همان طور که در تعبیرات دینی آمده است، این زندگی صرفا مقدمه و پلی برای حیاتی دیگر و آن حیات، اصل است. این زندگی اگر فقط به ظواهرش بسنده شود، لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر است، اما باطن آن زندگی جاودانه است؛ سعادتمندانه یا شقاوتمندانه: )اعلموا أنما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله رضوان و ما الحیوة الدنیا إلا متاع الغرور(. (حدید 20/57: )بدانید که زندگی دنیا در حقیقت، بازی، سرگرمی، آرایش، فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون‌جویی در اموال و اولاد است. مانند بارانی که رویش [ناشی از] آن، کشاورزان را به حیرت اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود، آن را زرد بینی و آن گاه خاشاک شود. و[این دنیا] در آخرت، عذابی سخت، آمرزشی از جانب خداوند و خشنودی است و زندگی دنیا جز کالایی فریبنده نیست(. توضیحاتی در مورد این آیه در پاسخ سؤال قبل آمد) آنچه این دنیایی است، از بین می‌رود و فقط آن چیزی باقی می‌ماند که رنگ و بوی الهی پیدا کرده باشد: )ما عندکم ینفد و ما عندالله‌باق (نحل 96/16: آنچه پیش شماست، تمام می‌شود و آنچه نزد خداست، پایدار می‌ماند) - و کل شی‌ء هالک إلا وجهه.( (قصص 88/28: هر چیزی جز [آنچه] وجهه‌ی الهی [دارد] هلاک شدنی است) اگر به این نگرش در زندگی برسیم و درک کنیم که زندگی واقعی، همان زندگی اخروی است، نه زندگی دنیوی؛ خواهیم پذیرفت که این زندگی باید محدود باشد، نه بی‌نهایت؛ زیرا که صرفا مقدمه است و غایت و هدف نیست. اگر اصل محدودیت را بپذیریم، دیگر مناقشه در مقدار آن روا نیست؛ زیرا هر مقداری که باشد، باز جای این سؤال باقی می‌ماند که: )چرا این قدر؟!( قرآن کریم نقل می‌کند که عده‌ای چنان دنیازده شده‌اند که آرزو می‌کنند هزار سال زندگی کنند و اگر حتی این قدر زندگی کنند، اما باز راضی نمی‌شوند و بیش‌تر می‌خواهند. در هر صورت، این زندگی موجب نجات آن‌ها از آتش نخواهد شد؛ (بقره 96/2: )و لتجدنهم أحرص الناس علی حیوة و من الذین أشرکوا یود أحدهم لو یعمر ألف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمر.() یعنی اگر انسان دنیا را غایت خود قرار دهد، به هیچ حدی راضی نمی‌شود، اما اگر اصل محدودیت را پذیرفتیم، دیگر مقدار آن مهم نیست و مصلحتش را به خداوند واگذار می‌کنیم. حقیقت این است که )آخرت باوران( تمام شدن زودتر این زندگی و رسیدن سریع‌تر به آن زندگی را طلب می‌کنند: )ولو لا أجل الله التی کتب الله علیهم لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین خوفا من العقاب و شوقا إلی الثواب.( (نهج‌البلاغه، خطبه 193: اگر نبود اجلی که خداوند بر آنان نوشته است، از ترس از عقاب و شوق به ثواب، روحشان لحظه‌ای در پیکرشان باقی نمی‌ماند [و هر آینه قالب تهی می‌کردند.]) زیرا که آنان کیفیت زندگی خود را بهبود بخشیده‌اند و دیگر دلبسته‌ی کمیت آن نیستند و چون با ایمان و عمل صالح، آخرت خود را آباد ساخته‌اند، شوقشان به مرگ و ورود به زندگی حقیقی، بیش از شوق طفل به پستان مادر است: )و الله لابن ابی‌طالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمه.( ()نهج‌البلاغه(، خطبه‌ی 5، بحارالأنوار، ج 28، ص 233: به خدا سوگند که علی بن ابی‌طالب، انسش با مرگ بیش‌تر از انس کودک به پستان مادر است) خلاصه این که اولا: چون زندگی حقیقی و غایی ما در این دنیا نیست، پس زندگی دنیوی باید محدود باشد. ثانیا: وقتی اصل محدودیت را بپذیریم، دیگر هر مقدار که بود باید پذیرفت و گرنه هر چه بیفزایند، باز جای سؤال دارد. اما در منطقه دین، چون توجه اصلی و دغدغه‌ی مهم کیفیت است نه کمیت، لذا یک متدین واقعی به جای این که خدا را مؤاخذه کند چرا عمر بیش‌تری به ما نمی‌دهی؟ خود را همواره مؤاخذه می‌کند که: چرا به اندازه‌ی کافی تلاش نمی‌کنم تا به حیات طیبه برسم؟ به همین دلیل در ادعیه‌ی معصومان )ع(، تأکید اصلی بر این است که عمرم را در راه طاعتت قرار بده، نه این که بر عمرم بیفزا. )عمرنی ما کان عمری بذلة فی طاعتک فإذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی إلیک(. (بحارالأنوار، ج 70، ص 61: بر عمرم بیفزا تا زمانی که عمرم صرف اطاعت از تو باشد، اما اگر عمرم چراگاه شیطان شد، روحم را به سوی خودت بخوان. امام سجاد )ع()
همان طور که در تعبیرات دینی آمده است، این زندگی صرفا مقدمه و پلی برای حیاتی دیگر و آن حیات، اصل است. این زندگی اگر فقط به ظواهرش بسنده شود، لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر است، اما باطن آن زندگی جاودانه است؛ سعادتمندانه یا شقاوتمندانه: )اعلموا أنما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله رضوان و ما الحیوة الدنیا إلا متاع الغرور(. (حدید 20/57: )بدانید که زندگی دنیا در حقیقت، بازی، سرگرمی، آرایش، فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و اولاد است. مانند بارانی که رویش [ناشی از] آن، کشاورزان را به حیرت اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود، آن را زرد بینی و آن گاه خاشاک شود. و[این دنیا] در آخرت، عذابی سخت، آمرزشی از جانب خداوند و خشنودی است و زندگی دنیا جز کالایی فریبنده نیست(. توضیحاتی در مورد این آیه در پاسخ سؤال قبل آمد) آنچه این دنیایی است، از بین میرود و فقط آن چیزی باقی میماند که رنگ و بوی الهی پیدا کرده باشد: )ما عندکم ینفد و ما عنداللهباق (نحل 96/16: آنچه پیش شماست، تمام میشود و آنچه نزد خداست، پایدار میماند) - و کل شیء هالک إلا وجهه.( (قصص 88/28: هر چیزی جز [آنچه] وجههی الهی [دارد] هلاک شدنی است) اگر به این نگرش در زندگی برسیم و درک کنیم که زندگی واقعی، همان زندگی اخروی است، نه زندگی دنیوی؛ خواهیم پذیرفت که این زندگی باید محدود باشد، نه بینهایت؛ زیرا که صرفا مقدمه است و غایت و هدف نیست. اگر اصل محدودیت را بپذیریم، دیگر مناقشه در مقدار آن روا نیست؛ زیرا هر مقداری که باشد، باز جای این سؤال باقی میماند که: )چرا این قدر؟!(
قرآن کریم نقل میکند که عدهای چنان دنیازده شدهاند که آرزو میکنند هزار سال زندگی کنند و اگر حتی این قدر زندگی کنند، اما باز راضی نمیشوند و بیشتر میخواهند. در هر صورت، این زندگی موجب نجات آنها از آتش نخواهد شد؛ (بقره 96/2: )و لتجدنهم أحرص الناس علی حیوة و من الذین أشرکوا یود أحدهم لو یعمر ألف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمر.() یعنی اگر انسان دنیا را غایت خود قرار دهد، به هیچ حدی راضی نمیشود، اما اگر اصل محدودیت را پذیرفتیم، دیگر مقدار آن مهم نیست و مصلحتش را به خداوند واگذار میکنیم. حقیقت این است که )آخرت باوران( تمام شدن زودتر این زندگی و رسیدن سریعتر به آن زندگی را طلب میکنند: )ولو لا أجل الله التی کتب الله علیهم لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین خوفا من العقاب و شوقا إلی الثواب.( (نهجالبلاغه، خطبه 193: اگر نبود اجلی که خداوند بر آنان نوشته است، از ترس از عقاب و شوق به ثواب، روحشان لحظهای در پیکرشان باقی نمیماند [و هر آینه قالب تهی میکردند.]) زیرا که آنان کیفیت زندگی خود را بهبود بخشیدهاند و دیگر دلبستهی کمیت آن نیستند و چون با ایمان و عمل صالح، آخرت خود را آباد ساختهاند، شوقشان به مرگ و ورود به زندگی حقیقی، بیش از شوق طفل به پستان مادر است: )و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمه.( ()نهجالبلاغه(، خطبهی 5، بحارالأنوار، ج 28، ص 233: به خدا سوگند که علی بن ابیطالب، انسش با مرگ بیشتر از انس کودک به پستان مادر است)
خلاصه این که اولا: چون زندگی حقیقی و غایی ما در این دنیا نیست، پس زندگی دنیوی باید محدود باشد. ثانیا: وقتی اصل محدودیت را بپذیریم، دیگر هر مقدار که بود باید پذیرفت و گرنه هر چه بیفزایند، باز جای سؤال دارد. اما در منطقه دین، چون توجه اصلی و دغدغهی مهم کیفیت است نه کمیت، لذا یک متدین واقعی به جای این که خدا را مؤاخذه کند چرا عمر بیشتری به ما نمیدهی؟ خود را همواره مؤاخذه میکند که: چرا به اندازهی کافی تلاش نمیکنم تا به حیات طیبه برسم؟ به همین دلیل در ادعیهی معصومان )ع(، تأکید اصلی بر این است که عمرم را در راه طاعتت قرار بده، نه این که بر عمرم بیفزا. )عمرنی ما کان عمری بذلة فی طاعتک فإذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی إلیک(. (بحارالأنوار، ج 70، ص 61: بر عمرم بیفزا تا زمانی که عمرم صرف اطاعت از تو باشد، اما اگر عمرم چراگاه شیطان شد، روحم را به سوی خودت بخوان. امام سجاد )ع()
- [سایر] فلسفه ی زندگی محدود در این دنیا چیست؟ چرا خدا عمر طولانی تری به انسان نمی دهد؟
- [سایر] خلیفه دوم عمر بن الخطاب در چه تاریخی از دنیا رفت. لطفاً با اسناد و مدارک باشد؟
- [سایر] خلاصه ای از زندگی عمر را بنویسید؟
- [سایر] آیا در قرآن کریم به تاریخ آفرینش جهان هستی و عمر دنیا و تعداد دقیق پیامبران دین خدا که می گویند 124000 بوده، اشاره شده است؟
- [سایر] حضرت مهدی (عج) شهید نمیشوند و به عمر طبیعی از دنیا میروند!
- [سایر] آیا احادیثی که عمر دنیا را هفت هزار سال میدانند درست هستند؟ مقصود از آنان چیست؟
- [سایر] موسیقی در طول عمر انسان چه اثری دارد؟
- [سایر] عمر بن خطاب را معرفی کنید.
- [سایر] عمر بن خطاب چگونه به خلافت رسید؟
- [سایر] استانداران و فرمانداران عمر(خلیفه دوم) در ایران چه کسانی بودند؟ ایرانی بودند یا عرب؟
- [آیت الله نوری همدانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد ، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است .
- [آیت الله سبحانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله بهجت] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.
- [آیت الله مظاهری] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.
- [امام خمینی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فورا نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله بروجردی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله بروجردی] اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از آن که نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کند، احتیاط واجب آن است که تا آخر عمر از دخول به او خود داری نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هنگامی که زلزله یا صاعقه و مانند آن اتفاق می افتد باید بلافاصله نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و احتیاط مستحب آن است که تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.