سلام/ قسمت، به هر معنی که در ذهن شماست، سهم بسیار ناچیزی در سرنوشت شما دارد و در مورد ازدواج هم سهمش کمتر و کمتر است. راستی فکر نمی کنید اگر همه ازدواج ها بر مبنای قسمت -به معنی اراده ی پروردگار- انجام می شد آن وقت از لحاظ شرع کسی حق طلاق نداشت! چون مخالفت با اراده و امر الهی بود در صورتی که اختیار انتخاب همسر و ازدواج هر کسی را خدا به خودش داده! - شما از چه چیز ناامید می شوید ؟ - چرا حوصله ادامه زندگی را ندارید ؟ - از زندگی چه می خواهید که نداشتن آن این گونه ناامیدتان می کند ؟ - خود شما چه ثمر و خدمتی به خانواده، اطرافیان و جامعه تان داده اید؟ که با کوچکترین ناکامی، از دیگران طلبکار و از زندگی ناامید شده اید؟ * از امروز بیشتر به این چیزها فکر کنید و ببینید چه چیزهایی را می توانید به دیگران اهدا کنید؟ ان شاءالله در تعامل سازنده، بامحبت، مفید و رضایت بخش با دیگران؛ امید و نشاط و آینده روشن به سراغتان می آید .
با سلام من در حضور جوانان سمنان بودم و از بیانات شما هم خیلی استفاده کردم ولی جواب سوالمو نگرفتم و حالا خواهش می کنم بعد از مطالعه سوالم جوابمو بدهید ممنونم من 23 سال دارم و خواستگارم زیاد دارم ولی همه تا یه مرحله یا 2 3 مرحله هم می خوره خیلی نا امید شدم و حوصله ادامه زندگی هم ندارم و اون روز توی سالن شما گفتید قسمت وجود ندارد و منو نا امید کردید. آخه چرا قسمت وجود نداره خواهش می کنم جوابمو بدید خیلی این موضوع فکرمو درگیر کرده ممنونم ممنونم خدا نگهدار
سلام/ قسمت، به هر معنی که در ذهن شماست، سهم بسیار ناچیزی در سرنوشت شما دارد و در مورد ازدواج هم سهمش کمتر و کمتر است.
راستی فکر نمی کنید اگر همه ازدواج ها بر مبنای قسمت -به معنی اراده ی پروردگار- انجام می شد آن وقت از لحاظ شرع کسی حق طلاق نداشت! چون مخالفت با اراده و امر الهی بود در صورتی که اختیار انتخاب همسر و ازدواج هر کسی را خدا به خودش داده!
- شما از چه چیز ناامید می شوید ؟
- چرا حوصله ادامه زندگی را ندارید ؟
- از زندگی چه می خواهید که نداشتن آن این گونه ناامیدتان می کند ؟
- خود شما چه ثمر و خدمتی به خانواده، اطرافیان و جامعه تان داده اید؟ که با کوچکترین ناکامی، از دیگران طلبکار و از زندگی ناامید شده اید؟
* از امروز بیشتر به این چیزها فکر کنید و ببینید چه چیزهایی را می توانید به دیگران اهدا کنید؟
ان شاءالله در تعامل سازنده، بامحبت، مفید و رضایت بخش با دیگران؛ امید و نشاط و آینده روشن به سراغتان می آید .
- [سایر] با سلام خدمت استاد گرامی آقای مرادی . این دفعه دومی است که من درد دلهامو برای شما می نویسم اما گویا دفعه ی قبل یا گفته های من به دست شما نرسیده و یا جواب شما به من ارسال نشده. ازتون خواهش میکنم مشکل من رو پخش نکنین و حتی اشاره ای هم تو برنامه های تلویزیونی یا جاهای دیگه نکنین. من دختری 20 ساله هستم... ...خصوصی... حالا سوالم از شما اینه [1]که من به خاطر کاری که کردم اون دنیا چقدر باید عذاب بکشم [2] وآیا خدا بعد از این ارتکاب گناه از طرف من به دعاها یا خواسته های من یا اصلا به خود من توجهی میکنه یا نه منو رها کرده؟ [3] و ایا این درسته که من ایشونو از خدا بخوام یا نه؟ [4] سوال بعدیم اینه همه بهم میگن این رابطه فایده ای نداره اگر آخر این رابطه ها به ازدواج ختم بشه بعد از ازدواج علاقه از بین میره و به جدایی میرسه و این خیلی منو میترسونه . ازتون خواهش میکنم یه راهی پیش پام بذارین و کمکم کنین من واقعا درمونده شدم و قدرت تصمیم گیریمو از دست دادم. آقای مرادی نمی دونین چه عذابی می کشم همش فکر میکنم[5] خدا برای کاری که کردم یه روز یه بلایی سرم میاره یا ازدواجم حتماً با یه شکست همراه . فکر میکنم وقتی با خدا حرف میزنم اصلاً توجهی نمی کنه و من رو به حال خودم رها کرده . از توجه شما بینهایت ممنونم ... بازم ازتون ممنونم . خواهش میکنم جواب منو زودتر بدین من نابود شدم . خدا حافظ.
- [سایر] سلام من یک نقطه ضعف بزرگ تو زندگیم دارم که هر لحظه ممکنه یکی از روی حسادت و تمسخربه روم بیاره و قصد داشته باشه ابروی منو ببره خصوصا توی دانشگاه الان این فکر به صورت یک وسواس فکری درآمده که هر لحظه فکر میکنم یک نفر قصد بی آبرویی منو داره. گرچه برای من این بی آبرویی اصلا مهم نیست و این شجاعت رو دارم که هر لحظه هر کسی تو هر شرایط ومکانی منو بی آبرو جلوه بده .الان زیر نظر روانپزشکم و دارم دارو مصرف میکنم. سوال من اینه بعد از چند ماه فکر نکردن به این موضوع میتونم ذهنمو در دست بگیرم که دیگه ضمیر نا خود آگاه منو اذیت نکنه چون ممکنه واقعا یه روزی یک نفر جلو یک جمعی منو بی آبرو کنه. من چیزی حدود 15 روزه که رفتم پیش روانپزشک میتونم بگم خصوصا الان 3 روزیه که حملات فکری من به 2 یا 3 مرتبه در شبانه روز رسیده که دیگه راجع بهش فکر نمیکنم خیلی خوبم خدا رو شکر .خلاصه سوال آیا من میتونم روزی نسبت به این فکر مقاوم بشوم ؟ تا کی روند فکر نکردن را باید ادامه داد؟(2ماه 3ماه یکسال) به لحاظ علمی و ساختار ضمیر ناخود آگاه و روان آدمی جواب این حقیر را بدهید لطفا خیلی کلی و خوب بدون خلاصه راهنماییم کنید جواب این مشاوره را تو رو خدا کمتر از 24 ساعت به من بدهید . با تشکر از همکاری صمیمانه شما در پناه خدا همواره برقرار و سلامت باشید.
- [سایر] سلام/خیلی خیلی خیلی...ممنونم کی میگه همیشه امیدوار باش من هروقت کاملا نا امید میشم جواب میگیرم. بگذریم. روی چشمام دوباره سوالام و تکرار میکنم توی اولین پیامم پرسیدم میشه به دوستای دیگم کمک کنیم و درباره حرفای بقیه هم نظر بدیم یا فقط شما مجاز به جواب دادن هستید و ما فقط طرف صحبتمان باید شما باشد؟البته این سوال ارزش این همه پیگیری را نداشت و من سکوت شما را به پای جواب رد گذاشتم و سوال خودم را پرسیدم که دوباره هم تکرار می کنم که اگه منت گذارید و جواب بدید ممنون میشم.من تا اونجایی که بتونم صحبتاتون را پیگیری میکنم و عمل.شما یه بار گفتید برای برقراری رابطه خوب با خدا یه راه اینه که قبل نمازمون با خدا حرف بزنید اما درست میشه بگید راه دوم چیه با این کار فقط یه ذره درست میشه بقیه اش چی؟یه سوال دیگه اینکه چه جوری به مرگ فکر کنیم تا زندگیمون مختل نشه من یه مدتی بود وقتی به این مساله فکر میکردم-مخصوصا شبا- آن چنان میترسیدم که دیگه نمیتونستم دست به هیچ کاری بزنم به خاطر همین دیگه بهش فکر نکردم به خاطر همینم خیلی توی زندگی مادی غرق شدم و همین داره اذیتم میکنه آخه همه زندگی که این دنیا نیست. ولی اون مساله ای که اون جوری برا جوابش التماس کردم اینا نبود فعلا بیخیال اون موضوع شدم اگه دوباره گریبان گیرم شد مزاحمتون میشم. بازم ممنون که جواب دادید و پوزش از اینکه ضابطه دهمی را رعایت نکردم شما اینبار چشم پوشی کنید قول میدم تکرار نشه تابعد...
- [سایر] با سلام من 31 سال دارم و دارای مدرک تحصیلی دکتری شیمی و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد هستم .من برای کارم مجبورم 2- 3روز در هفته به شهرستان برم. مدتی پیش آقایی به خواستگاری من آمد و گفت که در مساله ازدواج فقط خودش تصمیم میگیره و کسی دخالتی تو نظرش نداره و تمام شرایط منو قبول کرد من هم بعد از تحقیق بهش جواب مثبت دادم و ما دوماه با هم به صورت تلفنی و گاهی به صورت حضوری باهم رابطه داشتیم و در این مدت واقعا به این آقا علاقه مند هم شدم. بعد از 2 ماه این آقا خانوادش را به منزل ما آورد و بعد از اون اعلام کرد که خانوادش موافق نیستند و خیلی راحت من را رها کرد و رفت . بعد ازاین قضیه من واقعا روحیه ام را از دست دادم و فکر میکنم همه راهها به روم بسته است. حس می کنم هر چه دعا میکنم خدا جوابمو نمیده اعتماد به نفسم را هم کاملا از دست دادم و حوصله هیچ کاری را هم ندارم این موضوع حتی روی کارم هم تاثیر منفی گذاشته و و نمیدونم چکار کنم هرکاری برای فراموش کردن این مساله هم میکنم فایده نداره و تمام ذهنم با این موضوع اشغال شده در حالیکه قبل از حضور این آقا در زندگی من حس می کردم در اوج موفقیت هستم. فقط از شما یک مشاوره و راهنمایی میخواهم. با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خیلی خیلی خیلی فوری و جدی الآن عصر جمعه و انتظار منتظران ظهور اجرتان با صاحب این وقت.میدونم سرتون خیلی شلوغه ولی خواهش میکنم منو مورد لطف خودتون قرار بدید و به پیامی که چند روز پیش هم در مورد شوهرم دادم جواب بدید 1_ 21 سالمه 2_شوهرم 23 سالشه 3_خیلی متوقع،عصبی،تند،بد دهن ،بد اخلاق،مغرور وهمیشه لقمه حاضر میخواد و خیلی ویژگی های دیگه 4_نزدیک به 2 ساله عرسی کردیم 5_تا به حال 5 شغل عوض کرده! 6_با کوچکترین ناراحتی سراغ سیگار میره 7_ظاهر مذهبی داره اما فیلم مبتذل و موسیقی حرام گوش میده 8_شوهرم و خانوادش اهل آداب معاشرت و اصلا اجتماعی نیستند،تضاد فرهنگی،مذهبی،فکری و خانوادگی شدید داریم 9_پدر شوهرم 5ساله فوت شده و با مادر شوهرم در یک ساختمان زندگی میکنیم 10_صبرم تموم شده و دارم افسردگی میگیرم 11_بهم میگن بچه دار بشم درست میشه ولی نه من نه شوهرم امیدی نداریم که با بچه درست بشه 12_مدام توی دعوا میگه بیا از هم جدا بشیم،با این حال که صبری برام نمونده اما از طلاق میترسم چون خونه بابام 3 بار اقدام به خودکشی نا فرجام داشتم (به خاطر رفتار پدر و مادر بی احساس و بی محبت و خشک مذهبی)در کمال تعجب باید بگم یکی یه دونه تشریف دارم!!!!!!!! 13_شوهرم توی دعوا یکبار چاقو کشید و دفعات دیگه وسیله پرت میکنه 14_شما رو به این وقت عزیز جواب بدید،چکار کنم؟ نه میخوام به خونه بابام برگردم نه به این زندگی ادامه بدم. دوران عقد یکبار با شوهرم خدمت آقای سرلک،مرکز مشاورتون اومدیم(حدود 2 سال پیش) 15_مجددا از وقتی برام میگذارید تشکر میکنم،دعا گوی شما هستم.
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] جناب آقای مرادی سلام اول اینکه ممنونم از شما و بعضا سخنرانیهاتون را پیگیری میکنم دوم اینکه مشکلی داشتم و خواهش میکنم پاسخم را بدهید. من خانمی هستم 31 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد، هشت سال هست که ازدواج کرده ام. همسرم 33 ساله ، دارای مدرک کارشناسی ارشد. من و همسرم اشتراکات عقیده ای و مذهبی زیاد داریم، و تنها در بعضی موارد آنهم جزئئ با هم اختلاف نظر داریم که کنار آمده ایم با هم، من خودم اهل نماز و شرعیات هستم و حجاب دارم . خانواده ام هم همینطور و مادرم هم حجاب دارند، اما دو خواهر کوچکتر از خودم ، 22و 23 سال دارم که آنها حجاب را دوست ندارند ، یا حداقل الان دوست ندارند، منظورم توی این سن، به اجبار خانواده روسری نصفه نیمه سر میگذارند، اما به هیچ وجه بی حیایی نمیکنند، یعنی فقط موهایشان بیرون است ، و بعضا ناخنهایشان لاک دارد، دوست پسر ندارند و دخترهایی جدی هستند ،من خدا شاهده چند بار به ایشان تذکر داده ام. اما شوهر من با این قضیه مشکل دارد، هر وقت با خواهرهایم بیرون میرویم، بعدش درگیری داریم ، حتی میگوید اینها از لج من لاک میزنند و روسریشان فرق سرشان است! زندگی را به من زهر کرده است! میگوید دیگر با خواهرهایت بیرون نمیروم، آنها باید با من که بیرون میروند حجاب را رعایت کنند! حال پرسش من این است: 1- آیا این روش امر به معروف و نهی از منکر است؟ 2- آیا اصلا همسر من حق دارد که راجع به حجاب خواهرهای من نظر بدهد؟ و به خاطر این مسئله زندگی را بر من تلخ کند؟ 3- برخورد من باید چگونه باشد؟ جناب آقای مرادی خواهشمندم که پاسخ مرا بدهید، بدجور درگیر این موضوع شده ام. یک دنیا ممنونم. پیشاپیش نوروزتان مبارک و با آرزوی سالی خوش و پر توفیق.
- [سایر] با سلام خدمت شما و تشکر از اینکه به سوالات ما پاسخ می دهید نمی دونم که از کجای مشکلم باید بگم فقط اینو می دونم که من خیلی بدم. من همین امروز با مادر و پدرم دعوایم شد البته موضوع جدیدی نیست. میدونم که در هر شرایطی من مقصرم چون دینمون گفته ولی دیگه خسته شدم. مامانم میگه تو از سه سالگیت با من لجبازی می کردی و به خاطر دوستات جلوی من می ایستادی. هر چی بهشون میگم آخه مگه بچه سه ساله چیزی میفهمه گوش نمیدن. من سال 82 شهرستان دانشگاه قبول شدم و رفتم وقتی برگشتم مشکلات ما چندین برابر شده بود و تا الان هم ادامه داره مامانم میگه یزد منو خراب کرده ولی من میگم تربیت 22 سال یک طرف و تربیت 2 سال یک طرف. پس تربیت اونا مشکل داشته . وقتی مامانم تو چشمای من نگاه می کنه و منو نفرین می کنه چرا من باید دوسش داشته باشم سر هر موضوعی که دعوا میشه من نفرین میشم .دیگه خسته شدم و تحمل هیچ چیزی رو ندارم. فقط از شما می خوام به من جواب بدین که بچه سه ساله می تونه از روی عقل با مادرش سر دوستاش لجبازی کنه یا یه کمبودی باعث این موضوع میشه. دوم اینکه من 2 سال رفتم شهرستان به قول مامانم سرکش شدم اون نباید یه کاری می کرد اعتماد من بهشون جلب بشه نه اینکه با دعوا و نفرین و نکته سنج شدن هر روز منو از خودش دورتر کنه. امروز به من میگه برو برای خودت یه زندگی مستقل درست کن . آخه آدم به دختر جوونش این حرفو میزنه؟ وقتی هم که گفتم باشه میرم بابام عصبانی شد و گفت دیگه حق ندارم برم سر کار البته از دبستان تا من کار اشتباهی میکردم کیف و کتابم جمع میشد و دیگه نباید می رفتم مدرسه دیگه عادت کردم. من هم بد میکنم ولی نه اونقدر. اونام خیلی نسبت به من نکته سنجی می کنن من هم دیگه خسته شدم. این یک اپسیلون از حرفای منه ببخشید که وقتتون را گرفتم
- [سایر] سلام سلام سلام راستش من حدود 2 ساله که تو هر شبکه و برنامه ی تلویزیونی صحبت های شما رو دنبال می کنم یه جورایی احساس می کنم اسلامی رو که شما ازش صحبت می کنید خیلی خیلی قشنگ تر از اون اسلامیه که از وقت تولدم تا الان شنیدم من 18 سالمه و امسال کنکوری ام. از دورانی که به سن تکلیف رسیدم متوجه نبودم که باید چی کار کنم و دینم رو رعایت کنم فقط و فقط از اسلام حجابش رو فهمیدم . خانواده ی ما خیلی مذهبی اند . ولی یه جوریی حس می کنم همش ظاهره . دروغ و غیبت و تهمت و ... واسشون آبه خوردنه . نماز شب می خونن ولی دله خیلی هارو می شکنن. خسته شدم از این شهر و مردماش که فقط اسمشون مسلمونه بازم به خانواده ی من که لااقل ظاهر دین رو دارن ! وقتی به سیمای گناه آلود تهران نگاه می کنم واقعا نمی دونم چه جوری جواب امام زمانم رو بدم ... از این حرفای تلخ می گذرم و به قسمت تلخ ترش می رسم تلخی داستان زندگی من اینجاست که من 9 سال از زندگی ام که باید به خاطر همه چیز شکر خدام رو می کردم ، بی اعتنایی کردم و نماز نخوندم نه اینکه اصلا نخونده باشم ولی یه ماه هم پشت سرهم نخوندم راستش می خوام توبه کنم توبه از همه ی گناهایی که کردم و جز من و خدام کسی نمی دونه ولی نمی دونم چه جوری ! نمی دونم چطوری توبه کنم که دیگه تو این منجلاب نیوفتم امیر المومنان حضرت علی علیه السلام در باره ی توبه فرمودن : توبه چند مرحله دارد 1-پشیمانی از گذشته 2-تصمیم بر عدم بازگشت به گناه 3-بجا آوردن حقوق ضایع شده از مردم ( حق الناس ) 4-بجا آوردن حقوق حقه ی خداوند ( حق الله ) که همان حق اطاعت و بندگی است 5-باید با حزن و اندوه گوشت های روییده از گناه آب شود و پوست به استخوان بچسبد تا گوشتی تازه روییده شود. 6- انسان توبه کار باید سختی و مشقت عبادت را به تن بچشاند همانطور که لذت و شیرینی گناه را به بدنش چشانده بود . نمی دونم چه جوری این کارا رو بکنم از شما کمک می خوام یه جورایی هر کاری شما بگین بکنم می کنم و حرفاتون واسم حجته راستش من از روی خدام شرمنده ام نمی دونم چه جوری می تونم برگردم سمتش با این همه گناه و آلودگی دنیا یه نسخه واسم بپیچین که خوب شم. ازتون خیلی ممنونم من رو هم مثل خیلی های دیگه که به زندگی برگردوندین برگردونید راستی شب تاسوعا توی مسجد الهادی سخنرانی تون محشر بود از ساعت 7 شب منتظرتون بودم ... منتظر جواب شما میمونم می دانم در این آمد و رفت ها باید نیامده رفت نیومده رفتیم
- [سایر] سلام آقای مرادی امیدوارم الان که دارین پیام من می خونید حالتون خوب باشه ( البته انشاالله که همیشه حالتون خوب باشه } نوشتین کوتاه پس منم می رم سر حرفام : آقای مرادی من از دست خودم کلافم& خستم&آخه پس کی این زندگی تموم میشه . واقعا بی معنی واسه چی داریم زندگی می کنیم ؟ واسه چی داریم کار می کنیم درس می خونیم ؟ تا کی این روزها همین طور تکرار میشن ؟ کی راحت میشیم ؟ زندگی برای من خیلی سخت می گذره . از این که جلوی چشمات زندگی که با تمام امید می خوایی سرپا نگهش داری به ... هم بدونی این زندگی چطور داره فنا میشه و کی داره بهش آتیش می زنه ولی اجازه حرف زدن و دفاع از مسائل شخصیتم نداشته باشی تو زندگیم عین کسی شدم که دست و پا و دهنش بستن و انداختنش تو یه استخر آب و میگن حالا اگه هنر داری شنا کن . شدم عین سگ .دیدن سگای خونگی چطور مطیع صاحبانشون هستن ؟ غیر اونا اجازه هیچ کاری ندارن اگه اونا بخوان میره گردش اگه اونا بخوان میره بازی وووووو زندگی من و خانوادم عمو و زن عموم دارن به باد میدن تو هر کاری دخالت میکن من الان 23 سالم و دانشجوی سال آخر کارشناسیم ولی خوب یادم که عموم اجازه نمی داد من درس بخونم همون کلاس چهارم من می خواستن از مدرسه در بیارن تا بچه هاشون نگه دارم چیزی که برام غیر قابل قبول اینه که چرا پدر و مادرم اینقدر گوش به حرف اون موجودات آدم نما می کنن هر خواستگاری که در خونمون می زنه زن عموم با گفتن حرفایی که هر کسی با شنیدنش شاخ در میاره می ذاره مبره ( من هیچ وقت کاری نکردم که پیش خدا رو سیاه باشم و ازطرفی من منتظر این نیستم که کسی بیاد دستم بگیره و ببره تا خوشبختم کنه من تو زندگیم برای همه ی اون چیزای نداشته خدام داشتم ولی نمی تونم اجازه بدم که بعد این همه سال با احترام آبرو زندگی کردن هر ناکسی من بد نام کنه . خیلی اتفاقات هست برای نوشتن ولی می دونم زیاد میشه و حوصله ی شما هم سر میره فقط یه خواهشی دارم برام ننویسین که با پدر و مادرت حرف بزن و بپرس چرا ؟ چون فایده نداره من تقریبا هر راهی امتحان کردم جز خودکشی اونم می خواستم بکنم که خدا بد جوری زد رو دستم پس دیگه به فکرش نیستم )