آن‌گونه که از آیات 25 تا 34 سوره طه استفاده می‌شود، حضرت موسی(ع) در راستای رسالتش درخواست‌های متعددی از پروردگار نمود که درخواست معاونت حضرت هارون(ع)، اتفاقاً بعد از درخواست رفع مشکل گویش بود؛ یعنی قبل از درخواست وزارت هارون، نفوذ کلامش را از خداوند طلب کرد. این موضوع آن‌گاه شروع می‌شود که خداوند متعال بعد از مقام نبوتی که به حضرت موسی(ع) داد، وی را در مأموریت خطیری برای رساندن پیام توحید به سوی فرعون مأمور می‌کند: «اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان و سرکشی کرده است»؛[1] تا این‌جا حضرت موسی به مقام نبوت رسیده و معجزات قابل ملاحظه‌‏ای ارائه داده است، اما از این به بعد فرمان رسالت به نام او صادر می‌‏شود، رسالتی بسیار عظیم و سنگین؛ رسالتی که از ابلاغ فرمان الهی به زورمندترین و خطرناک‌ترین مردم محیط آغاز می‏‌شود.[2] این‌جا است که موسای کلیم برای این مأموریت از خداوند چیزهایی را می‌خواهد که در واقع همان نقشه و برنامه کار او است. از ظاهر آیات برمی‌آید که آنچه درخواست کرده، وسائلی بود که در امر رسالتش بدان محتاج بوده، نه در امر نبوت؛ چراکه رساندن رسالت خدا به فرعون و درباریانش و نجات دادن بنی اسرائیل، و اداره امور آنان، آن وسائل را لازم داشته، نه مسئله‌ی نبوت. مؤید این احتمال این است که این درخواست‌‏ها را بعد از تمامیت نبوتش، یعنی دنبال آیات سه‏‌گانه سابق نیاورد، بلکه بعد از فرمان رسالتش، یعنی آیه:«اذْهَبْ إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی» آورد.[3] در این مقال جهت اثبات ادعای خویش، یعنی تقدم درخواست نفوذ کلام، بر درخواست وزیر، به چند خواسته حضرت اشاره‌ای گذرا می‌کنیم و مشروح آن‌را به تفاسیر ارجاع می‌دهیم. 1. اولین خواسته موسی(ع) از خداوند شرح صدر است: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛ گفت: ای پروردگار من! سینه مرا برای من گشاده گردان؛ یعنی مرا مهیا کن که بتوانم با مشکلات مواجه شوم؛ چراکه وی می‏‌داند تحمل امر رسالت کاری بسیار سخت است و محتاج دلی است که بتواند با مشکلات پنجه درافکند و بر همه آنها فایق آید. 2. «وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی». خدایا امر رسالت را بر من آسان گردان تا بتوانم به راحتی امر تو را اجرا نمایم، و این مسئولیت سنگین را آسان به سرانجام برسانم. 3. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛ و گره از زبان من بگشای، تا گفتار مرا بفهمند. در این خواسته سوم، موسی(ع) گشودن گره زبان را مطرح می‌کند. منظور از عقده و گره، آن عقده‌‏ای است که نمی‌‏گذارد مردم سخنانش را بفهمند.[4] کلمه زبان در این‌جا به این معنا است که موسی می‌‏خواهد خداوند کلامش را نافذ گرداند تا در دل‌ها بنشیند. به عبارت دیگر، موسی(ع) را در این خواسته دو منظور است: الف. نفوذ کلام؛ این زمانی ممکن می‌‏شود که گوینده با منطق عوام مردم آشنایی داشته باشد. چنان‌که رسول اللَّه(ص) فرمود: «ما پیامبران مأمور شده‌‏‌ایم که به اندازه عقل و خرد مردمان با آنها سخن گوییم».[5] و این امر دلیل سخن موسی است که از خدا خواست که گره از زبانش بگشاید. ب. تأثیر سخن؛ موسی از خدا می‌‏خواهد که بر عقول مردم نیرویی دهد تا معنای رسالت او را دریابند. در حقیقت موسی در این‌جا از خداوند خردمندی آنان را می‌‏طلبید، و معنای سخن او: «تا گفتار مرا بفهمند» همین است.[6] 4. چهارمین درخواست موسی(ع) این بود: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی»، یار و یاوری برای من قرار ده که از خاندان خودم باشد، مرا در رابطه با این مأموریتی که به من عطا فرموده‏ای کمک نماید. اگر درخواست وزیر کرد، بدین جهت بود که مسئولیت رسالت کاری است وسیع و گسترده، او به تنهایی نمی‏‌تواند به تمام جوانب آن برسد، ناگزیر وزیری می‌خواهد که در امر رسالت کمک و یاور او باشد، بعضی از جوانب آن‌را اداره کند، تا بار او سبک شود، و در آنچه او می‏‌کند وزیرش مؤیدش باشد، این است معنای آیه بعدی که به منزله تفسیر وزیر قرار دادن است، و می‏‌فرماید: «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»؛[7] با او پشتم را محکم کن، و او را در کارم شریک ساز. [1] . طه، 24، «اذْهَبْ إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‏». [2] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏13، ص 185، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش. [3] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏14، ص 145، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق. [4] همان، ص 146. [5] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏1، ص 23، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، «قال رسول الله (ص) إنا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم». [6] . ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج ‏7، ص 127، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377ش. [7] . طه، 31، 32.
چرا حضرت موسی(ع) که گفته میشود به علت مشکل در گویش، درخواست معاونت حضرت هارون را از خداوند کرد،! درخواست حل مشکل بیان و گفتار خود را نکرد؟
آنگونه که از آیات 25 تا 34 سوره طه استفاده میشود، حضرت موسی(ع) در راستای رسالتش درخواستهای متعددی از پروردگار نمود که درخواست معاونت حضرت هارون(ع)، اتفاقاً بعد از درخواست رفع مشکل گویش بود؛ یعنی قبل از درخواست وزارت هارون، نفوذ کلامش را از خداوند طلب کرد.
این موضوع آنگاه شروع میشود که خداوند متعال بعد از مقام نبوتی که به حضرت موسی(ع) داد، وی را در مأموریت خطیری برای رساندن پیام توحید به سوی فرعون مأمور میکند: «اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان و سرکشی کرده است»؛[1] تا اینجا حضرت موسی به مقام نبوت رسیده و معجزات قابل ملاحظهای ارائه داده است، اما از این به بعد فرمان رسالت به نام او صادر میشود، رسالتی بسیار عظیم و سنگین؛ رسالتی که از ابلاغ فرمان الهی به زورمندترین و خطرناکترین مردم محیط آغاز میشود.[2]
اینجا است که موسای کلیم برای این مأموریت از خداوند چیزهایی را میخواهد که در واقع همان نقشه و برنامه کار او است. از ظاهر آیات برمیآید که آنچه درخواست کرده، وسائلی بود که در امر رسالتش بدان محتاج بوده، نه در امر نبوت؛ چراکه رساندن رسالت خدا به فرعون و درباریانش و نجات دادن بنی اسرائیل، و اداره امور آنان، آن وسائل را لازم داشته، نه مسئلهی نبوت. مؤید این احتمال این است که این درخواستها را بعد از تمامیت نبوتش، یعنی دنبال آیات سهگانه سابق نیاورد، بلکه بعد از فرمان رسالتش، یعنی آیه:«اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی» آورد.[3]
در این مقال جهت اثبات ادعای خویش، یعنی تقدم درخواست نفوذ کلام، بر درخواست وزیر، به چند خواسته حضرت اشارهای گذرا میکنیم و مشروح آنرا به تفاسیر ارجاع میدهیم.
