خالد بن ولید یکی از اصحاب پیامبر است که در سال شش یا هفت هجری بعد از صلح حدیبیه مسلمان شد وی قبل از مسلمان شد فرماندهی از فرماندهان لشگر کفر در بدر احزاب و خندق بود و کسی بود که در جنگ احد با حمله به مسلمانان از شکاف کوه بزرگترین ضربه در احد را به اسلام وارد آورد و بعد از این اقدام خالد بود که حمزه سیدالشهداء عموی پیامبر به شهادت رسید ، اما عده ای سعی در توجیه اعمال او و دفاع از او را دارند و با دادن القابی مانند سیف الاسلام سعی در تغییر نظر مسلمانان نسبت به خالد دارند . امام آنچه مهم است نظر خود صحابه خصوصا شخص عمر درباره خالد بن ولید است که اگر اهل سنت اصرار بر دفاع از خالد داشته باشند در واقع نظرات خلیفه دوم را رد کرده اند و به مخالفت با وی پرداخته اند اینک برای روشن شدن افکار مسلمانان برخی از برخوردها و واکنشهای عمر بن الخطاب نسبت به خالد را ذکر می کنیم تا مشخص شود نظر وی نسبت به سیف الاسلام خالد بن ولید چه بوده است. جنایا عزل خالد نخستین اقدام حکومت عمر زمانی که عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بن ولید از امارت شام بود. ولما ولی سیدنا عمر رضی الله تعالی عنه الخلافة أول شیء بدأ به عزل خالدا. سیره حلبیه ج 3 ص 213- البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23 - به این مضمون تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 123- الوافی بالوفیان صفدی ج 16 ص 329- زمانی که آقای ما عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بود. دستورعمر به برداشتن عمامه از سر خالد و برگرداندن نصف مال او به بیت المال زمانی که عمر خالد را عزل کرد و ابوعبیده جراح را به جای او گمارد دستور داد اگر از کارش توبه نکرد عمامه را از سر او بردار : وکتب عمر إلی أبی عبیدة إن أکذب خالد نفسه فهو أمیر علی ما کان علیه ، وإن لم یکذب نفسه فهو معزول ، فانزع عمامته عن رأسه وقاسمه ماله نصفین . فلما قال أبو عبیدة ذلک لخالد قال له خالد أمهلنی حتی أستشیر أختی ، فذهب إلی أخته فاطمة - وکانت تحت الحارث بن هشام - فاستشارها فی ذلک ، فقالت له : إن عمر لا یحبک أبدا ، وإنه سیعزلک وإن کذبت نفسک . فقال لها : صدقت والله . فقاسمه أبو عبیدة حتی أخذ [ إحدی ] نعلیه وترک له الأخری. البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23- سیره حلبیه ج 3 ص 213 عمر نامه ای به ابوعبیده نوشت که اگر خالد اشتباهش را پذیرفت پس او بر امارت خود باقی است و اگر نپذیرفت پس او عزل می شود پس عمامه او را از سرش بردار و مال او را دو نصف کن . پس زمانی که ابوعبیده این مطلب را به خالد گفت خالد گفت مهلت بده تا با خواهرم مشورت کنم – خواهرش زن حارث بن هشام بود- پس با او مشورت کرد پس خواهرش به او گفت عمر تو را اصلا دوست ندارد و حتما تو را عزل خواهد کرد حتی اگر اشتباهت را بپذیری خالد به او گفت به خدا قسم راست گفتی . (واشتباهش را نپذیرفت) پس ابوعبیده مال او را تقسیم کرد حیت یک لنگه کفشش را برداشت و دیگری را گذاشت. عمر و خیانت خالد به بیت المال وبلغه أن خالدا أعطی الأشعث بن قیس عشرة آلاف وقد قصده ابتغاء إحسانه فأرسل لأبی عبیدة أن یصعد المنبر ویوقف خالدا بین یدیه وینزع عمامته وقلنسوته ویقیده بعمامته لأن العشرة آلاف إن کان دفعها من ماله فهو سرف وإن کان من مال المسلمین فهی خیانة. السیرة الحلبیه ج 3 ص 213. به او خبر رسید که خالد به اشعث بن قیس ده هزار دینار هدیه داده است و این کار را از روی دوستی به او داده است پس به ابوعبیده نامه نوشت که بر منبر می روی و خالد را مقابلت قرار می دهی و عمامه و کلاه خود او را بر می داری و او را با عمامه اش می بندی چرا که اگر این ده هزار دینار را از مال خودش داده که اسراف است و اگر از مال مسلمانان است که خیانت است . شکستن پای عمر و کینه او علمای اهل سنت نقل کرده اند که عمر و خالد که پسرخاله نیز بودند با هم کشتی گرفتند و خالد ساق پای عمر را شکست و همین مسئله موجب عداوت و کینه عمر شد: أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سلیمان بن داود المنقری البصری نا أبو عثمان المازنی نا الأصمعی عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعید عن الشعبی قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الولید وهما غلامان وکان خالدا ابن خال عمر فکسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وکان ذلک سبب العداوة بینهما. تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 267- البتدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 131- سیره حلبیه ج 3 ص 231. مجالد بن سعید از شعبی نقل می کند که گفت : عمر و خالد بن ولید در کودکی با یکدیگر کشتی می گرفتند و خالد پسر خاله عمر بود پس خالد ساق پای عمر را شکست پس معالجه کردند و خوب شد و این مسئله موجب دشمنی بین آن دو شد. لقب دادن عدو الله به خالد سیف الله وقدم خالد علی أبی بکر فقال له عمر یا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت علی امرأته لأرجمنک اسد الغابة ج 4 ص 296- تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 36. خالد (پس از بازگشت از تقل مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی تو را سنگسار خواهم کرد. همچنین طبری در تاریخش می نویسد : وأقبل خالد بن الولید قافلا حتی دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت علی امرأته والله لأرجمنک بأحجارک. تاریخ طبری ج 2 ص 504 – الکامل فی التاریخ ابن اثیر ج 2 ص 359- امتاع الاسماع ج 14 ص 240 خالد بن ولید بدون توجه به مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود که جای شمشیر در آن بود و عمامه ای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی که داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس به او گفت آیا ریا می کنی مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی که خود درست کردی سنگسار خواهم کرد. تعبیر عمر از شمشیر سیف الله به شمشیر ظلم وقال عمر لأبی بکر إن فی سیف خالد رهقا فإن لم یکن هذا حقا حق علیه أن تقیده. تاریخ طبری ج 2 ص 503 – الاصابة ابن حجر ج 5 ص 561- تاریخ الاسلام ج 3 ص 37 عمر به ابوبکر گفت به درستی که در شمشیر خالد ظلم وجود دارد ؛ پس اگر این (عزل او ) حق نیست این حق است که او را محدود گردانی . ابن عساکر این چنین نقل می کند: قال عمر ان فی سیف الله خالد رهقا. تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 285. عمر گفت : در خالد سیف الله ظلم وجود دارد. نقل طبری شمشیر خالد را ظالم می دانست اما نقل ابن عساکر خود خالد را ظالم می داند . اعتراض عمر به پوشیدن حریر أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا العباس بن محمد نا الأصمعی عن ابن عون عن محمد أن خالد بن الولید دخل علی عمر وعلی خالد قمیص حریر فقال له عمر ما هذا یا خالد قال وما بأسه یا أمیر المؤمنین ألیس قد لبسه ابن عوف قال وأنت مثل ابن عوف ولک مثل ما لابن عوف ثم امر من حضره فمزقوه . فتح الباری ابن حجر ج 6 ص 74- تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ذهبی ج 1 ص 380- تحفة الاحوذی مبارکفوری ج 5 ص 316. خالد بن ولید نزد عمر آمد در حالیکه پیراهن حریر پوشیده بود عمر به او گفت : خلد این چه لباسی است که پوشیدی ؟ خالد گفت : چه اشکالی دارد ای امیر المومنین آیا ابن عوف لباس حریر نمی پوشد عمر گفت : آیا تو مثل ابن عوف هستی و فضایل تو مثل ابن عوف است سپس به کسانی که حاضر بودند دستور داد که لباس او را پاره کنند. عمر و ریای خالد أخبرنا أبو بکر محمد بن عبد الباقی أنا الحسن بن علی أنا محمد بن العباس أنا أحمد بن معروف نا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعد أنا مسلم بن إبراهیم نا جویریة بن أسماء عن نافع قال لما قدم خالد بن الولید من الشام قدم وفی عمامته أسهم ملطخة بالدم قد جعلها فی عمامته فاستقبله عمر لما دخل المسجد فنزعها من عمامته فقال أتدخل مسجد النبی ( صلی الله علیه وسلم ) ومعک أسهم فیها دم وقد جاهدت وقاتلت وقد جاهد المسلمون قبلک وقاتلوا . تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 380. زمانی که خالد از شام برگشت در عمامه خود تیرهایی گذاشته بود که خون آلود بود پس زمانی که عمر در مسجد بود نزد او آمد پس آنها را از عمامه او برداشت پس گفت آیا وارد مسجد پیغمبر می شوی در حالیکه همراهت تیرهای خون آلود است و تو جهادت کردی و جنگیدی در حالیکه مسلمانان قبل از تو نیز جهاد کردند و جنگیدند. همراهی عمر با عبدالرحمن در مخالفت با خالد بعدما صنع ببنی جذیمة ما صنع عاب عبد الرحمن بن عوف علی خالد ما صنع قال یا خالد أخذت بأمر الجاهلیة قتلتهم بعمک الفاکه قاتلک الله قال وأعانه عمر بن الخطاب علی خالد. تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 370. بعد از آن کارهایی که (خالد) در بنی جذیمه آن کارها را کرد عبدالرحمن بن عوف بر او اشکال گرفت و گفت ای خالد تو به شیوه جاهلیت برخورد کردی و آن را به انتقام عمویت کشتی خدا تو را بکشد و عمربن الخطاب او را در دعوای با خالد یاری کرد. همچنین ابن عساکر می نویسد: قال عمر لخالد ویحک یا خالد أخذت بنی جذیمة بالذی کان من أمر الجاهلیة أو لیس الإسلام قد محا ما کان فی الجاهلیة. تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234 عمر به خالد گفت : وای بر تو با بنی جذیمه به شیوه جاهلیت برخورد کردی آیا اسلام رسوم جاهلی را نابود نکرد. عمر و درخواست عزل خالد از ابوبکر أن أبا بکر بعث خالد بن الولید إلی بنی سلیم حین ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فکلم عمر أبا بکر فقال بعثت رجلا یعذب بعذاب الله انزعه. تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 240. ابوبکر خالد را به سمت قبیله بنی سلیم زمانی که از اسلام مرتد شده بودند اعزام کرد پس خالد آنها را کشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبکر گفت : کسی را فرستادی که به عذاب الهی عقاب می کند او را عزل کن . یعنی تنها کاری که خالد انجام می دهد این است که افراد را می کشد و می سوزاند.
خالد بن ولید یکی از اصحاب پیامبر است که در سال شش یا هفت هجری بعد از صلح حدیبیه مسلمان شد وی قبل از مسلمان شد فرماندهی از فرماندهان لشگر کفر در بدر احزاب و خندق بود و کسی بود که در جنگ احد با حمله به مسلمانان از شکاف کوه بزرگترین ضربه در احد را به اسلام وارد آورد و بعد از این اقدام خالد بود که حمزه سیدالشهداء عموی پیامبر به شهادت رسید ، اما عده ای سعی در توجیه اعمال او و دفاع از او را دارند و با دادن القابی مانند سیف الاسلام سعی در تغییر نظر مسلمانان نسبت به خالد دارند . امام آنچه مهم است نظر خود صحابه خصوصا شخص عمر درباره خالد بن ولید است که اگر اهل سنت اصرار بر دفاع از خالد داشته باشند در واقع نظرات خلیفه دوم را رد کرده اند و به مخالفت با وی پرداخته اند اینک برای روشن شدن افکار مسلمانان برخی از برخوردها و واکنشهای عمر بن الخطاب نسبت به خالد را ذکر می کنیم تا مشخص شود نظر وی نسبت به سیف الاسلام خالد بن ولید چه بوده است.
جنایا
عزل خالد نخستین اقدام حکومت عمر
زمانی که عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بن ولید از امارت شام بود.
ولما ولی سیدنا عمر رضی الله تعالی عنه الخلافة أول شیء بدأ به عزل خالدا.
سیره حلبیه ج 3 ص 213- البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23 - به این مضمون تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 123- الوافی بالوفیان صفدی ج 16 ص 329-
زمانی که آقای ما عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بود.
دستورعمر به برداشتن عمامه از سر خالد و برگرداندن نصف مال او به بیت المال
زمانی که عمر خالد را عزل کرد و ابوعبیده جراح را به جای او گمارد دستور داد اگر از کارش توبه نکرد عمامه را از سر او بردار :
وکتب عمر إلی أبی عبیدة إن أکذب خالد نفسه فهو أمیر علی ما کان علیه ، وإن لم یکذب نفسه فهو معزول ، فانزع عمامته عن رأسه وقاسمه ماله نصفین . فلما قال أبو عبیدة ذلک لخالد قال له خالد أمهلنی حتی أستشیر أختی ، فذهب إلی أخته فاطمة - وکانت تحت الحارث بن هشام - فاستشارها فی ذلک ، فقالت له : إن عمر لا یحبک أبدا ، وإنه سیعزلک وإن کذبت نفسک . فقال لها : صدقت والله . فقاسمه أبو عبیدة حتی أخذ [ إحدی ] نعلیه وترک له الأخری.
البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23- سیره حلبیه ج 3 ص 213
عمر نامه ای به ابوعبیده نوشت که اگر خالد اشتباهش را پذیرفت پس او بر امارت خود باقی است و اگر نپذیرفت پس او عزل می شود پس عمامه او را از سرش بردار و مال او را دو نصف کن . پس زمانی که ابوعبیده این مطلب را به خالد گفت خالد گفت مهلت بده تا با خواهرم مشورت کنم – خواهرش زن حارث بن هشام بود- پس با او مشورت کرد پس خواهرش به او گفت عمر تو را اصلا دوست ندارد و حتما تو را عزل خواهد کرد حتی اگر اشتباهت را بپذیری خالد به او گفت به خدا قسم راست گفتی . (واشتباهش را نپذیرفت) پس ابوعبیده مال او را تقسیم کرد حیت یک لنگه کفشش را برداشت و دیگری را گذاشت.
عمر و خیانت خالد به بیت المال
وبلغه أن خالدا أعطی الأشعث بن قیس عشرة آلاف وقد قصده ابتغاء إحسانه فأرسل لأبی عبیدة أن یصعد المنبر ویوقف خالدا بین یدیه وینزع عمامته وقلنسوته ویقیده بعمامته لأن العشرة آلاف إن کان دفعها من ماله فهو سرف وإن کان من مال المسلمین فهی خیانة.
السیرة الحلبیه ج 3 ص 213.
به او خبر رسید که خالد به اشعث بن قیس ده هزار دینار هدیه داده است و این کار را از روی دوستی به او داده است پس به ابوعبیده نامه نوشت که بر منبر می روی و خالد را مقابلت قرار می دهی و عمامه و کلاه خود او را بر می داری و او را با عمامه اش می بندی چرا که اگر این ده هزار دینار را از مال خودش داده که اسراف است و اگر از مال مسلمانان است که خیانت است .
شکستن پای عمر و کینه او
علمای اهل سنت نقل کرده اند که عمر و خالد که پسرخاله نیز بودند با هم کشتی گرفتند و خالد ساق پای عمر را شکست و همین مسئله موجب عداوت و کینه عمر شد:
أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سلیمان بن داود المنقری البصری نا أبو عثمان المازنی نا الأصمعی عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعید عن الشعبی قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الولید وهما غلامان وکان خالدا ابن خال عمر فکسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وکان ذلک سبب العداوة بینهما.
تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 267- البتدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 131- سیره حلبیه ج 3 ص 231.
مجالد بن سعید از شعبی نقل می کند که گفت : عمر و خالد بن ولید در کودکی با یکدیگر کشتی می گرفتند و خالد پسر خاله عمر بود پس خالد ساق پای عمر را شکست پس معالجه کردند و خوب شد و این مسئله موجب دشمنی بین آن دو شد.
لقب دادن عدو الله به خالد سیف الله
وقدم خالد علی أبی بکر فقال له عمر یا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت علی امرأته لأرجمنک
اسد الغابة ج 4 ص 296- تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 36.
خالد (پس از بازگشت از تقل مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی تو را سنگسار خواهم کرد.
همچنین طبری در تاریخش می نویسد :
وأقبل خالد بن الولید قافلا حتی دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت علی امرأته والله لأرجمنک بأحجارک.
تاریخ طبری ج 2 ص 504 – الکامل فی التاریخ ابن اثیر ج 2 ص 359- امتاع الاسماع ج 14 ص 240
خالد بن ولید بدون توجه به مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود که جای شمشیر در آن بود و عمامه ای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی که داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس به او گفت آیا ریا می کنی مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی که خود درست کردی سنگسار خواهم کرد.
تعبیر عمر از شمشیر سیف الله به شمشیر ظلم
وقال عمر لأبی بکر إن فی سیف خالد رهقا فإن لم یکن هذا حقا حق علیه أن تقیده.
تاریخ طبری ج 2 ص 503 – الاصابة ابن حجر ج 5 ص 561- تاریخ الاسلام ج 3 ص 37
عمر به ابوبکر گفت به درستی که در شمشیر خالد ظلم وجود دارد ؛ پس اگر این (عزل او ) حق نیست این حق است که او را محدود گردانی .
ابن عساکر این چنین نقل می کند:
قال عمر ان فی سیف الله خالد رهقا.
تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 285.
عمر گفت : در خالد سیف الله ظلم وجود دارد.
نقل طبری شمشیر خالد را ظالم می دانست اما نقل ابن عساکر خود خالد را ظالم می داند .
اعتراض عمر به پوشیدن حریر
أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا العباس بن محمد نا الأصمعی عن ابن عون عن محمد أن خالد بن الولید دخل علی عمر وعلی خالد قمیص حریر فقال له عمر ما هذا یا خالد قال وما بأسه یا أمیر المؤمنین ألیس قد لبسه ابن عوف قال وأنت مثل ابن عوف ولک مثل ما لابن عوف ثم امر من حضره فمزقوه .
فتح الباری ابن حجر ج 6 ص 74- تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ذهبی ج 1 ص 380- تحفة الاحوذی مبارکفوری ج 5 ص 316.
خالد بن ولید نزد عمر آمد در حالیکه پیراهن حریر پوشیده بود عمر به او گفت : خلد این چه لباسی است که پوشیدی ؟ خالد گفت : چه اشکالی دارد ای امیر المومنین آیا ابن عوف لباس حریر نمی پوشد عمر گفت : آیا تو مثل ابن عوف هستی و فضایل تو مثل ابن عوف است سپس به کسانی که حاضر بودند دستور داد که لباس او را پاره کنند.
عمر و ریای خالد
أخبرنا أبو بکر محمد بن عبد الباقی أنا الحسن بن علی أنا محمد بن العباس أنا أحمد بن معروف نا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعد أنا مسلم بن إبراهیم نا جویریة بن أسماء عن نافع قال لما قدم خالد بن الولید من الشام قدم وفی عمامته أسهم ملطخة بالدم قد جعلها فی عمامته فاستقبله عمر لما دخل المسجد فنزعها من عمامته فقال أتدخل مسجد النبی ( صلی الله علیه وسلم ) ومعک أسهم فیها دم وقد جاهدت وقاتلت وقد جاهد المسلمون قبلک وقاتلوا .
تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 380.
زمانی که خالد از شام برگشت در عمامه خود تیرهایی گذاشته بود که خون آلود بود پس زمانی که عمر در مسجد بود نزد او آمد پس آنها را از عمامه او برداشت پس گفت آیا وارد مسجد پیغمبر می شوی در حالیکه همراهت تیرهای خون آلود است و تو جهادت کردی و جنگیدی در حالیکه مسلمانان قبل از تو نیز جهاد کردند و جنگیدند.
همراهی عمر با عبدالرحمن در مخالفت با خالد
بعدما صنع ببنی جذیمة ما صنع عاب عبد الرحمن بن عوف علی خالد ما صنع قال یا خالد أخذت بأمر الجاهلیة قتلتهم بعمک الفاکه قاتلک الله قال وأعانه عمر بن الخطاب علی خالد.
تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 370.
بعد از آن کارهایی که (خالد) در بنی جذیمه آن کارها را کرد عبدالرحمن بن عوف بر او اشکال گرفت و گفت ای خالد تو به شیوه جاهلیت برخورد کردی و آن را به انتقام عمویت کشتی خدا تو را بکشد و عمربن الخطاب او را در دعوای با خالد یاری کرد.
همچنین ابن عساکر می نویسد:
قال عمر لخالد ویحک یا خالد أخذت بنی جذیمة بالذی کان من أمر الجاهلیة أو لیس الإسلام قد محا ما کان فی الجاهلیة.
تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234
عمر به خالد گفت : وای بر تو با بنی جذیمه به شیوه جاهلیت برخورد کردی آیا اسلام رسوم جاهلی را نابود نکرد.
عمر و درخواست عزل خالد از ابوبکر
أن أبا بکر بعث خالد بن الولید إلی بنی سلیم حین ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فکلم عمر أبا بکر فقال بعثت رجلا یعذب بعذاب الله انزعه.
تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 240.
ابوبکر خالد را به سمت قبیله بنی سلیم زمانی که از اسلام مرتد شده بودند اعزام کرد پس خالد آنها را کشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبکر گفت : کسی را فرستادی که به عذاب الهی عقاب می کند او را عزل کن .
یعنی تنها کاری که خالد انجام می دهد این است که افراد را می کشد و می سوزاند.
- [سایر] خالد بن ولید که بود؟
- [سایر] واژه (ام شمله) که توسط خالد بن ولید برای تحقیر عمر بن خطاب استفاده شد، به چه معنا است؟
- [سایر] ولید بن عقبه که بود؟ خلفا در مورد او چه نظری داشتند؟
- [سایر] چرا پیامبر به امثال ابوبکر و عمر و خالد ابن ولید و... مأموریت میداد و آنها را بعنوان نماینده خود قرار میداد؟
- [سایر] طبق آنچه در ارشاد شیخ مفید آمده، در جنگ بدر سه نفر از مشرکان به نامهای شیبه و ولید و عتبه با عبیدة بن حارث و امام علی(ع) و حمزه تن به تن جنگیدند، علی(ع) ولید را و حمزه عتبه را کشت ولی عبیده چون پایش قطع شد علی به کمک او آمد و همراه حمزه شیبه را کشتند. آیا در جنگ تن به تن این امکان وجود دارد که دو نفر یک نفر را بکشند؟
- [سایر] چرا به حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام)، شاهچراغ می گویند؟
- [سایر] زندگی نامه امام زاده احمد بن موسی الکاظم علیهما السلام چیست؟ چرا معروف به (شاهچراغ) است؟
- [سایر] لطفاً درباره منزلت، مقام و محل دفن احمد بن موسی شاهچراغ و نیز زندگی ایشان مطالبی را بیان نمائید.
- [سایر] اطلاعاتی در مورد پدر ابوبکر و عمر میخواستم و اینکه ابوبکر و عمر چه نسبتی با هم داشتند؟
- [سایر] نقشه طلحه در مخالفت با عمر چه بود؟ آیا او در قتل عثمان نیز نقش داشت؟
- [آیت الله مظاهری] آب لولههای حمّام یا عمارات که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد مثلاً حوضچه یا طشتی که آب لوله به آن متّصل است حکم آب لوله را دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه ظرفی را زیر آب لوله کشی بگذارند، آبی که درون ظرف است حکم آب جاری را دارد، به شرط این که متصل به آب لوله کشی باشد.
- [آیت الله مظاهری] اگر آب مضاف نجس طوری با آب عاصم مخلوط شود که دیگر به آن، آب مضاف نگویند پاک میشود.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که نجس شود اگر متّصل به آب عاصم شود پاک میشود و مخلوط شدن هم لازم نیست.
- [آیت الله مظاهری] اگر در جایی عین نجاست باشد و آب عاصم به آن برسد تا وقتی که آب عاصم موجود باشد آبی که به چیز نجس رسیده پاک است. مثلاً اگر روی بام عین نجاست باشد تا وقتی باران به بام میبارد آبی که به چیز نجس رسیده و از ناودان میریزد پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله مظاهری] خاک نجسی که به واسطه آب عاصم گِل شود و آب، آن را فرا گیرد پاک است امّا اگر فقط رطوبت به آن برسد پاک نمیشود.
- [آیت الله خوئی] کشی که به قصد بیرون آمدن منی بازی و شوخی کند، اگرچه منی از او بیرون نیاید، باید روزه را تمام کند و قضا هم بنماید.