اصل امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است، پس چرا خداوند نام ائمه معصومین(ع) را در قرآن ذکر نکرده تا موجب اختلاف بین مؤمنان و شبهه در اذهان نگردد؟ شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش. یک. موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله: 1. (ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)؛ انسان (76)، آیه 9. مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند. 2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)؛ احزاب (33)، آیه 33. در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند. 3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)؛ مائده (5)، آیه 55.. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی(ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع) شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله: 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد. 2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضاک اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی(ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب . تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی(ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند. ج . این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود: یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه)؛ (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید)!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی...)، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد.
اصل امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است، پس چرا خداوند نام ائمه معصومین(ع) را در قرآن ذکر نکرده تا موجب اختلاف بین مؤمنان و شبهه در اذهان نگردد؟
اصل امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است، پس چرا خداوند نام ائمه معصومین(ع) را در قرآن ذکر نکرده تا موجب اختلاف بین مؤمنان و شبهه در اذهان نگردد؟
شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش.
یک. موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن
قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله:
1. (ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)؛ انسان (76)، آیه 9. مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند.
2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)؛ احزاب (33)، آیه 33. در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند.
3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)؛ مائده (5)، آیه 55.. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی(ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع)
شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است.
برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضاک اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی(ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند.
ب . تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی(ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند.
ج . این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.
شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود:
یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه)؛ (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید)!!
شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی...)، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد.
- [سایر] اگر امامت اهل بیت(علیهمالسلام) از ارکان دین است چرا نام امام علی(علیهالسلام) و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
- [سایر] اگر امامت اهل بیت علیهم السلام از ارکان دین است چرا نام امام علی علیه السلام و دیگر امامان به صراحت در قرآن ذکر نشده تا موجب اختلاف و انحراف اذهان نشود؟
- [سایر] آیا دستهبندی اصول دین و فروع دین از احادیث و روایات ائمه(ع) اخذ شده است؟ اگر جواب مثبت است لطفاً منابع را ذکر فرمایید اگر جواب منفی است از چه زمانی و توسط چه کسانی صورت گرفته است؟
- [سایر] دلایل امامت ائمه البته نه بطور کلی بلکه امامت خاصه یعنی شخصیت حقیقی حضرات معصومین (ع) با اسم و رسم خاص آنها از لحاظ برون دینی مثلا برای اثبات آن برای یک غیر شیعه یا حتی غیر مسلمان چیست؟
- [سایر] در سطح متوسط و دیپلم کتاب های در زمینه های: قرآن پژوهی و تفسیر، حدیث، اصول عقاید و احکام، اخلاق، عرفان، داستان، اندیشه سیاسی، ولایت فقیه، سیره ائمه، عاشورا، انقلاب اسلامی، تربیت اسلام، ادبیات و شعر، عبادت و اسرار آن، مهدویت، ازدواج و موسیقی، شیعه و سنی، هنر و فلسفه. آیا شما ارسال کتاب به صورت پستی دارید؟
- [سایر] سلام؛ درباره سب النبی (ص) در روایات هست که مثلاً کسی به مادر حضرت توهین کرد، حضرت فرمودند اگر تو راست میگویی خدا او را بیامرزد و اگر دروغ میگویی خدا تو را بیامرزد و یا در جاهای دیگر میبینیم که اگر به حضرات توهین میشد با عطوفت و نرمی برخورد میکردند، حالا چه طرف شرمنده شود یا نشود، آیا این رفتار معصومین با مجازات ساب النبی(ص) و ائمه(ع) که فقها مطرح کردهاند منافات ندارد؟
- [سایر] باسمه تعالی با عرض سلام و تبریک سال نو با توجه به اینکه امامت یکی از اصول دین ما است، سؤال بنده این است که چرا در قرآن به طور مستقیم به آن پرداخته نشده است؟ علاوه بر این، چرا نام ائمه به طور مستقیم در قرآن نیامده است؟ چرا ما فقط با تفسیر و تأویل باید بفهمیم که فلان آیه مربوط به مثلاً حضرت علی (ع) است و فلان آیه به امام زمان (عج) اشاره میکند و غیره؟ با تشکر
- [سایر] (سوالات به منظور پاسخ به شبهه قرآن و اسلام از سلمان فارسی طرح شده اند. در صورتی که پاسخ به سوالات غیر ازین به پاسخ به این شبهه بی اساس کمک می کند بفرمایید) سلمان فارسی چقدر به زبان عربی مسلط بود؟ آیا آیات مکی و مدنی قرآن از دید فصاحت و بلاغت یا اعجازعلمی با یکدیگر تفاوت دارند؟! تفاوت نهچ البلاغه به عنوان کلامی فصیح از امام علی (ع) با کلام خدا در قرآن چقدر است؟ و این برای یک فرد عربی نابلد چگونه قابل تشخیص یا اثبات فردی است؟ آیا مصداقی مبنی بر این فصاحت و بلاغت قرآن می فرمایید؟ با تشکرفراوان
- [سایر] 1. چرا امام معصوم(ع) از جان بیگناه زائر و میهمان خود محافظت نمیکند؟ مگر امام به قصد هدایت و حفاظت از جان و مال و دین افراد نیامده است؟ چطور زائران آن که به قصد دیدار و زیارت به خدمت امام رسیدند (نه شرکت در جهاد و به قصد شهادت) در معرض حوادث تروریستی قرار میگیرند و امام(ع) حافظ جان آنان نمیشود؟ 2. چگونه خداوند متعال در حفظ قرآن خود شخصاً ضمانت حفظ او را به عهده میگیرد و در امر کعبه به عنوان یک موضوع بر اساس اقتضائات و به سبب امور خاص به حفاظت بر خواسته ولی برای حفظ مرقدهای مطهر ائمه اطهار(ع) اقدامی نمیکند؟ تشکر میکنم اگر مستند پاسخ داده شود و بتواند اینجانب و دوستان حقیر را قانع نمایید.
- [سایر] حدیث زیر برای اثبات ایمان ابوطالب به عنوان دلیل در مکتب ما مطرح است: از امام زین العابدین (ع) راجع به ایمان سؤال شده است ایشان چنین فرموده اند: خداوند متعال به پیامبر (ص) دستور داد که مسلمانان رابطه زوجیت را با کفار قطع کنند. و فاطمه بنت اسد با این که مسلمان بود وی تا زمان مرگ ابوطالب زوجه وی باقی ماند. قرآن کریم در سوره ممتحنه می فرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که زنان باایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را آزمایش کنید -خداوند به ایمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را به سوی کفار بازنگردانید؛ نه آنها برای کفار حلالند و نه کفار برای آنها حلال . و هم چنین می فرماید: و با زنان مشرک و بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید! اگر چه جز به ازدواج با کنیزان، دسترسی نداشته باشید؛ زیرا کنیز باایمان، از زن آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (زیبایی، یا ثروت، یا موقعیت او) شما را به شگفتی آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، در نیاورید! (اگر چه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان باایمان درآورید؛ زیرا) یک غلام باایمان، از یک مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (مال و موقعیت و زیبایی او،) شما را به شگفتی آورد. بر اساس این آیات حرمت ازدواج با مردان مشرک در مدینه تشریع شده است پس برای ایمان ابوطالب که در دوران مکه از دنیا رفته است روایت فوق چگونه می تواند دلیل باشد؟
- [آیت الله اردبیلی] جهاد از واجبات دین و دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای خود گشوده است(1) و در جهت حفظ کیان اسلام و امنیت مسلمانان و دفاع در مقابل هجوم کافران و ناپاکان و یاری مستضعفان، مورد تأکید قرآن و معصومان علیهمالسلام قرار گرفته است. امّتی که از جهاد روی گردانند، جامه ذلّت و خواری و ردای بلا و گرفتاری بپوشند و با حقارت و پستی از انصاف و عدالت محروم شوند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کافر؛ یعنی کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبد اللَّه صلی الله علیه و آله را قبول ندارد نجس است و انکار چه به قلب باشد و چه به زبان سبب کفر میگردد و همچنین غلات (یعنی کسانی که یکی از معصومین علیهمالسلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی کسانی که دشمنی اهل بیت علیهمالسلام را دین خود قرار دهند) نجسند و لکن اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و زردشتیان بنا بر احتیاط نجس میباشند. و کسی که یکی از ضروریات دین مانند نماز و روزه را که تمام مسلمانان آنها را جزء دین اسلام میدانند انکار کند، شرعاً کافر به شمار میآید، مگر در دو صورت: اوّل: بدانیم که انکار وی از روی شبهه است، مثلاً تازه مسلمانیست که از احکام اسلامی آگاهی چندانی ندارد؛ دوم: بدانیم که انکارکننده به خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایمان قلبی دارد، در این دو صورت اگر انکارکننده شهادتین را بر زبان جاری ساخته، مسلمان میباشد.
- [آیت الله نوری همدانی] در خطبة اوّل واجب است حَمْدِ الهی ، گرچه به هر لفظی که حمد الهی محسوب شود جائز است ، ولی احتیاط مستحبّ آن است که به لفظ جَلاله ( الله) باشد و احتیاط واجب آن است که پس از آن به ثنای الهی بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد و واجب است مردم را به تقوی سفارش کند و یک سورة کوچک از قرآن را بخواند . و در خطبة دوّم نیز حمد و ثنای الهی ( به صورتی که ذکر شد ) و درود بر پیغمبر اسلام واجب است .و احتیاط واجب آن است که در این خطبه نیز به تقوی سفارش کند و سورة کوچکی از قرآن تلاوت نماید . و احتیاط مستحبّ و مُؤَکَّدْ آن است که در خطبة دوّم پس از درود بر پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) به اَئِمَّة معصومین ( علیه السّلام ) نیز درود فرستد و برای مؤمنین استغفار کند . و بهتر است از خطبه های منسوب به امیر المؤمنین ( علیه السّلام ) یا آنچه از ائمه معصومین ( علیه السّلام ) وارد شده ، انتخاب کند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در خطبه اول واجب است حمد الهی، گر چه به هر لفظی که حمد الهی محسوب شود جائز است، ولی احتیاط مستحب آن است که به لفظ جلاله (الله) باشد و احتیاط واجب آن است که پس از آن به ثنای الهی بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد، و واجب است مردم را به تقوی سفارش کند و یک سوره کوچک از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نیز حمد و ثنای الهی (به صورتی که ذکر شد) و درود بر پیغمبر اسلام واجب است. و احتیاط واجب آن است که در این خطبه نیز به تقوی سفارش کند و سوره کوچکی از قرآن تلاوت نماید. و احتیاط مستحب و مؤکد آن است که در خطبه دوم پس از درود بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز درود فرستد و برای مؤمنین استغفار کند. و بهتر است از خطبه های منسوب به امیر المؤمنین(علیه السلام) یا آنچه از ائمه معصومین(علیهم السلام)وارد شده انتخاب کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] خاتمه هرچند هر گناهی بزرگ است چون عظمت و جلال و کبریای خداوند محدود به حدی نیست پس نافرمانی خداوند متعال هم با توجه به این که معصیت خداوند علی عظیم است بزرگ است و روایت شده نظر نکن به انچه معصیت کردی بلکه ببین چه کسی را معصیت کردی ولی در مقایسه گناهان به یکدیگر بعضی بزرگتر و عذاب ان شدیدتر است و بر برخی از گناهان به طور صریح یا ضمنی تهدید و وعید به عذاب و اتش شده و یا در روایات وارده از اهل بیت عصمت علیهم السلام از انها تعبیر به کبیره شده است و به مقتضای ایه کریمه ان تجتنبوا کبایر ما تنهون عنه نکفر عنکم سییاتکم اگر دوری کنید از گناهان کبیره ای که نهی شده اید از ان می پوشانیم از شما بدیها و سییات شما را اجتناب از انها موجب امرزش گناهان دیگر است و بعضی از فقهاء اعلی الله مقامهم انها را تا هفتاد و بعضی بیشتر از ان شمرده اند و قسمتی از انها که بیشتر مورد ابتلاست ذکر می شود شرک و کفر به خداوند متعال که با هیچ گناه کبیره ای قابل قیاس نیست یاس و ناامیدی از روح و رحمت خداوند متعال امن از مکر خداوند متعال قسم دروغ به خداوند متعال انکار انچه خداوند نازل فرموده است محاربه با اولیای خداوند متعال محاربه با خدا و رسول به قطع طریق و افساد در زمین حکم به غیر انچه خداوند نازل فرموده است دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصیا منع از ذکر خداوند در مساجد و سعی در خراب کردن انها منع زکاتی که واجب است تخلف از جهاد واجب فرار از جنگ مسلمین با کفار اضلال گمراه کردن از راه خداوند متعال اصرار بر گناهان صغیره ترک عمدی نماز و سایر واجبات الهیه ریا اشتغال به لهو مانند غنا و تار زدن ولایت ظالم اعانه کمک کردن ظالم شکستن عهد و قسم تبذیر فاسد کردن مال و بیهوده خرج کردن ان اسراف شرب خمر سحر ظلم غنا عقوق والدین اذیت و بدرفتاری با پدر و مادر قطع رحم لواط زنا نسبت دادن زنا به زن محصنه قیادت جمع کردن بین مرد و زن به زنا یا دو مرد به لواط دزدی ربا خوردن سحت خوردن حرام مانند بهای خمر و اجرت زن زناکار و رشوه ای که حاکم برای حکم می گیرد کم فروشی غش مسلمین خوردن مال یتیم به ظلم شهادت دادن به ناحق کتمان شهادت اشاعه فاحشه و گناه بین مومنین فتنه سخن چینی کردن که موجب تفرقه بین مومنین شود ناسزا گفتن به مومن و اهانت به مومن و ذلیل کردن او بهتان بر مومن تهمت زدن به مومن غیبت و ان ذکر عیب مستور و پوشیده مومن در غیاب او است چه ان عیب را به گفتار بیان کند یا به رفتار بفهماند هرچند در اظهار عیب مومن قصد اهانت و هتک حیثیت نداشته باشد و اگر به قصد اهانت عیب مومن را اظهار نماید دو گناه مرتکب شده است
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله مظاهری] تهمت اقسام و مراتبی دارد: الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها میداند: (وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِب)[2] (و چه کسی ستمگرتر از آن کس که به خدا دروغ میبندد؟) ب) افترای زنا به زنها و مردان پاکدامن که این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی که دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاکم اسلامی باید او را حدّ قذف که هشتاد تازیانه است بزند. ج) افترا و تهمت به افرادی که تهمت به آنان موجب تضعیف دین میشود، نظیر تهمت به علما و افرادی که وابسته به دین میباشند که گناه این قسم تهمت، مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمّه طاهرین است. د) افترا و تهمت به افراد معمولی، که این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولی در روایات آمده است که در روز قیامت آن تهمتزننده را بر روی چرکها و خونها نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم میبرند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] قبل از ورود در احکام نماز اشاره به دو نکته لازم است اول اهمیت نماز در قران مجید نزدیک به صد مورد از نماز گفتگو شده و اشاره به دو مورد ان کافیست بعد از ان که خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به مقام نبوت و رسالت و خلت اختیار نمود و به کلمات ازمایش و مبتلا کرد و ان حضرت کلمات را اتمام نمود به مقام امامت نایل شد و ان قدر عظمت مقام امامت بعد از ان همه مقامات در نظرش جلوه کرد که قال و من ذریتی گفت و از برای فرزندان من هم جواب شنید لا ینال عهدی الظالمین پیمان من به ظالمین نمی رسد و در عظمت نماز همین اندازه بس که ان کس که خداوند متعال برای او مقام امامت را خواست و او برای ذریه اش مسالت کرد بعد از طی تمام مقامات در جوار خانه خدا از خداوند متعال خواست رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی پروردگارا مرا اقامه کننده نماز قرار بده و ذریه مرا و همچنین بعد از ان که ذریه خود را در نزد بیت مسکن داد گفت ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه پروردگار ما هر اینه من از ذریه خودم مسکن دادم به بیابان بدون زرع نزد خانه محترم تو پروردگارا برای این که اقامه نماز بنمایند در قران مجید یک سوره به نام مومنون است و در ان مومنان به خصوصیاتی معرفی شده اند و اول خصوصیتی که به ان ابتدا شده این است که الذین هم فی صلاتهم خاشعون انان که همانا در نمازشان خاشعند و اخر خصوصیتی هم که به ان ختم می شود و الذین هم علی صلواتهم یحافظون و ان چنان کسانی که همانها بر نمازهایشان محافظت دارند پس افتتاح ایمان و ختم ایمان به نماز است و ثمره ان هم این ایه است اولیک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون و از سنت همین اندازه بس است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند بعد از معرفت خدا چیزی را افضل از این صلوات پنجگانه نمی دانم و عدم علم از ان حضرت علم به عدم است و این روایت بیان کلام خداست و خداوند متعال هم در قران مجید می فرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه بعد از ایمان به غیب اقامه نماز ذکر شده است و در عظمت نماز همین اندازه کفایت می کند که جامع تر از نماز بین عبادات عبادتی یافت نمی شود زیرا این عبادتی است مشتمل بر عبادت فعلی و بر عبادت قولی و عبادت فعلی ان شامل افعال عبادی از رکوع و سجود و قیام و قعود است و عبادت قولی ان شامل قرایت و ذکر و جامع جمیع معارف الهیه از تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل که ارکان اربعه معارف حضرت حق سبحانه و تعالی است و مشتمل است بر تمام عبادات ملایکه مقربین که عده ای از انها عبادتشان در قیام است و عده ای در قعود و جمعی در رکوع و جمعی در سجود و عناوینی که برای نماز در روایات وارد شده زیاد است که از ان جمله است راس الدین و اخر وصایا الانبیاء و احب الاعمال و خیر الاعمال و قوام الاسلام و استقبال الرحمن منهاج الانبیاء و به یبلغ العبد الی الدرجه العلیا
- [آیت الله اردبیلی] زکات از واجبات بزرگ الهی است که در قرآن و روایات در کنار نماز و اعتقاد به آخرت قرار گرفته است و هدف از آن تأمین اجتماعی، تعدیل ثروت، تأمین زندگی فقرا، ایجاد تسهیلات و منافع عمومی و دینی و جذب غیر مسلمانان به اسلام است و یقینا اگر ثروتمندان زکات اموال خویش را بپردازند، فقر از جامعه اسلامی رخت برمیبندد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: (همانا خداوند عزّوجلّ در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه کفایت آنان واجب فرموده است و اگر میدانست آن مقدار کفایت نمیکند، هر آینه بر آن میافزود. آنچه بر سر فقرا آمده است به سبب کاستی الهی نیست، بلکه به علّت منع حقوق آنان از سوی کسانی است که حقوق فقرا را ادا نمیکنند و به درستی اگر مردم حقوق مستمندان را ادا میکردند، آنان در رفاه زندگی میکردند.)(1) با برچیده شدن فقر از جامعه، امنیت اجتماعی نیز حاکم میگردد؛ علی علیهالسلام میفرماید: (اموال خویش را با زکات پاسداری کنید.)(2) پرداختن زکات موجب رهایی از عذاب الهی(3) و حافظ جان و مال است و خداوند عزّوجلّ میفرماید: (هر آنچه را در راه خداوند انفاق میکنید خداوند به شما باز میگرداند و او بهترین روزی دهندگان است.)(4) نماز با پرداختن زکات است که به ثمر مینشیند چنانکه در روایت آمده است: (آن کسی که نماز به پایدارد و زکات نپردازد =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (أبواب ما تجب فیه الزکاة)،ح2،ج9،ص10. 2 نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 146. 3 (آنان را که طلا و نقره گنجینه میکنند و آن را در راه خداوند انفاق نمیکنند، به عذاب دردناک بشارت ده.)، توبه(9):34. 4 سبأ(34):39. گویا نماز نخوانده است.)(1)