1. اولین خواسته موسی(ع) از خداوند شرح صدر است: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛ گفت: ای پروردگار من! سینه مرا برای من گشاده گردان؛ یعنی مرا مهیا کن که بتوانم با مشکلات مواجه شوم؛ چراکه وی میداند تحمل امر رسالت کاری بسیار سخت است و محتاج دلی است که بتواند با مشکلات پنجه درافکند و بر همه آنها فایق آید.
2. «وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی». خدایا امر رسالت را بر من آسان گردان تا بتوانم به راحتی امر تو را اجرا نمایم، و این مسئولیت سنگین را آسان به سرانجام برسانم.
3. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛ و گره از زبان من بگشای، تا گفتار مرا بفهمند.
در این خواسته سوم، موسی(ع) گشودن گره زبان را مطرح میکند. منظور از عقده و گره، آن عقدهای است که نمیگذارد مردم سخنانش را بفهمند.[4]
کلمه زبان در اینجا به این معنا است که موسی میخواهد خداوند کلامش را نافذ گرداند تا در دلها بنشیند. به عبارت دیگر، موسی(ع) را در این خواسته دو منظور است:
الف. نفوذ کلام؛ این زمانی ممکن میشود که گوینده با منطق عوام مردم آشنایی داشته باشد. چنانکه رسول اللَّه(ص) فرمود: «ما پیامبران مأمور شدهایم که به اندازه عقل و خرد مردمان با آنها سخن گوییم».[5] و این امر دلیل سخن موسی است که از خدا خواست که گره از زبانش بگشاید.
ب. تأثیر سخن؛ موسی از خدا میخواهد که بر عقول مردم نیرویی دهد تا معنای رسالت او را دریابند. در حقیقت موسی در اینجا از خداوند خردمندی آنان را میطلبید، و معنای سخن او: «تا گفتار مرا بفهمند» همین است.[6]
4. چهارمین درخواست موسی(ع) این بود: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی»، یار و یاوری برای من قرار ده که از خاندان خودم باشد، مرا در رابطه با این مأموریتی که به من عطا فرمودهای کمک نماید. اگر درخواست وزیر کرد، بدین جهت بود که مسئولیت رسالت کاری است وسیع و گسترده، او به تنهایی نمیتواند به تمام جوانب آن برسد، ناگزیر وزیری میخواهد که در امر رسالت کمک و یاور او باشد، بعضی از جوانب آنرا اداره کند، تا بار او سبک شود، و در آنچه او میکند وزیرش مؤیدش باشد، این است معنای آیه بعدی که به منزله تفسیر وزیر قرار دادن است، و میفرماید: «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»؛[7] با او پشتم را محکم کن، و او را در کارم شریک ساز. [1] . طه، 24، «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی». [2] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 185، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش. [3] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 145، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق. [4] همان، ص 146. [5] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 23، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، «قال رسول الله (ص) إنا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم». [6] . ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج 7، ص 127، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377ش. [7] . طه، 31، 32.
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) به جای درخواست رفع مشکل گویش، از خدا درخواست کرد که حضرت هارون(ع) را معاون و شریک او قرار دهد؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟
- [سایر] اخیرا برخی وهابیون شایع کرده اند که جانشین حضرت موسی(ع)، حضرت هارون(ع) نبوده است بلکه هارون قبل از موسی فوت کرده در پاسخ چه باید گفت؟
- [سایر] در داستان حضرت موسی و هارون(ع)؛ چرا در مورد تعیین وزیر، موسی برای خدا تعیین تکلیف میکند که حتماً هارون وزیر من باشد؟! در صورتی که بهتر بود میگفت: خدایا برای من وزیر قرار ده؟ یعنی نعوذ بالله خدا نمیدانست چه کسی برای وزارت موسی بهتر است؟ مثل اشتباه یوسف(ع) در وقتی که با مکر زنان روبرو شد، از خدا زندان را خواست؟
- [سایر] آیا مشاهده خدا امکان پذیر است؟ چرا حضرت موسی(ع) این درخواست را از خدا کرد؟
- [سایر] 1. قبور پیامبرانی؛ مانند حضرت شعیب، لوط، یوسف، یونس، آدم، موسی، اسرائیل، اسحاق، ابراهیم، هارون، داوود، سلیمان، ادریس، عیسی، یحیی، زکریا و نوح(ع) کجا واقع شده است؟ 2. چگونه ممکن است برخی پیامبران؛ مانند یونس(ع) که در عراق بوده، در ایران دفن شده باشند؟ آیا میشود نام پیامبران مدفون در ایران را نام ببرید.
- [سایر] مگر حضرت موسی(ع) قتل نفس نکرد؟ آیا این کار او گناه نبود؟
- [سایر] آیا موسی(ع) اهل مصر بود و از نسل ابراهیم و یعقوب؟ و بفرمایید که فرعون زمان موسی کدامیک از فراعنه مصر بوده است؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) سالها بعد از مرگ حضرت یوسف، جنازه ایشان را از مصر به فلسطین منتقل کردند؟
- [سایر] داستان حضرت موسی(ع) و دیدن خدا را بیان کنید؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که وضو ندارد بنا بر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانی نوشته شده باشد؛ مس نماید. و بهتر آن است که اسم مبارک پیغمبر و امام و حضرت زهرا (ع) را هم مس ننماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن خاک حرام است و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه اشکال ندارد و خوردن کمی از تربت حضرت سیدالشهداء (ع) برای استشفاء جایز است و بهتر این است که تربت را در مقداری از آب مثلا حل نمایند که مستهلک شود و بعدا آن آب را بیاشامند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر(ص) و جانشینان آن حضرت (ع) عمداً نسبت دروغ بدهد . اگر چه فوراً بگوید دروغ گفتم یا توبه کند ،روزة او باطل است .و احتیاط .اجب آن است که حضرت زهراسلام الله علیها و سایر پیغمبران و جانشینان آنان هم در این حکم فرقی ندارند .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا نبوت است و یا معترف به آن نیست و یا برای خدا شریک قرار می دهد و همچنین غلاه (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه اطهار (ع) دشمنی می نمایند) نجسند و اما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه (ص) را قبول ندارند؛ نیز بنا بر مشهور نجس می باشند و این قول موافق احتیاط است و لکن بنا بر اظهر این طوایف پاکند و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود؛ چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس می باشد.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] آشامیدن شراب؛ حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: شراب؛ ریشه بدیها و منشا گناهان است و کسی که شراب می خورد عقل خودرا از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله بهجت] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک و حلال بودن حیوان شش شرط دارد: 1 سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد؛ و تربیت شدن سگ به این است که غالباً موقع کشتن شکار آن را نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد. 2 صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر خود را به شکار برساند، اگرچه بهواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر اظهر باید از خوردن آن شکار، خودداری نمایند. 3 کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را میفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ، حرام است. 4 وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، در صورتی که معتقد به وجوب بردن نام خدا در این هنگام بود و یا اگر معتقد نبوده عادت به بردن نام خدا داشت، اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن، نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط، باید از آن شکار اجتناب نمایند، اگرچه بنابراظهر مانعی ندارد. 5 شکار بهوسیله زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار به دلیل دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. 6 کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حلال نیست. و بنابر احوط، شکارچی باید خودش را زود به شکار برساند که اگر زنده است، آن را به دستور شرع سر ببرد، و اگر عجله نکرد، چه معذور باشد یا نه، و احتمال بدهد که بعد از شکار کردن هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، پاک و حلال بودن شکار، مشکل است.
- [آیت الله علوی گرگانی] مرسوم در بانکها این است که یک امضأ را نمیخرند ولی اشخاصی هستند که یک امضأ را هم معامله میکنند وچون عموماً این اشخاص وجه میدهند وسفته میگیرند وغالباً بعنوان قرض است و در قرض زیاده ربا است لهذا معاملات مزبور حرام وزیاده ربا است، ولی اگرخواسته باشند معاملهشان صحیح باشد وزیادهای که میگیرند ربا نباشد چند راه دارد، ودو راهش که آسانتر از بقیه است ذکر میشود: 1 - آن که وجه را که میدهد بعنوان معامله منتقل نماید نه بعنوان قرض واستقراض )مثلاً( صد هزار ریال نقد را بفروشد به پانصد دینار عراقی در زمان مشخص آن را تحویل گیرد. 2 - آن که یک جعبه کبریت یا یک طاقه دستمال یا چیز دیگری را بفروشد به ده هزار ریال بشرط این که صد هزار ریال تا مدّتمثلاً یک سال بدون منفعت قرض بدهد و یا این که کسی که قرض گرفته است ومدت آن سر آمده و میخواهد تمدید نماید طلبکار یک جعبه کبریت را به مقروض میفروشد به هزار ریال بشرط این که طلب خود را تا مدّت یک ماه بدون منفعت تمدید نماید واین چارهجویی به این نحو برایتجدید وتمدید مدت بملاحظه این است که جائز نیست ابتدأً در مقابل تجدید یا تمدید مدت طلبکار چیزی از بدهکار بگیرد وتوهّم این که این معامله صوری است زیرا که هیچکس یک جعبه کبریت را که قیمتش یک ریال است به هزار ریال نمیخرد، توهّم بیجایی است زیرا که احدی بدون جهت چنین معاملهای نمیکند اما در صورتی که صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یکسال ضمیمه شود همه میخرند و در این موضوع چند روایت در کتاب وسایل الشیعه ابواب احکام عقود نقل فرمودهاند وما برای رفع شبهه یک روایت از آن را در اینجا نقل مینماییم: شیخ طوسی قدس ا& روحه بسند صحیح از محمّد بن اسحاق بن عمّار که موثق است روایت نموده میگوید به حضرت موسی بن جعفر8 عرض کردم: )وَیَکونُ لی عَلَی الرَّجُلِ دَراهِمُ، فَیَقولُ أخّرْنی بِها وَأنا أرْبَحُکَ فَأَبیعُهُ جُبًَّْ تَقومُ عَلَیَّ بِألْفَ دِرْهَمً بِعَشَرَِْ آلافِ دِرْهَمً أو قالَ: بِعِشْرینَ ألفَاً وَأُؤَخِّرُهُ بِالمالِ؟ قالَ: لا بَأسَ(، ترجمه: من چند درهم از شخصی طلبکارم و آنشخص خواهش میکند او را مهلت دهم و به من منفعتی برساند من جبهای را که قیمتش هزار درهم است به او به ده هزار درهم یا بیست هزار درهم میفروشم وطلب خود را تأخیر میاندازم؟ حضرت فرمودند: عیبی ندارد.
- [آیت الله بروجردی] پیش از داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، مسجدالحرام، خانهی کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیغمبر و حرم امامان) عَلَیْهمُالسَّلَام)، مستحب است انسان غسل کند و اگر در یک روز چند مرتبه مشرّف شود، یک غسل کافیست و کسی که میخواهد در یک روز داخل حرم مکه و مسجدالحرام و خانهی کعبه شود، اگر به نیت همه یک غسل کند کافیست و نیز اگر در یک روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبر / شود، یک غسل برای همه کفایت میکند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیک و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سیدالشّهدا (ع)، مستحب است انسان غسل کند و اگر یکی از غسلهایی را که در این مسأله گفته شد به جا آورد و بعد کاری که وضو را باطل مینماید، مثلاً بخوابد غسل او باطل میشود وَ مستحب است دوباره غسل را به جا آورد.