جایگاه حاکم اسلامی از دیدگاه شیعه و اهل تسنن کلامی است یا فقهی؟ چرا؟
پرسش‌ مطرح شده به اندازه‌ای کلی است که جواب دادن به آن مستلزم نگارش کتاب و یا مقاله‌ای طولانی است که تهیه چنین پاسخی در حال حاضر برای ما مقدور نیست. اما به صورت مختصر تبیین جایگاه حاکم اسلامی در اسلام نیازمند توجه به دو مقدمه است. یکی ضرورت حکومت اسلامی، و دیگری ویژگی‌های حکومت اسلامی؛ مانند ضرورت مشروعیت الهی حاکمان، قوانین الهی، اهداف آن در زمینه برپایی عدل و قسط در ابعاد مختلف و مهیا نمودن زمینه‌های هدایت و تکامل بشر در جهت تأمین سعادت دنیوی و اخروی و.... نتیجه چنین مقدماتی لزوم وجود مدیری اسلام‌شناس و آگاه به قوانین اسلامی و برخوردار از صلاحیت‌های اخلاقی و مدیریتی، در رأس حکومت اسلامی است. به عبارت دیگر؛ حکومت ‏اسلامی ‏به معنای تدبیر امور مسلمین بر اساس قوانین دینی و رعایت مصالح شهروندان می‌باشد و حاکم، به عنوان مُجری ‏احکام اسلامی کسی است که شرایطی ویژه ‏را دارد و با نبود یا از بین ‏رفتن ‏آن ‏شرایط، صلاحیت ‏حکومت نیز از او سلب می‌گردد. از این‌رو، اسلام حکومت ولی عادل را به عنوان عاملی سعادت‌بخش و وحدت آفرین تشریع کرده است. عادل در زمان حضور معصومین(ع) خود آن بزرگواران می‌باشند که دارای کامل‌ترین و جامع‌ترین شرایط رهبری‌اند و در زمان غیبت امام معصوم، نزدیک‌ترین افراد جامعه از جهت ویژگی‌های لازم برای حاکم جامعه اسلامی است که چنین افرادی مجتهدان جامع الشرایط هستند. از آن جهت که حاکم اسلامی در عصر غیبت امام مهدی(عج) به منصب «زعامت دینی» می‌رسد، صاحب اقتدار و نفوذ اجتماعی می‌شود. منصب زعامت دینی، امتداد همان منصب امامت است، با ابعادی کوچک‌تر و محدودتر. امامت که از اصول اعتقادی شیعه است، مفهومی گسترده و پیچیده دارد. در تفکر شیعی، منصب امامت، جزو جدایی ناپذیر ساختار جامعه دینی است و حتی در دوران غیبت نیز، تعطیل بردار نیست و نمی‌توان به دلیل عدم حضور امام، منصب امامت را نیز در جامعه معطل گذاشت؛ لذا معیارهایی در نظر گرفته شده تا کسانی بر اساس آن معیارها بتوانند، این منصب را، هرچند در زوایای محدودتری اداره کنند و بخشی از شئون و وظایف اجتماعی امام را به عهده گیرند. این کسان به عنوان سرپرست امور دین، زعامت جامعه دینی را عهده‌دار می‌شوند و سرپرستی این منصب، اگرچه در زمانی که حاکمیت رسمی نیز نداشته باشند، سرچشمه اقتدار اجتماعی آنان می‌شود. همین کسان از آن جهت که می‌بایست به جای امام، احکام شرعی را هم برای مردم بیان کنند و فتوا دهند، باید فقیه نیز باشند. بدین ترتیب، فقاهت تنها یکی از شرایط و شئون زعامت دینی است که هر چند شرط لازمی است، اما کافی نیست. با توجه به همین اصل کلامی و پشتوانه اعتقادی است که فقیه می‌تواند در مواردی مثل امام معصوم، حکم صادر کند و حکم، غیر از فتوا است و جنبه الزام حقوقی دارد و در صورت نبود چندان پشتوانه‌ای، حکم او هر چند برابر موازین فقهی هم صادر شده باشد، نفوذی نخواهد داشت.[1] بنابر این، حاکم اسلامی جامع الشرایط قبل از آن‌که مبانی فقهی داشته باشد، مبانی کلامی دارد. از دیدگاه کلامی، ولایت فقیه در امتداد ولایت معصومان(ع) می‌باشد و امامت که ریاست عامه درامور دین و دنیا است، بر اساس همان دلایلی که در ولایت انبیا و امامان معصوم(ع) مطرح شده، مطرح می‌گردد. پس، جایگاه حاکم اسلامی از این جهت، یک بحث کلامی و اعتقادی است. دانشمندان اهل سنت، مسئله امامت را صرفاً به عنوان نظریه‌ای سیاسی انگاشته‌اند و آن‌را به عنوان یکی از مباحث فروع و متعلق به دانش فقه تلقی کرده‌اند. آنها بر اساس چنین تلقی‌ای، اگر چه به تبع دانشمندان شیعه، در مباحث کلامی به بحث از امامت می‌پردازند، و لکن روی آورد فقهی اخذ کرده و انتخاب امام را به عنوان واجب شرعی و پذیرش آن‌را به عنوان واجب کفایی، مورد تحلیل و پژوهش قرار می‌دهند. به همین جهت، جایگاه حاکم اسلامی بعد از پیامبر(ص) را تنها یک بحث فقهی و سیاسی می‌دانند.   [1] . ر. ک: جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت ع ، شماره 2، ص 215، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع).
عنوان سوال:

جایگاه حاکم اسلامی از دیدگاه شیعه و اهل تسنن کلامی است یا فقهی؟ چرا؟


پاسخ:

پرسش‌ مطرح شده به اندازه‌ای کلی است که جواب دادن به آن مستلزم نگارش کتاب و یا مقاله‌ای طولانی است که تهیه چنین پاسخی در حال حاضر برای ما مقدور نیست.
اما به صورت مختصر تبیین جایگاه حاکم اسلامی در اسلام نیازمند توجه به دو مقدمه است. یکی ضرورت حکومت اسلامی، و دیگری ویژگی‌های حکومت اسلامی؛ مانند ضرورت مشروعیت الهی حاکمان، قوانین الهی، اهداف آن در زمینه برپایی عدل و قسط در ابعاد مختلف و مهیا نمودن زمینه‌های هدایت و تکامل بشر در جهت تأمین سعادت دنیوی و اخروی و....
نتیجه چنین مقدماتی لزوم وجود مدیری اسلام‌شناس و آگاه به قوانین اسلامی و برخوردار از صلاحیت‌های اخلاقی و مدیریتی، در رأس حکومت اسلامی است. به عبارت دیگر؛ حکومت ‏اسلامی ‏به معنای تدبیر امور مسلمین بر اساس قوانین دینی و رعایت مصالح شهروندان می‌باشد و حاکم، به عنوان مُجری ‏احکام اسلامی کسی است که شرایطی ویژه ‏را دارد و با نبود یا از بین ‏رفتن ‏آن ‏شرایط، صلاحیت ‏حکومت نیز از او سلب می‌گردد.
از این‌رو، اسلام حکومت ولی عادل را به عنوان عاملی سعادت‌بخش و وحدت آفرین تشریع کرده است. عادل در زمان حضور معصومین(ع) خود آن بزرگواران می‌باشند که دارای کامل‌ترین و جامع‌ترین شرایط رهبری‌اند و در زمان غیبت امام معصوم، نزدیک‌ترین افراد جامعه از جهت ویژگی‌های لازم برای حاکم جامعه اسلامی است که چنین افرادی مجتهدان جامع الشرایط هستند.
از آن جهت که حاکم اسلامی در عصر غیبت امام مهدی(عج) به منصب «زعامت دینی» می‌رسد، صاحب اقتدار و نفوذ اجتماعی می‌شود. منصب زعامت دینی، امتداد همان منصب امامت است، با ابعادی کوچک‌تر و محدودتر. امامت که از اصول اعتقادی شیعه است، مفهومی گسترده و پیچیده دارد.
در تفکر شیعی، منصب امامت، جزو جدایی ناپذیر ساختار جامعه دینی است و حتی در دوران غیبت نیز، تعطیل بردار نیست و نمی‌توان به دلیل عدم حضور امام، منصب امامت را نیز در جامعه معطل گذاشت؛ لذا معیارهایی در نظر گرفته شده تا کسانی بر اساس آن معیارها بتوانند، این منصب را، هرچند در زوایای محدودتری اداره کنند و بخشی از شئون و وظایف اجتماعی امام را به عهده گیرند. این کسان به عنوان سرپرست امور دین، زعامت جامعه دینی را عهده‌دار می‌شوند و سرپرستی این منصب، اگرچه در زمانی که حاکمیت رسمی نیز نداشته باشند، سرچشمه اقتدار اجتماعی آنان می‌شود. همین کسان از آن جهت که می‌بایست به جای امام، احکام شرعی را هم برای مردم بیان کنند و فتوا دهند، باید فقیه نیز باشند. بدین ترتیب، فقاهت تنها یکی از شرایط و شئون زعامت دینی است که هر چند شرط لازمی است، اما کافی نیست. با توجه به همین اصل کلامی و پشتوانه اعتقادی است که فقیه می‌تواند در مواردی مثل امام معصوم، حکم صادر کند و حکم، غیر از فتوا است و جنبه الزام حقوقی دارد و در صورت نبود چندان پشتوانه‌ای، حکم او هر چند برابر موازین فقهی هم صادر شده باشد، نفوذی نخواهد داشت.[1]
بنابر این، حاکم اسلامی جامع الشرایط قبل از آن‌که مبانی فقهی داشته باشد، مبانی کلامی دارد. از دیدگاه کلامی، ولایت فقیه در امتداد ولایت معصومان(ع) می‌باشد و امامت که ریاست عامه درامور دین و دنیا است، بر اساس همان دلایلی که در ولایت انبیا و امامان معصوم(ع) مطرح شده، مطرح می‌گردد. پس، جایگاه حاکم اسلامی از این جهت، یک بحث کلامی و اعتقادی است.
دانشمندان اهل سنت، مسئله امامت را صرفاً به عنوان نظریه‌ای سیاسی انگاشته‌اند و آن‌را به عنوان یکی از مباحث فروع و متعلق به دانش فقه تلقی کرده‌اند. آنها بر اساس چنین تلقی‌ای، اگر چه به تبع دانشمندان شیعه، در مباحث کلامی به بحث از امامت می‌پردازند، و لکن روی آورد فقهی اخذ کرده و انتخاب امام را به عنوان واجب شرعی و پذیرش آن‌را به عنوان واجب کفایی، مورد تحلیل و پژوهش قرار می‌دهند. به همین جهت، جایگاه حاکم اسلامی بعد از پیامبر(ص) را تنها یک بحث فقهی و سیاسی می‌دانند.   [1] . ر. ک: جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت ع ، شماره 2، ص 215، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین