چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟
پس از آن‌که حضرت موسی(ع) از میعادگاه پروردگار باز گشت و مشاهده نمود که مردم از توحید برگشته و دوباره به گوساله‌پرستی روی آوردند، سراغ برادر خود هارون(ع) – که وی را به عنوان جانشین خود برای رهبری مردم در زمان غیبت خویش قرار داد - رفت و با شدت و عصبانیت هر چه تمام‌تر، در حالی‌که ریش و موی سرش را گرفته و به سوی خود می‌کشید، گفت آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟! هارون که ناراحتی شدید برادر را دید، برای این‌که از عصبانیتش بکاهد و عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت: «فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم، تفرقه شدیدی در میان بنی‌اسرائیل می‌افتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی؛ چرا در میان بنی‌اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیابم به کار نبستی»؟![1] به این ترتیب هارون بی‌گناهی خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگری که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. با توجه به این مقدمه و با توجه به این‌که موسی و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش می‌آید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسی و دفاعی که هارون از خود می‌‏کند، چگونه قابل توجیه است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت؛ موسی با این عمل می‌خواست دو مطلب را اثبات کند. اولاً: به بنی‌اسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شده‌‏اند، و بازگشت به گوساله‌پرستی مسئله ساده‌ای نیست. گناهی که حتی پای برادر موسی را که خود پیامبری عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنی مسئله به این سادگی نیست که بعضی از بنی‌اسرائیل پنداشته‌‏اند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنی نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه می‌شود به هنگامی که حادثه عظیمی رخ می‌دهد، انسان یقه خود را چاک می‌زند و بر سر و صورت خود می‌زند، تا چه رسد به این‌که برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بی‌گمان برای حفظ هدف و گذاردن اثر روانی در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامه‌‏ها، مؤثر است. ثانیاً: این‌که با این برخورد، بی‌گناهی هارون - با توضیحاتی که می‌دهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3] بنابر این هیچ‌یک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشده‌اند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد. البته، برخی از مفسران می‌گویند انسان وقتی که عصبانی می‌شود و به فکر فرو می‌رود، معمولاً لبانش را گاز می‌گیرد، انگشتان خویش را می‌فشارد و ریش خود را می‌گیرد. در این حادثه نیز با توجه به این‌که حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش می‌کند.[4] ‌ بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است.   [1] . طه، 94. [2] . اعراف، 150. [3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏13، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [4] . فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏22، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
عنوان سوال:

چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟


پاسخ:

پس از آن‌که حضرت موسی(ع) از میعادگاه پروردگار باز گشت و مشاهده نمود که مردم از توحید برگشته و دوباره به گوساله‌پرستی روی آوردند، سراغ برادر خود هارون(ع) – که وی را به عنوان جانشین خود برای رهبری مردم در زمان غیبت خویش قرار داد - رفت و با شدت و عصبانیت هر چه تمام‌تر، در حالی‌که ریش و موی سرش را گرفته و به سوی خود می‌کشید، گفت آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟! هارون که ناراحتی شدید برادر را دید، برای این‌که از عصبانیتش بکاهد و عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت: «فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم، تفرقه شدیدی در میان بنی‌اسرائیل می‌افتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی؛ چرا در میان بنی‌اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیابم به کار نبستی»؟![1]
به این ترتیب هارون بی‌گناهی خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگری که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند.
با توجه به این مقدمه و با توجه به این‌که موسی و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش می‌آید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسی و دفاعی که هارون از خود می‌‏کند، چگونه قابل توجیه است؟
در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت؛ موسی با این عمل می‌خواست دو مطلب را اثبات کند.
اولاً: به بنی‌اسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شده‌‏اند، و بازگشت به گوساله‌پرستی مسئله ساده‌ای نیست. گناهی که حتی پای برادر موسی را که خود پیامبری عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنی مسئله به این سادگی نیست که بعضی از بنی‌اسرائیل پنداشته‌‏اند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنی نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه می‌شود به هنگامی که حادثه عظیمی رخ می‌دهد، انسان یقه خود را چاک می‌زند و بر سر و صورت خود می‌زند، تا چه رسد به این‌که برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بی‌گمان برای حفظ هدف و گذاردن اثر روانی در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامه‌‏ها، مؤثر است.
ثانیاً: این‌که با این برخورد، بی‌گناهی هارون - با توضیحاتی که می‌دهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3]
بنابر این هیچ‌یک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشده‌اند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد.
البته، برخی از مفسران می‌گویند انسان وقتی که عصبانی می‌شود و به فکر فرو می‌رود، معمولاً لبانش را گاز می‌گیرد، انگشتان خویش را می‌فشارد و ریش خود را می‌گیرد. در این حادثه نیز با توجه به این‌که حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش می‌کند.[4] ‌ بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است.   [1] . طه، 94. [2] . اعراف، 150. [3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏13، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [4] . فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏22، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین