه خواهد شمرد. اگر هم خداوند مانع تحقق فعل مجرمانه از فردی گردد این بدن معنا خواهد بود که انسان دیگر موجودی مختار نخواهد بود در حالی که وعده های خداوند و بهشت و جهنم او وقتی پاداش عمل انسان به شمار می رود که او از روی اراده کامل و اختیار خود عملی نیک انجام دهد و یا مرتکب فعل قبیحی گردد.
علم الهی نسبت به افعال انسانها چگونه است یعنی خدا می داند که انسانی عاقبتش جهنمی خواهد بود؟ پس چرا او را در بدو خلقت مجازات نمی کند و آیا خدا به افعال بندگان علم اجمالی دارد یا تفصیلی؟
علم الهی نسبت به افعال انسانها چگونه است یعنی خدا می داند که انسانی عاقبتش جهنمی خواهد بود؟ پس چرا او را در بدو خلقت مجازات نمی کند و آیا خدا به افعال بندگان علم اجمالی دارد یا تفصیلی؟
یکی از اوصاف ثبوتی خداوند, علم است. در بینش اسلامی, خدا به همه امور عالم و از هر چیزی آگاه است. او چون خالق عالم هستی و آفریننده انسان است از همه چیز بخصوص اعمال انسان آگاهی دارد.
او از بدو خلقت می دانسته که انسان چه کار خواهد کرد ، همانطور که یک منجم پیش از وقوع کسوف و خسوف مدتها قبل خبر دارد. چون او در بند زمان نیست و اصلا او خالق زمان و مکان است از افق و جایگاهی بالا به هستی و وقایع آن نظر می کند. برای تقریب به ذهن بهتر است مثالی را مطرح سازیم :
فرض کنید شما دراتاقی روبروی پنجره ای رو به بیرون نشسته اید و به رویدادهای خارج از اتاق چشم دوخته اید و قادر نیستید از اتاق خارج شوید و یا آنقدر به پنجره نزدیک گردید تا بیرون را کاملا ببینید و در همان حال کاروانی از شترها از مقابل پنجره عبور می کند ، شما شترها را یک به یک می بینید و تا شتری در محدوده دید شما نیاید از وجودش اطلاع نخواهید یافت ، برای شما شتری که در مقابل پنجره حرکت می کند و شما آن را می بینید زمان حال است ، آنکه رفته است گذشته و دیگری که نیامده آینده است.
اما در همان حال فرد دیگری بر روی پشت بام همان خانه در حال نگاه کردن به این کاروان در حال حرکت است او کل کاروان را یک جا می بیند و برای حال و آینده و گذشته ای که برای فرد داخل خانه است معنا ندارد. خداوند نیز در افقی بالاتر از زمان به حوادث و رویدادهای این عالم نظر می کند علاوه بر اینکه او خالق و آفریننده تمام آنها نیز هست.
پس از این مقدمه بهتر است در مورد علم اجمالی و تفصیلی خداوند نیز کمی صحبت کنیم :
مقصود از علم اجمالی, در این بحث, آن است که علم خداوند قبل از ایجاد اشیا علمی است واحد و بسیط که قابل تحلیل به علم تفصیلی است. معمولاً برای تفهیم بهتر علم اجمالی به علم دانشمندان, مثلاً یک ریاضیدان مثال می زنند.
علم ریاضیدان به یک قانون ریاضی, علمی بسیط و اجمالی است و در عین حال, می توان گفت که او به تمام مسائلی که از طریق این قانون قابل حل است، علم دارد. لیکن مادامی که مساله خاصی را حل نکرده باشد، علم او در مرتبه اجمال باقی می ماند.
اما تفصیلی بودن علم خداوند به اشیا قبل از ایجاد، بدین معناست که خداوند به یکایک امور و اشیاء قبل از ایجاد و آفرینش آنها، بصورت جداگانه و مستقل علم دارد.
اما اینکه واقعا چرا خداوند مجرمان و گناهکاران را از ابتدا مجازات نمی کند ، اصلا چرا آنها می آفریند و چرا در هنگام انجام عمل مجرمانه شان مانع آنها نمی گردد؟ اینها سوالاتی است که در صورتی به ذهنمان خطور خواهد کرد به خلقت ویژه و منحصر به فرد انسان توجه نکنیم. خداوند انسان را موجودی مختار قرار داد و آنگاه که داستان خلقت او را بیان می کند تصریح می کند که موجودی را می آفریند که در زمین خلیفه او باشد ، موجودی که اگر به سوی خداوند قدم بردارد به جایگاهی خواهد رسید که ملائکه نیز قدرت ورود بدان را ندارند و چون به خدا پشت نماید و بنده امیال حیوانی خود گردد در منجلابی سقوط خواهد کرد که پست تر از حیوانات خواهد شد.
مشیت و اراده حضرت حق بر این قرار گرفت که انسان به گونهای آفریده شود که موجودی دارای اختیار باشد. (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ) ؛ (تغابن ، آیه 2) (او است آن کسی که شما را آفرید؛ برخی از شما کافرند و برخی مؤمن) و(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ) ؛ (مائده (5)، آیه 48) (و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید) و پس از نشان دادن را خوب و بد، مسیر هدایت و سعادت و گمراهی و شقاوت، خود انسان هر کدام که خواست انتخاب کند. (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لأَمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) ؛ (یونس (10)، آیه 99) (و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟) پس اختیار ما بر اساس ارده حکیمانه خداست.
در عین حال لازمه تکامل اختیاری و انتخابی، گزینههای نادرست و انتخاب مسیرهای نادرست از سوی برخی افراد انتخابگر است پس این انتخاب بد یا خوب، گناه یا ثواب بر اساس اراده خدای متعال در طرح نظام احسن است (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ) ؛ (انعام (6)، آیه 35) (و اگر خدا میخواست قطعاً آنان را بر هدایت، گرد میآورد، پس زنهار از نادانان مباش) گر چه خدای متعال در مورد گناه، از آن کار راضی نیست ولی در مورد ثواب علاوه بر اراده، راضی نیز هست (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ) ؛( زمر (39)، آیه 7) (و اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بی نیاز است و برای بندگانش کفران را خوش نمیدارد، و اگر سپاس دارید آن را برای شمامی پسندد).
اما نکته ظریف در مورد علم پیشین الهی این است که خدای متعال میداند کهها در آینده باراده و انتخاب و خواست خود چه گزینه رفتاری را بر میگزینیم و چه کار انجام میدهیم، حال اگر در وقت مقرر، ما آن کار را با اراده خود ندهیم؛ بلکه به سبب علم الهی، اراده از ما سلب شود، علم خدا بر خلاف خواهد شد چون متعلق علم خدا (کارهای ما با اختیار خودمان) (یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ) ؛ (رعد (13)، آیه 42 ) (آنچه را که هر کسی به دست میآورد میداند.
و به زودی کافران بدانند که فرجام آن سرای از کیست) ، (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) ؛ (نور (24)، آیه 64) (هشدار که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست.
به یقین آنچه را که بر آیند او میداند)، (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ) ؛ (محمد (47)، آیه 30 ) (در نتیجه ایشان را به سیمای (حقیقی)شان میشناسی و از آهنگ سخن به (حال) آنان پی خواهی برد؛ و خداست که کارهای شما را میداند). لذا خدای متعال با هشدار به گنهکاران وافراد غیر صالح میفرماید: شما که پند نمیگیرید و به راه خطا میروید هر کاری میخواهید انجام دهید اما بدانید که خدای متعال به همه آنچه که شما (با اختیار وارادهتان) انجام میدهید بصیر و آگاه است (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) ؛ (فصلت (41)، آیه 40) (هر چه میخواهید بکنید که او به آنچه میخواهید بیناست) بنابراین خدای متعال علم دارد که ما در آینده با اختیار خودمان چه کاری را انجام میدهیم و مانند یک نفر استادی که صددرصد شاگردش را میشناسد و آینده کاری و رفتاری او را میداند، هرگز این دانستن ما به جبر و محدودیت اختیار و اراده انسان نخواهد بود. (رک. سعیدی مهر, کلام اسلامی, ج 1 )
خلاصه اینکه سنت خداوند بر این استوار گشته که موجودی مختار بنام انسان را بیافریند و راه سعادت و شقاوت را به او نشان دهد و او را در گزینشش به تمام امکانات مجهز سازد تا او خود آینده خویش را رقم زند ، هر چند او مؤمنان و مشرکان را به خوبی می شناسد اما هیچ گاه علم خداوند و دانستن او به معنای مجبور بودن ما نیست چرا که صفت علم او هرگز موجب تحقق حوادث می گردد. بلکه آنچه موجب تحقق افعال انسان می گردد اراده او به صدور اختیاری افعال از انسان است.
