میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟
میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟ با توجه به اهمیت موضوع و اینکه جدیدا در فضای مجازی نیز وهابیت برای تبرئه این زن ناپاک تلاش بسیاری نموده اند لازم است که زندگانی وی به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد و در این بررسی از منابع اهل سنت استفاده شود تا روشن شود که وی در نزد اهل سنت نیز جایگاهی نداشته و تمام فعالیتهای وهابیت برای تبرئه وی دروغی بیش نیست. هند دختر عتبه همسر ابوسفیان معروف به هند جگر خوار پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام ، سراسر گیتی و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق می سوخت . مردم این منطقه که به کلی از آداب دینی و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائی پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را ((جاهلیت )) می نامیم . به عنوان نمونه چنانچه در تاریخ آمده است ،در جاهلیت چنین رسم بود که پسر، پس از مرگ پدر، همسر او را به عقد خود در می آورد. امیه این قانون را زیر پا نهاد و در زمان حیات خویش، همسرش را به عقد پسرش در آورد اسلام این قانون را چون بسیاری دیگر از قوانین جاهلی رد کرد. یکی از چیزهائی که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهای طائف و مکه یعنی مرکزعربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهای خصوصی به رامشگری و خنیاگری و نوازندگی و رقصهای محلی پرداخته ، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق می بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادی ، روزگار می گذرانیدند، و از همه گونه شهرت و شهوت پرستی برخوردار بودند. زنان فاحشه بر بام خود علم هایی نصب میکردند که در آن وقت زنان فواحش را به آن علم می شناختند و هرگاه علم افکنده بود علامت آن بود که کسی با او خلوت دارد و زنا می کند، و کاتبی می نوشت نام کسانی که با او مباشرت و زنا می نمودند و چون فرزندی بوجود می آمد فرزند زنازاده را با آن زناکاران نزد کاهن می بردند، و آن فرزند به هرکه کاهن ملحق می ساخت فرزند او می بود. یکی از این زنان به ظاهر زیبا و بی بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود(1) هند دختر عتبة بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف بود که پدرش از رجال معروف عرب به شمار می آمد. وی از صاحبان پرچم و از روسپیان معروف مکه بود که مردها به او مراجعه می‌کردند وی به بردگان سیاه علاقه بسیار داشت؛ ولی هنگامی که فرزندی سیاه به دنیا می‌آورد، از ترس رسوایی می‌کشت. در برخی از منابع این زن را بدسابقه و زناکار دانسته‌اند، چون مورخین معتقدند که اساساً هند در مکه به تمایلات نامشروع شهرت داشت.(2) مادر هند حمامه نام داشت او نیز همانند دخترش از هرزه های معروف بود او را علم سرخی بود و در ذی المجاز آن علم را در بام خانه می زد... هند این زن اشرافی خوشگذران و هوس باز پیش ‌ از آن که به همسری ابوسفیان درآید، با بسیاری از رجال سرشناس و جوانان زیبا دارای روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادی داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنرو زیبایی او را بستایند. این زن شهرت طلب ، بسیار خودخواه ، کینه توز، شرور و زباندار در تامین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت ! وی نخست همسر خوص بن مغیره بودولی بعدا ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از اشراف بنی امیه و سرمایه داران مکه و مردی فخردوست و جاه طلب با این زن بدنام ازدواج کرد ولی هند در کارهای خود آزاد بود . هند معشوقه های بسیاری داشت که مشهورترین آنها عمارة بن الولید از بنی مخزوم ، مافر( مسافر ) بن عمرو از بنی امیه ، ابوسفیان از بنی امیه(3) وشخصی به نام صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می‌نمود. عمار، مافر و و صباح از یاران بزم ابوسفیان بودند و هند در مجالس آنان شرکت می کرد وی با مردان بسیاری روابط نامشروع داشت از همین رو طبق گفته تاریخ معاویه از فرزندان نامشروع او است. گفتنی است هنگامی که هند به معاویه باردار شد از روی نقشه با ابوسفیان ازدواج نمود واو را به او بست !!! سخنان زیر گواه هرزه وبدکاره بودن هند جگرخوار است : * در کتاب احسن الکبار آمده که معاویه به معنی سگ ماده بانگ کننده است، روایت کرده است راوندی از هشام ابن محمد سائب الکلبی در کتاب مثالب و صاحب کشاف در کتاب ربیع الابرار که عمار ابن الولید ابن المغیره المخزومی و مافر بن عمروا ابی سفیره و شوذان و ابوسفیان در یک ظهر به خدمت هند مادر زناکار معاویه رسیدند، و هند زانیه آبستن شد و معاویه زنازاده را بزائید. ٭ محمد بن سائب کلبی می گوید: معاویه به چهار مرد نسبت داده می شود به عمارة بن ولید، و به مسافربن أبی عمرو، و به ابوسفیان و به شخصی ظاهراً صباح که نام او را برده اند و مادر ایشان هند از بدکاران صاحب پرچم بوده و از مردان سیاه بسیار خوشش می آمد. کلبی نسابه شافعی گفته که عمار و مسافر و ابوسفیان و مباح ابن معن جهت زنا نمودن به خدمت هند مادر معاویه رسیدند و هند حامله شد و معاویه را بزائید و در میان این چهار نفر زناکار، وی را بگردن ابوسفیان خوک صفت بستند. * البته امام زمخشری نیز این مطلب را آورده و می نویسد: معاویه فرزند چهار پدر بود، و نام آنها را به همان صورتی که در بالا گفته شد، ذکر می کند.(4) ابن روزبهان نیز که از ثقات نزد علمای اهل سنت است نقل کرده که معاویه فرزند چهار نفر بوده ٭شیخ ابوسعید ابن اسمعیل ابن علی این ممان حنفی، و ابوالفتح ابن جعفر همدانی که از مشاهیر علما و محدثین سنیان است در کتاب بهجه المستفید و در کتاب مثالب بنی امیه در ساخت طاغیه باغیه آورده اند که هند با عمرو بن مسافر به زنا در ساخت ... و عمرو او را وعده می داد که تو را زن خواهم کرد تا آنکه از او حامله شد و حمل او بشش ماهگی رسید. عمرو بن مسافر از دست خصومت و فضیحت مسافر شده به حیره رفت به خدمت نعمان ابن منذر که پادشاه و صاحب اختیار آن محل بود،..... و هند را به وعده بسیار به ابی سفیان عقد بست در همان روز به خانه او فرستادند چون سه ماه در خانه او به سر برد سگ زنازاده معاویه منزل هاویه تولد یافت، و بعد از چندگاه ابوسفیان به حیره رسید و عمروبن مسافر از ابوسفیان احوال هند را پرسید. او گفت: به نکاح من در آمد، از شنیدن این مقال فی الفور عمرو بیمار شد و بدرک الاسفل انتقال یافت(5) بیشتر مردم مکه، (مسافر) را پدر معاویه می‌دانستند. * راغب اصفهانی در محاضرات و أبن أبی الحدید از ربیع الأبرار زمخشری نقل می کنند که معاویه را به چهار نفر نسبت می دادند: مسافر بن أبی عمرو، عمارة بن ولید بن مغیرة، عباس و صباح که مغنی عمارة بن ولید بود. مادر معاویه هند با صباح – که جوانی خوش رو و کارگر أبوسفیان بود – الفتی تمام داشت! (6) اما به ظاهر او را معاویة بن أبی سفیان بن حرب می گویند. ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه بهمین مطلب اشاره کرده است.(7) بیشتر مورخان فرزندی معاویه را به یکی از این مردان نوشته‌اند(8) *محمد بن عقیل مؤلف کتاب النصایح الکافیه مینویسد که حسان بن ثابت هند و شوهرش را در نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هجو میکرد و آنحضرت و اصحابش باشعار او گوش میدادند،حسان این سخنان زشت خود را خطاب به هنده مادر معاویه میگفت و به او نسبت زنا میداد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم او را هرگز منع نمیکرد.( 9) امام حسن نیزدر جایی به معاویه فرمود: من نسب تو را می‌شناسم. و به طور تلویحی اشاره فرمود ابوسفیان پدر معاویه نیست. ٭در کتاب محاضرات ذکر شده که شخصی در حضور معاویه در نسب یزید پلید تعرض به کسی کرد، چون آن شخص از نزد معاویه بیرون رفت معاویه با یزید گفت ندانستی قصد او چه بود او میخواست هند را به آن کسی که نام برد متهم سازند و او را پدر من دانند. ٭در کتاب بضاعت الایمان مسطور است که ابوسفیان به تجارت به شام رفته بود و در شام یکسال و چهار ماه توقف کرد، چون به مکه رسید هند آبستن بود و شکمش بزرگ شده ابوسفیان گفت: ای هند من یکسال و چهار ماه هست که از مکه بیرون رفته ام این حمل از کیست!هند نام یکی را برد ابوسفیان چند چوب بر شکم او زد که شاید آن ولد الزنا ساقط شود فایده نکرد، و بعد از سه ماه از قدوم شوم ابوسفیان معاویه ملعون به دنیا آمد. * نیز نقل شده هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می‌گوید: لمن الصبی بجانب البطحاء فی التراب ملقی غیر ذی مهد(10) فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست؟!! به هرحال با این وجود اهل سنت معاویه را به دو فرد کثیف و پلید (ابوسفیان و زنش هنده) نسبت میدهند که بنا بقانون توارث خباثت ذاتی هر دو را به ارث برده بود.پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین و بت‌پرستان قریش بود و خداوند نیز بهمین عنوان در قرآن درباره او فرماید: فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم (11) (با پیشوایان کفر جنگ کنید که سوگندهای آنها احترامی ندارد که رعایت شود) و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بود که با رسول اکرم صلی الله علیه و آله دشمنی فوق العاده داشته و در مکه آنحضرت را آزار میرسانید دیدیم که هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود(12) لازم بذکر است که ذهبی از استوانه های بزرگ اهل سنت بر صحت گفتار ابن کلبی تآکید داشته و او را ثقه میداند و البته به غیر او دیگر علمای اهل سنت نیز این به این حقیقت تلخ گواهی داده و آنرا با تآسف بیان کرده اند. لازم به ذکر است که افراد بی اطلاع از تاریخ که به هر قیمت ممکنه قصد دفاع از معاویه زنازاده را دارند و میخواهند او را تبرئه نمایند میخواهند آن چهار مرد را به عنوان پدر خوانده تلقی کرده و معرفی کنند که اینکار به غیر از اینکه گند موضوع را بیشتر بالا بزند کار دیگری نمیکند، زیرا همانطور که همه میدانند بحث پدر خوانده در مورد معاویه زمانی امکان پذیر است که پدر معاویه ابوسفیان در قید حیات نباشد و از سوی دیگر بر فرض محال اگر ابوسفیان هم از دنیا رفته باشد یک یا دو نفر میتواند پدر خوانده او باشند نه چهار نفر و بیشتر زیرا تعدادی هم در زمان بروز این ادعا از ترس ابوسفیان چیزی نگفتند ، وگرنه تعداد پدران او بیش از این حرفهاست و به زبان ساده و طنز میشود گفت معاویه محصول مشترکی از تمامی کفار هوسران دوره جاهلیت به اضافه غلامان سیاه مورد علاقه هنده بوده است. این زن هنگامی که شنید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوت خود را اعلام فرموده و عده ای هم دعوت او را پذیرفته اند و متوجه شد که با پیشرفت کار حضرت ، شکوه و جلال شوهرش تحت الشعاع نفوذ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار می گیرد، و خود او هم که شهره شهر بود دیگر آن آزادی و بی بند و باری سابق را نخواهد داشت ، از همان لحظه اول رسما به مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و دوش بدوش شوهرش بر ضد آنحضرت به فعالیت پرداخت ، و از هر گونه تهمت و افترا و نکوهش و تمسخر و دروغ نسبت به پیغمبر بزرگوار اسلام خودداری نمی کرد. در مدت سیزده سالی که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام فرمود، این زن و مرد به اتفاق سایر رؤسای قریش جلسه ها تشکیل دادند و شعرها در هجو پیغمبر گفتند، و در مجالس بزم خود خواندند و خندیدند و رقصیدند، و کاری نبود که نکردند. تا سرانجام به فرمان خداوند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ناگزیر شد، شهر مکه را که برای او به صورت کانون خطر درآمده بود ترک گفت و روی به مدینه آورد. موقعی که سران قریش شنیدند مردم با وفا و مهمان نواز مدینه مقدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را گرامی داشته اند، و پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده و به یاری او برخاسته اند، و تازه مسلمانهای مکه هم دسته دسته مهاجرت نموده و به پیغمبر می پیوندند؛ لشکری بالغ بر هزار مرد جنگی و ساز و برگ کافی که همه گردنکشان و سران مکه در آن شرکت داشتند، بسیج کرده به جنگ پیغمبر شتافتند. در این جنگ با این که تعداد سپاه اسلام از سیصد و سیزده نفر تجاوز نمی کرد. مع الوصف سپاه کفر سخت شکست خورد. بیش از هفتاد نفر از ناموران آنها در این جنگ به دست مسلمانان کشته شدند، هفتاد نفر هم اسیر گردیدند، و بقیه فرار کردند. از جمله مقتولین این جنگ که نخستین جنگ رسمی اسلام و کفر بود، و معروف به جنگ بدراست ،عتبه پدرهند ، شیبه عموی هند ، ولید برادرهند ، وحنظله پسر هند که هر چهار تن از دلاوران مشهور کفار به شمار می آمدند، به دست توانا و مردانه جوانمرد نامی اسلام علی علیه السلام به هلاکت رسیدند. هند به درجه ای از قساوت و سنگدلی رسیده بود که از پست ترین افراد خونخوار و وحشی هم سنگدل تر بود! هند زوجه ابوسفیان در حضور ابوسفیان در حضور همه سوگند یاد کرد که اگر دسترسی به قاتلان پدر و عمو و برادرش پیدا کند جگرشان را در آورده خواهد خورد. همچنین سوگند یاد کرد که با زبان و گوش و بینی کشندگان گردن بندی درست کرده از گردنش خواهد آویخت و در روز انقراض و نابودی اسلام با همان گردن بند در کوچه های مکه خواهد رقصید.(13) هند بعد از این واقعه که برای او بسیار گران تمام شد، دست به حیله تازه ای زد، به این معنی که مرثیه ای در سوک کشتگان جنگ بدر ساخت و زنان و دختران قریش را جمع کرد و با آهنگ اندوهگین و هیجان انگیزی ؛ بر پدر و عمو و برادر و فرزندش نوحه سرائی می نمود، و از دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و حمزه عموی پیغمبر سران اسلام ، ناله ها می کرد، و بدین گونه احساسات مرد و زن مشرکین را به منظور تجدید قوای متلاشی شده آنها تحریک می کرد. او نمی گذاشت زنها اشک بریزند و خود هم ابدا نمی گریست و می گفت تا ما انتقام خود را از محمد نگیریم نباید گریه کنیم ! تعدادی از زنان از نزد هند رفتند و به او گفتند: چرا همانند ما بر کشتگان ما گریه نمی کنی؟ مگر نمی دانی که در میان آن ها، از خاندان تو هم بوده اند؟ هند همسر ابوسفیان از روی لجاجت و قساوتی که زنان با آن آشنایی ندارند، گفت: می خواهید من گریه کنم و خبر به گوش محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او برسد و ما را سرزنش کنند و زنان طایفه (بنی خزرج) خرسند شوند؟! به خدا سوگند گریه نمی کنم تا از محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او انتقام بگیرم! من روغن را برای خود حرام کرده ام، تا جنگ با محمّد صلی الله علیه و آله را به پایان برسانم! این تحریکات و اقداماتی که به دنبال آن صورت می گرفت موجب شد که سال بعد لشکر کفار با نفراتی چند برابر سال قبل ؛ در دامنه کوه احد واقع در حومه مدینه با سپاه اسلام مصاف دهند و پیکار کنند. تا چه اندازه روح باید خشن باشد که طبیعت خود را از دست بدهد و احتیاج به گریه بر نزدیکان را احساس نکند و به درخواست عواطف زنانه خود پاسخ ندهد، بلکه به دنیا از دریچه فکر کسانی بنگرد که آن را نبرد احتیاج و مبارزه بر سر نفوذ و جنگ برای برپاداشتن پرچم می دانند. هند زنها را تشویق می کرد که در این جنگ شرکت جویند و منظره جنگ و شکست مسلمانها را که به نظر آنها حتمی بود؛ از نزدیک ببینند! ؛ و تشنگی خویش را از دیدن جوی خون شهیدان و دست وپا زدن کشتگان برطرف سازند. بعضی از زنان قریش دعوت هند را که ادعای رهبری داشت رد کردند، ولی او با نطقهای آتشین و پشت هم اندازیهای خود احساسات آنها را تحریک نمود و حاضر کرد که با وی در جنگ شرکت کنند. هند به آن کس که به شرکت زنان در جنگ اعتراض می کرد، حمله کرد و گفت: (می خواهم در جنگ شرکت داشته باشیم تا کشتار را تماشا کنیم!) هند مطابق میل خود به ریاست زنان قریش عازم جبهه جنگ شد و در خونخواهی و انتقام، شدیدترین حالات درندگان را به خود گرفته بود.از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب‌ علیها السلام را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموی هند در بدر کشته شده بودند. ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند: (این رسم می‌شود و مردگان ما را هم این چنین می‌کنند). هند گفت: باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم! نبرد احد در روز شنبه، نیمه شوال سال سوم هجری به وقوع پیوست (14) هنگامی که آتش جنگ از هر سو شعله کشید؛ زنها که به دستورهند زره پوشیده بودند در پشت سر لشکر قرار گرفتند. و آنگاه که جنگ آغاز شد، زنان قریش در میان صفوف سربازان راه می رفتند و دف و طبل می نواختند و همگی به سرکردگی هند، دختر عتبه این اشعار را می خواندند: (مرحبا طایفه بنی عبدالدّار، مرحبا ای حامیان نیاکان! مرحبا که همگی با شمشیرها حمله می کنید!) (اگر به میدان جنگ روی آورید، شما را در آغوش می کشیم و برای شما بسترهای نرم می گسترانیم. اگر پشت به جنگ کنید از روی بی مهری از شما جدا می شویم و جدایی ما دیگر دوستی بردار نیست). خود هند در وسط لشکر قرار گرفت و بخواندن اشعار شورانگیز و حماسه های جنگی همراه با دف ، پرداخت و مردان خود را برای نبرد با سپاه اسلام تشجیع می نمود، به طوری که هر وقت یکی از مردان مشرکین فرار می کرد، میل و سرمه دان به او می داد و می گفت : ای زن ! چشمت را سرمه بکش ، تو مرد نیستی و باید خود را آرایش کنی ! در این جنگ ، نخست بت پرستان شکست خوردند و عقب نشستند، ولی در حمله بعد بر اثر غفلت و سستی بعضی از سربازان نومسلمان ، دشمنان از کمینگاه بیرون آمدند و یکباره بر مسلمین تاختند. هند شخصی به نام وحشی ، غلام جبیر بن مطعم را ملاقات نمود و به او قول داد که اگر پیغمبر اسلام یا علی بن ابیطالب یا حمزه را به قتل رساند؛ او را به خود نزدیک سازد و از مال دنیا بی نیاز گرداند. ( 15) همچنین هند قبل از نبرد احد، هرگاه با وحشی روبرو می‌شد او را به انتقام تشویق می‌کرد ( 16) این وعده چنان در وحشی که در پرتاب نیزه مهارت داشت اثر کرد که همان وقت به تعقیب محمد (ص) و علی (ع) پرداخت ولی چون به آنها دسترسی پیدا نکرد خود را به حمزه عموی پیغمبر رسانیدو در کمین حمزه نشست و از فرصت کوتاهی که حمزه پشت کرده بود تا جلوی سربازان خالد بن ولید را بگیرد استفاده کرده نیزه را چنان در پشت حمزه فرو کرد که از سینه اش به در آمده بود و او را شهید نمود. موقعی که خبر شهادت حمزه به هند رسید به قدری خوشحال شد که همانجا گردن بند و دست بندهای زرین خود را بیرون آورد و به وحشی بخشید و گفت : نه تنها تا زنده ام تو را فراموش نمی کنم بلکه استخوانهایم در قبر نیز به یاد تو خواهد بود! در آن زمان ابوسفیان فریاد زد: (امروز به روز بدر؛ و تاریخ نبرد دیگر ما سال آینده). امّا برای هند (همسر ابوسفیان) این پیروزی کافی نبود و کشته شدن حمزة بن عبدالمطلب هم آتش کینه او را خاموش نساخت . بلکه زنان قریش را گرد خود جمع کرد و به اتفّاق آنان به کشتگان مسلمانان هجوم بردند و آن چنان گوش و بینی از شهیدان بریدند که حتّی شقی ترین وحشی ها نیز از این کار کراهت داشتند. سپس با وحشی به بالین کشته حمزه آمد و شکم آن سردار رشید اسلام را شکافت و جگر او را درآورد و در دهان گذاشت و جوید!! البته گفتنی است جگر مانند سنگ نقره‌ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد، ونتوانست ببلعد و آن را روی زمین انداخت و از آن روز محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورنده جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. لقب جگرخوار (آکلة الاکباد) برای هند از اینجا ریشه دارد ( 17) هند قسمتهائی از اعضاء بدن حمزه را قطع نمود و با خنجر گوش، بینی و ... حضرت حمزه را برید و همه را بند کرد و مانند گردن بند به گردن آویخت !واز اعضاء بدن حمزه برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه آورد( 18) سایر زنان قریشهم از او پیروی نمودند و با بقیه شهدای اسلام چنین کردند! وی پس از مثله کردن بدن حمزه، اشعار معروفی سرود که با جوابیه آن از طرف مسلمین، در منابع آمده است(19) گفتنی است وی به بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود که زنی از مسلمانان که او نیز نامش هند بود(برادر زاده حمزه و دختر اثابه بن عبدالمطلّب)، با اشعاری به او پاسخ داد و عمر بن خطاب نیز حسان بن ثابت را تحریک کرد تا اشعاری در مذمت هند بگوید.(20) بنا بر نقلی کار هند به درجه ای از رذالت رسیده بود که همه کس حتّی شوهرش از اعمال او بیزاری می جستند و به همین جهت ابوسفیان به یکی از مسلمانان گفت: (گوش و بینی کشتگان شما را بریدند به خدا سوگند من نسبت به این کار، رضایت و خشمی نداشتم و دراین باره نه امری صادر کرده و نه نهی کرده بودم). از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، پیامبر(ص) (21) و یا اصحاب (22، سوگند خوردند در مقابل، سی تن یا بیشتر، از قریش را مثله کنند اما آیة 125 سورة نحل نازل شد که ایشان را به مقابله به مثل و بلکه صبر دعوت می‌کرد.. پس رسول خدا صبر ورزید و از مثله کردن نهی نمود (23 ). پیامبر(ص) چون حمزه را کشته دید گریست، هنگامی که پیکر مثله شدة او را دید فریاد زد (24 ) و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: اما حمزه گریه کنندگانی ندارد.گفته می شود که هیچ روز در عمر پیغمبر اکرم ناگوارتر از روز قتل حمزه نگذشت . با این جنایت، بعداز جنگ دل مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین‌ علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلی الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند. بعد از این جنگ ، نیز هند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستی بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشی بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانی او بودند، ولی نقشه ها یکی پس از دیگری نقش بر آب می شد و کار مهمی از پیش نمی رفت ... به هر حال اینکه هند مادر معاویه در امر ترویج دین اسلام و نسبت به شخص پیامبر دشمنی‌های شدید نموده است، در بین تمام مورخان اتفاق و اجماع قولی وجود دارد؛ زیرا که سوابق او در تاریخ اسلام بسیار روشن است و رفتارهای ناروای او در حق عموی پیامبر حمزه در جنگ احد مشهور است؛ علاوه بر آنکه اهانت‌های زیادی به پیامبر و تازه مسلمانان نموده است. دشمنیهای دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهای فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤ منان علی علیه السلام ، و جنایتهای نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومی برای عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را برای نیل به هدفهای تعالیم عالی اسلام ، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزی سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش ‌ بیشتر به سوی معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روی تاریخ عالم انسانی را سیاه کردند(25) پی نوشتها ومنابع : 1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 336 2- علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج 1، ص 10 و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه. 3- ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116. 4- ربیع الابرار 3: 549 الاغانی ،ج 9،ص 36 به بعد العقد الفرید 6: 86 – 88. ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116 5- رجوع شود به . ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 9، چاپ بیروت، ص 36 به بعد 6- تتمة المنتهی:قمی ص 47 - 46 7- شرح نهج البلاغه جلد 1 ، ص 336، بنقل الغدیر جلد 10 ص .170 8- زمخشری، ربیع لابرار، ج 3 باب القربات و لانساب و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336 و الاغانی، ج 9، ص 49 و 50. 9- النصایح الکافیه تألیف محمد بن عقیل 10- ربیع الابرار، ج 4، ص 276؛ تتمة المنتهی: حاج شیخ عباس قمی ص 47. 11- سوره توبه آیه .12 12- تتمة المنتهی: قمی ص 50 . بحار الانوار: ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص 28 - 26. منتخب التواریخ: ص 51 13- رجوع شود به طبقات ابن سعد ج3، ص8 14- طبری، ج2، ص502 15- رجوع کنید به تتمة المنتهی قمی، ج1، ص116؛ مفید، ج1، ص83؛ نیز انساب الاشراف بلاذری، ج4، ص286 16- ابن اسحاق، ص324 17-انساب الاشراف، بلاذری، ج4، ص287 18- همان، و نیز رجوع شود به مغازی واقدی، ج1، ص285-286. 19- رجوع کنید به ابن هشام، زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام ج2، ص91-92). 20- ابن هشام زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه، رسولی، سید هاشم، ج‌2، ص 115، انتشارات کتابچی، تهران، چاپ پنجم، 1375ش. 21- طبقات، ابن سعد، ج3، ص8 22- تتمة المنتهی قمی، ج1، ص392؛ طوسی، ج6، ص441 23 ابن اسحاق، ص335 24- الاستیعاب ، ابن عبدالبر، ج1، ص374 25- تاریخ کامل ابن اثیر جلد 2 - ص 103 - 165 - الاصابه ابن حجر عسقلانی جلد 4 - ص 409، سیره ابن هشام و سیره حلبیه و تقریبا همه مآخذ نخستین تاریخ اسلام و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله . گردآوری و پاسخ: سید محمد مهدی حسین پور مدیر گروه وهابیت
عنوان سوال:

میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟


پاسخ:

میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟

با توجه به اهمیت موضوع و اینکه جدیدا در فضای مجازی نیز وهابیت برای تبرئه این زن ناپاک تلاش بسیاری نموده اند لازم است که زندگانی وی به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد و در این بررسی از منابع اهل سنت استفاده شود تا روشن شود که وی در نزد اهل سنت نیز جایگاهی نداشته و تمام فعالیتهای وهابیت برای تبرئه وی دروغی بیش نیست.
هند دختر عتبه همسر ابوسفیان معروف به هند جگر خوار
پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام ، سراسر گیتی و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق می سوخت . مردم این منطقه که به کلی از آداب دینی و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائی پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را ((جاهلیت )) می نامیم .
به عنوان نمونه چنانچه در تاریخ آمده است ،در جاهلیت چنین رسم بود که پسر، پس از مرگ پدر، همسر او را به عقد خود در می آورد. امیه این قانون را زیر پا نهاد و در زمان حیات خویش، همسرش را به عقد پسرش در آورد اسلام این قانون را چون بسیاری دیگر از قوانین جاهلی رد کرد.
یکی از چیزهائی که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهای طائف و مکه یعنی مرکزعربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهای خصوصی به رامشگری و خنیاگری و نوازندگی و رقصهای محلی پرداخته ، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق می بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادی ، روزگار می گذرانیدند، و از همه گونه شهرت و شهوت پرستی برخوردار بودند.
زنان فاحشه بر بام خود علم هایی نصب میکردند که در آن وقت زنان فواحش را به آن علم می شناختند و هرگاه علم افکنده بود علامت آن بود که کسی با او خلوت دارد و زنا می کند، و کاتبی می نوشت نام کسانی که با او مباشرت و زنا می نمودند و چون فرزندی بوجود می آمد فرزند زنازاده را با آن زناکاران نزد کاهن می بردند، و آن فرزند به هرکه کاهن ملحق می ساخت فرزند او می بود.
یکی از این زنان به ظاهر زیبا و بی بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود(1) هند دختر عتبة بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف بود که پدرش از رجال معروف عرب به شمار می آمد.
وی از صاحبان پرچم و از روسپیان معروف مکه بود که مردها به او مراجعه می‌کردند وی به بردگان سیاه علاقه بسیار داشت؛ ولی هنگامی که فرزندی سیاه به دنیا می‌آورد، از ترس رسوایی می‌کشت. در برخی از منابع این زن را بدسابقه و زناکار دانسته‌اند، چون مورخین معتقدند که اساساً هند در مکه به تمایلات نامشروع شهرت داشت.(2)
مادر هند حمامه نام داشت او نیز همانند دخترش از هرزه های معروف بود او را علم سرخی بود و در ذی المجاز آن علم را در بام خانه می زد... هند این زن اشرافی خوشگذران و هوس باز پیش ‌ از آن که به همسری ابوسفیان درآید، با بسیاری از رجال سرشناس و جوانان زیبا دارای روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادی داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنرو زیبایی او را بستایند.
این زن شهرت طلب ، بسیار خودخواه ، کینه توز، شرور و زباندار در تامین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت ! وی نخست همسر خوص بن مغیره بودولی بعدا ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از اشراف بنی امیه و سرمایه داران مکه و مردی فخردوست و جاه طلب با این زن بدنام ازدواج کرد ولی هند در کارهای خود آزاد بود . هند معشوقه های بسیاری داشت که مشهورترین آنها عمارة بن الولید از بنی مخزوم ، مافر( مسافر ) بن عمرو از بنی امیه ، ابوسفیان از بنی امیه(3) وشخصی به نام صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می‌نمود. عمار، مافر و و صباح از یاران بزم ابوسفیان بودند و هند در مجالس آنان شرکت می کرد وی با مردان بسیاری روابط نامشروع داشت از همین رو طبق گفته تاریخ معاویه از فرزندان نامشروع او است.

گفتنی است هنگامی که هند به معاویه باردار شد از روی نقشه با ابوسفیان ازدواج نمود واو را به او بست !!!
سخنان زیر گواه هرزه وبدکاره بودن هند جگرخوار است :
* در کتاب احسن الکبار آمده که معاویه به معنی سگ ماده بانگ کننده است، روایت کرده است راوندی از هشام ابن محمد سائب الکلبی در کتاب مثالب و صاحب کشاف در کتاب ربیع الابرار که عمار ابن الولید ابن المغیره المخزومی و مافر بن عمروا ابی سفیره و شوذان و ابوسفیان در یک ظهر به خدمت هند مادر زناکار معاویه رسیدند، و هند زانیه آبستن شد و معاویه زنازاده را بزائید.
٭ محمد بن سائب کلبی می گوید:
معاویه به چهار مرد نسبت داده می شود به عمارة بن ولید، و به مسافربن أبی عمرو، و به ابوسفیان و به شخصی ظاهراً صباح که نام او را برده اند و مادر ایشان هند از بدکاران صاحب پرچم بوده و از مردان سیاه بسیار خوشش می آمد.
کلبی نسابه شافعی گفته که عمار و مسافر و ابوسفیان و مباح ابن معن جهت زنا نمودن به خدمت هند مادر معاویه رسیدند و هند حامله شد و معاویه را بزائید و در میان این چهار نفر زناکار، وی را بگردن ابوسفیان خوک صفت بستند.
* البته امام زمخشری نیز این مطلب را آورده و می نویسد:
معاویه فرزند چهار پدر بود، و نام آنها را به همان صورتی که در بالا گفته شد، ذکر می کند.(4)
ابن روزبهان نیز که از ثقات نزد علمای اهل سنت است نقل کرده که معاویه فرزند چهار نفر بوده
٭شیخ ابوسعید ابن اسمعیل ابن علی این ممان حنفی، و ابوالفتح ابن جعفر همدانی که از مشاهیر علما و محدثین سنیان است در کتاب بهجه المستفید و در کتاب مثالب بنی امیه در ساخت طاغیه باغیه آورده اند که هند با عمرو بن مسافر به زنا در ساخت ... و عمرو او را وعده می داد که تو را زن خواهم کرد تا آنکه از او حامله شد و حمل او بشش ماهگی رسید. عمرو بن مسافر از دست خصومت و فضیحت مسافر شده به حیره رفت به خدمت نعمان ابن منذر که پادشاه و صاحب اختیار آن محل بود،..... و هند را به وعده بسیار به ابی سفیان عقد بست در همان روز به خانه او فرستادند چون سه ماه در خانه او به سر برد سگ زنازاده معاویه منزل هاویه تولد یافت، و بعد از چندگاه ابوسفیان به حیره رسید و عمروبن مسافر از ابوسفیان احوال هند را پرسید. او گفت: به نکاح من در آمد، از شنیدن این مقال فی الفور عمرو بیمار شد و بدرک الاسفل انتقال یافت(5)
بیشتر مردم مکه، (مسافر) را پدر معاویه می‌دانستند.
* راغب اصفهانی در محاضرات و أبن أبی الحدید از ربیع الأبرار زمخشری نقل می کنند که معاویه را به چهار نفر نسبت می دادند:
مسافر بن أبی عمرو، عمارة بن ولید بن مغیرة، عباس و صباح که مغنی عمارة بن ولید بود.
مادر معاویه هند با صباح – که جوانی خوش رو و کارگر أبوسفیان بود – الفتی تمام داشت! (6) اما به ظاهر او را معاویة بن أبی سفیان بن حرب می گویند.
ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه بهمین مطلب اشاره کرده است.(7)
بیشتر مورخان فرزندی معاویه را به یکی از این مردان نوشته‌اند(8)
*محمد بن عقیل مؤلف کتاب النصایح الکافیه مینویسد که حسان بن ثابت هند و شوهرش را در نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هجو میکرد و آنحضرت و اصحابش باشعار او گوش میدادند،حسان این سخنان زشت خود را خطاب به هنده مادر معاویه میگفت و به او نسبت زنا میداد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم او را هرگز منع نمیکرد.( 9)
امام حسن نیزدر جایی به معاویه فرمود:
من نسب تو را می‌شناسم. و به طور تلویحی اشاره فرمود ابوسفیان پدر معاویه نیست.
٭در کتاب محاضرات ذکر شده که شخصی در حضور معاویه در نسب یزید پلید تعرض به کسی کرد، چون آن شخص از نزد معاویه بیرون رفت معاویه با یزید گفت ندانستی قصد او چه بود او میخواست هند را به آن کسی که نام برد متهم سازند و او را پدر من دانند.
٭در کتاب بضاعت الایمان مسطور است که ابوسفیان به تجارت به شام رفته بود و در شام یکسال و چهار ماه توقف کرد، چون به مکه رسید هند آبستن بود و شکمش بزرگ شده ابوسفیان گفت: ای هند من یکسال و چهار ماه هست که از مکه بیرون رفته ام این حمل از کیست!هند نام یکی را برد ابوسفیان چند چوب بر شکم او زد که شاید آن ولد الزنا ساقط شود فایده نکرد، و بعد از سه ماه از قدوم شوم ابوسفیان معاویه ملعون به دنیا آمد.
* نیز نقل شده هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می‌گوید:
لمن الصبی بجانب البطحاء فی التراب ملقی غیر ذی مهد(10)
فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست؟!!
به هرحال با این وجود اهل سنت معاویه را به دو فرد کثیف و پلید (ابوسفیان و زنش هنده) نسبت میدهند که بنا بقانون توارث خباثت ذاتی هر دو را به ارث برده بود.پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین و بت‌پرستان قریش بود و خداوند نیز بهمین عنوان در قرآن درباره او فرماید: فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم (11)
(با پیشوایان کفر جنگ کنید که سوگندهای آنها احترامی ندارد که رعایت شود)
و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بود که با رسول اکرم صلی الله علیه و آله دشمنی فوق العاده داشته و در مکه آنحضرت را آزار میرسانید
دیدیم که هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود(12)
لازم بذکر است که ذهبی از استوانه های بزرگ اهل سنت بر صحت گفتار ابن کلبی تآکید داشته و او را ثقه میداند و البته به غیر او دیگر علمای اهل سنت نیز این به این حقیقت تلخ گواهی داده و آنرا با تآسف بیان کرده اند.
لازم به ذکر است که افراد بی اطلاع از تاریخ که به هر قیمت ممکنه قصد دفاع از معاویه زنازاده را دارند و میخواهند او را تبرئه نمایند میخواهند آن چهار مرد را به عنوان پدر خوانده تلقی کرده و معرفی کنند که اینکار به غیر از اینکه گند موضوع را بیشتر بالا بزند کار دیگری نمیکند، زیرا همانطور که همه میدانند بحث پدر خوانده در مورد معاویه زمانی امکان پذیر است که پدر معاویه ابوسفیان در قید حیات نباشد و از سوی دیگر بر فرض محال اگر ابوسفیان هم از دنیا رفته باشد یک یا دو نفر میتواند پدر خوانده او باشند نه چهار نفر و بیشتر زیرا تعدادی هم در زمان بروز این ادعا از ترس ابوسفیان چیزی نگفتند ، وگرنه تعداد پدران او بیش از این حرفهاست و به زبان ساده و طنز میشود گفت معاویه محصول مشترکی از تمامی کفار هوسران دوره جاهلیت به اضافه غلامان سیاه مورد علاقه هنده بوده است.
این زن هنگامی که شنید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوت خود را اعلام فرموده و عده ای هم دعوت او را پذیرفته اند و متوجه شد که با پیشرفت کار حضرت ، شکوه و جلال شوهرش تحت الشعاع نفوذ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار می گیرد، و خود او هم که شهره شهر بود دیگر آن آزادی و بی بند و باری سابق را نخواهد داشت ، از همان لحظه اول رسما به مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و دوش بدوش شوهرش بر ضد آنحضرت به فعالیت پرداخت ، و از هر گونه تهمت و افترا و نکوهش و تمسخر و دروغ نسبت به پیغمبر بزرگوار اسلام خودداری نمی کرد.
در مدت سیزده سالی که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام فرمود، این زن و مرد به اتفاق سایر رؤسای قریش جلسه ها تشکیل دادند و شعرها در هجو پیغمبر گفتند، و در مجالس بزم خود خواندند و خندیدند و رقصیدند، و کاری نبود که نکردند. تا سرانجام به فرمان خداوند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ناگزیر شد، شهر مکه را که برای او به صورت کانون خطر درآمده بود ترک گفت و روی به مدینه آورد.
موقعی که سران قریش شنیدند مردم با وفا و مهمان نواز مدینه مقدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را گرامی داشته اند، و پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده و به یاری او برخاسته اند، و تازه مسلمانهای مکه هم دسته دسته مهاجرت نموده و به پیغمبر می پیوندند؛ لشکری بالغ بر هزار مرد جنگی و ساز و برگ کافی که همه گردنکشان و سران مکه در آن شرکت داشتند، بسیج کرده به جنگ پیغمبر شتافتند.
در این جنگ با این که تعداد سپاه اسلام از سیصد و سیزده نفر تجاوز نمی کرد. مع الوصف سپاه کفر سخت شکست خورد. بیش از هفتاد نفر از ناموران آنها در این جنگ به دست مسلمانان کشته شدند، هفتاد نفر هم اسیر گردیدند، و بقیه فرار کردند.
از جمله مقتولین این جنگ که نخستین جنگ رسمی اسلام و کفر بود، و معروف به جنگ بدراست ،عتبه پدرهند ، شیبه عموی هند ، ولید برادرهند ، وحنظله پسر هند که هر چهار تن از دلاوران مشهور کفار به شمار می آمدند، به دست توانا و مردانه جوانمرد نامی اسلام علی علیه السلام به هلاکت رسیدند.
هند به درجه ای از قساوت و سنگدلی رسیده بود که از پست ترین افراد خونخوار و وحشی هم سنگدل تر بود! هند زوجه ابوسفیان در حضور ابوسفیان در حضور همه سوگند یاد کرد که اگر دسترسی به قاتلان پدر و عمو و برادرش پیدا کند جگرشان را در آورده خواهد خورد. همچنین سوگند یاد کرد که با زبان و گوش و بینی کشندگان گردن بندی درست کرده از گردنش خواهد آویخت و در روز انقراض و نابودی اسلام با همان گردن بند در کوچه های مکه خواهد رقصید.(13)
هند بعد از این واقعه که برای او بسیار گران تمام شد، دست به حیله تازه ای زد، به این معنی که مرثیه ای در سوک کشتگان جنگ بدر ساخت و زنان و دختران قریش را جمع کرد و با آهنگ اندوهگین و هیجان انگیزی ؛ بر پدر و عمو و برادر و فرزندش نوحه سرائی می نمود، و از دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و حمزه عموی پیغمبر سران اسلام ، ناله ها می کرد، و بدین گونه احساسات مرد و زن مشرکین را به منظور تجدید قوای متلاشی شده آنها تحریک می کرد.
او نمی گذاشت زنها اشک بریزند و خود هم ابدا نمی گریست و می گفت تا ما انتقام خود را از محمد نگیریم نباید گریه کنیم !
تعدادی از زنان از نزد هند رفتند و به او گفتند: چرا همانند ما بر کشتگان ما گریه نمی کنی؟ مگر نمی دانی که در میان آن ها، از خاندان تو هم بوده اند؟
هند همسر ابوسفیان از روی لجاجت و قساوتی که زنان با آن آشنایی ندارند، گفت: می خواهید من گریه کنم و خبر به گوش محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او برسد و ما را سرزنش کنند و زنان طایفه (بنی خزرج) خرسند شوند؟! به خدا سوگند گریه نمی کنم تا از محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او انتقام بگیرم! من روغن را برای خود حرام کرده ام، تا جنگ با محمّد صلی الله علیه و آله را به پایان برسانم!
این تحریکات و اقداماتی که به دنبال آن صورت می گرفت موجب شد که سال بعد لشکر کفار با نفراتی چند برابر سال قبل ؛ در دامنه کوه احد واقع در حومه مدینه با سپاه اسلام مصاف دهند و پیکار کنند.
تا چه اندازه روح باید خشن باشد که طبیعت خود را از دست بدهد و احتیاج به گریه بر نزدیکان را احساس نکند و به درخواست عواطف زنانه خود پاسخ ندهد، بلکه به دنیا از دریچه فکر کسانی بنگرد که آن را نبرد احتیاج و مبارزه بر سر نفوذ و جنگ برای برپاداشتن پرچم می دانند.
هند زنها را تشویق می کرد که در این جنگ شرکت جویند و منظره جنگ و شکست مسلمانها را که به نظر آنها حتمی بود؛ از نزدیک ببینند! ؛ و تشنگی خویش را از دیدن جوی خون شهیدان و دست وپا زدن کشتگان برطرف سازند.
بعضی از زنان قریش دعوت هند را که ادعای رهبری داشت رد کردند، ولی او با نطقهای آتشین و پشت هم اندازیهای خود احساسات آنها را تحریک نمود و حاضر کرد که با وی در جنگ شرکت کنند. هند به آن کس که به شرکت زنان در جنگ اعتراض می کرد، حمله کرد و گفت: (می خواهم در جنگ شرکت داشته باشیم تا کشتار را تماشا کنیم!)
هند مطابق میل خود به ریاست زنان قریش عازم جبهه جنگ شد و در خونخواهی و انتقام، شدیدترین حالات درندگان را به خود گرفته بود.از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب‌ علیها السلام را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموی هند در بدر کشته شده بودند. ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند: (این رسم می‌شود و مردگان ما را هم این چنین می‌کنند). هند گفت: باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم!
نبرد احد در روز شنبه، نیمه شوال سال سوم هجری به وقوع پیوست (14)
هنگامی که آتش جنگ از هر سو شعله کشید؛ زنها که به دستورهند زره پوشیده بودند در پشت سر لشکر قرار گرفتند. و آنگاه که جنگ آغاز شد، زنان قریش در میان صفوف سربازان راه می رفتند و دف و طبل می نواختند و همگی به سرکردگی هند، دختر عتبه این اشعار را می خواندند:
(مرحبا طایفه بنی عبدالدّار، مرحبا ای حامیان نیاکان! مرحبا که همگی با شمشیرها حمله می کنید!)
(اگر به میدان جنگ روی آورید، شما را در آغوش می کشیم و برای شما بسترهای نرم می گسترانیم. اگر پشت به جنگ کنید از روی بی مهری از شما جدا می شویم و جدایی ما دیگر دوستی بردار نیست).
خود هند در وسط لشکر قرار گرفت و بخواندن اشعار شورانگیز و حماسه های جنگی همراه با دف ، پرداخت و مردان خود را برای نبرد با سپاه اسلام تشجیع می نمود، به طوری که هر وقت یکی از مردان مشرکین فرار می کرد، میل و سرمه دان به او می داد و می گفت : ای زن ! چشمت را سرمه بکش ، تو مرد نیستی و باید خود را آرایش کنی !
در این جنگ ، نخست بت پرستان شکست خوردند و عقب نشستند، ولی در حمله بعد بر اثر غفلت و سستی بعضی از سربازان نومسلمان ، دشمنان از کمینگاه بیرون آمدند و یکباره بر مسلمین تاختند.
هند شخصی به نام وحشی ، غلام جبیر بن مطعم را ملاقات نمود و به او قول داد که اگر پیغمبر اسلام یا علی بن ابیطالب یا حمزه را به قتل رساند؛ او را به خود نزدیک سازد و از مال دنیا بی نیاز گرداند. ( 15) همچنین هند قبل از نبرد احد، هرگاه با وحشی روبرو می‌شد او را به انتقام تشویق می‌کرد ( 16)
این وعده چنان در وحشی که در پرتاب نیزه مهارت داشت اثر کرد که همان وقت به تعقیب محمد (ص) و علی (ع) پرداخت ولی چون به آنها دسترسی پیدا نکرد خود را به حمزه عموی پیغمبر رسانیدو در کمین حمزه نشست و از فرصت کوتاهی که حمزه پشت کرده بود تا جلوی سربازان خالد بن ولید را بگیرد استفاده کرده نیزه را چنان در پشت حمزه فرو کرد که از سینه اش به در آمده بود و او را شهید نمود. موقعی که خبر شهادت حمزه به هند رسید به قدری خوشحال شد که همانجا گردن بند و دست بندهای زرین خود را بیرون آورد و به وحشی بخشید و گفت : نه تنها تا زنده ام تو را فراموش نمی کنم بلکه استخوانهایم در قبر نیز به یاد تو خواهد بود!
در آن زمان ابوسفیان فریاد زد: (امروز به روز بدر؛ و تاریخ نبرد دیگر ما سال آینده). امّا برای هند (همسر ابوسفیان) این پیروزی کافی نبود و کشته شدن حمزة بن عبدالمطلب هم آتش کینه او را خاموش نساخت .
بلکه زنان قریش را گرد خود جمع کرد و به اتفّاق آنان به کشتگان مسلمانان هجوم بردند و آن چنان گوش و بینی از شهیدان بریدند که حتّی شقی ترین وحشی ها نیز از این کار کراهت داشتند.
سپس با وحشی به بالین کشته حمزه آمد و شکم آن سردار رشید اسلام را شکافت و جگر او را درآورد و در دهان گذاشت و جوید!! البته گفتنی است جگر مانند سنگ نقره‌ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد، ونتوانست ببلعد و آن را روی زمین انداخت و از آن روز محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورنده جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. لقب جگرخوار (آکلة الاکباد) برای هند از اینجا ریشه دارد ( 17)
هند قسمتهائی از اعضاء بدن حمزه را قطع نمود و با خنجر گوش، بینی و ... حضرت حمزه را برید و همه را بند کرد و مانند گردن بند به گردن آویخت !واز اعضاء بدن حمزه برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه آورد( 18)
سایر زنان قریشهم از او پیروی نمودند و با بقیه شهدای اسلام چنین کردند! وی پس از مثله کردن بدن حمزه، اشعار معروفی سرود که با جوابیه آن از طرف مسلمین، در منابع آمده است(19)
گفتنی است وی به بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود که زنی از مسلمانان که او نیز نامش هند بود(برادر زاده حمزه و دختر اثابه بن عبدالمطلّب)، با اشعاری به او پاسخ داد و عمر بن خطاب نیز حسان بن ثابت را تحریک کرد تا اشعاری در مذمت هند بگوید.(20)
بنا بر نقلی کار هند به درجه ای از رذالت رسیده بود که همه کس حتّی شوهرش از اعمال او بیزاری می جستند و به همین جهت ابوسفیان به یکی از مسلمانان گفت: (گوش و بینی کشتگان شما را بریدند به خدا سوگند من نسبت به این کار، رضایت و خشمی نداشتم و دراین باره نه امری صادر کرده و نه نهی کرده بودم).
از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، پیامبر(ص) (21) و یا اصحاب (22، سوگند خوردند در مقابل، سی تن یا بیشتر، از قریش را مثله کنند اما آیة 125 سورة نحل نازل شد که ایشان را به مقابله به مثل و بلکه صبر دعوت می‌کرد.. پس رسول خدا صبر ورزید و از مثله کردن نهی نمود (23 ). پیامبر(ص) چون حمزه را کشته دید گریست، هنگامی که پیکر مثله شدة او را دید فریاد زد (24 )
و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: اما حمزه گریه کنندگانی ندارد.گفته می شود که هیچ روز در عمر پیغمبر اکرم ناگوارتر از روز قتل حمزه نگذشت .
با این جنایت، بعداز جنگ دل مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین‌ علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلی الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند.
بعد از این جنگ ، نیز هند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستی بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشی بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانی او بودند، ولی نقشه ها یکی پس از دیگری نقش بر آب می شد و کار مهمی از پیش نمی رفت ...
به هر حال اینکه هند مادر معاویه در امر ترویج دین اسلام و نسبت به شخص پیامبر دشمنی‌های شدید نموده است، در بین تمام مورخان اتفاق و اجماع قولی وجود دارد؛ زیرا که سوابق او در تاریخ اسلام بسیار روشن است و رفتارهای ناروای او در حق عموی پیامبر حمزه در جنگ احد مشهور است؛ علاوه بر آنکه اهانت‌های زیادی به پیامبر و تازه مسلمانان نموده است.
دشمنیهای دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهای فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤ منان علی علیه السلام ، و جنایتهای نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومی برای عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را برای نیل به هدفهای تعالیم عالی اسلام ، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزی سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش ‌ بیشتر به سوی معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روی تاریخ عالم انسانی را سیاه کردند(25)

پی نوشتها ومنابع :
1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 336
2- علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج 1، ص 10 و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه.
3- ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116.
4- ربیع الابرار 3: 549 الاغانی ،ج 9،ص 36 به بعد العقد الفرید 6: 86 – 88. ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116
5- رجوع شود به . ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 9، چاپ بیروت، ص 36 به بعد
6- تتمة المنتهی:قمی ص 47 - 46
7- شرح نهج البلاغه جلد 1 ، ص 336، بنقل الغدیر جلد 10 ص .170
8- زمخشری، ربیع لابرار، ج 3 باب القربات و لانساب و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336 و الاغانی، ج 9، ص 49 و 50.
9- النصایح الکافیه تألیف محمد بن عقیل
10- ربیع الابرار، ج 4، ص 276؛ تتمة المنتهی: حاج شیخ عباس قمی ص 47.
11- سوره توبه آیه .12
12- تتمة المنتهی: قمی ص 50 . بحار الانوار: ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص 28 - 26. منتخب التواریخ: ص 51
13- رجوع شود به طبقات ابن سعد ج3، ص8
14- طبری، ج2، ص502
15- رجوع کنید به تتمة المنتهی قمی، ج1، ص116؛ مفید، ج1، ص83؛ نیز انساب الاشراف بلاذری، ج4، ص286
16- ابن اسحاق، ص324
17-انساب الاشراف، بلاذری، ج4، ص287
18- همان، و نیز رجوع شود به مغازی واقدی، ج1، ص285-286.
19- رجوع کنید به ابن هشام، زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام ج2، ص91-92).
20- ابن هشام زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه، رسولی، سید هاشم، ج‌2، ص 115، انتشارات کتابچی، تهران، چاپ پنجم، 1375ش.
21- طبقات، ابن سعد، ج3، ص8
22- تتمة المنتهی قمی، ج1، ص392؛ طوسی، ج6، ص441
23 ابن اسحاق، ص335
24- الاستیعاب ، ابن عبدالبر، ج1، ص374
25- تاریخ کامل ابن اثیر جلد 2 - ص 103 - 165 - الاصابه ابن حجر عسقلانی جلد 4 - ص 409، سیره ابن هشام و سیره حلبیه و تقریبا همه مآخذ نخستین تاریخ اسلام و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله .

گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه وهابیت





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین