لطفا راه های رسیدن به یقین در اصول دین و تقویت آن را توضیح دهید. در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود: 1. یقین از ماده (یقن) به معنی (وضوح و ثبوت چیزی است) مثلا عرب می گوید: (یقن الماء فی الحوض) یعنی آب در حوض آرام و قرار گرفت. راغب اصفهانی می گوید: (یقین، صفت علم است و فوق معرفت، درایت و نظایر آن. پس یقین ملازم است با آرامش و طمأنینه نفس همراه با ثبات حکم)(1) بنابراین یقین علم ثابت و جزمی است که شک پذیر نباشد و مایه آرامش و قرار نفس آدمی گردد. نکته: یقین به مبدأ و معاد گاهی بر اثر استدلال عقلی حاصل می شود و گاهی بر اثر مشاهده ملکوت جهان - یعنی از طریق علم حضوری که محصول تهذیب نفس و پالایش آن از گناه است - چنان که خداوند می فرماید: (وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ)؛(انعام، آیه 75).(و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). بنابراین انسان پرهیزکار بر اثر ارتباط با ملکوت، به قیامت یقین پیدا می کند. از طرف دیگر حقیقت یقین، نوری است تشکیکی (دارای درجات و مراتب گوناگون) که هم کاستی پذیر و فزونی پذیر است و هم حد خاص ندارد).(2) 2. یقین در اصول دین گستره وسیعی دارد. از مراحل شناخت حضوری و مطالعه در آیات انفسی گرفته تا شناخت حصولی و براهین متعدد عقلی، می تواند به اثبات علت العلل و مبدأ هستی بیانجامد. مراد از (تقلیدی نبودن اصولدین)نیز این است که هر کس، باید عقاید دینی را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسانها براساسهمان فطرت اولیه، ایمان یقینی به وجود خداوند دارند و یا براساس عقلفطری خویش، براهینی بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه میکنند (مانند پیرزنی که از طریق چرخ نخریسی بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقی بودن معارف دینی، لزوماً به معنای جستوجوی وسیع و بررسی همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخهایشان نیست. البته برای برخی از افراد، چنین تحقیقاتی لازم است؛ زیرا دفاع عقلانی از دین و معارف دینی، متخصصان برجستهایرا میطلبد. این مسأله همگانی نیست و هر کس در حد توانایی خود و مسائلی که با آن روبهرو میشود، نیازمند تحقیق است. از دیدگاه قرآن (ایمان) عبارت است از علم و معرفت یقینی توأم با تسلیم و خضوع در برابر حق. در (یقین) چهار شرط هست و با آنها، ظن، شک و جهل، از قلمرو یقین خارج میشود؛ چرا که در ظن و شک، جزم به ثبوت وجود ندارد، ولی یقین غیر قابل زوال است. قرآن کریم از ضرورتی که حاصل شرایط چهارگانه (یقین) است، با عباراتی از قبیل (لا رَیْبَ فِیهِ) و مانند آن یاد کرده است.مانند: بقره (2)، آیه 2؛ آل عمران (3)، آیه 9. در این خصوص نگا: معرفتشناسی در قرآن، ج3 ص 255 و 256. از دیدگاه قرآن (یقین) دارای مراتبی است که به حسب آن (ایمان) نیز دارای مراتب میگردد: علمالیقین، عین الیقین و حق الیقین. (علم الیقین) در مرحله معرفت مفهومی و ذهنی است: مانند آنکه آدمی به جهنم و بهشت، در حد ادراک عقلی واقف گردد و خصایص آنها را در حد فهم مفهوم دریابد. (عین الیقین) یافتن حقایق خارجی و مشاهده همان معرفت مفهومی و ذهنی است؛ مثل آنکه وقتی ملحد را در قیامت به جهنم بردند، وی دیگر خود جهنم را میبیند یا هنگامی که مؤمن را به بهشت بردند، او خود بهشت را مشاهده میکند. (حق الیقین) آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد، بلکه عین شهود قرار گیرد و فانی از غیر و باقی بالله شود. از خود چیزی نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود.نگا: تکاثر (102)، آیه 5 و 6؛ حاقه (69)، آیه 51 و نیز: مراحل اخلاق در قرآن، ج11 (تفسیر موضوعی)، ص351 - 356. در قرآن کریم به بعضی از مقامات یا درجات مؤمنان، اشاره شده است: 1. مقام تسلیم؛ یعنی، واگذاری تمام ساحتهای وجودی خود، به اختیار خداوند.مانند: بقره (2)، آیه 128 و نگا: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص383 و 384. 2. مقام ابرار؛ یعنی، گذشتن از آن چیزی که به آن نیازمندیم و بخشیدن آن به دیگران.مطففین (83)، آیه 18 - 22 و نگا: المیزان، ج1، 430. 3. مقام تقوا؛ یعنی، خوف از خدا و کنارهگیری از گناه، [ البته به شرط اینکه ]مقصود از آن ترس و این کنارهگیری خداوند باشد.تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص205 - 219. 4. مقام اخلاص؛ یعنی، انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدی جز مقلب القلوب در حرم دل او راه نیابد.لقمان (31)، آیه 32، بینه (98)، آیه 5؛ کهف (18)، آیه 110 و نگا: اوصاف الاشراف، ص65؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج11، ص253 - 258. امّا نشانهها و آثار این یقین و ایمان واقعی را باید در اعمال و کردار خویش جست و جو کنیم؛ چنان که حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: (عقیده مؤمن در کردارش دیده میشود). ما این آثار و نشانهها را در دو قلمرو فردی و اجتماعی شمارش میکنیم: یک. آثار فردی: 1. لذت معنوی و انبساط روحی، 2. تغییر نگرش به امور معنوی و مادی، 3. آرامش روحی، 4. رضامندی از حق و خود مقصرانگاری، 5. احساس عزّت و غلبه،در خصوص این پنج مورد نگا: کیش پارسایان، ص37 - 45. 6. توکل بر خدا،انفال (8)، آیه 2. 7. محافظت بر ادای فرایض، به خصوص نماز،مومنون (23)، آیه 9. 8. عفت و پاکدامنی،همان، آیه 5. 9. خشوع در نماز،همان، آیه2. 10. روی گردانی از امور لغو و بیهوده،همان، آیه 3. 11. افزایش ایمان، هنگام شنیدن آیات الهی.انفال (8)، آیه 2. دو. آثار اجتماعی: 1. تحکیم وحدت، 2. استقرار عدالت اجتماعی، 3. حسن مقابله با فساد و انحراف،در خصوص این سه مورد نگا: کیش پارسایان، ص45 - 49. 4. تأمین نیازهای مادی دیگران،توبه (9)، آیه 71؛ انفال (8)، آیه 3. 5. تواضع در برابر مردم،فرقان (25)، آیه 63. 6. پیشی گرفتن در امور خیر،مؤمنون (23)،آیه 59. 7. عدم طمع دوستی با کافران،مجادله (58)، آیه 22. 8. کوشش در امانتداری،مؤمنون (23)، آیه 8. 9. وفای به تعهدها و قرار دادها.همان. چنان که در تبیین ماهیت ایمان از دیدگاه قرآن گفته شد، ایمان هم به حوزه عقل مربوط است و هم به حوزه قلب؛ چرا که ایمان بر دو عنصر استوار است: عنصر معرفت و یقین که مرتبط با ساحت عقل آدمی است و عنصر انقیاد و تسلیم که مربوط به ساحت قلب بشر است. ایمان معرفت و یقین توأم با تسلیم درونی است؛ یعنی، در ایمان، آدمی به آموزههایی معرفت و یقین داشته و قلب و دل او نسبت به آنها تسلیم و در برابر آنها منقاد است. یقین در قرآن: یقین عبارت است از جزم به ثبوت محمول برای موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن جزم اول و دوم. بنابراین، در یقین چهار شرط است و با این شرطها، ظن و شک و حتی جهل از قلمرو یقین خارج میشوند. چرا که در ظن و شک جزم به نبوت محمول و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع وجود ندارد و در جهل نیز هر چند جزم به ثبوت موضوع برای محمول و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع وجود دارد لیکن این هر دو جزم با شبهه یا با برهانی که برخلاف آن اقامه شود زائل میگردد ولی یقین غیرقابل زوال است. قرآن کریم از ضرورتی که حاصل شرایط چهارگانه یقین است با عباراتی از قبیل {/B(لا رَیْبَ فِیهِ){w3-5w}{I2:2I}*/} و مانند آن یاد مینماید مثلاً میفرماید: {/Bذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ{w1-7w}{I2:2I}/}؛ در آن کتاب (قرآن) تردیدی در آن راه ندارد و هدایت برای متقین است، (بقره/ 2). مفاد لاریب این است که قرآن ضرورتاً حق است و چون در آن کتاب دعوت به مبدء و معاد دعوی وحی و رسالت است، دعوی آن نیز ضرورتاً حق میباشد. در جای دیگر میفرماید: {/Bرَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ اَلنَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ{w1-8w}{I3:9I}/}؛ پروردگارا تحقیقاً تو مردم را برای پاداشی در روزی که وقوع آن تردیدناپذیر است جمع مینمایی، (آل عمران/ 9) مفاد آن این است که فرا رسیدن روزی که پروردگار در آن بندگان را جمع مینماید ضرورتاً حق است. نگا: معرفتشناسی در قرآن، آیتاللهعبدالله جوادی آملی، اسراء قم، چاپ اول 1378ش، ج 13، تفسیر موضوعی، صص 255 - 256. واژه یقین به معنای پیشگفته با مشتقات گوناگون در قرآن چندین نوبت تکرار شده است
لطفا راه های رسیدن به یقین در اصول دین و تقویت آن را توضیح دهید.
در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود:
1. یقین از ماده (یقن) به معنی (وضوح و ثبوت چیزی است) مثلا عرب می گوید: (یقن الماء فی الحوض) یعنی آب در حوض آرام و قرار گرفت.
راغب اصفهانی می گوید: (یقین، صفت علم است و فوق معرفت، درایت و نظایر آن. پس یقین ملازم است با آرامش و طمأنینه نفس همراه با ثبات حکم)(1)
بنابراین یقین علم ثابت و جزمی است که شک پذیر نباشد و مایه آرامش و قرار نفس آدمی گردد.
نکته: یقین به مبدأ و معاد گاهی بر اثر استدلال عقلی حاصل می شود و گاهی بر اثر مشاهده ملکوت جهان - یعنی از طریق علم حضوری که محصول تهذیب نفس و پالایش آن از گناه است - چنان که خداوند می فرماید: (وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ)؛(انعام، آیه 75).(و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). بنابراین انسان پرهیزکار بر اثر ارتباط با ملکوت، به قیامت یقین پیدا می کند.
از طرف دیگر حقیقت یقین، نوری است تشکیکی (دارای درجات و مراتب گوناگون) که هم کاستی پذیر و فزونی پذیر است و هم حد خاص ندارد).(2)
2. یقین در اصول دین گستره وسیعی دارد. از مراحل شناخت حضوری و مطالعه در آیات انفسی گرفته تا شناخت حصولی و براهین متعدد عقلی، می تواند به اثبات علت العلل و مبدأ هستی بیانجامد.
مراد از (تقلیدی نبودن اصولدین)نیز این است که هر کس، باید عقاید دینی را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسانها براساسهمان فطرت اولیه، ایمان یقینی به وجود خداوند دارند و یا براساس عقلفطری خویش، براهینی بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه میکنند (مانند پیرزنی که از طریق چرخ نخریسی بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقی بودن معارف دینی، لزوماً به معنای جستوجوی وسیع و بررسی همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخهایشان نیست. البته برای برخی از افراد، چنین تحقیقاتی لازم است؛ زیرا دفاع عقلانی از دین و معارف دینی، متخصصان برجستهایرا میطلبد. این مسأله همگانی نیست و هر کس در حد توانایی خود و مسائلی که با آن روبهرو میشود، نیازمند تحقیق است.
از دیدگاه قرآن (ایمان) عبارت است از علم و معرفت یقینی توأم با تسلیم و خضوع در برابر حق. در (یقین) چهار شرط هست و با آنها، ظن، شک و جهل، از قلمرو یقین خارج میشود؛ چرا که در ظن و شک، جزم به ثبوت وجود ندارد، ولی یقین غیر قابل زوال است. قرآن کریم از ضرورتی که حاصل شرایط چهارگانه (یقین) است، با عباراتی از قبیل (لا رَیْبَ فِیهِ) و مانند آن یاد کرده است.مانند: بقره (2)، آیه 2؛ آل عمران (3)، آیه 9. در این خصوص نگا: معرفتشناسی در قرآن، ج3 ص 255 و 256.
از دیدگاه قرآن (یقین) دارای مراتبی است که به حسب آن (ایمان) نیز دارای مراتب میگردد: علمالیقین، عین الیقین و حق الیقین.
(علم الیقین) در مرحله معرفت مفهومی و ذهنی است: مانند آنکه آدمی به جهنم و بهشت، در حد ادراک عقلی واقف گردد و خصایص آنها را در حد فهم مفهوم دریابد. (عین الیقین) یافتن حقایق خارجی و مشاهده همان معرفت مفهومی و ذهنی است؛ مثل آنکه وقتی ملحد را در قیامت به جهنم بردند، وی دیگر خود جهنم را میبیند یا هنگامی که مؤمن را به بهشت بردند، او خود بهشت را مشاهده میکند. (حق الیقین) آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد، بلکه عین شهود قرار گیرد و فانی از غیر و باقی بالله شود. از خود چیزی نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود.نگا: تکاثر (102)، آیه 5 و 6؛ حاقه (69)، آیه 51 و نیز: مراحل اخلاق در قرآن، ج11 (تفسیر موضوعی)، ص351 - 356.
در قرآن کریم به بعضی از مقامات یا درجات مؤمنان، اشاره شده است:
1. مقام تسلیم؛ یعنی، واگذاری تمام ساحتهای وجودی خود، به اختیار خداوند.مانند: بقره (2)، آیه 128 و نگا: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص383 و 384.
2. مقام ابرار؛ یعنی، گذشتن از آن چیزی که به آن نیازمندیم و بخشیدن آن به دیگران.مطففین (83)، آیه 18 - 22 و نگا: المیزان، ج1، 430.
3. مقام تقوا؛ یعنی، خوف از خدا و کنارهگیری از گناه، [ البته به شرط اینکه ]مقصود از آن ترس و این کنارهگیری خداوند باشد.تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص205 - 219.
4. مقام اخلاص؛ یعنی، انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدی جز مقلب القلوب در حرم دل او راه نیابد.لقمان (31)، آیه 32، بینه (98)، آیه 5؛ کهف (18)، آیه 110 و نگا: اوصاف الاشراف، ص65؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج11، ص253 - 258.
امّا نشانهها و آثار این یقین و ایمان واقعی را باید در اعمال و کردار خویش جست و جو کنیم؛ چنان که حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: (عقیده مؤمن در کردارش دیده میشود). ما این آثار و نشانهها را در دو قلمرو فردی و اجتماعی شمارش میکنیم:
یک. آثار فردی:
1. لذت معنوی و انبساط روحی،
2. تغییر نگرش به امور معنوی و مادی،
3. آرامش روحی،
4. رضامندی از حق و خود مقصرانگاری،
5. احساس عزّت و غلبه،در خصوص این پنج مورد نگا: کیش پارسایان، ص37 - 45.
6. توکل بر خدا،انفال (8)، آیه 2.
7. محافظت بر ادای فرایض، به خصوص نماز،مومنون (23)، آیه 9.
8. عفت و پاکدامنی،همان، آیه 5.
9. خشوع در نماز،همان، آیه2.
10. روی گردانی از امور لغو و بیهوده،همان، آیه 3.
11. افزایش ایمان، هنگام شنیدن آیات الهی.انفال (8)، آیه 2.
دو. آثار اجتماعی:
1. تحکیم وحدت،
2. استقرار عدالت اجتماعی،
3. حسن مقابله با فساد و انحراف،در خصوص این سه مورد نگا: کیش پارسایان، ص45 - 49.
4. تأمین نیازهای مادی دیگران،توبه (9)، آیه 71؛ انفال (8)، آیه 3.
5. تواضع در برابر مردم،فرقان (25)، آیه 63.
6. پیشی گرفتن در امور خیر،مؤمنون (23)،آیه 59.
7. عدم طمع دوستی با کافران،مجادله (58)، آیه 22.
8. کوشش در امانتداری،مؤمنون (23)، آیه 8.
9. وفای به تعهدها و قرار دادها.همان.
چنان که در تبیین ماهیت ایمان از دیدگاه قرآن گفته شد، ایمان هم به حوزه عقل مربوط است و هم به حوزه قلب؛ چرا که ایمان بر دو عنصر استوار است: عنصر معرفت و یقین که مرتبط با ساحت عقل آدمی است و عنصر انقیاد و تسلیم که مربوط به ساحت قلب بشر است. ایمان معرفت و یقین توأم با تسلیم درونی است؛ یعنی، در ایمان، آدمی به آموزههایی معرفت و یقین داشته و قلب و دل او نسبت به آنها تسلیم و در برابر آنها منقاد است.
یقین در قرآن: یقین عبارت است از جزم به ثبوت محمول برای موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن جزم اول و دوم. بنابراین، در یقین چهار شرط است و با این شرطها، ظن و شک و حتی جهل از قلمرو یقین خارج میشوند. چرا که در ظن و شک جزم به نبوت محمول و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع وجود ندارد و در جهل نیز هر چند جزم به ثبوت موضوع برای محمول و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع وجود دارد لیکن این هر دو جزم با شبهه یا با برهانی که برخلاف آن اقامه شود زائل میگردد ولی یقین غیرقابل زوال است. قرآن کریم از ضرورتی که حاصل شرایط چهارگانه یقین است با عباراتی از قبیل {/B(لا رَیْبَ فِیهِ){w3-5w}{I2:2I}*/} و مانند آن یاد مینماید مثلاً میفرماید: {/Bذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ{w1-7w}{I2:2I}/}؛ در آن کتاب (قرآن) تردیدی در آن راه ندارد و هدایت برای متقین است، (بقره/ 2). مفاد لاریب این است که قرآن ضرورتاً حق است و چون در آن کتاب دعوت به مبدء و معاد دعوی وحی و رسالت است، دعوی آن نیز ضرورتاً حق میباشد. در جای دیگر میفرماید: {/Bرَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ اَلنَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ{w1-8w}{I3:9I}/}؛ پروردگارا تحقیقاً تو مردم را برای پاداشی در روزی که وقوع آن تردیدناپذیر است جمع مینمایی، (آل عمران/ 9) مفاد آن این است که فرا رسیدن روزی که پروردگار در آن بندگان را جمع مینماید ضرورتاً حق است. نگا: معرفتشناسی در قرآن، آیتاللهعبدالله جوادی آملی، اسراء قم، چاپ اول 1378ش، ج 13، تفسیر موضوعی، صص 255 - 256. واژه یقین به معنای پیشگفته با مشتقات گوناگون در قرآن چندین نوبت تکرار شده است
- [آیت الله خامنه ای] راههای تحصیل یقین به اصول دین کدام است؟
- [آیت الله بهجت] راه های یقین به اصول دین کدام است؟
- [سایر] چطور میشه در اصول دین یقین پیدا کرد با توجه به اینکه نمی شه تقلیدش کرد؟
- [سایر] با توجه به اینکه در اصول دین تقلید وجود ندارد و ما انطور که شایسته است به صورت حقیقی به کنه این اصول به خصوص (توحید نبوت و معاد )برسیم حتی به اندازه توان و ظرفیت خود سوال بنده این بود چگونه و از چه راه هایی می توانیم به حقیقت این اصول در حد توان و ظرفیت خود برسیم وچه کنیم در جهل مرکب نمانیم؟
- [سایر] مراد از تقلیدی نبودن اصول دین چیست و چگونه میتوان با تحقیق به این اصول رسید؟
- [آیت الله سیستانی] دلایل عقلی برای اصول دین؟
- [سایر] اصول دین با اصول مذهب چه تفاوتی دارد و ترتیب صحیح آن کدام است؟
- [سایر] امامت از فروع دین است یا اصول دین؟
- [سایر] منظور از (عدل) در اصول دین چیست؟
- [سایر] من چگونه به اصول دین معتقد شوم؟
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله بروجردی] عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفتهی کسی را قبول کند؛ ولی در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفهی خود عمل نماید که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدّهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّهی دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله خوئی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد کند و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتة کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بهدست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی بدون سؤال از دلیل بهدستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است مثلًا اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بهجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [امام خمینی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ولی در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلًا اگرعدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند.