اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است‌ چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است‌ چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟ حل این مسأله در گرو کاویدن روش قرآن در معرفی امام علی علیه السلام و دیگر ائمه هدی علیهم السلام و پی جویی راز این مسأله است. در این باره بحث را از چند محور پی می‌گیریم: یک. شخص یا شخصیت‌ اصولًا روش قرآن در بسیاری از موارد بیان اصول، قواعد شاخص‌ها و معیارهاست، نه امور جزئی. در رابطه با امامان معصوم- به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله- شیوه قرآن این است که عمدتاً آنان را با معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگی‌هایشان بشناساند، نه از طریق معرفی شناسنامه‌ای. این شیوه حکمت‌های متعددی دارد که در خلال مباحث به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. دو. اهل بیت در قرآن‌ قرآن در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگی‌های مربوط به شخصیت حقیقی و حقوقی اهل بیت علیهما السلام و به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام برداشته است؛ برخی از این آیات مانند آیه ولایت در مباحث پیشین گذشت. آیات متعدد دیگری نیز در این باره وجود دارند، از جمله: 2- 1. وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‌ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (1)؛ (و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام می‌دهند). مفسران بزرگ شیعه و سنی آورده‌اند: این آیه در شأن علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسئله روزه‌داری حضرت علی علیه السلام و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی به طور متواتر نقل شده است. 2- 2. ... إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2)؛ (همانا خدا می‌خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما [خانواده نبوت‌] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند). نفی هرگونه رجس و آلایش در آیه مساوی با عصمت است. در خصوص این آیه مقالات و کتاب‌های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام است، نزد شیعه و سنی اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است. علمای شیعه و برخی از اهل سنت (مانند امام شافعی)، به استناد ادله متعددی از جمله قرائن موجود در آیه و آیات و قبل بعد از آن شمول آن را نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله رد کرده‌اند. 2- 3. در آیه مباهله قرآن حضرت علی علیه السلام را به عنوان نفس پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده است. آیات دیگری نیز وجود دارد که به همین موارد اکتفا می‌کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم طهارت مطلق‌ از هر کژی و کاستی و عیب و گناه (عصمت) و در آیات پیش گفته مانند آیه ولایت تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدا دوستی نمایان شده است. هم چنین آیات ولایت و ابلاغ و اکمال دین به شخصیت حقوقی یعنی ولایت امیرمؤمنان علیه السلام توجه داده‌اند. سه. چگونگی معرفی شخصیت‌ چنان که گذشت قرآن به جای معرفی شناسنامه‌ای رویکرد معرفی شخصیت را برگزیده است. افزون بر آن در چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت به ویژه در عرصه شخصیت حقوقی، متد و شیوه خاصی دارد که می‌توان آن را (آشکار گویی در عین رمزگونگی) نام نهاد. به عنوان مثال آیات تطهیر، ابلاغ و اکمال و ... در لابه‌لا و در لفاف مطالب دیگری بیان شده است، هرچند قرائن و دلایل محکمی از نظر تاریخی و هم در مضمون و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط قطعی آنها را با شخصیت حقیقی یا حقوقی اهل بیت علیهم السلام روشن می‌سازد. (1) چهار. حکمت روش قرآن‌ شیوه ذکر شده حکمت‌های متعددی دارد؛ از جمله: 4- 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه می‌کشاند.البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش‌های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف‌اندیشی و توجّه به ملاک‌ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق می‌دهد. 4- 2. معرفی شخصیت زمینه‌ساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص در بعضی موارد موجب دافعه می‌شود. این روش، به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان علیه السلام وجود داشته است. برای شناخت درست این موضوع باید شرایط و ویژگی‌های جامعه اسلامی در زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا در پرتو آن، بتوان به درک صحیحی از مسئله نایل آمد. بررسی دقیق این مسئله از گنجایش این نوشتار خارج است؛ لیکن به اختصار می‌توان گفت به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهم السلام- به ویژه حضرت علی علیه السلام- پذیرش لازم را نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در مقاطع مختلف، با دشواری‌های زیادی، آن حضرت را مطرح می‌ساخت و در هر مورد، با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو به رو می‌شد. دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسیاری از مخالفان، کسانی بودند که تا مدتی پیش، در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود، شمشیر امام علی علیه السلام را دیده و از همان‌زمان کینه وی را به دل گرفته‌بودند. حضرت‌فاطمه‌ زهرا علیها السلام‌ یکی از علل روی‌گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرموده است. ب. تفکرات و سنت‌های غلط جاهلی، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان اموری مانند گرایش‌های قبیله‌ای، مسئله سنّ و ... را در امور سیاسی دخیل می‌دانستند. لذا مثلًا به بهانه جوان بودن حضرت علی علیه السلام، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‌دانستند. ج. تفکّری خطرناک در سطح جامعه تبلیغ می‌شد، مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله درصدد است خویشان خود را برای همیشه، بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نوعی بازی سیاسی تفسیر می‌کردند که برای چنگ اندازی به حکومت، برای خود و اهل بیتش انجام داده است. بازتاب این مسأله در برخورد جابربن نضر یا حارث‌بن النعمان الفهری با پیامبر صلی الله علیه و آله پس از واقعه غدیر (1) و نیز در سخنان یزید پس از شهادت امام حسین علیه السلام کاملًا روشن است. (2) اکنون این سؤال پدید می‌آید که در چنین وضعیتی، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده می‌شد و امت اسلامی یکپارچه و هم‌آوا شده، راه هدایت را پیشه می‌ساخت؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا: اولًا، موارد مختلفی در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده است: وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ (1)؛ (سر و پاهای خود را تا برآمدگی دو پاها مسح کنید). ولی در عین حال اهل سنت به جای مسح، پاهای خود را می‌شویند. این گونه مخالفت‌ها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت قطعی و معتبر بسیار زیاد است. علامه کاشف الغطاء در کتاب (الاجتهاد و النص) هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر نصوص صریح قرآنی یا سنت نبوی صلی الله علیه و آله را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده است. (2) بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان می‌دهد که این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می‌آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی- که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بودند- به خاطر انگیزه‌های سیاسی رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!! شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهای مهم تاریخی، به خوبی از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه- که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است- اکتفا می‌شود: مورخان برجسته آورده‌اند که چون پیامبر صلی الله علیه و آله لحظات آخر عمر خویش را می‌گذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچ‌گاه به انحراف و گمراهی گرفتار نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملًا روشن و هدف از آن- با توجه به موضع گیری‌های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله- واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: (انّ الرجل لیهجر!) (1)؛ (همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان می‌گوید!!) شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌ (2)؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانه‌اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار می‌گیرد و کار به جایی می‌رسد که از تصمیم خود منصرف می‌شود! زیرا پافشاری بر تصمیم خود خطری بزرگتر در پی دارد. عمربن الخطاب در گفتگویی با ابن عباس گفت ما از روی دلسوزی برای اسلام علی علیه السلام را به حکومت انتخاب نکردیم. اینکه خلیفه در این سخن‌ و این کار مخلصانه عمل کرده یا نه بحث دیگری است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبی گواهی می‌دهد این است که قریش از این که امامت در خاندانی باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است. استاد مطهری در این باره می‌فرماید: (در میان تمام فرمان‌های الهی هیچ دستوری مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت امیرمؤمنان از جهت اجرایی کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر آمادگی پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با اینکه به پیامبر اکرم دستوراتی درباره امیرمؤمنان می‌رسید حضرت همواره نگران بودند منافقینی که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد می‌کند به بهانه سپردن منصب‌ها و امتیازات ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفی بپردازند. در صورتی که سیره پیامبر در زندگی اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه برای خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیری این شیوه در قرآن یعنی در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو آیات مذکور دربردارنده قرینه‌ها و نشانه‌هایی است که هر انسان منصف و بی‌غرضی ارتباط آنها با اهل بیت را درک می‌کند و از سوی دیگر، تلاش شده مطلب به صورتی بیان شود که آنهایی که قصد تمرد و نافرمانی دارند تمردشان به نافرمانی صریح و آشکار در مقابل قرآن و اسلام منجر نشود) (1). ازکتاب پرسمان دانشجویی - امام شناسی
عنوان سوال:

اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است‌ چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟


پاسخ:

اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است‌ چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟

حل این مسأله در گرو کاویدن روش قرآن در معرفی امام علی علیه السلام و دیگر ائمه هدی علیهم السلام و پی جویی راز این مسأله است. در این باره بحث را از چند محور پی می‌گیریم:
یک. شخص یا شخصیت‌
اصولًا روش قرآن در بسیاری از موارد بیان اصول، قواعد شاخص‌ها و معیارهاست، نه امور جزئی. در رابطه با امامان معصوم- به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله- شیوه قرآن این است که عمدتاً آنان را با معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگی‌هایشان بشناساند، نه از طریق معرفی شناسنامه‌ای. این شیوه حکمت‌های متعددی دارد که در خلال مباحث به بعضی از آنها اشاره خواهد شد.
دو. اهل بیت در قرآن‌
قرآن در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگی‌های مربوط به شخصیت حقیقی و حقوقی اهل بیت علیهما السلام و به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام برداشته است؛ برخی از این آیات مانند آیه ولایت در مباحث پیشین گذشت.
آیات متعدد دیگری نیز در این باره وجود دارند، از جمله:
2- 1. وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‌ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (1)؛ (و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام می‌دهند). مفسران بزرگ شیعه و سنی آورده‌اند:
این آیه در شأن علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسئله روزه‌داری حضرت علی علیه السلام و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی به طور متواتر نقل شده است.
2- 2. ... إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2)؛ (همانا خدا می‌خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما [خانواده نبوت‌] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).
نفی هرگونه رجس و آلایش در آیه مساوی با عصمت است. در خصوص این آیه مقالات و کتاب‌های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام است، نزد شیعه و سنی اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است.
علمای شیعه و برخی از اهل سنت (مانند امام شافعی)، به استناد ادله متعددی از جمله قرائن موجود در آیه و آیات و قبل بعد از آن شمول آن را نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله رد کرده‌اند.
2- 3. در آیه مباهله قرآن حضرت علی علیه السلام را به عنوان نفس پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده است. آیات دیگری نیز وجود دارد که به همین موارد اکتفا می‌کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم طهارت مطلق‌ از هر کژی و کاستی و عیب و گناه (عصمت) و در آیات پیش گفته مانند آیه ولایت تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدا دوستی نمایان شده است. هم چنین آیات ولایت و ابلاغ و اکمال دین به شخصیت حقوقی یعنی ولایت امیرمؤمنان علیه السلام توجه داده‌اند.
سه. چگونگی معرفی شخصیت‌
چنان که گذشت قرآن به جای معرفی شناسنامه‌ای رویکرد معرفی شخصیت را برگزیده است. افزون بر آن در چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت به ویژه در عرصه شخصیت حقوقی، متد و شیوه خاصی دارد که می‌توان آن را (آشکار گویی در عین رمزگونگی) نام نهاد. به عنوان مثال آیات تطهیر، ابلاغ و اکمال و ... در لابه‌لا و در لفاف مطالب دیگری بیان شده است، هرچند قرائن و دلایل محکمی از نظر تاریخی و هم در مضمون و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط قطعی آنها را با شخصیت حقیقی یا حقوقی اهل بیت علیهم السلام روشن می‌سازد. (1)
چهار. حکمت روش قرآن‌
شیوه ذکر شده حکمت‌های متعددی دارد؛ از جمله:
4- 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه می‌کشاند.البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش‌های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف‌اندیشی و توجّه به ملاک‌ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق می‌دهد.
4- 2. معرفی شخصیت زمینه‌ساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص در بعضی موارد موجب دافعه می‌شود. این روش، به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان علیه السلام وجود داشته است.
برای شناخت درست این موضوع باید شرایط و ویژگی‌های جامعه اسلامی در زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا در پرتو آن، بتوان به درک صحیحی از مسئله نایل آمد. بررسی دقیق این مسئله از گنجایش این نوشتار خارج است؛ لیکن به اختصار می‌توان گفت به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهم السلام- به ویژه حضرت علی علیه السلام- پذیرش لازم را نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در مقاطع مختلف، با دشواری‌های زیادی، آن حضرت را مطرح می‌ساخت و در هر مورد، با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو به رو می‌شد. دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسیاری از مخالفان، کسانی بودند که تا مدتی پیش، در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود، شمشیر امام علی علیه السلام را دیده و از همان‌زمان کینه وی را به دل گرفته‌بودند. حضرت‌فاطمه‌ زهرا علیها السلام‌ یکی از علل روی‌گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرموده است.
ب. تفکرات و سنت‌های غلط جاهلی، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان اموری مانند گرایش‌های قبیله‌ای، مسئله سنّ و ... را در امور سیاسی دخیل می‌دانستند. لذا مثلًا به بهانه جوان بودن حضرت علی علیه السلام، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‌دانستند.
ج. تفکّری خطرناک در سطح جامعه تبلیغ می‌شد، مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله درصدد است خویشان خود را برای همیشه، بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نوعی بازی سیاسی تفسیر می‌کردند که برای چنگ اندازی به حکومت، برای خود و اهل بیتش انجام داده است. بازتاب این مسأله در برخورد جابربن نضر یا حارث‌بن النعمان الفهری با پیامبر صلی الله علیه و آله پس از واقعه غدیر (1) و نیز در سخنان یزید پس از شهادت امام حسین علیه السلام کاملًا روشن است. (2)
اکنون این سؤال پدید می‌آید که در چنین وضعیتی، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده می‌شد و امت اسلامی یکپارچه و هم‌آوا شده، راه هدایت را پیشه می‌ساخت؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست.
اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا:
اولًا، موارد مختلفی در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده است: وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ (1)؛ (سر و پاهای خود را تا برآمدگی دو پاها مسح کنید).
ولی در عین حال اهل سنت به جای مسح، پاهای خود را می‌شویند. این گونه مخالفت‌ها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت قطعی و معتبر بسیار زیاد است.
علامه کاشف الغطاء در کتاب (الاجتهاد و النص) هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر نصوص صریح قرآنی یا سنت نبوی صلی الله علیه و آله را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده است. (2) بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان می‌دهد که این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می‌آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی- که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بودند- به خاطر انگیزه‌های سیاسی رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!
شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهای مهم تاریخی، به خوبی از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه- که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است- اکتفا می‌شود:
مورخان برجسته آورده‌اند که چون پیامبر صلی الله علیه و آله لحظات آخر عمر خویش را می‌گذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچ‌گاه به انحراف و گمراهی گرفتار نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملًا روشن و هدف از آن- با توجه به موضع گیری‌های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله- واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: (انّ الرجل لیهجر!) (1)؛ (همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان می‌گوید!!)
شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌ (2)؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانه‌اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار می‌گیرد و کار به جایی می‌رسد که از تصمیم خود منصرف می‌شود! زیرا پافشاری بر تصمیم خود خطری بزرگتر در پی دارد.
عمربن الخطاب در گفتگویی با ابن عباس گفت ما از روی دلسوزی برای اسلام علی علیه السلام را به حکومت انتخاب نکردیم. اینکه خلیفه در این سخن‌ و این کار مخلصانه عمل کرده یا نه بحث دیگری است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبی گواهی می‌دهد این است که قریش از این که امامت در خاندانی باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است.
استاد مطهری در این باره می‌فرماید:
(در میان تمام فرمان‌های الهی هیچ دستوری مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت امیرمؤمنان از جهت اجرایی کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر آمادگی پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با اینکه به پیامبر اکرم دستوراتی درباره امیرمؤمنان می‌رسید حضرت همواره نگران بودند منافقینی که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد می‌کند به بهانه سپردن منصب‌ها و امتیازات ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفی بپردازند. در صورتی که سیره پیامبر در زندگی اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه برای خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیری این شیوه در قرآن یعنی در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو آیات مذکور دربردارنده قرینه‌ها و نشانه‌هایی است که هر انسان منصف و بی‌غرضی ارتباط آنها با اهل بیت را درک می‌کند و از سوی دیگر، تلاش شده مطلب به صورتی بیان شود که آنهایی که قصد تمرد و نافرمانی دارند تمردشان به نافرمانی صریح و آشکار در مقابل قرآن و اسلام منجر نشود) (1).
ازکتاب پرسمان دانشجویی - امام شناسی





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین