من یه دختر ایرانی 17 ساله مسلمان هستم که دین اسلام رو قبول دارم و آن را از بهترین ادیان الهی می دانم ولی چیزهای خیلی محدودی از آن می دانم مثل زندگی نامه محدودی از پانزده پیامبر و حضرت محمد و دوازده امام معصوم و سلمان فارسی و بلال حبشی ... من می خواهم بدانم که شیعه حضرت علی واقعا کیه؟ جایگاهش چیه؟ لطفا منو راهنمایی کنید. 1. اطلاعات شما طبق آنچه اشاره فرموده اید ، نسبت به بسیاری از هم سنّ و سالان خودتان خوب است. امّا علم زیادش هم کم است ؛ علم سازنده ی روح آدمی است لذا هرچه بیشتر و عمیقتر ، به همان اندازه بهتر و نافعتر و سازنده تر. 2. برای شناخت مذهب شیعه و مزیّتهای خاصّ آن و همچنین شناخت شاخصه های یک شیعه ی واقعی راههای متعدّدی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود. تا ان شاء الله راهگشای مطالعات بعدی شما خواهر بزرگوار باشد. الف) مطالعه ی تطبیقی بین مذهب شیعه و سایر مذاهب اسلامی. برای این منظور دو کتاب ( آنگاه هدایت شدم ) ، تالیف دکتر تیجانی ؛ و کتاب ( حق جو و حق شناس ) ، تالیف سیدشرف الدین موسوی عاملی بسیار مناسبند. نویسنده ی کتاب ( آنگاه هدایت شدم ) قبل از نوشتن این کتاب ، سنّی مذهب بوده که بعد ار تحقیقات طولانی سرانجام به مذهب شیعه مشرّف شده و شرح تحقیقات خود را نگاشته است. امّا کتاب ( حق جو و حق شناس ) ترجمه ای فارسی از کتاب المراجعات است. این کتاب حاصل منظره ی کتبی یکی از علمای بزرگ اهل سنّت با یکی از علمای بزرگ شیعه است. که نویسنده عالم سنّی را حق جو ، و عالم شیعه را حق شناس نامیده و مناظرات آنها را ذکر نموده است. ب) مطالعه کتبی از علمای بزرگ شیعه که در صدد شناساندن تاریخ و اعتقادات شیعه هستند. مثل کتاب (شیعه در اسلام ) از علّامه ی طباطبایی ، ( تاریخ شیعه ) از علامه محمد حسین مظفّر و کتب شهید مطهری ج) مطالعه ی شرح حال علما و بزرگان شیعه که شیعیان واقعی و رهروان راه نورانی اهل بیت(ع) بوده اند. شرح حال کسانی چون سلمان فارسی ، ابوذر غفاری ، مالک اشتر ، کمیل بن زیاد ، میثم تمّار ، شهدای کربلا ، شیخ مفید ، شیخ طوسی ، شیخ انصاری ، ملاصدرا ، خواجه نصیر الدین طوسی ، شهید مطهری ، حضرت امام راحل ، آقا سید علی قاضی ، آیةالله کوهستانی ، آیةالله انصاری همدانی ، شیخ رجبعلی خیّاط ، آیةالله جوادی آملی و ... د) مطالعه کتب روایی مثل ترجمه ی نهج البلاغه و ترجمه ی تحف العقول که در کنار هزاران برکت دیگر سیمای یک شیعه واقعی نیز از آنها قابل فهم است. 3. حدیث در بیان جایگاه شیعیان حقیقی ( حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همراه پدرم به زیارت قبر شریف و منبر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم رفتیم و جمعی از اصحاب خاصّش حاضر بودند ، پدرم ایستاد و بر آنها سلام کرد، و فرمود: به خدا قسم من شما و بوی شمان و روحتان را دوست میدارم، پس شما هم با ورع و تقوا ما را در این کار یاری دهید و کوشش کنید، زیرا شما به ولایت ما نائل نمیشوید، مگر به ورع و تلاش. هر کس به امامی اقتدا کرد، باید چون او عمل نماید. سپس فرمود: شما لشکریان خدا و پیروان او هستید ، و شما سبقت گیرندگان در ایمان و پیشروان آخرت به سوی بهشت هستید، و ما (پیشوایان) با ضمانت خدا، و پیامبرش صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بهشت را برایتان ضمانت میکنیم. شمایید پاکانید و زنهای شما پاکند، و هر زن مؤمنهای، چون حوریهای (همسر شوهر خود) خواهد شد. و چه بسیار علی علیه السّلام به قنبر میفرمود: مژده باد تو را و تو نیز به دیگران مژده بده و یقین داشته باش، که به خدا قسم پیامبرخدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در حالی از دنیا رفت، که جز شیعیان بر همه ی مردم، خشمگین بود، و آگاه باشید که هر چیزی ستون و تکیهگاهی دارد و ستون اسلام، شیعه میباشد. و هر چیزی امامی دارد و امام زمین ، زمینی است که شیعیان در آنجا ساکنند. و هر چیزی شرفی دارد و شرف دین شیعیانند.سوگند به خدا اگر امثال شماها نبودید ، اهل زمین دچار فساد و تباهی میشدند . و هر کس با ما مخالفت نماید، اگر چه اهل عبادت و کوشش باشد، مشمول این آیه است: ( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلی ناراً حامِیَةً چهرههایی در آن روز خاشع و ذلّتبارند، آنها که پیوسته عمل کرده و خسته شدهاند و در آتش سوزان وارد میگردند.) به خدا قسم اگر مخالفین ما در حق خود دعا کنند، به نفع شما به اجابت میرسد، و هر کدام از شما دعا کند، خداوند صد برابر به او عنایت خواهد کرد. و هر کس از شما عمل خیری انجام دهد، خداوند چندین برابر، که مقدارش را کسی جز او نمیداند، در نامه اعمالش ثبت میفرماید. به خدا قسم روزهداران شما در باغهای بهشت به تفرّج میپردازند، و حاجیان و عمرهکنندگانتان، از بندگان خاصّ خدایند، و شما همگی اهل دعوت و اجابت خدایید، ترسی بر شما نیست و شما محزون نخواهید بود، همگی به بهشت میروید، مقام و درجات بالا به دست میآورید. به خدا قسم نزدیکترین افراد به عرش خدا، شیعیانند، خوشا به حالشان خداوند چه مقامهای ارجمندی بر ایشان آماده کرده است. (جدّم) حضرت امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: در حالی شیعیان ما از گور بیرون میآیند، که صورتهایشان میدرخشد و چشمهایشان روشن است، از عذاب ایمن باشند و سایر مردم هراسان باشند و هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشند. سوگند به خدا هر گاه شیعهای به نماز ایستد، گروهی از فرشتگان اطراف او باشند و در حقش دعا کنند، تا وقتی از نماز فارغ شود، و هر چیزی جوهری دارد و جوهر فرزندان آدم، محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ما و شیعیان ما هستند، و خداوند به موسی وحی کرد که به هیچ وسیلهای مانند تقوا و ورع و چشمپوشی از محارم خدا، به من تقرب نمییابند. ) (إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص: 101 ) ( حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به نوف بکائی ، که از اصحاب آن حضرت است ، فرمود: ای نوف خدا ما را از طینت نوری آفریده و شیعیان ما را از طینت ما آفرید پس هر گاه روز قیامت بیاید بما میپیوندند. نوف می گوید عرض کردم یا امیر المؤمنین شیعیانت را برای من توصیف فرمایید. حضرت با یادآوری شیعیانش گریست و بعد فرمود: ای نوف شیعیان من به خدا مردمانی حلیم و شکیبا و عالمان به خدا و دین خدایند. به طاعت و امر خدا عمل می کنند. هدایتکنندگان به دوستی خدا و یاوران بندگان خدا و همنشین پارسایانند. از اثر شبزندهداری رنگ چهرههایشان زرد است، چشمانشان از گریه ضعیف ، لبهایشان از ذکر خدا خشک ، شکمهاشان در اثر روزه گرفتن به پشتشان چسبیده ، و آثار خداپرستی از چهرههاشان درخشان است. قصدشان گوشهگیری از مردم بوده ، چراغهای تاریکیها باشند، و گلهای خوشبوی قبیله و فامیلشان هستند. هیچ گاه مسلمانی را دشمن ندارند و در جستجوی عیبهای مردم نیستند شرّشان به کسی نمی رسد، شادیشان پنهان ، دلهایشان اندوهناک ، نفسهایشان عفیف و پاک و خواستههایشان سبک است. آنان از مردم در زحمت و رنجند و مردم از آنها در آسایش. پس ایشان خردمندانی هستند محزون ، و مردان نجیب و شایستهاند، ایشان رغبتکنندگان به خدا و فرارکنندگان از گناهند. اگر حاضر شوند شناخته نمیشوند و اگر غایب شوند کسی آنان را جستجو نمی کند. اینان شیعیان پاک من و برادران گرامی من هستند. آگاه باشید که چقدر دلباخته و عاشق آنهایم.) (إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص: 144) مشابه این مطلب با تفصیل بیشتر در نهج البلاغه با نام خطبه ی همّام یا خطبه ی متّقین نیز آمده است. 4. در خاتمه مقاله ای با عنوان ( چرا تشیّع؟ ) ، از استاد حمید شاکرین ، در دو قسمت ، خدمت شما بزرگوار تقدیم می شود که امید است مفید فایده باشد. چرا تشیّع؟(قسمت اول) در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم میگردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پارهای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقهها خواهیم پرداخت: یک) ملاک مسلمانی: شاخص و ملاک اصلی مسلمانبودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بیقید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونههای مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پارهای از آیات قرآن در این باره عبارت است از: 1 لزوم پیروی از خدا و پیامبر : (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید)؛ (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.) 2 مرجعیت نهایی خدا و پیامبر: ( ... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید). 3 اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.) 4 بنیاد وحیانی سخن پیامبر: (وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی ؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمیگوید، آنچه میگوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.) اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگیبودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بودهاند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده تنظیم کنند. دو) افتراق امت؛ امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروهها و فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمدهترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا (مکتب اهل بیت) به دلیل توصیههای مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید میورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهلبیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شدهاند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر (مکتب خلفا) هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت میداند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین میانگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید میورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: (قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)) و نزد اهل سنت عبارت است از: (قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب) بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است. سه) عدم تکثر حقانیت: چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقههای مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کردهاند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است. چهار) سنجههای حقانیت: برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقههای مختلف سنجههای خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمدهترین سنجههای حقانیت عبارتند از: 1 اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی. 2 صیانتپذیری حداکثری: یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند. 3 عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی. 4 عقلانیت، اعتدال، جامعنگری و دوری از تعصبها و افراط و تفریطهای دینسوز و خردستیز. 5 استقبال از پرسشهای بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی. پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص) پیامبر اعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونههای مختلف درباره آن سخن گفته است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته و همة فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کردهاند (راهبرد پیروی از ثقلین) یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اینباره به گونهای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمیگذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده میکنیم. در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: (ای مردم! همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید ... و دیگری اهل بیتم). در مسند احمد حنبل آمده است: (همانا من در میان شما دو جانشین قرار میدهم که یکی عظیمتر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جداییناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند). در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: (ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم). از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه میگیریم: 1 گرانبها بودن اهل بیت: ابن حجر مکی مینویسد: (رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید (ثَقَل) هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونهاند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمتهای الهیاند. از اینرو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.) 2 عصمت و حجیت اهل بیت قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری مینویسد: (پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب میگردد، در حالی که پیامبر(ص) خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف اعم از اعتقادات و فروع به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند...) آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: (اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیکرد و اینکه میفرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.) 3 پایندگی تا قیامت تعبیر به جداییناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و پیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابنحجر آورده است: ( این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند...) آیت الله مکارم شیرازی نیز مینویسد: (این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم). 4 لزوم پیروی از هر دو اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی میکند. علامه مناوی میگوید: (در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را میمانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.) نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانستهاند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند. شش) کیستی اهل بیت(ع) پیامبر(ص) در مواقع مختلف (اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کردهاند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: (خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفهام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری...) در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده میشود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده است که جز بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمیباشد. پارهای از این روایات عبارتند از: 1. (کار مردم پیوسته میگذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند) . 2. (شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است) . 3. (تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست). 4. (همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند). 5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنیاسرائیل). 6. امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش میفرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست...) . 7. (الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم) نظیر این روایات را که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است میتوان در سایر منابع مطالعه کرد. 8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: (همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همة آنان از بنیهاشمند). 9. امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: (من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی). 10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: (جانشینان و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است). پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علیابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است...) بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کردهاند، حقانیت شیعه اثبات میشود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازدهگانه چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است. به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پارهای از امتیازات مکتب اهلبیت(ع) را بر اساس سنجههای حقانیت بازکاویم. سوتیترها آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب و فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان که بسیار هم زیاد است بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. پیامبر اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند. پینوشتها: محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1. حشر/ 59. نساء/ 59. نساء/ 80. نجم/ 30. حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشهای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز دهها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژهای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقاتالانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است. (الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به ... و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368. (انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما) ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت. ترمذی، 5/621. ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90. مکارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75. آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76. الصواعق المحرقه، ص 149. مکارم شیرازی، همان. فیض الغدیر، ج 2، ص 174. علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118. فرائد السمطین، ج 1، ص 317. صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202. کنزالعمال، ح 14971. صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165. منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338. همان. نهج البلاغه، خطبه 142. کفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48). ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4. ینابیع الموده، ج 3، باب 77. فرائد السمطین، ج2، ص 312. همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و... برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر. چرا تشیع (قسمت دوم) امتیازات شیعه 1 اصالت در خاستگاه تشیع اصیلترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی مینویسد: (حقیقت این است که شیعه طایفهای از مسلمین است که به واسطة مخالفتهایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است... غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمهای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هماکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین اهل سنت و شیعه موجود میباشد.) شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فیالجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است. نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: (نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند...) ابوحاتم رازی بر آن است که (شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علیبنابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته میشدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان که شیعه و یاران علی خوانده میشدند، فرمود: (بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.) از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق میشود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است. 2 قوت استنادپذیری از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلیترین شاخص تشیع به حساب میآید به ادله ذیل استناد کردهاند: الف) دلایل قرآنی: پارهای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی سیاسی اهلبیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولیالامر و نیز دهها آیة دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه (امامت) است که مبدأ آن را جعل الهی میداند و در میان فضایل از همه مهمتر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است. ب) دلایل روایی: چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان میدهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت میشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند. ج) دلایل عقلی: استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت میشود: 1.استدلالهای عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهای راجع به شرایط امام، 3.استدلالهای مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلالهای راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهرهمند نیست. بررسی مقایسهای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است. 3 مصونیتپذیری حداکثری از ویژگیهای ممتاز تشیع حداکثر مصونیتپذیری در برابر انحرافات و کژاندیشیها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزههای دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریفها و ناراستیهاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: (شیعه از نعمتهایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.) یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیرهاش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل مینمود و آنچه را که جامعه نمیتوانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل میشد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیقترین وجه بیان میگردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژیها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده میشد. در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدتهای مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربهای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است. 4 جامعیت و اجتهاد استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهرهگیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونهای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونههای اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز میکاویم: الف) اجتهاد در اهل سنت در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیلة کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیشآینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان (اجتهاد رأی) است. در اینکه (اجتهاد رأی) چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است: شافعی در کتاب معروف خود (الرساله) اصرار دارد که اجتهاد در (قیاس) است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است. بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به (قیاس) ندانسته و (استحسان) را نیز معتبر شمردهاند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است (استصلاح) یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز (تأول) یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رسالهای است که علامه سید شرفالدین به نام (النص و الاجتهاد) نگاشته است. در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کردهاند؛ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیلة کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمانها و تخمینهایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا میرود. حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا میکرد و به ویژه اگر (تأول) و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمیماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همة زمانها باید باز باشد. تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونهای تنظیم شده که پاسخگوی جزئیات بیپایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعة جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانة نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاسپردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک (هنر) لازم است و آن هنر (اجتهاد) یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانة کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است. ب) اجتهاد در شیعه بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طور کلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان (باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همة حلالها و حرامها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.) با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانونگذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة کار ویژة مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق میدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز میگوید. اینگونه از اجتهاد هیچیک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد. 5 عقلانیت از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادیترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار میسازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگیهایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بودهاند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو که گرایشهای فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع میتواند شکل گرفته باشد. در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهرهای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان میدهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایهها و پشتوانههای لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پارهای افراطیگریهای خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقلگرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقلگرا در برابر نص و حدیثگرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان مینمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و... را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و... به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسهای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن میسازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستینبار ژرفترین بحثهای عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبهها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسشهای بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترین پرسشهای خداشناختی (السئوال بدعة) ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بینظیر این آیین از پرسشهای انسان میدانند. 6 اندیشه سیاسی مضبوط از ویژگیهای تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطهمند و معیارگراست. در نظر شیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت میباشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری مییابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند. اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومتها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظامهای سلطنتی موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنیعباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم (فلتةً) برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نامهای اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی در اهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و از پی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه (قهر و غلبه) نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!! هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد. اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم میداریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) مینویسد: (امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل میشود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و (امیرالمؤمنین) خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است.) او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی میجنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، مینویسد: (نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده میشود [زیرا] عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت میگذاشت و میگفت: (نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.) امام الحرمین جوینی (متوفی 478 ه. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: (در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل میگیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت میگیرد.) قرطبی (متوفی 671 ه. ق) مینویسد: (اگر یک نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنیساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.) سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: (هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد میشود... اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر). این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است: 1 نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت میشود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد. 2 شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد میشود. 3 اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم. 7 معنویت و عرفان یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایههای بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینههای معنویای چون صحیفه سجادیه و دعاها
من یه دختر ایرانی 17 ساله مسلمان هستم که دین اسلام رو قبول دارم و آن را از بهترین ادیان الهی می دانم ولی چیزهای خیلی محدودی از آن می دانم مثل زندگی نامه محدودی از پانزده پیامبر و حضرت محمد و دوازده امام معصوم و سلمان فارسی و بلال حبشی ... من می خواهم بدانم که شیعه حضرت علی واقعا کیه؟ جایگاهش چیه؟ لطفا منو راهنمایی کنید.
من یه دختر ایرانی 17 ساله مسلمان هستم که دین اسلام رو قبول دارم و آن را از بهترین ادیان الهی می دانم ولی چیزهای خیلی محدودی از آن می دانم مثل زندگی نامه محدودی از پانزده پیامبر و حضرت محمد و دوازده امام معصوم و سلمان فارسی و بلال حبشی ... من می خواهم بدانم که شیعه حضرت علی واقعا کیه؟ جایگاهش چیه؟ لطفا منو راهنمایی کنید.
1. اطلاعات شما طبق آنچه اشاره فرموده اید ، نسبت به بسیاری از هم سنّ و سالان خودتان خوب است. امّا علم زیادش هم کم است ؛ علم سازنده ی روح آدمی است لذا هرچه بیشتر و عمیقتر ، به همان اندازه بهتر و نافعتر و سازنده تر.
2. برای شناخت مذهب شیعه و مزیّتهای خاصّ آن و همچنین شناخت شاخصه های یک شیعه ی واقعی راههای متعدّدی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود. تا ان شاء الله راهگشای مطالعات بعدی شما خواهر بزرگوار باشد.
الف) مطالعه ی تطبیقی بین مذهب شیعه و سایر مذاهب اسلامی. برای این منظور دو کتاب ( آنگاه هدایت شدم ) ، تالیف دکتر تیجانی ؛ و کتاب ( حق جو و حق شناس ) ، تالیف سیدشرف الدین موسوی عاملی بسیار مناسبند. نویسنده ی کتاب ( آنگاه هدایت شدم ) قبل از نوشتن این کتاب ، سنّی مذهب بوده که بعد ار تحقیقات طولانی سرانجام به مذهب شیعه مشرّف شده و شرح تحقیقات خود را نگاشته است. امّا کتاب ( حق جو و حق شناس ) ترجمه ای فارسی از کتاب المراجعات است. این کتاب حاصل منظره ی کتبی یکی از علمای بزرگ اهل سنّت با یکی از علمای بزرگ شیعه است. که نویسنده عالم سنّی را حق جو ، و عالم شیعه را حق شناس نامیده و مناظرات آنها را ذکر نموده است.
ب) مطالعه کتبی از علمای بزرگ شیعه که در صدد شناساندن تاریخ و اعتقادات شیعه هستند. مثل کتاب (شیعه در اسلام ) از علّامه ی طباطبایی ، ( تاریخ شیعه ) از علامه محمد حسین مظفّر و کتب شهید مطهری
ج) مطالعه ی شرح حال علما و بزرگان شیعه که شیعیان واقعی و رهروان راه نورانی اهل بیت(ع) بوده اند. شرح حال کسانی چون سلمان فارسی ، ابوذر غفاری ، مالک اشتر ، کمیل بن زیاد ، میثم تمّار ، شهدای کربلا ، شیخ مفید ، شیخ طوسی ، شیخ انصاری ، ملاصدرا ، خواجه نصیر الدین طوسی ، شهید مطهری ، حضرت امام راحل ، آقا سید علی قاضی ، آیةالله کوهستانی ، آیةالله انصاری همدانی ، شیخ رجبعلی خیّاط ، آیةالله جوادی آملی و ...
د) مطالعه کتب روایی مثل ترجمه ی نهج البلاغه و ترجمه ی تحف العقول که در کنار هزاران برکت دیگر سیمای یک شیعه واقعی نیز از آنها قابل فهم است.
3. حدیث در بیان جایگاه شیعیان حقیقی
( حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همراه پدرم به زیارت قبر شریف و منبر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم رفتیم و جمعی از اصحاب خاصّش حاضر بودند ، پدرم ایستاد و بر آنها سلام کرد، و فرمود: به خدا قسم من شما و بوی شمان و روحتان را دوست میدارم، پس شما هم با ورع و تقوا ما را در این کار یاری دهید و کوشش کنید، زیرا شما به ولایت ما نائل نمیشوید، مگر به ورع و تلاش. هر کس به امامی اقتدا کرد، باید چون او عمل نماید.
سپس فرمود: شما لشکریان خدا و پیروان او هستید ، و شما سبقت گیرندگان در ایمان و پیشروان آخرت به سوی بهشت هستید، و ما (پیشوایان) با ضمانت خدا، و پیامبرش صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بهشت را برایتان ضمانت میکنیم. شمایید پاکانید و زنهای شما پاکند، و هر زن مؤمنهای، چون حوریهای (همسر شوهر خود) خواهد شد. و چه بسیار علی علیه السّلام به قنبر میفرمود: مژده باد تو را و تو نیز به دیگران مژده بده و یقین داشته باش، که به خدا قسم پیامبرخدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در حالی از دنیا رفت، که جز شیعیان بر همه ی مردم، خشمگین بود، و آگاه باشید که هر چیزی ستون و تکیهگاهی دارد و ستون اسلام، شیعه میباشد. و هر چیزی امامی دارد و امام زمین ، زمینی است که شیعیان در آنجا ساکنند. و هر چیزی شرفی دارد و شرف دین شیعیانند.سوگند به خدا اگر امثال شماها نبودید ، اهل زمین دچار فساد و تباهی میشدند . و هر کس با ما مخالفت نماید، اگر چه اهل عبادت و کوشش باشد، مشمول این آیه است: ( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلی ناراً حامِیَةً چهرههایی در آن روز خاشع و ذلّتبارند، آنها که پیوسته عمل کرده و خسته شدهاند و در آتش سوزان وارد میگردند.) به خدا قسم اگر مخالفین ما در حق خود دعا کنند، به نفع شما به اجابت میرسد، و هر کدام از شما دعا کند، خداوند صد برابر به او عنایت خواهد کرد. و هر کس از شما عمل خیری انجام دهد، خداوند چندین برابر، که مقدارش را کسی جز او نمیداند، در نامه اعمالش ثبت میفرماید.
به خدا قسم روزهداران شما در باغهای بهشت به تفرّج میپردازند، و حاجیان و عمرهکنندگانتان، از بندگان خاصّ خدایند، و شما همگی اهل دعوت و اجابت خدایید، ترسی بر شما نیست و شما محزون نخواهید بود، همگی به بهشت میروید، مقام و درجات بالا به دست میآورید. به خدا قسم نزدیکترین افراد به عرش خدا، شیعیانند، خوشا به حالشان خداوند چه مقامهای ارجمندی بر ایشان آماده کرده است. (جدّم) حضرت امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: در حالی شیعیان ما از گور بیرون میآیند، که صورتهایشان میدرخشد و چشمهایشان روشن است، از عذاب ایمن باشند و سایر مردم هراسان باشند و هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشند.
سوگند به خدا هر گاه شیعهای به نماز ایستد، گروهی از فرشتگان اطراف او باشند و در حقش دعا کنند، تا وقتی از نماز فارغ شود، و هر چیزی جوهری دارد و جوهر فرزندان آدم، محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ما و شیعیان ما هستند، و خداوند به موسی وحی کرد که به هیچ وسیلهای مانند تقوا و ورع و چشمپوشی از محارم خدا، به من تقرب نمییابند. ) (إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص: 101 )
( حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به نوف بکائی ، که از اصحاب آن حضرت است ، فرمود: ای نوف خدا ما را از طینت نوری آفریده و شیعیان ما را از طینت ما آفرید پس هر گاه روز قیامت بیاید بما میپیوندند.
نوف می گوید عرض کردم یا امیر المؤمنین شیعیانت را برای من توصیف فرمایید. حضرت با یادآوری شیعیانش گریست و بعد فرمود: ای نوف شیعیان من به خدا مردمانی حلیم و شکیبا و عالمان به خدا و دین خدایند. به طاعت و امر خدا عمل می کنند. هدایتکنندگان به دوستی خدا و یاوران بندگان خدا و همنشین پارسایانند.
از اثر شبزندهداری رنگ چهرههایشان زرد است، چشمانشان از گریه ضعیف ، لبهایشان از ذکر خدا خشک ، شکمهاشان در اثر روزه گرفتن به پشتشان چسبیده ، و آثار خداپرستی از چهرههاشان درخشان است. قصدشان گوشهگیری از مردم بوده ، چراغهای تاریکیها باشند، و گلهای خوشبوی قبیله و فامیلشان هستند.
هیچ گاه مسلمانی را دشمن ندارند و در جستجوی عیبهای مردم نیستند شرّشان به کسی نمی رسد، شادیشان پنهان ، دلهایشان اندوهناک ، نفسهایشان عفیف و پاک و خواستههایشان سبک است. آنان از مردم در زحمت و رنجند و مردم از آنها در آسایش. پس ایشان خردمندانی هستند محزون ، و مردان نجیب و شایستهاند، ایشان رغبتکنندگان به خدا و فرارکنندگان از گناهند.
اگر حاضر شوند شناخته نمیشوند و اگر غایب شوند کسی آنان را جستجو نمی کند. اینان شیعیان پاک من و برادران گرامی من هستند. آگاه باشید که چقدر دلباخته و عاشق آنهایم.) (إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص: 144) مشابه این مطلب با تفصیل بیشتر در نهج البلاغه با نام خطبه ی همّام یا خطبه ی متّقین نیز آمده است.
4. در خاتمه مقاله ای با عنوان ( چرا تشیّع؟ ) ، از استاد حمید شاکرین ، در دو قسمت ، خدمت شما بزرگوار تقدیم می شود که امید است مفید فایده باشد.
چرا تشیّع؟(قسمت اول)
در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم میگردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پارهای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقهها خواهیم پرداخت:
یک) ملاک مسلمانی:
شاخص و ملاک اصلی مسلمانبودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بیقید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونههای مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پارهای از آیات قرآن در این باره عبارت است از:
1 لزوم پیروی از خدا و پیامبر :
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید)؛ (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.)
2 مرجعیت نهایی خدا و پیامبر:
( ... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید).
3 اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست:
(مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.)
4 بنیاد وحیانی سخن پیامبر:
(وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی ؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمیگوید، آنچه میگوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.)
اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگیبودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بودهاند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده تنظیم کنند.
دو) افتراق امت؛
امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروهها و فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمدهترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا (مکتب اهل بیت) به دلیل توصیههای مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید میورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهلبیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شدهاند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر (مکتب خلفا) هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت میداند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین میانگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید میورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: (قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)) و نزد اهل سنت عبارت است از: (قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب) بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است.
سه) عدم تکثر حقانیت:
چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقههای مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کردهاند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است.
چهار) سنجههای حقانیت:
برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقههای مختلف سنجههای خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمدهترین سنجههای حقانیت عبارتند از:
1 اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی.
2 صیانتپذیری حداکثری: یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.
3 عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.
4 عقلانیت، اعتدال، جامعنگری و دوری از تعصبها و افراط و تفریطهای دینسوز و خردستیز.
5 استقبال از پرسشهای بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی.
پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص)
پیامبر اعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونههای مختلف درباره آن سخن گفته است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته و همة فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کردهاند (راهبرد پیروی از ثقلین) یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اینباره به گونهای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمیگذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده میکنیم.
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: (ای مردم! همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید ... و دیگری اهل بیتم). در مسند احمد حنبل آمده است: (همانا من در میان شما دو جانشین قرار میدهم که یکی عظیمتر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جداییناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند). در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: (ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم).
از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه میگیریم:
1 گرانبها بودن اهل بیت:
ابن حجر مکی مینویسد: (رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید (ثَقَل) هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونهاند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمتهای الهیاند. از اینرو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.)
2 عصمت و حجیت اهل بیت
قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری مینویسد: (پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب میگردد، در حالی که پیامبر(ص) خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف اعم از اعتقادات و فروع به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند...) آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: (اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیکرد و اینکه میفرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.)
3 پایندگی تا قیامت
تعبیر به جداییناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و پیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابنحجر آورده است: ( این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند...) آیت الله مکارم شیرازی نیز مینویسد: (این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم).
4 لزوم پیروی از هر دو
اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی میکند. علامه مناوی میگوید: (در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را میمانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.)
نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانستهاند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند.
شش) کیستی اهل بیت(ع)
پیامبر(ص) در مواقع مختلف (اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کردهاند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: (خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفهام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری...) در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده میشود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده است که جز بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمیباشد. پارهای از این روایات عبارتند از:
1. (کار مردم پیوسته میگذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند) .
2. (شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است) .
3. (تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست).
4. (همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند).
5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنیاسرائیل).
6. امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش میفرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست...) .
7. (الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم) نظیر این روایات را که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است میتوان در سایر منابع مطالعه کرد.
8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: (همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همة آنان از بنیهاشمند).
9. امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: (من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی).
10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: (جانشینان و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است). پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علیابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است...)
بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کردهاند، حقانیت شیعه اثبات میشود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازدهگانه چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است.
به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پارهای از امتیازات مکتب اهلبیت(ع) را بر اساس سنجههای حقانیت بازکاویم.
سوتیترها
آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب و فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان که بسیار هم زیاد است بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد.
قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است.
پیامبر اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند.
پینوشتها:
محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1.
حشر/ 59.
نساء/ 59.
نساء/ 80.
نجم/ 30.
حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشهای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز دهها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژهای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقاتالانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است.
(الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به ... و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368.
(انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما) ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت.
ترمذی، 5/621.
ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90.
مکارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75.
آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76.
الصواعق المحرقه، ص 149.
مکارم شیرازی، همان.
فیض الغدیر، ج 2، ص 174.
علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118.
فرائد السمطین، ج 1، ص 317.
صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202.
کنزالعمال، ح 14971.
صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165.
منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338.
همان.
نهج البلاغه، خطبه 142.
کفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48).
ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4.
ینابیع الموده، ج 3، باب 77.
فرائد السمطین، ج2، ص 312.
همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و...
برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر.
چرا تشیع (قسمت دوم)
امتیازات شیعه
1 اصالت در خاستگاه
تشیع اصیلترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی مینویسد: (حقیقت این است که شیعه طایفهای از مسلمین است که به واسطة مخالفتهایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است... غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمهای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هماکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین اهل سنت و شیعه موجود میباشد.)
شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فیالجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است.
نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: (نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند...)
ابوحاتم رازی بر آن است که (شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علیبنابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته میشدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان که شیعه و یاران علی خوانده میشدند، فرمود: (بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.) از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق میشود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است.
2 قوت استنادپذیری
از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلیترین شاخص تشیع به حساب میآید به ادله ذیل استناد کردهاند:
الف) دلایل قرآنی: پارهای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی سیاسی اهلبیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولیالامر و نیز دهها آیة دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه (امامت) است که مبدأ آن را جعل الهی میداند و در میان فضایل از همه مهمتر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است.
ب) دلایل روایی: چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان میدهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت میشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند.
ج) دلایل عقلی: استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت میشود: 1.استدلالهای عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهای راجع به شرایط امام، 3.استدلالهای مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلالهای راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهرهمند نیست. بررسی مقایسهای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است.
3 مصونیتپذیری حداکثری
از ویژگیهای ممتاز تشیع حداکثر مصونیتپذیری در برابر انحرافات و کژاندیشیها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزههای دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریفها و ناراستیهاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: (شیعه از نعمتهایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.) یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیرهاش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل مینمود و آنچه را که جامعه نمیتوانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل میشد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیقترین وجه بیان میگردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژیها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده میشد.
در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدتهای مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربهای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است.
4 جامعیت و اجتهاد
استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهرهگیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونهای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونههای اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز میکاویم:
الف) اجتهاد در اهل سنت
در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیلة کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیشآینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان (اجتهاد رأی) است.
در اینکه (اجتهاد رأی) چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است:
شافعی در کتاب معروف خود (الرساله) اصرار دارد که اجتهاد در (قیاس) است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است.
بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به (قیاس) ندانسته و (استحسان) را نیز معتبر شمردهاند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است (استصلاح) یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز (تأول) یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رسالهای است که علامه سید شرفالدین به نام (النص و الاجتهاد) نگاشته است.
در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کردهاند؛ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیلة کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمانها و تخمینهایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا میرود.
حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا میکرد و به ویژه اگر (تأول) و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمیماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همة زمانها باید باز باشد.
تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونهای تنظیم شده که پاسخگوی جزئیات بیپایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعة جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانة نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاسپردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک (هنر) لازم است و آن هنر (اجتهاد) یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانة کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است.
ب) اجتهاد در شیعه
بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طور کلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان (باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همة حلالها و حرامها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.)
با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانونگذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة کار ویژة مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق میدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز میگوید. اینگونه از اجتهاد هیچیک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد.
5 عقلانیت
از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادیترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار میسازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگیهایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بودهاند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو که گرایشهای فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع میتواند شکل گرفته باشد.
در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهرهای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان میدهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایهها و پشتوانههای لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پارهای افراطیگریهای خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقلگرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقلگرا در برابر نص و حدیثگرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان مینمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و... را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و... به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسهای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن میسازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستینبار ژرفترین بحثهای عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبهها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسشهای بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترین پرسشهای خداشناختی (السئوال بدعة) ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بینظیر این آیین از پرسشهای انسان میدانند.
6 اندیشه سیاسی مضبوط
از ویژگیهای تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطهمند و معیارگراست. در نظر شیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت میباشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری مییابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند.
اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومتها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظامهای سلطنتی موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنیعباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم (فلتةً) برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نامهای اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی در اهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و از پی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه (قهر و غلبه) نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!! هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد.
اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم میداریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) مینویسد: (امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل میشود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و (امیرالمؤمنین) خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است.) او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی میجنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، مینویسد: (نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده میشود [زیرا] عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت میگذاشت و میگفت: (نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.)
امام الحرمین جوینی (متوفی 478 ه. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: (در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل میگیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت میگیرد.)
قرطبی (متوفی 671 ه. ق) مینویسد: (اگر یک نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنیساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.)
سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: (هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد میشود... اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر). این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است:
1 نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت میشود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد.
2 شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد میشود.
3 اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم.
7 معنویت و عرفان
یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایههای بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینههای معنویای چون صحیفه سجادیه و دعاها
- [سایر] گفته میشود که اگر کسی هنگام صلوات کلمه (آل محمد) را نگوید مرتکب گناه میشود. این را میدانم که سیوطی در تفسیر خود از بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه نقل میکند که مردی به پیامبر عرضه داشت: سلام بر تو را میدانیم؛ اما صلوات بر تو چگونه است؟ پیامبر فرمود: (بگو اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید). سیوطی افزون بر این حدیث، هیجده حدیث دیگر را نقل کرده که همه آنها دلالت میکند هنگام صلوات، آل محمد نیز باید افزوده شود. به نقل ابن حجر در صواعق، پیغمبر اکرم(ص) از اینکه مؤمنان بر او صلوات ناقص بفرستند و فقط بگویند: (اللهم صل علی محمد)، نهی کرده و سفارش فرموده است که هنگام صلوات بگویید: (اللهم صل علی محمد و آل محمد). روایات شیعه هم در اینباره بسیار فراوان است. لطفاً جواب کلامی و فلسفی بدهید و از ذکر احادیث راجع به حتمی بودن صلوات بر آل محمد از روایات شیعه و سنی خودداری شود؛ چون تمام آنها را میدانم.
- [سایر] در حدیبیه بعد از امضای صلح نامه توسط پیامبر اکرم (ص) عمر به پیامبر (ص) گفته بود: (مگر ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ پس چرا باید ذلت و خواری را در دین خود بپذیریم؟) عمر و همه دیگر اصحاب آماده بودند تا آخرین قطره خونشان برای تحقق رؤیای پیامبر در خصوص فتح مکه جنگ کنند و لذا آمادگی خود را با این جملات برای دفاع از پیامبر اعلام کرد. ولی شما شیعیان می خواهید از این مسئله یک نتیجه گیری شیطانی کنید که عمر به پیامبر اکرم (ص) گفت که هیچگاه به این اندازه در نبوت پیامبر شک نکرده بودم؟) عمر هیچگاه نه توسط رسول خدا (ص) و نه توسط هیچکدام از دیگر اهل بیت مورد این اتهام که در نبوت پیامبر شک کرده است، قرار نگرفته است. اگر واقعاً اینطور بود چرا علی رضی الله عنه او را با خوشوقتی برای همسری دختر محبوبش ام کلثوم پذیرفت؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را بدهید نه اینکه تیرهای تو خالی اتهام را بی هدف پرتاب کنید چرا که کاری بیهوده است و وقت خو را تلف می کنید همچنان که تا کنون تلف کرده اید و می بینید شیعیان با همه تلاشی که می کنند، فرقه ای منزوی هستند که در صدد جمعیت آنها نسبت به کل مسلمین از 9% تجاوز نمی کند! عمر به خاطر اشتیاقی که از دفاع پیامبر داشت، این حرف را زده بود. اگر بخواهیم تحلیل های شما را بپذیریم ، پس باید بگوییم که علی رضی الله عنه نیز در برابر رسول خدا نافرمانی نموده چرا که در همین ماجرای حدیبیه وقتی پیامبر خدا به وی امر فرمود که جمله محمد رسول الله (ص) را از صلح نامه حذف نماید، ایشان عرض کرد: ( به خدا قسم! من آن را پاک نخواهم کرد!) آنگاه رسول خدا صلح نامه را خودشان گرفتند و جمله را حذف کردند و فرمودند: (به خدا قسم من رسول خدا هستم حتی اگر شما (کفار) به آن ایمان نداشته باشید.)
- [سایر] در حدیثی آمده: (عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی یَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِعَشَرَةِ أَیَّامٍ... فَقَالَ ع یَا سَلْمَانُ ائْتِ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّهَا إِلَیْکَ مُشْتَاقَةٌ تُرِیدُ أَنْ تُتْحِفَکَ بِتُحْفَةٍ قَدْ أُتْحِفَتْ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ... قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَهَرْوَلْتُ إِلَی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص فَإِذَا هِیَ جَالِسَةٌ وَ عَلَیْهَا قِطْعَةُ عَبَاءٍ إِذَا خَمَّرَتْ رَأْسَهَا انْجَلَی سَاقُهَا وَ إِذَا غَطَّتْ سَاقَهَا انْکَشَفَ رَأْسُهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیَّ اعْتَجَرَتْ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنِی بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی ص قُلْتُ حَبِیبَتِی أ أجفاکم [لَمْ أَجْفُکُمْ] قَالَتْ فَمَهْ اجْلِسْ وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَکَ... فَقَالَتْ لِی یَا سَلْمَانُ أَفْطِرْ عَلَیْهِ عَشِیَّتَکَ فَإِذَا کَانَ غَداً فَجِئْنِی بِنَوَاهُ...). طبق این حدیث اولاً حضرت فاطمه دلش برای سلمان که یک نامحرم است تنگ شده و مشتاق دیدار او بود. چرا؟! البته اینجا نمیخواهم عصمت آنحضرت را نعوذ بالله نفی کنم. اما چرا زنی که اسوه عفّت و حیا است و حتی در برابر نابینا حجاب را رعایت میکند اینجا دلتنگ و مشتاق دیدار یک نامحرم شده!؟ هر چند آن نامحرم شخصی مثل جناب سلمان باشد. ثانیاً جناب سلمان اینجا میفرماید هر وقت حضرت عبایش را روی سرش میکشید ساق پایش پیدا میشد و هر وقت ساق پایش را میپوشاند سرش پیدا میشد. یعنی اینجا جناب سلمان هم سر حضرت را دیده هم ساق پایش را. چرا؟! یا مثلاً در مواردی داریم که جناب سلمان از طرف پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) مأمور میشد بیاید در خانه و مطلبی را به حضرت فاطمه بگوید. خوب آیا در این حالت نمیشد از طریق دیگری این مطلب را به حضرت منتقل کرد که تخاطب دو تا نامحرم پیش نیاید؟!!!
- [سایر] آیا مقام امام زمان(عج) از سایر امامان و یا پیامبر بالاتر است؟ چرا که میگویند امام زمان آگاه به همه احوال ما هست لیکن پیامبر اکرم(ص) و دیگر امامان(ع) با همه بزرگی آگاه به احوال همه نبودند حتی در آیهای از قرآن آمده است که ای پیامبر به مردم بگو من غیب نمیدانم (البته مگر آنچه خدا بخواهد). یا امام حسین و دیگر امامان که از طریق نامه نگاری از احوال امت با خبر بودند، منظورم موارد خاص نیست. سؤالم این است که امام زمان نیز (بلا تشبیه) مانند خداوند که آگاه و عالم به همه احوال و امور ماست در هر لحظه، ایشان نیز همین طور هستند؟
- [سایر] در کتاب وسایل الشیعه حدیثی از امیرالمومنین نقل شده که متن آن این است عن علی (علیهم السلام) قال: حرم رسول الله (صلی الله علیه وآله) یوم خیبر لحوم الحمر الاهلیة ونکاح المتعة در این روایت امده که پیامبر متعه یا همان صیغه را حرام کرده است صاحب کتاب این حدیث را قبول کرده و می گوید امیرالمومنین تقیه کرده است لطفا نظر خود را درباره این روایت بیان کنید؟
- [سایر] این حدیث معروفی که میگویند یک عده از اهل خراسان آمدند حضرت رضا(ع) را ببینند و گفتند شیعه هستیم حضرت راهشان ندادند تا بعد از دو ماه که گفتند محبیم؛ آنحضرت اجازه دادند. من هر چه گشتم در منابع معتبر نیافتم تنها در دو جا قریب به این مضمون بود: 1. بحارالانوار: آنهم از امام عسکری(ع): الإحتجاج بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ(ع) قَالَ: قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَی الرِّضَا(ع) وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَمَنَعَهُمْ أَیَّاماً ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ وَیْحَکُمْ إِنَّمَا شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ. 2. در المناقب: (قالوا ذاک قال الإمام صلوات الله علیه: الآن مرحبا بکم یا إخوانی و أهل ودّی، ارتفعوا حتّی ألزقهم بنفسه، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: کم مرّة حجبتم؟ ...).
- [سایر] چرا شیعه از امام علی و امام حسین(ع) نسبت به پیامبر خدا(ص) بیشتر یادآوری میکند و اهتمام بیشتری به آنها دارد؟ وقتی به زیارات شیعه نگاه میکنیم میبینیم زیارات پیامبر از ائمه کمتر است. همچنین هنگامی که به اعمال مستحب شب معراج توجه میکنیم میبینیم زیارت امام علی(ع) بیشتر است با توجه به اینکه این حادثه مربوط به رسول الله(ص) است؟
- [سایر] اگر حضرت یعقوب(ع) به حضرت یوسف(ع) آنگونه محبت نمیکرد، برادرانش به گناه نمیافتادند و اگر پیامبر اکرم(ص) به امام علی(ع) محبت بسیار نمیکرد - هر چند میدانم که هیچ عملی از پیامبر سر نمیزند مگر آنکه وحی الهی باشد- آنگاه مخالفانش به این بزرگوار حسادت نمیکردند. آیا میتوان گناه ایشان را به پای این ابراز محبتها انداخت؟
- [سایر] در کتب احادیث اهل سنت در خصوص امامان جست و جویی انجام دادم و هیچ چیزی ندیدم. حال بفرمایید که چگونه شیعیان بیان می دارند که امامان از جمله اهل البیت هستند؟ آیا این دوازده امام و حضرت محمد (ص) و نیز دختر پیامبر (ص) و در کل آنها همسر بزرگوار پیامبر (ص) را از اهل البیت مستثنا می کنند؟ در کتب معتبر و قابل اطمینان اهل سنت هیچ نامی از صادق و کاظم یا هادی و دیگران را ندیدم که به آنها امام خطاب شده باشد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا این نظر فقهی مورد قبول حضرتعالی هست که هر شخص باید به امام زمان خود اقتدا کند به اینگونه که امام حسین (علیه السلام) در زمان مولا علی (علیه السلام) و حضرت امام حسن (علیه السلام) به این دو امام زمان خود اقتدا کرده و مردم دوره هر امام به امام زمان خود به این علت است که مقام حضرت سلمان از ابوذر بالاتر و حضرت مقداد از سلمان بالاتر زیرا به میزان اقتدا و اطاعت از امام زمان خود دارای درجه ای از ایمان می باشند بنابر این ما باید در زمان غیبت مولا صاحب الزمان (عج) به ایشان اقتدا کرده و در پس پرده غیبت سطح فکری فرهنگی مذهبی خود را بالا برده و خود و به طبع مردم و جامعه را آماده ظهور کنیم؟ اگر این نظر را قبول ندارید لطفا دلایل خود را بیان نمایید؟ با توجه به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مقدمه صحیفه سجادیه که هر قیامی تا قبل از قیام قائم آل محمّد(ص) بر اندوه ما و شیعیان ما می افزاید و در طوفان بلا هلاک می شود، نظریه فقهی سوال اول تعمیم داده نمی شود زیرا نمونه بارز آن انقلاب ما می باشد که بسیاری از شیعیان در جریان انقلاب و بعد از ان در 8 سال جنگ به شهادت رسیده و مسلماً قلب مولا صاحب الزّمان (عج) را به درد آورده و حال نیز به حقوق اشخاص منتقد تجاوز و به آنان برچسب بی دینی زده می شود که این عمل بدینجا رسیده که خیل عظیمی از مردم دین گریز و بعضاً منکر امام زمان (عج) شده اند و مطمئناً این نیز قلب امام زمان(ع) را به درد می آورد. آخر این انقلاب چه ثمره ایی داشت برای ما؟ لطفاً منطقاً جواب دهید؟ اگر این نظریه ها را رد می کنید پس حال که مردم به خیابانها آمده اند کار درستی است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مشرک یعنی افرادی که خدایی غیر از خدای یگانه را بپرستند (بت پرست) یا برای خدا شریک قائل باشند و دو یا چند خدا را بپرستند، نجس می باشند ولی کسانی که وحدت خدای سبحان را قبول دارند و یکی از پیامبران الهی را قبول داشته باشند (یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صابئیان) پاک می باشند. و اهل کتاب اگر به واسطه تحریف در دین خود مشرک شده باشند حکم سایر مشرکین را دارند و نجس می باشند و همچنین کسانی که بی دین بوده و هیچ خدایی را قبول ندارند نجس می باشند. ناصبی ها نیز که دشمن ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند نجس می باشند. خوارج و نیز مسلمانانی که مشرک شده باشند و حضرت علی(علیه السلام) را خدا بدانند یا یکی از ضروریات دین را انکار کنند به نحوی که به انکار خدا و رسول خدا برگردد نجس می باشند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در شرع مقدس اسلام غسلهایی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه؛ و اول وقت آن بعد از طلوع فجر روز جمعه است و بهتر آن است که نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد مستحب است پس از ظهر تا غروب به جا آورد و بنا بر احتیاط در آن نیت ادا و قضا نکند و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد و کسی که میداند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد، میتواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریِکَ لَهُ، وأَنَّ مُحَّمداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمّدٍ و آلِ مُحمّدٍ، واجْعَلنی مِنَ التَّوابینَ، واجْعَلْنی من المُتطَهّرِینَ). 2 - غسل شب اول و هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان و در شب بیست و سوم غسل دیگری هم در آخر شب مستحب است. 3 - غسل روز عید فطر و عید قربان؛ و وقت آن پس از اذان صبح است و اگر بخواهند بعد از ظهر تا غروب غسل کنند بهتر آن است که به قصد رجاء انجام دهند و مستحب است آن را پیش از نماز عید به جا آورند. 4 - غسل شب عید فطر؛ و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است که در اول شب به جا آورده شود. 5 - غسل روز هشتم و نهم ذی حجه و در روز نهم بهتر آن است که آن را در هنگام زوال آفتاب به جا آورد. 6 - غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل دادهاند رسانده باشد. 7 - غسل برای نماز حاجت. 8 - غسل احرام؛ احتیاط استحبابی مؤکّد در انجام غسل احرام است (تفصیل احکام آن در مناسک حج آمده است). 9 - غسل ورود حرم مکه مکرّمه؛ چه قبل از ورود حرم انجام دهد، چه بعد از ورود حرم، یا در مکه، یا در منزل خود در مکه. 10 - غسل ورود شهر مکه مکرّمه. 11 - غسل زیارت خانه کعبه. 12 - غسل طواف خانه خدا. 13 - غسل دخول کعبه. 14 - غسل برای نحر و ذبح و حلق. 15 - غسل ورود حرم مدینه منوره. 16 - غسل ورود شهر مدینه منوره. 17 - غسل وارد شدن مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله. 18 - غسل وداع قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله. 19 - غسل برای مباهله با خصم. 20 - غسل دادن بچهای که تازه به دنیا آمده. 21 - غسل برای استخاره. 22 - غسل برای استسقاء. 23 - غسل توبه. 24 - غسل زیارت حضرت سید الشهداء علیهالسلام هر چند از دور باشد. 25 - غسل وداع زیارت حضرت سید الشهداء علیهالسلام.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از آنکه به اندازة رکوع خم شود یادش بیاید ، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید ، مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید ، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید . ترجمة نماز 1- ترجمة سورة حمد بسم الله الرحمن الرحیم ، یعنی : ابتدا می کنم به نام خداوندی که در دنیا بر مومن و کافر رحم میکند و در آخرت بر مومن رحم می نماید . الحمدلله رب العالمین یعنی : ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندة همه موجودات است . الرحمن الرحیم یعنی : در دنیا بر مومن و کافر و در آخرت بر مومن رحم می کند . مالک یوم الدین یعنی : پادشاه وصاحب اختیار روز قیامت است . ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی : فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو کمک می خواهیم . اهدنا الصراط المستقیم یعنی : هدایت کن ما را به راه راست در جزئیات زندگی تا طوری گام بر داریم که از دین اسلام منحرف نشویم . صراط الذین انعمت علیهم یعنی : به راه کسانی که به آنان نعمت دادی که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند . غیر المغضوب علیهم و لاالضالین یعنی : نه به راه کسانی که غضب کرده ای برایشان و نه آن کسانی که گمراهند . 2 – ترجمة سورة قل هو الله احد بسم الله الرحمن الرحیم . قل هو الله احد یعنی : بگو ای محمد ( ص ) که خداوند ، خدائی است یگانه . الله الصمد یعنی : خدائی که از تمام موجودات بی نیاز است . لم یلد و لم یولد ، فرزند ندارد و فرزند کسی نیست . ولم یکن له کفوا احد یعنی : هیچ کس از مخلوقات ، مثل او نیست . 3 – ترجمة ذکر رکوع و سجود و ذکرهائی که بعد از آنها مستحب است . سبحان ربی العظیم و بحمده یعنی : پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم ، سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی : پروردگار من که از همه کس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم ، سمع الله لمن حمده یعنی : خدا بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش می کند ، استغفر الله ربی و اتوب الیه یعنی : طلب آمرزش و مغفرت می کنم از خداوندی که پرورش دهندة من است و من به طرف او بازگشت می نمایم بحول الله و قوته اقوم و اقعد یعنی : به یاری خدای متعال و قوة او بر می خیزم و می نشینم . 4 –ترجمة قنوت لا اله الا الله الحلیم الکریم یعنی : نیست خدائی سزاورتر پرستش مگر خدای یکتای بی همتائی که صاحب حلم و کرم است ، لا اله الا الله العلی العظیم یعنی : نیست خدائی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتائی که بلند مرتبه و بزرگ است . سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع یعنی : پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است . و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم . یعنی : پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و مابین آنها است و پروردگار عرش بزرگ است . و الحمد لله رب العالمین ، یعنی : حمد وثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندة تمام موجودات است . 5 – ترجمة تسبیحات اربعه سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اکبر ، یعنی : پاک و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدائی سزاوار پرستش ، مگر خدای بی همتا و بزرگتر است از اینکه او را وصف کنند . 6 – ترجمة تشهد و سلام الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له ة یعنی : ستایش مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یگانه است و شریک ندارد . واشهد ان محمداً عبده و رسوله ، یعنی : شهادت می دهم که محمد – صلی الله علیه و آله – بندة خدا و فرستادة اوست . اللهم صل علی محمد و آل محمد ، یعنی : خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد . و تقبل شفاعته وارفع درجته یعنی : قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجة آن حضرت را نزد خود بلند کن . اسلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته ،یعنی : سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد . اسلام علینا و علی عبادالله الصالحین ، یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و نمام بندگان خوب او . السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ، یعنی : سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مومنین باد تعقیب نماز
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از آن که به اندازه رکوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید. ترجمه نماز 1 - ترجمه سوره حمد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم)؛ یعنی ابتدا میکنم به نام خداوندی که در دنیا بر مؤمن و کافر رحم میکند و در آخرت بر مؤمن رحم مینماید. (الحَمْدُ للَّهِ ربِّ العالَمین)؛ یعنی ثنا مخصوص خداوند است که پروردگار همه موجودات است. (الرَّحْمنِ الرَّحیم)؛ یعنی در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم میکند. (مالکِ یَوْمِ الدینِ)؛ یعنی صاحب اختیار روز قیامت است. (إیّاک نَعْبُدُ وإیاک نَسْتَعین)؛ یعنی فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک میخواهیم. (اهْدنا الصِّراطَ المُسْتَقیم)؛ یعنی هدایت کن ما را به راه راست (که آن دین اسلام است). (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم)؛ یعنی به راه کسانی که به آنان نعمت دادی (که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند). (غَیْرِ الْمَغْضُوبَ عَلَیْهِم وَ لا الضَّالِّین)؛ یعنی نه کسانی که بر ایشان غضب شده و نه گمراهان. 2 - ترجمه سوره (قل هو اللَّه احد) (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم) (قُلْ هو اللَّه أَحَد)؛ یعنی بگو (ای محمد صلی الله علیه و آله ) که خداوند، خداییست یگانه. (اَللَّهُ الصَّمَد)؛ یعنی خدایی که از تمام موجودات بینیاز است. (لَمْ یَلِدْ وَ لَمَ یُولَد)؛ یعنی فرزند ندارد و فرزند کسی نیست. (وَ لَمْ یَکُنْ لَه کُفُواً اَحَد)؛ یعنی هیچ کس از مخلوقات مثل او نیست. 3 - ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است: (سُبحانَ ربِّیَ العظیمِ وبِحَمْدِهِ)؛ یعنی پروردگار بزرگم را از هر عیب و نقصی پاک و منزه میخوانم و مشغول ستایش او هستم. (سُبحانَ ربِّیَ الأعْلی وبِحَمْدِهِ)؛ یعنی پروردگارم را که از هر کس بالاتر است، از هر عیب و نقصی پاک و منزه میخوانم و مشغول ستایش او هستم. (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)؛ یعنی خداوند بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش میکند. (أسْتَغْفِرُ اللَّهَ ربّی وأتوبُ إلیهِ)؛ یعنی طلب آمرزش و مغفرت میکنم از خداوند که پروردگار من است و توبه کرده، به سوی او باز میگردم. (بحولِ اللَّهِ وقُوَّتِهِ أقومُ وأَقْعُدُ)؛ یعنی به یاری خدای متعال و قوه او برمیخیزم و مینشینم. 4 - ترجمه قنوت (لا إِلهَ إلّا اللَّهُ الحلیمُ الکَریمُ)؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) (خداوند یکتای بیهمتا) که بردبار و بزرگوار است. (لا إِلهَ إلّا اللَّهُ العَلِیُّ العَظِیمُ)؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) که بلند مرتبه و بزرگ است. (سُبحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ ورَبِّ الأرضینَ السَّبْعِ)؛ یعنی پاک و منزه است خداوند که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. (وما فیهِنَّ وما بَیْنَهُنَّ ورَبِّ العَرْشِ العَظیم)؛ یعنی پروردگار هر چه در آسمانها و زمینها و مابین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. (وَالحمدُ للَّهِ ربِّ العالَمینَ) یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوند است که پروردگار تمام موجودات است. 5 - ترجمه تسبیحات اربعه (سُبْحانَ اللَّهِ و الحَمْدُ للَّهِ ولا إله إلّا اللَّه و اللَّه أکبر)؛ یعنی پاک و منزه است (اللَّه) و ثنا مخصوص (اللَّه) است و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) و بزرگتر است (اللَّه) از این که به وصف آید. 6 - ترجمه تشهد و سلام (اَلحَمْدُ للَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه)؛ یعنی ستایش مخصوص (اللَّه) است و شهادت میدهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر (اللَّه) که یگانه است و شریک ندارد. (وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ ورَسُولُهُ)؛ یعنی شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده او است (اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ محمَّد)؛ یعنی خدایا رحمت فرست بر محمد و آل محمد. (وتَقبَّلْ شَفاعَتَهُ وارْفَعْ دَرَجَتهُ)؛ یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را (نزد خود) بلند کن. (السّلامُ علیکَ أیّها النَّبیُّ ورحمةُ اللَّه وبرکاتُهُ)؛ یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد (السّلامُ عَلَیْنا وعلی عِبادِ اللَّهِ الصّالحینَ)؛ یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السّلامُ عَلَیْکُمْ ورحمةُ اللَّه وبرکاتُهُ)؛ یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. تعقیب نماز
- [آیت الله سیستانی] در شرع مقدس اسلام غسلهای مستحب زیاد است ، و از آن جمله است : 1 غسل جمعه : و وقت آن بعد از اذان صبح است تا غروب آفتاب ، و بهتر آن است که نزدیک ظهر بجا آورده شود ، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر آن است که بدون نیّت اداء و قضاء تا غروب بجا آورد ، و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد . و کسی که میداند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد می تواند روز پنجشنبه ، یا شب جمعه غسل را رجأً انجام دهد . و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید : (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُه ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجْعَلْنِی مِنَ التَّوّابِینَ وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهّرِینَ) . 2 7 غسل شب اول و هفدهم ، و نوزدهم ، و بیست و یکم ، و بیست و سوم ، و بیست و چهارم ماه رمضان . 8 9 غسل روز عید فطر و عید قربان ، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب ، و بهتر آن است که آن را پیش از نماز عید بجا آورند . 10 11 غسل روز هشتم و نهم ذیحجه ، و در روز نهم بهتر آن است که آن را در وقت ظهر بجا آورد . 12 غسل کسی که جائی از بدنش را به بدن میّتی که غسل دادهاند رسانده باشد . 13 غسل احرام . 14 غسل دخول حرم مکه . 15 غسل دخول مکه . 16 غسل زیارت خانه کعبه . 17 غسل دخول کعبه . 18 غسل برای نحر و ذبح . 19 غسل برای حلق . 20 غسل داخل شدن حرم مدینه منوّره . 21 غسل داخل شدن مدینه منوّره . 22 غسل داخل شدن مسجد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم . 23 غسل وداع قبر مطهّر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم . 24 غسل برای مباهله با خصم . 25 غسل دادن بچّهای که تازه به دنیا آمده . 26 غسل برای استخاره . 27 غسل برای استسقاء .
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در شرع مقدس اسلام غسلهائی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیت اداء و قضاء تا غروب به جا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد. و کسی که می داند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد. و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد و اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین. 2 - غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان. 3 - غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورند و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورند. 4 - غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورده شود. 5 - غسل روز هشتم و نهم ذیحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر به جا آورد. 6 - غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمدا نخوانده در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد. 7 - غسل کسی که جائی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده باشد. 8 - غسل احرام. 9 - غسل دخول حرم. 10 - غسل دخول مکه. 11 - غسل زیارت خانه کعبه. 12 - غسل دخول کعبه. 13 - غسل برای نحر و یا ذبح و حلق. 14 - غسل داخل شدن مدینه منوره. 15 - غسل داخل شدن حرم پیغمبر (ص). 16 - غسل وداع قبر مطهر پیغمبر (ص). 17 - غسل برای مباهله با خصم. 18 - غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده. 19 - غسل برای استخاره. 20 - غسل برای استسقاء. 21 - غسل شب نیمه شعبان. 22 - غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در کسوف. 23 - غسل توبه.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.