اگر خداوند مجرمان را از بدو خلقت مجازات کند چون او می داند که آنها مجرم و گناهکار خواهند او دیگر موجودی حکیم و عادل نخواهد بود چرا که عقل خدادای ما هیچ گاه مجازات مجرمان پیش از وقوع جنایت را عملی حکیمانه و از روی عدالت نمی داند بلکه چنین کاری را ظالمانه خواهد شمرد. اگر هم خداوند مانع تحقق فعل مجرمانه از فردی گردد این بدن معنا خواهد بود که انسان دیگر موجودی مختار نخواهد بود در حالی که وعده های خداوند و بهشت و جهنم او وقتی پاداش عمل انسان به شمار می رود که او از روی اراده کامل و اختیار خود عملی نیک انجام دهد و یا مرتکب فعل قبیحی گردد.
- [سایر] علم خداوند نسبت به آینده انسانها چگونه است ؟
- [سایر] آیا خداوند زمان و ساعت گناه بندگان را می داند ؟ اگر می داند پس آن فرد گناهکار نیست و اگر نمی داند پس علم خدا ناقص است؟
- [سایر] آیا خداوند زمان و ساعت گناه بندگان را می داند ؟ اگر می داند پس آن فرد گناهکار نیست و اگر نمی داند پس علم خدا ناقص است؟
- [سایر] سلام هیچ یک از انسانها به خواست خود به این دنیا نیامده.وقتی نطفه انسانی به خاطر گناه وهوسبازی دو انسان شکل می گیرد وان بچه نامشروع متولد شده و حرامزاده لقب میگیرد خواهی نخواهی صفات ان دو انسانی که از انها به وجودامده را میگیرد (ازانها ارث میبرد)حال این بچه گناهش چیست؟مگر خود میخواسته پا به دنیا گذارد انهم به طور نامشروع عاقبت اینطور بچه ها هم که معلوم است اکثرا خلافکار و بزهکار از اب در می ایند سوال من این است گناه او چیست که باید از عدم اینگونه پا به هستی بگذارد ؟این موضوع را نسبت به عدل خدا برایم توضیح دهید ممنونم التماس دعا یا علی مدد
- [سایر] آیا در هدایت بندگان قابلیت شرط است یا شرط نیست؟ اگر شرط است، پس چگونه عیسی ناصری در بدو تولد (از قول قرآن) به مقام عبداللهی و نبوت مفتخر گردید؟ زیرا مقام عبودیت نیاز به تلاش وافی دارد، همچون حضرت ابراهیم که در سن پیری و با گذراندن آن همه مصائب از امتحانات سخت سربلند بیرون آمد. و اگر شرط نیست، پس چرا در مسیر عبودیت این همه تلاش و استقامت در راه رسیدن به مقام بندگی سفارش شده است؟ آیا همه انسانها بر فطرت یکسان آفریده نشده اند؟ پس چرا خداوند در حق مسیح چنین کرد و در حق دیگران چنان؟ شاید بگویید معجزه مسیح در گاهواره برای نجات دادن مادرش از تهمتی بود که به او زده بودند! اما دلیلی ندارد که خداوند برای اثبات بی گناهی مادر عیسی مقام عبودیت (که بالاترین مقام است) و نبوت را به وی اعطا نماید. مسیح هم می بایستی هم چون ابراهیم و ایوب و پیامبر اسلام اثبات قابلیت می کرد تا لایق هدایت (ایصال اللمطلوب) می گردید. من معتقدم که خداوند در حق مسیح قبل از به فعلیت رسیدن توانایهایش برای پیامبری نشان داده است که نابرده رنج، گنج مسیر می شود! و این برخلاف عدالت پروردگار است. شما چه دیدگاهی دارید؟ منتظر پاسخ مناسبتان هستم. باسپاس از پیگیری و ارسال پاسخنامه شما.
- [سایر] 1.هدف از بوجود آمدن دنیا چیه ؟ 3. چرا بندگان خدا اختلاف طبقاتی دارن ؟ یکی خوشبخته یکی بدبخت ؟ اون آدم بدبخت که اینطوری انتخاب نکرده .. حالا که نا خواسته وارد این بازی شده و خدا خواسته که اینطوری بشه چرا خدا نمی خواد اون که بدبخته خوشبخت باشه ؟ سخته ؟ عین اینه که من به زور یکی رو دعوت کنم به مهمونی بعد تو مهمونی عذابش بدم .. غیر عادلانه نیست؟ 5. تولید مثل چه کاریه ؟ اگه تولید مثل با شهوت و لذت های جنسی که رابطه ی مستقیم داره هیچ رابطه ای نداشت باز انسانها تولید مثل می کردن ؟ منظورم اینه که آیا اگه یکی بشینه فکر کنه خوب ، دلیلی واسه تولید مثل پیدا می کنه ؟ اگه پیدا می کنه چه دلیلی ؟ برای چی باید این کار انجام بشه ؟ چرا باید نسل انسان ماندگار باشه ؟ مگه جز اهداف دنیوی و اخروی دلیل دیگه ای هست که یه انسان زندگی کنه ؟ اگه نیست پس چرا انسانها تمایل به زیستن دارن ؟ اهداف دنیوی و اخروی به چه دردی می خوره مگه ؟ یه آدم سعادتمند بشه تو این دنیا و اون دنیا چی میشه ؟ چه اتفاق خاص و مهم و مفیدی میفته ؟ که چی بشه ؟ 7. این دنیا که بر اساس علمی کامل و جامع برنامه ریزی و ساخته شده چرا بعضی چیزها توش از لحاض علمی اثبات نداره و به همین دلیل از شاخه های متافیزیک به شمار می ره ؟ مثل وجود خدا ( البته من بهش اعتقاد دارم ) . روح . جن و ... اگه بجز احساسات درونی و منطق و استدلال می شد با علم هم خدا رو اثبات کرد ، این رشته ی اتصال انسان به خدا مستحکم تر نمی شد ؟ 9. آیا انسانها مثل فردی که هیپنوتیزم شده و حرف ها و دستوراتی در ضمیر ناخود آگاهش تحمیل شده و اونم داره همینطور به اونا عمل می کنه نیست؟ درک و فهم و اخلاق و رفتار و اعتقادات و علم و اینجور چیزا اکتسابیه . در این دوره از زمان و میشه گفت در هر دوره ای از زمان ، همه ی اینا تحمیلی شدن . یعنی فرد که به دنیا میاد تا به دوران بلوغ برسه بسته به مکان زندگیش و فرهنگ و اعتقادات مردم اون منطقه اینقدر رو مغزش کار می کنند که می کشنش طرف خودشون و فرد هم که مثل یه فرد هیپنوتیزم شده عمل می کنه همینطور پیش می ره. اینطور نیست ؟ چرا اینطوره؟
- [سایر] مبنای فقهی استخاره چیست و چرا آقایان این همه وقت خود را بجای پاسخگویی به سؤالهای دینی صرف استخاره می کنند به عنوان مثال آیا بهتر نیست بجای استخاره در امر ازدواج به افراد مشاوره داد تا جامعه دچار این همه مشکلات نباشد. آیا ما با استخاره کتاب خدا را در حد یک وسیله قرعه کشی تنزل نداده ایم؟ و این خود نوعی استهزا به کلام خداوند نیست؟آیا روایت یا حدیث از معصومین داریم که حداقل یک بار برای یکی از دوستانشان به قرآن یا حتی تسبیح استخاره کرده باشند؟ واقعا جای استخاره کجاست؟ منظور همین استخاره مصطلح بین مقدسین است. در حالی که خدای متعال وحی را خاتمه داده و بندگانش را به تفکر و تعقل و بحث و تبادل نظر و مشورت با افراد کاردان و کارشناس و فقیه دعوت نموده و از همه مهمتر از آنها خواسته که مسئولیت اعمال خود را به عهده گرفته و همچون ابلیس مأیوس از رحمت خدا کارهای اشتباهشان را به خدا نسبت ندهند، دیگر چه جایی برای این نوع استخاره ها باقی می ماند؟ درست است قرآن همچون خدای متعال کریم است، اما آیا در همین قرآن آیاتی نداریم که می فرماید (یضل به کثیرا) و (نستدرجهم) آیا آیاتی نداریم که میذفرماید ( و انکحوا الایامی...) آیا اگر واقعا کسی به قرآن ایمان داشته باشد باید به آن عمل کند یا به آن استخاره بگیرد؟ آیا آیاتی که در سر صفحه قرآن وارد نشده اند از آیات الهی شمرده نمی شوند؟ و هزاران آیه دیگر شما را به خدا چاره ای برای این قرآنهای بر سر نیزه رفته کنید.
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )