ابوحنیفه در کوفه زاده شد و در طلب علم جهد فراوان کرد. ابوحنیفه مدتی در کوفه، شغل خزازی (فروشنده پوست خز) داشت وی بعد مشغول تحصیل علم شد. از بسیاری از فقهای کوفه علم آموخت. ولی استاد اختصاصی اش "حمادبن سلیمان" متوفای( 120 ) بود.(1) که هجده سال در مجلس درسش شرکت کرد و تا موقع فوت او، با او بود. روش او در فقه بر مبنای قیاس بود. در زمان تحصیل یعنی قبل از سال 114 ق چند سفر به حجاز رفت. در مدینه مدتی در مجلس درس ربیعة بن ابی عبدالرحمن ابن شهاب زهری، محمدبن منکدر و دیگر افراد بوداز شاگردان امام باقر (ع) نیز به حساب می امد وی مدت دو سال هم درمحضر امام صادق، امام ششم شیعیان، شاگردی کرد و سپس از امام جدا شد. وی می گفت: اگر دو سال شاگردی امام صادق نبود، هلاک می شدم.(2) او درمکه مدتی ملازم مجلس "عطاءبن ابی رباح" فقیه بزرگ شهر و دیگران بود و در حدیث و فقه تبحر زیادی پیدا کرد. او رفت و آمدهایی هم به بصره داشت. بعد از فوت "حمادبن سلیمان" استادش، به عنوان برجسته ترین شاگرد او، تدریس فقه می کرد و فتوا میداد و از این رو، مردم استقبال خوبی از او می کردند. در سالهای آخر حکومت بنی امیه، او با مخالفت شدیدی که نسبت به آنها نشان میداد مورد توجه جناح های مخالف حکومت (غیراز خوارج) قرار گرفت و از این رو، در زمانی که خوارج ، کوفه را تصرف کردند، ابوحنیفه با آنها مناظراتی داشت. سال 129 ق فرمانروای عراق از طرف مروان حمار، به او پیشنهاد کرد تا سمت قضاوت را بپذیرد. ولی او قبول نکرد و بعد به خاطر فشاری که از طرف حکومت بنی امیه به او می آمد، کوفه را ترک کرد و به مکه رفت. در مدتی که در مکه بود از فرصت خود به تبلیغ اعتقادات و عقاید و افکارش مشغول شد. با "ایوب سختیانی" فقیه بصره، سخت رقیب بود. شاخص فقه وی رأی و اجتهاد است. ابوحنیفه از اهل حدیث دوری میکرد. قیاس و استحسان را در آرای خویش پذیرفت. مذهب فقهی او مبتنی بر هفت اصل است: قرآن، سنت، اقوال صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف، به پیروان ابوحنیفه "اصحاب رأی" اطلاق میشود. در برابر دیگر فرقه ها که آنان را "اهل حدیث" میگویند. نوشته اند که ابوحنیفه تنها 17 حدیث از احادیث نبوی را قبول داشت.(3) او در تکیه به رای و قیاس افراط می کرد. بعد از اینکه بنی امیه برکنار شدند و بنی عباس روی کار آمد، ابوحنیفه دوباره به کوفه برگشت ولی با حیله های لفظی خود با خلیفه عباسی سفاح بیعت نکرد. کم کم مخالفتش با دستگاه عباسیان ظاهر شد و این زمانی بود که به علت تمایل به "زیدیه" و هواداری قیام ابراهیم بن عبدالله محض نامه ای به ابراهیم نوشت و از او خواست به کوفه بیاید تا از کمک و یاری او بهره مند شود و مردم را نیز به کمک ابراهیم تشویق می کرد. ولی با سرکوبی نهضت ابراهیم از طرف منصور خلیفه عباسی، ابوحنیفه کنار رفت و به خاطر نفوذش، از خشونت منصور، در امان شد. در سالهای آخر عمر، منصب قضاوت از طرف منصور به او پیشنهاد شد. ولی او رد کرد و حاضر نشد در هیچ قسمت از کارهای حکومتی خلیفه عباسی، دخالت کند. ظاهرا به دلیل این سرسختی هائی که او نشان داد، و رایی که برخلاف دستگاه عباسی در نقض عهدنامه موصلیان و سابقه هواداری او در تفکرات سیاسی و ارادتش به محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض،داشت منصور دوانیقی، او را به بغداد فرا خواند و به زندان انداخت و بر اثر زهر در سال 150 ه.ق، در زندان در گذشت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی، به خاک سپرده شد. محله ای که مقبره اوست، امروزه آنجا را (حی الاعظمیه) می گویند.(4) در برخی منابع اهل سنت آمده است: که ابو حنیفه از شاگردان امام صادق (ع) بوده است. ابن ابی الحدید مینویسد:" ابو حنیفه و سُفیان ثَوری از شاگردان امام صادق میباشند.(5) بعضی دیگر از عالمان اهل سنت از ابوحنیفه به عنوان راوی امام صادق (ع) یاد کرده اند. ابن حجر عسقلانی می گوید: "فقها و محدثانی همچون شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، مالک، ابن جریح، ابوحنیفه، پسر وی موسی، وهیب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه دیگر، از آن حضرت (امام صادق )حدیث نقل کرده اند.(6) نوبختی و ابو الحسن اشعری و برخی از علمای علم کلام اسلام، او را از اهل ارجاء (مرجئه) شمردهاند و در آن باره به قول او استناد کرده اند که در (فقه الاکبر) گفته: لا نکفر احدا بذنب و لا ننفی احدا عن الایمان. یعنی: ما کسی را از جهت گناهی که مرتکب شده کافر نمیشماریم و از او نفی ایمان نمی کنیم. کافر ندانستن مسلمانی که مرتکب کبیره شده باشد دلیل بر ارجاء نیست. زیرا محققین اهل سنت و شیعه نیز چنین کسی را کافر نمی شمارند. مذهب او توسط دو تن از یارانش یکی محمد بن حسن شیبانی و دیگری ابو یوسف قاضی رواج یافت. ابو حنیفه جز رسایل کوچکی که یکی از آن ها موسوم به (فقه الاکبر) است، کتابی تألیف نکرده بلکه شاگردانش فتاوی وی را بعد از او به رشته تحریر کشیده اند. (7) پینوشت: 1. ر ک: محمدجواد مشکور فرهنگ فِرَق اسلامی، مشهد ،آستان قدس، 1375 ش ،چاپ سوم ،ص 170 -171 . 2. سید مصطفی دشتی، معا رف و معاریف، ج1، ص378 -379، قم، 1376. 3. عبد الله مبلغی، تاریخ ادیان ومذاهب جهان ، ج3 ، ص 1186، قم انتشارات منطق، 1373، چاپ اول ؛ فرهنگ فِرَق اسلامی ،همان . 4. ر ، ک: معا رف و معاریف، ج1، ص377 -382 ؛ تاریخ المذاهب الاسلامیه، محمد ابوزهره ،ص161 -163. . 5. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 274، کتابخانه نجفی مر عشی، قم، 1404ه. 6. تهذیب التهذیب ، بیروت، دارالفکر، 1404 ه'.ق، ج1، ص 88. 7. فرهنگ فِرَق اسلامی، همان ،ص 170 -171.
ابوحنیفه در کوفه زاده شد و در طلب علم جهد فراوان کرد. ابوحنیفه مدتی در کوفه، شغل خزازی (فروشنده پوست خز) داشت وی بعد مشغول تحصیل علم شد. از بسیاری از فقهای کوفه علم آموخت. ولی استاد اختصاصی اش "حمادبن سلیمان" متوفای( 120 ) بود.(1) که هجده سال در مجلس درسش شرکت کرد و تا موقع فوت او، با او بود. روش او در فقه بر مبنای قیاس بود.
در زمان تحصیل یعنی قبل از سال 114 ق چند سفر به حجاز رفت. در مدینه مدتی در مجلس درس ربیعة بن ابی عبدالرحمن ابن شهاب زهری، محمدبن منکدر و دیگر افراد بوداز شاگردان امام باقر (ع) نیز به حساب می امد وی مدت دو سال هم درمحضر امام صادق، امام ششم شیعیان، شاگردی کرد و سپس از امام جدا شد. وی می گفت: اگر دو سال شاگردی امام صادق نبود، هلاک می شدم.(2)
او درمکه مدتی ملازم مجلس "عطاءبن ابی رباح" فقیه بزرگ شهر و دیگران بود و در حدیث و فقه تبحر زیادی پیدا کرد. او رفت و آمدهایی هم به بصره داشت. بعد از فوت "حمادبن سلیمان" استادش، به عنوان برجسته ترین شاگرد او، تدریس فقه می کرد و فتوا میداد و از این رو، مردم استقبال خوبی از او می کردند. در سالهای آخر حکومت بنی امیه، او با مخالفت شدیدی که نسبت به آنها نشان میداد مورد توجه جناح های مخالف حکومت (غیراز خوارج) قرار گرفت و از این رو، در زمانی که خوارج ، کوفه را تصرف کردند، ابوحنیفه با آنها مناظراتی داشت. سال 129 ق فرمانروای عراق از طرف مروان حمار، به او پیشنهاد کرد تا سمت قضاوت را بپذیرد. ولی او قبول نکرد و بعد به خاطر فشاری که از طرف حکومت بنی امیه به او می آمد، کوفه را ترک کرد و به مکه رفت. در مدتی که در مکه بود از فرصت خود به تبلیغ اعتقادات و عقاید و افکارش مشغول شد. با "ایوب سختیانی" فقیه بصره، سخت رقیب بود.
شاخص فقه وی رأی و اجتهاد است. ابوحنیفه از اهل حدیث دوری میکرد. قیاس و استحسان را در آرای خویش پذیرفت. مذهب فقهی او مبتنی بر هفت اصل است: قرآن، سنت، اقوال صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف، به پیروان ابوحنیفه "اصحاب رأی" اطلاق میشود. در برابر دیگر فرقه ها که آنان را "اهل حدیث" میگویند. نوشته اند که ابوحنیفه تنها 17 حدیث از احادیث نبوی را قبول داشت.(3)
او در تکیه به رای و قیاس افراط می کرد.
بعد از اینکه بنی امیه برکنار شدند و بنی عباس روی کار آمد، ابوحنیفه دوباره به کوفه برگشت ولی با حیله های لفظی خود با خلیفه عباسی سفاح بیعت نکرد. کم کم مخالفتش با دستگاه عباسیان ظاهر شد و این زمانی بود که به علت تمایل به "زیدیه" و هواداری قیام ابراهیم بن عبدالله محض نامه ای به ابراهیم نوشت و از او خواست به کوفه بیاید تا از کمک و یاری او بهره مند شود و مردم را نیز به کمک ابراهیم تشویق می کرد. ولی با سرکوبی نهضت ابراهیم از طرف منصور خلیفه عباسی، ابوحنیفه کنار رفت و به خاطر نفوذش، از خشونت منصور، در امان شد. در سالهای آخر عمر، منصب قضاوت از طرف منصور به او پیشنهاد شد. ولی او رد کرد و حاضر نشد در هیچ قسمت از کارهای حکومتی خلیفه عباسی، دخالت کند. ظاهرا به دلیل این سرسختی هائی که او نشان داد، و رایی که برخلاف دستگاه عباسی در نقض عهدنامه موصلیان و سابقه هواداری او در تفکرات سیاسی و ارادتش به محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض،داشت منصور دوانیقی، او را به بغداد فرا خواند و به زندان انداخت و بر اثر زهر در سال 150 ه.ق، در زندان در گذشت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی، به خاک سپرده شد. محله ای که مقبره اوست، امروزه آنجا را (حی الاعظمیه) می گویند.(4)
در برخی منابع اهل سنت آمده است:
که ابو حنیفه از شاگردان امام صادق (ع) بوده است.
ابن ابی الحدید مینویسد:" ابو حنیفه و سُفیان ثَوری از شاگردان امام صادق میباشند.(5)
بعضی دیگر از عالمان اهل سنت از ابوحنیفه به عنوان راوی امام صادق (ع) یاد کرده اند.
ابن حجر عسقلانی می گوید: "فقها و محدثانی همچون شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، مالک، ابن جریح، ابوحنیفه، پسر وی موسی، وهیب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه دیگر، از آن حضرت (امام صادق )حدیث نقل کرده اند.(6)
نوبختی و ابو الحسن اشعری و برخی از علمای علم کلام اسلام، او را از اهل ارجاء (مرجئه) شمردهاند و در آن باره به قول او استناد کرده اند که در (فقه الاکبر) گفته:
لا نکفر احدا بذنب و لا ننفی احدا عن الایمان. یعنی: ما کسی را از جهت گناهی که مرتکب شده کافر نمیشماریم و از او نفی ایمان نمی کنیم.
کافر ندانستن مسلمانی که مرتکب کبیره شده باشد دلیل بر ارجاء نیست. زیرا محققین اهل سنت و شیعه نیز چنین کسی را کافر نمی شمارند.
مذهب او توسط دو تن از یارانش یکی محمد بن حسن شیبانی و دیگری ابو یوسف قاضی رواج یافت.
ابو حنیفه جز رسایل کوچکی که یکی از آن ها موسوم به (فقه الاکبر) است، کتابی تألیف نکرده بلکه شاگردانش فتاوی وی را بعد از او به رشته تحریر کشیده اند. (7)
پینوشت:
1. ر ک: محمدجواد مشکور فرهنگ فِرَق اسلامی، مشهد ،آستان قدس، 1375 ش ،چاپ سوم ،ص 170 -171 .
2. سید مصطفی دشتی، معا رف و معاریف، ج1، ص378 -379، قم، 1376.
3. عبد الله مبلغی، تاریخ ادیان ومذاهب جهان ، ج3 ، ص 1186، قم انتشارات منطق، 1373، چاپ اول ؛ فرهنگ فِرَق اسلامی ،همان .
4. ر ، ک: معا رف و معاریف، ج1، ص377 -382 ؛ تاریخ المذاهب الاسلامیه، محمد ابوزهره ،ص161 -163. .
5. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 274، کتابخانه نجفی مر عشی، قم، 1404ه.
6. تهذیب التهذیب ، بیروت، دارالفکر، 1404 ه'.ق، ج1، ص 88.
7. فرهنگ فِرَق اسلامی، همان ،ص 170 -171.
- [سایر] مشهور است که ابوحنیفه، شاگرد امام صادق(ع) بوده است. چگونه چنین اختلافات محسوسی بین دو رسالة شاگرد و استاد، می توانسته وجود داشته باشد؟
- [سایر] آیا ابن عباس شاگرد امام علی(ع) بوده است؟ با سند از شیعه و اهل سنت.
- [سایر] در منابع اهل سنت چه فضائلی از پیامبر ص در مورد حضرت علی ع نقل شده است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت از امام جواد(ع) مطلبی هست؟
- [سایر] دانشمندان اهل سنت در مورد امام صادق عله السلام چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] مسأله هجوم به خانه حضرت علی ع و بردن اجباری ایشان برای بیعت با توجه به منابع اهل سنت و شیعه چگونه اثبات می شود؟
- [سایر] سلام، نگاه اهل سنت به امام باقر(ع) چگونه است؟
- [سایر] مناظره ابوحنیفه و امام صادق (علیه السلام) چکونه بوده است؟
- [سایر] چرا امام صادق (ع) با وجود این همه شاگرد قیام نکرد؟
- [سایر] چرا امام صادق(ع) با وجود 4000 شاگرد میفرمودنداگر فقط 40 یار می داشتم قیام میکردم؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] برای زنها نماز خواندن در خانه بهتر است و در حدیث شریف از امام جعفر صادق علیهالسلام آمده است که: (خیر مساجد نساءکم البیوت).
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.