فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام را از زبان خلفای اول و دوم و سوم به خصوص از منابع اهل سنت ذکر کنید؟ از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی حضرت علی علیه السلام موجود است، کلمات و مرویات خلفای سه گانه میباشد.دانستن این مطالب از چند جهت مورد توجه و اهمیت است: اولامقام رفیع امیر المؤمنین علی علیه السلام را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطرح بودند،و سخنان آن حضرت را شنیدند،میشناسیم .ثانیا:به طور قطع،میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب،نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد.و تحولی نو در آنان پدید خواهد آمد. (1) ثالثا:از این طریق،ماهیت کسانی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم،سفارشها و وصایای آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت علی علیه السلام نادیده گرفته و با ایجاد شورای انحصاری،اقدام به تعیین خلیفه برای مسلمین کردند،کاملا روشن میشود.در ادامه همین مباحث،سخنان و روایاتی که عایشه در زمینه عظمت علی علیه السلام بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت. اکنون به ترتیب و به صورت جداگانه سخنان و مرویات آنان را مورد دقت و توجه قرار میدهیم : 1- سخنان و مرویات ابوبکر بن ابی قحافه الف:...فقال ابو بکر:صدق الله و رسوله،قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیله الهجره،و نحن خارجان من الغار نرید المدینه:کفی و کف علی فی العدل سواء. (2) ...ابو بکر گفت:خدا و رسولش راست گفتند،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود:دست من و دست علی در عدل و داد برابر است. ب:عن عائشه قالت،رأیت أبا بکر الصدیق یکثر النظر الی وجه علی بن ابی طالب،فقلت:یا أبه انک لتکثر النظر الی علی بن ابی طالب؟فقال لی:یا بنیه سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:النظر الی وجه علی عباده. (3) عایشه گوید ابو بکر را دیدم که بسیار به چهره علی بن ابی طالب علیه السلام نگاه میکند پس گفتم:ای پدر،همانا تو زیاد به چهره علی نگاه میکنی. (علت چیست؟) گفت:دخترم از رسول خدا شنیدم که میفرمود:نظر کردن بر چهره علی عبادت است.ج:عن ابن عمر قال:قال ابو بکر الصدیق:ارقبوا محمدا صلی الله علیه و آله و سلم فی أهل بیته،ای احفظوه فیهم فلا تؤذوهم . (4) از ابن عمر روایت شد که ابو بکر گفته است:رعایت کنید محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در (مورد) اهل بیت او.یعنی حفظ کنید (حرمت) او را در میان اهل بیتش،پس اهل بیت آن حضرت را اذیت نکنید. د:از حارث ابن اعور روایت شد که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در میان جمعی از یاران خود حاضر بود،پس فرمود:به شما نشان میدهم آدم علیه السلام را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهیم را از جنبه حکمتش،پس چیزی نگذشت که علی علیه السلام آمد.ابو بکر عرضه داشت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اقتست رجلا بثلاثه من الرسل،بخ بخ لهذا الرجل،من هو یا رسول الله؟قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم:أولا تعرفه یا ابا بکر؟قال:الله و رسوله اعلم.قال صلی الله علیه و آله و سلم:هو ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام فقال ابو بکر:بخ بخ لک یا ابا الحسن و این مثلک یا ابا الحسن. (5) (ابو بکر عرضه داشت:) یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مردی را با سهنفر از پیامبران برابر کردی،به به به این مرد،او کیست،ای رسول خدا؟پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:آیا او را نمیشناسی ای ابا بکر؟ابو بکر عرض کرد:خدا و رسولش داناترند .حضرت فرمود:او ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام است.پس ابو بکر گفت:به به به تو ای ابو الحسن،مثل تو کجا خواهد بود ای ابو الحسن. ه:قال الشعبی:بینا ابو بکر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابو بکر قال :من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله و اقربهم قرابه و افضلهم داله و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم،فلینظر الی هذا الطالع. (6) شعبی گفت:وقتی ابو بکر در جایی نشسته بود،علی بن ابی طالب علیه السلام از دور نمایان شد،چون ابو بکر او را دید گفت:هر کس خودش دارد که بنگرد به کسی که بزرگترین مردم است در مقام و منزلت،و نزدیکترین مردم است به پیامبر،و برترین مردم است در نام و نشان،و بزرگترین مردم است در بینیازی از مردم،که از جهت رسول الله به دست آورده،بنگرد به این کسی که از دور نمایان شد.و:عن زید بن علی بن الحسین قال:سمعت ابی علی بن الحسین یقول :سمعت أبی الحسین بن علی یقول:قلت لأبی بکر،یا ابابکر،من خیر الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؟فقال لی:ابوک (7) ،... از زید بن علی بن الحسین علیه السلام روایت شد که گفت:از پدرم علی بن الحسین علیه السلام،شنیدم که میفرمود:از پدرم حسین بن علی علیه السلام شنیدم که میفرمود:به ابو بکر گفتم،ای ابو بکر،بهترین مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی است؟به من گفت :پدر تو،... ز:عن معقل بن یسار المزنی قال:سمعت أبا بکر الصدیق یقول:علی بن ابی طالب عتره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (8) از معقل بن یسار مزنی روایت شد که گفت:از ابوبکر شنیدم که میگفت:علی بن ابی طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. ح: (الریاض النضره ج 2،ص 163) قال:جاء ابو بکر و علی علیه السلام یزوران قبر النبی(صلی الله علیه (و آله) و سلم)بعد وفاته بسته ایام،قال علی علیه السلام لأبی بکر:تقدم فقال ابو بکر:ما کنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلمیقول:علی منی بمنزلتی من ربی. (9) (در کتاب ریاض النضره ج 2،ص 163) گوید:ابو بکر و علی علیه السلام برای زیارت قبر مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند،علی علیه السلام به ابو بکر فرمود:پیش برو (و جلو حرکت کن) ابو بکر گفت:من هرگز بر مردی تقدم نمیجویم که خود شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (در باره او) میفرمود:علی نزد من منزلتی را دارد که من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم. ط:... (عن) معقل بن یسار المزنی یقول: سمعت ابابکر الصدیق یقول لعلی بن ابی طالب،عقده (10) رسول الله،صلی الله علیه و آله و سلم. (11) از معقل ابن یسار مزنی روایت شد که میگفت: شنیدم که ابو بکر به علی بن ابی طالب علیه السلام میگفت:(عقده رسول الله) (یعنی کسی که عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منعقد کرد) ی:عن قیس بن حازم قال: التقی ابو بکر الصدیق و علی بن ابی طالب،فتبسم ابو بکرفی وجه علی فقال له ما لک تبسمت؟قال :سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز. (12) از قیس بن حازم روایت شد که:ابو بکر با علی بن ابی طالب ملاقات کرد،پس ابو بکر به چهره علی علیه السلام نگاه کرده و تبسم مینمود،علی علیه السلام به او فرمود:چرا تبسم میکنی؟گفت :شنیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمود:هیچ کس بر صراط نمیگذرد،مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد. ک:ابو بکر در موارد متعدد،بالای منبر و در حضور تعداد زیادی از مسلمانان گفت: اقیلونی،اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم (13) .(مرا رها کنید،مرا رها کنید،که من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست). 2- سخنان و مرویات عمر بن خطاب الف:عن عمر بن الخطاب قال:کنت أنا و أبو بکر و ابو عبیده و جماعه اذ ضرب النبی صلی الله علیه و آله و سلم منکب علی فقال:یا علی انت اول المؤمنین ایمانا و أولهم اسلاما و انت منی بمنزله هارون من موسی (14) . از عمر بن خطاب روایت شد که گفت:من و ابو بکر و ابو عبیده و عدهای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر کتف علی زد،پس فرمود:ای علی تو اولین مؤمنین از نظر ایمان و اولین آنها از جهت اسلام آوردن میباشی.و تو برای من به منزله هارونی نسبت به موسی علیه السلام. ب:عن عمار الدهنی،عن سالم بن ابی الجعد،قال:قیل لعمر:انک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من اصحابالنبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:انه مولای (15) . عمار دهنی،از سالم بن ابی جعد روایت کرد که گفت:به عمر (بن خطاب) گفته شد که همانا تو به گونهای با علی رفتار (نیکو و شایسته) داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟عمر گفت:به درستی که علی مولای من است. ج:عن عمر بن الخطاب قال:نصب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا علما فقال:من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه،و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهیدی علیهم. قال عمر:و کان فی جنبی شاب حسن الوجه،طیب الریح،فقال:یا عمر،لقد عقد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عقدا لا یحله الا منافق فاحذر ان تحله. قال عمر:فقلت یا رسول الله انک حیث قلت فی علی (ما قلت) کان فی جنبی شاب حسن الوجه،طیب الریح قال کذا و کذا. قال صلی الله علیه و آله و سلم:نعم یا عمر،انه لیس من ولد آدم،لکنه جبرئیلاراد ان یؤکد علیکم ما قلته فی علی. (16) از عمر بن خطاب روایت شد که گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،علی را مهتر و بزرگ (مسلمین) قرار داد،پس فرمود:هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست،پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را،و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل میکند و یاری فرما کسی را که یاور اوست. خدایا تو گواه من بر آنان میباشی. عمر گفت:در کنار من جوان خوش سیما و خوش بویی بود،پس گفت:ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمیکند پس بر حذر باش که مبادا آن را نقض کنی.عمر گفت:پس عرض کردم یا رسول الله،وقتی که شما در مورد علی سخن میگفتی در کنارم جوان خوش چهره و خوش بویی بود که به من چنین و چنان گفت.حضرت فرمود:بله ای عمر،او از فرزندان آدم نبود،بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تأکید کند. د:عن عمار الدهنی عن ابی فاخته،قال:اقبل علی و عمر جالس فی مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فی المجلس،فلما قام علی،قال بعض القوم:یا امیر المؤمنین انک تصنع بعلی صنیعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم قال عمر:و ما رأیتنی اصنع به؟قال:رأیتک کلما رأیته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتی یجلس.قال:و ما یمنعنی،و الله انه مولای و مولی کل مؤمن. (17) عمار دهنی از ابی فاخته روایت کند که گفت:علی علیه السلام آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را دید لرزید و تواضع کرد و برای نشستن علی علیه السلام جائی باز کرد،وقتی که علی علیه السلام برخاست:شخصی به عمر گفت:ای امیر،تو با علی علیه السلام روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن رفتار را انجام ندادهای عمر گفت:من چه رفتاری با او داشتم که تو دیدی؟گفت:دیدم که چون به او نظر افکندی،لرزیدی و تواضع کردی و جای نشستن برای او گشودی تا بنشیند،عمر گفت:چه چیزی مرا از این رفتار باز میدارد قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنین است. ه:قال عمر بن الخطاب:لقد أعطی علی ثلاث خصال لأن تکون لی خصله منها احب الی من أن أعطی حمر النعم،فسئل و ما هی؟قال:تزویج النبی صلی الله علیه و آله و سلم ابنته و سکناه المسجد لا یحل لأحد فیه ما یحل لعلی و الرایه یوم خیبر. (18) عمر بن خطاب گفت،به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده میشد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (که دارای قیمت بسیار هستند) بود،پرسیده شد آن خصائل کدام است؟گفت:به ازدواج در آوردن پیامبر دخترش را (برای علی علیه السلام) و جای گرفتن او در مسجد که حلال نبود بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خیبر. و:عن ابن عباس:مشیت و عمر بن الخطاب فی بعض ازقه المدینه فقال لی:...یا ابن عباس...و الله لسمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لعلی بن ابی طالب:من احبک احبنی و من احبنی احب الله،و من احب الله ادخله الجنه مدلا. (19) از ابن عباس روایت شد که (گفت) :من و عمر بن خطاب دریکی از کوچههای مدینه میرفتیم پس عمر به من گفت:...ای فرزند عباس...به خدا سوگند همانا شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به علی بن ابی طالب میفرمود:کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت میکند. ز:عن عبد الله بن ضبیعه العبدی،عن ابیه،عن جده قال:أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه،فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد،فیها رجل اصلع،فقال:ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی،فقال له عمر:تطلیقتان .فقال احدهما:سبحان الله،جئناک و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته،فرضیت منه أن أوما الیک؟!فقال لهما - عمر- ما تدریان من هذا؟قالا:لا.قال:هذا علی بن ابی طالب.أشهد علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لسمعته و هو یقول:ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی کفه - میزان - ثم وضع ایمان علی فی کفه میزان لرجح ایمان علی. (20) عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش،از جدش روایت کرد که گفت: (دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق کنیز سؤال کردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد،جمعی در مسجد بودند که در میان آنان مردی اصلع (21) حضور داشت.پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق کنیز چیست؟پس او سرش را بلند کرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه کرد و) گفت:دو طلاق است.پس یکی از آن دو مرد گفت:سبحان الله،ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی.پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او میپرسی؟!و از پاسخ او که با اشاره انجام داد راضی شدی؟!پس عمر در خطاب به آنان گفت:نمیدانید که او کیست؟گفتند:نه،عمر گفت:او علی بن ابی طالب علیه السلام است و من شهادت میدهم که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:اگر آسمانها و زمینها در کفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در کفه دیگر،ایمان علی برتر خواهد بود.)ح:...فقال عمر - بن الخطاب - :عجزت النساء ان یلدن مثل علی. (22) (عمر بن خطاب گفت:زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند)ط:عن عبد الله بن عباس قال:سمعت عمر بن الخطاب یقول:کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب علیه السلام فلقد رأیت من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فیه خصالا لان تکون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس. (23) عبد الله بن عباس گوید:از عمر بن خطاب شنیدم میگفت:از بدگویی علی بن ابی طالب علیه السلام خودداری کنید که من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره فضیلت او خصلتهایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطاب میبود در نزد من از هر جا و هر چه که آفتاب بر آن میتابد محبوبتر میبود. ی:عن عمر بن الخطاب،قال:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی،یهدی صاحبه الی الهدی و یرد عن الردی. (24) عمر بن خطاب گفت:رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:هیچ کس مانند علی علیه السلام فضیلتی به دست نیاورد که صاحب و همنشین خود را به هدایت،ارشاد میکند و از گمراهی باز میدارد. ک:عن...و عمر بن الخطاب و...،ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال:النظر الی وجه علی عباده. (25) جمعی از راویان که از جمله آنها عمر بن خطاب است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکنند که فرمود:نگاه کردن به چهره علی علیه السلام عبادت است. ل:عن سوید بن غفله،قال:رأی عمر رجلا یخاصم علیا،فقال له عمر:انی لأظنک من المنافقین !سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:علی منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لا نبی بعدی. (26) از سوید بن غفله روایت شد که گفت،عمر مردی را دید که با علی علیه السلام خصومت میکند عمر به وی گفت:گمان دارم که تو از منافقان باشی!زیرا من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:علی در نزد من منزلت و جایگاه هارون در نزد موسی علیه السلام را دارد جز آنکه پیغمبری پس از من نباشد. م:عن ابی هریره،عن عمر بن الخطاب قال:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:من کنت مولاه فعلی مولاه. (27) از ابو هریره روایت شد که عمر بن خطاب گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :هر کس را که من مولای او هستم،پس علی مولای اوست. ن:قال عمر بن الخطاب:علی أقضانا. (28) عمر بن خطاب گفت:بیناترین ما در داوری و قضاوت،علی بن ابی طالب علیه السلام است. س:عن عمر بن الخطاب،عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم:کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامه الا سببی و نسبی و کل ولد آدم فان عصبتهم لأبیهم ما خلا ولد فاطمه،فإنی أنا أبوهم و عصبتهم. (29) عمر بن خطاب از نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرد (که فرمود) :هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع میشود مگرسبب و نسب من.و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندی فاطمه علیها السلام پس به درستی که من پدر و عصبه آنان هستم. ع:قال عمر بن الخطاب:لا یفتین احد فی المسجد و علی حاضر. (30) عمر بن خطاب گفت:تا وقتی که علی علیه السلام در مسجد حضور دارد کسی نباید فتوی دهد. ف:قال عمر بن الخطاب:یابن ابیطالب،فما زلت کاشف کل شبهه،و موضع کل علم. (31) عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی علیه السلام) گفت:ای پسر ابو طالب همیشه تو موارد شبهه را بر طرف ساختهای و موضع و جایگاه علم بودهای. ص:قال عمر:لا أبقانی الله بعد ابن ابیطالب. (32) عمر (بن خطاب) گفت:خداوند پس از علی بن ابی طالب علیه السلام مرا باقی نگذارد. ق:قال عمر بن الخطاب فی عده مواطن:لو لا علی لهلک عمر. (33) عمر بن خطاب در مواضع متعدد) گفت:اگر وجود علی علیه السلام نمیبود عمر هلاک میشد. ر:عن سعید بن المسیب قال:قال عمر ابن الخطاب:اعوذ بالله من معضله لیس لها أبو الحسن،علی بن ابی طالب. (34) سعید ابن مسیب گوید،از عمر شنیدم که گفت:به خدا پناه میبرم از مشکلی که برای حل آن ابو الحسن (علی علیه السلام) نباشد. ش:قال عمر ابن الخطاب:اللهم لا تنزل بی شدیده الا و ابو الحسن الی جنبی. (35) عمر ابن خطاب گفت:بار خدایا کار سختی بر من نازل مفرما مگر آنکه ابو الحسن (علی علیه السلام) در کنار من باشد. ت:عن ابن عباس قال:کنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله،و عمر علی بغل و انا علی فرس،فقرأ آیه فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال:أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بکر،... - الی ان قال - و الله ما نقطع امرا دونه،و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه. (36) از ابن عباس روایت شد که گفت:در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر میکردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم،پس آیهای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری میشد.پس (عمر بن خطاب) گفت:آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب،به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بکر... (تا آنکه گفت) :به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمیکنم.و عملی بدون اجازه او انجام نمیدهم. ث:عن الحافظ الدار القطنی عن عمر،و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی:اقض بینهما. فقال احدهما:هذا یقضی بیننا؟!فوثب الیه عمر و اخذ بتلبیبه،و قال:ویحک ما تدری من هذا؟هذا مولای و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن. (37) حافظ دار قطنی از عمر (بن خطاب) روایت میکند که دو تن اعرابی جهت مخاصمه و دعوا نزد او (یعنی نزد عمر بنخطاب) آمدند.پس عمر به علی علیه السلام عرض کرد:بین آنها قضاوت کن.یکی از آن دو اعرابی گفت:آیا این مرد میان ما قضاوت کند؟پس عمر به طرف آن مرد پرید و یقه او را گرفت و گفت:وای بر تو،چه میدانی که این کیست؟!او مولای من است،و هر کس که او مولایش نباشد پس مؤمن نیست. خ:عن عمیر بن بشر الخثعمی قال:قال عمر:علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد. (38) عمیر بن بشر گفت،عمر (بن خطاب) گفت:علی علیه السلام داناترین مردم است به آنچه که خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است. ذ:...قال عمر بن الخطاب (یوم غدیر خم) : هنیئا لک یابن ابی طالب اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه. (39) عمر ابن خطاب (در روز غدیر خم،بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علی را به ولایت منصوب فرمود،خطاب به علی علیه السلام) گفت:گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولا و صاحب اختیار همه مردان و زنان مؤمن شدی. ض:عن عمر بن الخطاب انه قال:اشهد علی رسول الله صلی الله علیه(و آله)و سلم لسمعته و هو یقول:لو ان السماوات السبع وضعت فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه لرجح ایمان علی. (40) عمر بن خطاب گفت:شهادت میدهم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم میفرمود :اگر هفت آسمان را در یک کفه (ترازو) بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر،ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت. ظ:عن ابن عباس قال:سمعت عمر بن الخطاب یقول:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اول المؤمنین ایمانا. (41) ابن عباس رحمه الله گفت:از عمر بن الخطاب شنیدم میگفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یا علی،تو نخستین مسلمان و اولین مؤمن میباشی.غ:عمر بن الخطاب رفعه:لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار. (42) عمر بن خطاب به حدیث مرفوع روایت کرد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که:اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب اتفاق و اجتماع میکردند خدا آتش را خلق نمیکرد. ایضا:عن عمرو بن میمون قال:لما ولی عمر السته فقاموا أتبعهم بصره ثم قال:لئن ولوها الأجیلح لیرکبن بهم الطریق. (43) از عمرو بن میمون روایت شد که گفت:وقتی که عمر آن شش نفر را برای خلافت معرفی کرد،آنان برخاستند (که بروند) عمر چشم به آنها دوخت،سپس گفت:هر آئینه اگر ولایت را به اجیلح واگذار کنید مسلمین را رهبری میکند. - (توضیح آنکه اجیلح به معنای اصلع است یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته که از مشخصات ظاهری علی علیه السلام بوده است.)- ایضا:ابن ابی الحدید جریان مفصلی از یک ملاقات و گفتگویی که میان ابن عباس و عمر (بن خطاب) واقع گردیده است نقل میکند که در ضمن آن گفتگو و مصاحبه،خود عمر بدین حقیقت اعتراف کرده و میگوید:(آری رسول خدا خواست که در حال بیماری،به نام علی تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم). (و لقد اراد ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک) ابن ابی الحدید سپس میگوید:این جریان را احمد بن ابی طاهر،مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل نموده است. (44) ایضا: - عمر بن خطاب گفت - :الحمد لله که خداوند در این امت کسی - یعنی علی علیه السلام - را قرار داد که هر گاه ما راه کج برویم ما را به راه راست هدایت میکند. (45) ایضا:عمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است.عمر او را صدا زد و گفت :یا فتی من فعل بک هذا؟ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟جوان گفت :ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب.علی علیه السلام مرا زده است.عمر گفت:تأمل کن تا علی بیاید.در همین حال علی بن ابی طالب رسید.عمر گفت:یا علی ءانت ضربتهذا الشباب؟یا علی آیا تو این جوان را زدی؟علی علیه السلام فرمود:آری من او را زدم.عمر گفت:چه چیز سبب شد که او را بزنی؟علی علیه السلام فرمود:رأیته ینظر حرم المسلمین.دیدم او را که نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم میکرد (به دنبال ناموس مردم بود) .عمر گفت:ای جوان،لعنت بر تو،بر خیز و برو.فقد رآک عین الله و ضربک ید الله.به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است. (46) . 3- سخنان و مرویات عثمان بن عفان الف:...رجع عثمان الی علی فسأله المصیر الیه،فصار الیه فجعل یحد النظر الیه،فقال له علی:مالک یا عثمان؟مالک تحد النظر الی؟قال:سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:النظر الی علی عباده. (47) ...عثمان به سوی علی بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد.حضرت به طرف او آمد.پس (در این وقت) عثمان شروع کرد به نگاه کردن (و تماشای) آن حضرت.علی علیه السلام فرمود:تو را چه شده استای عثمان؟چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم میکنی؟عثمان گفت:از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:نگاه کردن به علی عبادت است. ب:(...خلیفه سوم عثمان،سه مرتبه از علی علیه السلام دعوت کرد که با وی همکاری نماید،مرتبه اول در سال 22 هجرت،یعنی در همان سالی که خلیفه شد آن دعوت به عمل آمد،و مرتبه دیگر در سال 27 هجری،و سومین مرتبه در سال 32 بعد از هجرت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، (اما) علی علیه السلام هیچ یک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت.ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالب علیه السلام دعوت به همکاری میکرد،علی میگفت:یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمع آوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم...) (48) ج: (در ایامی که عثمان به کشته شدن نزدیک میشد) این بیت را به تمثیل به علی علیه السلام نوشت: فان کنت مأکولا فکن انت آکل*و الا فادرکنی و لما امزق. حاصل بیت آنکه:اگر مرا همی باید کشت،پس تو بکش که علی بن ابی طالبی،و اگر نمیباید کشت،مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند. (49) گفتنی است که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحه بن عبید الله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا رفت) . د:سخن عثمان در خطابش به علی علیه السلام: (...به خدا اگر بمیری،دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم،زیرا جانشینی پس از تو نمیبینم .و اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمیبینم که تو را به عنوان نردبان و وسیله یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد..نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده...). (50) پینوشت ها: 1- به عنوان نمونه،یکی از نویسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقی،که در مورد عظمت و مقام رفیع علی علیه السلام کتب متعددی تألیف کرده،در صفحه 260 از کتاب(بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام)در مورد آغاز شناخت وسیعتر خود نسبت به شخصیت برجسته اسلام یعنی علی علیه السلام چنین مینویسد:(به یاد آوردن این که چه زمانی با نام مبارک علی علیه السلام آشنا شدهام برایم ممکن نیست،اما خوب به خاطر میآورم که چه زمانی شیفتهاش شدم:زمانی که اقدام به جمع آوری سخنان(عمر بن خطاب)درباره این شخصیت ممتاز عالم اسلام،کردم.جملات سپاسمندانه و ستایشگرانه عمر،سردار بزرگ سده نخستین برقراری اسلام،مرا مجذوب علی علیه السلام کرد...) 2- ابن مغازلی در مناقب،حدیث 170،ص 129 و ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 438،اواخر حدیث .953 (شرح محمودی) شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب مناقب السبعون،ص 277،حدیث 17 و ص 300 متقی هندی در کنز العمال،ج 11،ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم) ،و دیگران. 3- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358 سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 172 ابن مغازلی در مناقب،ص 210،حدیث 252،ط 1 ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 391،حدیث 895 (به شرح محمودی) ،و دیگران. 4- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 54،ص 194 و.356 و متقی هندی در کنز العمال،ج 13 - ص 638 مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم 5- بوستان معرفت تألیف سید هاشم حسینی تهرانی،ص 447 به نقل از:مناقب خوارزمی،فصل 7،ص .45 6- بوستان معرفت)ص 650 به نقل از:ابن عساکر در تاریخ امیر المؤمنین علیه السلام،ج 3،ص 70،حدیث 1100 و از مناقب خوارزمی فصل 14،ص .98 کنز العمال)،ج 12،ص 489 - مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم 7- 8- همان مأخذ،ج 13،ص 115 9- آثار الصادقین،ج 14،ص 277،به نقل از فضائل الخمسه،ج 1،ص 2979 10- العقده:کحرمه،و الجمع عقد کحرم،الولایه.البیعه المعقوده 11- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 3،حدیث 1092،ص 54 12- نقل از سید جواد مهری در مقدمه کتاب(آنگاه هدایت شدم)تألیف دکتر سید محمد تیجانی سماوی ص 2 به نقل از:ابان السمان در الموافقه،ص 137،و ابن حجر در الصواعق المحرقه،ص 126 و ابن مغازلی شافعی در مناقب علی علیه السلام ص 119 (13- چرا شیعه شدم)تألیف جناب محمد رازی،ص 332 به نقلش از:فخر رازی در نهایه العقول،طبری در تاریخ خود،بلاذری در انساب الاشراف،سمعانی در فضائل،غزالی در سر العالمین،سبط ابن جوزی در تذکره،قاضی فضل بن روزبهان و ابن ابی الحدید و دیگران. - قابل ذکر است که صحت این گفتار ابو بکر در کلمات علی علیه السلام در نهج البلاغه کاملا روشن است،آنجا که فرمود: فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته)یعنی(پس چقدر جای تعجب و شگفت است که ابو بکر استقاله میکرد (و امتناع مینمود) از خلافت در حال حیات خود در حالی که گره میزد خلافت را برای دیگری (یعنی عمر) بعد از مرگش. 14- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،ص 239 چاپ قم،س 3711 و متقی هندی در کنز العمال ج 13،ص 122 و ص 123 (مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم) . 15- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 82،حدیث .584 شرح محمودی 16- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (باب موده الخامسه) ص .297 ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2،ص 80 (شرح محمودی) بنقل از بخاری در تاریخ کبیر،ج 1،ص 375 و دیگران. 17- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 82 حدیث .585 شرح محمودی 18- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،فصل سوم،ص .343 و حاکم در المستدرک ج 3،ص 125 - هیثمی در مجمع الزوائد،ج 9،ص .120 ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 1،ص 219،حدیث 282 (شرح محمودی) ،و دیگران. 19- پاورقی کتاب در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 388 (شرح محمودی 20- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 365،حدیث .872 (شرح محمودی) . ابن مغازلی در مناقب ص 289،شماره 330،ط 1 و خوارزمی در فضل 13 از مناقب،ص 78،ط تبریز گنجی شافعی در کفایه الطالب اواخر باب 62،ص 258 و دیگران 21- اصلع:به کسی گویند که موی جلوی سرش ریخته باشد که یکی از مشخصات ظاهری علی علیه السلام است. 22- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 65،ص 448 23- آثار الصادقین،ج 14،ص 211 به نقل از فضائل الخمسه،ج 2،ص 239.عن کنز العمال،ج 6،ص 393 24- آثار الصادقین،ج 14،ص 212 به نقل از الغدیر،ج 5،ص 363 و فضائل الخمسه،ج 1،ص 167 عن مستدرک الصحیحین. 25- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358 26- آثار الصادقین،ج 14،ص 286 به نقل از شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1،ص 360 27- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2،ص 79،حدیث .581 شرح محمودی و نیز ابن مغازلی در مناقب،ص 22،شماره 31 ،ط1 28- حافظ ابی نعیم در حلیه الاولیاء،ج 1،ص 65،و سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 170 ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 360 بلاذری در انساب الأشراف،ج 2،ص 97،حدیث 21،ط 1،و دیگران. 29- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 57،ص 320 30- آثار الصادقین،ج 14،ص 492 به نقل از(الامام الصادق علیه السلام،ج 2،ص 825 31- آثار الصادقین،ج 14،ص 493،به نقل از(الامام الصادق علیه السلام،ج 2،ص 825). 32- آثار الصادقین،ج 14،ص 493.به نقل از الغدیر ج 6،ص 126 33- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 14،ص 80 و نیز ص 249 و نیز گنجی شافعی در کفایه الطالب،باب 59 ص 227 34- بلاذری در انساب الاشراف،ج 2،ص 99،حدیث 29 از شرح حال علی علیه السلام - و گنجی شافعی در کفایه الطالب باب 57،ص 217 - و سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 171 - و حاکم در المستدرک (کتاب المناسک) ،ج 1،ص 457 - و ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 36 و دیگران. 35- آثار الصادقین،ج 14،ص 492،به نقل از(امام الصادق)ج 2،ص 825 36- راغب در محاضرات،ج 7،ص 213 37- مأخوذ از پاورقی کتاب شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ابن عساکر ج 2،ص 82 شرح محمودی 38- بوستان معرفت)،ص 677،به نقل از حسکانی در شواهد التنزیل،جزء اول،ص 30،حدیث 29 39- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 48 تا .51 (شرح محمودی) ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص350 گنجی شافعی در کفایه الطالب،باب اول،ص 62 (تبریک ابو بکر و عمر به علی علیه السلام شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب مناقب السبعون،ص 283،حدیث 56 و باب 4،ص 33 و 34.و دیگران. 40- مدارک این روایت در روایت(ز)گذشت 41- آثار الصادقین،ج 14،ص 43)به نقل از مناقب ابن شهر آشوب،ج 2،ص 6 و نیز متقی هندی در کنز العمال،در قسمت آخر یک روایت،ج 6،ص 395 42- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب الموده السادسه،ص 299 43- بلاذری در انساب الاشراف،ج 2،ص 103،حدیث 35 (چاپ بیروت،ط 1 44- سیری در صحیحین)تألیف محمد صادق نجمی،ج 2،ص 273، (به نقل از شرح نهج البلاغه،ج 12،ص 21 و مشابه آن در ص 78) البته حدیث منع عمر،از این وصیت از مسلمات بین شیعه و سنی است که بخاری در صحیح خود و احمد در مسند و ابن حجر در صواعق و دیگران آن را نقل کردهاند . 45- بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام)تألیف فؤاد فاروقی،ص 114 46- چرا شیعه شدم)تألیف محمد رازی،ص 218،به نقل از شهرستانی در ملل و نحل و طبری در(ریاض النضره و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 47- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358،باب فضائل علی علیه السلام ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 393،شرح محمودی سیوطی در تاریخ الخلفاء ،ص172 48- بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام تألیف فؤاد فاروقی،به نقل از رودلف ژایگر در کتاب خداوند علم و شمشیر 49- الفتوح نوشته ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی کندی،ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی ص 328 50- امام علی بن ابی طالب علیه السلام (روزگار عثمان) تألیف:عبد الفتاح عبد المقصود،ص202 محمد ابراهیم سراج- امام علی(ع) خورشید بیغروب- ص 227
فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام را از زبان خلفای اول و دوم و سوم به خصوص از منابع اهل سنت ذکر کنید؟
فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام را از زبان خلفای اول و دوم و سوم به خصوص از منابع اهل سنت ذکر کنید؟
از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی حضرت علی علیه السلام موجود است، کلمات و مرویات خلفای سه گانه میباشد.دانستن این مطالب از چند جهت مورد توجه و اهمیت است:
اولامقام رفیع امیر المؤمنین علی علیه السلام را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطرح بودند،و سخنان آن حضرت را شنیدند،میشناسیم .ثانیا:به طور قطع،میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب،نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد.و تحولی نو در آنان پدید خواهد آمد. (1) ثالثا:از این طریق،ماهیت کسانی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم،سفارشها و وصایای آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت علی علیه السلام نادیده گرفته و با ایجاد شورای انحصاری،اقدام به تعیین خلیفه برای مسلمین کردند،کاملا روشن میشود.در ادامه همین مباحث،سخنان و روایاتی که عایشه در زمینه عظمت علی علیه السلام بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
اکنون به ترتیب و به صورت جداگانه سخنان و مرویات آنان را مورد دقت و توجه قرار میدهیم :
1- سخنان و مرویات ابوبکر بن ابی قحافه
الف:...فقال ابو بکر:صدق الله و رسوله،قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیله الهجره،و نحن خارجان من الغار نرید المدینه:کفی و کف علی فی العدل سواء. (2) ...ابو بکر گفت:خدا و رسولش راست گفتند،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود:دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.
ب:عن عائشه قالت،رأیت أبا بکر الصدیق یکثر النظر الی وجه علی بن ابی طالب،فقلت:یا أبه انک لتکثر النظر الی علی بن ابی طالب؟فقال لی:یا بنیه سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:النظر الی وجه علی عباده. (3)
عایشه گوید ابو بکر را دیدم که بسیار به چهره علی بن ابی طالب علیه السلام نگاه میکند پس گفتم:ای پدر،همانا تو زیاد به چهره علی نگاه میکنی. (علت چیست؟) گفت:دخترم از رسول خدا شنیدم که میفرمود:نظر کردن بر چهره علی عبادت است.ج:عن ابن عمر قال:قال ابو بکر الصدیق:ارقبوا محمدا صلی الله علیه و آله و سلم فی أهل بیته،ای احفظوه فیهم فلا تؤذوهم . (4)
از ابن عمر روایت شد که ابو بکر گفته است:رعایت کنید محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در (مورد) اهل بیت او.یعنی حفظ کنید (حرمت) او را در میان اهل بیتش،پس اهل بیت آن حضرت را اذیت نکنید.
د:از حارث ابن اعور روایت شد که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در میان جمعی از یاران خود حاضر بود،پس فرمود:به شما نشان میدهم آدم علیه السلام را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهیم را از جنبه حکمتش،پس چیزی نگذشت که علی علیه السلام آمد.ابو بکر عرضه داشت:
یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اقتست رجلا بثلاثه من الرسل،بخ بخ لهذا الرجل،من هو یا رسول الله؟قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم:أولا تعرفه یا ابا بکر؟قال:الله و رسوله اعلم.قال صلی الله علیه و آله و سلم:هو ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام فقال ابو بکر:بخ بخ لک یا ابا الحسن و این مثلک یا ابا الحسن. (5)
(ابو بکر عرضه داشت:) یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مردی را با سهنفر از پیامبران برابر کردی،به به به این مرد،او کیست،ای رسول خدا؟پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:آیا او را نمیشناسی ای ابا بکر؟ابو بکر عرض کرد:خدا و رسولش داناترند .حضرت فرمود:او ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام است.پس ابو بکر گفت:به به به تو ای ابو الحسن،مثل تو کجا خواهد بود ای ابو الحسن.
ه:قال الشعبی:بینا ابو بکر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابو بکر قال :من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله و اقربهم قرابه و افضلهم داله و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم،فلینظر الی هذا الطالع. (6)
شعبی گفت:وقتی ابو بکر در جایی نشسته بود،علی بن ابی طالب علیه السلام از دور نمایان شد،چون ابو بکر او را دید گفت:هر کس خودش دارد که بنگرد به کسی که بزرگترین مردم است در مقام و منزلت،و نزدیکترین مردم است به پیامبر،و برترین مردم است در نام و نشان،و بزرگترین مردم است در بینیازی از مردم،که از جهت رسول الله به دست آورده،بنگرد به این کسی که از دور نمایان شد.و:عن زید بن علی بن الحسین قال:سمعت ابی علی بن الحسین یقول :سمعت أبی الحسین بن علی یقول:قلت لأبی بکر،یا ابابکر،من خیر الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؟فقال لی:ابوک (7) ،...
از زید بن علی بن الحسین علیه السلام روایت شد که گفت:از پدرم علی بن الحسین علیه السلام،شنیدم که میفرمود:از پدرم حسین بن علی علیه السلام شنیدم که میفرمود:به ابو بکر گفتم،ای ابو بکر،بهترین مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی است؟به من گفت :پدر تو،...
ز:عن معقل بن یسار المزنی قال:سمعت أبا بکر الصدیق یقول:علی بن ابی طالب عتره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (8)
از معقل بن یسار مزنی روایت شد که گفت:از ابوبکر شنیدم که میگفت:علی بن ابی طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
ح: (الریاض النضره ج 2،ص 163) قال:جاء ابو بکر و علی علیه السلام یزوران قبر النبی(صلی الله علیه (و آله) و سلم)بعد وفاته بسته ایام،قال علی علیه السلام لأبی بکر:تقدم فقال ابو بکر:ما کنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلمیقول:علی منی بمنزلتی من ربی. (9)
(در کتاب ریاض النضره ج 2،ص 163) گوید:ابو بکر و علی علیه السلام برای زیارت قبر مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند،علی علیه السلام به ابو بکر فرمود:پیش برو (و جلو حرکت کن) ابو بکر گفت:من هرگز بر مردی تقدم نمیجویم که خود شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (در باره او) میفرمود:علی نزد من منزلتی را دارد که من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم.
ط:... (عن) معقل بن یسار المزنی یقول:
سمعت ابابکر الصدیق یقول لعلی بن ابی طالب،عقده (10) رسول الله،صلی الله علیه و آله و سلم. (11)
از معقل ابن یسار مزنی روایت شد که میگفت:
شنیدم که ابو بکر به علی بن ابی طالب علیه السلام میگفت:(عقده رسول الله) (یعنی کسی که عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منعقد کرد)
ی:عن قیس بن حازم قال:
التقی ابو بکر الصدیق و علی بن ابی طالب،فتبسم ابو بکرفی وجه علی فقال له ما لک تبسمت؟قال :سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز. (12)
از قیس بن حازم روایت شد که:ابو بکر با علی بن ابی طالب ملاقات کرد،پس ابو بکر به چهره علی علیه السلام نگاه کرده و تبسم مینمود،علی علیه السلام به او فرمود:چرا تبسم میکنی؟گفت :شنیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمود:هیچ کس بر صراط نمیگذرد،مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد.
ک:ابو بکر در موارد متعدد،بالای منبر و در حضور تعداد زیادی از مسلمانان گفت:
اقیلونی،اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم (13) .(مرا رها کنید،مرا رها کنید،که من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست).
2- سخنان و مرویات عمر بن خطاب
الف:عن عمر بن الخطاب قال:کنت أنا و أبو بکر و ابو عبیده و جماعه اذ ضرب النبی صلی الله علیه و آله و سلم منکب علی فقال:یا علی انت اول المؤمنین ایمانا و أولهم اسلاما و انت منی بمنزله هارون من موسی (14) .
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت:من و ابو بکر و ابو عبیده و عدهای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر کتف علی زد،پس فرمود:ای علی تو اولین مؤمنین از نظر ایمان و اولین آنها از جهت اسلام آوردن میباشی.و تو برای من به منزله هارونی نسبت به موسی علیه السلام.
ب:عن عمار الدهنی،عن سالم بن ابی الجعد،قال:قیل لعمر:انک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من اصحابالنبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:انه مولای (15) .
عمار دهنی،از سالم بن ابی جعد روایت کرد که گفت:به عمر (بن خطاب) گفته شد که همانا تو به گونهای با علی رفتار (نیکو و شایسته) داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟عمر گفت:به درستی که علی مولای من است.
ج:عن عمر بن الخطاب قال:نصب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا علما فقال:من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه،و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهیدی علیهم.
قال عمر:و کان فی جنبی شاب حسن الوجه،طیب الریح،فقال:یا عمر،لقد عقد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عقدا لا یحله الا منافق فاحذر ان تحله.
قال عمر:فقلت یا رسول الله انک حیث قلت فی علی (ما قلت) کان فی جنبی شاب حسن الوجه،طیب الریح قال کذا و کذا.
قال صلی الله علیه و آله و سلم:نعم یا عمر،انه لیس من ولد آدم،لکنه جبرئیلاراد ان یؤکد علیکم ما قلته فی علی. (16)
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،علی را مهتر و بزرگ (مسلمین) قرار داد،پس فرمود:هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست،پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را،و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل میکند و یاری فرما کسی را که یاور اوست.
خدایا تو گواه من بر آنان میباشی.
عمر گفت:در کنار من جوان خوش سیما و خوش بویی بود،پس گفت:ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمیکند پس بر حذر باش که مبادا آن را نقض کنی.عمر گفت:پس عرض کردم یا رسول الله،وقتی که شما در مورد علی سخن میگفتی در کنارم جوان خوش چهره و خوش بویی بود که به من چنین و چنان گفت.حضرت فرمود:بله ای عمر،او از فرزندان آدم نبود،بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تأکید کند.
د:عن عمار الدهنی عن ابی فاخته،قال:اقبل علی و عمر جالس فی مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فی المجلس،فلما قام علی،قال بعض القوم:یا امیر المؤمنین انک تصنع بعلی صنیعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم قال عمر:و ما رأیتنی اصنع به؟قال:رأیتک کلما رأیته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتی یجلس.قال:و ما یمنعنی،و الله انه مولای و مولی کل مؤمن. (17)
عمار دهنی از ابی فاخته روایت کند که گفت:علی علیه السلام آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را دید لرزید و تواضع کرد و برای نشستن علی علیه السلام جائی باز کرد،وقتی که علی علیه السلام برخاست:شخصی به عمر گفت:ای امیر،تو با علی علیه السلام روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن رفتار را انجام ندادهای عمر گفت:من چه رفتاری با او داشتم که تو دیدی؟گفت:دیدم که چون به او نظر افکندی،لرزیدی و تواضع کردی و جای نشستن برای او گشودی تا بنشیند،عمر گفت:چه چیزی مرا از این رفتار باز میدارد قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنین است.
ه:قال عمر بن الخطاب:لقد أعطی علی ثلاث خصال لأن تکون لی خصله منها احب الی من أن أعطی حمر النعم،فسئل و ما هی؟قال:تزویج النبی صلی الله علیه و آله و سلم ابنته و سکناه المسجد لا یحل لأحد فیه ما یحل لعلی و الرایه یوم خیبر. (18)
عمر بن خطاب گفت،به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده میشد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (که دارای قیمت بسیار هستند) بود،پرسیده شد آن خصائل کدام است؟گفت:به ازدواج در آوردن پیامبر دخترش را (برای علی علیه السلام) و جای گرفتن او در مسجد که حلال نبود بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خیبر.
و:عن ابن عباس:مشیت و عمر بن الخطاب فی بعض ازقه المدینه فقال لی:...یا ابن عباس...و الله لسمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لعلی بن ابی طالب:من احبک احبنی و من احبنی احب الله،و من احب الله ادخله الجنه مدلا. (19)
از ابن عباس روایت شد که (گفت) :من و عمر بن خطاب دریکی از کوچههای مدینه میرفتیم پس عمر به من گفت:...ای فرزند عباس...به خدا سوگند همانا شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به علی بن ابی طالب میفرمود:کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت میکند.
ز:عن عبد الله بن ضبیعه العبدی،عن ابیه،عن جده قال:أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه،فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد،فیها رجل اصلع،فقال:ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی،فقال له عمر:تطلیقتان .فقال احدهما:سبحان الله،جئناک و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته،فرضیت منه أن أوما الیک؟!فقال لهما - عمر- ما تدریان من هذا؟قالا:لا.قال:هذا علی بن ابی طالب.أشهد علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لسمعته و هو یقول:ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی کفه - میزان - ثم وضع ایمان علی فی کفه میزان لرجح ایمان علی. (20) عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش،از جدش روایت کرد که گفت:
(دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق کنیز سؤال کردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد،جمعی در مسجد بودند که در میان آنان مردی اصلع (21) حضور داشت.پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق کنیز چیست؟پس او سرش را بلند کرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه کرد و) گفت:دو طلاق است.پس یکی از آن دو مرد گفت:سبحان الله،ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی.پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او میپرسی؟!و از پاسخ او که با اشاره انجام داد راضی شدی؟!پس عمر در خطاب به آنان گفت:نمیدانید که او کیست؟گفتند:نه،عمر گفت:او علی بن ابی طالب علیه السلام است و من شهادت میدهم که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:اگر آسمانها و زمینها در کفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در کفه دیگر،ایمان علی برتر خواهد بود.)ح:...فقال عمر - بن الخطاب - :عجزت النساء ان یلدن مثل علی. (22)
(عمر بن خطاب گفت:زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند)ط:عن عبد الله بن عباس قال:سمعت عمر بن الخطاب یقول:کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب علیه السلام فلقد رأیت من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فیه خصالا لان تکون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس. (23)
عبد الله بن عباس گوید:از عمر بن خطاب شنیدم میگفت:از بدگویی علی بن ابی طالب علیه السلام خودداری کنید که من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره فضیلت او خصلتهایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطاب میبود در نزد من از هر جا و هر چه که آفتاب بر آن میتابد محبوبتر میبود.
ی:عن عمر بن الخطاب،قال:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی،یهدی صاحبه الی الهدی و یرد عن الردی. (24) عمر بن خطاب گفت:رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:هیچ کس مانند علی علیه السلام فضیلتی به دست نیاورد که صاحب و همنشین خود را به هدایت،ارشاد میکند و از گمراهی باز میدارد.
ک:عن...و عمر بن الخطاب و...،ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال:النظر الی وجه علی عباده. (25)
جمعی از راویان که از جمله آنها عمر بن خطاب است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکنند که فرمود:نگاه کردن به چهره علی علیه السلام عبادت است.
ل:عن سوید بن غفله،قال:رأی عمر رجلا یخاصم علیا،فقال له عمر:انی لأظنک من المنافقین !سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:علی منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لا نبی بعدی. (26)
از سوید بن غفله روایت شد که گفت،عمر مردی را دید که با علی علیه السلام خصومت میکند عمر به وی گفت:گمان دارم که تو از منافقان باشی!زیرا من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:علی در نزد من منزلت و جایگاه هارون در نزد موسی علیه السلام را دارد جز آنکه پیغمبری پس از من نباشد.
م:عن ابی هریره،عن عمر بن الخطاب قال:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:من کنت مولاه فعلی مولاه. (27)
از ابو هریره روایت شد که عمر بن خطاب گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :هر کس را که من مولای او هستم،پس علی مولای اوست.
ن:قال عمر بن الخطاب:علی أقضانا. (28)
عمر بن خطاب گفت:بیناترین ما در داوری و قضاوت،علی بن ابی طالب علیه السلام است.
س:عن عمر بن الخطاب،عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم:کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامه الا سببی و نسبی و کل ولد آدم فان عصبتهم لأبیهم ما خلا ولد فاطمه،فإنی أنا أبوهم و عصبتهم. (29)
عمر بن خطاب از نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرد (که فرمود) :هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع میشود مگرسبب و نسب من.و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندی فاطمه علیها السلام پس به درستی که من پدر و عصبه آنان هستم.
ع:قال عمر بن الخطاب:لا یفتین احد فی المسجد و علی حاضر. (30)
عمر بن خطاب گفت:تا وقتی که علی علیه السلام در مسجد حضور دارد کسی نباید فتوی
دهد.
ف:قال عمر بن الخطاب:یابن ابیطالب،فما زلت کاشف کل شبهه،و موضع کل علم. (31)
عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی علیه السلام) گفت:ای پسر ابو طالب همیشه تو موارد شبهه را بر طرف ساختهای و موضع و جایگاه علم بودهای.
ص:قال عمر:لا أبقانی الله بعد ابن ابیطالب. (32)
عمر (بن خطاب) گفت:خداوند پس از علی بن ابی طالب علیه السلام مرا باقی نگذارد.
ق:قال عمر بن الخطاب فی عده مواطن:لو لا علی لهلک عمر. (33) عمر بن خطاب در مواضع متعدد) گفت:اگر وجود علی علیه السلام نمیبود عمر هلاک میشد.
ر:عن سعید بن المسیب قال:قال عمر ابن الخطاب:اعوذ بالله من معضله لیس لها أبو الحسن،علی بن ابی طالب. (34)
سعید ابن مسیب گوید،از عمر شنیدم که گفت:به خدا پناه میبرم از مشکلی که برای حل آن ابو الحسن (علی علیه السلام) نباشد.
ش:قال عمر ابن الخطاب:اللهم لا تنزل بی شدیده الا و ابو الحسن الی جنبی. (35)
عمر ابن خطاب گفت:بار خدایا کار سختی بر من نازل مفرما مگر آنکه ابو الحسن (علی علیه السلام) در کنار من باشد.
ت:عن ابن عباس قال:کنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله،و عمر علی بغل و انا علی فرس،فقرأ آیه فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال:أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بکر،... - الی ان قال - و الله ما نقطع امرا دونه،و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه. (36)
از ابن عباس روایت شد که گفت:در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر میکردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم،پس آیهای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری میشد.پس (عمر بن خطاب) گفت:آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب،به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بکر... (تا آنکه گفت) :به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمیکنم.و عملی بدون اجازه او انجام نمیدهم.
ث:عن الحافظ الدار القطنی عن عمر،و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی:اقض
بینهما. فقال احدهما:هذا یقضی بیننا؟!فوثب الیه عمر و اخذ بتلبیبه،و قال:ویحک ما تدری من هذا؟هذا مولای و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن. (37)
حافظ دار قطنی از عمر (بن خطاب) روایت میکند که دو تن اعرابی جهت مخاصمه و دعوا نزد او (یعنی نزد عمر بنخطاب) آمدند.پس عمر به علی علیه السلام عرض کرد:بین آنها قضاوت کن.یکی از آن دو اعرابی گفت:آیا این مرد میان ما قضاوت کند؟پس عمر به طرف آن مرد پرید و یقه او را گرفت و گفت:وای بر تو،چه میدانی که این کیست؟!او مولای من است،و هر کس که او مولایش نباشد پس مؤمن نیست.
خ:عن عمیر بن بشر الخثعمی قال:قال عمر:علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد.
(38) عمیر بن بشر گفت،عمر (بن خطاب) گفت:علی علیه السلام داناترین مردم است به آنچه که خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است.
ذ:...قال عمر بن الخطاب (یوم غدیر خم) :
هنیئا لک یابن ابی طالب اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه. (39) عمر ابن خطاب (در روز غدیر خم،بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علی را به ولایت منصوب فرمود،خطاب به علی علیه السلام) گفت:گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولا و صاحب اختیار همه مردان و زنان مؤمن شدی.
ض:عن عمر بن الخطاب انه قال:اشهد علی رسول الله صلی الله علیه(و آله)و سلم لسمعته و هو یقول:لو ان السماوات السبع وضعت فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه لرجح ایمان علی. (40)
عمر بن خطاب گفت:شهادت میدهم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم میفرمود :اگر هفت آسمان را در یک کفه (ترازو) بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر،ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت.
ظ:عن ابن عباس قال:سمعت عمر بن الخطاب یقول:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اول المؤمنین ایمانا. (41)
ابن عباس رحمه الله گفت:از عمر بن الخطاب شنیدم میگفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یا علی،تو نخستین مسلمان و اولین مؤمن میباشی.غ:عمر بن الخطاب رفعه:لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار. (42)
عمر بن خطاب به حدیث مرفوع روایت کرد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که:اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب اتفاق و اجتماع میکردند خدا آتش را خلق نمیکرد.
ایضا:عن عمرو بن میمون قال:لما ولی عمر السته فقاموا أتبعهم بصره ثم قال:لئن ولوها الأجیلح لیرکبن بهم الطریق. (43)
از عمرو بن میمون روایت شد که گفت:وقتی که عمر آن شش نفر را برای خلافت معرفی کرد،آنان برخاستند (که بروند) عمر چشم به آنها دوخت،سپس گفت:هر آئینه اگر ولایت را به اجیلح واگذار کنید مسلمین را رهبری میکند. - (توضیح آنکه اجیلح به معنای اصلع است یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته که از مشخصات ظاهری علی علیه السلام بوده است.)-
ایضا:ابن ابی الحدید جریان مفصلی از یک ملاقات و گفتگویی که میان ابن عباس و عمر (بن خطاب) واقع گردیده است نقل میکند که در ضمن آن گفتگو و مصاحبه،خود عمر بدین حقیقت اعتراف کرده و میگوید:(آری رسول خدا خواست که در حال بیماری،به نام علی تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم).
(و لقد اراد ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک)
ابن ابی الحدید سپس میگوید:این جریان را احمد بن ابی طاهر،مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل نموده است. (44)
ایضا: - عمر بن خطاب گفت - :الحمد لله که خداوند در این امت کسی - یعنی علی علیه السلام - را قرار داد که هر گاه ما راه کج برویم ما را به راه راست هدایت میکند. (45)
ایضا:عمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است.عمر او را صدا زد و گفت :یا فتی من فعل بک هذا؟ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟جوان گفت :ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب.علی علیه السلام مرا زده است.عمر گفت:تأمل کن تا علی بیاید.در همین حال علی بن ابی طالب رسید.عمر گفت:یا علی ءانت ضربتهذا الشباب؟یا علی آیا تو این جوان را زدی؟علی علیه السلام فرمود:آری من او را زدم.عمر گفت:چه چیز سبب شد که او را بزنی؟علی علیه السلام فرمود:رأیته ینظر حرم المسلمین.دیدم او را که نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم میکرد (به دنبال ناموس مردم بود) .عمر گفت:ای جوان،لعنت بر تو،بر خیز و برو.فقد رآک عین الله و ضربک ید الله.به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است. (46) .
3- سخنان و مرویات عثمان بن عفان
الف:...رجع عثمان الی علی فسأله المصیر الیه،فصار الیه فجعل یحد النظر الیه،فقال له علی:مالک یا عثمان؟مالک تحد النظر الی؟قال:سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:النظر الی علی عباده. (47)
...عثمان به سوی علی بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد.حضرت به طرف او آمد.پس (در این وقت) عثمان شروع کرد به نگاه کردن (و تماشای) آن حضرت.علی علیه السلام فرمود:تو را چه شده استای عثمان؟چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم میکنی؟عثمان گفت:از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:نگاه کردن به علی عبادت است.
ب:(...خلیفه سوم عثمان،سه مرتبه از علی علیه السلام دعوت کرد که با وی همکاری نماید،مرتبه اول در سال 22 هجرت،یعنی در همان سالی که خلیفه شد آن دعوت به عمل آمد،و مرتبه دیگر در سال 27 هجری،و سومین مرتبه در سال 32 بعد از هجرت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، (اما) علی علیه السلام هیچ یک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت.ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالب علیه السلام دعوت به همکاری میکرد،علی میگفت:یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمع آوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم...) (48)
ج: (در ایامی که عثمان به کشته شدن نزدیک میشد) این بیت را به تمثیل به علی علیه السلام نوشت:
فان کنت مأکولا فکن انت آکل*و الا فادرکنی و لما امزق.
حاصل بیت آنکه:اگر مرا همی باید کشت،پس تو بکش که علی بن ابی طالبی،و اگر نمیباید کشت،مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند. (49) گفتنی است که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحه بن عبید الله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا رفت) .
د:سخن عثمان در خطابش به علی علیه السلام:
(...به خدا اگر بمیری،دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم،زیرا جانشینی پس از تو نمیبینم .و اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمیبینم که تو را به عنوان نردبان و وسیله یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد..نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده...). (50)
پینوشت ها:
1- به عنوان نمونه،یکی از نویسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقی،که در مورد عظمت و مقام رفیع علی علیه السلام کتب متعددی تألیف کرده،در صفحه 260 از کتاب(بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام)در مورد آغاز شناخت وسیعتر خود نسبت به شخصیت برجسته اسلام یعنی علی علیه السلام چنین مینویسد:(به یاد آوردن این که چه زمانی با نام مبارک علی علیه السلام آشنا شدهام برایم ممکن نیست،اما خوب به خاطر میآورم که چه زمانی شیفتهاش شدم:زمانی که اقدام به جمع آوری سخنان(عمر بن خطاب)درباره این شخصیت ممتاز عالم اسلام،کردم.جملات سپاسمندانه و ستایشگرانه عمر،سردار بزرگ سده نخستین برقراری اسلام،مرا مجذوب علی علیه السلام کرد...)
2- ابن مغازلی در مناقب،حدیث 170،ص 129
و ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 438،اواخر حدیث .953 (شرح محمودی)
شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب مناقب السبعون،ص 277،حدیث 17 و ص 300
متقی هندی در کنز العمال،ج 11،ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم) ،و دیگران.
3- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358
سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 172
ابن مغازلی در مناقب،ص 210،حدیث 252،ط 1
ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 391،حدیث 895 (به شرح محمودی) ،و دیگران.
4- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 54،ص 194 و.356
و متقی هندی در کنز العمال،ج 13 - ص 638 مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم
5- بوستان معرفت تألیف سید هاشم حسینی تهرانی،ص 447 به نقل از:مناقب خوارزمی،فصل 7،ص .45
6- بوستان معرفت)ص 650 به نقل از:ابن عساکر در تاریخ امیر المؤمنین علیه السلام،ج 3،ص 70،حدیث 1100 و از مناقب خوارزمی فصل 14،ص .98
کنز العمال)،ج 12،ص 489 - مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم 7-
8- همان مأخذ،ج 13،ص 115
9- آثار الصادقین،ج 14،ص 277،به نقل از فضائل الخمسه،ج 1،ص 2979
10- العقده:کحرمه،و الجمع عقد کحرم،الولایه.البیعه المعقوده
11- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 3،حدیث 1092،ص 54
12- نقل از سید جواد مهری در مقدمه کتاب(آنگاه هدایت شدم)تألیف دکتر سید محمد تیجانی سماوی ص 2 به نقل از:ابان السمان در الموافقه،ص 137،و ابن حجر در الصواعق المحرقه،ص 126 و ابن مغازلی شافعی در مناقب علی علیه السلام ص 119
(13- چرا شیعه شدم)تألیف جناب محمد رازی،ص 332 به نقلش از:فخر رازی در نهایه العقول،طبری در تاریخ خود،بلاذری در انساب الاشراف،سمعانی در فضائل،غزالی در سر العالمین،سبط ابن جوزی در تذکره،قاضی فضل بن روزبهان و ابن ابی الحدید و دیگران.
- قابل ذکر است که صحت این گفتار ابو بکر در کلمات علی علیه السلام در نهج البلاغه کاملا روشن است،آنجا که فرمود: فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته)یعنی(پس چقدر جای تعجب و شگفت است که ابو بکر استقاله میکرد (و امتناع مینمود) از خلافت در حال حیات خود در حالی که گره میزد خلافت را برای دیگری (یعنی عمر) بعد از مرگش.
14- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،ص 239 چاپ قم،س 3711
و متقی هندی در کنز العمال ج 13،ص 122 و ص 123 (مؤسسه الرساله بیروت،چاپ پنجم) .
15- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 82،حدیث .584 شرح محمودی
16- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (باب موده الخامسه) ص .297
ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2،ص 80 (شرح محمودی) بنقل از بخاری در تاریخ کبیر،ج 1،ص 375 و دیگران.
17- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 82 حدیث .585 شرح محمودی
18- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،فصل سوم،ص .343
و حاکم در المستدرک ج 3،ص 125 - هیثمی در مجمع الزوائد،ج 9،ص .120
ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 1،ص 219،حدیث 282 (شرح محمودی) ،و دیگران.
19- پاورقی کتاب در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 388 (شرح محمودی
20- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 365،حدیث .872 (شرح محمودی) .
ابن مغازلی در مناقب ص 289،شماره 330،ط 1 و خوارزمی در فضل 13 از مناقب،ص 78،ط تبریز
گنجی شافعی در کفایه الطالب اواخر باب 62،ص 258 و دیگران
21- اصلع:به کسی گویند که موی جلوی سرش ریخته باشد که یکی از مشخصات ظاهری علی علیه السلام است.
22- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 65،ص 448
23- آثار الصادقین،ج 14،ص 211 به نقل از فضائل الخمسه،ج 2،ص 239.عن کنز العمال،ج 6،ص 393
24- آثار الصادقین،ج 14،ص 212 به نقل از الغدیر،ج 5،ص 363 و فضائل الخمسه،ج 1،ص 167 عن مستدرک الصحیحین.
25- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358
26- آثار الصادقین،ج 14،ص 286 به نقل از شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1،ص 360
27- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2،ص 79،حدیث .581 شرح محمودی
و نیز ابن مغازلی در مناقب،ص 22،شماره 31 ،ط1
28- حافظ ابی نعیم در حلیه الاولیاء،ج 1،ص 65،و سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 170
ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 360
بلاذری در انساب الأشراف،ج 2،ص 97،حدیث 21،ط 1،و دیگران.
29- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 57،ص 320
30- آثار الصادقین،ج 14،ص 492 به نقل از(الامام الصادق علیه السلام،ج 2،ص 825
31- آثار الصادقین،ج 14،ص 493،به نقل از(الامام الصادق علیه السلام،ج 2،ص 825).
32- آثار الصادقین،ج 14،ص 493.به نقل از الغدیر ج 6،ص 126
33- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب 14،ص 80 و نیز ص 249
و نیز گنجی شافعی در کفایه الطالب،باب 59 ص 227
34- بلاذری در انساب الاشراف،ج 2،ص 99،حدیث 29 از شرح حال علی علیه السلام - و گنجی شافعی در کفایه الطالب باب 57،ص 217 - و سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 171 - و حاکم در المستدرک (کتاب المناسک) ،ج 1،ص 457 - و ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 36 و دیگران.
35- آثار الصادقین،ج 14،ص 492،به نقل از(امام الصادق)ج 2،ص 825
36- راغب در محاضرات،ج 7،ص 213
37- مأخوذ از پاورقی کتاب شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ابن عساکر ج 2،ص 82 شرح محمودی
38- بوستان معرفت)،ص 677،به نقل از حسکانی در شواهد التنزیل،جزء اول،ص 30،حدیث 29
39- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 48 تا .51 (شرح محمودی)
ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص350
گنجی شافعی در کفایه الطالب،باب اول،ص 62 (تبریک ابو بکر و عمر به علی علیه السلام
شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب مناقب السبعون،ص 283،حدیث 56 و باب 4،ص 33 و 34.و دیگران.
40- مدارک این روایت در روایت(ز)گذشت
41- آثار الصادقین،ج 14،ص 43)به نقل از مناقب ابن شهر آشوب،ج 2،ص 6
و نیز متقی هندی در کنز العمال،در قسمت آخر یک روایت،ج 6،ص 395
42- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده،باب الموده السادسه،ص 299
43- بلاذری در انساب الاشراف،ج 2،ص 103،حدیث 35 (چاپ بیروت،ط 1
44- سیری در صحیحین)تألیف محمد صادق نجمی،ج 2،ص 273، (به نقل از شرح نهج البلاغه،ج 12،ص 21 و مشابه آن در ص 78)
البته حدیث منع عمر،از این وصیت از مسلمات بین شیعه و سنی است که بخاری در صحیح خود و احمد در مسند و ابن حجر در صواعق و دیگران آن را نقل کردهاند .
45- بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام)تألیف فؤاد فاروقی،ص 114
46- چرا شیعه شدم)تألیف محمد رازی،ص 218،به نقل از شهرستانی در ملل و نحل و طبری در(ریاض النضره و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه
47- ابن کثیر در البدایه و النهایه،ج 7،ص 358،باب فضائل علی علیه السلام
ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 393،شرح محمودی
سیوطی در تاریخ الخلفاء ،ص172
48- بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام تألیف فؤاد فاروقی،به نقل از رودلف ژایگر در کتاب خداوند علم و شمشیر
49- الفتوح نوشته ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی کندی،ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی ص 328
50- امام علی بن ابی طالب علیه السلام (روزگار عثمان) تألیف:عبد الفتاح عبد المقصود،ص202
محمد ابراهیم سراج- امام علی(ع) خورشید بیغروب- ص 227
- [سایر] آیا نویسندگان اهل سنّت درباره فضایل حضرت علی (علیه السلام) کتابی نوشته اند؟
- [سایر] هنگام ولادت امیرمؤمنان امام علی علیه السلام دیوار کعبه شکافته شده آیا این واقعه در منابع تاریخی اهل سنت منعکس شده است؟
- [سایر] هنگام ولادت امیرمؤمنان امام علی علیه السلام دیوار کعبه شکافته شده آیا این واقعه در منابع تاریخی اهل سنت منعکس شده است؟
- [سایر] در منابع اهل سنت چه فضائلی از پیامبر ص در مورد حضرت علی ع نقل شده است؟
- [سایر] چرا اهل سنت امام حسن را از خلفای راشدین نمیدانند، معنای راشدین چیست؟
- [سایر] شمه ای از فضایل و ویژگیهای حضرت علی بن موسی الرضا (ع)را از منابع تاریخی معتبر ذکر کنید؟
- [سایر] دوستی دارم عرب فلسطینی دانشجو که در ایران تحصیل می کند ظاهرا به تشیع علاقه مند شده مذهب خودش سنی شافعی است. در مورد ولایت مولا علی و همچنین احادیث پیامبر در مورد ایرانیان به دنبال سندهای است که در کتب اهل سنت هم وجود داشته باشد. لطفا در مورد منابع مورد نظر راهنمایی بفرمایید. منابعی که ایشان بتواند به آن دسترسی داشته باشد.
- [سایر] چرا سنی ها به امیر المومنین بودن علی-علیه السلام- اعتقادی ندارند؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت بر فرار خلفای سه گانه در جنگ خندق از برابر عمرو بن عبدود اشاره شده است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت نیز آمده که ابوحنیفه شاگرد امام صادق (ع) بوده است؟
- [آیت الله اردبیلی] کسی که اذان شخص دیگری را میشنود، مستحب است هر قسمتی را که میشنود تکرار کند، ولی در بازگویی اقامهای که از دیگری میشنود، باید قصد ذکر مطلق نماید نه قصد اقامه و از (حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ) تا (حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ) را به امید ثواب بگوید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو کند، و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، و ذکر بگوید، و ذکر سجده سهو را به سه نحو می شود انجام داد. اول "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِه". دوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد". سوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُه"، و احتیاط اختیار قسم سوم است، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر را بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که اذان دیگری را می شنود مستحب است هر قسمتی را که می شنود بگوید و اما نسبت به اقامه از حی علی الصلاه تا قد قامت الصلاه را رجاء بگوید و مستحب است بقیه را به قصد ذکر بگوید
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط؛ گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند؛ مگر آنکه قبرستان دورتر؛ از جهتی بهتر باشد؛ مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند؛ یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر؛ زمین بگذارند و سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچه ای روی قبر بگیرند. و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهائی که دستور داده شده؛ پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنکه میت را در لحد گذاشتند گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت نگردد و پیش از آنکه لحد را پوشانند؛ دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند اسمع افهم یا فلان ابن فلان و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگویند؛ مثلا اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند اسمع افهم یا محمد بن علی؛ پس از آن بگویند: هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و ان محمدا صلی اللّه علیه و آله عبده و رسوله و سید النبیین و خاتم المرسلین و ان علیا امیر المؤمنین و سید الوصیین و امام افترض اللّه طاعته علی العالمین و ان الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و القائم الحجه المهدی صلوات اللّه علیهم ائمه المؤمنین و حجج اللّه علی الخلق اجمعین و أئمتک أئمه هدی بک ابرار؛ یا فلان ابن فلان و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: اذا أتاک الملکان المقربان رسولین من عند اللّه تبارک و تعالی و سألاک عن ربک و عن نبیک و عن دینک و عن کتابک و عن قبلتک و عن أئمتک فلا تخف و لا تحزن و قل فی جوابهما: اللّه ربی و محمد (ص) نبیی و الاسلام دینی و القرآن کتابی و الکعبه قبلتی و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب امامی و الحسن بن علی المجتبی امامی و الحسین بن علی الشهید بکربلا امامی و علی زین العابدین امامی و محمد الباقر امامی و جعفر الصادق امامی و موسی الکاظم امامی و علی الرضا امامی و محمد الجواد امامی و علی الهادی امامی و الحسن العسکری امامی و الحجه المنتظر امامی؛ هؤلاء صلوات اللّه علیهم أئمتی و سادتی و قادتی و شفعائی؛ به هم اتولی و من اعدائهم اتبرا فی الدنیا و الاخره. ثم اعلم یا فلان ابن فلان و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: ان اللّه تبارک و تعالی نعم الرب و ان محمدا (ص) نعم الرسول و ان علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین الائمه الاثنی عشر نعم الائمه و ان ما جاء به محمد (ص) حق و ان الموت حق و سؤال منکر و نکیر فی القبر حق و البعث حق و النشور حق و الصراط حق و المیزان حق و تطایر الکتب حق و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان اللّه یبعث من فی القبور پس بگوید: افهمت یا فلان و به جای فلان اسم میت را بگوید؛ پس از آن بگوید: ثبتک اللّه بالقول الثابت و هداک اللّه الی صراط مستقیم عرف اللّه بینک و بین اولیائک فی مستقر من رحمته پس بگوید: اللهم جاف الارض عن جنبیه و اصعد بروحه الیک و لقه منک برهانا اللهم عفوک عفوک. و اگر میت زن است تمام خطابها و ضمیرها و افعال؛ مؤنث ذکر شود.
- [آیت الله مظاهری] خوب است قبر را به اندازه قد انسان متوسّط گود کنند و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا میروند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر زمین بگذارند و تا سه مرتبه کمکم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوّم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوّم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای روی قبر بگیرند و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک، زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد و پیش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان). یعنی (بشنو و بفهم ای فلان فرزند فلان) و به جای فلان اسم میّت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَبْنَ عَلِیٍّ). پس از آن بگویند: (هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ النَّبیّینَ وَ خاتَمُ المُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیّینَ وَ اِمامٌ اِفْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ عَلیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِیَّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ و حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعین وَ اَئِمَّتُکَ اَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ).(1) و به جای فلان بن فلان، اسم میّت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: (اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ و عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اَللَّهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ 6 نَبِیّی وَ الْاِسلامُ دینی وَ الْقُرانُ کِتابی وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُجْتَبی اِمامی وَ الحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا اِمامی وَ عَلِیٌّ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامی و مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِمامی، وَ مُوسَی الکاظِمُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الرِّضا اِمامی، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الْهادی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَریُّ اِمامی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعین اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَبْنَ فَلانٍ).(2) و به جای فلان بن فُلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: (اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله وسلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِبٍ وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْاَئمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ اَلْاَئِمَّةُ وَ اَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).(3) پس بگوید: (اَفَهِمْتَ یا فُلانُ). یعنی(آیا فهمیدی ای فلان؟) و به جای فلان اسم میّت را بگوید، پس از آن بگوید: (ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللَّهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ).(4) پس بگوید: (اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَ لَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ).(5)
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