در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست,وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟
در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست,وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟ شبهه ی شما وبسیاری از شبهاتی که به این حدیث وارد شده به خاطر عدم دقت در حدیث و بی توجّهی به صراحت پیامبر(صلی الله علیه و اله) در اثبات ولایت مولاست. لذا خوب است متن آن را مورد مطالعه ی دقیق قرار دهید چون جواب بسیاری از شبهات وارده، در خود حدیث موجود است. شما که گفته اید چطور ممکن است پیامبر (ص) از میان کسانی که مشرک هستند وخدا وپیامبررا قبول ندارند وصی و جانشینی بر گزیند این اشکال از اینجا ناشی شده است که شما خوب به متن روایت دقت نکرده اید چرا که در روایت آمده است پیامبر (ص) فرمود : چه کسی مرا در این امر یاری می کند ؟ وقبل از آن هم فرموده که خداوند فرمانم داده تا شمارا به سوی او بخوانم . پس واضح است که کسی که این یاری کردن را به عهده می گرفت باید مسلمان می شد واصلا مگر می شود یک نفر به عنوان وصی وجانشین ، دین کسی را تبلیغ کند ولی خود به آن دین معتقد نباشد؟!!! (افلا تعقلون ) با توجه به آیات ذیل: وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124) وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/24 رسیدن به مقام امامت،‌ لیاقت و شایستگی می‌خواهد به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم می‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهی، به مقام امامت نایل شد. در مورد جریان یوم الدار نیز قضیه همین است. رسول خدا طبق دستور خداوند، همه بزرگان بنی هاشم و فرزندان عبد المطلب را به سوی خداوند دعوت نمود و خداوند می‌خواست آنها را امتحان کند و قرار بر این بود که هرکه دعوت رسول خدا را اجابت کند از امتحان الهی سرافراز بیرون آمده و لیاقت و شایستگی مقام امامت و رهبری پس از پیامبر را دارد. طبق تصریح منابع خود اهل سنت در نوبت دوم مهمانی که از رسول خدا انجام گرفت، حضرت آنها را به پذیرش اسلام فراخواند، تنها کسی که در آن مجلس به دعوت آن حضرت پاسخ گفت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام بود. طبری از علمای سرشناس و تاریخ نگار اهل سنت، قضیه را این‌گونه نقل کرده است: حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال: لما نزلت هذه الآیة علی رسول الله (وأنذر عشیرتک الأقربین) دعانی رسول الله فقال لی: یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین فَضِقْتُ بذَلک ذَرْعاً وَعَرَفْتُ أَنِّی مَتَی أُنادیْهِم بِهَذا أَرَی مِنْهُم مَا أَکْرَهُ. فَصَمَتُّ حَتَّی جَاءَنِی جِبْریِلَ فَقَال: یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ. فاصنع لنا صاعا من طعام... ثم تکلم رسول الله فقال: یَا بَنِی عَبْدِ المُطَّلِبِ، إنی واللَّهُ مَا أعْلَمُ شَابًّا منَ العَرَبِ جَاءَ قَوْمَه بأفْضَلَ مِمَّا قَدْ جِئْتُکُم بِه، إنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا والآخِرَةِ، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ، فأیُّکُم یُؤَازِرُنِی عَلَی هَذا الأَمْرِ عَلَی أن یَکُونَ أَخِی ووصیی وخلیفتی فیکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جمیعا. فَقُلْتُ وَأَنَا أَحْدَثُهُمْ سِنًّا، وَأَرْمَصُهُمْ عَیْنَاً، وَأَعْظَمُهُمْ بَطْنَاً، وَأَحْمَشُهُمْ سَاقَاً: أَنَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَکُونُ وَزِیرَکَ عَلَیْهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی فَقَالَ: إِنَّ هاذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا، فَقَامَ الْقَوْمُ یَضْحَکُونَ وَیَقُولُونَ لأبِی طَالِبٍ: قَدْ أَمَرَکَ أَنْ تَسْمَعَ وَتُطِیعَ لِعَلِیَ. به نقل ابن عباس، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: چون آیه (وانذر عشیرتک الاقربین ) (یعنی فامیلهای نزدیک خود را بیم ده)بر رسول خدا صلی لله علیه وسلم نازل گردید آن‌حضرت مرا طلبید و فرمود: ای علی، خدای بزرگ به من دستور داده که فامیلهای نزدیکت را بیم ده، و این مأموریت مرا سخت تحت فشار قرار داده و می‌دانم که هر گاه این ماموریت را با آنها در میان بگذارم پاسخ ناراحت کننده ای از ایشان دریافت خواهم کرد و به همین خاطر دم فرو بستم (تا فرصتی پیش آید و آنرا انجام دهم) تا این‌که جبرئیل آمد و گفت: ای محمد اگر مأموریت خود را انجام ندهی پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد. رسول خدا مرا طلبید و بمن فرمود برای ما یک (صاع) غذا تهیه کن.... سپس رسول خدا(ص) آغاز سخن کرده فرمود: ای فرزندان عبد المطلب! من به خدا سوگند در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد، من برای شما خوبی دنیا و آخرت آورده‌ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم، اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ علی علیه السلام می‌فرماید: همه از پاسخ به دعوت رسول خدا خودداری کردند و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و (در اثر کودکی) شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود گفتم: ای پیامبر خدا! من کمک کار تو در این مأموریت خواهم بود! رسول خدا صلی الله علیه وآله، گردنم را گرفت و فرمود: به راستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائی داشته و پیرویش کنید! و آن گروه برخاسته در حالی که میخندیدند به ابو طالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوائی داشته و از او اطاعت کنی! الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج1، ص542، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت. با توجه به متن روایت، دو نکته مهم به دست می‌آید: 1- این دعوت از بزرگان بنی هاشم و فرزندان عبد المطلب، به دستور خداوند انجام شده است. (إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ). 2 - هدف از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام جانشینی رسول خدا نیز منظور خداوند است: (یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ). اگر مقصود تنها دعوت به دین الهی باشد، تهدید از جانب خدا معنی ندارد، این عبارت فوق که از جانب خداوند به رسول خدا توسط جبرئیل گفته شده، شبیه آیه تبلیغ است که در حجة الوداع بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ. (مائده/ 67) از طرفی دیگر،‌ رسول خدا هیچ وقت از نزد خود سخنی نگفته و برنامه‌ای را برای مردم اعلام نکرده‌است. آن حضرت هر سخن و برنامه‌اش، طبق دستور الهی بود همان‌گونه که قرآن در باره او می‌فرماید: وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یُوحی‌. (نجم/3-4)؛ همچنان‌که در بخش روایات بیان کردیم،‌ عامر بن الطفیل یکی از سران قبیله بنی عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذاری مقام خلافت و جانشینی رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: لیس ذلک إلی إنما ذلک إلی الله عز وجل یجعله حیث یشاء؛ واگذاری امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، به هر که بخواهد قرار می‌دهد. از اینجا روشن می‌شود که فرد جانشین رسول خدا از جانب خدا معین بوده و آن حضرت علاوه بر دعوت آنها، مأمور بوده تا جانشینش را‌ برای مردم معرفی کند. اما مغالطه : اول: در این سؤال مطلب را طوری القا کرده اید که هدف ازآن جلسه فقط تعیین وصی وخلیفه بوده است درحالی که هدف از تشکیل ان جلسه دو چیز بوده است : 1: دعوت عشیره و فامیل به اسلام و.. 2: تعیین خلیفه و جانشین دوم: در این سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تشکیل جلسه به دستور شخص پیامبراسلام (ص ) بوده است درحا لی که تشکیل اصل آن جلسه هم به امرخداوند متعال بوده است . سوم : دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تعیین خلیفه وجانشین یک امرعرفی وعادی وبه دست پیامبر{ص} است در حالی که چنین نیست بلکه منصب خلیفه و وصی پیامبر{ص}همانند خود منصب پیامبری یک امر الهی است نه یک امرعرفی و.. . چهارم: دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند که ابولهب درعین مشرک بودن و صفت کفر داشتن اگر بر می خواست می توانست وصی پیامبر(ص) شود درحالیکه رسیدن به مقام امامت،‌ (همانند مقام رسالت ونبوت) لیاقت و شایستگی می‌خواهد به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم می‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهی، به مقام امامت نایل شد. و مطالب دیگر که جهت رعایت اختصاربه این مقدار اکتفا میشود .
عنوان سوال:

در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست,وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟


پاسخ:

در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست,وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟

شبهه ی شما وبسیاری از شبهاتی که به این حدیث وارد شده به خاطر عدم دقت در حدیث و بی توجّهی به صراحت پیامبر(صلی الله علیه و اله) در اثبات ولایت مولاست. لذا خوب است متن آن را مورد مطالعه ی دقیق قرار دهید چون جواب بسیاری از شبهات وارده، در خود حدیث موجود است.
شما که گفته اید چطور ممکن است پیامبر (ص) از میان کسانی که مشرک هستند وخدا وپیامبررا قبول ندارند وصی و جانشینی بر گزیند این اشکال از اینجا ناشی شده است که شما خوب به متن روایت دقت نکرده اید چرا که در روایت آمده است پیامبر (ص) فرمود : چه کسی مرا در این امر یاری می کند ؟ وقبل از آن هم فرموده که خداوند فرمانم داده تا شمارا به سوی او بخوانم . پس واضح است که کسی که این یاری کردن را به عهده می گرفت باید مسلمان می شد واصلا مگر می شود یک نفر به عنوان وصی وجانشین ، دین کسی را تبلیغ کند ولی خود به آن دین معتقد نباشد؟!!! (افلا تعقلون )
با توجه به آیات ذیل:
وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124)
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/24
رسیدن به مقام امامت،‌ لیاقت و شایستگی می‌خواهد به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم می‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهی، به مقام امامت نایل شد.
در مورد جریان یوم الدار نیز قضیه همین است. رسول خدا طبق دستور خداوند، همه بزرگان بنی هاشم و فرزندان عبد المطلب را به سوی خداوند دعوت نمود و خداوند می‌خواست آنها را امتحان کند و قرار بر این بود که هرکه دعوت رسول خدا را اجابت کند از امتحان الهی سرافراز بیرون آمده و لیاقت و شایستگی مقام امامت و رهبری پس از پیامبر را دارد.
طبق تصریح منابع خود اهل سنت در نوبت دوم مهمانی که از رسول خدا انجام گرفت، حضرت آنها را به پذیرش اسلام فراخواند، تنها کسی که در آن مجلس به دعوت آن حضرت پاسخ گفت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام بود.
طبری از علمای سرشناس و تاریخ نگار اهل سنت، قضیه را این‌گونه نقل کرده است:
حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال: لما نزلت هذه الآیة علی رسول الله (وأنذر عشیرتک الأقربین) دعانی رسول الله فقال لی: یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین فَضِقْتُ بذَلک ذَرْعاً وَعَرَفْتُ أَنِّی مَتَی أُنادیْهِم بِهَذا أَرَی مِنْهُم مَا أَکْرَهُ. فَصَمَتُّ حَتَّی جَاءَنِی جِبْریِلَ فَقَال: یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ. فاصنع لنا صاعا من طعام...
ثم تکلم رسول الله فقال: یَا بَنِی عَبْدِ المُطَّلِبِ، إنی واللَّهُ مَا أعْلَمُ شَابًّا منَ العَرَبِ جَاءَ قَوْمَه بأفْضَلَ مِمَّا قَدْ جِئْتُکُم بِه، إنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا والآخِرَةِ، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ، فأیُّکُم یُؤَازِرُنِی عَلَی هَذا الأَمْرِ عَلَی أن یَکُونَ أَخِی ووصیی وخلیفتی فیکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جمیعا. فَقُلْتُ وَأَنَا أَحْدَثُهُمْ سِنًّا، وَأَرْمَصُهُمْ عَیْنَاً، وَأَعْظَمُهُمْ بَطْنَاً، وَأَحْمَشُهُمْ سَاقَاً: أَنَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَکُونُ وَزِیرَکَ عَلَیْهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی فَقَالَ: إِنَّ هاذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا، فَقَامَ الْقَوْمُ یَضْحَکُونَ وَیَقُولُونَ لأبِی طَالِبٍ: قَدْ أَمَرَکَ أَنْ تَسْمَعَ وَتُطِیعَ لِعَلِیَ.
به نقل ابن عباس، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: چون آیه (وانذر عشیرتک الاقربین ) (یعنی فامیلهای نزدیک خود را بیم ده)بر رسول خدا صلی لله علیه وسلم نازل گردید آن‌حضرت مرا طلبید و فرمود:
ای علی، خدای بزرگ به من دستور داده که فامیلهای نزدیکت را بیم ده، و این مأموریت مرا سخت تحت فشار قرار داده و می‌دانم که هر گاه این ماموریت را با آنها در میان بگذارم پاسخ ناراحت کننده ای از ایشان دریافت خواهم کرد و به همین خاطر دم فرو بستم (تا فرصتی پیش آید و آنرا انجام دهم) تا این‌که جبرئیل آمد و گفت: ای محمد اگر مأموریت خود را انجام ندهی پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد.
رسول خدا مرا طلبید و بمن فرمود برای ما یک (صاع) غذا تهیه کن....
سپس رسول خدا(ص) آغاز سخن کرده فرمود: ای فرزندان عبد المطلب! من به خدا سوگند در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد، من برای شما خوبی دنیا و آخرت آورده‌ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم، اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟
علی علیه السلام می‌فرماید: همه از پاسخ به دعوت رسول خدا خودداری کردند و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و (در اثر کودکی) شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود گفتم: ای پیامبر خدا! من کمک کار تو در این مأموریت خواهم بود! رسول خدا صلی الله علیه وآله، گردنم را گرفت و فرمود: به راستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائی داشته و پیرویش کنید! و آن گروه برخاسته در حالی که میخندیدند به ابو طالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوائی داشته و از او اطاعت کنی!
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج1، ص542، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
با توجه به متن روایت، دو نکته مهم به دست می‌آید:
1- این دعوت از بزرگان بنی هاشم و فرزندان عبد المطلب، به دستور خداوند انجام شده است. (إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ).
2 - هدف از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام جانشینی رسول خدا نیز منظور خداوند است: (یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ).
اگر مقصود تنها دعوت به دین الهی باشد، تهدید از جانب خدا معنی ندارد، این عبارت فوق که از جانب خداوند به رسول خدا توسط جبرئیل گفته شده، شبیه آیه تبلیغ است که در حجة الوداع بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ. (مائده/ 67)
از طرفی دیگر،‌ رسول خدا هیچ وقت از نزد خود سخنی نگفته و برنامه‌ای را برای مردم اعلام نکرده‌است. آن حضرت هر سخن و برنامه‌اش، طبق دستور الهی بود همان‌گونه که قرآن در باره او می‌فرماید: وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یُوحی‌. (نجم/3-4)؛ همچنان‌که در بخش روایات بیان کردیم،‌ عامر بن الطفیل یکی از سران قبیله بنی عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذاری مقام خلافت و جانشینی رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: لیس ذلک إلی إنما ذلک إلی الله عز وجل یجعله حیث یشاء؛ واگذاری امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، به هر که بخواهد قرار می‌دهد.
از اینجا روشن می‌شود که فرد جانشین رسول خدا از جانب خدا معین بوده و آن حضرت علاوه بر دعوت آنها، مأمور بوده تا جانشینش را‌ برای مردم معرفی کند.

اما مغالطه :
اول: در این سؤال مطلب را طوری القا کرده اید که هدف ازآن جلسه فقط تعیین وصی وخلیفه بوده است درحالی که هدف از تشکیل ان جلسه دو چیز بوده است :
1: دعوت عشیره و فامیل به اسلام و..
2: تعیین خلیفه و جانشین
دوم: در این سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تشکیل جلسه به دستور شخص پیامبراسلام (ص ) بوده است درحا لی که تشکیل اصل آن جلسه هم به امرخداوند متعال بوده است .
سوم : دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تعیین خلیفه وجانشین یک امرعرفی وعادی وبه دست پیامبر{ص} است در حالی که چنین نیست بلکه منصب خلیفه و وصی پیامبر{ص}همانند خود منصب پیامبری یک امر الهی است نه یک امرعرفی و.. .
چهارم: دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند که ابولهب درعین مشرک بودن و صفت کفر داشتن اگر بر می خواست می توانست وصی پیامبر(ص) شود درحالیکه رسیدن به مقام امامت،‌ (همانند مقام رسالت ونبوت) لیاقت و شایستگی می‌خواهد به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم می‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهی، به مقام امامت نایل شد.
و مطالب دیگر که جهت رعایت اختصاربه این مقدار اکتفا میشود .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین