لطفا در مورد صفات و ذات خداوند تبارک و تعالی توضیح دهید و آیا تفکر، کنجکاوی و بررسی در مورد ذات خداوند جایز است؟ 1 معانی ذات خدا واژه ی ( ذات خدا ) دارای دو اصطلاح می باشد ؛ در یک اصطلاح ، مقصود از آن ، کنه ذات خداوند متعال می باشد که نه اسمی و نه رسمی داشته ، از هر گونه وصف و اسم و حکم ، منزّه و مبراست ؛ نه قابل تصوّر است , نه در حیطه ی تصدیق می گنجد. لذا نه مجهول است و نه معلوم ؛ چرا که نفیاً و اثباتاً هیچ حکمی بر نمی دارد. کنه ذات ، چنان است که حتّی متّصف به موجود و واجب الوجود بودن هم نمی شود ؛ چه ، الموجود و واجب الوجود ، اسمی از اسماء اویند نه کنه ذاتش. از این مرتبه از ذات ، تعبیر می شود به کنه ذات ؛ لکن حتّی همین کنه ذات نیز اسم او نبوده از سر ناچاری درباره ی آن ذاتِ فراادراکی استعمال می شود. برخی از روایات که از تفکّر درباره ی ذات خدا منع نموده اند ، منظورشان از ذات ، همین کنه ذات بوده ؛ و سرّ این منع نمودن از تفکّر در ذات آن است که هر چه انسان ، به عقل و قلب ، ادراک نماید یقیناً کنه ذات نخواهد بود. چرا که کنه ذات ، از تصوّر و تصدیق بیرون است ؛ پس هر که در این وادی تفکّر نماید در حقیقت تخیّل و توهّم می کند نه تفکّر به معنی حقیقی آن. لذا فرمودند خود را در این مورد به زحمت بی ثمر نیندازید که ممکن است توهّمات خود را کنه ذات خدا بپندارید. کلام مولی الموحدین علی (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه ناظر به این حقیقت است که فرمود : (... الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ ... آن خدایی که نه همّتهای عالی و بی کران خواه ، درکش توانند و نه غوّاصان دریای ژرف اندیشه ، به او دست یازند). اصطلاح دوم ذات خدا ، مقام ظهور ذات برای ذات می باشد که از آن تعبیر می شود به مقام اسماء الله ؛ و در این مقام است که گفته می شود اسماء ذاتیّه ی خدا ، عین ذات او می باشند. لذا آدمی با شناخت حقیقت اسماء الهی به خلعت معرفت الله مشرّف می شود. وقتی گفته می شود حکماء و متکلمین موحّد ، وجود خدا و اوصاف و اسماء او را اثبات می کنند ، و عرفا و اولیاء الهی به لقاء او نائل گشته ، فانی فی الله می شوند ، در حقیقت منظور گوینده ، شناخت حصولی و حضوری این مقام است ؛ که شهود آن و تفکّر درباره ی آن ، ذاتاً ممکن بوده ، ذاتاً مانعی ندارد ؛ ولی با این حال برخی از احادیث منع کننده از تفکّر در ذات ، شامل این معنی از ذات نیز می شوند. چون در این احادیث تصریح شده که در ذات خدا تفّکر نکنید بلکه در فعل او نظر نمایید ؛ یا تصریح شده که به فوق عرش نپردازید و در مادون آن بیندیشید ؛ که مافوق عرش ، همان مقام اسماء الله است نه کنه ذات. از طرف دیگر ، خود اهل بیت (ع) سخنان فراوانی درباره ی همین ذات بیان نموده و حقایقی را در این باب به اصحاب خود تعلیم نموده اند که خود نشان از جواز تفکّر در این باب دارد. لذا منع اهل بیت (ع) از تفکّر در ذات به این معنا ، شامل همگان نمی شود بلکه شامل کسانی است که به خاطر نداشتن رشد علمی لازم ، قدرت درک حقیقت اسماء الهی را ندارند ؛ از اینرو تفکّرشان در ذات خدا آنان را به تشبیه و تجسیم سوق داده باعث می شود که اینها به خاطر قصور فهم ، توهّمات نادرستی درباره ی خدا داشته باشند. تاریخ کلام اسلامی نیز نشان می دهد که بسیاری از اهل نظر در این باب دچار اشتباهات فاحش و گاه شرک آلود شده اند. لذا درباره ی تفکّر در ذات به این معنی اخیر ، دو گونه روایات وجود دارند ؛ در برخی از آنها از تفکّر در ذات نهی شده ، ولی در برخی دیگر ، چنین تفکّری مدح گردیده. برای نمونه فرمودند: ( تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَتَاهُوا درباره مادون عرش سخن بگویید ؛ چرا که گروهی درباره ی خدای عزّ و جلّ سخن گفته و هلاک گشتند.) )بحارالأنوار ، ج3، ص262 ) و امام رضا (ع) فرمودند: ( لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ عبادت به زیادی روزه و نماز نیست ؛ عبادت حقیقی تنها به تفکّر درباره ی خداست.) ( بحارالأنوار ، ج3 ،ص 261). در جوامع روایی شیعه مشابه اینگونه نهی ها را در دیگر امور مشکل معرفتی نیز مشاهده می کنیم ؛ برای مثال وقتی برخی افراد کم قابلیّت درباره ی قضا و قدر از اهل بیت (ع) پرسش می نمودند ؛ حضرات معصومین (ع) آنها را از ورود در این گونه مباحث منع می نمودند ، ولی آنگاه که افراد قابلی همین سوال را به محضر مبارکشان عرضه می داشتند ، با عبارات عمیق و حکیمانه ای پاسخ را ارائه می داشتند ؛ لکن به گونه ای می فرمودند که اگر سخنشان به گوش افراد کم قابلیّت رسید ، ذهنشان را درگیر نکند. در باب معرفةالله نیز سیره ی اهل بیت (ع) به همین منوال بوده است. حاصل کلام آنکه: ذات را دو معنی است. نخست کنه ذات است که معلوم هیچ موجودی قرار نمی گیرد. و اصطلاح دوم ، مقام اسماء می باشد ، که ادراک حصولی و حضوری آن برای خواصّ انسانها ، به مقدار سعه ی وجودیشان ، مقدور می باشد ؛ و اوج شناخت این مقام برای اهل بیت (ع) است. پس توجّه شود که اگر واژه ی ذات ، در مقابل کنه ذات به کار رود ، منظور از آن ، مقام اسماء می باشد. امّا اگر ذات ، به صورت مطلق به کار رفت ، از قرائن لفظی یا حالی ، معلوم می شود که مراد ، کدام اصطلاح است ؛ و اگر ذات در مقابل فعل خدا و آثار خدا استعمال گشت ، به احتمال زیاد ، مراد همان مقام اسماء ذاتیّه است. 2 نحوه ی انتزاع اسماء و صفات خدا از ذات واحد خدا یعنی وجود محض ، صرف ، بدون هیچ قید و حدّی ؛ یعنی او وجود خالص است و جز وجود هیچ نیست ؛ وجودی که هیچ قید و حدّ دیگری ندارد. و روشن است که چنین وجودی ترکیب بردار نخواهد بود ؛ چون هر ترکیبی مستلزم نوعی دو گانگی است ؛ و دوگانگی فرع بر وجود وجه تمایز است. و هر وجه تمایزی قید است. پس لازمه ی مرکّب بودن وجود محض ، مقیّد بودن است. و این خلف و تناقض است. چون مقیّد بودن یعنی غیر محض بودن که نقیض محض بودن است.پس وجود صرف ، منزّه از هر گونه ترکیب است. چه ترکیب خارجی ، چه تر کیب عقلی و چه ترکیب وهمی. و چنین وجودی عین وحدت و یگانگی است. لذا از صرافت و وجوب وجود خدا ، اسم الاحد انتزاع می گردد. همچنین چنین وجودی دوّمی بر نمی دارد. چون لازمه ی دومی نیز دوگانگی و تمایز و مقیّد بودن است. پس او دومی بردار نیست ؛ لذا واحد است. به این ترتیب اسم الواحد از ذات خدا انتزاع می شود. و چون وجود محض زوال و عدم نمی پذیرد لذا او همواره ثابت است. و از اینجا اسم الثابت و الحقّ برای او انتزاع می گردد. چرا که حقّ نیز به معنی ثابت است. و چون وجود محض به خودی خود ظهور دارد و ظهور ماهیّات (مخلوقات) نیز با اوست او را نور گفته اند. چون نور خود عین روشنی بوده دیگر امور را نیز روشن می کند. و چون ظهور نور نیز به وجود است ، لذا آن ذات واحد را نورٌ النّور و منوّر النّور گویند. و چون او نزد خود حاضر است و همه ی موجودات در محضر اویند او را عالِم و علیم گویند. چون علم یعنی حضور چیزی نزد چیز دیگر. و چون هر مطلقی احاطه ی وجودی بر مقیّد دارد ، خدا را محیط نامند. و چون وجود مقیّد در پیدایش و بقائش بند به وجود محض است خدا را قیّوم گویند. و چون نامحدود است ، کرانه ندارد ؛ لذا صمد است. و چون وجود محضی غیر او نیست لذا کسی نیست که شکست دهنده ی او باشد پس عزیز (شکست ناپذیر) است. و چون از وجود نامحدود و بی کرانه چیزی جدا نمی شود پس لَم یَلِد ؛ و چون عین وجود از چیزی پدید نمی آید پس و لَم یُولَد. و چون خلل در او و ظهوراتش نیست حکیم است. و ... و به همین ترتیب اسماء دیگر حقّ تعالی یک به یک از ذات واحد بسیط و وجود صرف انتزاع می شوند. بنا بر این ، خدای تعالی یک حقیقت بیش نیست و آن وجود است ؛ و اسماء و صفات از همین یک حقیقت انتزاع می شوند. لذا کثرتی در ذات احدی نیست و همه ی صفات ، در حقیقت عین ذات و اسامی و عناوین گوناگون آن می باشند. پس اگر کثرتی در اسماء و صفات او دیده می شود فقط در حدّ کثرت مفهومی بوده ، از ضعف ادراکِ انتزاع کننده است و الّا برای واصل به مقام احدیّت که مقام انسان کامل است ، جز ذات بی صفت هیچ نیست.
لطفا در مورد صفات و ذات خداوند تبارک و تعالی توضیح دهید و آیا تفکر، کنجکاوی و بررسی در مورد ذات خداوند جایز است؟
لطفا در مورد صفات و ذات خداوند تبارک و تعالی توضیح دهید و آیا تفکر، کنجکاوی و بررسی در مورد ذات خداوند جایز است؟
1 معانی ذات خدا
واژه ی ( ذات خدا ) دارای دو اصطلاح می باشد ؛ در یک اصطلاح ، مقصود از آن ، کنه ذات خداوند متعال می باشد که نه اسمی و نه رسمی داشته ، از هر گونه وصف و اسم و حکم ، منزّه و مبراست ؛ نه قابل تصوّر است , نه در حیطه ی تصدیق می گنجد. لذا نه مجهول است و نه معلوم ؛ چرا که نفیاً و اثباتاً هیچ حکمی بر نمی دارد. کنه ذات ، چنان است که حتّی متّصف به موجود و واجب الوجود بودن هم نمی شود ؛ چه ، الموجود و واجب الوجود ، اسمی از اسماء اویند نه کنه ذاتش. از این مرتبه از ذات ، تعبیر می شود به کنه ذات ؛ لکن حتّی همین کنه ذات نیز اسم او نبوده از سر ناچاری درباره ی آن ذاتِ فراادراکی استعمال می شود. برخی از روایات که از تفکّر درباره ی ذات خدا منع نموده اند ، منظورشان از ذات ، همین کنه ذات بوده ؛ و سرّ این منع نمودن از تفکّر در ذات آن است که هر چه انسان ، به عقل و قلب ، ادراک نماید یقیناً کنه ذات نخواهد بود. چرا که کنه ذات ، از تصوّر و تصدیق بیرون است ؛ پس هر که در این وادی تفکّر نماید در حقیقت تخیّل و توهّم می کند نه تفکّر به معنی حقیقی آن. لذا فرمودند خود را در این مورد به زحمت بی ثمر نیندازید که ممکن است توهّمات خود را کنه ذات خدا بپندارید. کلام مولی الموحدین علی (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه ناظر به این حقیقت است که فرمود : (... الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ ... آن خدایی که نه همّتهای عالی و بی کران خواه ، درکش توانند و نه غوّاصان دریای ژرف اندیشه ، به او دست یازند).
