لطفا در مورد جوینی توضیح دهید؛ آیا جوینی مورد اعتماد علمای اهل سنت است؟ شبهات پیرامون وی چیست و جواب آن چه می باشد؟ الف- شرح حال جوینی "صدر الدین أبو الجامع إبراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویة الجوینی الصوفی" اهل روستای جوین در حوالی نیشابورمی باشد. ولادت وی در سال 644 در آمل و وفاتش در 5 محرم سال 722 هجری در خراسانیا عراق است. در معرفی جایگاه او همین بس کهغازان خان مغول در مراسم باشکوهی به دست او اسلام آورد، و با پوشیدن لباس پدر جوینی، افتخاری دیگر به وی بخشید. از علمای اهل سنت، ذهبی (673 - 748 ه)، صفدی (696 - 764 ه)، اسنوی (704 - 772 ه)، فاسی (775 - 832 ه)، ابن حجر (773 - 852 ه)، و ابن تغری بردی (813 - 874 ه) شرح حال او را نوشته اند. برخی دیگر همچون ابن فوطی (642 - 723 ه)، حسینی دمشقی (715 - 765 ه)، یافعی (698 - 768 ه)، ابن ملقن (723 - 804 ه)، و سخاوی (831 902 ه) در خلال تالیفات خود، از او به بزرگی یاد کرده اند. همچنین اسماعیل پاشا بغدادی (1255 - 1339 ه)، خیر الدین زرکلی (1310 - 1396 ه) و عمر رضا کحاله (1332 - 1408 ه) به عنوان یک مولف از او نام برده اند. رجوع کنید به مدارک زیر: المعجم المختص بالمحدثین، الذهبی، ج 1 ص 65 طبع الطائف، ج 1 ص 51 طبع بیروت معجم الشیوخ، الذهبی، ص 125 تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 4 ص 1505 و 1506 تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 47 ص 263 و ج 52 ص 37 الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 6 ص 91 و 92 أعیان العصر وأعوان النصر، الصفدی، ج 1 ص 121 - 123 طبقات الشافعیة، الأسنوی، ج 1 ص 217 ذیل التقیید فی رواة السنن والمسانید، الفاسی المکی، ج 1 ص 453 الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلانی، ج 1 ص 75 - 77 المنهل الصافی والمستوفی بعد الوافی، ابن تغری بردی، ج 1 ص 155 تلخیص مجمع الآداب فی معجم الألقاب، ابن الفوطی، ج 4 ص 720 ذیل تذکرة الحفاظ، الحسینی الدمشقی، ج 1 ص 43 و 44 مرآة الجنان وعبرة الیقظان، الیافعی، ج 4 ص 228 البدر المنیر، ابن الملقن، ج 1 ص 324 و 325 فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، السخاوی، ج 2 ص 81 إیضاح المکنون، إسماعیل باشا البغدادی، ج 2 ص 182 الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج 1 ص 63 معجم المؤلفین، عمر کحالة، ج 1 ص 89 ============== ب- توصیفات علمای اهل سنت درباره ی جوینی ذهبی که یکی از شاگردان جوینی محسوب می شود، در چندین کتاب خود از او به بزرگی یاد کرده و نامش را در شمار شیوخ خود آورده است. از جمله می نویسد: امام، محدث یگانه ی کامل، و فخر اسلام بود. علاقه ی بسیاری به روایت و به دست آوردن اجزای حدیثی داشت. خوش خوان، زیبا روی، با وقار، دیندار و پرهیزگار بود. خدای متعال او را رحمت کند. الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام ... کان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء ، حسن القراءة ، ملیح الشکل ، مهیبا دینا صالحا ... رحمه الله تعالی . ذهبی در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد: امام بزرگ، محدث و شیخ مشایخ بود. در خراسان و بغداد و شام و حجاز حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود. الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ ... سمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشان . همچنین در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد: او شیخ، پیشوا، صوفی، محدث، صاحب حدیث و علاقمند به روایت بود. بعد از آن که غازان خان پادشاه مغول به دست او و به واسطه ی نائبش نوروز اسلام آورد، بر ما [در شام] وارد شد. سپس همراه با ما از ابوحفص بن قواس و گروهی دیگر حدیث استماع کرد. پس از آن در سال 720 حج گزارد و حافظ صلاح الدین برای من ذکر کرد که از او حدیث استماع نموده است. او همچنین گفت که از جوینی 240 جزء حدیثی به او رسیده که همگی چهل تائی هستند. صدر الدین زیبا روی، با وقار، نیکوکار، خوش نویس و با فهم بود. به خاطر پدرش شیخ سعد الدین ابن حمویه بین صوفیه در نهایت بزرگی بود. الشیخ القدوة ... الصوفی المحدث ... کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم علی یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات. وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه. ذهبی همچنین در حوادث سال 694 از تاریخ خود و در شرح حال غازان خان مغول می نویسد: در شعبان این سال در خراسان، به دست شیخ بزرگ و محدث، صدر الدین ابراهیم فرزند شیخ سعد الدین ابن حمویه جوینی اسلام آورد. أسلم فی شعبان بخراسان علی ید الشیخ الکبیر المحدث صدر الدین إبراهیم بن الشیخ سعد الدین ابن حمویه الجوینی . صفدی درباره ی جوینی می نویسد: امام، زاهد، محدث و شیخ خراسان بود. از ابن الموفق اذکانی رفیق موید طوسی و جماعتی در شام و عراق و حجاز، حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) بسیار علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. زیبا روی، خوش خوان، دیندار و با وقار بود. وی احادیث سباعیات (=احادیثی که با 7 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت. همچنین از نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی اجازه [ی فقه و حدیث] دارد، و خودش مجموعه ها و تالیفاتی دارد. الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان ... سمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا ... وخرّج لنفسه سباعیات بإجازات ... وله إجازة من نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی وله مجامیع وتوالیف . صفدی در کتاب دیگرش علاوه بر مطالب فوق، اضافه می کند: او در این شهرها از صفت بزرگی برخوردار، و جایگاهش در قوم تاتار آسمانی بود. ستارگان به خاطر بلندی مقامش حقیر شوند، و خورشیدهای پیدا به خاطر دمیدن ماه تمامش رسوا گردند. احدی به لمس آستین او نرسید، و خان بزرگ به در آغوش گرفتن وی و به سینه چسبانیدنش طمع نورزید. و آنچه این ادعا را تائید و این امید را محقق می سازد این که غازان خان به دست او مسلمان شد، و به تماس با جسدش تبرک جست. پیوسته سیلاب بزرگیش مالامال، و سیل وجاهتش ریزان بود، تا آن که در آرامگاه ابدی ساکن شد، و مانند دیروز رفت. خدای متعال او را رحمت کند. وکانت له صورة إلی تلک البلاد کبیرة ، ومنازله فی صدور التتار أثیرة ، تتضاءل النجوم لعلو قدره ، وتنکشف الشموس الضاحیة لطلوع بدره ، لا یصل أحد إلی لمس کُمّه ، ولا یطمع القان الأعظم فی اعتناقه وضمّه . ومما یؤید هذه الدعوة ، ویحقق هذه الرجوی أن القان غازان أسلم علی یده ، وتبرک بملاقاة جسده . ولم یزل فی تیار عظمته الطافح ، وسیل وجاهته السافح ، إلی أن سکن فی الرّمس ، وذهب کأمس ... رحمه الله تعالی . اسنوی درباره ی وی می نویسد: فرد مذکور در علوم حدیث و فقه امام بود؛ در طلب علم پر سفر بود و بعد از مدت طولانی باز می گشت. او و پدرش مشهور به ولایت بودند. کان المذکور إماما فی علوم الحدیث والفقه ، کثیر الاسفار فی طلب العلم ، طویل المراجعة ، مشهورا بالولایة هو وأبوه . فاسی درباره ی وی می نویسد: موطا مالک به روایت ابو مصعب را نزد عمر بن موفق ادکانی استماع نمود، و منتقی ِ آن را در دمشق حدیث کرد، و شاید همه ی آن را نقل کرده باشد. ابو سعید خلیل بن کیلکلدی علائی از وی روایت کرده و به دست او خرقه ی تصوف را پوشیده است. سمع الموطأ لمالک روایة أبی مصعب علی عمر بن الموفق الادکانی وحدث بمنتقی منه بدمشق ولعله حدث بجمیعه ... . روی عنه أبو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی ولبس منه خرقة التصوف . ابن حجر درباره ی وی می نویسد: از جماعتی در عراق و شام و حجاز بسیار حدیث آورد، و احادیث تساعیات (=احادیثی که با 9 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت و در حلّه و تبریز و آمل طبرستان و شوبک و قدس و کربلا و قزوین و مشهد علی (=نجف) و بغداد حدیث استماع نمود. او سفرهای بسیاری داشت و و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. دیندار، با وقار، زیبا روی و نیکو قرائت بود و غازان به دست او اسلام آورد. وی وارد دمشق شد و در سال 695 در آن حدیث شنید. سپس در سال 721 حج گزارد و علائی به او ملحق شد. ظهیر کازرونی در تاریخش می گوید: صدر الدین ابو المجامع در سال 671 با دختر علاء الدین صاحبِ دیوان ازدواج کرد و مهریه 5 هزار دینار طلا بود. و همچنین ذکر کرده که جوینی از صاحب الحاوی الصغیر، و عزّ حرانی، و ابن ابی عمرو، و عبدالله بن داود بن فاخر، و بدرالدین محمد بن عبد الرزاق بن ابی بکر بن حیدر، و امام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم، و بدر الدین اسکندر بن سعد طاوسی اجازه [ی فقه و حدیث] داشت. اینان از قزوین به او اجازه داده بودند. أکثر عن جماعة بالعراق والشام والحجاز وخرج لنفسه تساعیات وسمع بالحلة وبتبریز وبآمل طبرستان والشوبک والقدس وکربلا وقزوین ومشهد علی وبغداد وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشأن وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید القراءة وعلی یده اسلم غازان وکان قدم دمشق وسمع الحدیث بها فی سنة 95 ثم حج سنة 21 واجتمع به العلائی . قال الظهیر الکازرونی فی تاریخه تزوج صدر الدین أبو المجامع بنت علاء الدین صاحب الدیوان فی سنة 71 وکان الصداق خمسة آلاف دینار ذهبا . وکان یذکر أن له إجازة من صاحب الحاوی الصغیر والعز الحرانی وابن أبی عمر وعبد الله ابن داود بن الفاخر وبدر الدین محمد بن عبد الرزاق بن أبی بکر بن حیدر وإمام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم وبدر الدین إسکندر بن سعد الطاوسی أجازوا له من قزوین . ابن تغری بردی، جوینی را با عناوین زیر معرفی می کند: شیخ، امام، علامه، محدث، شیخ خراسان، صوفی و زاهد بود. الشیخ الإمام العلامة المحدث، شیخ خراسان ... الصوفی الزاهد. و پس از ذکر سخنانی که صفدی درباره ی جوینی گفته، اضافه می کند: او کتاب تاریخی در چندین جلد و به زبان عجمی (=فارسی) دارد، و در دولت غازان خان معظّم و در نهایت احترام بود. وله تاریخ فی عدة مجلدات باللغة العجمیة، وکان معظما فی الدولة الغازانیة مبجلا إلی الغایة. سخاوی می نویسد: هنگامی که جوینی بعد از سال هفتصد وارد [شام] شد، حافظان و محدثان حول او جمع شده و از او حدیث استماع نمودند. لما قدم الصدر أبو المجامع إبراهیم بن محمد بن المویدی الحموی بعید السبعمائة اجتمع علیه الحفاظ والمحدثون وسمعوا منه . همچنین از جوینی، ابن فوطی با عنوان "شیخنا" ، حسینی دمشقی با عناوین "العلامة المحدث المعمر" ، یافعی با عنوان "شیخ الشیوخ" ، وابن ملقن با عناوین "شیخ الشیوخ فرید العصر" یاد می کنند. ============== ج- مذهب جوینی صفدی، ابن حجر، ابن تغری بردی و عمر رضا کحاله، جوینی را "الشافعی" معرفی می کنند. اگرچه وجود نام وی در کتاب اسنوی به نام "طبقات الشافعیه" برای اثبات شافعی بودن وی کفایت می کند. ============== د- کتاب جوینی و اعتبار آن جوینی کتابی درباره ی اهل بیت (علیهم السلام) دارد به نام "فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین" که این کتاب موجب شده تا عده ای وی را از دایره ی تسنن بیرون بدانند! در صحّت انتساب این کتاب به وی شکی نیست. چرا که اسماعیل پاشا، زرکلی و عمر کحاله این کتاب را در ردیف مصنفات وی آورده اند. در اهمیت و اعتبار کتاب فرائد السمطین جوینی همین بس که برخی از علمای اهل سنت همچون زرندی حنفی (693 - 750 ه) و سمهودی شافعی (844 - 912 ه) که هر دو از علمای مدینه بوده اند، از این کتاب حدیث نقل کرده اند. زرندی حدیثی از طریق ابن مسعود و از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) درباره ی معراج و آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده، از جوینی نقل کرده است: ونقل الشیخ الامام العالم صدر الدین إبراهیم بن محمد المؤید الحموی (رحمه الله) فی کتابه ، فضل أهل البیت (علیهم السلام) : بسنده إلی عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه) قال قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله) : لما أسری بی إلی السماء أمر بعرض الجنة والنار علی فرأیتهما جمیعا ، رأیت الجنة وألوان نعیمها ورأیت النار وأنواع عذابها ... الحدیث . درر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والسبطین، الزرندی الحنفی، ص 122 - 124 دو نکته ی مهم در این مطلب وجود دارد: اول آن که زرندی، جوینی را با القاب "الشیخ الامام العالم" می ستاید. دیگر آن که نام کتاب زرندی، شباهت بسیاری به نام کتاب جوینی دارد؛ دقت کنید: جوینی: فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین زرندی: درر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والسبطین زرندی این حدیث را در کتاب دیگرش نیز نقل کرده؛ همچنین سمهودی هم همین حدیث را در کتاب خویش و به نقل از جوینی آورده است. رجوع کنید به: معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، الزرندی الحنفی، ص 47 - 50 جواهر العقدین فی فضل الشرفین، السمهودی، ج 2 ص 258 ============== ه- شبهات حول جوینی ابن حجر و به تبع او زرکلی در شرح حال جوینی می نویسند: ذهبی می گوید: جوینی "حاطب لیل" بود، احادیث دو و سه و چهارتائی از چیزهای باطل و دروغ را جمع کرده است. قال الذهبی : کان حاطب لیل جمع أحادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الأباطیل المکذوبة . لقب "حاطب لیل" به معنای کسی است که در جمع آوری حدیث، به صحیح و ضعیف توجه ندارد و هر دو را جمع می کند؛ یا کسی که دچار اختلاط شده و درست و نادرست را با هم می آمیزد. مانند کسی که در تاریکی شب در حال جمع آوری هیزم باشد و افعی او را نیش بزند. (برای تعریف این لقب به کتب مصطلح حدیث مراجعه کنید.) در پاسخ از این اشکال می گوئیم: اولاًلقب "حاطب لیل" که ابن حجر از قول ذهبی به جوینی نسبت داده است، لقبی است که برخی از روات حدیث اهل سنت هم بدان مفتخرند؛ از جمله "عبد الملک بن جریج" و "قتادة بن دعامه" که هر دو از راویان جمیع کتب ستّه ی اهل سنت و در اعلی درجه ی اتقان و وثاقت هستند، و هیچ یک از علمای اهل سنت روایات این دو نفر را به خاطر آن که ملقب به "حاطب لیل" بودن شده اند، ترک نمی کند. رجوع کنید به: تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 6 ص 359 و ج 8 ص 315 همچنین این لقبی است که برخی از بزرگان و علمای متاخر اهل سنت نیز آن را بر دوش می کشند. شاید برای وهابیان جالب باشد که بدانند شیخ الاسلام شان ابن تیمیه هم به داشتن این لقب مفتخر گشته است! ابو بکر حصنی دمشقی (متوفای 829 هجری) پس از آوردن سخن ابن تیمیه بر فراز منبر مبنی بر قرار گرفتن حقیقی خداوند متعال بر عرش و کتک خوردن از سوی مردم و بردنش به سوی قاضی، می نویسد: این حرف، زیاد در کلام او دیده می شود که جهل وی، فساد تصور و حماقتش را می رساند! و برخی از آن ها (علمای اهل سنت) او را حاطب لیل نام نهاده اند. هو کثیر فی کلامه یتحقق به جهله وفساد تصوره وبلادته وکان بعضهم یسمیه حاطب لیل . دفع شبه من شبه وتمرد، الحصنی الدمشقی، ج 1 ص 42 وهابیان اگر حاضرند سخنان شیخ الاسلام شان ابن تیمیه را به این دلیل که برخی وی را "حاطب لیل" خوانده اند دور بریزند، آن گاه با روایات جوینی در کتاب فرائد السمطین نیز همین معامله را بکنند! ثانیاًچنین مطلبی در هیچ یک از کتب ذهبی که درباره ی رجال نوشته و به چاپ رسیده، وجود ندارد. ضمن این که در شرح هائی که ذهبی از استاد خویش جوینی دارد، خلاف این سخن دیده می شود. خوب است یک بار دیگر توصیفات ذهبی درباره ی جوینی را مرور کنیم: 1- الإمام 2- القدوة 3- المحدث 4- الأوحد 5- الأکمل 6- الکبیر 7- الشیخ 8- شیخ المشائخ 9- فخر الإسلام 10- شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء 11- دیّن 12- صالح 13- خیّر 14- حسن الفهم به راستی شدید الاعتنا بودن به حدیث، چگونه با جمع هر نوع حدیثی قابل جمع است؟! چگونه می توان جامع اکاذیب و اباطیل بود، و در عین حال دیندار و نیکوکار؟! آیا فردی که ابن حجر معرفی کرده، پیشوا، یگانه، کامل، بزرگ، فهیم و فخر اسلام است و رحمت خدا را باید بر او فرستاد؟!!! به نظر می رسد این سخن هیچ ربطی به ذهبی ندارد و از او نیست. گرچه اگر صدور چنین سخنی از ذهبی ثابت می شد، باز هم در مقابل تمام تعریف و تمجیدهای دیگری که خود ذهبی و دیگران از جوینی کرده اند، ارزشی نداشت. بد نیست در اینجا مطلب عجیب دیگری را از ابن حجر بینیم. وی در پایان شرح حال جوینی می نویسد: به بعضی از شیوخ ما اجازه ی نقل حدیث داده است، از جمله ابوهریره ابن الذهبی. أجاز لبعض شیوخنا منهم أبو هریرة ابن الذهبی . ابن حجر همچنین در کتاب دیگرش که به ذکر اسناد کتب مختلف می پردازد، دو بار همین ادعا را کرده است: - الشرح الکبیر للإمام أبی القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی : أنبأنا أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع إبراهیم بن محمد بن حمویه الجوینی عن عزیز الدین محمد ابن الإمام أبی القاسم الرافعی عن أبیه به . - الحاوی الصغیر القزوینی : أخبرنا به أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع الجوینی عنه . المعجم المفهرس، ابن حجر، ج 1 صص 404 و 405 اما بدون شک این ادعا نادرست و غلط می باشد. زیرا "ابوهریره عبد الرحمن بن محمد" فرزند ذهبی و معروف به ابن الذهبی، به بیان خود ابن حجر متولد 715 و متوفای 799 هجری است. رجوع کنید به: الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر، ج 3 ص 131 به این ترتیب هنگام وفات جوینی یعنی در سال 722 هجری، ابن الذهبی تنها 7 سال داشته است! لذا گرفتن اجازه ی حدیث از جوینی در این سن بی معناست. بعید هم نیست قولی که ابن حجر به ذهبی نسبت داده، در واقع از ابن الذهبی باشد؛ کسی که تا 7 سالگی اجازه ی نقل حدیث از جوینی گرفته است!!! بنابر این: اشکالی که بر جوینی وارد شده و ابن حجر آن را به ذهبی نسبت داده است، نه تنها ثابت شده نیست، بلکه مغایر سخنان دیگر ذهبی و سایر علمای اهل سنت است و موجب طعنی بر جوینی نمی شود.
لطفا در مورد جوینی توضیح دهید؛ آیا جوینی مورد اعتماد علمای اهل سنت است؟ شبهات پیرامون وی چیست و جواب آن چه می باشد؟
لطفا در مورد جوینی توضیح دهید؛ آیا جوینی مورد اعتماد علمای اهل سنت است؟ شبهات پیرامون وی چیست و جواب آن چه می باشد؟
الف- شرح حال جوینی
"صدر الدین أبو الجامع إبراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویة الجوینی الصوفی" اهل روستای جوین در حوالی نیشابورمی باشد. ولادت وی در سال 644 در آمل و وفاتش در 5 محرم سال 722 هجری در خراسانیا عراق است. در معرفی جایگاه او همین بس کهغازان خان مغول در مراسم باشکوهی به دست او اسلام آورد، و با پوشیدن لباس پدر جوینی، افتخاری دیگر به وی بخشید.
از علمای اهل سنت، ذهبی (673 - 748 ه)، صفدی (696 - 764 ه)، اسنوی (704 - 772 ه)، فاسی (775 - 832 ه)، ابن حجر (773 - 852 ه)، و ابن تغری بردی (813 - 874 ه) شرح حال او را نوشته اند. برخی دیگر همچون ابن فوطی (642 - 723 ه)، حسینی دمشقی (715 - 765 ه)، یافعی (698 - 768 ه)، ابن ملقن (723 - 804 ه)، و سخاوی (831 902 ه) در خلال تالیفات خود، از او به بزرگی یاد کرده اند. همچنین اسماعیل پاشا بغدادی (1255 - 1339 ه)، خیر الدین زرکلی (1310 - 1396 ه) و عمر رضا کحاله (1332 - 1408 ه) به عنوان یک مولف از او نام برده اند. رجوع کنید به مدارک زیر:
المعجم المختص بالمحدثین، الذهبی، ج 1 ص 65 طبع الطائف، ج 1 ص 51 طبع بیروت
معجم الشیوخ، الذهبی، ص 125
تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 4 ص 1505 و 1506
تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 47 ص 263 و ج 52 ص 37
الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 6 ص 91 و 92
أعیان العصر وأعوان النصر، الصفدی، ج 1 ص 121 - 123
طبقات الشافعیة، الأسنوی، ج 1 ص 217
ذیل التقیید فی رواة السنن والمسانید، الفاسی المکی، ج 1 ص 453
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلانی، ج 1 ص 75 - 77
المنهل الصافی والمستوفی بعد الوافی، ابن تغری بردی، ج 1 ص 155
تلخیص مجمع الآداب فی معجم الألقاب، ابن الفوطی، ج 4 ص 720
ذیل تذکرة الحفاظ، الحسینی الدمشقی، ج 1 ص 43 و 44
مرآة الجنان وعبرة الیقظان، الیافعی، ج 4 ص 228
البدر المنیر، ابن الملقن، ج 1 ص 324 و 325
فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، السخاوی، ج 2 ص 81
إیضاح المکنون، إسماعیل باشا البغدادی، ج 2 ص 182
الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج 1 ص 63
معجم المؤلفین، عمر کحالة، ج 1 ص 89
==============
ب- توصیفات علمای اهل سنت درباره ی جوینی
ذهبی که یکی از شاگردان جوینی محسوب می شود، در چندین کتاب خود از او به بزرگی یاد کرده و نامش را در شمار شیوخ خود آورده است. از جمله می نویسد:
امام، محدث یگانه ی کامل، و فخر اسلام بود. علاقه ی بسیاری به روایت و به دست آوردن اجزای حدیثی داشت. خوش خوان، زیبا روی، با وقار، دیندار و پرهیزگار بود. خدای متعال او را رحمت کند.
الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام ... کان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء ، حسن القراءة ، ملیح الشکل ، مهیبا دینا صالحا ... رحمه الله تعالی .
ذهبی در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
امام بزرگ، محدث و شیخ مشایخ بود. در خراسان و بغداد و شام و حجاز حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود.
الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ ... سمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشان .
همچنین در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
او شیخ، پیشوا، صوفی، محدث، صاحب حدیث و علاقمند به روایت بود. بعد از آن که غازان خان پادشاه مغول به دست او و به واسطه ی نائبش نوروز اسلام آورد، بر ما [در شام] وارد شد. سپس همراه با ما از ابوحفص بن قواس و گروهی دیگر حدیث استماع کرد. پس از آن در سال 720 حج گزارد و حافظ صلاح الدین برای من ذکر کرد که از او حدیث استماع نموده است. او همچنین گفت که از جوینی 240 جزء حدیثی به او رسیده که همگی چهل تائی هستند. صدر الدین زیبا روی، با وقار، نیکوکار، خوش نویس و با فهم بود. به خاطر پدرش شیخ سعد الدین ابن حمویه بین صوفیه در نهایت بزرگی بود.
الشیخ القدوة ... الصوفی المحدث ... کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم علی یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات. وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه.
ذهبی همچنین در حوادث سال 694 از تاریخ خود و در شرح حال غازان خان مغول می نویسد:
در شعبان این سال در خراسان، به دست شیخ بزرگ و محدث، صدر الدین ابراهیم فرزند شیخ سعد الدین ابن حمویه جوینی اسلام آورد.
أسلم فی شعبان بخراسان علی ید الشیخ الکبیر المحدث صدر الدین إبراهیم بن الشیخ سعد الدین ابن حمویه الجوینی .
صفدی درباره ی جوینی می نویسد:
امام، زاهد، محدث و شیخ خراسان بود. از ابن الموفق اذکانی رفیق موید طوسی و جماعتی در شام و عراق و حجاز، حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) بسیار علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. زیبا روی، خوش خوان، دیندار و با وقار بود. وی احادیث سباعیات (=احادیثی که با 7 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت. همچنین از نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی اجازه [ی فقه و حدیث] دارد، و خودش مجموعه ها و تالیفاتی دارد.
الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان ... سمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا ... وخرّج لنفسه سباعیات بإجازات ... وله إجازة من نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی وله مجامیع وتوالیف .
صفدی در کتاب دیگرش علاوه بر مطالب فوق، اضافه می کند:
او در این شهرها از صفت بزرگی برخوردار، و جایگاهش در قوم تاتار آسمانی بود. ستارگان به خاطر بلندی مقامش حقیر شوند، و خورشیدهای پیدا به خاطر دمیدن ماه تمامش رسوا گردند. احدی به لمس آستین او نرسید، و خان بزرگ به در آغوش گرفتن وی و به سینه چسبانیدنش طمع نورزید. و آنچه این ادعا را تائید و این امید را محقق می سازد این که غازان خان به دست او مسلمان شد، و به تماس با جسدش تبرک جست.
پیوسته سیلاب بزرگیش مالامال، و سیل وجاهتش ریزان بود، تا آن که در آرامگاه ابدی ساکن شد، و مانند دیروز رفت. خدای متعال او را رحمت کند.
وکانت له صورة إلی تلک البلاد کبیرة ، ومنازله فی صدور التتار أثیرة ، تتضاءل النجوم لعلو قدره ، وتنکشف الشموس الضاحیة لطلوع بدره ، لا یصل أحد إلی لمس کُمّه ، ولا یطمع القان الأعظم فی اعتناقه وضمّه . ومما یؤید هذه الدعوة ، ویحقق هذه الرجوی أن القان غازان أسلم علی یده ، وتبرک بملاقاة جسده .
ولم یزل فی تیار عظمته الطافح ، وسیل وجاهته السافح ، إلی أن سکن فی الرّمس ، وذهب کأمس ... رحمه الله تعالی .
اسنوی درباره ی وی می نویسد:
فرد مذکور در علوم حدیث و فقه امام بود؛ در طلب علم پر سفر بود و بعد از مدت طولانی باز می گشت. او و پدرش مشهور به ولایت بودند.
کان المذکور إماما فی علوم الحدیث والفقه ، کثیر الاسفار فی طلب العلم ، طویل المراجعة ، مشهورا بالولایة هو وأبوه .
فاسی درباره ی وی می نویسد:
موطا مالک به روایت ابو مصعب را نزد عمر بن موفق ادکانی استماع نمود، و منتقی ِ آن را در دمشق حدیث کرد، و شاید همه ی آن را نقل کرده باشد. ابو سعید خلیل بن کیلکلدی علائی از وی روایت کرده و به دست او خرقه ی تصوف را پوشیده است.
سمع الموطأ لمالک روایة أبی مصعب علی عمر بن الموفق الادکانی وحدث بمنتقی منه بدمشق ولعله حدث بجمیعه ... . روی عنه أبو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی ولبس منه خرقة التصوف .
ابن حجر درباره ی وی می نویسد:
از جماعتی در عراق و شام و حجاز بسیار حدیث آورد، و احادیث تساعیات (=احادیثی که با 9 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت و در حلّه و تبریز و آمل طبرستان و شوبک و قدس و کربلا و قزوین و مشهد علی (=نجف) و بغداد حدیث استماع نمود. او سفرهای بسیاری داشت و و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. دیندار، با وقار، زیبا روی و نیکو قرائت بود و غازان به دست او اسلام آورد. وی وارد دمشق شد و در سال 695 در آن حدیث شنید. سپس در سال 721 حج گزارد و علائی به او ملحق شد. ظهیر کازرونی در تاریخش می گوید: صدر الدین ابو المجامع در سال 671 با دختر علاء الدین صاحبِ دیوان ازدواج کرد و مهریه 5 هزار دینار طلا بود. و همچنین ذکر کرده که جوینی از صاحب الحاوی الصغیر، و عزّ حرانی، و ابن ابی عمرو، و عبدالله بن داود بن فاخر، و بدرالدین محمد بن عبد الرزاق بن ابی بکر بن حیدر، و امام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم، و بدر الدین اسکندر بن سعد طاوسی اجازه [ی فقه و حدیث] داشت. اینان از قزوین به او اجازه داده بودند.
أکثر عن جماعة بالعراق والشام والحجاز وخرج لنفسه تساعیات وسمع بالحلة وبتبریز وبآمل طبرستان والشوبک والقدس وکربلا وقزوین ومشهد علی وبغداد وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشأن وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید القراءة وعلی یده اسلم غازان وکان قدم دمشق وسمع الحدیث بها فی سنة 95 ثم حج سنة 21 واجتمع به العلائی . قال الظهیر الکازرونی فی تاریخه تزوج صدر الدین أبو المجامع بنت علاء الدین صاحب الدیوان فی سنة 71 وکان الصداق خمسة آلاف دینار ذهبا . وکان یذکر أن له إجازة من صاحب الحاوی الصغیر والعز الحرانی وابن أبی عمر وعبد الله ابن داود بن الفاخر وبدر الدین محمد بن عبد الرزاق بن أبی بکر بن حیدر وإمام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم وبدر الدین إسکندر بن سعد الطاوسی أجازوا له من قزوین .
ابن تغری بردی، جوینی را با عناوین زیر معرفی می کند:
شیخ، امام، علامه، محدث، شیخ خراسان، صوفی و زاهد بود.
الشیخ الإمام العلامة المحدث، شیخ خراسان ... الصوفی الزاهد.
و پس از ذکر سخنانی که صفدی درباره ی جوینی گفته، اضافه می کند:
او کتاب تاریخی در چندین جلد و به زبان عجمی (=فارسی) دارد، و در دولت غازان خان معظّم و در نهایت احترام بود.
وله تاریخ فی عدة مجلدات باللغة العجمیة، وکان معظما فی الدولة الغازانیة مبجلا إلی الغایة.
سخاوی می نویسد:
هنگامی که جوینی بعد از سال هفتصد وارد [شام] شد، حافظان و محدثان حول او جمع شده و از او حدیث استماع نمودند.
لما قدم الصدر أبو المجامع إبراهیم بن محمد بن المویدی الحموی بعید السبعمائة اجتمع علیه الحفاظ والمحدثون وسمعوا منه .
همچنین از جوینی، ابن فوطی با عنوان "شیخنا" ، حسینی دمشقی با عناوین "العلامة المحدث المعمر" ، یافعی با عنوان "شیخ الشیوخ" ، وابن ملقن با عناوین "شیخ الشیوخ فرید العصر" یاد می کنند.
==============
ج- مذهب جوینی
صفدی، ابن حجر، ابن تغری بردی و عمر رضا کحاله، جوینی را "الشافعی" معرفی می کنند. اگرچه وجود نام وی در کتاب اسنوی به نام "طبقات الشافعیه" برای اثبات شافعی بودن وی کفایت می کند.
==============
د- کتاب جوینی و اعتبار آن
جوینی کتابی درباره ی اهل بیت (علیهم السلام) دارد به نام "فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین" که این کتاب موجب شده تا عده ای وی را از دایره ی تسنن بیرون بدانند! در صحّت انتساب این کتاب به وی شکی نیست. چرا که اسماعیل پاشا، زرکلی و عمر کحاله این کتاب را در ردیف مصنفات وی آورده اند.
در اهمیت و اعتبار کتاب فرائد السمطین جوینی همین بس که برخی از علمای اهل سنت همچون زرندی حنفی (693 - 750 ه) و سمهودی شافعی (844 - 912 ه) که هر دو از علمای مدینه بوده اند، از این کتاب حدیث نقل کرده اند.
زرندی حدیثی از طریق ابن مسعود و از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) درباره ی معراج و آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده، از جوینی نقل کرده است:
ونقل الشیخ الامام العالم صدر الدین إبراهیم بن محمد المؤید الحموی (رحمه الله) فی کتابه ، فضل أهل البیت (علیهم السلام) : بسنده إلی عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه) قال قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله) : لما أسری بی إلی السماء أمر بعرض الجنة والنار علی فرأیتهما جمیعا ، رأیت الجنة وألوان نعیمها ورأیت النار وأنواع عذابها ... الحدیث .
درر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والسبطین، الزرندی الحنفی، ص 122 - 124
دو نکته ی مهم در این مطلب وجود دارد: اول آن که زرندی، جوینی را با القاب "الشیخ الامام العالم" می ستاید. دیگر آن که نام کتاب زرندی، شباهت بسیاری به نام کتاب جوینی دارد؛ دقت کنید:
جوینی: فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین
زرندی: درر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والسبطین
زرندی این حدیث را در کتاب دیگرش نیز نقل کرده؛ همچنین سمهودی هم همین حدیث را در کتاب خویش و به نقل از جوینی آورده است. رجوع کنید به:
معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، الزرندی الحنفی، ص 47 - 50
جواهر العقدین فی فضل الشرفین، السمهودی، ج 2 ص 258
==============
ه- شبهات حول جوینی
ابن حجر و به تبع او زرکلی در شرح حال جوینی می نویسند:
ذهبی می گوید: جوینی "حاطب لیل" بود، احادیث دو و سه و چهارتائی از چیزهای باطل و دروغ را جمع کرده است.
قال الذهبی : کان حاطب لیل جمع أحادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الأباطیل المکذوبة .
لقب "حاطب لیل" به معنای کسی است که در جمع آوری حدیث، به صحیح و ضعیف توجه ندارد و هر دو را جمع می کند؛ یا کسی که دچار اختلاط شده و درست و نادرست را با هم می آمیزد. مانند کسی که در تاریکی شب در حال جمع آوری هیزم باشد و افعی او را نیش بزند. (برای تعریف این لقب به کتب مصطلح حدیث مراجعه کنید.)
در پاسخ از این اشکال می گوئیم:
اولاًلقب "حاطب لیل" که ابن حجر از قول ذهبی به جوینی نسبت داده است، لقبی است که برخی از روات حدیث اهل سنت هم بدان مفتخرند؛ از جمله "عبد الملک بن جریج" و "قتادة بن دعامه" که هر دو از راویان جمیع کتب ستّه ی اهل سنت و در اعلی درجه ی اتقان و وثاقت هستند، و هیچ یک از علمای اهل سنت روایات این دو نفر را به خاطر آن که ملقب به "حاطب لیل" بودن شده اند، ترک نمی کند. رجوع کنید به:
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 6 ص 359 و ج 8 ص 315
همچنین این لقبی است که برخی از بزرگان و علمای متاخر اهل سنت نیز آن را بر دوش می کشند. شاید برای وهابیان جالب باشد که بدانند شیخ الاسلام شان ابن تیمیه هم به داشتن این لقب مفتخر گشته است! ابو بکر حصنی دمشقی (متوفای 829 هجری) پس از آوردن سخن ابن تیمیه بر فراز منبر مبنی بر قرار گرفتن حقیقی خداوند متعال بر عرش و کتک خوردن از سوی مردم و بردنش به سوی قاضی، می نویسد:
این حرف، زیاد در کلام او دیده می شود که جهل وی، فساد تصور و حماقتش را می رساند! و برخی از آن ها (علمای اهل سنت) او را حاطب لیل نام نهاده اند.
هو کثیر فی کلامه یتحقق به جهله وفساد تصوره وبلادته وکان بعضهم یسمیه حاطب لیل .
دفع شبه من شبه وتمرد، الحصنی الدمشقی، ج 1 ص 42
وهابیان اگر حاضرند سخنان شیخ الاسلام شان ابن تیمیه را به این دلیل که برخی وی را "حاطب لیل" خوانده اند دور بریزند، آن گاه با روایات جوینی در کتاب فرائد السمطین نیز همین معامله را بکنند!
ثانیاًچنین مطلبی در هیچ یک از کتب ذهبی که درباره ی رجال نوشته و به چاپ رسیده، وجود ندارد. ضمن این که در شرح هائی که ذهبی از استاد خویش جوینی دارد، خلاف این سخن دیده می شود. خوب است یک بار دیگر توصیفات ذهبی درباره ی جوینی را مرور کنیم:
1- الإمام 2- القدوة 3- المحدث 4- الأوحد 5- الأکمل 6- الکبیر 7- الشیخ 8- شیخ المشائخ 9- فخر الإسلام 10- شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء 11- دیّن 12- صالح 13- خیّر 14- حسن الفهم
به راستی شدید الاعتنا بودن به حدیث، چگونه با جمع هر نوع حدیثی قابل جمع است؟! چگونه می توان جامع اکاذیب و اباطیل بود، و در عین حال دیندار و نیکوکار؟! آیا فردی که ابن حجر معرفی کرده، پیشوا، یگانه، کامل، بزرگ، فهیم و فخر اسلام است و رحمت خدا را باید بر او فرستاد؟!!!
به نظر می رسد این سخن هیچ ربطی به ذهبی ندارد و از او نیست. گرچه اگر صدور چنین سخنی از ذهبی ثابت می شد، باز هم در مقابل تمام تعریف و تمجیدهای دیگری که خود ذهبی و دیگران از جوینی کرده اند، ارزشی نداشت.
بد نیست در اینجا مطلب عجیب دیگری را از ابن حجر بینیم. وی در پایان شرح حال جوینی می نویسد:
به بعضی از شیوخ ما اجازه ی نقل حدیث داده است، از جمله ابوهریره ابن الذهبی.
أجاز لبعض شیوخنا منهم أبو هریرة ابن الذهبی .
ابن حجر همچنین در کتاب دیگرش که به ذکر اسناد کتب مختلف می پردازد، دو بار همین ادعا را کرده است:
- الشرح الکبیر للإمام أبی القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی : أنبأنا أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع إبراهیم بن محمد بن حمویه الجوینی عن عزیز الدین محمد ابن الإمام أبی القاسم الرافعی عن أبیه به .
- الحاوی الصغیر القزوینی : أخبرنا به أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع الجوینی عنه .
المعجم المفهرس، ابن حجر، ج 1 صص 404 و 405
اما بدون شک این ادعا نادرست و غلط می باشد. زیرا "ابوهریره عبد الرحمن بن محمد" فرزند ذهبی و معروف به ابن الذهبی، به بیان خود ابن حجر متولد 715 و متوفای 799 هجری است. رجوع کنید به:
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر، ج 3 ص 131
به این ترتیب هنگام وفات جوینی یعنی در سال 722 هجری، ابن الذهبی تنها 7 سال داشته است! لذا گرفتن اجازه ی حدیث از جوینی در این سن بی معناست.
بعید هم نیست قولی که ابن حجر به ذهبی نسبت داده، در واقع از ابن الذهبی باشد؛ کسی که تا 7 سالگی اجازه ی نقل حدیث از جوینی گرفته است!!!
بنابر این: اشکالی که بر جوینی وارد شده و ابن حجر آن را به ذهبی نسبت داده است، نه تنها ثابت شده نیست، بلکه مغایر سخنان دیگر ذهبی و سایر علمای اهل سنت است و موجب طعنی بر جوینی نمی شود.
- [سایر] نظر علمای اهل سنت پیرامون مصلح جهانی چیست؟
- [سایر] اهل سنت مسائل شرعی خود را چگونه بدست می آورند؟ اسامی چندتااز علمای برجسته سنی در ایران را نام ببرید؟
- [سایر] کدامین علمای معروف شیعه را اهل سنت به شهادت رسانیده؟
- [سایر] چرا علمای اهل سنت لعن یزید را جایز نمی دانند؟
- [سایر] نظر علمای اهل سنت در مورد یزید چیست؟
- [سایر] اهل سنت از علمای خود با لقب حضرت یاد می کنند، آیا مقام حضرت مخصوص پیامبر و خلفا نیست؟ آیا مکتب اهل سنت علمای خود را در ردیف پیامبر و خلفا می بیند؟
- [سایر] دیدگاه و اعتقاد اهل سنت پیرامون شخصیت حضرت زهرا(س) چیست؟
- [سایر] پیرامون تحقق انسجام مذهبی و راهکار وحدت و اتحاد شیعه و سنی راهنمایی بفرمائید ؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت پیرامون حلیت ازدواج موقت روایتی آمده است؟
- [سایر] آیا علمای اهل سنت، طول عمر امام زمان (عج) را بعید میدانند؟!
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر داخل شدن بعضی از مؤمنین یا علمای اسلام در دستگاههای ظلمه سبب جلوگیری از مفاسد یا منکراتی شود واجب است قبول این کار، مگر آن که مفسده مهمتری در آن باشد، مثل این که باعث سستی عقاید مردم، یا سلب اعتماد آنها از علمای دین گردد که در این صورت جایز نیست.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [امام خمینی] اگر ورود بعض علمای اعلام در دستگاه ظلمه موجب شود که از مفسدهها و منکراتی جلوگیری شود واجب است تصدی آن امر مگر آن که مفسده اهمی در آن باشد، مثل آن که تصدی آنها باعث سستی عقاید مردم شود یا سلب اعتماد آنها به علما گردد، در این صورت جایز نیست.