با سلام و عرض ارادت؛ لطفاً بفرمایید تفاوت مبانی عقلی و مبانی نقلی از حیث واژه‌شناسی و مفهوم‌شناسی چیست؟
«مبانی» جمع مبنا، از ریشه «بنی»، به معنای پایه و هرچه که بر آن و با تکیه بر آن بر رویش چیزی می‌گذارند.[1] منظور از «مبانی عقلی»، مطالبی است که از نظر «عقل و برهان»، پایه‌ای برای یک نظریه محسوب می‌شود، اما مقصود از «مبانی نقلی» اموری است که از نظر «نقل»، اصول و پایه یک نظریه شمرده می‌شود. منظور از «نقل» نیز گفتار یا کردار انسان‌هایی است که سخن و فعل آنان در نزد نظریه‌پردازان حجت و سند می‌باشد. در یک نگاه دقیق می‌توان گفت که «مبانی»، آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه می‌‏باشند و جنبۀ زیربنا برای بقیه عناصر دارند، و به نحوی آنها را تبیین و تعیین می‌‌کنند. این عناصر از قبیل قضایای «باید» می‌‏باشند و جنبه اعتباری دارند و در واقع نتایج جهان‏‌بینی اسلامی هستند. توضیح این‌که اسلام به عنوان دین خاتم، کامل‏‌ترین دین مُرسَل و در بردارندۀ تمام آنچه را که باید از دین نفس الامری از راه وحی بیان گردد، می‌‏باشد؛ از این‌رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردی و خواه اجتماعی، توقع داریم شاهد موضع‏‌گیری اسلام و ارائۀ رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین می‏‌باشند، به دو دسته تقسیم می‌شوند: 1. عناصر دینی‏‌ای که نُمُود جهان‏‌بینی اسلام در یک حوزۀ خاص؛ مانند سیاست یا اقتصاد، می‌‏باشند و نسبت بین آنها و جهان‌‏بینی اسلامی، همان نسبت جزئی به کلی، یا صغرا به کبرا است. این‌گونه عناصر از قبیل قضایای «هست» می‏‌باشند و رنگ کلامی - فلسفی دارند؛ مانند بررسی سلطۀ تکوینی خداوند در حوزۀ مباحث سیاسی، یا مطالعه رازقیّت او در زمینۀ اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان «فلسفه» یاد می‌‏کنیم. پس «فلسفۀ سیاسی اسلام» مجموعه عناصری از اسلام در حوزه سیاست است که نُمُود جهان‌‏بینی و از جزئیات آن محسوب می‏‌شود. 2. عناصر دینی‌‏ای که نتایج جهان‌‏بینی اسلامی، بویژه فلسفۀ آن - یعنی عناصر دسته اول- هستند. این عناصر از قبیل قضایای «باید» می‌‏باشند و جنبه اعتباری دارند و به نوبۀ خود به دو گروه تقسیم می‏‌شوند: برخی از این عناصر جنبۀ زیربنا برای بقیه دارند و به نحوی آنها را تبیین و تعیین می‏‌کنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه می‏‌باشند که از آن به «مبانی» یاد می‏‌کنیم. و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص می‏‌نماید که به آن «اهداف» می‏‌گوییم. مجموعۀ این مبانی و اهداف، «مکتب» را تشکیل می‌‏دهند».[2] ، [3]   [1] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 147، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [2] . هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص50، مؤسسه فرهنگی خانه خرد(بیت الحکمة)، چاپ سوم، 1381ش. [3] . اقتباس از پاسخ 2605
عنوان سوال:

با سلام و عرض ارادت؛ لطفاً بفرمایید تفاوت مبانی عقلی و مبانی نقلی از حیث واژه‌شناسی و مفهوم‌شناسی چیست؟


پاسخ:

«مبانی» جمع مبنا، از ریشه «بنی»، به معنای پایه و هرچه که بر آن و با تکیه بر آن بر رویش چیزی می‌گذارند.[1]
منظور از «مبانی عقلی»، مطالبی است که از نظر «عقل و برهان»، پایه‌ای برای یک نظریه محسوب می‌شود، اما مقصود از «مبانی نقلی» اموری است که از نظر «نقل»، اصول و پایه یک نظریه شمرده می‌شود. منظور از «نقل» نیز گفتار یا کردار انسان‌هایی است که سخن و فعل آنان در نزد نظریه‌پردازان حجت و سند می‌باشد.
در یک نگاه دقیق می‌توان گفت که «مبانی»، آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه می‌‏باشند و جنبۀ زیربنا برای بقیه عناصر دارند، و به نحوی آنها را تبیین و تعیین می‌‌کنند. این عناصر از قبیل قضایای «باید» می‌‏باشند و جنبه اعتباری دارند و در واقع نتایج جهان‏‌بینی اسلامی هستند.
توضیح این‌که اسلام به عنوان دین خاتم، کامل‏‌ترین دین مُرسَل و در بردارندۀ تمام آنچه را که باید از دین نفس الامری از راه وحی بیان گردد، می‌‏باشد؛ از این‌رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردی و خواه اجتماعی، توقع داریم شاهد موضع‏‌گیری اسلام و ارائۀ رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین می‏‌باشند، به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1. عناصر دینی‏‌ای که نُمُود جهان‏‌بینی اسلام در یک حوزۀ خاص؛ مانند سیاست یا اقتصاد، می‌‏باشند و نسبت بین آنها و جهان‌‏بینی اسلامی، همان نسبت جزئی به کلی، یا صغرا به کبرا است. این‌گونه عناصر از قبیل قضایای «هست» می‏‌باشند و رنگ کلامی - فلسفی دارند؛ مانند بررسی سلطۀ تکوینی خداوند در حوزۀ مباحث سیاسی، یا مطالعه رازقیّت او در زمینۀ اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان «فلسفه» یاد می‌‏کنیم. پس «فلسفۀ سیاسی اسلام» مجموعه عناصری از اسلام در حوزه سیاست است که نُمُود جهان‌‏بینی و از جزئیات آن محسوب می‏‌شود.
2. عناصر دینی‌‏ای که نتایج جهان‌‏بینی اسلامی، بویژه فلسفۀ آن - یعنی عناصر دسته اول- هستند. این عناصر از قبیل قضایای «باید» می‌‏باشند و جنبه اعتباری دارند و به نوبۀ خود به دو گروه تقسیم می‏‌شوند:
برخی از این عناصر جنبۀ زیربنا برای بقیه دارند و به نحوی آنها را تبیین و تعیین می‏‌کنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه می‏‌باشند که از آن به «مبانی» یاد می‏‌کنیم. و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص می‏‌نماید که به آن «اهداف» می‏‌گوییم. مجموعۀ این مبانی و اهداف، «مکتب» را تشکیل می‌‏دهند».[2] ، [3]   [1] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 147، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [2] . هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص50، مؤسسه فرهنگی خانه خرد(بیت الحکمة)، چاپ سوم، 1381ش. [3] . اقتباس از پاسخ 2605





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین