مقصود از وجود امکانی چیست؟ چه مراتبی دارد؟ از نظر عقل آنچه وجود دارد از این دو فرض خارج نیست. 1واجب الوجود است: یعنی موجودی که وجود او به خودی خود است و وجودش را از چیز دیگری(موجود دیگری) نگرفته است. 2. ممکن الوجود است. یعنی آن موجودی که خود به خود وجود ندارد، ناچار وجودش منوط به تحقق موجود یا موجودات دیگری است. 2. از نظر عقل همه موجودات ممکن الوجود نیستند. چرا؟ برای اینکه ممکن الوجود یعنی موجودی که نیاز به علت دارد، و اگر همه موجودات(چه معلولها و چه علت های آنها) ممکن باشند یعنی نیاز به علت داشته باشند و آن علت نیز ممکن الوجود باشد یعنی نیاز به علت دیگر داشته باشد و باز آن علت نیز نیاز به علت دیگر داشته باشد. این سلسله علتهای ممکن مجموعه ای از موجودات وابسته به هم را ایجاد می کنند که همگی برای وجود پیداکردن نیازمند همدیگرند و این مجموعه به حکم عقل نمی تواند هیچ وقت واقعیت پیدا کند مگر اینکه منتهی بشود به یک وجود مستقل و بی نیاز از آن مجموعه علتهای قبلی، و آن وجود بی نیاز می شود واجب الوجود که بر طبق تعریف بالا وجود بالذات است(وجودش از خودش است) و بی نیاز از سازنده است. چون وجودی که نیاز به علت دارد ممکن الوجود است نه واجب الوجود، و خداوند همان وجود مستقل بی نیاز است که همه وجود موجودات از آن اوست و او بی نیاز مطلق و بدون سازنده است. پس خدا واجب الوجود است و غیر او همه ممکن الوجود اند. اگر مفهوم (ممکن الوجود) به درستی تصور شود به راحتی میتوان حکم کرد که یک امر ممکن چنین وضعیتی دارد. مقصوداز ممکنالوجود چیزی است که وقتی عقل ذات آن شیء را به تنهایی و پیراسته از هر چیز دیگری در نظر بگیرد نه ضرورت وجود برای آن اثبات میشود و نه ضرورت عدم. مثلاً اگر شما برج ایفل را در ذهن خود تصور کنید - بدون درنظر گرفتن عوامل سازنده آن مانند عوامل مادی، انسانی و شرایط خارجی دیگر - در این صورت این پرسش مطرح میشود که آیا چیزی با آن خصوصیت با وجود و هستی چه رابطهای دارد؟ در اینجا ابتداء چند فرض میتوان مطرح کرد: الف) این که چیزی فینفسه یعنی به خودی خود و فارغ از لحاظ هیچ چیز حتی عوامل به وجودآورنده آن،ضرورت وجود دارد. یعنی وجود آن حتمی و عدم آن محال است. چنین فرضی به معنای وجوب و ضرورت ذاتی است و بلافاصله ذهن شما چنین فرضی را رد میکند؛ یعنی، اعلام میدارد که با صرف تصور ذات و ماهیت چنین برجی هرگز نمیتوان گفت که وجودش حتمی و ضروری است و عدمش محال و غیرممکن است. ب ) احتمال دیگر آن است که وقتی برج ایفل به تنهایی تصور شود، وجود آن محال و عدمش ضروری و حتمی به نظر آید. این فرض نیز بلافاصله توسط ذهن رد خواهد شد؛ یعنی عقل به این نتیجه میرسد که هیچ دلیلی بر استحاله وجود آن نیست، زیرا در ذات معنا تناقض یا استلزام تناقضی وجود ندارد تا عدمش واجب و وجودش محال باشد. ج ) احتمال دیگر آن است که هم وجود آن ممکن باشد و هم عدمش، به عبارت دیگر نه عدم آن ضروری باشد و نه وجودش و نه عدمش محال باشد و نه وجودش، بلکه وجود و عدم آن هر دو ممکن است اما تحقق هر یک بستگی به اموری خارج از ذات دارد، یعنی اگر علت تامه و هستیبخش آن وجود داشته باشد، آن چیز وجود پیدا میکند و اگرعلت پدیدآورندهاش مفقود باشد آن چیز نیز مفقود خواهد بود. بنابراین سرنوشت او در خارج از ذات تعیین خواهدشد و بود و نبودش وابسته به بود و نبود علت است. در مورد مراتب ممکنات بهتر است به مراتب عالم و هستی توجه کنیم البته باید به خاطر داشت که هر چه غیر از خداوند است همه ممکن اند و تنها امر واجب الوجود همان خداوند و صفات اوست که عین ذاتش می باشند. جهان هستی دارای عوالم گوناگونی است: عالم اسمای الهی، عالم تجرد، عالم مثال و عالم مادی. میان عالم مادی و اسمای الهی دو عالم تجرد و مثال وجود دارد. در فلسفه اسلامی - به ویژه در حکمت متعالیه - مستدل شده است که عوالم هستی با نظام و ترتیب خاصی از ذات حق - که در مظاهر اسما متجلی است - سرچشمه گرفته است. عوالم وجود از آثار و جلوههای اسمای الهیاند. نخستین عالم پس از عالم اسمای الهی عالم تجّرد و جبروت است. این عالم از آثار ضعف وجود پاک است، و از اینرو عالم (جبروت) نامیده میشود؛ یعنی، عالمی که با قرب به مبدأ متعال و برخورداری از اشراقهای ربانی، کمبودهایش جبران گشته و جای آنها را کمالات گرفته است. عالم بعدی، عالم مثال، برزخ یا ملکوت است. این عالم مترتب بر عالم تجرد، و نشأت گرفته از آن است. این عالم، جلوه آخرین عوالم تجرد است که در آن حقایق مجرد، در مرتبه نازل و در حد و اندازهها و قالبها جلوهگر است. عالم برزخ هم دارای عوالم دیگری است که برخی برتر از برخی دیگر و بعضی مترتب بر بعضی دیگر و نشأت گرفته از آن میباشند. عالم آخر، عالم جسم و نظام مادی است که عالم (ناسوت) و در اصطلاح قرآن عالم (شهادت) نیز نامیده میشود. این عالم متأخر از عالم برزخ و نشأت گرفته از آن است. عالم مادی، دورترین عالم از مبدأ متعال بوده، از وجود ضعیفتری برخوردار است. حقایق عالم مادی، ظهورات و تابشهای نازله و محدود حقایق مثالی است که در ماده جلوه میکند.)نگا: معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، صص 226 و 212 ( دوم. تطابق عوالم وجود : بر اساس ترتیب عوالم وجود و ارتباط آنها با یکدیگر آنچه در عالم ماده موجود است، صورتهای بالاتر و کاملتری در عالم مثال دارند. اما به صورت مثالی و متناسب با احکام، قوانین و آثار عالم مثال میباشند و آنچه در عالم مثال موجود است، صورت بالاتر و کاملتر آن در عالم تجرد وجود دارد؛ لکن به صورت تجردی که با عالم تجّرد و معیارهای آن متناسب است. صورت بالاتر و کاملتر آنچه در عالم تجّرد موجود است، در عالم اسمای الهی وجود دارد،؛ ولی به صورت اسمی و متناسب با احکام و سنن مختص به عالم اسمی است. بنابراین، عوالم وجود باهم تطابق داشته، از یکدیگر جدا نیستند؛ بلکه باطن و اصل عالم مادی، عالم مثال است و این عالم، بر عالم مادی محیط است. باطن و اصل عالم مثال نیز همان عالم تجرد است که بر عالم مثال محیط است. باطن و اصل عالم تجرد نیز، همان عالم اسمای الهی است البته در این مرتبه، کاملتر و متناسب با قوانین، احکام و آثار آن این مرتبه میباشد. به عنوان مثال آب به عنوان یک حقیقت، در عالم مثال موجود است؛ ولی نه با کم و کیف آب عالم مادی؛ بلکه با خصوصیات متناسب با عالم مثال. همچنین آب در عالم تجرد نیز موجود است، ولی آبی متناسب با قوانین عالم تجرد. حتی روابط و نسبتی هم که میان آب و موجودات دیگر در عالم مادی وجود دارد (مثل اصل رابطه آب و آتش یا آب و خاک) در عالم مثال، تجرد و اسما نیز وجود دارد ؛ ولی نوع آن به اقتضای احکام و سنن آن عوالم، با یکدیگر متفاوت است. آیات قرآنی نیز این تحلیل عقلی را تأیید میکند که فرصت طرح آن نیست.( نگا:تجسم عمل و شفاعت، مبحث تطابق عوالم وجود) آری برای حقایق هستی در عالمهای مختلف، مراتبی وجود دارد که جلوه هستی یگانه خداوند است: چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی / صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت / بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی (میرفندرسکی)
مقصود از وجود امکانی چیست؟ چه مراتبی دارد؟
مقصود از وجود امکانی چیست؟ چه مراتبی دارد؟
از نظر عقل آنچه وجود دارد از این دو فرض خارج نیست. 1واجب الوجود است: یعنی موجودی که وجود او به خودی خود است و وجودش را از چیز دیگری(موجود دیگری) نگرفته است. 2. ممکن الوجود است. یعنی آن موجودی که خود به خود وجود ندارد، ناچار وجودش منوط به تحقق موجود یا موجودات دیگری است. 2. از نظر عقل همه موجودات ممکن الوجود نیستند. چرا؟ برای اینکه ممکن الوجود یعنی موجودی که نیاز به علت دارد، و اگر همه موجودات(چه معلولها و چه علت های آنها) ممکن باشند یعنی نیاز به علت داشته باشند و آن علت نیز ممکن الوجود باشد یعنی نیاز به علت دیگر داشته باشد و باز آن علت نیز نیاز به علت دیگر داشته باشد. این سلسله علتهای ممکن مجموعه ای از موجودات وابسته به هم را ایجاد می کنند که همگی برای وجود پیداکردن نیازمند همدیگرند و این مجموعه به حکم عقل نمی تواند هیچ وقت واقعیت پیدا کند مگر اینکه منتهی بشود به یک وجود مستقل و بی نیاز از آن مجموعه علتهای قبلی، و آن وجود بی نیاز می شود واجب الوجود که بر طبق تعریف بالا وجود بالذات است(وجودش از خودش است) و بی نیاز از سازنده است. چون وجودی که نیاز به علت دارد ممکن الوجود است نه واجب الوجود، و خداوند همان وجود مستقل بی نیاز است که همه وجود موجودات از آن اوست و او بی نیاز مطلق و بدون سازنده است. پس خدا واجب الوجود است و غیر او همه ممکن الوجود اند.
اگر مفهوم (ممکن الوجود) به درستی تصور شود به راحتی میتوان حکم کرد که یک امر ممکن چنین وضعیتی دارد. مقصوداز ممکنالوجود چیزی است که وقتی عقل ذات آن شیء را به تنهایی و پیراسته از هر چیز دیگری در نظر بگیرد نه ضرورت وجود برای آن اثبات میشود و نه ضرورت عدم. مثلاً اگر شما برج ایفل را در ذهن خود تصور کنید - بدون درنظر گرفتن عوامل سازنده آن مانند عوامل مادی، انسانی و شرایط خارجی دیگر - در این صورت این پرسش مطرح میشود که آیا چیزی با آن خصوصیت با وجود و هستی چه رابطهای دارد؟ در اینجا ابتداء چند فرض میتوان مطرح کرد: الف) این که چیزی فینفسه یعنی به خودی خود و فارغ از لحاظ هیچ چیز حتی عوامل به وجودآورنده آن،ضرورت وجود دارد. یعنی وجود آن حتمی و عدم آن محال است. چنین فرضی به معنای وجوب و ضرورت ذاتی است و بلافاصله ذهن شما چنین فرضی را رد میکند؛ یعنی، اعلام میدارد که با صرف تصور ذات و ماهیت چنین برجی هرگز نمیتوان گفت که وجودش حتمی و ضروری است و عدمش محال و غیرممکن است. ب ) احتمال دیگر آن است که وقتی برج ایفل به تنهایی تصور شود، وجود آن محال و عدمش ضروری و حتمی به نظر آید. این فرض نیز بلافاصله توسط ذهن رد خواهد شد؛ یعنی عقل به این نتیجه میرسد که هیچ دلیلی بر استحاله وجود آن نیست، زیرا در ذات معنا تناقض یا استلزام تناقضی وجود ندارد تا عدمش واجب و وجودش محال باشد. ج ) احتمال دیگر آن است که هم وجود آن ممکن باشد و هم عدمش، به عبارت دیگر نه عدم آن ضروری باشد و نه وجودش و نه عدمش محال باشد و نه وجودش، بلکه وجود و عدم آن هر دو ممکن است اما تحقق هر یک بستگی به اموری خارج از ذات دارد، یعنی اگر علت تامه و هستیبخش آن وجود داشته باشد، آن چیز وجود پیدا میکند و اگرعلت پدیدآورندهاش مفقود باشد آن چیز نیز مفقود خواهد بود. بنابراین سرنوشت او در خارج از ذات تعیین خواهدشد و بود و نبودش وابسته به بود و نبود علت است.
در مورد مراتب ممکنات بهتر است به مراتب عالم و هستی توجه کنیم البته باید به خاطر داشت که هر چه غیر از خداوند است همه ممکن اند و تنها امر واجب الوجود همان خداوند و صفات اوست که عین ذاتش می باشند.
جهان هستی دارای عوالم گوناگونی است: عالم اسمای الهی، عالم تجرد، عالم مثال و عالم مادی. میان عالم مادی و اسمای الهی دو عالم تجرد و مثال وجود دارد. در فلسفه اسلامی - به ویژه در حکمت متعالیه - مستدل شده است که عوالم هستی با نظام و ترتیب خاصی از ذات حق - که در مظاهر اسما متجلی است - سرچشمه گرفته است. عوالم وجود از آثار و جلوههای اسمای الهیاند. نخستین عالم پس از عالم اسمای الهی عالم تجّرد و جبروت است. این عالم از آثار ضعف وجود پاک است، و از اینرو عالم (جبروت) نامیده میشود؛ یعنی، عالمی که با قرب به مبدأ متعال و برخورداری از اشراقهای ربانی، کمبودهایش جبران گشته و جای آنها را کمالات گرفته است. عالم بعدی، عالم مثال، برزخ یا ملکوت است. این عالم مترتب بر عالم تجرد، و نشأت گرفته از آن است. این عالم، جلوه آخرین عوالم تجرد است که در آن حقایق مجرد، در مرتبه نازل و در حد و اندازهها و قالبها جلوهگر است. عالم برزخ هم دارای عوالم دیگری است که برخی برتر از برخی دیگر و بعضی مترتب بر بعضی دیگر و نشأت گرفته از آن میباشند. عالم آخر، عالم جسم و نظام مادی است که عالم (ناسوت) و در اصطلاح قرآن عالم (شهادت) نیز نامیده میشود. این عالم متأخر از عالم برزخ و نشأت گرفته از آن است. عالم مادی، دورترین عالم از مبدأ متعال بوده، از وجود ضعیفتری برخوردار است. حقایق عالم مادی، ظهورات و تابشهای نازله و محدود حقایق مثالی است که در ماده جلوه میکند.)نگا: معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، صص 226 و 212 (
دوم. تطابق عوالم وجود : بر اساس ترتیب عوالم وجود و ارتباط آنها با یکدیگر آنچه در عالم ماده موجود است، صورتهای بالاتر و کاملتری در عالم مثال دارند. اما به صورت مثالی و متناسب با احکام، قوانین و آثار عالم مثال میباشند و آنچه در عالم مثال موجود است، صورت بالاتر و کاملتر آن در عالم تجرد وجود دارد؛ لکن به صورت تجردی که با عالم تجّرد و معیارهای آن متناسب است. صورت بالاتر و کاملتر آنچه در عالم تجّرد موجود است، در عالم اسمای الهی وجود دارد،؛ ولی به صورت اسمی و متناسب با احکام و سنن مختص به عالم اسمی است. بنابراین، عوالم وجود باهم تطابق داشته، از یکدیگر جدا نیستند؛ بلکه باطن و اصل عالم مادی، عالم مثال است و این عالم، بر عالم مادی محیط است. باطن و اصل عالم مثال نیز همان عالم تجرد است که بر عالم مثال محیط است. باطن و اصل عالم تجرد نیز، همان عالم اسمای الهی است البته در این مرتبه، کاملتر و متناسب با قوانین، احکام و آثار آن این مرتبه میباشد. به عنوان مثال آب به عنوان یک حقیقت، در عالم مثال موجود است؛ ولی نه با کم و کیف آب عالم مادی؛ بلکه با خصوصیات متناسب با عالم مثال. همچنین آب در عالم تجرد نیز موجود است، ولی آبی متناسب با قوانین عالم تجرد. حتی روابط و نسبتی هم که میان آب و موجودات دیگر در عالم مادی وجود دارد (مثل اصل رابطه آب و آتش یا آب و خاک) در عالم مثال، تجرد و اسما نیز وجود دارد ؛ ولی نوع آن به اقتضای احکام و سنن آن عوالم، با یکدیگر متفاوت است. آیات قرآنی نیز این تحلیل عقلی را تأیید میکند که فرصت طرح آن نیست.( نگا:تجسم عمل و شفاعت، مبحث تطابق عوالم وجود) آری برای حقایق هستی در عالمهای مختلف، مراتبی وجود دارد که جلوه هستی یگانه خداوند است:
چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی / صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت / بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی (میرفندرسکی)
- [سایر] توبه چه مراتبی دارد؟
- [سایر] توحید یعنی چه و چه مراتبی دارد؟
- [سایر] اخلاص چیست و مخلصین چه مراتبی دارند؟
- [آیت الله بهجت] آیا اظهار زبانی امر به معروف و نهی ازمنکر، مراتبی دارد؟
- [سایر] از نظر اهل سنت، خلفای راشدین چه تفاوتی با سایر خلفا دارند؟ آیا آنان مراتبی از عصمت را برای اینها قائلند؟
- [آیت الله سیستانی] مقصود از باکره چیست؟
- [آیت الله بهجت] مقصود از وطن اصلی چیست؟
- [سایر] مقصود از اخلاق صنفی چیست؟
- [سایر] مقصود از سدّ ذرایع چیست؟
- [سایر] مقصود از طی الارض چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] برای امر به معروف ونهی از منکر مراتبی است ، وجایز نیست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبة پائین، به مراتب دیگر عمل شود .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] برای امر به معروف و نهی از منکر مراتبی است. و جائز نیست با حاصل شدن مقصود از مرتبه پائین، به مراتب دیگر عمل شود.
- [آیت الله بهجت] در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید: این مال را در عوض این پول فروختم، و مشتری بگوید: قبول کردم، معامله صحیح است. و بنابر اظهر لازم نیست ایجاب بر قبول مقدم باشد (مقصود از ایجاب، کلام فروشنده و مقصود از قبول، کلام خریدار است). و احتیاط مستحب آن است که به هر زبانی معامله میکنند، صحیح گفته شود و کاملاً بیانگر مقصود طرفین باشد.
- [آیت الله بهجت] کسی که سفر او حرام نیست و برای کار حرام هم سفر نمیکند، اگرچه در سفر، معصیتی انجام دهد، مثلاً نعوذباللّه غیبت کند یا شراب بخورد، باید نماز را شکسته بخواند. و اگر مقصود از سفر هم طاعت و هم معصیت باشد اگر هر دو قصد مستقل باشد باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر مقصود اصلی طاعت است و معصیت مقصود فرعی و تبعی است، نماز را شکسته میخواند.
- [آیت الله علوی گرگانی] مقصود از یک ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از اوّل ماه تا آخر ماه.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مقصود از یک ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.
- [آیت الله سبحانی] مقصود از یک ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.
- [آیت الله بروجردی] مقصود از یک ماه از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.
- [آیت الله وحید خراسانی] مقصود از یک ماه گذشتن سی روز از ابتدای خون دیدن است نه از روز اول ماه تا اخر ماه
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مقصود از یک ماه؛ از ابتدای خون دیدن است تا سی روز؛ نه از روز اول ماه تا آخر ماه.