آیا شیعه اهل سنت را کافر می داند؟
آیا اهل سنت کافر است؟؟؟ آیا وهابیت کافر است؟؟؟ آیا یهودیان کافر اند ؟؟؟ آیا مسحیان کافر اند؟؟؟ آیا آیا آیا ؟؟؟؟؟؟ حد بین کفر و ایمان دو کلمه اسلام و کفر کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارند که بیان خواهد شد: 1. کافر یعنی کسی که از خدا و رسولش شناختی نداشته و لذا اعتراف به خدای خدا نمی کند. 2. کافر یعنی کسی که از روی عناد و جحود استکبار ورزیده و قلباً تسلیم خدا نبوده و لساناً هم اعترافی ندارد. هر چند فکر و اندیشه اش تسلیم است. 3. کافر یعنی کسی که اعتقاد و باور قلبی ندارد هر چند در زبان اقرار به وحدانیت خدا نموده و در ظاهر به دستورات دینی هم عمل می کند. اما واژه اسلام به معنای تسلیم بوده (نهج البلاغه، حکمت 125) و دارای مراتب و انواعی است: 1. تسلیم و اسلام ظاهری و زبانی که انسان فقط با زبان به تعلیمات و آموزه های اسلامی معترف باشد درست مثل حریفی که در میدان نبرد شکست خورده، لذا با زبان و یا هر علامتی دیگر می فهماند که تسلیم است و لذا عملاً از فرمان حریف تبعیت می کند در حالی که فکر و اندیشه او، دل و جان او تسلیم نیست، لذا اندیشه اش در فکر این است که چگونه بر حریف چیره شود، عواطف و احساسات او دائماً بر دشمن نفرین می فرستد، این نوع تسلیم منتهای قلمرو زور می تواند باشد. پاسخ در مقاله ای بسیار مفید ادامه مطلب قبل از پاسخ به سئوالات فوق لازم است به این پرسش جواب داده شود که اسلام به کدام یک از معانی خود معیار خروج از کفر و ورود به سلک مسلمانان است؟ دو کلمه اسلام و کفر کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارند که بیان خواهد شد: 1. کافر یعنی کسی که از خدا و رسولش شناختی نداشته و لذا اعتراف به خدای خدا نمی کند. 2. کافر یعنی کسی که از روی عناد و جحود استکبار ورزیده و قلباً تسلیم خدا نبوده و لساناً هم اعترافی ندارد. هر چند فکر و اندیشه اش تسلیم است. 3. کافر یعنی کسی که اعتقاد و باور قلبی ندارد هر چند در زبان اقرار به وحدانیت خدا نموده و در ظاهر به دستورات دینی هم عمل می کند. اما واژه اسلام به معنای تسلیم بوده (نهج البلاغه، حکمت 125) و دارای مراتب و انواعی است: 1. تسلیم و اسلام ظاهری و زبانی که انسان فقط با زبان به تعلیمات و آموزه های اسلامی معترف باشد درست مثل حریفی که در میدان نبرد شکست خورده، لذا با زبان و یا هر علامتی دیگر می فهماند که تسلیم است و لذا عملاً از فرمان حریف تبعیت می کند در حالی که فکر و اندیشه او، دل و جان او تسلیم نیست، لذا اندیشه اش در فکر این است که چگونه بر حریف چیره شود، عواطف و احساسات او دائماً بر دشمن نفرین می فرستد، این نوع تسلیم منتهای قلمرو زور می تواند باشد. 2. نوعی دیگر از تسلیم مسخر شدن فکر و اندیشه است که فقط با استدلال و منطق می توان عقل طرف را تسخیر و او را وادار به تسلیم نمود و این کار به هیچ وجه از قوه قهریه ساخته نیست به همین جهت فرموده است اکراهی در دین نیست. 3. تسلیم قلب و آن عبارت از تسلیم شدن سراسر وجود انسان است که همراه با نفی هرگونه جُحود و عناد است این مرتبه از تسلیم همان ایمان و منتها درجه تسلیم می باشد. از بررسی موارد و مراتب تسلیم و کفر این نتیجه به دست می آید که حتی اگر اندیشه کسی در مقابل منطق اسلام سر فرود آورده و تسلیم باشد ولی او از روی تعصب و لجاجت و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نرود و روحش متمرد و طاغی و فاقد تسلیم باشد؛ فاقد ایمان خواهد بود زیرا بین مرتبه اول تسلیم که همان اسلام ظاهری است و مرتبه نهایی آن که ایمان و اعتقاد قلبی است فرق وجود دارد. قرآن کریم می فرماید: (عرب های بادیه نشین گفتند: (ایمان آوردیم) بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید اسلام آوردیم اما ایمان هنوز وارد قلب های شما نشده است...).[1] چون در اسلام ظاهری تصدیق قلبی معتبر نیست ولی حقیقت ایمان که همان تسلیم جان در برابر خدا و رسولش بوده و در اصول و فروع دین لحاظ شده، بدون باور قلبی اصلاً معنی ندارد. شیخ مفید از علمای امامیه بر تفاوت ایمان و اسلام یعنی مرتبه اول و سوم تسلیم، ادعای اتفاق علما را کرده است.[2] امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر آیه ای که به آن اشاره شد فرموده است: (هر کس گمان کند که عرب های بادیه نشین ایمان آورده بودند یقیناً دروغ گفته است و هر کس گمان ببرد که مسلمان نبودند دروغ گفته است).[3] با توجه به مطالب یاد شده و موارد استعمال هر یک از دو کلمه کفر و اسلام، می توان گفت اسلامی که معیار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان می باشد همان مرتبه اول اسلام است و آن را این گونه می شود توضیح داد که اسلام عبارت از اظهار التزام به اصل توحید، رسالت، معاد و نیز قرآن و آن چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است می باشد و در این التزام اداء شهادتین به منزله شناسنامه و تعهد تابعیت به شمار می رود و عمل به فروع دین وظیفه مسلمانی و نشانه وفاداری به آن تابعیت و تعهد است. و بر پایه آن تعهد و این اعمال نظام جامعه اسلامی پدیدار می گردد و هر کسی به ظواهر اسلام پایبند باشد مسلمان به حساب می آید. پس اسلام ظاهری شکل قانونی دارد و در قوانین موضوعه آن که مربوط به زندگی دنیوی مسلمانان است الزاماً یک سلسله شرایط قراردادی باید رعایت شود و از این نظر هرگاه کسی شهادتین بر زبان بیاورد مسلمان شناخته می شود و از مزایای ظاهری و دنیوی اسلام استفاده می کند و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می گردد یعنی خون، عرض، مال و... او احترام می یابد و دیگر مسلمانان ملزم اند با او معامله مسلمانی را بکنند هر چند از جهت واقع و مرتبه سومی که برای اسلام برشمردیم همان شخص ممکن است نسبت به هیچ یک از تعلیمات اسلام حتی وحدانیت خدا و رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقادی نداشته باشد نظیر منافقین. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به منافقانی که بهره ای از ایمان نداشتند ولی همه مقررات ظاهری اسلام را رعایت می کردند هیچ مجازاتی انجام نمی داد و آنان را جزو جامعه اسلامی به شمار می آورد. در روایتی از امام صادق علیه السلام در همین رابطه این گونه می خوانیم: (چه بسیارند کسانی که مؤمنین به حسب ظاهرشان گواه ایمان آنان است و احکام مؤمنان بر آنان جاری می شود ولی نزد خدا کافرند).[4] با توجه به مطالب یاد شده در پاسخ سئوال پرسشگر محترم باید گفت اختلاف محوری شیعه و سنی بر سر برخی مسایل کلامی و فقهی و در این دو زمینه است و اهل سنت امامت را به معنایی که شیعه قائل است منکر می باشد و این انکار در صورتی که از روی جحود و نیز تقصیر نباشد بلکه صرف عدم اعتراف به حقیقت و از روی قصور و جهل و نرسیدن به حقیقت باشد مورد عفو است و هیچ محذوری ایجاد نمی کند و روی همین جهت شیعیان به دیده دوستی و برادری به برادران اهل سنت می نگرند و آنان را قربانی نیرنگ یک عده خاصی می دانند که از تحقیق و مطالعه تاریخ گذشته مسلمانان منع می کند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود همان تاریخی که قامت راست و کج گذشتگان را نشان می دهد. اما اگر انکار حقیقت همراه با یقین به آن باشد و کسی بحث امامت را قرآنی و از موضوعات ماجاء به الرسول بداند به گونه ای که ادله ای از کتاب و سنت آن را ثابت کند، چنین کسی از نظر قرآن که می فرماید: (آیات خدا را در حالی که یقین به آن داشتند انکار کردند).[5] کافر است زیرا فرض این است که حجت، از عقل، آیات و روایات نزد او قائم شده و حقیقت مکشوف گشته است. قرآن کریم در امثال اینگونه موارد می فرماید: (ما تا حجت را تمام نکرده ایم عذاب نمی کنیم). یعنی اگر حجت تمام شد هیچ مانعی از عذاب علی القاعده وجود ندارد و کسیکه حجت بر او تمام و فکر و اندیشه اش تسلیم گشته ولی قلباً از روی عناد و... تسلیم نمی شود کافر است زیرا کفر نیست مگر پوشاندن حقیقت و داستان شیطان در قرآن نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است: شیطان به خالقیت خدا اعتراف (اعراف / 12)، به قیامت اعتقاد (اعراف / 14) و به مقام انبیاء و عصمت معصومین اقرار داشت (ص / 8283) ولی با این همه قرآن او را کافر خوانده (بقره / 34) چرا چون دلش در برابر درک عقل و آن چه اندیشه اش از حقیقت پذیرفته بود، به ستیزه برخواست و از قبول حقیقت استکبار ورزید و روحش تسلیم نشد و این حالت همان انکار همراه با یقین می باشد حال اگر در میان اهل سنت کسانی که به حقیقت رسیده و مساله امامت را استمرار نبوت دانسته و دلالت آیات و روایات را بر این مساله تمام دانسته، وجود داشته باشد، به اعتقاد ما دچار کفر باطنی هستند ولی چون در ظاهر اسلام را پذیرفته و به احکام ظاهری اسلام عمل می کنند علی الظاهر مسلمانند و احکام ظاهری اسلام بر آنان بار می شود. بر همین اساس فقهاء شیعه نظیر مرحوم شیخ انصاری و دیگران بر طهارت اهل سنت به جز ناصبی ها استدلال هم می کند و می فرماید: (اهل سنت پاک است به دلیل اصل طهارت، نصوص و اجماع، علاوه بر این که آنان مسلمان و ملتزم به نماز و زکات و حج و... هستند و نیز سیره قطعیه از معصومین و اصحاب شان و جمیع مؤمنین بر این بوده که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و طعام و ذبیحه آنان می خورده اند و این امر مقتضای عدم امکان اجتناب از آنان نیز بوده و هست.[6] نتیجه آن که اهل سنت از نظر فقه و کلام شیعه مسلمان هستند و در برخی فرض ها اگر حکم به کفر آنان شده است مراد کفر باطنی است یعنی آنان مرتبه و درجه نهایی اسلام را فاقدند هر چند به ظاهر مسلمان هستند و از مزایای مقررات و احکام دنیوی اسلام بهره مند می باشند و در منابع روایی شیعه از جمله اصول کافی روایاتی را تحت عنوان این باب آورده است که: (با اسلام که همان اداء شهادتین و عمل به فروع دین است دماء، اعراض، اموال و... حرمت می یابد).[7] معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر: 1 شهید مطهری، مجموعه آثار (شرائط تکوینی و شرائط قراردادی)، نشر صدرا، 1381ش، ص336. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: (هر امری که نتیجه اقرار و روح پذیرش حقیقت باشد ایمان است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حق باشد کفر است).[8] -------------------------------------------------------------------------------- [1]. حجرات / 14. [2]. شیخ مفید، محمد، اوائل المقالات، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق، ص48. [3]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375، ج4، ص82. [4]. همان، ج4، ص130. [5]. نحل / 14. [6]. شیخ انصاری، کتاب الطهارة (طبع قدیم)، مؤسسه آل البیت، جز 2، ص351؛ خویی، سید ابوالقاسم، کتاب الطهارة، ج2، ص83. [7]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش، ج2، ص20. [8]. همان، ج2، ص387.
عنوان سوال:

آیا شیعه اهل سنت را کافر می داند؟


پاسخ:

آیا اهل سنت کافر است؟؟؟
آیا وهابیت کافر است؟؟؟

آیا یهودیان کافر اند ؟؟؟

آیا مسحیان کافر اند؟؟؟

آیا آیا آیا ؟؟؟؟؟؟

حد بین کفر و ایمان

دو کلمه اسلام و کفر کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارند که بیان خواهد شد:
1. کافر یعنی کسی که از خدا و رسولش شناختی نداشته و لذا اعتراف به خدای خدا نمی کند.
2. کافر یعنی کسی که از روی عناد و جحود استکبار ورزیده و قلباً تسلیم خدا نبوده و لساناً هم اعترافی ندارد. هر چند فکر و اندیشه اش تسلیم است.
3. کافر یعنی کسی که اعتقاد و باور قلبی ندارد هر چند در زبان اقرار به وحدانیت خدا نموده و در ظاهر به دستورات دینی هم عمل می کند.
اما واژه اسلام به معنای تسلیم بوده (نهج البلاغه، حکمت 125) و دارای مراتب و انواعی است:
1. تسلیم و اسلام ظاهری و زبانی که انسان فقط با زبان به تعلیمات و آموزه های اسلامی معترف باشد درست مثل حریفی که در میدان نبرد شکست خورده، لذا با زبان و یا هر علامتی دیگر می فهماند که تسلیم است و لذا عملاً از فرمان حریف تبعیت می کند در حالی که فکر و اندیشه او، دل و جان او تسلیم نیست، لذا اندیشه اش در فکر این است که چگونه بر حریف چیره شود، عواطف و احساسات او دائماً بر دشمن نفرین می فرستد، این نوع تسلیم منتهای قلمرو زور می تواند باشد.

پاسخ در مقاله ای بسیار مفید

ادامه مطلب

قبل از پاسخ به سئوالات فوق لازم است به این پرسش جواب داده شود که اسلام به کدام یک از معانی خود معیار خروج از کفر و ورود به سلک مسلمانان است؟

دو کلمه اسلام و کفر کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارند که بیان خواهد شد:

1. کافر یعنی کسی که از خدا و رسولش شناختی نداشته و لذا اعتراف به خدای خدا نمی کند.

2. کافر یعنی کسی که از روی عناد و جحود استکبار ورزیده و قلباً تسلیم خدا نبوده و لساناً هم اعترافی ندارد. هر چند فکر و اندیشه اش تسلیم است.

3. کافر یعنی کسی که اعتقاد و باور قلبی ندارد هر چند در زبان اقرار به وحدانیت خدا نموده و در ظاهر به دستورات دینی هم عمل می کند.

اما واژه اسلام به معنای تسلیم بوده (نهج البلاغه، حکمت 125) و دارای مراتب و انواعی است:

1. تسلیم و اسلام ظاهری و زبانی که انسان فقط با زبان به تعلیمات و آموزه های اسلامی معترف باشد درست مثل حریفی که در میدان نبرد شکست خورده، لذا با زبان و یا هر علامتی دیگر می فهماند که تسلیم است و لذا عملاً از فرمان حریف تبعیت می کند در حالی که فکر و اندیشه او، دل و جان او تسلیم نیست، لذا اندیشه اش در فکر این است که چگونه بر حریف چیره شود، عواطف و احساسات او دائماً بر دشمن نفرین می فرستد، این نوع تسلیم منتهای قلمرو زور می تواند باشد.

2. نوعی دیگر از تسلیم مسخر شدن فکر و اندیشه است که فقط با استدلال و منطق می توان عقل طرف را تسخیر و او را وادار به تسلیم نمود و این کار به هیچ وجه از قوه قهریه ساخته نیست به همین جهت فرموده است اکراهی در دین نیست.

3. تسلیم قلب و آن عبارت از تسلیم شدن سراسر وجود انسان است که همراه با نفی هرگونه جُحود و عناد است این مرتبه از تسلیم همان ایمان و منتها درجه تسلیم می باشد.

از بررسی موارد و مراتب تسلیم و کفر این نتیجه به دست می آید که حتی اگر اندیشه کسی در مقابل منطق اسلام سر فرود آورده و تسلیم باشد ولی او از روی تعصب و لجاجت و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نرود و روحش متمرد و طاغی و فاقد تسلیم باشد؛ فاقد ایمان خواهد بود زیرا بین مرتبه اول تسلیم که همان اسلام ظاهری است و مرتبه نهایی آن که ایمان و اعتقاد قلبی است فرق وجود دارد.

قرآن کریم می فرماید: (عرب های بادیه نشین گفتند: (ایمان آوردیم) بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید اسلام آوردیم اما ایمان هنوز وارد قلب های شما نشده است...).[1]

چون در اسلام ظاهری تصدیق قلبی معتبر نیست ولی حقیقت ایمان که همان تسلیم جان در برابر خدا و رسولش بوده و در اصول و فروع دین لحاظ شده، بدون باور قلبی اصلاً معنی ندارد. شیخ مفید از علمای امامیه بر تفاوت ایمان و اسلام یعنی مرتبه اول و سوم تسلیم، ادعای اتفاق علما را کرده است.[2]

امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر آیه ای که به آن اشاره شد فرموده است: (هر کس گمان کند که عرب های بادیه نشین ایمان آورده بودند یقیناً دروغ گفته است و هر کس گمان ببرد که مسلمان نبودند دروغ گفته است).[3]

با توجه به مطالب یاد شده و موارد استعمال هر یک از دو کلمه کفر و اسلام، می توان گفت اسلامی که معیار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان می باشد همان مرتبه اول اسلام است و آن را این گونه می شود توضیح داد که اسلام عبارت از اظهار التزام به اصل توحید، رسالت، معاد و نیز قرآن و آن چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است می باشد و در این التزام اداء شهادتین به منزله شناسنامه و تعهد تابعیت به شمار می رود و عمل به فروع دین وظیفه مسلمانی و نشانه وفاداری به آن تابعیت و تعهد است. و بر پایه آن تعهد و این اعمال نظام جامعه اسلامی پدیدار می گردد و هر کسی به ظواهر اسلام پایبند باشد مسلمان به حساب می آید.

پس اسلام ظاهری شکل قانونی دارد و در قوانین موضوعه آن که مربوط به زندگی دنیوی مسلمانان است الزاماً یک سلسله شرایط قراردادی باید رعایت شود و از این نظر هرگاه کسی شهادتین بر زبان بیاورد مسلمان شناخته می شود و از مزایای ظاهری و دنیوی اسلام استفاده می کند و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می گردد یعنی خون، عرض، مال و... او احترام می یابد و دیگر مسلمانان ملزم اند با او معامله مسلمانی را بکنند هر چند از جهت واقع و مرتبه سومی که برای اسلام برشمردیم همان شخص ممکن است نسبت به هیچ یک از تعلیمات اسلام حتی وحدانیت خدا و رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقادی نداشته باشد نظیر منافقین. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به منافقانی که بهره ای از ایمان نداشتند ولی همه مقررات ظاهری اسلام را رعایت می کردند هیچ مجازاتی انجام نمی داد و آنان را جزو جامعه اسلامی به شمار می آورد.

در روایتی از امام صادق علیه السلام در همین رابطه این گونه می خوانیم: (چه بسیارند کسانی که مؤمنین به حسب ظاهرشان گواه ایمان آنان است و احکام مؤمنان بر آنان جاری می شود ولی نزد خدا کافرند).[4]

با توجه به مطالب یاد شده در پاسخ سئوال پرسشگر محترم باید گفت اختلاف محوری شیعه و سنی بر سر برخی مسایل کلامی و فقهی و در این دو زمینه است و اهل سنت امامت را به معنایی که شیعه قائل است منکر می باشد و این انکار در صورتی که از روی جحود و نیز تقصیر نباشد بلکه صرف عدم اعتراف به حقیقت و از روی قصور و جهل و نرسیدن به حقیقت باشد مورد عفو است و هیچ محذوری ایجاد نمی کند و روی همین جهت شیعیان به دیده دوستی و برادری به برادران اهل سنت می نگرند و آنان را قربانی نیرنگ یک عده خاصی می دانند که از تحقیق و مطالعه تاریخ گذشته مسلمانان منع می کند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود همان تاریخی که قامت راست و کج گذشتگان را نشان می دهد.

اما اگر انکار حقیقت همراه با یقین به آن باشد و کسی بحث امامت را قرآنی و از موضوعات ماجاء به الرسول بداند به گونه ای که ادله ای از کتاب و سنت آن را ثابت کند، چنین کسی از نظر قرآن که می فرماید: (آیات خدا را در حالی که یقین به آن داشتند انکار کردند).[5] کافر است زیرا فرض این است که حجت، از عقل، آیات و روایات نزد او قائم شده و حقیقت مکشوف گشته است.

قرآن کریم در امثال اینگونه موارد می فرماید: (ما تا حجت را تمام نکرده ایم عذاب نمی کنیم). یعنی اگر حجت تمام شد هیچ مانعی از عذاب علی القاعده وجود ندارد و کسیکه حجت بر او تمام و فکر و اندیشه اش تسلیم گشته ولی قلباً از روی عناد و... تسلیم نمی شود کافر است زیرا کفر نیست مگر پوشاندن حقیقت و داستان شیطان در قرآن نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است:

شیطان به خالقیت خدا اعتراف (اعراف / 12)، به قیامت اعتقاد (اعراف / 14) و به مقام انبیاء و عصمت معصومین اقرار داشت (ص / 8283) ولی با این همه قرآن او را کافر خوانده (بقره / 34) چرا چون دلش در برابر درک عقل و آن چه اندیشه اش از حقیقت پذیرفته بود، به ستیزه برخواست و از قبول حقیقت استکبار ورزید و روحش تسلیم نشد و این حالت همان انکار همراه با یقین می باشد حال اگر در میان اهل سنت کسانی که به حقیقت رسیده و مساله امامت را استمرار نبوت دانسته و دلالت آیات و روایات را بر این مساله تمام دانسته، وجود داشته باشد، به اعتقاد ما دچار کفر باطنی هستند ولی چون در ظاهر اسلام را پذیرفته و به احکام ظاهری اسلام عمل می کنند علی الظاهر مسلمانند و احکام ظاهری اسلام بر آنان بار می شود.

بر همین اساس فقهاء شیعه نظیر مرحوم شیخ انصاری و دیگران بر طهارت اهل سنت به جز ناصبی ها استدلال هم می کند و می فرماید: (اهل سنت پاک است به دلیل اصل طهارت، نصوص و اجماع، علاوه بر این که آنان مسلمان و ملتزم به نماز و زکات و حج و... هستند و نیز سیره قطعیه از معصومین و اصحاب شان و جمیع مؤمنین بر این بوده که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و طعام و ذبیحه آنان می خورده اند و این امر مقتضای عدم امکان اجتناب از آنان نیز بوده و هست.[6]

نتیجه آن که اهل سنت از نظر فقه و کلام شیعه مسلمان هستند و در برخی فرض ها اگر حکم به کفر آنان شده است مراد کفر باطنی است یعنی آنان مرتبه و درجه نهایی اسلام را فاقدند هر چند به ظاهر مسلمان هستند و از مزایای مقررات و احکام دنیوی اسلام بهره مند می باشند و در منابع روایی شیعه از جمله اصول کافی روایاتی را تحت عنوان این باب آورده است که: (با اسلام که همان اداء شهادتین و عمل به فروع دین است دماء، اعراض، اموال و... حرمت می یابد).[7]

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

1 شهید مطهری، مجموعه آثار (شرائط تکوینی و شرائط قراردادی)، نشر صدرا، 1381ش، ص336.

امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:

(هر امری که نتیجه اقرار و روح پذیرش حقیقت باشد ایمان است و هر چیزی که نتیجه

روح عناد و سرپیچی از حق باشد کفر است).[8]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. حجرات / 14.

[2]. شیخ مفید، محمد، اوائل المقالات، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق، ص48.

[3]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375، ج4، ص82.

[4]. همان، ج4، ص130.

[5]. نحل / 14.

[6]. شیخ انصاری، کتاب الطهارة (طبع قدیم)، مؤسسه آل البیت، جز 2، ص351؛ خویی، سید ابوالقاسم، کتاب الطهارة، ج2، ص83.

[7]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش، ج2، ص20.

[8]. همان، ج2، ص387.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین