در اغلب موارد والدین انسان بهترین سرنوشت را برای فرزندانشان آرزو می کنند و خواهان خوشبختی آنان هستند، یکی از عللی که اذن پدر در ازدواج دختر باکره شرط شده است همین مطلب است. [1] حتما پدر ایشان برای مخالفت با ازدواج شما دلائلی دارد و بسیار بعید است که بدون دلیل مخالفت کند. بله در شرایط نادر، احتمال مخالفت بدون دلیل پدر وجود دارد لذا مراجع محترم تقلید در این باره می گویند: اگر دختر باکره بالغه رشیده بخواهد با کسی ازدواج کند و پدر و جدّ پدری اجازه نمیدهند، چنانچه ممانعت ایشان بدون رعایت مصلحت دختر میباشد، اجازه آنان لازم نیست.) [2] البته توجه داشته باشید که تشخیص این مصلحت بر عهده دختر و پسر نیست بلکه بزرگان فامیل یا اشخاصی که صاحب نظرند و یا دادگاه صالحه می تواند به این مصلحت حکم کند. [1] برای دیدن مطالب تکمیلی درباره اذن پدر در ازدواج دختر به سؤالات 6998 (سایت: 7108) (ازدواج موقت بدون اذن پدر)، همین سایت مراجعه کنید. [2] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج2، ص: 458 و 459، ( این حکم نظرحضرات آیات زنجانی،مکارم شیرازی،فاضل لنکرانی،نوری همدانی، بهجت،سیستانی است.)
علاقمند به یک دختر هستم، حدود چند سال ایشان هم به من علاقه دارد ولی پدر ایشان با اینکه می داند ما به هم علاقه داریم اجازه ازدواج را بدون هیچ دلیلی نمی دهدو حالا دختر بنده خدابرای اینکه پدر مورد حمله قلبی واقع نشود قصدازدواج با من را ندارد و جواب خود را بر خلاف میل باطنی نه می گوید. این حکمش در اسلام چیست که پدری بدون دلیل جواب منفی می دهد وچه کار باید کنم؟
در اغلب موارد والدین انسان بهترین سرنوشت را برای فرزندانشان آرزو می کنند و خواهان خوشبختی آنان هستند، یکی از عللی که اذن پدر در ازدواج دختر باکره شرط شده است همین مطلب است. [1] حتما پدر ایشان برای مخالفت با ازدواج شما دلائلی دارد و بسیار بعید است که بدون دلیل مخالفت کند. بله در شرایط نادر، احتمال مخالفت بدون دلیل پدر وجود دارد لذا مراجع محترم تقلید در این باره می گویند: اگر دختر باکره بالغه رشیده بخواهد با کسی ازدواج کند و پدر و جدّ پدری اجازه نمیدهند، چنانچه ممانعت ایشان بدون رعایت مصلحت دختر میباشد، اجازه آنان لازم نیست.) [2] البته توجه داشته باشید که تشخیص این مصلحت بر عهده دختر و پسر نیست بلکه بزرگان فامیل یا اشخاصی که صاحب نظرند و یا دادگاه صالحه می تواند به این مصلحت حکم کند.
[1] برای دیدن مطالب تکمیلی درباره اذن پدر در ازدواج دختر به سؤالات 6998 (سایت: 7108) (ازدواج موقت بدون اذن پدر)، همین سایت مراجعه کنید. [2] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج2، ص: 458 و 459، ( این حکم نظرحضرات آیات زنجانی،مکارم شیرازی،فاضل لنکرانی،نوری همدانی، بهجت،سیستانی است.)
- [سایر] با سلام بنده با دختری از طریق اینترنت آشنا شدم که 4 سال از من بزرگتر است و در شهر دیگری زندگی می کند. آشنایی ما به حدی شد که هم او و هم من مسئله را به خانواده گفتیم اما من چیزی از سن نگفتم (راستش خودم هم تازه فهمیدم). گرچه هنوز آشنایی تنها از طریق اینترنت است اما ما به هم علاقه مند هستیم ولی میخواستم بدانم که آیا اختلاف سنی ما مشکلی ایجاد نخواهد کرد؟ چون وقتی از نزدیک همدیگر را ببینیم دیگر شکستن ارتباط بسیار مشکل است. و سوال دوم اینکه آیا این علاقه در صورتی که به ازدواج منجر نشود در زندگی من تاثیر منفی نخواهد داشت. من 27 ساله و فعلا تنها در شهری دور از خانواده برای تحصیل هستم. با تشکر از جواب شما.
- [سایر] سلام ، پدری هستم 41 ساله که دیشب آخرالزمان را به چشم خود دیدم،وقتی که همسرم گفت که دختر بزرگم او را زده !. ما دو دختر داریم که من از آنها به عنوان هابیل و قابیل یاد می کنم. دختر کوچک 12 سال دارد و به واقع فرشته رحمت خدا در خانه ما است. تا به حال نماز و روزه قضا ندارد ، قرآن و ادعیه اش قطع نمی شود، بسیار راستگو و درستکار است و احترام به پدر و مادر را کاملا\"به جا می آورد و حقیقتا\" بوی بهشت خدا رو می دهد. دختر بزرگم 20 سال دارد ، قد بلند و درشت هیکل ، وقیح و بی حیا ، بی شرم و پررو ، درغگو در حد اعلاء ، گاها\" دزد و خلافکاری کوچک که بسیار مستعد خلاف های بزرگ است ، نترس و جسور ، بی احترام و حرمت شکن ، متنفر از مادرش تا حد آرزوی مرگ اور که بارها به زبان آورده ، از فحاشی ابایی ندارد ، بسیار حسود به خواهر و مادرش و علاقه مند به پدر . بی اعتقاد و بی نماز بی اعتماد. بارها در ذهنم تصمیم به کشتنش را کرفتم یا از خانه بیرونش کنم. از خدا و آبرویمان می ترسم. به خاطر خدا راهنماییمان کنید. فردا عید ولایت است و ما غمگین و افسرده و محتاج عنایت خداوندیم. ای مسلمان! آقای شهاب مرادی ! به حرمت خدا و رسولش بگویید چه کنیم. یا ارحم راحمین ، ما را به اولاد ناصالح مجازات مکن! یا ستارالعیوب !
- [سایر] بیش از یک سال با دختری شیعه ارتباط و علاقه داشتم، البته خودم بر کیش و مذهب دیگری هستم. ما یک بار ارتباط جنسی داشتیم و بعد از آن دیگر نه، در نتیجه او الان باکره نیست. روزی او داستانش را به پدرش گفت و پدرش ممانعت کرد که دیگر با من تماس داشته باشد. ما می خواهیم ارتباط جنسی بیشتری در قالب متعه داشته باشیم، اما من نمی توانم این را از پدرش بخواهم چون می دانم پاسخ اش منفی است، ولی آن دختر می گوید در صورتی به این کار اقدام می کند که آیت الله خامنه ای یا سیستانی این اجازه را بدهند. حال آیا ما می توانیم ارتباطات جنسی بیشتری در قالب متعه بدون اجازه پدرش داشته باشیم؟
- [سایر] بنده به یک دختر مسلمان 22 ساله باکره علاقه من هستم، ولی امکان اینکه ما الان ازدواج کنیم یا نامزد شویم نیست. ما تصمیم گرفته ایم که با هم ازدواج موقت کنیم، ولی هر دوی ما مطمئنیم که پدر ایشان با این تصمیم ما مخالفت خواهد کرد. حال ما تصمیم گرفتیم که در آیندهای نزدیک همدیگر را ملاقات کنیم ولی سوال بنده این است. ما در چنین شرایطی چه کار می توانیم بکنیم؟ آیا می شود که ما بدون اجازه پدر ایشان با هم ازدواج موقت کنیم تا به گناه مرتکب نشویم؟ چون ما تصمیم گرفتیم که با هم به مسافرت برویم بدون اجازه و اطلاع پدر ایشان. هم بنده و هم این خانم در اروپا زندگی میکنیم و اینجا هر انسانی از 18 سالگی به بعد خودشان تصمیم برای آیندهشان می گیرند و همچنین ازدواجشان. آیا دادن مهری در ازدواج موقت هم واجب است؟ حتا اگر دختر مورد نظر انتظاری به گرفتن مهری نداشته باشد و خودش گفت باشد که نیازی به مهری ندارد. آیا می شود که صیغه را به فارسی هم خواند؟ چون نه بنده و نه این خانم عربی بلد نیستیم. آیا می شود صیغه را برای ما به فارسی ترجمه کنید تا ما به فارسی بخوانیم؟ سوال دیگر من این است که، وقتی که انسان جنب می شود و وقت نماز فرا رسیده، و آن موقع انسان غسل میکند ولی بعد از غسل کردن و همام کردن مجبور به ادرار کردن می شود. آیا می تواند که دوباره غسل کند برای نماز خواندن؟ یا این که باید وضو بگیرد؟ همان طور که گفتم ما در اروپا زندگی میکنیم و در دست شوییهای اینجا به جای آب از دستمال کاغذی استفاده می کنند. آیا استفاده از دستمال کاغذی به جای آب برای تمیز کردن خود اشکال دارد و با همان لباس نماز بخواند؟ چون ما وقتی در مدرسه یا سر کار خود هستیم و به دست شویی میرویم مجبور هستیم که از دستمال کاغذی به جای آب استفاده کنیم و وقتی وقت نماز می شود با هم لباس زیری که تنمان هست نماز می خوانیم آیا اشکال دارد؟ و بعضی موقع سر کارمان با همان لباس زیری که تنمان هست نماز می خوانیم و امکان تعویض لباس زیر نداریم. آیا این مساله برای مردها و خانمها فرق دارد؟ با تشکر فراوان از زحمات شما امیدوارم که هر چه زودتر به سوالات بنده جواب دهید تا قابل اینکه ما مرتکب گناه شویم.
- [سایر] با سلام. همانطور که می دانیم یکی از امورمهم در زندگی هر فردی ازدواج است.و اسلام نیز در این زمینه بسیار تاکید کرده و نوعی از ازدواج را نیز به عنوان ازدواج موقت تعریف کرده است.احادیث و روایاتی در این زمینه وجود دارد .از جمله :((امام باقر (ع) فرمودند : زنی که مالک نفس خود ( آزاد) باشد و سفیه ، مجنون و کودک نباشد . در چنین حالی شوهر کردن او بدون اجازه ولی جائز است.امام صادق (ع) فرمودند : هر زنی که بخواهد اگر مالک نفس خود باشد ( یعنی کنیز یا دیوانه نباشد ) می تواند ازدواج کند و اگر آن زن بخواهد می تواند وکیل بگیرد.امام صادق (ع) فرمودند : بکر و غیر بکر مساوی است که باید نکاح به اذن آنها باشد و هیچ زنی را نکاح نمی توان کرد مگر به امر و رخصت او .ابو عبد الله (ع) فرمودند : باکره می تواند بدون اجازه پدرش ازدواج کند.امام صادق (ع) فرمودند : اگر دختر راضی شود بدون رضایت پدرش ازدواج موقت نماید اشکالی ندارد.امام صادق (ع) فرمودند :ازدواج موقت با دختر اشکالی ندارد . تا زمانی که دختر از باکره بودن خارج نشود . به خاطر آنکه ممکن است باکره نبودن دختر برای خانواده دختر یک عیب حساب شود.و روایتی را در این زمینه شنیده ام که ائمه صیغه های موقتی که شرط عدم مقاربت در آنها باشد را بدون اذن ولی برای دیگران می خواندند. ازدواج موقت بین دختر و پسر از نظر اسلامی مانند ازدواج دائم است ولی اسلام شناسان و مراجع تقلید از زمان کهن تا به حال درباره اینکه دختر بتواند بدون اذن ولی ازدواج نماید اختلاف نظر داشته اند و بسیاری از آنان به خاطر دوری از هرج و مرج و فساد اذن ولی را شرط عقد می دانسته اند و می دانند . ولی بسیاری بر این عقیده اند که در اسلام بنابر حکم اولیه اذن ولی در عقد دختر بالغ و رشیده شرط نیست چرا که ائمه اطهار (ع) در بسیاری از اخبار رسیده اذن ولی را در ازدواج باکره رشیده شرط نمی دانند و حتی در برخی از روایات ازدواج موقت دختران را بدون اذن ولی و در صورت عدم ازاله بکارت جایز می دانند.حال بسیاری از مراجع به علت مسائل اجتماعی ازدواج موقت را با اذن پدر احتیاط واجب یا واجب و لازم دانسته اند.که به حق می توان گفت صحیح است.با وجوداینکه حکم مراجع تقلید سند است و باید به آن عمل شود از حضرت عالی می خواستم بپرسم آیا گفته های مرا تایید می کنید یا در برخی جملات آن ایراداتی مشاهده می کنید.لطفا آنها را ذکر کنید. من مشغول به تحقیق در این زمینه هستم. سوال دوم من این است.من و دختر خانومی که به هم علاقه داشتیم،از طریق تلفن و پیام کوتاه و گاهی نیز به شکل حضوری ارتباط داشتیم. ارتباط ما فقط در حد صحبت کردن با یکدیگر بود.اما مرجع تقلیدم این ارتباط را جایز نمی دانستند.من در آن زمان حکم دقیق مرجع تقلیدم را در مورد ازدواج موقت نمی دانستم و بی اذن ولی دختر او را به عقد موقت خود در آوردم. شرط عقد ما این بود که ارتباط ما به احترام پدر دختر با وجود محرم بودن در همان حد صحبت کردن باقی بماند واز آن حد تجاوز نکند. (آیا تا اینجا به دلیل اینکه که عالم نبودیم گناهی مرتکب شدیم؟) اما بعدا فهمیدم که ما می بایست تکلیفا از پدر دختر اجازه می گرفتیم.و عقد ما صحیح است اما دختر مرتکب گناه شده است. ولی ما عقدمان را به هم نزدیم و ارتباط خودمان را به همان شکل حفظ کردیم.و از حد صحبت تجاوز نکرد.به یکدیگرجملات عاشقانه می گفتیم اما از گفتن خیلی از جملات نیز خودداری می کردیم.آیا با بر هم نزدن عقد بعد از آگاه شدن از حکم صحیح آن،مرتکب گناه شدیم؟آیا با گفتن جملات عاشقانه به یکدیگرمرتکب گناه شدیم؟لازم به ذکر است که بعدا به لطف خداوند خانواده های خود را از علاقه مان به یکدیگر آگاه ساختیم و الان نیز با هم زن و شوهر هستیم.
- [سایر] سلام طاعات و عبادات قبول سوالی داشتم که با اجازه از شما راهنمایی می خواهم اینجانب می خواهم به خواستگاری دختر دایی خود بروم از مقطع تحصیلی با هم برابر و فاکتورهای بقیه شرایط ازدواج را داره و نیروی یک اداره ولی محل کارمان با فاصله هست و 7 سال فاصله سنی داشته و از بیشتر لحاظ خانواده هایمان شبیه به هم هستند پدر و مادر من و تا حدودی خانواده آنها ما را مناسب این ازدواج می دانند من اوالا راستش نمی دانم که او را دوست دارم یا نه و احتمالا تا حالا با هم صحبت نکرده ایم به این خاطر هست یا علت دیگه حالا من اولا به خاطر ازدواج فامیلی بودن ترس دارم ولی هر دو خانواده می گویند که با آزمایشات این نگرانی حل می شود از طرف دیگه در کتابی نوشته بود که قبل از اینکه علاقه ای بین دو طرف ایجاد شود باید هر دو طرف به آزمایش بروند تا اگر مشکلی بود از لحاظ آزمایش دیگر ادامه ندهند حالا نمیشه به طرف یا خانواده او گفت که من اول بیام با دختر بروم آزمایش تا ببینیم نتیجه آزمایش چی هست بعد اگه مثبت بود بیام خواستگاری از طرف دیگه نمیشه رفت و خواستگاری کرد بعد علاقه پیدا شد بگوییم نتیجه آزمایش منفی هست دیگه تو را نمی خواهم لطفا مرا به صورت کامل راهنمایی بفرمائید با تشکر فراوان از شما
- [سایر] سلام خدا قوت پسری هستم حدود 22 سال مدتی پیش به خانمی علاقه مند شدم و به شدت خواهان ازدواج با ایشان بودم اما ایشان پس از چند بار قبول و رد کردن جواب منفی دادن. پس از گذشت مدتی از این قضیه دچار مشکات روحی و افسردگی شدم و جهت فرار از این قضیه تصمیم به ازدواج گرفتم که چند نفری پیشنهاد شد ولی هیچ علاقه ای به آنها نداشتم تا اینکه موردی خواهرم معرفی کردند و چون اکثر معیارهای مرا داشت قبول کردم در حالی که باز هم علاقه ای نداشتم و پیش خودم فکر کردم که با گذشت زمان علاقه مند می شوم چون می خواستم از اون وضعیت روحی در بیام اما با گذشت 4 ماه از عقدم هیچ علاقه ای ندارم در حالی که همسرم بسیار ابراز علاقه می کند و انصافا هم خیلی دختر خوبی است و از بسیاری جهات از آن مورد بهتر است. الان از لحاظ روحی خیلی داغونم از یک طرف خودم رو در مقابل همسرم مجرم می دونم و فکر می کنم که من به ایشون خیانت بزرگی کردم و از طرفی هم موندم که چه کار کنم من دوست داشتم عاشقانه زندگی کنم چون طعمش رو چشیده بودم اما با بچگی همه زندگیمو خراب کردم و حتی زندگی یه نفر دیگرو داغون کردم لطفا کمکم کنید اگر ممکنه پیام رو یه جوری خصوصی جواب بدین چون ممکنه خانومم ببینه اگر هم نمیشه که همین جوری. مچکرم . این توضیح رو هم بدم که من ضربه های روحی دیگه ای هم تو زندگیم خوردم که فشار اینها و نبودن کسی که منو راهنمایی کنه و عدم مشورت توسط خودم باعث این تصمیات شد. آقای مرادی یعنی میشه من هم از زندگی لذت ببرم خیلی دلم می خواد شرایط روحیم مساعد بشه تا به اهداف بزرگ زندگیم تا به هدف غائی خلقتم برسم. التماس دعا. یا علی مدد. خدانگهدار
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید ببخشید اگر مزاحم شدم من از ارادتمندان شما ( درامامزاده علی اکبر چیذر) هستم. حاج آقا یه دفعه جواب منو دادید ولی چون جواب پیام اصلی رو ندادید دوباره می نویسم حاج آقا من پسری 27 ساله هستم با شرایط خوب مالی و شغلی و تحصیلاتی و... از خانواده ای خیلی مذهبی، من تا کنون به خواستگاری 8 دختر خانم رفته ام و 7 تای اونها رو نپسندیدم و خودم تمایلی نشون ندادم ولی حاج آقا بعد از اینکه به خواستگاری هشتمین نفر رفتم دیگه حال خودمو نمی دونم. پاک زده به سرم. دوست ندارم از یه واژه هایی استفاده کنم که سوء برداشت بشه اما من انتخاب خودم رو کردم من ایشان رو پسندیدم و همچنین خانواده من هم بسیار مشتاقند و همچنین پدر و مادر ایشان، اما خودشان رضایت نمیدهند. من تاکنون 15 بار به خواستگاری ایشان رفتم و هر بار تحقیر شدم و جواب منفی گرفتم. حاج آقا نمی دونم دلیل ایشون چیه. من از شرایط خوب مالی و شغلی برخوردارم. و دانشجوی دکترای مهندسی هستم. نمیخوام از خودم تعریف کنم منتهی دلیلی برای رد خودم از طرف ایشون نمی بینم. از نظر ظاهری هم مشکلی ندارم.حاج آقا ایشون حافظ قرآن هستند. انس با قرآن در رفتار و وجنات و سکناتشون تأثیر گذاشته. متانت و نجابت و خوش برخوردی و دارا بودن دلی پاک، من رو به ایشون علاقه مند کرده حالا بعد از 15 بار باز هم جواب منفی گرفتم . من ایشون رو میخوام.البته نمیگم که صورت ظاهرشون تأثیر نداشته ولی من از دیدن حرکات ایشون لذت میبرم و دوست دارم همسر آینده من ایشون باشند. ولی ایشون قبول نمیکنند. حاج آقا من با دوستام که صحبت و درددل میکنم به من میگن چون تو تو خیابون و دانشگاه به صورت دخترا نگاه نمیکنی حالا با دیدن یه دختر خودت رو باختی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی. حاج آقا مگه نگاه کردن به نامحرم گناه نیست. آیا این دلدادگی من از نگاه کردن من به صورت ایشون ناشی میشه اصلا مگه گناه داره آدم از یکی خوشش بیاد. حاج آقا دیگه خیلی دارم تحقیر میشم ولی تمی تونم دست از اصرار بردارم. من چی کار باید بکنم تا ایشون رو به خودم علاقه مند کنم؟ چرا ایشون قبول نمیکنند؟ من چیزی کم ندارم. حاج آقا تورو خدا بگید من چه طوری میتونم ایشون رو مجاب کنم. ما قراره یه بار دیگه بریم به خواستگاری ایشون حاج آقا خیلی طولانی شد ببخشید برام خیلی دعا کنید
- [سایر] سلام من دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا هستم و در حال حاضر دانشجوی دکترا هستم و 28 سال و اندی. امسال سال سوم دوره دکترای من هست. مادر من در اردیبهشت امسال برای بنده رفتن خواستگاری. خلاصه بنده و دختر خانم (26 ساله دانشجوی ارشد) از طریق تلفن و اسکایپ همدیگرو دیدیم، صحبت کردیم خیلی، پسندیدیم و بعد از دو ماه مکاتبه از راه دور بنده امدم ایران تا بیشتر و از نزدیک با هم آشنا بشیم. البته به هم جواب قطعی ندادیم وقتی من امریکا بودم، قرار شد من بیام ایران و رفت و امد کنیم مدتی و بعد جواب قطعی به هم بدیم، اما به هر حال قبل از اومدن به ایران ما همه حرفامونو زده بودیم و واقعا تحقیق کرده بودیم راجع به هم و راجع به همه چیز صحبت کرده بودیم. خوب اومدیم ایران، بار اول با مادرم رفتیم منزل ایشون، خوب همونجوری بود که انتظار داشتم ، خوشحال و شاکر که الحمدلله مورد مناسبی پیدا شده. بعد از دیدن ایشون پدرشون که با من صحبت کردن گفتن کی برمیگردی گفتم بستگی داره به کارم تو ایران. که فکر می کنم حسابی ترسید که نیام ایران. 3 روز بعد با پدر و مادرم رفتیم و پدر ایشون گفت من 3 تا شرط دارم: اول اینکه ایشون باید برگرده ایران، دوم ایشون باید بیاد ایران دختر رو ببره (چون دختر خانم یه ترم از درسشون مونده بود) و سوم اینکه دخترم حتما باید اونجا دکتراشو بخونه. ما هر سه تامون شوکه شدیم، به خاطر شرط دوم، که بابام گفت حاج اقا من خودم دختر رو می برم امریکا، که باباش گفت نه خودش باید بیاد. خوب من همین یه بارم که اومدم با کلی سختی دوباره ویزا گرفتم چه برسه به اینکه اگه وسط دو تا ترم میومدم احتمال ویزا گرفتنم خیلی پایین بود و منم ترم رو از دست میدادم. به هر حال من و بابا و مادر هم خیلی صحبت کردیم و قبول کردیم و گفتیم که نهایتا من یه ترم از درسم جا میمونم. فرداش که زنگ زدیم که بگیم شرطاتون قبوله، گفتن نه! بله به همین راحتی! بدون هیچ دلیلی! من و دختر خانم هم به هر حال همدیگرو پسندیده بودیم و به شدت به هم علاقمند شده بودیم. خوب به هر حال ما بچه که نبودیم، من چند ماه دیگه 29 سالم میشه و ایشون هم 26 سالشون پر میشه! اما متاسفانه پدر ایشون مخالفت کردن سر چیزی که ما اصلا نفهمیدیم دلیلشون چی بوده. به هر حال به هر دری زدم با باباشون مجددا صحبت کردم، راضی شدن که بریم مشاوره، اما قبل از رفتن به مشاوره دوباره گفتن نه! دوباره من دست بر نداشتم! و تنهایی رفتم پیش مشاور و ایشونم که دوست پدر دختر بودن گفتن من با دختر هم صحبت می کنم و مشاور هم بعدا گفتن که شما به هم نمی خورین!!! ایشون درون گراست و شما برون گرا! جور نیستین!!!! البته مشاور رو نه من، نه دختر و نه بعضی از دیگرانی که رفته بودن پیش این مشاور، ایشون رو به عنوان یه مشاور حاذق نمیشناسن! خوب واقعا هم نبودن! اما من گفتم برم شاید دردی رو دوا کرد. اما بدتر شد. البته خود دختر هم خیلی با باباش صحبت کردن (یه بار تا سه ساعت)، خیلی خیلی، اما راضی نمیشد باباش. مادر و دختر راضی بودن و باباش هم وقتی اینا اصرار می کردن، بابای دختر میگفتن که من راضی نیستم، حالا میخواین برین ازدواج کنین برین بکنین، من از همه جا بریدم. این مدتی که ایران بودم خیلی عذاب کشیدم و از من بیشتر خود دختر. هر دو خیلی دعا کردیم! اما نشد! شب قدر، اعتکاف، امام رضا! هیچ کدوم جواب ندادن! به هر حال بنده دست از پا درازتر برگشتم امریکا! حالا نمیدونم چیکار کنم. اصلا نمیدونم دوباره بریم سراغ این دختر یا نه! من به شدت علاقمندم و ایشون هم! اما واقعا نمی دونیم صلاحمون چیه! یه عده بهم گفتن که بذار یخ خرده زمان بگذره! حاج اقا راشد یزدی رو تو حرم امام رضا دیدم و ایشون گفتن اگه تحقیق کردن و بهم میخورین، به صلاحتونه ولش نکنین. جالا نمیدونم چیکار کنم!!!! واقعا ایشون دختر خوبیه و بسیار با حیا و عفیف. اینقدر که و قتی ایران بودم بعد از این قضایا جواب تلفن من هم نمیدادن چون میگفت بابام راضی نیست! خوب این خیلی ارزشمنده! اما یکی دو روز آخر قبل از برگشتن به امریکا با ایشون از طریق مادرم تماس گرفتم و گفتن که بابام گفته که شما ایمان اونجوری نیست که من میخوام، زیاد متدین نیستن اقا پسر! به هر حال این دلیل پدر ایشون بود برای مخالفت. الان 3 هفته ای هست که امریکام! اما واقعا نمیدونم چیکار کنم! بازم بگم! ما با تحقیق همدیگرو انتخاب کردیم! حتی از دوستای همدیگه پرسیدیم. به این نتیجه رسیدیم که میتونیم با هم زندگی کنیم! اما باباش!!!! اینم بگم ما خانواده مذهبی هستیم و اونا مذهبی تر. پدر ایشون بازنشسته یکی از ارگان های نظامی به شدت مذهبی هستن. اینم بگم پدرشون خودش 20 سالکی ازدواج کرده! خلاصه بنده رو راهنمایی بفرمایید دیگه! میدونم طولانی بود اما شرمنده خواستم همه چیو گفته باشم که بازم خیلی ازش موند!
- [سایر] سلام مشاور محترم یکی از همکلاسی های من سه سال پیش منو از مادرم خواستگاری کرد ولی والدینم هیچ به روی خودشان نیاوردن و با دلایلی مثل اینکه دخترم باید 6سال در س بخونم بعدهم میخواد تخصص بگیره جواب رد دادند. من واقعا به اون شخص علاقمند بودم و میدونستم خیلی ادم درستیه و تو این 3 سال هم کاملا اینو ثابت کرد امسال که دوباره مادرش برای خواستگاری تلفن زد بازهم رفتار والدینم مثل دفعه قبل بود و هیچی به من نگفتن و تازه از طرف منم جواب دادن که دخترمون گفته میخواد درس بخونه. این درحالی بود که چند ماه قبل که با مادرم حرف زدم گفت ما که جز پرداختن به تو و بردارت کار دیگه ای نداریم بعد عید بناییمون تموم میشه میذارم بیان.با پدرم که کلا نمیتونم حرف بزنم با مادرمم بیشتر بهش پیامک میدم ولی انها فقط میخوان من درس بخونم و اونها پز تحصیلاتمو بدن دیگه احساسات من که براشون مهم نیست مادرم همیشه زیر حرفاش میزنه و به خیال خودش با چندتا دروغ دست به سرم میکنه من میخوام ازدواج کنم ولی مادرم اگه کسی هم خواستگاری میکنه به بهونه درس خوندن من ردش میکنه و به منم چیزی نمیگه نمیدونم باید چیکار کنم دیروز به خودم میگفتم باید بگم من دیگه درس نمیخونم و نمیرم دانشگاه چون درس مانع ازدواجم شده ولی من بدبخت تر از این هستم که کار به جایی ببرم جالبه که همکلاسیم درسش بهتر از من نباشه بدتر از منم نیست مثلا ترم پیش اون شاگرد اول بوده من دوم از لحاظ خونوادگی هم واقعا هم سطح هستیم پدر اون معلمه و مادرش خیاط و پدر من سنگکاره و مادرم کارمند جالبه ماجرا اینجاست که مادر خودم همسن من بوده که ازدواج کرده هنوز دانشجو بوده و 22 سالگیش منو بدنیا اورده اما حالا چون خودش ادامه تحصیل نداده ازدواجو مانع تحصیل میدونه و مخالفت میکنه از نظر پدرمم آگاه نیستم فقط میدونم خوب برای خواستگارای ملت نسخه میپیچن و میگن پسر بیکار باشه عیب نداره بی عار نباشه یا مثلا والدینش از طبقه پایین باشن عیب نیست باید انسان باشن چه بسا دکتری که بددهن و بدخلق باشه و چه بسا ادم بیسوادی که خوش خلق و محترم باشه . ناگفته نماند که تو این 3 سال من با اون پسر ارتباط داشتم ومادرمم با تیکه هایی که هرزچندگاهی بهم میندازه نشون داده که باخبره البته من شهر دیگه ای درس میخونم ولی همیشه رفت و برگشت با همین همکلاسیم هستم و خونواده هامون هر بار تو ترمینال همدیگرو میبینن خوانواده ی اون کاملا راضی ان و مشکل خونواده ی منه. خواهش میکنم راهنماییم کنیدکه لااقل اجازه خواستگاری به خونواده ی پسر بدن . ما سه سال دیگه از درسمون مونده تا دکترای عمومی بگیریم.