چرا خدا انسان را در علم محدود کرده است؟
چرا خدا انسان را در علم محدود کرده است؟ باید گفت به طور مسلم ظرفیت علمی انسان بسیار زیاد است به طوریکه این ظرفیت پر شدنی نیست. از طرف دیگر در شرایط عادی هر اندازه هم که انسان به معلومات خود بیفزاید باز مطالبی برای اموختن وجود دارد که البته معلوماتی که انسان به صورت بالفعل انسان دارد نسبت به علوم بی انتهای خداوندی چیزی به حساب نمی اید . ( وما اوتیتم من العلم الا قلیلا)(اسراء /85 ) در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله‌ علیه و آله آمده است : ( منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال ) . یعنی دو گرسنه هرگز سیر نمی‌شوند : یکی جوینده علم و دیگر جوینده ثروت ، هرچه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان بیشتر می‌گردد . معلوم میشود بی نهایت طلبی در انسان حکایت از ظرفیتی بی نهایت در وجود خود او دارد . خوب است این مطلب را از زبان استاد مطهری پی گیریم . شهید مطهری ظرفیت بی پایان علمی انسان را اینطور تحلیل می کند : (اگر ما بتوانیم علمی را از غیر مجرای این ابزارهای مادی که کهنه و فرسوده‌ می‌شوند بگیریم ( مثلا از طریق الهام الهی ) ، ممکن است بی‌نهایت معلومات‌ بگیریم . به قول( بعضی از عرفاء ) یک پیغمبر می‌تواند بی‌نهایت معلومات را داشته‌ باشد ، ما هم می‌توانیم داشته باشیم ، روح ما هم آن ظرفیت را دارد ولی‌ چون از طریق چشم و گوش و اعصاب و . . . می‌خواهیم بگیریم زمان و تدریج‌ می‌خواهد و اینها کهنه و فرسوده می‌شوند و طبعا قدرت یادگیری ما آنقدر زیاد نیست ، [ بنابراین ] آن خزانه ناقص می‌ماند و خیلی رشد نمی‌کند ، و اگر بتوانیم از طریق الهام و اشراق بگیریم و زحمت و فشاری روی مغز و اعصاب ما وارد نیاید ، ممکن است علم بی‌نهایت بگیریم . به اصطلاح مغز و مخ فقط یک آلت ارتباط با ظرفیت واقعی‌ است ، و ظرفیت واقعی معلومات و اندیشه‌ها ( یعنی آن حالتی که ما حضورا احساس می‌کنیم ) در خود ماست و خود ما غیر از مغز هستیم . ضرورتی ندارد هر چیزی که ما یاد می‌گیریم یک جایی از مغز را پر کرده باشد و پرونده‌اش‌ فقط در همان جا ثبت و ضبط شده باشد . آنوقت چون روح انسان را محدود نمی‌دانند ، به این معنا که آن را دارای ابعاد معینی نمی‌دانند که پر بشود ، می‌گویند آن یک موجود قابل رشد است و رشدش هم حد معین ندارد . این‌ است که می‌گویند پر شدن ، دیگر در آن معنی ندارد ، بلکه در عین اینکه مغز انسان خسته می‌شود و انسان که پیر می‌شود قدرت یادگیری‌اش کم می‌شود ولی ان ظرفیت نا محدود همچنان وجود دارد . امیرالمؤمنین فرمود که پیغمبر در لحظات آخر برای من در یک آن و در یک لحظه هزار در از علم باز کرد که از هر دری هزار در باز می‌شود . این مسلم از یک مجرای دیگری غیر از مجرای شنیدن و گفتن بوده ، و الا با شنیدن و گفتن بالاخره در یک مدت معین و در یک لحظه این قدر امکان ندارد که ( معلومات کسب شود ) ...چون ظرف علم گنجایشش مساوی است با مظروفش ، اینجا ظرف و مظروف یک چیز است .) یک جمله‌ای هم خود حضرت امیر در نهج البلاغه‌ دارد که از این نظر جمله جالبی است . ایشان می‌گویند : ( کل وعاء یضیق‌ بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به ) ( نهج البلاغه ، حکمت . 205 ) . خاصیت هر ظرفی این‌ است که وقتی مظروف را در آن بریزند دائما گنجایش کمتر می‌شود . ( یضیق بما جعل فیه ) یعنی ضیقش بیشتر می‌شود ، مقصود این است که‌ گنجایش آن کمتر می‌شود . معلوم است که اگر ما در یک ظرفی ولو آن ظرف‌ به اندازه اقیانوس باشد چیزی بریزیم ، ولو مظروف ما به اندازه یک لیتر آب باشد ، به اندازه یک لیتر آب از گنجایشش کاسته شده است ، مگر ظرف علم که هر چه مظروف ، بیشتر در آن بریزند گنجایشش بیشتر می‌شود ، چون ظرف علم گنجایشش مساوی است بامظروفش ، اینجا ظرف و مظروف یک چیز است . تقریبا مثل مکان و جسم است که مکان قبل از جسم وجود ندارد ، جسم که به‌ وجود بیاید مکان به وجود آمده است . قبلا در روح ما واقعا یک گنجایشی مثل ظروف مکانی وجود ندارد که منتظر است علمی در آن ریخته‌ شود . آن عنصری که اسمش عنصر روحی است ، یک موجودی است که هر مقدار معلومات بر آن اضافه شود ، خود آن است که دارد بزرگ می‌شود و رشد می‌کند و ظرفیتش برای رشد و توسعه و بزرگ شدن و برای اینکه معلومات بر آن اضافه شود ، یک ظرفیت محدودی نیست . (معاد ص 165)
عنوان سوال:

چرا خدا انسان را در علم محدود کرده است؟


پاسخ:

چرا خدا انسان را در علم محدود کرده است؟

باید گفت به طور مسلم ظرفیت علمی انسان بسیار زیاد است به طوریکه این ظرفیت پر شدنی نیست. از طرف دیگر در شرایط عادی هر اندازه هم که انسان به معلومات خود بیفزاید باز مطالبی برای اموختن وجود دارد که البته معلوماتی که انسان به صورت بالفعل انسان دارد نسبت به علوم بی انتهای خداوندی چیزی به حساب نمی اید . ( وما اوتیتم من العلم الا قلیلا)(اسراء /85 )
در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله‌ علیه و آله آمده است : ( منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال ) . یعنی دو گرسنه هرگز سیر نمی‌شوند : یکی جوینده علم و دیگر جوینده ثروت ، هرچه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان بیشتر می‌گردد .
معلوم میشود بی نهایت طلبی در انسان حکایت از ظرفیتی بی نهایت در وجود خود او دارد .
خوب است این مطلب را از زبان استاد مطهری پی گیریم .
شهید مطهری ظرفیت بی پایان علمی انسان را اینطور تحلیل می کند :
(اگر ما بتوانیم علمی را از غیر مجرای این ابزارهای مادی که کهنه و فرسوده‌ می‌شوند بگیریم ( مثلا از طریق الهام الهی ) ، ممکن است بی‌نهایت معلومات‌ بگیریم . به قول( بعضی از عرفاء ) یک پیغمبر می‌تواند بی‌نهایت معلومات را داشته‌ باشد ، ما هم می‌توانیم داشته باشیم ، روح ما هم آن ظرفیت را دارد ولی‌ چون از طریق چشم و گوش و اعصاب و . . . می‌خواهیم بگیریم زمان و تدریج‌ می‌خواهد و اینها کهنه و فرسوده می‌شوند و طبعا قدرت یادگیری ما آنقدر زیاد نیست ، [ بنابراین ] آن خزانه ناقص می‌ماند و خیلی رشد نمی‌کند ، و اگر بتوانیم از طریق الهام و اشراق بگیریم و زحمت و فشاری روی مغز و اعصاب ما وارد نیاید ، ممکن است علم بی‌نهایت بگیریم . به اصطلاح مغز و مخ فقط یک آلت ارتباط با ظرفیت واقعی‌ است ، و ظرفیت واقعی معلومات و اندیشه‌ها ( یعنی آن حالتی که ما حضورا احساس می‌کنیم ) در خود ماست و خود ما غیر از مغز هستیم . ضرورتی ندارد هر چیزی که ما یاد می‌گیریم یک جایی از مغز را پر کرده باشد و پرونده‌اش‌ فقط در همان جا ثبت و ضبط شده باشد . آنوقت چون روح انسان را محدود نمی‌دانند ، به این معنا که آن را دارای ابعاد معینی نمی‌دانند که پر بشود ، می‌گویند آن یک موجود قابل رشد است و رشدش هم حد معین ندارد . این‌ است که می‌گویند پر شدن ، دیگر در آن معنی ندارد ، بلکه در عین اینکه مغز انسان خسته می‌شود و انسان که پیر می‌شود قدرت یادگیری‌اش کم می‌شود ولی ان ظرفیت نا محدود همچنان وجود دارد .
امیرالمؤمنین فرمود که پیغمبر در لحظات آخر برای من در یک آن و در یک لحظه هزار در از علم باز کرد که از هر دری هزار در باز می‌شود . این مسلم از یک مجرای دیگری غیر از مجرای شنیدن و گفتن بوده ، و الا با شنیدن و گفتن بالاخره در یک مدت معین و در یک لحظه این قدر امکان ندارد که ( معلومات کسب شود ) ...چون ظرف علم گنجایشش مساوی است با مظروفش ، اینجا ظرف و مظروف یک چیز است .)
یک جمله‌ای هم خود حضرت امیر در نهج البلاغه‌ دارد که از این نظر جمله جالبی است . ایشان می‌گویند : ( کل وعاء یضیق‌ بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به ) ( نهج البلاغه ، حکمت . 205 ) . خاصیت هر ظرفی این‌ است که وقتی مظروف را در آن بریزند دائما گنجایش کمتر می‌شود . ( یضیق بما جعل فیه ) یعنی ضیقش بیشتر می‌شود ، مقصود این است که‌ گنجایش آن کمتر می‌شود . معلوم است که اگر ما در یک ظرفی ولو آن ظرف‌ به اندازه اقیانوس باشد چیزی بریزیم ، ولو مظروف ما به اندازه یک لیتر آب باشد ، به اندازه یک لیتر آب از گنجایشش کاسته شده است ، مگر ظرف علم که هر چه مظروف ، بیشتر در آن بریزند گنجایشش بیشتر می‌شود ، چون ظرف علم گنجایشش مساوی است بامظروفش ، اینجا ظرف و مظروف یک چیز است . تقریبا مثل مکان و جسم است که مکان قبل از جسم وجود ندارد ، جسم که به‌ وجود بیاید مکان به وجود آمده است . قبلا در روح ما واقعا
یک گنجایشی مثل ظروف مکانی وجود ندارد که منتظر است علمی در آن ریخته‌ شود . آن عنصری که اسمش عنصر روحی است ، یک موجودی است که هر مقدار معلومات بر آن اضافه شود ، خود آن است که دارد بزرگ می‌شود و رشد می‌کند و ظرفیتش برای رشد و توسعه و بزرگ شدن و برای اینکه معلومات بر آن اضافه شود ، یک ظرفیت محدودی نیست . (معاد ص 165)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین