به نقل مشهور مورخان غزوة خندق یا احزاب در ماه شوال سال پنجم هجری، به وقوع پیوست،آتش افروزان اصلی نبرد احزاب، یهودیان مدینه بودند که با تحریک مشرکان، آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب کردند و چنین شد که سپاهی بزرگ متشکل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حکومت نو پای پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آمد و روانة مدینه شد و از این رو این نبرد عنوان احزاب به خود گرفت. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در چگونگی رویارویی با دشمن با یارانش به رایزنی پرداخت و به پیشنهاد سلمان در ورودی مدینه خندقی حفر شد و خود رسول خدا صلی الله علیه و آله در این امر مشارکت نمود. سپاه دشمن که با غرور و تکبر تمام به سوی مدینه می تاخت، پشت خندق زمین گیر شد و حدود یک ماه ماند و به لحاظ تداراکاتی، سخت در تنگنا قرار گرفت.[1] روزی عمرو بن عبدود با تنی چند از شجاعان پرآوازة دشمن از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته و مبارز طلبیدند این درخواست بارها تکرار شد. آوازة عمرو همه را ترسانده بود. نفس ها در سینه حبس بود و کسی به فریادهای مغرورانة عمرو پاسخ نمی داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (فردی به پا خیزد و شرّ او را کم کند.) جز از علی علیه السلام پاسخی بر نمی آمد.[2] و چون مولا در برابر عمرو قرار گرفت پیامبر خدا آن جمله جاودانه را فرمود که: همه ایمان در برابر همة شرک، ایستاده است.[3] امام علی علیه السلام با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت، عمرو را از پای درآورد و فریاد الله اکبر در صحنة نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سپاه احزاب با همة شکوه خیالی از هم پاشید.[4] حادثة قتل عمرو بن عبدود، چنان مهم و سرنوشت ساز بود که پیامبر خدا فرمود: مبارزة علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، از همة اعمال امتم تا روز قیامت برتر است، و در روایت دیگری فرمود: بی گمان، ضربت علی به عمرو در جنگ خندق با عبادت انس و جن برابری می کند.[5] جریان مبارز طلبیدن عمرو بن عبدود در منابع اهل سنت 1. السنن الکبری به نقل از ابن اسحاق چنین آورده است: عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بیرون آمد و فریاد برآورد: چه کسی به مبارزه در می آید؟ علی علیه السلام در حالی که غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: ای پیامبر خدا، من هماورد اویم، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (او عمرو است. بنشین!) عمرو ندا داد آیا مردی نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: کجاست آن بهشتی که می پندارید که کشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیکار من درنمی آید؟ پس علی علیه السلام برخاست و گفت، ای پیامبر خدا، من! فرمود: (بنشین!) سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعری خواند. علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود او (عمرو است) علی علیه السلام گفت: حتی اگر عمرو باشد. پس پیامبر اسلام به او اجازه داد و علی علیه السلام به سوی او رفت و..)[6] (بنشین!)، سپس عمرو بار سوم ندا داد و شعری خواند: علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود: 2. مستدرک صحیحین از ابن اسحاق روایت کرده است که: عمروبن عبدود در جنگ بدر نیز شرکت کرده بود و جراحت برداشت و به همین جهت در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق برای انتقام به میدان آمد و رجز خوانی کرد که: کیست با من هماوردی کند علی علیه السلام برخاست در حالی که جز دیدگانش سراپایش غرق سلاح بود، عرضه داشت: یا رسول الله اجازه بده من به میدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشین، عمرو دوباره صدا زد در میان شما مردی نیست. رسول الله صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را اجازه داد تا آنجا که می گوید: علی علیه السلام پس از نبرد به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت در حالی که رویش می درخشید عمر بن خطاب پرسید؟ چرا زره او را برنداشتی؟ زره او در عرب نظیری نداشت.[7] 3. در کتاب المغازی محمد بن عمر واقدی چنین آورده است. (عکرمة بن ابی جهل) ، (نوفل بن عبدا...) ، (ضرار بن خطاب) و (هبیرة بن ابی وهب) و (عمرو بن عبدود) از خندق عبور کردند، در این موقع عمروبن عبدود شروع به مبارز طلبی کرد و رجز می خواند علی علیه السلام برخاست و خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت من با او مبارزه خواهم کرد و تا سه مرتبه این امر تکرار شد و به واسطة شجاعت و اهمیت عمرو گویی بر سر مسلمانان مرغ نشسته و همگی سکوت کرده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خود را به علی علیه السلام لطف فرمود، به دست خود عمامه بر سرش پیچید و دعا فرمود: پروردگارا او را بر دشمن یاری فرمای، علی علیه السلام به نبرد عمرو رفت و پس از رد و بدل شدن سخنانی، عمرو گفت برگرد که تو تازه جوانی و من می خواهم با دو سالخوردة قریش که ابوبکر و عمرند، بستیزم علی علیه السلام فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه دعوت می کنم.)[8] نتیجه گیری با بررسی منابع متعدد اهل سنت به این نتیجه می رسیم که: خلفا در غزوة خندق حضور داشتند ولی جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از این رو به رجز خوانی های عمرو بن عبدود پاسخی ندادند و مانند دیگر مسلمانان از ترس در سکوت فر روفته بودند. در حقیقت نه تنها فرار کردند، بلکه خلیفه دوم از شجاعت عبدود سخنرانی نموده و روحیه مسلمانان را تخریب می نمود. برای مطالعه بیشتر به تاریخ خلفای رسول جعفریان مراجعه کنید. (نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 411، ص 1283.) بیچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بیماریهایش پوشیده، نتیجه عملش نامعلوم، با نیش پشه ای رنجور می شود، آب در گلویش بماند خفه می شود، با عرق کردن بدبو می شود. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 354 353 329، تاریخ طبری، ج2، ص 566 565 و 572،و سیرةابن هشام، انتشارات ایران 1363 صفحات 233 225، و محمدی ری شهری، دانشنامة امیرالمؤمنین ترجمةعبدالهادی مسعودی، ج1، صفحات 7-195، جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، مرکز مطبوعات دارالتبلیغ اسلامی، ج2، ص 544. [2] . ابوبکر احمد بن الحسین بن علی بیهقی، سنن الکبری، ج9، ص 223، دارالمعرفه بیروت، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، صفحات 354329. [3] . دیلمی، ارشاد القلوب، مؤسسه اعلمی بیروت، ص 244. [4] . تاریخ طبری، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، نشر اساطیر، تهران، 1375، ج3، صفحات 5-1074. [5] . ابوبکر بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چاپ بیروت، ج13، ص 19. [6] . ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 223، دارالمعرفه بیروت. [7] . ابو عبدالله محمد بن عبدالله نیشابوی، مستدرک صحیحین، بیروت، 1398ق، صفحات3332 و شبلنجی، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوی همدانی، سید محمد باقر، علی علیه السلام در کتب اهل سنت، انتشارات محمدی،تهران 1361،صص 9-278. [8] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمة دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 329 و 353 و 354.
آیا در منابع اهل سنت بر فرار خلفای سه گانه در جنگ خندق از برابر عمرو بن عبدود اشاره شده است؟
به نقل مشهور مورخان غزوة خندق یا احزاب در ماه شوال سال پنجم هجری، به وقوع پیوست،آتش افروزان اصلی نبرد احزاب، یهودیان مدینه بودند که با تحریک مشرکان، آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب کردند و چنین شد که سپاهی بزرگ متشکل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حکومت نو پای پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آمد و روانة مدینه شد و از این رو این نبرد عنوان احزاب به خود گرفت.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در چگونگی رویارویی با دشمن با یارانش به رایزنی پرداخت و به پیشنهاد سلمان در ورودی مدینه خندقی حفر شد و خود رسول خدا صلی الله علیه و آله در این امر مشارکت نمود.
سپاه دشمن که با غرور و تکبر تمام به سوی مدینه می تاخت، پشت خندق زمین گیر شد و حدود یک ماه ماند و به لحاظ تداراکاتی، سخت در تنگنا قرار گرفت.[1]
روزی عمرو بن عبدود با تنی چند از شجاعان پرآوازة دشمن از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته و مبارز طلبیدند این درخواست بارها تکرار شد. آوازة عمرو همه را ترسانده بود. نفس ها در سینه حبس بود و کسی به فریادهای مغرورانة عمرو پاسخ نمی داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (فردی به پا خیزد و شرّ او را کم کند.) جز از علی علیه السلام پاسخی بر نمی آمد.[2] و چون مولا در برابر عمرو قرار گرفت پیامبر خدا آن جمله جاودانه را فرمود که: همه ایمان در برابر همة شرک، ایستاده است.[3]
امام علی علیه السلام با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت، عمرو را از پای درآورد و فریاد الله اکبر در صحنة نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سپاه احزاب با همة شکوه خیالی از هم پاشید.[4]
حادثة قتل عمرو بن عبدود، چنان مهم و سرنوشت ساز بود که پیامبر خدا فرمود:
مبارزة علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، از همة اعمال امتم تا روز قیامت برتر است، و در روایت دیگری فرمود:
بی گمان، ضربت علی به عمرو در جنگ خندق با عبادت انس و جن برابری می کند.[5]
جریان مبارز طلبیدن عمرو بن عبدود در منابع اهل سنت
1. السنن الکبری به نقل از ابن اسحاق چنین آورده است: عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بیرون آمد و فریاد برآورد: چه کسی به مبارزه در می آید؟ علی علیه السلام در حالی که غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: ای پیامبر خدا، من هماورد اویم، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (او عمرو است. بنشین!) عمرو ندا داد آیا مردی نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: کجاست آن بهشتی که می پندارید که کشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیکار من درنمی آید؟ پس علی علیه السلام برخاست و گفت، ای پیامبر خدا، من! فرمود: (بنشین!) سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعری خواند. علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود او (عمرو است) علی علیه السلام گفت: حتی اگر عمرو باشد. پس پیامبر اسلام به او اجازه داد و علی علیه السلام به سوی او رفت و..)[6]
(بنشین!)، سپس عمرو بار سوم ندا داد و شعری خواند: علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود:
2. مستدرک صحیحین از ابن اسحاق روایت کرده است که: عمروبن عبدود در جنگ بدر نیز شرکت کرده بود و جراحت برداشت و به همین جهت در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق برای انتقام به میدان آمد و رجز خوانی کرد که: کیست با من هماوردی کند علی علیه السلام برخاست در حالی که جز دیدگانش سراپایش غرق سلاح بود، عرضه داشت: یا رسول الله اجازه بده من به میدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشین، عمرو دوباره صدا زد در میان شما مردی نیست. رسول الله صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را اجازه داد تا آنجا که می گوید: علی علیه السلام پس از نبرد به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت در حالی که رویش می درخشید عمر بن خطاب پرسید؟ چرا زره او را برنداشتی؟ زره او در عرب نظیری نداشت.[7]
3. در کتاب المغازی محمد بن عمر واقدی چنین آورده است.
(عکرمة بن ابی جهل) ، (نوفل بن عبدا...) ، (ضرار بن خطاب) و (هبیرة بن ابی وهب) و (عمرو بن عبدود) از خندق عبور کردند، در این موقع عمروبن عبدود شروع به مبارز طلبی کرد و رجز می خواند علی علیه السلام برخاست و خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت من با او مبارزه خواهم کرد و تا سه مرتبه این امر تکرار شد و به واسطة شجاعت و اهمیت عمرو گویی بر سر مسلمانان مرغ نشسته و همگی سکوت کرده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خود را به علی علیه السلام لطف فرمود، به دست خود عمامه بر سرش پیچید و دعا فرمود: پروردگارا او را بر دشمن یاری فرمای، علی علیه السلام به نبرد عمرو رفت و پس از رد و بدل شدن سخنانی، عمرو گفت برگرد که تو تازه جوانی و من می خواهم با دو سالخوردة قریش که ابوبکر و عمرند، بستیزم علی علیه السلام فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه دعوت می کنم.)[8]
نتیجه گیری
با بررسی منابع متعدد اهل سنت به این نتیجه می رسیم که: خلفا در غزوة خندق حضور داشتند ولی جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از این رو به رجز خوانی های عمرو بن عبدود پاسخی ندادند و مانند دیگر مسلمانان از ترس در سکوت فر روفته بودند. در حقیقت نه تنها فرار کردند، بلکه خلیفه دوم از شجاعت عبدود سخنرانی نموده و روحیه مسلمانان را تخریب می نمود.
برای مطالعه بیشتر به تاریخ خلفای رسول جعفریان مراجعه کنید.
(نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 411، ص 1283.)
بیچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بیماریهایش پوشیده، نتیجه عملش نامعلوم، با نیش پشه ای رنجور می شود، آب در گلویش بماند خفه می شود، با عرق کردن بدبو می شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 354 353 329، تاریخ طبری، ج2، ص 566 565 و 572،و سیرةابن هشام، انتشارات ایران 1363 صفحات 233 225، و محمدی ری شهری، دانشنامة امیرالمؤمنین ترجمةعبدالهادی مسعودی، ج1، صفحات 7-195، جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، مرکز مطبوعات دارالتبلیغ اسلامی، ج2، ص 544.
[2] . ابوبکر احمد بن الحسین بن علی بیهقی، سنن الکبری، ج9، ص 223، دارالمعرفه بیروت، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، صفحات 354329.
[3] . دیلمی، ارشاد القلوب، مؤسسه اعلمی بیروت، ص 244.
[4] . تاریخ طبری، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، نشر اساطیر، تهران، 1375، ج3، صفحات 5-1074.
[5] . ابوبکر بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چاپ بیروت، ج13، ص 19.
[6] . ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 223، دارالمعرفه بیروت.
[7] . ابو عبدالله محمد بن عبدالله نیشابوی، مستدرک صحیحین، بیروت، 1398ق، صفحات3332 و شبلنجی، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوی همدانی، سید محمد باقر، علی علیه السلام در کتب اهل سنت، انتشارات محمدی،تهران 1361،صص 9-278.
[8] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمة دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 329 و 353 و 354.
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت به لگد زدن خلیفه دوم به پهلوی حضرت زهرا(س) اشاره شده است؟
- [سایر] آیا منابع اهل سنت به حدیث کساء اشاره کرده اند؟
- [سایر] آیا امام علی(علیه السلام) در جنگ خندق،با حیله و فریب توانست عمروبن عبدود را شکست بدهد؟
- [سایر] یکی از وقایعی که برای عاشورا ذکر میشود و به بدی یاد میشود که حق هم همین است سر بریدن است، ولی سؤالی که مطرح است حضرت امیر(ع) هم در جنگ احزاب سر عمرو بن عبدود را زنده برید. لطفاً مرا روشن کنید که اگر بد است این هم بد است، شمشیر را میکرد در قلبش و به درک واصل میکرد؟
- [سایر] آیا فارس یلیل همان عمرو بن عبدود است؟
- [سایر] عثمان که بود؟ با توجه به منابع اهل سنت چه ویژگی هایی داشت؟
- [سایر] فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام را از زبان خلفای اول و دوم و سوم به خصوص از منابع اهل سنت ذکر کنید؟
- [سایر] آیا نسبت هذیان به پیامبر(ص) توسط خلیفه دوم در منابع اهل سنت هم آمده است؟
- [سایر] نحوه اسلام آوردن عمر را با استناد به منابع اهل سنت ذکر کنید؟
- [سایر] میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.