اصطلاح دوم ذات خدا ، مقام ظهور ذات برای ذات می باشد که از آن تعبیر می شود به مقام اسماء الله ؛ و در این مقام است که گفته می شود اسماء ذاتیّه ی خدا ، عین ذات او می باشند. لذا آدمی با شناخت حقیقت اسماء الهی به خلعت معرفت الله مشرّف می شود. وقتی گفته می شود حکماء و متکلمین موحّد ، وجود خدا و اوصاف و اسماء او را اثبات می کنند ، و عرفا و اولیاء الهی به لقاء او نائل گشته ، فانی فی الله می شوند ، در حقیقت منظور گوینده ، شناخت حصولی و حضوری این مقام است ؛ که شهود آن و تفکّر درباره ی آن ، ذاتاً ممکن بوده ، ذاتاً مانعی ندارد ؛ ولی با این حال برخی از احادیث منع کننده از تفکّر در ذات ، شامل این معنی از ذات نیز می شوند. چون در این احادیث تصریح شده که در ذات خدا تفّکر نکنید بلکه در فعل او نظر نمایید ؛ یا تصریح شده که به فوق عرش نپردازید و در مادون آن بیندیشید ؛ که مافوق عرش ، همان مقام اسماء الله است نه کنه ذات. از طرف دیگر ، خود اهل بیت (ع) سخنان فراوانی درباره ی همین ذات بیان نموده و حقایقی را در این باب به اصحاب خود تعلیم نموده اند که خود نشان از جواز تفکّر در این باب دارد. لذا منع اهل بیت (ع) از تفکّر در ذات به این معنا ، شامل همگان نمی شود بلکه شامل کسانی است که به خاطر نداشتن رشد علمی لازم ، قدرت درک حقیقت اسماء الهی را ندارند ؛ از اینرو تفکّرشان در ذات خدا آنان را به تشبیه و تجسیم سوق داده باعث می شود که اینها به خاطر قصور فهم ، توهّمات نادرستی درباره ی خدا داشته باشند. تاریخ کلام اسلامی نیز نشان می دهد که بسیاری از اهل نظر در این باب دچار اشتباهات فاحش و گاه شرک آلود شده اند. لذا درباره ی تفکّر در ذات به این معنی اخیر ، دو گونه روایات وجود دارند ؛ در برخی از آنها از تفکّر در ذات نهی شده ، ولی در برخی دیگر ، چنین تفکّری مدح گردیده. برای نمونه فرمودند: ( تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَتَاهُوا درباره مادون عرش سخن بگویید ؛ چرا که گروهی درباره ی خدای عزّ و جلّ سخن گفته و هلاک گشتند.) )بحارالأنوار ، ج3، ص262 ) و امام رضا (ع) فرمودند: ( لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ عبادت به زیادی روزه و نماز نیست ؛ عبادت حقیقی تنها به تفکّر درباره ی خداست.) ( بحارالأنوار ، ج3 ،ص 261). در جوامع روایی شیعه مشابه اینگونه نهی ها را در دیگر امور مشکل معرفتی نیز مشاهده می کنیم ؛ برای مثال وقتی برخی افراد کم قابلیّت درباره ی قضا و قدر از اهل بیت (ع) پرسش می نمودند ؛ حضرات معصومین (ع) آنها را از ورود در این گونه مباحث منع می نمودند ، ولی آنگاه که افراد قابلی همین سوال را به محضر مبارکشان عرضه می داشتند ، با عبارات عمیق و حکیمانه ای پاسخ را ارائه می داشتند ؛ لکن به گونه ای می فرمودند که اگر سخنشان به گوش افراد کم قابلیّت رسید ، ذهنشان را درگیر نکند. در باب معرفةالله نیز سیره ی اهل بیت (ع) به همین منوال بوده است.
حاصل کلام آنکه: ذات را دو معنی است. نخست کنه ذات است که معلوم هیچ موجودی قرار نمی گیرد. و اصطلاح دوم ، مقام اسماء می باشد ، که ادراک حصولی و حضوری آن برای خواصّ انسانها ، به مقدار سعه ی وجودیشان ، مقدور می باشد ؛ و اوج شناخت این مقام برای اهل بیت (ع) است. پس توجّه شود که اگر واژه ی ذات ، در مقابل کنه ذات به کار رود ، منظور از آن ، مقام اسماء می باشد. امّا اگر ذات ، به صورت مطلق به کار رفت ، از قرائن لفظی یا حالی ، معلوم می شود که مراد ، کدام اصطلاح است ؛ و اگر ذات در مقابل فعل خدا و آثار خدا استعمال گشت ، به احتمال زیاد ، مراد همان مقام اسماء ذاتیّه است.
2 نحوه ی انتزاع اسماء و صفات خدا از ذات واحد
خدا یعنی وجود محض ، صرف ، بدون هیچ قید و حدّی ؛ یعنی او وجود خالص است و جز وجود هیچ نیست ؛ وجودی که هیچ قید و حدّ دیگری ندارد. و روشن است که چنین وجودی ترکیب بردار نخواهد بود ؛ چون هر ترکیبی مستلزم نوعی دو گانگی است ؛ و دوگانگی فرع بر وجود وجه تمایز است. و هر وجه تمایزی قید است. پس لازمه ی مرکّب بودن وجود محض ، مقیّد بودن است. و این خلف و تناقض است. چون مقیّد بودن یعنی غیر محض بودن که نقیض محض بودن است.پس وجود صرف ، منزّه از هر گونه ترکیب است. چه ترکیب خارجی ، چه تر کیب عقلی و چه ترکیب وهمی. و چنین وجودی عین وحدت و یگانگی است. لذا از صرافت و وجوب وجود خدا ، اسم الاحد انتزاع می گردد.
همچنین چنین وجودی دوّمی بر نمی دارد. چون لازمه ی دومی نیز دوگانگی و تمایز و مقیّد بودن است. پس او دومی بردار نیست ؛ لذا واحد است. به این ترتیب اسم الواحد از ذات خدا انتزاع می شود.
و چون وجود محض زوال و عدم نمی پذیرد لذا او همواره ثابت است. و از اینجا اسم الثابت و الحقّ برای او انتزاع می گردد. چرا که حقّ نیز به معنی ثابت است.
و چون وجود محض به خودی خود ظهور دارد و ظهور ماهیّات (مخلوقات) نیز با اوست او را نور گفته اند. چون نور خود عین روشنی بوده دیگر امور را نیز روشن می کند. و چون ظهور نور نیز به وجود است ، لذا آن ذات واحد را نورٌ النّور و منوّر النّور گویند.
و چون او نزد خود حاضر است و همه ی موجودات در محضر اویند او را عالِم و علیم گویند. چون علم یعنی حضور چیزی نزد چیز دیگر.
و چون هر مطلقی احاطه ی وجودی بر مقیّد دارد ، خدا را محیط نامند.
و چون وجود مقیّد در پیدایش و بقائش بند به وجود محض است خدا را قیّوم گویند.
و چون نامحدود است ، کرانه ندارد ؛ لذا صمد است.
و چون وجود محضی غیر او نیست لذا کسی نیست که شکست دهنده ی او باشد پس عزیز (شکست ناپذیر) است.
و چون از وجود نامحدود و بی کرانه چیزی جدا نمی شود پس لَم یَلِد ؛ و چون عین وجود از چیزی پدید نمی آید پس و لَم یُولَد.
و چون خلل در او و ظهوراتش نیست حکیم است.
و ...
و به همین ترتیب اسماء دیگر حقّ تعالی یک به یک از ذات واحد بسیط و وجود صرف انتزاع می شوند. بنا بر این ، خدای تعالی یک حقیقت بیش نیست و آن وجود است ؛ و اسماء و صفات از همین یک حقیقت انتزاع می شوند. لذا کثرتی در ذات احدی نیست و همه ی صفات ، در حقیقت عین ذات و اسامی و عناوین گوناگون آن می باشند. پس اگر کثرتی در اسماء و صفات او دیده می شود فقط در حدّ کثرت مفهومی بوده ، از ضعف ادراکِ انتزاع کننده است و الّا برای واصل به مقام احدیّت که مقام انسان کامل است ، جز ذات بی صفت هیچ نیست.
- [سایر] معیار تفکیک صفات ذات و فعل خداوند چیست؟
- [سایر] آیا اراده خداوند از صفات ذات است، یا از صفات فعل؟
- [سایر] سلام. شناخت خدا، یا به عبارتی پیبردن به جوهر و ذات، امکان پذیر است یا نه؟ اگر قائل به یگانگی صفات با ذات باشیم چه طور؟
- [سایر] آیا شناخت خدا و یا به عبارتی، پیبردن به جوهر و ذات، امکان پذیر است یا نه؟ اگر قائل به یگانگی صفات با ذات باشیم چه طور؟
- [سایر] اگر بپذیریم که خدا خالق مطلق است و صفات حق تعالی مثل ذات مقدسشان ازلی و ابدی است پس باید این را هم بپذیریم که مخلوقاتی از ازل بوده اند؟
- [آیت الله خامنه ای] ج: مسّ اسماء و صفات مخصوص ذات باری تعالی بدون وضو حرام است، و احوط الحاق نامهای انبیاء عظام و ائمه معصومین(علیهم السلام) به نامهای خداوند متعال، در حکم مذکور است.
- [سایر] با توجه به عدالت خداوند تبارک و تعالی چرا شیاطین ما را می بینند ولی ما آنها را نمی بینیم؟
- [سایر] با سلام چرا خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم از ضمیر (ما ) در آیات برای خود استفاده می کند؟
- [سایر] آیا تفکر در نظام هستی و کنه ذات خدای سبحان رواست؟
- [سایر] چرا خداوند تبارک و تعالی سرگذشت بنی اسرائیل و قوم یهود را بسیار بازگو کرده است؟ آیا تاریخ این قوم دوباره و در آینده تکرار خواهد شد؟
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب نباید اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال را به هر زبانی که نوشته شده باشد مس نماید و احتیاط مستحب ان است که اسماء مبارکه چهارده معصوم علیهم السلام را هم بدون وضو مس ننماید
- [آیت الله مظاهری] قسم خوردن باید به یکی از اسمهای خداوند تبارک و تعالی باشد و قسم خوردن به کلمة (اللَّه) بهتر است، و اگر قسم به یکی از مقدسات دین نظیر قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام باشد فایدهای ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که در حق علی(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) غلو کنند; یعنی، آن بزرگواران را خدا بدانند یا صفات مخصوص خدایی برای آنها قائل باشند، کافرند.
- [آیت الله وحید خراسانی] رساندن جایی از بدن به خط قران و اسم مبارک ذات خداوند متعال و سایر اسماءحسنی بر نفساء حرام است و همچنین است بنابر احتیاط واجب سایر کارهایی که بر حایض حرام است و انچه بر حایض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد
- [آیت الله وحید خراسانی] رساندن جایی از بدن به خط قران و اسم مبارک ذات خداوند متعال و سایر اسماءحسنی بر نفساء حرام است و همچنین است بنابر احتیاط واجب سایر کارهایی که بر حایض حرام است و انچه بر حایض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد
- [آیت الله خوئی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصة او را به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید. و بهتر آن است که اسم مبارک پیغمبر و امام و حضرت زهراءِ علیهم السلام را هم مس ننماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که وضو ندارد بنا بر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را - به هر زبانی که نوشته شده است - مس نماید، مگر پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد که دست زدن به آن اشکال ندارد و بلکه بنا بر احتیاط مستحب نامهای مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را هم مسّ ننماید.
- [آیت الله اردبیلی] (سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَاللّهُ أکْبَرُ)یعنی: (پاک و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای بیهمتا و بزرگتر است از آن که توصیف شود.)
- [آیت الله سیستانی] قسَم چند شرط دارد : اول : کسی که قسَم میخورد باید بالغ و عاقل باشد ، و از روی قصد و اختیار قسَم بخورد ، پس قسَم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ، و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد یا بی اختیار قسَم بخورد . دوم : کاری را که برای آن قسَم میخورد باید حرام یا مکروه نباشد ، و کاری را که قسَم میخورد ترک کند ، باید واجب یا مستحب نباشد ، و اگر قسَم بخورد کار مباحی را بجا آورد یا ترک کند ، چنانچه آن فعل یا ترک از نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای شخص او مصلحتی دنیوی داشته باشد ، قسَمش صحیح است . سوم : به یکی از اسمهای خداوند عالم قسَم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود ، مانند خدا ، و اللّه ، یا خدا را به صفات و افعالی یاد کند که مخصوص اوست مثلاً بگوید : قسم به آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید ، و نیز اگر به اسمی قسَم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ، ولی بقدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ، ذات مقدس حق در نظر میآید ، مثل آنکه به خالق و رازق قسَم بخورد ، صحیح است ، بلکه اگر به اسمی قسَم بخورد که فقط در مقام قسَم خوردن ذات حق از آن به نظر میآید ، مثل سمیع و بصیر باز هم قَسمش صحیح است . چهارم : قسَم را به زبان بیاورد ، ولی آدم لال اگر با اشاره قسَم بخورد صحیح است ، و کسی که قادر بر تکلم نیست ، اگر بنویسد و آن را در قلبش قصد کند کافی است ، بلکه قادر بر تکلم نیز اگر بنویسد بنابر احتیاط واجب ، باید به آن عمل کند . پنجم : عمل کردن به قسَم برای او ممکن باشد ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن نباشد و بعداً ممکن شود ، کافی است ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود ، از وقتی که عاجز میشود قسَم او بهم میخورد ، و همچنین است اگر بقدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد ، و این عجز اگر به اختیار او باشد ، یا بدون اختیار ولی او در تأخیر از زمان قدرت عذری نداشته باشد ، گناه کرده و کفاره واجب است .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر بر جایی از بدن آیه قرآن نوشته شده باشد، چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی به جا آورد باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد. همچنین است بنا بر احتیاط اگر بر جایی از بدن اسم خداوند متعال یا صفات خاصه او نوشته شده باشد و در هر صورت احتیاط مستحب آن است که در صورت امکان آن را از بین ببرد.