پس از آن‌که حضرت موسی(ع) از میعادگاه پروردگار باز گشت و مشاهده نمود که مردم از توحید برگشته و دوباره به گوساله‌پرستی روی آوردند، سراغ برادر خود هارون(ع) – که وی را به عنوان جانشین خود برای رهبری مردم در زمان غیبت خویش قرار داد - رفت و با شدت و عصبانیت هر چه تمام‌تر، در حالی‌که ریش و موی سرش را گرفته و به سوی خود می‌کشید، گفت آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟! هارون که ناراحتی شدید برادر را دید، برای این‌که از عصبانیتش بکاهد و عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت: «فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم، تفرقه شدیدی در میان بنی‌اسرائیل می‌افتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی؛ چرا در میان بنی‌اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیابم به کار نبستی»؟![1] به این ترتیب هارون بی‌گناهی خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگری که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. با توجه به این مقدمه و با توجه به این‌که موسی و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش می‌آید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسی و دفاعی که هارون از خود می‌‏کند، چگونه قابل توجیه است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت؛ موسی با این عمل می‌خواست دو مطلب را اثبات کند. اولاً: به بنی‌اسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شده‌‏اند، و بازگشت به گوساله‌پرستی مسئله ساده‌ای نیست. گناهی که حتی پای برادر موسی را که خود پیامبری عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنی مسئله به این سادگی نیست که بعضی از بنی‌اسرائیل پنداشته‌‏اند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنی نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه می‌شود به هنگامی که حادثه عظیمی رخ می‌دهد، انسان یقه خود را چاک می‌زند و بر سر و صورت خود می‌زند، تا چه رسد به این‌که برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بی‌گمان برای حفظ هدف و گذاردن اثر روانی در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامه‌‏ها، مؤثر است. ثانیاً: این‌که با این برخورد، بی‌گناهی هارون - با توضیحاتی که می‌دهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3] بنابر این هیچ‌یک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشده‌اند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد. البته، برخی از مفسران می‌گویند انسان وقتی که عصبانی می‌شود و به فکر فرو می‌رود، معمولاً لبانش را گاز می‌گیرد، انگشتان خویش را می‌فشارد و ریش خود را می‌گیرد. در این حادثه نیز با توجه به این‌که حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش می‌کند.[4] ‌ بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است. [1] . طه، 94. [2] . اعراف، 150. [3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏13، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [4] . فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏22، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟
پس از آنکه حضرت موسی(ع) از میعادگاه پروردگار باز گشت و مشاهده نمود که مردم از توحید برگشته و دوباره به گوسالهپرستی روی آوردند، سراغ برادر خود هارون(ع) – که وی را به عنوان جانشین خود برای رهبری مردم در زمان غیبت خویش قرار داد - رفت و با شدت و عصبانیت هر چه تمامتر، در حالیکه ریش و موی سرش را گرفته و به سوی خود میکشید، گفت آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟! هارون که ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینکه از عصبانیتش بکاهد و عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت: «فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم، تفرقه شدیدی در میان بنیاسرائیل میافتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی؛ چرا در میان بنیاسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیابم به کار نبستی»؟![1]
به این ترتیب هارون بیگناهی خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگری که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند.
با توجه به این مقدمه و با توجه به اینکه موسی و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش میآید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسی و دفاعی که هارون از خود میکند، چگونه قابل توجیه است؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت؛ موسی با این عمل میخواست دو مطلب را اثبات کند.
اولاً: به بنیاسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شدهاند، و بازگشت به گوسالهپرستی مسئله سادهای نیست. گناهی که حتی پای برادر موسی را که خود پیامبری عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنی مسئله به این سادگی نیست که بعضی از بنیاسرائیل پنداشتهاند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنی نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه میشود به هنگامی که حادثه عظیمی رخ میدهد، انسان یقه خود را چاک میزند و بر سر و صورت خود میزند، تا چه رسد به اینکه برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بیگمان برای حفظ هدف و گذاردن اثر روانی در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامهها، مؤثر است.
ثانیاً: اینکه با این برخورد، بیگناهی هارون - با توضیحاتی که میدهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3]
بنابر این هیچیک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشدهاند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد.
البته، برخی از مفسران میگویند انسان وقتی که عصبانی میشود و به فکر فرو میرود، معمولاً لبانش را گاز میگیرد، انگشتان خویش را میفشارد و ریش خود را میگیرد. در این حادثه نیز با توجه به اینکه حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش میکند.[4] بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است. [1] . طه، 94. [2] . اعراف، 150. [3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [4] . فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 22، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
- [سایر] اخیرا برخی وهابیون شایع کرده اند که جانشین حضرت موسی(ع)، حضرت هارون(ع) نبوده است بلکه هارون قبل از موسی فوت کرده در پاسخ چه باید گفت؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) به جای درخواست رفع مشکل گویش، از خدا درخواست کرد که حضرت هارون(ع) را معاون و شریک او قرار دهد؟
- [سایر] در داستان حضرت موسی و هارون(ع)؛ چرا در مورد تعیین وزیر، موسی برای خدا تعیین تکلیف میکند که حتماً هارون وزیر من باشد؟! در صورتی که بهتر بود میگفت: خدایا برای من وزیر قرار ده؟ یعنی نعوذ بالله خدا نمیدانست چه کسی برای وزارت موسی بهتر است؟ مثل اشتباه یوسف(ع) در وقتی که با مکر زنان روبرو شد، از خدا زندان را خواست؟
- [سایر] 1. قبور پیامبرانی؛ مانند حضرت شعیب، لوط، یوسف، یونس، آدم، موسی، اسرائیل، اسحاق، ابراهیم، هارون، داوود، سلیمان، ادریس، عیسی، یحیی، زکریا و نوح(ع) کجا واقع شده است؟ 2. چگونه ممکن است برخی پیامبران؛ مانند یونس(ع) که در عراق بوده، در ایران دفن شده باشند؟ آیا میشود نام پیامبران مدفون در ایران را نام ببرید.
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) که گفته میشود به علت مشکل در گویش، درخواست معاونت حضرت هارون را از خداوند کرد،! درخواست حل مشکل بیان و گفتار خود را نکرد؟
- [سایر] اگر همه انبیاء معصوم بوده اند , چرا حضرت ابراهیم (ع ) و یوسف (ع ) دروغ گفته اند؟
- [سایر] در داستان حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) است که حضرت خضر مسائلی را میداند که حضرت موسی از آنها مطلع نیست در صورتی که موسی(ع) پیامبر اولوالعزم است و حضرت خضر نه!
- [سایر] آیا موسی(ع) اهل مصر بود و از نسل ابراهیم و یعقوب؟ و بفرمایید که فرعون زمان موسی کدامیک از فراعنه مصر بوده است؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) سالها بعد از مرگ حضرت یوسف، جنازه ایشان را از مصر به فلسطین منتقل کردند؟
- [سایر] آیا حضرت موسی(ع) که در قرآن اشاره شده که مرد مصری را کشته معصوم هست یا نه؟
- [آیت الله جوادی آملی] .سجده برای غیر خدا حرام است. سجده فرشتگان برای حضرت آدم نبود, زیرا وی به مثابه قبله بود, چنانکه سجده حضرت یعقوب(ع)و فرزندان او برای حضرت یوسف(ع) نبود, بلکه به منظور شکر خدا بود. آنچه برخی از زائران قبور امامان معصوم(ع)به صورت سجده انجام میدهند، اگر به منظور شکر نعمت توفیق به زیارت آنان باشند, اشکال ندارد و اگر مقصود خضوع در برابر آنها باشد, حرام است و برای پرهیز از توّهم برخی، سزاوار است که چنین کاری انجام نشود.
- [آیت الله جوادی آملی] .سیّدی که مستحقِ سهم سادات است , باید از طرف پدر به هاشم انتساب دا شته باشد و لازم نیست که از نسل حضرت پیامبر(ع) باشد؛ اما اگر کسی از طرف مادر انتساب به هاشم داشته باشد، کافی نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه روزه دار دروغی به خدا و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او(علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل می شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز همین حکم را دارد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مسجد فضیلت دارد. درجات فضایل آن به تفاوت مسجدهاست. بهترین مسجد روی زمین , مسجد دور کعبه یعنی مسجد حرام است، پس از آن, مسجد پیامبر(ص) در مدینه و بعد از آن, مسجد کوفه و مسجد اقصی که هر دو در یک حدّند و پس از آنها مسجد جامع هر شهر و بعد از آن , مسجد محل و سپس مسجد بازار . حرم انبیا و اوصیای معصوم (ع) فضیلت و استحباب دارد و نسبت به برخی مساجد , مانند مس جد محل و مسجد بازار, افضل است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا نبوت است و یا معترف به آن نیست و یا برای خدا شریک قرار می دهد و همچنین غلاه (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه اطهار (ع) دشمنی می نمایند) نجسند و اما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه (ص) را قبول ندارند؛ نیز بنا بر مشهور نجس می باشند و این قول موافق احتیاط است و لکن بنا بر اظهر این طوایف پاکند و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود؛ چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که وضو ندارد، بنابر احتیاط واجب نباید اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانی نوشته شده باشد لمس نماید و همچنین بنابر احتیاط مستحب، نباید اسم مبارک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را بدون وضو لمس کند، ولی اگر اسامی معصومین علیهمالسلام در نامگذاری اشخاص دیگر به کار رفته باشند، لمس آنها بدون وضو اشکال ندارد.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله علوی گرگانی] مرسوم در بانکها این است که یک امضأ را نمیخرند ولی اشخاصی هستند که یک امضأ را هم معامله میکنند وچون عموماً این اشخاص وجه میدهند وسفته میگیرند وغالباً بعنوان قرض است و در قرض زیاده ربا است لهذا معاملات مزبور حرام وزیاده ربا است، ولی اگرخواسته باشند معاملهشان صحیح باشد وزیادهای که میگیرند ربا نباشد چند راه دارد، ودو راهش که آسانتر از بقیه است ذکر میشود: 1 - آن که وجه را که میدهد بعنوان معامله منتقل نماید نه بعنوان قرض واستقراض )مثلاً( صد هزار ریال نقد را بفروشد به پانصد دینار عراقی در زمان مشخص آن را تحویل گیرد. 2 - آن که یک جعبه کبریت یا یک طاقه دستمال یا چیز دیگری را بفروشد به ده هزار ریال بشرط این که صد هزار ریال تا مدّتمثلاً یک سال بدون منفعت قرض بدهد و یا این که کسی که قرض گرفته است ومدت آن سر آمده و میخواهد تمدید نماید طلبکار یک جعبه کبریت را به مقروض میفروشد به هزار ریال بشرط این که طلب خود را تا مدّت یک ماه بدون منفعت تمدید نماید واین چارهجویی به این نحو برایتجدید وتمدید مدت بملاحظه این است که جائز نیست ابتدأً در مقابل تجدید یا تمدید مدت طلبکار چیزی از بدهکار بگیرد وتوهّم این که این معامله صوری است زیرا که هیچکس یک جعبه کبریت را که قیمتش یک ریال است به هزار ریال نمیخرد، توهّم بیجایی است زیرا که احدی بدون جهت چنین معاملهای نمیکند اما در صورتی که صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یکسال ضمیمه شود همه میخرند و در این موضوع چند روایت در کتاب وسایل الشیعه ابواب احکام عقود نقل فرمودهاند وما برای رفع شبهه یک روایت از آن را در اینجا نقل مینماییم: شیخ طوسی قدس ا& روحه بسند صحیح از محمّد بن اسحاق بن عمّار که موثق است روایت نموده میگوید به حضرت موسی بن جعفر8 عرض کردم: )وَیَکونُ لی عَلَی الرَّجُلِ دَراهِمُ، فَیَقولُ أخّرْنی بِها وَأنا أرْبَحُکَ فَأَبیعُهُ جُبًَّْ تَقومُ عَلَیَّ بِألْفَ دِرْهَمً بِعَشَرَِْ آلافِ دِرْهَمً أو قالَ: بِعِشْرینَ ألفَاً وَأُؤَخِّرُهُ بِالمالِ؟ قالَ: لا بَأسَ(، ترجمه: من چند درهم از شخصی طلبکارم و آنشخص خواهش میکند او را مهلت دهم و به من منفعتی برساند من جبهای را که قیمتش هزار درهم است به او به ده هزار درهم یا بیست هزار درهم میفروشم وطلب خود را تأخیر میاندازم؟ حضرت فرمودند: عیبی ندارد.