عقیده شیعه و اهل سنت در مورد صحابه چه تفاوتی با هم دارد؟ چرا شیعیان همه صحابه را خوب و عادل نمی دانند؟
عقیده شیعه و اهل سنت در مورد صحابه چه تفاوتی با هم دارد؟ چرا شیعیان همه صحابه را خوب و عادل نمی دانند؟ بحث در مورد صحابه بحثی است بسیار دقیق و مفصل که از دیرباز میان شیعیان و اهل سنت وجود داشته است. اهل سنت تمامی صحابه را عادل می دانند اما شیعیان قائلند که در میان صحابه انسانهای منافق و ناعادل نیز وجود دارند لذا ما برای روشن شدن بحث به بررسی این موضوع می پردازیم: ابتدا شایسته است که به صورت اجمال, به تعریف صحابه از دیدگاه اهل سنت بپردازیم: 1 - سعید بن مسیب گوید : صحابی کسی است که به مدت یک یا دو سال با پیامبربوده و همراه وی در یک یا دو نبرد , شرکت داشته و جنگیده است. (ابن اثیر، اسد الغابه , ج 1 , ص 11 و 12 , طبع مصر) 2- واقدی گوید : دانشمندان برآنند که هر کس پیامبر را دیده و به اسلام گرویده و در امر دین , اندیشه نموده و به آن راضی گردیده است , نزد ما از اصحاب پیامبر محسوب می شود , گرچه به مدت یک ساعت از روز باشد .( اسد الغابه , ج 1 , ص 12.) 3- محمد بن اسماعیل بخاری آورده است : هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده , از اصحاب آن حضرت است .(. اسد الغابه , ج 1 , ص12) 4 - احمد بن حنبل گوید : هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت , با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده جزء اصحاب است . (. اسد الغابه , ج 1 , ص12) ادله اهل سنت درباره عدالت صحابه اهل سنت‌ برای اثبات عقیده خود (عدالت صحابه) به ادله اربعه; یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع استدلال کرده‌اند. ما در اینجا به ذکر این ادله و سپس نقد و بررسی آنها می‌پردازیم. از کتاب الهی به آیاتی استشهاد کرده‌اند که مهمترین آنها به قرار زیر است: الف) محمد فرستاده خداست و یاران او بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر مشفق و مهربانند. پیوسته آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی، در حالی که همواره فضل خدا و خشنودی او را می‌طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است(فتح،29) ب) پیشگامان از مهاجرین و انصار و آنانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند و خدا برای آنها بهشتهایی که از زیر درختان آنها نهرها جاری است مهیا ساخته است که همیشه در آن بسر می‌برند و این در حقیقت کامیابی ‌بزرگ است. (توبه،100) ج) به تحقیق خداوند از مؤمنانی که زیر درخت (در حدیبیه) با تو بیعت کردند خشنود است. خداوند به آنچه در دلهای آنها می‌گذشت آگاه بود، پس آرامش و اطمینان را بر آنها نازل کرد و آنان را به فتحی نزدیک پاداش داد. (فتح،18) د) آنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا جهاد کردند و آنان که مهاجران را منزل دادند و یاری نمودند، به حقیقت اهل ایمانند; برای آنها آمرزش و روزی نیکوی بهشتی است و آنان که بعدا ایمان آوردند و هجرت و جهاد کردند آنان نیز از شمایند. (انفال، 74-75) از سنت نبوی نیز به روایاتی استشهاد کرده‌اند که برخی از آنها به قرار زیر است: الف) مثل اصحاب من در میان امت من، مثل ستارگان آسمان است، به هر یک از آنها چنگ زنید هدایت ‌خواهید شد. ب) مثل اصحاب من در میان امتم، مانند ستارگان است، زمانی که غایب شوند مردم سرگردان خواهند شد. ج) مثل اصحاب من، مثل نمک در غذاست، که بدون نمک غذا خوشایند نیست. د) ستارگان برای اهل آسمان امانند، همانگونه که ستارگان از بین بروند بر سر اهل آسمان آنچه که ترسانده شدند می‌آید، من (پیامبر) برای‌اصحابم امانم، وقتی از دست‌ بروم بر سر آنها آنچه که ترسانده شدند می‌آید و اصحاب من برای امت من امانند، وقتی از دست ‌بروند بر سر امتم آنچه ترسانده شدند می‌آید. ه) اگر کسی به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا و مساکین و ایتام و بیچارگان انفاق کند تا این که فضیلت ‌یک ساعت ‌یکی‌از اصحابم را به دست آورد، هرگز موفق نخواهد شد. و) شما را به خدا در مورد اصحابم! آنها را بعد از من مورد طعن و اتهام قرار ندهید; هر کس آنها را دوست ‌بدارد، به خاطر دوستی با من، آنها را دوست داشته است و هر کس آنها را دشمن بدارد، به خاطر دشمنی با من، آنها را دشمن داشته است، هر کس آنها را اذیت کند مرا آزرده است و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است و هرکس خدا را بیازارد جا دارد که مورد مؤاخذه قرار گیرد. ز) نسبت‌ به اصحابم بدگویی و سب نکنید; به خدا سوگند اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند، نمی‌تواند به فضیلت انفاق یک مد و یا نصف مد یکی از آنها نایل شود. ح) هیچ یک از اصحابم در زمینی نمی‌میرد، مگر این که در قیامت ‌به عنوان پیشوا و نور برای اهل آن زمین مبعوث می‌شود. ط) هر کس یکی از اصحابم را سب کرد، او را تازیانه بزنید. ی) هر کس اصحابم را سب کرد، پس بر او لعنت‌ خدا و ملائکه و همه مردم باد، از او نه جایگزینی و نه فدیه‌ای می‌پذیرد. (در ارتباط با آیات و روایاتی که برای عدالت صحابه استدلال شده است می توان به این کتب مراجعه کرد: صحیح مسلم، ج 2، ص 183-188؛ الاصابه، ج 1، ص 7-9؛ صحیح بخاری، ج 2، ص 60؛ الاستیعاب، ج 1، ص 20-25؛ اسدالغابه، ج 1، ص 12 و...) از عقل نیز اینگونه استدلال کرده‌اند: عقل خالی از هوا و تعصب، بر حکمت و رحمت‌خدا محال می‌داند که برای حمل شریعت‌ خود امتی را برگزیند که اهل فسق و انحراف و گناه باشند. به همین جهت دفاع از طبقه صحابه در حقیقت دفاع از ناموس الهی، کتاب و سنت است. چنان که متهم دانستن آنها در حقیقت متهم نمودن حکمت‌ بالغه الهی است. (الاستیعاب، ج 1، ص 19) سبب عدم فحص در عدالت صحابه این است که آنها حاملان شریعتند، اگر در روایت آنها تردید و توقف شود شریعت منحصر به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله می‌شود و به سایر اعصار کشیده نمی‌شود. ( همان، ص 25) از اجماع نیز اینگونه استدلال کرده‌اند: اهل سنت اتفاق دارند که جمیع صحابه عادلند و در این مساله جز اندکی از مبتدعه، مخالفت نکرده‌اند.( الاصابه، ج 1، ص6) ویژگی صحابه این است که عدالت هیچ یک از آنها مورد سؤال واقع نمی‌شود و این امری است مسلم نزد همه علما; زیرا همه آنها با تصریحات کتاب و سنت تعدیل گردیده‌اند و اجماع امت (از کسانی که به قول آنها اعتنا می‌شود) نیز گویای همین امر است. ( الاستیعاب، ج 1،ص 19) نووی گفته است: به اجماع کسانی که نظرشان معتبر است، همه صحابه عادلند. ( همان، ص 25) پاسخ ادله اهل سنت درباره عدالت صحابه در پاسخ به آیه اول (فتح/29) باید گفت: اولا: از این آیه استفاده نمی‌شود که همه صحابه دارای عدالت ‌بوده‌اند; زیرا این آیه در صدد بیان ویژگیهای پیامبر اسلام و مؤمنان همراه اوست; اگر وصفی درباره گروهی گفته شود معنایش این است که این مجموعه با توجه به راه و مسیری که در پیش گرفته‌اند (ایمان و همراهی با پیامبر) دارای این وصف هستند، نه این که تک تک آن گروه لزوما دارای این وصف می‌باشند; مثلا اگر درباره اهل یک شهر یا افراد یک صنف یا پیروان یک شخص، ویژگیها و اوصافی (چه به مدح و چه به ذم) گفته شود، معنایش این نیست که همه افراد آن شهر یا صنف یا همه پیروان آن شخص لزوما دارای این ویژگیها هستند. شاهد روشن بر این معنا ذیل همین آیه است که می‌فرماید: (وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما) یعنی: خداوند به کسانی که از میان آنها ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده مغفرت و پاداش عظیم داده است. این آیه صریح در این است که همه همراهان پیامبر دارای این ویژگیها نبوده‌اند. ثانیا: به فرض که آیه مزبور بر وجود این اوصاف در همه اصحاب پیامبر دلالت داشته باشد، به هیچ وجه بر این معنا دلالت ندارد که این ویژگیها برای آنها تا آخر عمر تضمین شده است و هرگز هیچ کس در هیچ شرایطی فاقد این اوصاف نخواهد شد. در پاسخ آیه دوم (توبه/100) باید گفت: اولا: این آیه نیز، همانند آیه پیشین دارای عموم نیست; زیرا قسمت اول آیه تنها ناظر به پیشگامان از مهاجرین و انصار است، نه همه آنها و قسمت دوم آیه نیز قید (اتبعوهم باحسان‌) را آورده است و این قید نشان می‌دهد همه آنها دارای این ویژگی نیستند. ثانیا: دو جواب دیگری که در پاسخ آیه اول بیان شد در اینجا نیز می‌آید. در پاسخ آیه سوم (فتح/18) نیز باید گفت: اولا: این آیه مربوط به گروه خاصی است که در حدیبیه در زیر درخت‌ با پیامبر بیعت نمودند نه همه صحابه، مگر همه صحابه برای انجام عمره همراه پیامبر در سال ششم هجرت شرکت داشته‌اند که در بیعت ‌شجره با پیامبر بیعت کنند؟ ثانیا: این آیه بیانگر رضایت ‌خداوند از همان کار خاص; یعنی بیعت‌ با پیامبر جهت وفاداری و مقاومت است نه از همه کارهای آنها. تعبیر آیه این است که خداوند از آن مؤمنین به دلیل این که - یا هنگامی که - با تو بیعت کرده‌اند راضی است. ثالثا: این رضایت و وعده‌ای که خداوند به آنها داده است منوط به این می‌باشد که عهد شکنی و بیعت‌شکنی نکنند; یقینا کسانی که نقض بیعت و عهد کردند مشمول این آیه نیستند. شاهد بر این معنا، آیه دیگر همین سوره است که می‌فرماید: ای رسول خدا! به حقیقت، آنان که با تو بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند; دست ‌خدا بالای دست آنهاست; پس هر کس این بیعت را نقض کند بر زیان خویش، آن را نقض کرده است و هرکس به آن وفا کند بزودی خداوند پاداش بزرگ به او خواهد داد. ( فتح، 10) این آیه بخوبی نشان می‌دهد وعده‌ای که در آیه 29 همین سوره داده شده، وعده مشروط بوده است نه وعده تضمینی و همین نکته شاهد خوبی ‌است‌ برمدعایی که در پاسخ آیات دیگر بیان کردیم. در پاسخ آیه چهارم (انفال/75 - 74) نیز باید گفت: اولا: این آیه مانند آیه پیشین در صدد تمجید از آنها به دلیل عملکردهایی می‌باشد که در آیه بیان شده است (مانند ایمان آوردن، هجرت، جهاد کردن و ماوا دادن به مهاجران اسلام) نه درصدد تمجید و تعریف از همه عملکردهای آنها. ثانیا: می‌توان گفت این آیه درصدد تعریف از گروه مهاجران و انصار است; همانگونه که قبلا گفتیم تعریف و تمجید از گروه و صنف خاص به معنای تعریف از همه افراد آنها نیست. ثالثا: به فرض این که آیه مزبور درصدد تعریف و تمجید از همه آنها به نحو عام باشد، دلالتی بر تضمین آن تا آخر عمر ندارد و به فرض این که داشته باشد، (ظاهر) است و قابل تقیید. اهل سنت‌ به آیات دیگری نیز برای اثبات عقیده خود تمسک کرده‌اند که دلالت آنها ضعیفتر از آیات پیشین است. برای پرهیز از اطاله سخن از نقل و نقد آنها خودداری می‌کنیم. در پاسخ روایات مورد استدلال اهل سنت‌ باید گفت: اولا: آنچه که در روایات اهل سنت آمده است، مدح و ثنا از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، اما منظور و مراد از اصحاب چیست، در این روایات نیامده است; از کجا معلوم که مقصود از اصحاب، همه کسانی باشند که پیامبر را مشاهده یا ملاقات کرده باشند. به نظر ما این تعریف نه با معنای لغوی اصحاب سازگاری دارد و نه با معنای عرفی و محاوره‌ای آن; اصحاب یک شخص، به کسانی گفته می‌شود که به دلیل ایمان، وابستگی، سرسپردگی، ملازمت و مصاحبت، در حلقه یاران شخص در آمده باشند. دست کم این است که لفظ اصحاب میان این معنا و معنایی که در کتب اهل سنت آمده است مجمل می‌باشد و نمی‌توان در موارد مشکوک به این روایات استدلال کرد. ثانیا: بسیاری از روایات مورد استدلال، دلالتی بر مدعای اهل سنت (عدالت و اجتهاد اصحاب) ندارد; مثلا روایاتی که از سب و لعن اصحاب نهی کرده است دلالتی بر عدالت آنها ندارد. مگر هر غیر عادلی سب و لعنش جایز است؟ آیا می‌توان مؤمن غیر عادل و غیر مجتهد را سب و لعن کرد؟ این روایات می‌تواند ناظر به این باشد که اصحاب مرا به دلیل وابستگی‌ای که به من دارند، مورد احترام قرار دهید و از سب و بدگویی آنها که ممکن است ‌بدگویی من تلقی شود پرهیز نمایید. شاهد بر این معنا روایتی است که می‌گوید: هر کس آنها را دوست‌ بدارد به خاطر دوستی من آنها را دوست داشته است و هر کس آنها را دشمن بدارد به خاطر دشمنی با من آنها را دشمن داشته است و... ثالثا: روایاتی که بر مدح و ثنای صحابه دلالت دارد در مقام تعریف از گروه صحابه است نه در مقام تعریف از تک تک آنها; اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صحابه تعریف می‌کند، معنایش این نیست که همه آنها بی استثنا - خصوصا طبق این تعریف که همه کسانی که پیامبر را ملاقات کرده‌اند صحابی به حساب می‌آیند - اینگونه‌اند. تعریف از صحابه، شبیه تعریف و تمجیدی است که در پاره‌ای از آیات و روایات از مؤمنین، مسلمین، مجاهدین، مصلین، صائمین و... شده است. این گونه تعریفها ناظر به گروه و مجموعه است; گروهی که مشمول آن وصف و عنوان هستند، نه ناظر به تک تک افرادی که در ظاهر در آن دسته و گروه داخلند. آیا می‌توان گفت ‌براساس روایتی ‌که می گوید اصحاب من اگر از دست ‌بروند مردم متحیر و سرگردان می‌شوند، هر یک از صحابه که از دنیا می‌رفتند مردم دچار سرگردانی در امور دین خود می‌شدند؟! رابعا: مشکل اصلی، در سند این روایات است; بعضی از این روایات مرسله‌اند و برخی از آنها دارای راویانی است که یا ضعیف و کذاب یا متهم به کذبند و یا مجهول الحال; به همین جهت، بسیاری از علمای اهل سنت نیز - حتی آنها که در پذیرش روایت چندان هم سختگیر نیستند - زیر بار برخی از این روایات نرفته‌اند. ترمذی برخی از این روایات را غریب و یا مرسل می‌شمارد (سنن ترمذی، ص 1005-1006) قاضی عیاض نیز حدیث (اصحابی کالنجوم‌) را نقل نموده ومی گوید: دارقطنی در فضائل و ابن عبدالبر گفته‌اند که اسناد این حدیث ‌حجت نمی‌باشد ( شرح الشفا،ج 2، ص 91) بیهقی نیز می‌گوید: متن این حدیث، مشهور است ولی سندهای آن ضعیف می‌باشد; چه این که در اسناد این حدیث، (حارث بن غضین‌) مجهول الحال و (حمزة ابن ابی حمزه نصیری‌) که متهم به کذب بوده‌اند وجود دارند. و نیز ابن حزم گفته است که این حدیث دروغ، ساختگی و باطل است. ( شبهای پیشاور، ص 594-595) خامسا: مضمون بعضی از این روایات با عقل و منطق سازگاری ندارد; زیرا روایتی که می‌گوید هر یک از اصحاب من مانند ستارگان آسمانند، به هر یک از آنها تمسک کنید هدایت می‌یابید، معنایش این است که شما در توجه و تمسک به هر یک از اصحاب، جهت هدایت دینی خود مختارید. چند سؤال در اینجا مطرح می‌شود: اول این که مگر اصحاب پیامبر که تعداد آنها به ده‌ها هزار تن می‌رسد (طبق تفسیری که اهل سنت از اصحاب دارند) در یک حد و اندازه‌اند؟ اهل سنت تفاضل و اختلاف مراتب را در میان صحابه قبول دارند. برخی از صحابه حتی یک روایت هم از پیامبر نقل نکرده‌اند; برخی از آنها حتی در یکی از جنگهای زمان پیامبر مشارکت نداشته‌اند; برخی از آنها شاید حتی یک بار در محافل و مجالس پیامبر شرکت نکرده‌اند و... آیا اینگونه صحابه، با صحابه ای‌ که از آغاز رسالت و بلکه قبل از رسالت تا پایان رسالت‌ با پیامبر بوده‌اند، ملازمت و مصاحبت در همه مراحل، مجالس، اکثر جنگها و مواطن خوف و خطر داشته‌اند و صدها روایت از او شنیده و نقل کرده‌اند و به رفتار و سنن او آگاهی پیدا کرده‌اند برابری می‌کنند؟! آیا با وجود اینگونه تفاوت و تفاضل شدید، معقول است گفته شود همه آنها به مانند ستارگان آسمانند و به هر یک برای هدایت ‌خویش می‌توانید تمسک کنید؟! اصولا با توجه به این که بسیاری از صحابه به دلیل کوتاهی مصاحبت ‌با پیامبر از قرآن و سنت پیامبر آگاهی چندانی نداشته‌اند، چگونه می‌توان مردم را به مراجعه به آنها توصیه کرد؟ آیا می‌توان مردم را در امور دینی خویش به ابوسفیان ارجاع داد؟ سؤال دوم این است که با عنایت ‌به این که میان برخی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله اختلافات شدیدی پیش آمد به گونه‌ای که در دیدگاه‌ها، مواضع و اصول مقابل هم قرار گرفتند و کارشان به جنگهای خونین، سب و لعن همدیگر منتهی شد و همین اختلافات باعث تفرقه میان مسلمین و تفکیک صفوف امت اسلامی شد، چگونه می‌توان گفت هر یک از آنها مانند ستاره آسمانند و می‌توانید جهت هدایت، سعادت و نجات خویش به هر یک از آنها که خواستید تمسک کنید؟! آیا می‌توان میان دو خط متقابل و متضاد مردم را مخیرکرد و هر یک را، راه نجات معرفی کرد؟ آیا می‌توان به تعداد صحابه پیامبر راه هدایت و سعادت داشت؟ سوم این که اگر هر یک از صحابه پیامبر مانند ستاره آسمانند و مردم در رجوع کردن به هر یک مختارند، پس چرا نسبت‌ به شیعیان، این همه طعنه و تهمت و بدگویی را روا می‌دارید؟ چرا به شیعیان این حق را نمی‌دهید که طبق تشخیص خودشان به برخی از صحابه پیامبر که در راس آنها علی علیه السلام، فاطمه، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و... قرار دارند تمسک کنند؟ چرا خلفا به این سخن پیامبر عمل نکردند؟ چرا به مسلمانها اجازه ندادند که به هر یک از صحابه که خود خواستند و تشخیص دادند تمسک کنند و از او هواداری نمایند؟ شبیه همین اشکالات در مورد روایاتی که فضایل بی‌حسابی را برای اصحاب نقل می‌کنند مطرح می‌شود; مثلا در مورد روایتی که می‌گوید: (اگر کسی به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا به ایتام، مساکین و بیچارگان انفاق کند تا این که ضیلت‌ یک ساعت‌ یکی از اصحابم را به ‌دست آورد، هرگز موفق نخواهد شد.) سؤالی که به ذهن هر انسان عاقلی می‌آید این است که مگر هم صحبتی با پیامبر و یا دیدار و ملاقات با او چه کیمیایی بود که شخص را صاحب این همه ثواب و فضیلت می‌کرد؟ آیا عقل می‌تواند زیر بار این گونه روایات برود؟ آیا با عدل الهی چگونه سازگار است که یک شخص با دیدار پیامبر که چه بسا عوامل غیر اختیاری در آن دخالت داشته‌اند به فضیلت و اجری نایل آید که شخص دیگر با انفاق کوهی از طلا در راه خدا به بیچارگان و ایتام - صرفا به دلیل این که به جبر زمان و مکان نتوانست‌ به دیدار پیامبر نایل آید هر چند مشتاق و آرزومند این دیدار باشد - نتواند حتی به فضیلت‌ یک ساعت‌ یکی از این اصحاب دست پیدا کند؟ و یا به فضیلت انفاق یک مد یا نصف مد صحابه نایل آید؟ اگر ملاک فضیلت، دیدار پیامبر است، این دیدار و ملاقات شامل حال کفار و مشرکین و منافقین هم بوده است! و اگر ملاک فضیلت، ایمان به خدا، رسول و پذیرش رسالت و نبوت اوست، این فضیلت می‌تواند شامل حال کسانی شود که به دیدار و ملاقات پیامبر نایل نیامده‌اند. در نقد دلیل عقلی آنها - عقل خالی از هوا و تعصب، بر حکمت و رحمت‌ خدا محال می‌داند که برای حمل شریعت‌ خود امتی را برگزیند که اهل فسق و انحراف و گناه باشند... و متهم دانستن آنها در حقیقت متهم نمودن حکمت‌ بالغه الهی است - باید گفت: اولا: این دلیل نمی‌تواند عدالت همه صحابه پیامبر را افاده کند; زیرا همه آنهایی که پیامبر را دیده‌اند حامل شریعت الهی نیستند; بسیاری از صحابه (آنهایی که پیامبر را دیده‌اند) حتی یک روایت هم از پیامبر نقل نکرده‌اند. آنهایی که حاملان شریعت الهی بوده‌اند عده قلیلی از صحابه بوده‌اند. ثانیا: لازمه این دلیل آن است که هر کس در نقل شریعت نقش بیشتری داشته و روایات بیشتری را نقل کرده باشد از دیگران عادلتر باشد، و حال آن که چنین نیست; روایاتی که در منابع اهل سنت از حضرت علی، حضرت زهرا علیها السلام و خلفا نقل شده است‌ به مراتب کمتر از روایات ابوهریره و انس بن مالک می‌باشد، ولی یقینا نمی‌توان عدالت و اجتهاد ابو هریره و انس را از دیگران بالاتر دانست. ثالثا: اگر دلیل عدالت صحابه دلیل عقلی مزبور است، این دلیل در مورد صحابه همه پیامبران دیگر خصوصا پیامبران اولوالعزم نیز قابل طرح می‌باشد; زیرا صحابه پیامبران دیگر نیز نقش حامل و ناقل شریعت را داشته‌اند و حال آن که هیچ یک از علمای اهل سنت قائل به عدالت صحابه همه پیامبران پیشین نیستند; چون قرآن کریم، روایات و تاریخ به صورت قطعی برخلاف آن گواهی می‌دهد. در نقد اجماع (دلیل چهارم) باید گفت: اولا: اجماعی از امت اسلامی در کار نیست; زیرا همه شیعیان برخلاف این، عقیده دارند. آنچه از اجماع در نظر اهل سنت معتبر می‌باشد، اجماع امت است و شیعیان نیز جزء امت اسلامی به حساب می‌آیند. از این رو نمی‌توان گفت مخالفت ‌شیعیان مهم و قابل توجه نیست; زیرا هم از جهت کمیت تعداد آنها بسیار قابل توجه است و هم از جهت کیفیت; وجود بزرگان، دانشمندان و حتی صحابه کبار پیامبر مانند حضرت علی علیه السلام، حضرت زهرا علیها السلام، سلمان، ابوذر و غیره در میان آنها قابل توجه است. ثانیا: در میان علمای اهل سنت نیز اجماع وجود ندارد; زیرا هم در تعریف صحابه پیامبر با هم اختلاف نظر دارند - چنان که قبلا گذشت - و هم در عدالت همه صحابه اتفاق نظر وجود ندارد. ابن حاجب در مختصر الاصول می‌گوید: (الاکثر علی عدالة الصحابة و قیل هم کغیرهم و قیل قول ثالث الی حین الفتن و قالت المعتزله عدول الا من قاتل علیا.) (مختصر الاصول، ج 2، ص67) در اینجا ابن حاجب چهار قول را درباره صحابه ذکر می‌کند: 1 - عدالت همه صحابه که قول اکثر است. 2 - فرقی میان صحابه و غیر صحابه نیست. 3 - عدالت صحابه تا قبل از وقوع فتنه و اختلاف میان خود آنها. 4 - عدالت صحابه جز آنهایی که با علی جنگیدند که این قول، قول معتزله است. سعدالدین تفتازانی می‌گوید: میان خود صحابه پیامبر آنچنان که در کتابهای تاریخی آمده است جنگها و مشاجراتی رخ داده است که ظاهرش نشان می‌دهد برخی از صحابه از راه حق منحرف شده‌اند و به حد ظلم و فسق رسیده‌اند و انگیزه و عامل این امر، کینه، دشمنی، حسادت، خصومت، ریاست طلبی و جاه پرستی بوده است. این گونه نیست که هر کس پیامبر را ملاقات کرده است ‌به خیر و خوبی شناخته شده باشد. البته علما به خاطر حسن ظنی که نسبت ‌به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دارند برای مشاجرات و محاربات آنها توجیهاتی ذکر می‌کنند و آنها را از گمراهی و فسق مبرا می‌دانند. (شرح مختصر الاصول، سعدالدین تفتازانی، ص 310) با توجه به این که ابن حاجب و سعدالدین تفتازانی از جهت زمانی بر افرادی مانند ابن حجر عسقلانی تقدم دارند، قهرا ادعای آنها در نفی ‌اجماع مقدم بر ادعای ابن حجر در اثبات اجماع است. از آنچه گذشت روشن شد که تمامی ادله اهل سنت مبنی بر عدالت صحابه ضعیف و غیر قابل استناد است. و نیز روشن شد که تمام صحابه صالح و عادل نیستند بلکه بعضی از آنان منافق و فاسق و غیر صالح هستند. در پایان ذکر کلامی از آیة الله مکارم در این رابطه خالی از لطف نیست . آیت الله مکارم شیرازی نظر شیعه در مورد صحابه را این گونه توضیح می دهد : در میان یاران پیامبر (ص)افراد بزرگ و فداکار و با شخصیتی بودند و قرآن و روایات اسلامی در فضیلت آنان،بحث فراوانی دارد،ولی این به آن معنی نیست که همه اصحاب پیامبر را معصوم بدانیم و اعمال آنها را بدون استثناء صحیح بشمریم،چرا که قرآن در آیات زیادی (آیات سوره برائت،سوره نور و سوره منافقین) از منافقانی سخن می‌گوید که در لا به لای اصحاب پیامبر (ص) بودند،در ظاهر جزء آنها محسوب می‌شدند،در حالی که آیات قرآن شدیدترین مذمتها را از آنها نموده است.و از سوی دیگر کسانی بودند که بعد از پیامبر (ص) آتش جنگ در میان مسلمین روشن کردند و بیعت‌خود را با امام و خلیفه وقت‌شکستند،و خون دهها هزار مسلمان را ریختند،آیا ما می‌توانیم همه این افراد را از هر نظر پاک و منزه بشمریم؟! به تعبیر دیگر چگونه می‌توان هر دو طرف نزاع و جنگ (مثلا جنگ جمل و صفین) را درستکار و منزه دانست؟این تضادی است که برای ما قابل قبول نیست و آنها که موضوع‌(اجتهاد)را برای توجیه این مسائل کافی می‌دانند که بگویند یکی از دو طرف بر حق بوده،و دیگری خطا کار،اما چون به اجتهاد خود عمل می‌کرده است،نزد خداوند معذور،بلکه دارای ثواب است!-برای ما پذیرفتن این سخن مشکل است. چگونه می‌توان به بهانه اجتهاد، بیعت‌ با جانشین پیامبر (ص) را شکست، و سپس آتش جنگ را روشن کرد و خون بی گناهان را ریخت،اگر این همه خونریزی با توسل به اجتهاد قابل توجیه باشد چه کاری قابل توجیه نیست! صریح تر بگوییم، ما معتقدیم: همه انسانها حتی یاران پیامبر (ص) در گرو اعمال خویشند، و اصل قرآنی ‌(ان اکرمکم عند الله اتقیکم،گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست‌) درباره آنها نیز صادق است. بنابراین باید وضع آنها را با عملشان روشن سازیم و به این صورت یک قضاوت منطقی درباره همه آنان داشته باشیم و بگوییم:آنها که در عصر پیامبر (ص) در صف اصحاب مخلص بودند و بعد از پیامبر (ص) نیز برای پاسداری از اسلام کوشیدند،و به پیمانی که با قرآن داشتند وفادار ماندند آنها را خوب می‌دانیم و به آنها احترام می‌گذاریم. آنها که در زمان آن حضرت در صف منافقان بودند و کارهایی کردند که قلب مبارک پیامبر (ص) را آزرده ساختند،و یا بعد از رحلت پیامبر (ص) مسیر خود را تغییر داده کارهایی انجام دادند که به ضرر اسلام و مسلمین تمام شد،آنها را دوست نداریم.قرآن مجید می‌گوید:(لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یؤادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان،هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با کسانی که نافرمانی خدا و رسولش را کردند دوستی کنند هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند،آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است‌). سوره مجادله،آیه 22 آری آنها که در زمان حیات پیامبر (ص) یا بعد از رحلت او،پیامبر (ص) را آزار دادند به اعتقاد ما شایسته ستایش نیستند. ولی نباید فراموش کرد که جمعی از یاران پیامبر (ص) بزرگترین مجاهدتها را در راه پیشرفت اسلام نمودند و از سوی خداوند مورد مدح و ستایش قرار گرفتند،همچنین کسانی که بعد از آنها روی کار آمدند یا در آینده تا پایان دنیا متولد می‌شوند چنانچه راه اصحاب راستین و خط و برنامه آنها را ادامه دهند شایان هر گونه مدح و ثنا هستند (السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه،پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکیها از آنها پیروی کردند،خداوند از آنها خشنود شد و آنها از خداوند خشنودند).سوره توبه،آیه 100. این عصاره عقیده ما درباره صحابه پیامبر اسلام (ص) است.( کتاب اعتقاد ما)
عنوان سوال:

عقیده شیعه و اهل سنت در مورد صحابه چه تفاوتی با هم دارد؟ چرا شیعیان همه صحابه را خوب و عادل نمی دانند؟


پاسخ:

عقیده شیعه و اهل سنت در مورد صحابه چه تفاوتی با هم دارد؟ چرا شیعیان همه صحابه را خوب و عادل نمی دانند؟

بحث در مورد صحابه بحثی است بسیار دقیق و مفصل که از دیرباز میان شیعیان و اهل سنت وجود داشته است. اهل سنت تمامی صحابه را عادل می دانند اما شیعیان قائلند که در میان صحابه انسانهای منافق و ناعادل نیز وجود دارند لذا ما برای روشن شدن بحث به بررسی این موضوع می پردازیم:
ابتدا شایسته است که به صورت اجمال, به تعریف صحابه از دیدگاه اهل سنت بپردازیم:
1 - سعید بن مسیب گوید : صحابی کسی است که به مدت یک یا دو سال با پیامبربوده و همراه وی در یک یا دو نبرد , شرکت داشته و جنگیده است. (ابن اثیر، اسد الغابه , ج 1 , ص 11 و 12 , طبع مصر)
2- واقدی گوید : دانشمندان برآنند که هر کس پیامبر را دیده و به اسلام گرویده و در امر دین , اندیشه نموده و به آن راضی گردیده است , نزد ما از اصحاب پیامبر محسوب می شود , گرچه به مدت یک ساعت از روز باشد .( اسد الغابه , ج 1 , ص 12.)
3- محمد بن اسماعیل بخاری آورده است : هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده , از اصحاب آن حضرت است .(. اسد الغابه , ج 1 , ص12)
4 - احمد بن حنبل گوید : هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت , با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده جزء اصحاب است . (. اسد الغابه , ج 1 , ص12)
ادله اهل سنت درباره عدالت صحابه
اهل سنت‌ برای اثبات عقیده خود (عدالت صحابه) به ادله اربعه; یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع استدلال کرده‌اند. ما در اینجا به ذکر این ادله و سپس نقد و بررسی آنها می‌پردازیم.
از کتاب الهی به آیاتی استشهاد کرده‌اند که مهمترین آنها به قرار زیر است:
الف) محمد فرستاده خداست و یاران او بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر مشفق و مهربانند. پیوسته آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی، در حالی که همواره فضل خدا و خشنودی او را می‌طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است(فتح،29)
ب) پیشگامان از مهاجرین و انصار و آنانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند و خدا برای آنها بهشتهایی که از زیر درختان آنها نهرها جاری است مهیا ساخته است که همیشه در آن بسر می‌برند و این در حقیقت کامیابی ‌بزرگ است. (توبه،100)
ج) به تحقیق خداوند از مؤمنانی که زیر درخت (در حدیبیه) با تو بیعت کردند خشنود است. خداوند به آنچه در دلهای آنها می‌گذشت آگاه بود، پس آرامش و اطمینان را بر آنها نازل کرد و آنان را به فتحی نزدیک پاداش داد. (فتح،18)
د) آنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا جهاد کردند و آنان که مهاجران را منزل دادند و یاری نمودند، به حقیقت اهل ایمانند; برای آنها آمرزش و روزی نیکوی بهشتی است و آنان که بعدا ایمان آوردند و هجرت و جهاد کردند آنان نیز از شمایند. (انفال، 74-75)
از سنت نبوی نیز به روایاتی استشهاد کرده‌اند که برخی از آنها به قرار زیر است:
الف) مثل اصحاب من در میان امت من، مثل ستارگان آسمان است، به هر یک از آنها چنگ زنید هدایت ‌خواهید شد.
ب) مثل اصحاب من در میان امتم، مانند ستارگان است، زمانی که غایب شوند مردم سرگردان خواهند شد.
ج) مثل اصحاب من، مثل نمک در غذاست، که بدون نمک غذا خوشایند نیست.
د) ستارگان برای اهل آسمان امانند، همانگونه که ستارگان از بین بروند بر سر اهل آسمان آنچه که ترسانده شدند می‌آید، من (پیامبر) برای‌اصحابم امانم، وقتی از دست‌ بروم بر سر آنها آنچه که ترسانده شدند می‌آید و اصحاب من برای امت من امانند، وقتی از دست ‌بروند بر سر امتم آنچه ترسانده شدند می‌آید.
ه) اگر کسی به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا و مساکین و ایتام و بیچارگان انفاق کند تا این که فضیلت ‌یک ساعت ‌یکی‌از اصحابم را به دست آورد، هرگز موفق نخواهد شد.
و) شما را به خدا در مورد اصحابم! آنها را بعد از من مورد طعن و اتهام قرار ندهید; هر کس آنها را دوست ‌بدارد، به خاطر دوستی با من، آنها را دوست داشته است و هر کس آنها را دشمن بدارد، به خاطر دشمنی با من، آنها را دشمن داشته است، هر کس آنها را اذیت کند مرا آزرده است و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است و هرکس خدا را بیازارد جا دارد که مورد مؤاخذه قرار گیرد.
ز) نسبت‌ به اصحابم بدگویی و سب نکنید; به خدا سوگند اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند، نمی‌تواند به فضیلت انفاق یک مد و یا نصف مد یکی از آنها نایل شود.
ح) هیچ یک از اصحابم در زمینی نمی‌میرد، مگر این که در قیامت ‌به عنوان پیشوا و نور برای اهل آن زمین مبعوث می‌شود.
ط) هر کس یکی از اصحابم را سب کرد، او را تازیانه بزنید.
ی) هر کس اصحابم را سب کرد، پس بر او لعنت‌ خدا و ملائکه و همه مردم باد، از او نه جایگزینی و نه فدیه‌ای می‌پذیرد. (در ارتباط با آیات و روایاتی که برای عدالت صحابه استدلال شده است می توان به این کتب مراجعه کرد: صحیح مسلم، ج 2، ص 183-188؛ الاصابه، ج 1، ص 7-9؛ صحیح بخاری، ج 2، ص 60؛ الاستیعاب، ج 1، ص 20-25؛ اسدالغابه، ج 1، ص 12 و...)
از عقل نیز اینگونه استدلال کرده‌اند:
عقل خالی از هوا و تعصب، بر حکمت و رحمت‌خدا محال می‌داند که برای حمل شریعت‌ خود امتی را برگزیند که اهل فسق و انحراف و گناه باشند. به همین جهت دفاع از طبقه صحابه در حقیقت دفاع از ناموس الهی، کتاب و سنت است. چنان که متهم دانستن آنها در حقیقت متهم نمودن حکمت‌ بالغه الهی است. (الاستیعاب، ج 1، ص 19)
سبب عدم فحص در عدالت صحابه این است که آنها حاملان شریعتند، اگر در روایت آنها تردید و توقف شود شریعت منحصر به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله می‌شود و به سایر اعصار کشیده نمی‌شود. ( همان، ص 25)
از اجماع نیز اینگونه استدلال کرده‌اند:
اهل سنت اتفاق دارند که جمیع صحابه عادلند و در این مساله جز اندکی از مبتدعه، مخالفت نکرده‌اند.( الاصابه، ج 1، ص6)
ویژگی صحابه این است که عدالت هیچ یک از آنها مورد سؤال واقع نمی‌شود و این امری است مسلم نزد همه علما; زیرا همه آنها با تصریحات کتاب و سنت تعدیل گردیده‌اند و اجماع امت (از کسانی که به قول آنها اعتنا می‌شود) نیز گویای همین امر است. ( الاستیعاب، ج 1،ص 19)
نووی گفته است: به اجماع کسانی که نظرشان معتبر است، همه صحابه عادلند. ( همان، ص 25)
پاسخ ادله اهل سنت درباره عدالت صحابه
در پاسخ به آیه اول (فتح/29) باید گفت:
اولا: از این آیه استفاده نمی‌شود که همه صحابه دارای عدالت ‌بوده‌اند; زیرا این آیه در صدد بیان ویژگیهای پیامبر اسلام و مؤمنان همراه اوست; اگر وصفی درباره گروهی گفته شود معنایش این است که این مجموعه با توجه به راه و مسیری که در پیش گرفته‌اند (ایمان و همراهی با پیامبر) دارای این وصف هستند، نه این که تک تک آن گروه لزوما دارای این وصف می‌باشند; مثلا اگر درباره اهل یک شهر یا افراد یک صنف یا پیروان یک شخص، ویژگیها و اوصافی (چه به مدح و چه به ذم) گفته شود، معنایش این نیست که همه افراد آن شهر یا صنف یا همه پیروان آن شخص لزوما دارای این ویژگیها هستند.
شاهد روشن بر این معنا ذیل همین آیه است که می‌فرماید:
(وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما) یعنی: خداوند به کسانی که از میان آنها ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده مغفرت و پاداش عظیم داده است.
این آیه صریح در این است که همه همراهان پیامبر دارای این ویژگیها نبوده‌اند.
ثانیا: به فرض که آیه مزبور بر وجود این اوصاف در همه اصحاب پیامبر دلالت داشته باشد، به هیچ وجه بر این معنا دلالت ندارد که این ویژگیها برای آنها تا آخر عمر تضمین شده است و هرگز هیچ کس در هیچ شرایطی فاقد این اوصاف نخواهد شد.
در پاسخ آیه دوم (توبه/100) باید گفت:
اولا: این آیه نیز، همانند آیه پیشین دارای عموم نیست; زیرا قسمت اول آیه تنها ناظر به پیشگامان از مهاجرین و انصار است، نه همه آنها و قسمت دوم آیه نیز قید (اتبعوهم باحسان‌) را آورده است و این قید نشان می‌دهد همه آنها دارای این ویژگی نیستند.
ثانیا: دو جواب دیگری که در پاسخ آیه اول بیان شد در اینجا نیز می‌آید.
در پاسخ آیه سوم (فتح/18) نیز باید گفت:
اولا: این آیه مربوط به گروه خاصی است که در حدیبیه در زیر درخت‌ با پیامبر بیعت نمودند نه همه صحابه، مگر همه صحابه برای انجام عمره همراه پیامبر در سال ششم هجرت شرکت داشته‌اند که در بیعت ‌شجره با پیامبر بیعت کنند؟
ثانیا: این آیه بیانگر رضایت ‌خداوند از همان کار خاص; یعنی بیعت‌ با پیامبر جهت وفاداری و مقاومت است نه از همه کارهای آنها. تعبیر آیه این است که خداوند از آن مؤمنین به دلیل این که - یا هنگامی که - با تو بیعت کرده‌اند راضی است.
ثالثا: این رضایت و وعده‌ای که خداوند به آنها داده است منوط به این می‌باشد که عهد شکنی و بیعت‌شکنی نکنند; یقینا کسانی که نقض بیعت و عهد کردند مشمول این آیه نیستند. شاهد بر این معنا، آیه دیگر همین سوره است که می‌فرماید:
ای رسول خدا! به حقیقت، آنان که با تو بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند; دست ‌خدا بالای دست آنهاست; پس هر کس این بیعت را نقض کند بر زیان خویش، آن را نقض کرده است و هرکس به آن وفا کند بزودی خداوند پاداش بزرگ به او خواهد داد. ( فتح، 10)
این آیه بخوبی نشان می‌دهد وعده‌ای که در آیه 29 همین سوره داده شده، وعده مشروط بوده است نه وعده تضمینی و همین نکته شاهد خوبی ‌است‌ برمدعایی که در پاسخ آیات دیگر بیان کردیم.
در پاسخ آیه چهارم (انفال/75 - 74) نیز باید گفت:
اولا: این آیه مانند آیه پیشین در صدد تمجید از آنها به دلیل عملکردهایی می‌باشد که در آیه بیان شده است (مانند ایمان آوردن، هجرت، جهاد کردن و ماوا دادن به مهاجران اسلام) نه درصدد تمجید و تعریف از همه عملکردهای آنها.
ثانیا: می‌توان گفت این آیه درصدد تعریف از گروه مهاجران و انصار است; همانگونه که قبلا گفتیم تعریف و تمجید از گروه و صنف خاص به معنای تعریف از همه افراد آنها نیست.
ثالثا: به فرض این که آیه مزبور درصدد تعریف و تمجید از همه آنها به نحو عام باشد، دلالتی بر تضمین آن تا آخر عمر ندارد و به فرض این که داشته باشد، (ظاهر) است و قابل تقیید.
اهل سنت‌ به آیات دیگری نیز برای اثبات عقیده خود تمسک کرده‌اند که دلالت آنها ضعیفتر از آیات پیشین است. برای پرهیز از اطاله سخن از نقل و نقد آنها خودداری می‌کنیم.
در پاسخ روایات مورد استدلال اهل سنت‌ باید گفت:
اولا: آنچه که در روایات اهل سنت آمده است، مدح و ثنا از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، اما منظور و مراد از اصحاب چیست، در این روایات نیامده است; از کجا معلوم که مقصود از اصحاب، همه کسانی باشند که پیامبر را مشاهده یا ملاقات کرده باشند. به نظر ما این تعریف نه با معنای لغوی اصحاب سازگاری دارد و نه با معنای عرفی و محاوره‌ای آن; اصحاب یک شخص، به کسانی گفته می‌شود که به دلیل ایمان، وابستگی، سرسپردگی، ملازمت و مصاحبت، در حلقه یاران شخص در آمده باشند. دست کم این است که لفظ اصحاب میان این معنا و معنایی که در کتب اهل سنت آمده است مجمل می‌باشد و نمی‌توان در موارد مشکوک به این روایات استدلال کرد.
ثانیا: بسیاری از روایات مورد استدلال، دلالتی بر مدعای اهل سنت (عدالت و اجتهاد اصحاب) ندارد; مثلا روایاتی که از سب و لعن اصحاب نهی کرده است دلالتی بر عدالت آنها ندارد. مگر هر غیر عادلی سب و لعنش جایز است؟ آیا می‌توان مؤمن غیر عادل و غیر مجتهد را سب و لعن کرد؟ این روایات می‌تواند ناظر به این باشد که اصحاب مرا به دلیل وابستگی‌ای که به من دارند، مورد احترام قرار دهید و از سب و بدگویی آنها که ممکن است ‌بدگویی من تلقی شود پرهیز نمایید. شاهد بر این معنا روایتی است که می‌گوید: هر کس آنها را دوست‌ بدارد به خاطر دوستی من آنها را دوست داشته است و هر کس آنها را دشمن بدارد به خاطر دشمنی با من آنها را دشمن داشته است و...
ثالثا: روایاتی که بر مدح و ثنای صحابه دلالت دارد در مقام تعریف از گروه صحابه است نه در مقام تعریف از تک تک آنها; اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صحابه تعریف می‌کند، معنایش این نیست که همه آنها بی استثنا - خصوصا طبق این تعریف که همه کسانی که پیامبر را ملاقات کرده‌اند صحابی به حساب می‌آیند - اینگونه‌اند. تعریف از صحابه، شبیه تعریف و تمجیدی است که در پاره‌ای از آیات و روایات از مؤمنین، مسلمین، مجاهدین، مصلین، صائمین و... شده است. این گونه تعریفها ناظر به گروه و مجموعه است; گروهی که مشمول آن وصف و عنوان هستند، نه ناظر به تک تک افرادی که در ظاهر در آن دسته و گروه داخلند. آیا می‌توان گفت ‌براساس روایتی ‌که می گوید اصحاب من اگر از دست ‌بروند مردم متحیر و سرگردان می‌شوند، هر یک از صحابه که از دنیا می‌رفتند مردم دچار سرگردانی در امور دین خود می‌شدند؟!
رابعا: مشکل اصلی، در سند این روایات است; بعضی از این روایات مرسله‌اند و برخی از آنها دارای راویانی است که یا ضعیف و کذاب یا متهم به کذبند و یا مجهول الحال; به همین جهت، بسیاری از علمای اهل سنت نیز - حتی آنها که در پذیرش روایت چندان هم سختگیر نیستند - زیر بار برخی از این روایات نرفته‌اند.
ترمذی برخی از این روایات را غریب و یا مرسل می‌شمارد (سنن ترمذی، ص 1005-1006) قاضی عیاض نیز حدیث (اصحابی کالنجوم‌) را نقل نموده ومی گوید: دارقطنی در فضائل و ابن عبدالبر گفته‌اند که اسناد این حدیث ‌حجت نمی‌باشد ( شرح الشفا،ج 2، ص 91) بیهقی نیز می‌گوید: متن این حدیث، مشهور است ولی سندهای آن ضعیف می‌باشد; چه این که در اسناد این حدیث، (حارث بن غضین‌) مجهول الحال و (حمزة ابن ابی حمزه نصیری‌) که متهم به کذب بوده‌اند وجود دارند. و نیز ابن حزم گفته است که این حدیث دروغ، ساختگی و باطل است. ( شبهای پیشاور، ص 594-595)
خامسا: مضمون بعضی از این روایات با عقل و منطق سازگاری ندارد; زیرا روایتی که می‌گوید هر یک از اصحاب من مانند ستارگان آسمانند، به هر یک از آنها تمسک کنید هدایت می‌یابید، معنایش این است که شما در توجه و تمسک به هر یک از اصحاب، جهت هدایت دینی خود مختارید.
چند سؤال در اینجا مطرح می‌شود: اول این که مگر اصحاب پیامبر که تعداد آنها به ده‌ها هزار تن می‌رسد (طبق تفسیری که اهل سنت از اصحاب دارند) در یک حد و اندازه‌اند؟ اهل سنت تفاضل و اختلاف مراتب را در میان صحابه قبول دارند. برخی از صحابه حتی یک روایت هم از پیامبر نقل نکرده‌اند; برخی از آنها حتی در یکی از جنگهای زمان پیامبر مشارکت نداشته‌اند; برخی از آنها شاید حتی یک بار در محافل و مجالس پیامبر شرکت نکرده‌اند و... آیا اینگونه صحابه، با صحابه ای‌ که از آغاز رسالت و بلکه قبل از رسالت تا پایان رسالت‌ با پیامبر بوده‌اند، ملازمت و مصاحبت در همه مراحل، مجالس، اکثر جنگها و مواطن خوف و خطر داشته‌اند و صدها روایت از او شنیده و نقل کرده‌اند و به رفتار و سنن او آگاهی پیدا کرده‌اند برابری می‌کنند؟! آیا با وجود اینگونه تفاوت و تفاضل شدید، معقول است گفته شود همه آنها به مانند ستارگان آسمانند و به هر یک برای هدایت ‌خویش می‌توانید تمسک کنید؟! اصولا با توجه به این که بسیاری از صحابه به دلیل کوتاهی مصاحبت ‌با پیامبر از قرآن و سنت پیامبر آگاهی چندانی نداشته‌اند، چگونه می‌توان مردم را به مراجعه به آنها توصیه کرد؟ آیا می‌توان مردم را در امور دینی خویش به ابوسفیان ارجاع داد؟
سؤال دوم این است که با عنایت ‌به این که میان برخی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله اختلافات شدیدی پیش آمد به گونه‌ای که در دیدگاه‌ها، مواضع و اصول مقابل هم قرار گرفتند و کارشان به جنگهای خونین، سب و لعن همدیگر منتهی شد و همین اختلافات باعث تفرقه میان مسلمین و تفکیک صفوف امت اسلامی شد، چگونه می‌توان گفت هر یک از آنها مانند ستاره آسمانند و می‌توانید جهت هدایت، سعادت و نجات خویش به هر یک از آنها که خواستید تمسک کنید؟! آیا می‌توان میان دو خط متقابل و متضاد مردم را مخیرکرد و هر یک را، راه نجات معرفی کرد؟ آیا می‌توان به تعداد صحابه پیامبر راه هدایت و سعادت داشت؟
سوم این که اگر هر یک از صحابه پیامبر مانند ستاره آسمانند و مردم در رجوع کردن به هر یک مختارند، پس چرا نسبت‌ به شیعیان، این همه طعنه و تهمت و بدگویی را روا می‌دارید؟ چرا به شیعیان این حق را نمی‌دهید که طبق تشخیص خودشان به برخی از صحابه پیامبر که در راس آنها علی علیه السلام، فاطمه، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و... قرار دارند تمسک کنند؟ چرا خلفا به این سخن پیامبر عمل نکردند؟ چرا به مسلمانها اجازه ندادند که به هر یک از صحابه که خود خواستند و تشخیص دادند تمسک کنند و از او هواداری نمایند؟
شبیه همین اشکالات در مورد روایاتی که فضایل بی‌حسابی را برای اصحاب نقل می‌کنند مطرح می‌شود; مثلا در مورد روایتی که می‌گوید: (اگر کسی به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا به ایتام، مساکین و بیچارگان انفاق کند تا این که ضیلت‌ یک ساعت‌ یکی از اصحابم را به ‌دست آورد، هرگز موفق نخواهد شد.) سؤالی که به ذهن هر انسان عاقلی می‌آید این است که مگر هم صحبتی با پیامبر و یا دیدار و ملاقات با او چه کیمیایی بود که شخص را صاحب این همه ثواب و فضیلت می‌کرد؟ آیا عقل می‌تواند زیر بار این گونه روایات برود؟ آیا با عدل الهی چگونه سازگار است که یک شخص با دیدار پیامبر که چه بسا عوامل غیر اختیاری در آن دخالت داشته‌اند به فضیلت و اجری نایل آید که شخص دیگر با انفاق کوهی از طلا در راه خدا به بیچارگان و ایتام - صرفا به دلیل این که به جبر زمان و مکان نتوانست‌ به دیدار پیامبر نایل آید هر چند مشتاق و آرزومند این دیدار باشد - نتواند حتی به فضیلت‌ یک ساعت‌ یکی از این اصحاب دست پیدا کند؟ و یا به فضیلت انفاق یک مد یا نصف مد صحابه نایل آید؟ اگر ملاک فضیلت، دیدار پیامبر است، این دیدار و ملاقات شامل حال کفار و مشرکین و منافقین هم بوده است! و اگر ملاک فضیلت، ایمان به خدا، رسول و پذیرش رسالت و نبوت اوست، این فضیلت می‌تواند شامل حال کسانی شود که به دیدار و ملاقات پیامبر نایل نیامده‌اند.
در نقد دلیل عقلی آنها - عقل خالی از هوا و تعصب، بر حکمت و رحمت‌ خدا محال می‌داند که برای حمل شریعت‌ خود امتی را برگزیند که اهل فسق و انحراف و گناه باشند... و متهم دانستن آنها در حقیقت متهم نمودن حکمت‌ بالغه الهی است - باید گفت: اولا: این دلیل نمی‌تواند عدالت همه صحابه پیامبر را افاده کند; زیرا همه آنهایی که پیامبر را دیده‌اند حامل شریعت الهی نیستند; بسیاری از صحابه (آنهایی که پیامبر را دیده‌اند) حتی یک روایت هم از پیامبر نقل نکرده‌اند. آنهایی که حاملان شریعت الهی بوده‌اند عده قلیلی از صحابه بوده‌اند.
ثانیا: لازمه این دلیل آن است که هر کس در نقل شریعت نقش بیشتری داشته و روایات بیشتری را نقل کرده باشد از دیگران عادلتر باشد، و حال آن که چنین نیست; روایاتی که در منابع اهل سنت از حضرت علی، حضرت زهرا علیها السلام و خلفا نقل شده است‌ به مراتب کمتر از روایات ابوهریره و انس بن مالک می‌باشد، ولی یقینا نمی‌توان عدالت و اجتهاد ابو هریره و انس را از دیگران بالاتر دانست.
ثالثا: اگر دلیل عدالت صحابه دلیل عقلی مزبور است، این دلیل در مورد صحابه همه پیامبران دیگر خصوصا پیامبران اولوالعزم نیز قابل طرح می‌باشد; زیرا صحابه پیامبران دیگر نیز نقش حامل و ناقل شریعت را داشته‌اند و حال آن که هیچ یک از علمای اهل سنت قائل به عدالت صحابه همه پیامبران پیشین نیستند; چون قرآن کریم، روایات و تاریخ به صورت قطعی برخلاف آن گواهی می‌دهد.
در نقد اجماع (دلیل چهارم) باید گفت:
اولا: اجماعی از امت اسلامی در کار نیست; زیرا همه شیعیان برخلاف این، عقیده دارند. آنچه از اجماع در نظر اهل سنت معتبر می‌باشد، اجماع امت است و شیعیان نیز جزء امت اسلامی به حساب می‌آیند. از این رو نمی‌توان گفت مخالفت ‌شیعیان مهم و قابل توجه نیست; زیرا هم از جهت کمیت تعداد آنها بسیار قابل توجه است و هم از جهت کیفیت; وجود بزرگان، دانشمندان و حتی صحابه کبار پیامبر مانند حضرت علی علیه السلام، حضرت زهرا علیها السلام، سلمان، ابوذر و غیره در میان آنها قابل توجه است.
ثانیا: در میان علمای اهل سنت نیز اجماع وجود ندارد; زیرا هم در تعریف صحابه پیامبر با هم اختلاف نظر دارند - چنان که قبلا گذشت - و هم در عدالت همه صحابه اتفاق نظر وجود ندارد. ابن حاجب در مختصر الاصول می‌گوید: (الاکثر علی عدالة الصحابة و قیل هم کغیرهم و قیل قول ثالث الی حین الفتن و قالت المعتزله عدول الا من قاتل علیا.) (مختصر الاصول، ج 2، ص67)
در اینجا ابن حاجب چهار قول را درباره صحابه ذکر می‌کند:
1 - عدالت همه صحابه که قول اکثر است.
2 - فرقی میان صحابه و غیر صحابه نیست.
3 - عدالت صحابه تا قبل از وقوع فتنه و اختلاف میان خود آنها.
4 - عدالت صحابه جز آنهایی که با علی جنگیدند که این قول، قول معتزله است.
سعدالدین تفتازانی می‌گوید: میان خود صحابه پیامبر آنچنان که در کتابهای تاریخی آمده است جنگها و مشاجراتی رخ داده است که ظاهرش نشان می‌دهد برخی از صحابه از راه حق منحرف شده‌اند و به حد ظلم و فسق رسیده‌اند و انگیزه و عامل این امر، کینه، دشمنی، حسادت، خصومت، ریاست طلبی و جاه پرستی بوده است. این گونه نیست که هر کس پیامبر را ملاقات کرده است ‌به خیر و خوبی شناخته شده باشد. البته علما به خاطر حسن ظنی که نسبت ‌به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دارند برای مشاجرات و محاربات آنها توجیهاتی ذکر می‌کنند و آنها را از گمراهی و فسق مبرا می‌دانند. (شرح مختصر الاصول، سعدالدین تفتازانی، ص 310)
با توجه به این که ابن حاجب و سعدالدین تفتازانی از جهت زمانی بر افرادی مانند ابن حجر عسقلانی تقدم دارند، قهرا ادعای آنها در نفی ‌اجماع مقدم بر ادعای ابن حجر در اثبات اجماع است.
از آنچه گذشت روشن شد که تمامی ادله اهل سنت مبنی بر عدالت صحابه ضعیف و غیر قابل استناد است. و نیز روشن شد که تمام صحابه صالح و عادل نیستند بلکه بعضی از آنان منافق و فاسق و غیر صالح هستند.

در پایان ذکر کلامی از آیة الله مکارم در این رابطه خالی از لطف نیست . آیت الله مکارم شیرازی نظر شیعه در مورد صحابه را این گونه توضیح می دهد : در میان یاران پیامبر (ص)افراد بزرگ و فداکار و با شخصیتی بودند و قرآن و روایات اسلامی در فضیلت آنان،بحث فراوانی دارد،ولی این به آن معنی نیست که همه اصحاب پیامبر را معصوم بدانیم و اعمال آنها را بدون استثناء صحیح بشمریم،چرا که قرآن در آیات زیادی (آیات سوره برائت،سوره نور و سوره منافقین) از منافقانی سخن می‌گوید که در لا به لای اصحاب پیامبر (ص) بودند،در ظاهر جزء آنها محسوب می‌شدند،در حالی که آیات قرآن شدیدترین مذمتها را از آنها نموده است.و از سوی دیگر کسانی بودند که بعد از پیامبر (ص) آتش جنگ در میان مسلمین روشن کردند و بیعت‌خود را با امام و خلیفه وقت‌شکستند،و خون دهها هزار مسلمان را ریختند،آیا ما می‌توانیم همه این افراد را از هر نظر پاک و منزه بشمریم؟! به تعبیر دیگر چگونه می‌توان هر دو طرف نزاع و جنگ (مثلا جنگ جمل و صفین) را درستکار و منزه دانست؟این تضادی است که برای ما قابل قبول نیست و آنها که موضوع‌(اجتهاد)را برای توجیه این مسائل کافی می‌دانند که بگویند یکی از دو طرف بر حق بوده،و دیگری خطا کار،اما چون به اجتهاد خود عمل می‌کرده است،نزد خداوند معذور،بلکه دارای ثواب است!-برای ما پذیرفتن این سخن مشکل است. چگونه می‌توان به بهانه اجتهاد، بیعت‌ با جانشین پیامبر (ص) را شکست، و سپس آتش جنگ را روشن کرد و خون بی گناهان را ریخت،اگر این همه خونریزی با توسل به اجتهاد قابل توجیه باشد چه کاری قابل توجیه نیست! صریح تر بگوییم، ما معتقدیم: همه انسانها حتی یاران پیامبر (ص) در گرو اعمال خویشند، و اصل قرآنی ‌(ان اکرمکم عند الله اتقیکم،گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست‌) درباره آنها نیز صادق است. بنابراین باید وضع آنها را با عملشان روشن سازیم و به این صورت یک قضاوت منطقی درباره همه آنان داشته باشیم و بگوییم:آنها که در عصر پیامبر (ص) در صف اصحاب مخلص بودند و بعد از پیامبر (ص) نیز برای پاسداری از اسلام کوشیدند،و به پیمانی که با قرآن داشتند وفادار ماندند آنها را خوب می‌دانیم و به آنها احترام می‌گذاریم. آنها که در زمان آن حضرت در صف منافقان بودند و کارهایی کردند که قلب مبارک پیامبر (ص) را آزرده ساختند،و یا بعد از رحلت پیامبر (ص) مسیر خود را تغییر داده کارهایی انجام دادند که به ضرر اسلام و مسلمین تمام شد،آنها را دوست نداریم.قرآن مجید می‌گوید:(لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یؤادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان،هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با کسانی که نافرمانی خدا و رسولش را کردند دوستی کنند هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند،آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است‌). سوره مجادله،آیه 22 آری آنها که در زمان حیات پیامبر (ص) یا بعد از رحلت او،پیامبر (ص) را آزار دادند به اعتقاد ما شایسته ستایش نیستند. ولی نباید فراموش کرد که جمعی از یاران پیامبر (ص) بزرگترین مجاهدتها را در راه پیشرفت اسلام نمودند و از سوی خداوند مورد مدح و ستایش قرار گرفتند،همچنین کسانی که بعد از آنها روی کار آمدند یا در آینده تا پایان دنیا متولد می‌شوند چنانچه راه اصحاب راستین و خط و برنامه آنها را ادامه دهند شایان هر گونه مدح و ثنا هستند (السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه،پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکیها از آنها پیروی کردند،خداوند از آنها خشنود شد و آنها از خداوند خشنودند).سوره توبه،آیه 100. این عصاره عقیده ما درباره صحابه پیامبر اسلام (ص) است.( کتاب اعتقاد ما)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین