اگر امامت اهل بیت(علیهمالسلام) از ارکان دین است چرا نام امام علی(علیهالسلام) و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟ حل این مسأله در گرو کاویدن روش قرآن در معرفی امام علی(علیهالسلام) و دیگر ائمه هدی(علیهمالسلام) و پی جویی راز این مسأله است. در این باره بحث را از چند محور پی میگیریم: <BR/> یک. شخص یا شخصیت<BR/> اصولاً روش قرآن در بسیاری از موارد بیان اصول، قواعد شاخصها و معیارهاست، نه امور جزئی. در رابطه با امامان معصوم - به ویژه امیرمؤمنان(علیهالسلام) و اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شیوه قرآن این است که عمدتاً آنان را با معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهایشان بشناساند، نه از طریق معرفی شناسنامهای.<BR/>این شیوه حکمتهای متعددی دارد که در خلال مباحث به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. <BR/> دو. اهل بیت در قرآن<BR/> قرآن در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگیهای مربوط به شخصیت حقیقی و حقوقی اهل بیت(علیهماالسلام) و به ویژه امیرمؤمنان(علیهالسلام) برداشته است؛ برخی از این آیات مانند آیه ولایت در مباحث پیشین گذشت.<BR/> آیات متعدد دیگری نیز در این باره وجود دارند، از جمله:<BR/> 2-1. (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً)1؛<BR/>(و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام میدهند).<BR/> مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند: این آیه در شأن علیبن ابیطالب(علیهالسلام) و اهل بیت ایشان است و مسئله روزهداری حضرت علی(علیهالسلام) و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی به طور متواتر نقل شده است.<BR/> 2-2. (...إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)2؛ (همانا خدا میخواهد که هر رجس و آلایشی را از شما [خانواده نبوت] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).<BR/> نفی هرگونه رجس و آلایش در آیه مساوی با عصمت است.<BR/>در خصوص این آیه مقالات و کتابهای متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(علیهالسلام) و فاطمه(علیهاالسلام) و حسن و حسین(علیهماالسلام) است، نزد شیعه و سنی اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است. علمای شیعه و برخی از اهل سنت (مانند امام شافعی)، به استناد ادله متعددی از جمله قرائن موجود در آیه و آیات و قبل بعد از آن شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) رد کردهاند.<BR/> 2-3. در آیه مباهله قرآن حضرت علی(علیهالسلام) را به عنوان نفس پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) معرفی کرده است. آیات دیگری نیز وجود دارد که به همین موارد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز،<BR/>در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه (عصمت) و در آیات پیش گفته مانند آیه ولایت تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. هم چنین آیات ولایت و ابلاغ و اکمال دین به شخصیت حقوقی یعنی ولایت امیرمؤمنان(علیهالسلام) توجه دادهاند. <BR/> سه. چگونگی معرفی شخصیت<BR/> چنان که گذشت قرآن به جای معرفی شناسنامهای رویکرد معرفی شخصیت را برگزیده است. افزون بر آن در چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت بویژه در عرصه شخصیت حقوقی، متد و شیوه خاصی دارد که میتوان آن را (آشکار گویی در عین رمزگونگی) نام نهاد.<BR/> به عنوان مثال آیه تطهیر، ابلاغ و اکمال و... در لابلا و در لفاف مطالب دیگری بیان شده است، هرچند قرائن و دلایل محکمی از نظر تاریخی و هم در مضمون و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط قطعی آنها را با شخصیت حقیقی یا حقوقی اهل بیت(علیهمالسلام) روشن میسازد3. <BR/> چهار. حکمت روش قرآن<BR/> شیوه ذکر شده حکمتهای متعددی دارد؛ از جمله:<BR/> 4-1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه میکشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند؛<BR/>ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایشهای تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرفاندیشی و توجّه به ملاکها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.<BR/> 4-2. معرفی شخصیت زمینهساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص در بعضی موارد موجب دافعه میشود. این روش،<BR/>به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان(علیهالسلام) وجود داشته است.<BR/> اکنون این سؤال پدید میآید که در چنین وضعیتی، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟<BR/> ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا شده، راه هدایت را پیشه میساخت؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا:<BR/> اولاً، موارد مختلفی در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده است: (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ)4؛ (سر و پاهای خود را تا برآمدگی دو پاها مسح کنید). ولی در عین حال اهل سنت به جای مسح، پاهای خود را میشویند. این گونه مخالفتها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت قطعی و معتبر بسیار زیاد است.<BR/> علامه کاشف الغطاء در کتاب (الاجتهاد و النص) هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر نصوص صریح قرآنی یا سنت نبوی(صلیاللهعلیهوآله) را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده است5. بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان میدهد که این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان(علیهالسلام)، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی - که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز بودند - به خاطر انگیزههای سیاسی رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!<BR/> شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهای مهم تاریخی،<BR/>به خوبی از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه - که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است - اکتفا میشود:<BR/> مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) لحظات آخر عمر خویش را میگذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچگاه به انحراف و گمراهی گرفتار نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن<BR/>- با توجه به موضع گیریهای پیشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) - واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: (ان الرجل لیهجر!)6 ؛ (همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان میگوید!!)<BR/> شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی ...)7 ؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار میگیرد و کار به جایی میرسد که از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا پافشاری بر تصمیم خود خطری بزرگتر در پی دارد.<BR/> عمربن الخطاب در گفتگویی با ابن عباس گفت ما از روی دلسوزی برای اسلام، علی(علیهالسلام) را به حکومت انتخاب نکردیم. این که خلیفه در این سخن و این کار مخلصانه عمل کرده یا نه بحث دیگری است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبی گواهی میدهد این است که قریش از این که امامت در خاندانی باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است.<BR/> استاد مطهری در این باره میفرماید:<BR/> (در میان تمام فرمانهای الهی هیچ دستوری مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت امیرمؤمنان از جهت اجرایی کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر آمادگی پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با این که به پیامبر اکرم دستوراتی درباره امیرمؤمنان میرسید حضرت همواره نگران بودند منافقینی که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد میکند به بهانه سپردن منصبها و امتیازات ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفی بپردازند. در صورتی که سیره پیامبر در زندگی اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه برای خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیری این شیوه در قرآن یعنی در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو آیات مذکور دربردارنده قرینهها و نشانههایی است که هر انسان منصف و بیغرضی ارتباط آنها با اهل بیت را درک میکند و از سوی دیگر، تلاش شده مطلب به صورتی بیان شود که آنهایی که قصد تمرد و نافرمانی دارند تمردشان به نافرمانی صریح و آشکار در مقابل قرآن و اسلام منجر نشود)8. -------------------- پی نوشت ها: <BR/><BR/> 1 انسان (76)، آیه 9.<BR/> 2 احزاب (33)، آیه 33.<BR/> 3 جهت آگاهی بیشتر بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 886-852، و ج 25، ص 193-185 و -288 302.<BR/> 4 مائده (5)، آیه .<BR/> 5 بنگرید: امام خمینی، کشف الاسرار، ص 120-112، تهران، نشر.<BR/> 6 عبدالرحمن احمد، البکری، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101-107.<BR/> 7 و او [ پیامبر] از سر هوس سخن نمیگوید، سخن او جز آنچه وحی میشود نیست) نجم (53)، آیات 3 و 4.<BR/> 8 بنگرید: شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 160-152.
اگر امامت اهل بیت(علیهمالسلام) از ارکان دین است چرا نام امام علی(علیهالسلام) و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
اگر امامت اهل بیت(علیهمالسلام) از ارکان دین است چرا نام امام علی(علیهالسلام) و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
حل این مسأله در گرو کاویدن روش قرآن در معرفی امام علی(علیهالسلام) و دیگر ائمه هدی(علیهمالسلام) و پی جویی راز این مسأله است. در این باره بحث را از چند محور پی میگیریم: <BR/> یک. شخص یا شخصیت<BR/> اصولاً روش قرآن در بسیاری از موارد بیان اصول، قواعد شاخصها و معیارهاست، نه امور جزئی. در رابطه با امامان معصوم - به ویژه امیرمؤمنان(علیهالسلام) و اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شیوه قرآن این است که عمدتاً آنان را با معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهایشان بشناساند، نه از طریق معرفی شناسنامهای.<BR/>این شیوه حکمتهای متعددی دارد که در خلال مباحث به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. <BR/> دو. اهل بیت در قرآن<BR/> قرآن در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگیهای مربوط به شخصیت حقیقی و حقوقی اهل بیت(علیهماالسلام) و به ویژه امیرمؤمنان(علیهالسلام) برداشته است؛ برخی از این آیات مانند آیه ولایت در مباحث پیشین گذشت.<BR/> آیات متعدد دیگری نیز در این باره وجود دارند، از جمله:<BR/> 2-1. (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً)1؛<BR/>(و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام میدهند).<BR/> مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند: این آیه در شأن علیبن ابیطالب(علیهالسلام) و اهل بیت ایشان است و مسئله روزهداری حضرت علی(علیهالسلام) و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی به طور متواتر نقل شده است.<BR/> 2-2. (...إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)2؛ (همانا خدا میخواهد که هر رجس و آلایشی را از شما [خانواده نبوت] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).<BR/> نفی هرگونه رجس و آلایش در آیه مساوی با عصمت است.<BR/>در خصوص این آیه مقالات و کتابهای متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(علیهالسلام) و فاطمه(علیهاالسلام) و حسن و حسین(علیهماالسلام) است، نزد شیعه و سنی اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است. علمای شیعه و برخی از اهل سنت (مانند امام شافعی)، به استناد ادله متعددی از جمله قرائن موجود در آیه و آیات و قبل بعد از آن شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) رد کردهاند.<BR/> 2-3. در آیه مباهله قرآن حضرت علی(علیهالسلام) را به عنوان نفس پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) معرفی کرده است. آیات دیگری نیز وجود دارد که به همین موارد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز،<BR/>در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه (عصمت) و در آیات پیش گفته مانند آیه ولایت تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. هم چنین آیات ولایت و ابلاغ و اکمال دین به شخصیت حقوقی یعنی ولایت امیرمؤمنان(علیهالسلام) توجه دادهاند. <BR/> سه. چگونگی معرفی شخصیت<BR/> چنان که گذشت قرآن به جای معرفی شناسنامهای رویکرد معرفی شخصیت را برگزیده است. افزون بر آن در چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت بویژه در عرصه شخصیت حقوقی، متد و شیوه خاصی دارد که میتوان آن را (آشکار گویی در عین رمزگونگی) نام نهاد.<BR/> به عنوان مثال آیه تطهیر، ابلاغ و اکمال و... در لابلا و در لفاف مطالب دیگری بیان شده است، هرچند قرائن و دلایل محکمی از نظر تاریخی و هم در مضمون و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط قطعی آنها را با شخصیت حقیقی یا حقوقی اهل بیت(علیهمالسلام) روشن میسازد3. <BR/> چهار. حکمت روش قرآن<BR/> شیوه ذکر شده حکمتهای متعددی دارد؛ از جمله:<BR/> 4-1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه میکشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند؛<BR/>ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایشهای تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرفاندیشی و توجّه به ملاکها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.<BR/> 4-2. معرفی شخصیت زمینهساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص در بعضی موارد موجب دافعه میشود. این روش،<BR/>به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان(علیهالسلام) وجود داشته است.<BR/> اکنون این سؤال پدید میآید که در چنین وضعیتی، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟<BR/> ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا شده، راه هدایت را پیشه میساخت؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا:<BR/> اولاً، موارد مختلفی در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده است: (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ)4؛ (سر و پاهای خود را تا برآمدگی دو پاها مسح کنید). ولی در عین حال اهل سنت به جای مسح، پاهای خود را میشویند. این گونه مخالفتها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت قطعی و معتبر بسیار زیاد است.<BR/> علامه کاشف الغطاء در کتاب (الاجتهاد و النص) هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر نصوص صریح قرآنی یا سنت نبوی(صلیاللهعلیهوآله) را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده است5. بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان میدهد که این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان(علیهالسلام)، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی - که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز بودند - به خاطر انگیزههای سیاسی رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!<BR/> شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهای مهم تاریخی،<BR/>به خوبی از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه - که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است - اکتفا میشود:<BR/> مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) لحظات آخر عمر خویش را میگذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچگاه به انحراف و گمراهی گرفتار نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن<BR/>- با توجه به موضع گیریهای پیشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) - واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: (ان الرجل لیهجر!)6 ؛ (همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان میگوید!!)<BR/> شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی ...)7 ؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار میگیرد و کار به جایی میرسد که از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا پافشاری بر تصمیم خود خطری بزرگتر در پی دارد.<BR/> عمربن الخطاب در گفتگویی با ابن عباس گفت ما از روی دلسوزی برای اسلام، علی(علیهالسلام) را به حکومت انتخاب نکردیم. این که خلیفه در این سخن و این کار مخلصانه عمل کرده یا نه بحث دیگری است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبی گواهی میدهد این است که قریش از این که امامت در خاندانی باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است.<BR/> استاد مطهری در این باره میفرماید:<BR/> (در میان تمام فرمانهای الهی هیچ دستوری مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت امیرمؤمنان از جهت اجرایی کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر آمادگی پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با این که به پیامبر اکرم دستوراتی درباره امیرمؤمنان میرسید حضرت همواره نگران بودند منافقینی که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد میکند به بهانه سپردن منصبها و امتیازات ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفی بپردازند. در صورتی که سیره پیامبر در زندگی اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه برای خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیری این شیوه در قرآن یعنی در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو آیات مذکور دربردارنده قرینهها و نشانههایی است که هر انسان منصف و بیغرضی ارتباط آنها با اهل بیت را درک میکند و از سوی دیگر، تلاش شده مطلب به صورتی بیان شود که آنهایی که قصد تمرد و نافرمانی دارند تمردشان به نافرمانی صریح و آشکار در مقابل قرآن و اسلام منجر نشود)8.
--------------------
پی نوشت ها:
<BR/><BR/> 1 انسان (76)، آیه 9.<BR/> 2 احزاب (33)، آیه 33.<BR/> 3 جهت آگاهی بیشتر بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 886-852، و ج 25، ص 193-185 و -288 302.<BR/> 4 مائده (5)، آیه .<BR/> 5 بنگرید: امام خمینی، کشف الاسرار، ص 120-112، تهران، نشر.<BR/> 6 عبدالرحمن احمد، البکری، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101-107.<BR/> 7 و او [ پیامبر] از سر هوس سخن نمیگوید، سخن او جز آنچه وحی میشود نیست) نجم (53)، آیات 3 و 4.<BR/> 8 بنگرید: شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 160-152.
- [سایر] اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
- [سایر] اصل امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است، پس چرا خداوند نام ائمه معصومین(ع) را در قرآن ذکر نکرده تا موجب اختلاف بین مؤمنان و شبهه در اذهان نگردد؟
- [سایر] اختلاف شیعه و سنی در بحث امامت چیست؟ حقانیت شیعه از طریق عقل و قرآن در بحث امامت چگونه اثبات می شود؟
- [سایر] اگر واقعاً امامت از اصول دین است و بدون آن، دین کامل نمی شود، چرا این مسئله به شکلی که شیعه می گوید، به صراحت در قرآن نیامده است؟
- [سایر] اگر واقعاً امامت از اصول دین است و بدون آن، دین کامل نمی شود، چرا این مسئله به شکلی که شیعه می گوید، به صراحت در قرآن نیامده است؟
- [سایر] شیعه که به امامت معتقد است، چگونه از طریق قرآن قابل اثبات است که باید از امامان پیروی نمود؟ همچنین چگونه آنها از طرف خداوند منصوب شده اند؟ لطفا جواب با جزئیات و کامل باشد؛ زیرا در شرایطی قرار داریم که با سؤالاتی از طرف دانشجویان سنی مواجه هستیم.
- [سایر] مدتی است در زمینه موضوعات دینی خصوصا امامت و شیعه مدام دچار شک می شوم و نمی توانم خودم را قانع کنم که دین ما دین حق است شاید مثل بسیاری از فرق ضاله که فکر می کنند بر حق و رستگارند ما هم دچار اشتباه باشیم و از کجا معلوم همین خوش خیالی ما باعث سقوط ما به درک اسفل السافلین نشود و با عرض شرمندگی همراه با امامان خود به آتش خشم خدا وارد نشویم؟ اسم چند کتاب در مورد ام ابیها می خواستم. کتاب هایی در زمینه امامت و شبهات موجود معرفی کنید.
- [سایر] سلام من آگاه به این هستم که در مسایل دینی دارای اطلاعات کمی می باشم، اما به طور کلی، به عنوان یک انسان دارای فهم با این موضوع روبرو بوده ام که در جواب بیشتر شبهات و سؤالات مربوط به موضوع عصمت امامان و پیامبران، فقه شیعه دچار نوعی فرافکنی و مغلطه است. در جاهای فراوانی از قرآن کریم به صراحت هرچه تمام تر به ارتکاب گناه توسط پیامبران اشاره شده است یا در ادعیه منسوب به امامان، آنان خود معترف به ذنب و گناه خود بوده اند، اما عالم شیعی با یک فرافکنی وصف ناپذیر، توجیهاتی از این قبیل را به میان می آورد: "در این جا منظور از ذنب، ترک اولی است" یا "امام برای خودش دعا را نمی خوانده و آن دعا مشمول ما انسان های خطا کار می شود." در جایی (همین سایت) دیدم که حتی کشته شدن فردی توسط حضرت موسی یا داستان خوردن میوه ممنوعه توسط حضرت آدم به ترک اولی تفسیر شده و گویا آن قسمت از قرآن که سخن از استغفار پیامبر و بخشیده شدن وی توسط باری تعالی را به میان آورده بیهوده است، و تمام این توجیهات و چشم پوشی ها در حالی اتفاق می افتد که فقه شیعه در جایی دیگر از یک حرف اضافه یا اعراب کلمات در قران برای اثبات ادعای خود استفاده می کند. من خود به صورت شناسنامه ای یک جوان شیعه هستم، اما برای من این طور استنباط شده که گویا فقه شیعه در ابتدا به صورت عقلی و استدلالی! به عصمت پیامبران و امامان رسیده و پس از آن و برای توجیه آن از هیچ ترفندی فرو گذار نکرده است. در آخر باید اضافه کنم که صراحت لهجه من تنها به علت منتقل کردن کامل سؤالم بوده است و در این زمینه خود را محتاج جواب (منطقی) شما می بینم.
- [سایر] در سورهی یس آیه 12 خداوند عز و جل می فرماید: "... و همه چیز را در امام آشکار کننده ای برشمردیم!" هم چنین احادیث و روایاتی از اهل بیت(ع) داریم که بیان می دارند: اعمال و کردارهای ما هر پنج شنبه شب بر پیامبر(ص) عرضه می گردد. و هم چنین این اعمال در دوشنبه و پنج شنبه به رؤیت امام زمان(عج) می رسد. نیز حدیثی از امام رضا(ع) دیدم که ایشان به یارانش می فرمود: تمامی اعمال شما در هر صبح و غروب به من عرضه میگردد. به نظر شما چگونه می توان این احادیث مطروحه و نیز آیات مذکور را که با هم تفاوت دارند تطبیق داد؟ آیا امامان (ع) شاهدان اعمال ما هستند، یا آن که آنها در شب های خاصی از این اعمال آگاه می شوند؟ اگر امامان (ع) حاوی همه چیز هستند، پس چرا روایاتی وجود دارد که مبین آنند که یک امام به امام دیگر توصیه و پیشنهاداتی ارائه کرده است. به عنوان مثال امام رضا (ع) نامه ای به امام محمد تقی (ع) نوشته و در آن توصیه می کند، خانه را از جلو ترک کرده تا در قبال آن برای بینوایان مثمر ثمر باشی. به نظر شما آیا امام محمد تقی (ع) این مطلب را از قبل می دانسته اند و حال آن که به این صورت (طبق در خواست) عمل نمودند؟ جزاک الله
- [سایر] چند روایت محدود (چهار یا پنچ) روایت به این مضمون وجود دارد که: حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بر سینه پیامبر (ص) بازی می کردند یا در برخی از روایات وارد شده است که در هنگام کودکی بر سینه پیامبر (ص) بول (ادرار) می کردند، یا درباره امام صادق (ع) چنین وارد شده است که زمان کودکی بعضی از پرندگان مانند پرستو را در صحن مسجد الحرام اذیت می کردند، به طوری که امام سجاد یا امام باقر (ع) ایشان را از این کار نهی می کردند. این دسته از روایات که دلالت بر افعال بچه گانه از طرف امامان معصوم (ع) در زمان طفولیت آنان دارد چگونه است؟ با این که در برخی دیگر از روایات مانند روایت امام رضا (ع) یا در برخی از آیات قرآن که از انبیا و زندگی آنان صحبت به میان آمده است؛ مانند حضرت عیسی، حضرت یحیی، حضرت یوسف و حضرت سلیمان آیاتی وارد شده است که چنین مطالبی در آن نیست. آیا رویاتی نداریم که در آن در ضمن شمردن علامات امام معصوم (ع) می فرماید: طهارت ولادت (حلال زاده بودن)، داشتن آثار فضل و کمال از کودکی، و اهل لهو و لعب نبودن. یا امیر المؤمنین (ع) در بیان این خصوصیات می فرمایند: ( امامی که شایسته مقام امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله این که از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوم باشد، لغزشی در فتوا نداشته باشد و جواب خطا ندهد و در نهایت سهو و نسیان نداشته و لهو و بازی در امور دنیا ندارد. همان طور که می دانیم بدرستی که برخی از امامان ما در کودکی به امامت رسیدند؛ از جمله امام جواد (ع) و حضرت حجت (عج) و ما هم در زیارت جامعه کبیره آنان را مورد خطاب قرار می دهیم که "او شما را بعلم خود برگزیده، و برای خزانه داری مخازن غیب خود پسندیده، و برای پاسداری سرّ خود انتخاب کرده، و بقدرت خود اختیار فرموده، و به هدایت خود عزیز ساخته، و به برهان خود اختصاص داده، و برای مشعل داری نور خود برگماشته، و به روح خود تأیید فرموده، و بخلافت شما در زمین خودش، رضایت داده، و شما را حجّت های خود بر خلق خویش و یاران دین و حافظان سرّ و خازنان علم، و ودیعت گاه حکمت، و مترجمان وحی، و ارکان توحید، و شاهدان بر خلق، و نشانههای راهنما برای بندگان، و نورافکنها در شهرها، و راهنمایان به صراط خود قرار داده است. او شما را از لغزش ها مصون داشته، و از دستبرد فتنهها ایمنی بخشیده، و از پلیدی ها پاک ساخته، و ناپاکی را از ساحت قدستان دور گردانده، و شما را بینهایت پاکیزه داشته، و از این رو، شما جلالش را عظیم داشتید، و شأنش را بزرگ ساختید، و کرمش را تمجید کردید، و ذکرش را دوام بخشیدید، و پیمانش را مؤکّد نمودید، و ..). امیدوارم به طور مفصل پاسخ دهید، چرا که این شبهه در میان شیعیان پخش شده و برخی که خودشان را به شیعه منسوب می کنند و مقام ائمه را در سطح یک مفتی یا مبلغ می دانند با تفسیر این روایات در صدد تقلیل مقام و شأن ائمه و امامان معصوم (ع) هستند. مجددا از شما می خواهم با دادن پاسخ دقیق و عمیق به این شبهه، آن را از اذهان شیعیان پاک کنید. با تشکر
- [آیت الله اردبیلی] اگر برای حرم یکی از امامان علیهمالسلام یا امامزادگان چیزی مانند فرش و پرده یا روشنایی نذر کند، باید آن را به مصارف حرم برساند و اگر برای امام علیهالسلام یا امامزاده چیزی نذر کند، میتواند آن را به خدّامی که مشغول خدمت هستند بدهد، چنانچه میتواند به مصارف حرم یا سایر کارهای خیر، به قصد بازگشت ثواب آن به کسی که برای او نذر شده، برساند.
- [آیت الله اردبیلی] انسان میتواند برای بعضی از کارهای مستحبّی، مثل حج، عمره، طواف از طرف کسی که در مکه نیست، قرائت قرآن، زیارت قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام و توابع آن مثل نماز زیارت، از طرف زندگان اجیر شود و ظاهرا نیابت تبرّعی (مجانی) در جمیع مستحبات از طرف افراد زنده اگر به قصد رجا باشد اشکال ندارد؛ اما صحّت اجیر شدن برای غیر از مثل مستحبات ذکر شده، محلّ تأمّل است و نیز انسان میتواند کار مستحبّی را انجام دهد و ثواب آن را به مردگان یا زندگان هدیه نماید.
- [آیت الله اردبیلی] خمس یک پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است که انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیهالسلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیهالسلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأکید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیهالسلام ، سبب تطهیر مال و وسیلهای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضا علیهالسلام در جواب نامه یکی از تاجران شیعه فارس مینویسد: (... اموال تنها از راهی که خداوند مقرّر فرموده است حلال میگردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری میکند و نیاز آنان که سرپرستیشان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین میکند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ میکنیم. پس خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس کلید روزی و سبب آمرزش و پاکی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان کسی است که به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند نه آن کسی که با زبان اجابت میکند و در قلب مخالفت مینماید.)(1)
- [آیت الله سیستانی] پنج چیز بر جنب حرام است : اول : رساندن جائی از بدن خود به خط قرآن یا به اسم خداوند به هر لغت که باشد ، و بهتر آن است که به أسماء پیغمبران ، و امامان و حضرت زهراء علیهمالسلام نیز نرساند . دوم : وارد شدن به مسجد الحرام ، و مسجد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اگرچه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود . سوم : توقف در مساجد دیگر ، و همچنین بنابر احتیاط واجب در حرم امامان علیهمالسلام ، ولی اگر از مسجد عبور کند مثل اینکه از یک درِ مسجد داخل و از درِ دیگر خارج شود ، مانعی ندارد . چهارم : داخل شدن در مسجد برای برداشتن چیزی ، و همچنین گذاشتن چیزی در آن هر چند خودش وارد مسجد نشود ، بنابر احتیاط لازم . پنجم : خواندن هر یک از آیات سجده واجب ، و آن در چهار سوره است : اول : سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل) . دوم : سوره چهل و یکم (حم سجده) . سوم : سوره پنجاه و سوم (والنجم) . چهارم : سوره نود و ششم (اقرأ) . چیزهائی که بر جنب مکروه است
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.