مسائل اساسی که دین بر روی آن ها تأکید دارد، کدام ها هستند و اصولا مغز دین اسلام چیست؟ یعنی به طور کلی اگر امروز پیامبراکرم(ص) در جامعه ما حضور داشتند، نسبت به چه مسائلی اغماض بیشتری داشتند و نسبت به چه مسائلی اغماض کمتری داشتند یا اصلا در چه مسائلی چشم پوشی نمی کردند؟ یکی از مسائل حوزه دین پژوهی به طور کلی و انسان و دین مسئله گوهر و صدف یا مغز و پوسته دین است ، بدین صورت که گوهر دین چیست ؟ و صدف آن کدام استبا توجه به این که صدف برای پاسداری از حریم گوهر استبه گونهای که صدف نباشد، آن در و گوهر از بین میرود و در صورت استفاده از گوهر صدف را باید به دور انداخت و در واقع ارزش صدف به اعتبار گوهر درون است . آیا دین نیز چنین است که دارای گوهر و صدفی باشد، به گونهای ارزش دین به اعتبار گوهر او بوده و صدف در حدی که برای حفظ گوهر لازم است، از آن استفاده شود، در غیر این صورت باید آن را به کناری نهاد، یا خیر؟ برای پاسخ این سؤال باید مطالب و مقدماتی را بیان کرد . 1 - مراد از دین در تعبیر - گوهر و صدف دین - چیست؟ آیا مراد دین به معنای تدین و دینداری است؟ یا مجموعه گزارههایی که عقاید و اخلاق و احکام یک مکتب را تشکیل میدهد . اگر مراد، تدین و دینداری باشد میتوان گفت : سخن از گوهر و صدف دین صحیح است، چنان که در اسلام، گوهر دین داری، معرفت توحیدی و شناخت صفات جمال و جلال الهی استبه گونهای که منشا اعمال صالح گردد . و اگر انسان کاری را بدون معرفت انجام دهد و یا در انجام آن کار، نیتخالصانه و الهی و توحیدی نداشته و آن کار را به قصد تقرب به خدا انجام ندهد، بیارزش خواهد بود و اثری بر آن مترتب نخواهد شد . از این رو قرآن فرمود: (و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء) (1) به آنها دستوری داده نشده، جز آن که خدا را بپرستند و در حالی که به توحید گرویدهاند، دین خود را برای او خالص کنند . در روایات نیز بر نیتخالصانه تاکید شده و ارزش عمل را در نیت آن میداند . چنان که امام سجاد (ع) فرمود: (لاعمل الا بالنیة) (2) هیچ عملی بدون نیت نیست و پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) فرمود: (انما الاعمال بالنیات و لکل امریء ما نوی فمن غزا ابتغاء ما عندالله وقع اجره علیالله عز وجل و من غزا یرید عرض الدنیا او نوی عقالا لم یکن له الا مانوی) (3) اعمال انسان به نیات اوست و آن چه برای انسان ارزشمند است، نیت اوست . اگر کسی در میدان پیکار شرکت کند و نیت او طلب چیزی باشد که در نزد خداست، پاداش او بر خداوند خواهد بود و اما اگر هدف و نیت او به دست آوردن متاع دنیا (غنائم جنگی) باشد و یا غرض او دستیافتن به شتر باشد، همانی برای اوست که نیت کرده است . اما اگر مراد از دین مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی باشد . گرچه از یک نظر همه دین گوهرند و صدف اصلا در حریم دین راه ندارد . از این رو تعبیر به گوهر و صدف دین روا نخواهد بود، ولی میتوان گوهر دین را اصل واحدی به نام توحید دانست . به گونهای که همه مسائل اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی، تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند . مرحوم علامه طباطبائی (ره) فرمودند: همه معارف گوناگون دین - یعنی اصول معارف الهی و اخلاق کریمه انسانی و احکام شرعی که عبارت از کلیات عبادات و معاملات و سیاسات و ولایات باشد و هم چنین، توصیف نظام آفرینش مانند عرش و کرسی و لوح و قلم و آسمان و زمین و فرشتگان و جن و شیاطین و گیاهان و حیوانات و انسانها، و توصیف آغاز و انجام خلقت و چگونگی آن - اعتماد و تکیه گاه آن بر اصل واحد یعنی توحید است . (4) بنابراین، جوهر دین و به عبارتی، محور و مرکز اساسی دین، توحید است . یعنی خداوند واحد است و انسان باید بکوشد این وحدت و یگانگی را بفهمد، نه تنها یگانگی خداوند را بفهمد، بلکه باید بیابد که بین همه اشیاء نوعی درهم شدگی و ارتباط متقابل وجود دارد . توحیدی هست که در کل نظام مخلوق خداوند و جامعه بشری سریان داشته و در زندگی انسانی، در رابطه میان انسان و جهان طبیعت، در اندیشه انسان، در ساختههای انسان، وجود خواهد داشتبه گونهای که همه اشکال این توحید، حکمت و شیتخداوند را در جهان منعکس میکند، مشیتی که به عینی ترین وجه در قانون الهی یا شریعت مندرج است و باید در هر کدام از وجوه اصیل زندگی مسلمین نیز ظهور پیدا کرده و انعکاس یابد . از این رو مسلمان زیستن، یعنی زندگی کردن مطابق مشیتخداوند، زیستن با فضائلی مطابق با اصول اخلاقی عرضه شده در قرآن مجید و سنت نبوی و ائمه معصومین (ع) و زیستن با آگاهی از وحدانیتخداوند که در مخلوقات او و نیز در انسان و جامعه انسانی منعکس شده و تجلی کرده است . ناگفته نماند: مراد ما در این مسئله دین به معنای دین داری نیستبلکه مراد دین به معنای مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی است . 2 - مراد از گوهر و صدف دین چیست؟ مطلب دومی که در رابطه با مسئله مورد نظر جای بحث دارد، تبیین مفهوم گوهر و صدف دین است که آیا تلقی واحدی از گوهر و صدف دین وجود دارد یا دیدگاههای متفاوتی در ارتباط با آن ارائه گردیدهاست؟ در تبیین مقصود از گوهر و صدف دین، بیانات متفاوتی وجود دارد . قول اول: برخی مراد از گوهر و صدف دین را در بیان اهداف دین تبیین میکنند و میگویند: دین دارای اهداف متعدد طولی است و این اهداف به یک هدف اعلی و غایت قصوا منتهی میشود و گوهر دین آن هدف اعلی و غایت قصوا است . در نتیجه صدف آن، همان اهداف متوسط دین خواهد بود . (5) نقد و تحلیل در این که دین اهدافی دارد و این اهداف در طول همند و هدف نهایی و غایت قصوای دین یکی است، جای تردید ندارد . اما این که هدف نهایی دین چیست و اهداف متوسط آن کدامند؟ دین پژوهان عمیق و ژرف اندیش، هدف اساسی دین و احکام و روشهای تربیتی را آن توحید میدانند و اهداف دیگر را مقدمات آن هدف عالی میدانند به طوری که انسان فرد و جامعه انسانی - با طی این اهداف متوسط میتواند بر بام بلند آن هدف متعالی صعود کند . مرحوم علامه طباطبائی (ره) ضمن بیان چگونگی اکتساب فضائل اخلاقی، میگوید: در این رابطه مسالکی وجود دارد که بعضی راه تهذیب نفس و تزکیه جان و تحصیل ارزشهای اخلاقی را با عنایتهای صالح دنیوی، هموار میکنند و بعضی با غایات اخروی، این مسیر را طی میکنند به این معنا که انسان اگر بخواهد به بهشت و نعمت های آن راه یابد و از جهنم و نعمتهای آن محفوظ بماند . باید به تحصیل فضائل اخلاقی بپردازد . ولی راهی مخصوص قرآن کریم است که نه در تعالیم انبیاء پیشین - آن طور که در اختیار ماست - و نه در معارف حکماء الهی، سابقه ندارد و آن این که انسان را به گونهای در وصف و علم با به کار گیری علوم و معارف، تربیت میکند که موضوعی برای رذایل نماند . بلکه آن را از ریشه دفع میکند . دین راه مبتنی بر توحید خالص کاملی است که مخصوص اسلام است . این روش، به لحاظ این که پایه و اساس آن محبت الهی و ایثار مشیت الهی بر مشیتخویشتن نتایج و آثاری دارد که آن روشهای دیگر، آن آثار و نتایج را نخواهد داشت . (6) بنابراین هدف عالی دین، توحید و به تعبیر اهل معرفت رسیدن به مقام فناء فیالله است و اهدافی از قبیل حتی زندگی اخروی یا توجه به زندگی دنیوی و یا ساختن جامعه نمونه و یا تامین عدالت اجتماعی، اهداف متوسط دیناند که ارزش آن ها به غایت نهایی یعنی توحید است و شاید برای همین باشد که در روایات ما کسانی که برای راهیافتن به بهشت و دستیابی به نعمتهای بهشتی خدا را عبادت میکنند، عبادت آنها را، عبادت تجار و سوداگران و کسانی که برای ترس از جهنم و محفوظ ماندن از عذاب آن، خدا را عبادت میکنند، عبادت آنها را عبادت بردگان و کسانی که عبادتشان از منشا محبت الهی و شایستگی خداوند برای عبادت سرچشمه بگیرد . عبادت آنها را عبادت احرار و آزادگان، (7) میداند . قول دوم: برخی در تبیین مراد از گوهر و صدف دین، از مسئلهای بنام ذاتیات و عرضیات دین استمداد میکنند و میگویند: تمایز بین وجوه ذاتی از وجوه عرضی موجب توفیق بیشتر در بدست آوردن گوهر دین میشود . ایشان در بیان مراد از ذاتیات دین، امور ماهوی و گوهری دین را پیامهایی میدانند که پیامبر اگر در هر کجا بوده و در هر محیطی و زمانی ظهور میکرد به ناچار آنها را ابلاغ میکرد و مصادیق آن را مقاصد شارع میداند و میگویند: مقاصد شارع همان ذاتیات دیناند . و آن ذاتیات عمدتا عبارتند از الف: آدمی خدا نیستبلکه بنده است (اعتقاد) ب: سعادت اخروی مهمترین هدف زندگی آدمی و غایت اخلاق دینی است (اخلاق) ج: حفظ دین و عقل و جان و نسل ومال مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه) قوانین اجتماعی اسلام برای حفظ و تامین این مقاصد فقهی وضع شدهاند . (8) همین نویسنده با بیان دیگری غایت اصلی دین را آبادانی آخرت ذکر میکند و زندگی دنیوی را تابعی از زندگی اخروی میداند و میگوید: دین مرامی است که در اصل برای آخرت میآید و دنیا تابع آن است (9) و در جمله دیگری میگوید: اسلام عقیدتی عین ذاتیات و اسلام تاریخی عین عرضیات دین است . (10) نقد و تحلیل مسئله ذاتیات و عرضیات به بیان این نویسنده جای تحلیل و نقد گستردهای دارد اما آیا واقعا ذاتیات دین، ممد کشف گوهر دین است وچگونه ؟ محل تامل است . زیرا ایشان در بیان عرضیات دین اموری را ذکر میکند که نه تنها مقوم دین نیستبلکه خارج و در تضاد با دین است مثل جعل و وضع و تحریف که در واقع با دین بیگانه است و یا فقه را از عرضیات دین میداند در حالی که در همان مقاله، فقه را یکی از مصادیق ذاتیات دین ذکر میکند، با صرف نظر کردن از این گونه نقدها، اگر مراد ایشان در بیان ذاتیات دین همان باشد که سعادت حیات اخروی در پرتو آن تامین شود در این صورت میتوان گفت نظر ایشان به همان نظر قبلی برمیگردد که غایت اصلی دین چه باید باشد و دیگر نظر جدیدی نخواهد بود . قول سوم: بعضی در تبیین گوهر و صدف دین از تعابیر اهل معرفت در ادبیات عرفانی سود میجویند و گوهر دین را لب دین یا حقیقت دین میدانند و صدف دین را قشر دین و شریعت و طریقت میدانند و از همین جا این پندار پیش آمده است که با رسیدن به لب و مغز باید قشر را بدور انداخت و بارسیدن به بام حقیقتباید نردبان شریعت را به کناری نهاد، گرچه آنها که اهل توجهاند میگویند: این توهم باطل است چرا که قشر اگر چه کم ارزش است اما حافظ و نگهبان مغز است . گرچه مقوم و معرف مغز نیست . از این رو میگویند: کنار زدن قشر باعث زوال دینداری پس باید ضمن توجه به حقیقت و مغز از قشر و شریعت غافل نبود . مگر اینکه انسان از زندگی دنیوی کوچ کرده و به عالم آخرت راه یابد که در این صورت عالم برزخ و آخرت، عالم تکلیف و شریعت یستبلکه عالم ظهور حقیقت است . مولوی در مقدمه دفتر پنجم مینویسد: شریعت همچو شمع است ره مینماید و بی آنکه شمع به دست آوری راه رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است و جهت این گفتهاند که لوظهرت الحقایق بطلت الشرایع همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفتهاند: طلب الدلیل بعدالوصول الی المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم (11) ، حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس . کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما علم دین میدانیم و عمل کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها میکنیم و حقیقتیافتگان به حقیقتشادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدهایم چون آدمی از این حیات میرد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند . حقیقت اگر دارد نعره میزند که: یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی (12) و اگر ندارد نعره میزند که: (یالیتی لم اوت کتابیه و لم ادر ما حسابیه، یا لیتها کانت القاضیة ما اغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه (13) ، شریعت علم است، طریقت عمل است، حقیقت الوصول الی الله، فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا) (14) قرآن کریم عبادت را نردبان یقین میداند و میفرماید: (فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (15) پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد . یقین در آیه همان یقین معرفتی است و اگر در روایتیقین به مرگ تفسیر شده است از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و وجه اطلاق یقین بر مرگ آن است که در آن حال پردههای ظلمانی عالم طبیعتبه کناری رفته و دیده تیزبین برزخی به تماشای جمال حقایق مینشیند از این رو همه تردیدها و شبهات رختبربسته و یقین جایگزین آن ها میشود . لفظ (حتی) غایت نیست تا معنای آیه این باشد که وصول به یقین غایتباشد به این معنا که عبادت کن تا به یقین برسی و در نتیجه اگر کسی به یقین رسید میتواند عبادت را رها کند، هرگز! بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست . مفهوم آیه در مثل، مانند آن است که پلههای نردبان را طی کن تا دستتبه آن شاخسار بلند برسد . به این معنا نیست که به محض دسترسی نردبان را رها کن زیرا رهاکردن نردبان مایه سقوط و هلاکت قطعی است . بنابر این مفاد آیه: این است که یقین بر پلههای نردبان عبادت استوار است و دستبرداشتن از ابزار صعود، انسان را به دره سقوط میکشاند . از مجموع این مطالب استفاده میشود قشر از لب و شریعت و طریقت از حقیقت تفکیک ناپذیرند . البته تعبیر به لب و قشر از قرآن اقتباس شده است، در سوره نور از لب دین به نور واز قشر و پوست دین به چراغ و چراغدان تعبیر شده است (الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح، المصباح فی زجاجة، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار نور علی نور) (16) خدا نور آسمانها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای است، آن شیشه گویی اختری درخشان است که از رختخجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته میشود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشی نرسیده باشد، روشنی بخشد . گرچه در آیه چنین تمثیل میکند که یک لبی است و فرعی، مثل این که چراغی است که شعلهاش با شیشه تنظیم و چراغ در چراغدان جاسازی میشود تا از گزند مصون بماند، ولی این تمثیل از بعضی جهات مقرب است واز بعضی جهات مبعد . زیرا سراسر دین نور است نه این که بعضی احکام و اخلاقیات آن مثل شیشه بینور باشد . بنابر این اگر از شریعتبه قشر تعبیر شده باید توجه داشت که قشر محافظ لب است، چنان که چراغ و چراغدان محافظ نور است و اگر چراغ و شیشه و چراغ دان شکسته شود، نوری عاید انسان نمیشود و اگر شریعت ترک شود اصل دین و توحید رها میشود . قرآن در تبیین این حقیقت که سراسر دین نور و گوهر است فرمود: (قد جائکم من الله نور و کتاب مبین) (17) سراسر قرآن کریم نور است و گوهر . نه این که بخشی از آن صدف باشد و به توان آن را به دور انداختبلکه حتی رسیدن به گوهر و لب، همین گوهرهای فرعی است . پس به لحاظ این که دین سراسر آن نور است و نور دارای درجات و مراتب قوی و ضعیف است، همان طور که دین داری افراد دارای مراتب و درجات ضعیف و قوی استخود دین نیز دارای درجات قوی و ضعیف است که اصول دین به منزله نور قوی دین و فروع دین به منزله نور ضعیف است . اگر بخواهیم از اصول دین به عنوان گوهر دین و از فروع دین به عنوان صدف دین یاد کنیم، لازم است توجه داشته باشیم که اصول اعتقادی دین سبب بروز فروع دین است و فروغ دین زمینهساز حفظ و تقویت اصول دین است . از این رو اگر کسی به خدا و قیامت معتقد است، اهل نماز و عبادت و طهارت بوده و از گناه پرهیز میکند وهمین اعمال دینی یعنی پرهیز از گناه و اطاعت ذات اقدس خداوند، موجب شکوفایی اصول دین استبه گونهای که همین اعمال موجب میشود تا بینش توحیدی در انسان قویتر و راسختر گردد . قرآن کریم میفرماید: (مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم) (18) انفاق اموال به انگیزه طلب رضای الهی و بلکه هر گونه اعمال صالحی موجب تثبیت اعتقادات میباشد و کسانی که از اعتقاد راسخ برخوردار نیستند در مقام عمل نیز متزلزلند و به بهانههای واهی از انجام کارهای فردی و اجتماعی امتناع میورزند . بنابراین، عمل صالح، اخلاق و فروع دین برای تثبیت موقعیت اعتقادی یعنی اصول دین است، چنان که اگر کسی در باغش درختی را غرس نماید باید آن را آبیاری کند تا این نهال لرزان تثبیتشود . لازم استبا اخلاق و عمل صالح و انجام عبادات، نهال اعتقاد به خدا و قیامت آب یاری شده و تثبیت گردد . گرچه بعضی گوهر دین را صرفا عرفان میدانند و اخلاقیات و جزییات و عواطف را از آن جدا میکنند (19) و سعی دارند انسان را به سمت عرفان سوق دهند ولی در واقع عرفان دارای دو بخش نظر و عمل است و هر دو برای انسانی که میخواهد به مرحله عالیه آن نور قوی نائل شود باید مورد توجه واقع گیرد . نتیجه گیری با توجه به مجموعه مطالبی که مطرح شد میتوان چنین نتیجه گیری کرد که: تعبیر از محتوای دین به صدف و گوهر با این غرض که گوهر ارزشمند است و صدف بیارزش، سخن صحیحی نیست . زیرا دین صدف و گوهر آن، اهداف متوسط و نهایی آن، اصول و فروع آن، لب و قشر آن و شریعت و طریقت و حقیقت آن، همه ارزش مند هستند، گرچه به لحاظ کیفیت آن دارای مراتب و درجات است که بعضی از مراتب آن قوی و بعضی ضعیف است اما در عین حال این مراتب ضعیف و قوی در هم تاثیر و تاثر متقابل دارند; یعنی اصول دین در تجلی اعمال و فروع دین مؤثر است و اعمال دینی و فروع آن در شکوفایی و تثبیت اصول اعتقادی تاثیر دارد . گوهر همه ادیان واحد است گوهر دین در همه اقوام و ملل یکسان است زیرا اولا دینی غیر از اسلام مقبول حق نیست و ثانیا حقیقت انسان که آفریده خداست واحد و تغییر ناپذیر است، ثالثا خدا مسئول پرورش این حقیقت است و رابعا خدا هرگز دچار جهل و فراموشی و سهو نمیشود، بلکه همه حقایق را از ازل تا ابد میداند و لذا دو تا دین ندارد و دو گونه دستور ارائه نمیدهد، قرآن هم با عنوان مثبتبیان میفرماید: که (ان الدین عندالله الاسلام) (20) و هم با سلب و نفی روشن کرد که (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه) (21) و لذا استعمال ادیان به صیغه جمع در صورتی رواست که مقصود تکامل دین و تنزلات دین باشد یعنی ظهورات دین تکمیل شود نه این که دین زمانیناقص بود و بعد کامل شد و سپس به اکمل و اتم و اعلی درجه خود بار یافتبلکه حقیقت دین یکی است که گاهی مراحل نازله آن نازل میشود و گاهی مراحل متوسط آن ظهور میکند و گاهی هم مراحل پایانی آن تجلی میکند و با جمله نورانی (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی) (22) پایان میپذیرد در غیر این صورت، حقیقت دین، بیش از یکی نیست، ولی چون مقتضیات زمان متفاوت است موجب تغییر فروع دین است نه این که سبب تغییر اصول دین باشد، بلکه اصول و کلیات دین ثابت و همیشگی است . پینوشتها: 1 . سوره بینه، آیه5 . 2 . وسائل الشیعه، ج1، طبع آل البیت، حدیث1، ص46 . 3 . همان، حدیث 10/49 . 4 . المیزان، ج10، ص131 - 128 . 5 . همان، ج1، ص361 - 354 . 6 . وسائل الشیعه، ج1، باب9، ص62 و 63 . 7 . مدارا و مدیریت، ص4 و 5، و مجله کیان، شماره42، ص19 . 8 . همان، ص189 - 180 . 9 . کیان، شماره 42، ص18 . 10 . درخواست دلیل و راهنما بعد از رسیدن به مطلوب ناپسند است و ترک راهنما قبل از رسیدن به مطلوب نکوهیده . 11 . سوره یس، آیه26 و 27; آن که به بهشت راه یافت میگوید: ای کاش قوم من میدانستند که پروردگارم مرا آمرزیده (و از مکرمین قرار داده است) . 12 . سوره الحاقه آیه29 - 25; آن که نامه اعمالش را به دست چپش دهند میگوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمیدادند و نمیدانستم حساب من چیست . ای کاش مرگم فرا میرسید، مال و ثروتم هرگز مرا بینیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت . 13 . سوره کهف، آیه110; هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند . 14 . مثنوی معنوی، چاپ انتشارات راستین ص702 - 701 . 15 . سوره فجر، آیه99 - 98 . 16 . سوره نور، آیه35 . 17 . سوره مائده، آیه15 . 18 . سوره بقره، آیه265 . 19 . دین ونگرش نوین، استلیس، ترجمه احمد رضا جلیلی، ص368 - 366 . 20 . سوره آل عمران، آیی19 . 21 . سروه آل عمران، آیه85 . 22 . سوره مائده، آیه32 . آیةالله جوادی آملی - تنظیم و نگارش: محمدرضا مصطفیپور ،
مسائل اساسی که دین بر روی آن ها تأکید دارد، کدام ها هستند و اصولا مغز دین اسلام چیست؟ یعنی به طور کلی اگر امروز پیامبراکرم(ص) در جامعه ما حضور داشتند، نسبت به چه مسائلی اغماض بیشتری داشتند و نسبت به چه مسائلی اغماض کمتری داشتند یا اصلا در چه مسائلی چشم پوشی نمی کردند؟
مسائل اساسی که دین بر روی آن ها تأکید دارد، کدام ها هستند و اصولا مغز دین اسلام چیست؟ یعنی به طور کلی اگر امروز پیامبراکرم(ص) در جامعه ما حضور داشتند، نسبت به چه مسائلی اغماض بیشتری داشتند و نسبت به چه مسائلی اغماض کمتری داشتند یا اصلا در چه مسائلی چشم پوشی نمی کردند؟
یکی از مسائل حوزه دین پژوهی به طور کلی و انسان و دین مسئله گوهر و صدف یا مغز و پوسته دین است ، بدین صورت که گوهر دین چیست ؟ و صدف آن کدام استبا توجه به این که صدف برای پاسداری از حریم گوهر استبه گونهای که صدف نباشد، آن در و گوهر از بین میرود و در صورت استفاده از گوهر صدف را باید به دور انداخت و در واقع ارزش صدف به اعتبار گوهر درون است . آیا دین نیز چنین است که دارای گوهر و صدفی باشد، به گونهای ارزش دین به اعتبار گوهر او بوده و صدف در حدی که برای حفظ گوهر لازم است، از آن استفاده شود، در غیر این صورت باید آن را به کناری نهاد، یا خیر؟
برای پاسخ این سؤال باید مطالب و مقدماتی را بیان کرد .
1 - مراد از دین در تعبیر - گوهر و صدف دین - چیست؟
آیا مراد دین به معنای تدین و دینداری است؟ یا مجموعه گزارههایی که عقاید و اخلاق و احکام یک مکتب را تشکیل میدهد . اگر مراد، تدین و دینداری باشد میتوان گفت : سخن از گوهر و صدف دین صحیح است، چنان که در اسلام، گوهر دین داری، معرفت توحیدی و شناخت صفات جمال و جلال الهی استبه گونهای که منشا اعمال صالح گردد . و اگر انسان کاری را بدون معرفت انجام دهد و یا در انجام آن کار، نیتخالصانه و الهی و توحیدی نداشته و آن کار را به قصد تقرب به خدا انجام ندهد، بیارزش خواهد بود و اثری بر آن مترتب نخواهد شد . از این رو قرآن فرمود: (و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء) (1) به آنها دستوری داده نشده، جز آن که خدا را بپرستند و در حالی که به توحید گرویدهاند، دین خود را برای او خالص کنند .
در روایات نیز بر نیتخالصانه تاکید شده و ارزش عمل را در نیت آن میداند . چنان که امام سجاد (ع) فرمود: (لاعمل الا بالنیة) (2) هیچ عملی بدون نیت نیست و پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) فرمود: (انما الاعمال بالنیات و لکل امریء ما نوی فمن غزا ابتغاء ما عندالله وقع اجره علیالله عز وجل و من غزا یرید عرض الدنیا او نوی عقالا لم یکن له الا مانوی) (3) اعمال انسان به نیات اوست و آن چه برای انسان ارزشمند است، نیت اوست .
اگر کسی در میدان پیکار شرکت کند و نیت او طلب چیزی باشد که در نزد خداست، پاداش او بر خداوند خواهد بود و اما اگر هدف و نیت او به دست آوردن متاع دنیا (غنائم جنگی) باشد و یا غرض او دستیافتن به شتر باشد، همانی برای اوست که نیت کرده است .
اما اگر مراد از دین مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی باشد . گرچه از یک نظر همه دین گوهرند و صدف اصلا در حریم دین راه ندارد . از این رو تعبیر به گوهر و صدف دین روا نخواهد بود، ولی میتوان گوهر دین را اصل واحدی به نام توحید دانست . به گونهای که همه مسائل اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی، تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند .
مرحوم علامه طباطبائی (ره) فرمودند: همه معارف گوناگون دین - یعنی اصول معارف الهی و اخلاق کریمه انسانی و احکام شرعی که عبارت از کلیات عبادات و معاملات و سیاسات و ولایات باشد و هم چنین، توصیف نظام آفرینش مانند عرش و کرسی و لوح و قلم و آسمان و زمین و فرشتگان و جن و شیاطین و گیاهان و حیوانات و انسانها، و توصیف آغاز و انجام خلقت و چگونگی آن - اعتماد و تکیه گاه آن بر اصل واحد یعنی توحید است . (4)
بنابراین، جوهر دین و به عبارتی، محور و مرکز اساسی دین، توحید است . یعنی خداوند واحد است و انسان باید بکوشد این وحدت و یگانگی را بفهمد، نه تنها یگانگی خداوند را بفهمد، بلکه باید بیابد که بین همه اشیاء نوعی درهم شدگی و ارتباط متقابل وجود دارد . توحیدی هست که در کل نظام مخلوق خداوند و جامعه بشری سریان داشته و در زندگی انسانی، در رابطه میان انسان و جهان طبیعت، در اندیشه انسان، در ساختههای انسان، وجود خواهد داشتبه گونهای که همه اشکال این توحید، حکمت و شیتخداوند را در جهان منعکس میکند، مشیتی که به عینی ترین وجه در قانون الهی یا شریعت مندرج است و باید در هر کدام از وجوه اصیل زندگی مسلمین نیز ظهور پیدا کرده و انعکاس یابد .
از این رو مسلمان زیستن، یعنی زندگی کردن مطابق مشیتخداوند، زیستن با فضائلی مطابق با اصول اخلاقی عرضه شده در قرآن مجید و سنت نبوی و ائمه معصومین (ع) و زیستن با آگاهی از وحدانیتخداوند که در مخلوقات او و نیز در انسان و جامعه انسانی منعکس شده و تجلی کرده است .
ناگفته نماند: مراد ما در این مسئله دین به معنای دین داری نیستبلکه مراد دین به معنای مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی است .
2 - مراد از گوهر و صدف دین چیست؟
مطلب دومی که در رابطه با مسئله مورد نظر جای بحث دارد، تبیین مفهوم گوهر و صدف دین است که آیا تلقی واحدی از گوهر و صدف دین وجود دارد یا دیدگاههای متفاوتی در ارتباط با آن ارائه گردیدهاست؟ در تبیین مقصود از گوهر و صدف دین، بیانات متفاوتی وجود دارد .
قول اول: برخی مراد از گوهر و صدف دین را در بیان اهداف دین تبیین میکنند و میگویند: دین دارای اهداف متعدد طولی است و این اهداف به یک هدف اعلی و غایت قصوا منتهی میشود و گوهر دین آن هدف اعلی و غایت قصوا است . در نتیجه صدف آن، همان اهداف متوسط دین خواهد بود . (5)
نقد و تحلیل
در این که دین اهدافی دارد و این اهداف در طول همند و هدف نهایی و غایت قصوای دین یکی است، جای تردید ندارد . اما این که هدف نهایی دین چیست و اهداف متوسط آن کدامند؟ دین پژوهان عمیق و ژرف اندیش، هدف اساسی دین و احکام و روشهای تربیتی را آن توحید میدانند و اهداف دیگر را مقدمات آن هدف عالی میدانند به طوری که انسان فرد و جامعه انسانی - با طی این اهداف متوسط میتواند بر بام بلند آن هدف متعالی صعود کند .
مرحوم علامه طباطبائی (ره) ضمن بیان چگونگی اکتساب فضائل اخلاقی، میگوید:
در این رابطه مسالکی وجود دارد که بعضی راه تهذیب نفس و تزکیه جان و تحصیل ارزشهای اخلاقی را با عنایتهای صالح دنیوی، هموار میکنند و بعضی با غایات اخروی، این مسیر را طی میکنند به این معنا که انسان اگر بخواهد به بهشت و نعمت های آن راه یابد و از جهنم و نعمتهای آن محفوظ بماند . باید به تحصیل فضائل اخلاقی بپردازد . ولی راهی مخصوص قرآن کریم است که نه در تعالیم انبیاء پیشین - آن طور که در اختیار ماست - و نه در معارف حکماء الهی، سابقه ندارد و آن این که انسان را به گونهای در وصف و علم با به کار گیری علوم و معارف، تربیت
میکند که موضوعی برای رذایل نماند . بلکه آن را از ریشه دفع میکند . دین راه مبتنی بر توحید خالص کاملی است که مخصوص اسلام است .
این روش، به لحاظ این که پایه و اساس آن محبت الهی و ایثار مشیت الهی بر مشیتخویشتن نتایج و آثاری دارد که آن روشهای دیگر، آن آثار و نتایج را نخواهد داشت . (6)
بنابراین هدف عالی دین، توحید و به تعبیر اهل معرفت رسیدن به مقام فناء فیالله است و اهدافی از قبیل حتی زندگی اخروی یا توجه به زندگی دنیوی و یا ساختن جامعه نمونه و یا تامین عدالت اجتماعی، اهداف متوسط دیناند که ارزش آن ها به غایت نهایی یعنی توحید است و شاید برای همین باشد که در روایات ما کسانی که برای راهیافتن به بهشت و دستیابی به نعمتهای بهشتی خدا را عبادت میکنند، عبادت آنها را، عبادت تجار و سوداگران و کسانی که برای ترس از جهنم و محفوظ ماندن از عذاب آن، خدا را عبادت میکنند، عبادت آنها را عبادت بردگان و کسانی که عبادتشان از منشا محبت الهی و شایستگی خداوند برای عبادت سرچشمه بگیرد . عبادت آنها را عبادت احرار و آزادگان، (7) میداند .
قول دوم: برخی در تبیین مراد از گوهر و صدف دین، از مسئلهای بنام ذاتیات و عرضیات دین استمداد میکنند و میگویند: تمایز بین وجوه ذاتی از وجوه عرضی موجب توفیق بیشتر در بدست آوردن گوهر دین میشود .
ایشان در بیان مراد از ذاتیات دین، امور ماهوی و گوهری دین را پیامهایی میدانند که پیامبر اگر در هر کجا بوده و در هر محیطی و زمانی ظهور میکرد به ناچار آنها را ابلاغ میکرد و مصادیق آن را مقاصد شارع میداند و میگویند: مقاصد شارع همان ذاتیات دیناند . و آن ذاتیات عمدتا عبارتند از الف: آدمی خدا نیستبلکه بنده است (اعتقاد) ب: سعادت اخروی مهمترین هدف زندگی آدمی و غایت اخلاق دینی است (اخلاق) ج: حفظ دین و عقل و جان و نسل ومال مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه) قوانین اجتماعی اسلام برای حفظ و تامین این مقاصد فقهی وضع شدهاند . (8)
همین نویسنده با بیان دیگری غایت اصلی دین را آبادانی آخرت ذکر میکند و زندگی دنیوی را تابعی از زندگی اخروی میداند و میگوید: دین مرامی است که در اصل برای آخرت میآید و دنیا تابع آن است (9) و در جمله دیگری میگوید: اسلام عقیدتی عین ذاتیات و اسلام تاریخی عین عرضیات دین است . (10)
نقد و تحلیل
مسئله ذاتیات و عرضیات به بیان این نویسنده جای تحلیل و نقد گستردهای دارد اما آیا واقعا ذاتیات دین، ممد کشف گوهر دین است وچگونه ؟ محل تامل است . زیرا ایشان در بیان عرضیات دین اموری را ذکر میکند که نه تنها مقوم دین نیستبلکه خارج و در تضاد با دین است مثل جعل و وضع و تحریف که در واقع با دین بیگانه است و یا فقه را از عرضیات دین میداند در حالی که در همان مقاله، فقه را یکی از مصادیق ذاتیات دین ذکر میکند، با صرف نظر کردن از این گونه نقدها، اگر مراد ایشان در بیان ذاتیات دین همان باشد که سعادت حیات اخروی در پرتو آن تامین شود در این صورت میتوان گفت نظر ایشان به همان نظر قبلی برمیگردد که غایت اصلی دین چه باید باشد و دیگر نظر جدیدی نخواهد بود .
قول سوم: بعضی در تبیین گوهر و صدف دین از تعابیر اهل معرفت در ادبیات عرفانی سود میجویند و گوهر دین را لب دین یا حقیقت دین میدانند و صدف دین را قشر دین و شریعت و طریقت میدانند و از همین جا این پندار پیش آمده است که با رسیدن به لب و مغز باید قشر را بدور انداخت و بارسیدن به بام حقیقتباید نردبان شریعت را به کناری نهاد، گرچه آنها که اهل توجهاند میگویند: این توهم باطل است چرا که قشر اگر چه کم ارزش است اما حافظ و نگهبان مغز است . گرچه مقوم و معرف مغز نیست . از این رو میگویند: کنار زدن قشر باعث زوال دینداری پس باید ضمن توجه به حقیقت و مغز از قشر و شریعت غافل نبود . مگر اینکه انسان از زندگی دنیوی کوچ کرده و به عالم آخرت راه یابد که در این صورت عالم برزخ و آخرت، عالم تکلیف و شریعت یستبلکه عالم ظهور حقیقت است .
مولوی در مقدمه دفتر پنجم مینویسد: شریعت همچو شمع است ره مینماید و بی آنکه شمع به دست آوری راه رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است و جهت این گفتهاند که لوظهرت الحقایق بطلت الشرایع همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفتهاند: طلب الدلیل بعدالوصول الی المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم (11) ، حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس .
کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما علم دین میدانیم و عمل کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها میکنیم و حقیقتیافتگان به حقیقتشادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدهایم چون آدمی از این حیات میرد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند .
حقیقت اگر دارد نعره میزند که: یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی (12) و اگر ندارد نعره میزند که: (یالیتی لم اوت کتابیه و لم ادر ما حسابیه، یا لیتها کانت القاضیة ما اغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه (13) ، شریعت علم است، طریقت عمل است، حقیقت الوصول الی الله، فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا) (14)
قرآن کریم عبادت را نردبان یقین میداند و میفرماید: (فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (15) پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد .
یقین در آیه همان یقین معرفتی است و اگر در روایتیقین به مرگ تفسیر شده است از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و وجه اطلاق یقین بر مرگ آن است که در آن حال پردههای ظلمانی عالم طبیعتبه کناری رفته و دیده تیزبین برزخی به تماشای جمال حقایق مینشیند از این رو همه تردیدها و شبهات رختبربسته و یقین جایگزین آن ها میشود .
لفظ (حتی) غایت نیست تا معنای آیه این باشد که وصول به یقین غایتباشد به این معنا که عبادت کن تا به یقین برسی و در نتیجه اگر کسی به یقین رسید میتواند عبادت را رها کند، هرگز! بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست . مفهوم آیه در مثل، مانند آن است که پلههای نردبان را طی کن تا دستتبه آن شاخسار بلند برسد . به این معنا نیست که به محض دسترسی نردبان را رها کن زیرا رهاکردن نردبان مایه سقوط و هلاکت قطعی است .
بنابر این مفاد آیه: این است که یقین بر پلههای نردبان عبادت استوار است و دستبرداشتن از ابزار صعود، انسان را به دره سقوط میکشاند .
از مجموع این مطالب استفاده میشود قشر از لب و شریعت و طریقت از حقیقت تفکیک ناپذیرند .
البته تعبیر به لب و قشر از قرآن اقتباس شده است، در سوره نور از لب دین به نور واز قشر و پوست دین به چراغ و چراغدان تعبیر شده است (الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح، المصباح فی زجاجة، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار نور علی نور) (16) خدا نور آسمانها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای است، آن شیشه گویی اختری درخشان است که از رختخجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته میشود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشی نرسیده باشد، روشنی بخشد .
گرچه در آیه چنین تمثیل میکند که یک لبی است و فرعی، مثل این که چراغی است که شعلهاش با شیشه تنظیم و چراغ در چراغدان جاسازی میشود تا از گزند مصون بماند، ولی این تمثیل از بعضی جهات مقرب است واز بعضی جهات مبعد . زیرا سراسر دین نور است نه این که بعضی احکام و اخلاقیات آن مثل شیشه بینور باشد .
بنابر این اگر از شریعتبه قشر تعبیر شده باید توجه داشت که قشر محافظ لب است، چنان که چراغ و چراغدان محافظ نور است و اگر چراغ و شیشه و چراغ دان شکسته شود، نوری عاید انسان نمیشود و اگر شریعت ترک شود اصل دین و توحید رها میشود .
قرآن در تبیین این حقیقت که سراسر دین نور و گوهر است فرمود: (قد جائکم من الله نور و کتاب مبین) (17) سراسر قرآن کریم نور است و گوهر . نه این که بخشی از آن صدف باشد و به توان آن را به دور انداختبلکه حتی رسیدن به گوهر و لب، همین گوهرهای فرعی است .
پس به لحاظ این که دین سراسر آن نور است و نور دارای درجات و مراتب قوی و ضعیف است، همان طور که دین داری افراد دارای مراتب و درجات ضعیف و قوی استخود دین نیز دارای درجات قوی و ضعیف است که اصول دین به منزله نور قوی دین و فروع دین به منزله نور ضعیف است .
اگر بخواهیم از اصول دین به عنوان گوهر دین و از فروع دین به عنوان صدف دین یاد کنیم، لازم است توجه داشته باشیم که اصول اعتقادی دین سبب بروز فروع دین است و فروغ دین زمینهساز حفظ و تقویت اصول دین است . از این رو اگر کسی به خدا و قیامت معتقد است، اهل نماز و عبادت و طهارت بوده و از گناه پرهیز میکند وهمین اعمال دینی یعنی پرهیز از گناه و اطاعت ذات اقدس خداوند، موجب شکوفایی اصول دین استبه گونهای که همین اعمال موجب میشود تا بینش توحیدی در انسان قویتر و راسختر گردد .
قرآن کریم میفرماید: (مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم) (18) انفاق اموال به انگیزه طلب رضای الهی و بلکه هر گونه اعمال صالحی موجب تثبیت اعتقادات میباشد و کسانی که از اعتقاد راسخ برخوردار نیستند در مقام عمل نیز متزلزلند و به بهانههای واهی از انجام کارهای فردی و اجتماعی امتناع میورزند .
بنابراین، عمل صالح، اخلاق و فروع دین برای تثبیت موقعیت اعتقادی یعنی اصول دین است، چنان که اگر کسی در باغش درختی را غرس نماید باید آن را آبیاری کند تا این نهال لرزان تثبیتشود . لازم استبا اخلاق و عمل صالح و انجام عبادات، نهال اعتقاد به خدا و قیامت آب یاری شده و تثبیت گردد .
گرچه بعضی گوهر دین را صرفا عرفان میدانند و اخلاقیات و جزییات و عواطف را از آن جدا میکنند (19) و سعی دارند انسان را به سمت عرفان سوق دهند ولی در واقع عرفان دارای دو بخش نظر و عمل است و هر دو برای انسانی که میخواهد به مرحله عالیه آن نور قوی نائل شود باید مورد توجه واقع گیرد .
نتیجه گیری
با توجه به مجموعه مطالبی که مطرح شد میتوان چنین نتیجه گیری کرد که: تعبیر از محتوای دین به صدف و گوهر با این غرض که گوهر ارزشمند است و صدف بیارزش، سخن صحیحی نیست . زیرا دین صدف و گوهر آن، اهداف متوسط و نهایی آن، اصول و فروع آن، لب و قشر آن و شریعت و طریقت و حقیقت آن، همه ارزش مند هستند، گرچه به لحاظ کیفیت آن دارای مراتب و درجات است که بعضی از مراتب آن قوی و بعضی ضعیف است اما در عین حال این مراتب ضعیف و قوی در هم تاثیر و تاثر متقابل دارند; یعنی اصول دین در تجلی اعمال و فروع دین مؤثر است و اعمال دینی و فروع آن در شکوفایی و تثبیت اصول اعتقادی تاثیر دارد .
گوهر همه ادیان واحد است
گوهر دین در همه اقوام و ملل یکسان است زیرا اولا دینی غیر از اسلام مقبول حق نیست و ثانیا حقیقت انسان که آفریده خداست واحد و تغییر ناپذیر است، ثالثا خدا مسئول پرورش این حقیقت است و رابعا خدا هرگز دچار جهل و فراموشی و سهو نمیشود، بلکه همه حقایق را از ازل تا ابد میداند و لذا دو تا دین ندارد و دو گونه دستور ارائه نمیدهد، قرآن هم با عنوان مثبتبیان میفرماید: که (ان الدین عندالله الاسلام) (20) و هم با سلب و نفی روشن کرد که (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه) (21) و لذا استعمال ادیان به صیغه جمع در صورتی رواست که مقصود تکامل دین و تنزلات دین باشد یعنی ظهورات دین تکمیل شود نه این که دین زمانیناقص بود و بعد کامل شد و سپس به اکمل و اتم و اعلی درجه خود بار یافتبلکه حقیقت دین یکی است که گاهی مراحل نازله آن نازل میشود و گاهی مراحل متوسط آن ظهور میکند و گاهی هم مراحل پایانی آن تجلی میکند و با جمله نورانی (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی) (22) پایان میپذیرد در غیر این صورت، حقیقت دین، بیش از یکی نیست، ولی چون مقتضیات زمان متفاوت است موجب تغییر فروع دین است نه این که سبب تغییر اصول دین باشد، بلکه اصول و کلیات دین ثابت و همیشگی است .
پینوشتها:
1 . سوره بینه، آیه5 .
2 . وسائل الشیعه، ج1، طبع آل البیت، حدیث1، ص46 .
3 . همان، حدیث 10/49 .
4 . المیزان، ج10، ص131 - 128 .
5 . همان، ج1، ص361 - 354 .
6 . وسائل الشیعه، ج1، باب9، ص62 و 63 .
7 . مدارا و مدیریت، ص4 و 5، و مجله کیان، شماره42، ص19 .
8 . همان، ص189 - 180 .
9 . کیان، شماره 42، ص18 .
10 . درخواست دلیل و راهنما بعد از رسیدن به مطلوب ناپسند است و ترک راهنما قبل از رسیدن به مطلوب نکوهیده .
11 . سوره یس، آیه26 و 27; آن که به بهشت راه یافت میگوید: ای کاش قوم من میدانستند که پروردگارم مرا آمرزیده (و از مکرمین قرار داده است) .
12 . سوره الحاقه آیه29 - 25; آن که نامه اعمالش را به دست چپش دهند میگوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمیدادند و نمیدانستم حساب من چیست . ای کاش مرگم فرا میرسید، مال و ثروتم هرگز مرا بینیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت .
13 . سوره کهف، آیه110; هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند .
14 . مثنوی معنوی، چاپ انتشارات راستین ص702 - 701 .
15 . سوره فجر، آیه99 - 98 .
16 . سوره نور، آیه35 .
17 . سوره مائده، آیه15 .
18 . سوره بقره، آیه265 .
19 . دین ونگرش نوین، استلیس، ترجمه احمد رضا جلیلی، ص368 - 366 .
20 . سوره آل عمران، آیی19 .
21 . سروه آل عمران، آیه85 .
22 . سوره مائده، آیه32 .
آیةالله جوادی آملی - تنظیم و نگارش: محمدرضا مصطفیپور ،
- [سایر] برکات رسالت پیامبراکرم(ص) در جامعه بشری چیست؟
- [سایر] دیدگاه پیامبراکرم(ص) نسبت به یاری امام حسین(ع) چیست؟
- [سایر] چرا زنان پیامبر اسلام (ص ) بعد از وفات پیامبر اکرم(ص ), نمی توانستند ازدواج کنند؟
- [سایر] آیا پیامبراکرم(ص) بادیدن فقیری که در جمع ثروتمندان حضور یافت، به او رو ترش کرد ؟
- [سایر] آیا دوران حیات پیامبر اکرم(ص) نیز جبرئیل یا فرشتگان دیگری به حضور حضرت فاطمه(س) می آمدند؟
- [سایر] بهترین جملهای که محمد رسول الله(ص) به انسان فرمود، چیست؟
- [سایر] محمد بن عبدالوهاب چه توهینی به قبر مطهر رسول خدا ص کرد؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) در اذان و اقامه شان ذکر اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله را می گفتند؟
- [سایر] چرا در اوایل سوره یوسف، صفت غفلت به پیامبراکرم(ص) نسبت داده شده است؟
- [سایر] آیا آیه اول سوره تحریم،گناهی را به پیامبراکرم(ص)نسبت می دهد؟
- [آیت الله بروجردی] کافر یعنی؛ کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبدالله (ص) را قبول ندارد، نجس است و نیز کسی که ضروری دین (یعنی چیزی را که مثل نماز و روزهی مسلمانان جزءِ دین اسلام میدانند) منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس میباشد و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول (ص) را مانند محمد و احمد؛ یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود؛ اگرچه در نماز باشد؛ مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله اردبیلی] هیچ مسلمانی نباید نسبت به مسائل و مشکلات سایر مسلمانان بیتفاوت باشد و به اندازه قدرت و توان خود موظّف است در اصلاح امور دینی و دنیایی دیگران اقدام نماید. از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که فرمودند: (کسی که صبح کند در حالی که به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست).(1)
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخواند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخواند اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد (ص) ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انی اسألک خیر ما سألک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون.
- [آیت الله بروجردی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند:(اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ (ص) ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کُلِّ خَیرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ خَیرَ ما سَئلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحوُنَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصُونَ).
- [آیت الله جوادی آملی] .صلوات بر پیغمبر( ص) از مستحبات مؤکّد است, چنانکه مستحب است هر وقت نام مبارک آن حضرت مانند محمد( ص)و احمد( ص)،نیز لقب و کنیه( ص) آن حضرت مانند مصطفی( ص) و ابوالقاسم( ص)گفته یا شنیده شود، بر آن حضرت و آل او صلوات فرستاده شود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه نیست ولی چون ولایت ان حضرت مکمل دین است شهادت به ان در هر حال و از جمله بعد از اشهد ان محمدا رسول الله از افضل قربات است
- [آیت الله جوادی آملی] .خمس , یکی از واجباتِ مالی اسلام است که خدا آن را برای خود و رسول خدا(ص) و خاندان پاک ایشان به جای زکات قرار داده است که یتیم, مسکین و در راه مانده از سادات, در این حکم قرار دارند.
- [آیت الله بهجت] کسی که منکر خدا یا برای خدا شریک قائل است یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله وسلم را قبول ندارد و همین طور کسی که ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نداشته باشد، کافر و نجس می باشد . همچنین کسی که یکی از ضروریّات دین اسلام مثل نماز یا روزه را با علم به اینکه ضروری دین است انکار نماید ، نجس می باشد . و اگر از روی تقصیر نداند و انکار نماید ، احتیاطا باید از او اجتناب کرد .