<ul> <li></li> </ul>با توجه به اینکه ملاک احتیاج معلول به علت هستی بخش ضعف و فقر مرتبه وجودی است، آیا در مورد ملاک احتیاج معلول به علت تامه درغیر از علل هستی بخش چه می توان گفت؟
<ul> <li></li> </ul>با توجه به اینکه ملاک احتیاج معلول به علت هستی بخش ضعف و فقر مرتبه وجودی است، آیا در مورد ملاک احتیاج معلول به علت تامه درغیر از علل هستی بخش چه می توان گفت؟ در ابتدا بهتر است تعریفی از علت تامه ارائه دهیم تا پس از روشن شدن این مفهوم بتوانیم به بررسی مساله مورد سوال بپردازیم. علت را می توان به دو قسم تقسیم نمود :‌یکی علت تامه و دیگری علت ناقصه. عات تامه : ملاصدرا علت تامه را چنین تعریف می کنند : ( هی التّی لا علة غیرها) (ملاصدرا، الاسفار الاربعه ، ج 2، ص 157‌) ؛ علت تامة علتی است که غیر از آن علتی دیگر وجود ندارد، بدین معنا که از وجودش وجود چیز دیگر (معلول) حاصل می شود و علتی دیگر غیر از او در پیدایش آن شی ء (معلول) دخالت ندارد. علت ناقصه: با تعریف علت تامه، تعریف علت ناقصه نیز مشخص می شود؛ چون وقتی صحبت از علت ناقصه می کنیم، مشخص است که حتماً علت مرکب است، حال اگر بعضی از اموری که شی ء در وجودش بدان نیاز دارد، تحقق یابد به آن علت ناقصه گویند، مثلاً یک ساختمان برای ساخته شدن نیاز به علل مختلف دارد، از جمله: مصالح ساختمانی، نقشه، مهندس، بنّا، نجّار، حال اگر بعضی از این عوامل فراهم شود؛ مثلاً تنها آجر فراهم شود، بدان علت ناقصه گویند. فرق میان علت تامه و ناقصه این است که در علت تامه ، با وجود این علت ، وجود معلول ضروری است و با عدم آن عدم معلول ضرورت می یابد. اما در مورد علت ناقصه باید گفت که وجود آن منجر به وجود معلول نمی شود بلکه عدم آن است که عدم معلول را در پی دارد. حال با توجه به این مقدمه بهتر است به اصل بحث بپردازیم ؛ همانطور که در سوال آمده ملاک نیاز به علت هستی بخش همان فقر ذاتی و وجودی است که علت هستی بحش با حضور خود موجب تحقق معلول می گردد. اما همانطور که از تعریف علت تامه بر می آید ، در واقع ، علت تامه همان علت هستی بخش است. اگر به دقت به معنای علت تامه نظر افکنیم در می یابیم که برای تحقق یک امر به مجموعه ای از علتها نیاز داریم که خود سلسله ای از علل را تشکیل می دهد و همین مجموعه است که سرانجام شی ای را محقق می سازد. در راس این سلسله و نیز در سراسر این زنجیره خالق هستی و آفریدگار عالم قرار دارد و آخرین حلقه آن را نیز موجودات این عالم مادی هستند البته در صورتی که معلول قرار باشد در این عالم خاکی تحقق یابد. باید خاطر نشان کرد که آنچه ما در این عالم خاکی از آن با عنوان علت یاد می کنیم در واقع علت حقیقی و تامه نیستند بلکه تنها علت معده اند بدین معنا که آنها تنها فراهم کننده زمینه تحقق امری در این عالم خاکی اند و به عبارت دیگر علت ناقصه هستند. به معنای دقیق کلمه ، می توان گفت ما هر چه را در این عالم خاکی علت می خوانیم تماما علت ناقصه هستند. سخن پایانی از مطالب پیشین روشن می گردد ؛ همانطور که ملاک نیاز معلول به علت هستی بخش فقر ذاتی و وجودی است ، ملاک نیاز معلول به علت تامه نیز چنین است. و این فرض که علت تامه چیزی جدا از علت هستی بخش باشد فرض نادرستی است.
عنوان سوال:

<ul> <li></li> </ul>با توجه به اینکه ملاک احتیاج معلول به علت هستی بخش ضعف و فقر مرتبه وجودی است، آیا در مورد ملاک احتیاج معلول به علت تامه درغیر از علل هستی بخش چه می توان گفت؟


پاسخ:

<ul> <li></li> </ul>با توجه به اینکه ملاک احتیاج معلول به علت هستی بخش ضعف و فقر مرتبه وجودی است، آیا در مورد ملاک احتیاج معلول به علت تامه درغیر از علل هستی بخش چه می توان گفت؟

در ابتدا بهتر است تعریفی از علت تامه ارائه دهیم تا پس از روشن شدن این مفهوم بتوانیم به بررسی مساله مورد سوال بپردازیم.
علت را می توان به دو قسم تقسیم نمود :‌یکی علت تامه و دیگری علت ناقصه.
عات تامه : ملاصدرا علت تامه را چنین تعریف می کنند : ( هی التّی لا علة غیرها) (ملاصدرا، الاسفار الاربعه ، ج 2، ص 157‌) ؛ علت تامة علتی است که غیر از آن علتی دیگر وجود ندارد، بدین معنا که از وجودش وجود چیز دیگر (معلول) حاصل می شود و علتی دیگر غیر از او در پیدایش آن شی ء (معلول) دخالت ندارد.
علت ناقصه: با تعریف علت تامه، تعریف علت ناقصه نیز مشخص می شود؛ چون وقتی صحبت از علت ناقصه می کنیم، مشخص است که حتماً علت مرکب است، حال اگر بعضی از اموری که شی ء در وجودش بدان نیاز دارد، تحقق یابد به آن علت ناقصه گویند، مثلاً یک ساختمان برای ساخته شدن نیاز به علل مختلف دارد، از جمله: مصالح ساختمانی، نقشه، مهندس، بنّا، نجّار، حال اگر بعضی از این عوامل فراهم شود؛ مثلاً تنها آجر فراهم شود، بدان علت ناقصه گویند.
فرق میان علت تامه و ناقصه این است که در علت تامه ، با وجود این علت ، وجود معلول ضروری است و با عدم آن عدم معلول ضرورت می یابد. اما در مورد علت ناقصه باید گفت که وجود آن منجر به وجود معلول نمی شود بلکه عدم آن است که عدم معلول را در پی دارد.
حال با توجه به این مقدمه بهتر است به اصل بحث بپردازیم ؛ همانطور که در سوال آمده ملاک نیاز به علت هستی بخش همان فقر ذاتی و وجودی است که علت هستی بحش با حضور خود موجب تحقق معلول می گردد. اما همانطور که از تعریف علت تامه بر می آید ، در واقع ، علت تامه همان علت هستی بخش است. اگر به دقت به معنای علت تامه نظر افکنیم در می یابیم که برای تحقق یک امر به مجموعه ای از علتها نیاز داریم که خود سلسله ای از علل را تشکیل می دهد و همین مجموعه است که سرانجام شی ای را محقق می سازد. در راس این سلسله و نیز در سراسر این زنجیره خالق هستی و آفریدگار عالم قرار دارد و آخرین حلقه آن را نیز موجودات این عالم مادی هستند البته در صورتی که معلول قرار باشد در این عالم خاکی تحقق یابد.
باید خاطر نشان کرد که آنچه ما در این عالم خاکی از آن با عنوان علت یاد می کنیم در واقع علت حقیقی و تامه نیستند بلکه تنها علت معده اند بدین معنا که آنها تنها فراهم کننده زمینه تحقق امری در این عالم خاکی اند و به عبارت دیگر علت ناقصه هستند. به معنای دقیق کلمه ، می توان گفت ما هر چه را در این عالم خاکی علت می خوانیم تماما علت ناقصه هستند.
سخن پایانی
از مطالب پیشین روشن می گردد ؛ همانطور که ملاک نیاز معلول به علت هستی بخش فقر ذاتی و وجودی است ، ملاک نیاز معلول به علت تامه نیز چنین است. و این فرض که علت تامه چیزی جدا از علت هستی بخش باشد فرض نادرستی است.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین