می‌خواستم بدانم در مباحث اسلامی، فرق بین (دلیل) و (مؤید)، و (استدلال) و (حجت) چیست؟
مفهوم‌شناسی «دلیل» دلیل در لغت عبارت است از: چیزی که از چیز دیگری خبر می‌دهد و آن چیز دیگر را نمایان می‌سازد، خواه لفظ باشد یا غیر لفظ، به قصد نمایاندن و خبر دادن از چیز دیگر باشد یا بدون قصد باشد.[1] پس نمایاندن و خبر دادن از لوازم ذاتی دلیل است. دلیل در اصطلاح اصولیین عبارت است از: چیزی که وصول و رسیدن به آن، علم به مطلوب را ممکن می‌سازد.[2] به دیگر سخن؛ در اصطلاح اصولی‌ها، دلیل به چیزی گفته می‌شود که قابلیت استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد، و وسیله‌ای است که مجتهد را - وجداناً یا تعبداً- به حکم واقعی می‌رساند.[3] معنای «مؤیِّد» مؤیِّد(اسم فاعل) از ماده «أید» به معنای محکم کننده، تأیید کننده و استوار دارنده است.[4] چیزی که با عنوان مؤیّد آورده می‌شود، شاهدی برای مطلوب و گفتار است. و در برخی مواقع همان مؤید، می‌تواند دلیلی فرعی و ثانوی برای مطلبی باشد که خود دارای دلیلی اصلی است. «حجّت» و اقسام آن حجّت در لغت؛ یعنی، برهان و چیزی که به وسیله آن پیروزی در مقابل خصم حاصل می‌شود.[5] در اصطلاح، حجّت دارای سه معنا است: 1. آنچه احتجاج و اعتذار با آن صحیح است. اطلاق این معنا از حجّت بر قطع و تمام امارات معتبر و اصول عملی و قواعد فقهی صحیح است، و هیچ مانعی از عقل و نقل بر این معنا وجود ندارد. 2. اصطلاح منطقی آن، که در این اصطلاح، حجّت عبارت است از علّت تحقق و ثبوت چیزی؛ مانند تغییر که علّت حدوث است. در این مثال؛ عالم متغیر است، و هر متغیری حادث است، پس عالم حادث است. به عبارت دیگر، حجّت در این اصطلاح عبارت است از حد وسط در قیاس. 3. اصطلاح اصولی آن؛ که حجّت در اصطلاح اصول عبارت است از چیزی که شرعاً واسطه در اثبات است؛ مانند ادله‏ اجتهادی و قواعد معتبری که احکام را به وسیله آنها ثابت می‌کنیم. پس هر چیزی که با امضا یا تأسیس شرع، معتبر باشد و حکم یا موضوع حکم را ثابت کند، در اصطلاح اصولیین حجّت نام دارد.[6]  حجّت در این اصطلاح، با «اماره» و همین طور با «طریق» و «دلیل» مترادف است.[7] اقسام حجّت: الف. حجّت ذاتی: حجتی است که نیاز به جعل کسی ندارد. این قسم حجّت اختصاص به قطع دارد؛ زیرا حجیّت از لوازم عقلی و غیر قابل اجتناب قطع است و محال است حجیّت از قطع جدا شود. چرا که قطع؛ یعنی کشف واقع و راه به سوی واقع. البته چنین حجیّتی قابل جعل و انکار شارع نیست؛ زیرا مستلزم تناقض است. ب. حجّت جعلی و عرضی: حجتی است که ذاتاً و فی نفسه صلاحیت حجیّت ندارد، بلکه حجیّت آن مستند به جعل شارع یا حکم عقل است. این قسم حجّت، در امارات و اصول جریان دارد.[8] معنای «استدلال»‏ استدلال که در لغت به معنای دلیل خواستن است، در اصطلاح عبارت است از: تألیف چند قضیه برای احتجاج علیه خصم و اثبات مطلوب.[9] با این تعریف، «دلیل»، «مؤید» و «حجت» در مقام ثبوت‌اند و «استدلال» در مقام اثبات.[10]   [1] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏3، ص 235، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر اثار علامه مصطفوی‏، چاپ سوم؛ ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 327، قم، عالمه، چاپ اول، 1379ش. [2] . همان. [3] . مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 130، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1389ش. [4] . فرهنگ فارسی معین، واژه «مؤیّد»؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 168، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش؛ واسطی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج ‏4، ص 340، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1414ق.‌ [5] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏2، ص 228، بیروت، دار صادر، چاپ سوم. [6] . سبزواری، عبدالاعلی‏، تهذیب الأصول، ج ‏2، ص 14 – 15، قم، مؤسسة المنار، چاپ دوم، بی‌تا. [7] . مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج ‏2، ص 13، قم، اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1375ش. [8] . فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 266؛ ولایی، عیسی، ‏فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول‏، ص 161، تهران، نشر نی‏، چاپ ششم، 1387ش. [9] . فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 51؛ عثمان، محمود حامد، القاموس المبین فی إصطلاحات الأصولیین‏، ص 41، ریاض، دار الزاحم‏، چاپ اول، 1423ق. [10] . ر.ک: «تفاوت مقام ثبوت با مقام اثبات»، سؤال 30787.
عنوان سوال:

می‌خواستم بدانم در مباحث اسلامی، فرق بین (دلیل) و (مؤید)، و (استدلال) و (حجت) چیست؟


پاسخ:

مفهوم‌شناسی «دلیل»
دلیل در لغت عبارت است از: چیزی که از چیز دیگری خبر می‌دهد و آن چیز دیگر را نمایان می‌سازد، خواه لفظ باشد یا غیر لفظ، به قصد نمایاندن و خبر دادن از چیز دیگر باشد یا بدون قصد باشد.[1] پس نمایاندن و خبر دادن از لوازم ذاتی دلیل است.
دلیل در اصطلاح اصولیین عبارت است از: چیزی که وصول و رسیدن به آن، علم به مطلوب را ممکن می‌سازد.[2] به دیگر سخن؛ در اصطلاح اصولی‌ها، دلیل به چیزی گفته می‌شود که قابلیت استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد، و وسیله‌ای است که مجتهد را - وجداناً یا تعبداً- به حکم واقعی می‌رساند.[3]
معنای «مؤیِّد»
مؤیِّد(اسم فاعل) از ماده «أید» به معنای محکم کننده، تأیید کننده و استوار دارنده است.[4] چیزی که با عنوان مؤیّد آورده می‌شود، شاهدی برای مطلوب و گفتار است. و در برخی مواقع همان مؤید، می‌تواند دلیلی فرعی و ثانوی برای مطلبی باشد که خود دارای دلیلی اصلی است.
«حجّت» و اقسام آن
حجّت در لغت؛ یعنی، برهان و چیزی که به وسیله آن پیروزی در مقابل خصم حاصل می‌شود.[5] در اصطلاح، حجّت دارای سه معنا است:
1. آنچه احتجاج و اعتذار با آن صحیح است. اطلاق این معنا از حجّت بر قطع و تمام امارات معتبر و اصول عملی و قواعد فقهی صحیح است، و هیچ مانعی از عقل و نقل بر این معنا وجود ندارد.
2. اصطلاح منطقی آن، که در این اصطلاح، حجّت عبارت است از علّت تحقق و ثبوت چیزی؛ مانند تغییر که علّت حدوث است. در این مثال؛ عالم متغیر است، و هر متغیری حادث است، پس عالم حادث است. به عبارت دیگر، حجّت در این اصطلاح عبارت است از حد وسط در قیاس.
3. اصطلاح اصولی آن؛ که حجّت در اصطلاح اصول عبارت است از چیزی که شرعاً واسطه در اثبات است؛ مانند ادله‏ اجتهادی و قواعد معتبری که احکام را به وسیله آنها ثابت می‌کنیم. پس هر چیزی که با امضا یا تأسیس شرع، معتبر باشد و حکم یا موضوع حکم را ثابت کند، در اصطلاح اصولیین حجّت نام دارد.[6]  حجّت در این اصطلاح، با «اماره» و همین طور با «طریق» و «دلیل» مترادف است.[7]
اقسام حجّت:
الف. حجّت ذاتی: حجتی است که نیاز به جعل کسی ندارد. این قسم حجّت اختصاص به قطع دارد؛ زیرا حجیّت از لوازم عقلی و غیر قابل اجتناب قطع است و محال است حجیّت از قطع جدا شود. چرا که قطع؛ یعنی کشف واقع و راه به سوی واقع. البته چنین حجیّتی قابل جعل و انکار شارع نیست؛ زیرا مستلزم تناقض است.
ب. حجّت جعلی و عرضی: حجتی است که ذاتاً و فی نفسه صلاحیت حجیّت ندارد، بلکه حجیّت آن مستند به جعل شارع یا حکم عقل است. این قسم حجّت، در امارات و اصول جریان دارد.[8]
معنای «استدلال»‏
استدلال که در لغت به معنای دلیل خواستن است، در اصطلاح عبارت است از: تألیف چند قضیه برای احتجاج علیه خصم و اثبات مطلوب.[9] با این تعریف، «دلیل»، «مؤید» و «حجت» در مقام ثبوت‌اند و «استدلال» در مقام اثبات.[10]   [1] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏3، ص 235، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر اثار علامه مصطفوی‏، چاپ سوم؛ ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 327، قم، عالمه، چاپ اول، 1379ش. [2] . همان. [3] . مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 130، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1389ش. [4] . فرهنگ فارسی معین، واژه «مؤیّد»؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 168، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش؛ واسطی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج ‏4، ص 340، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1414ق.‌ [5] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏2، ص 228، بیروت، دار صادر، چاپ سوم. [6] . سبزواری، عبدالاعلی‏، تهذیب الأصول، ج ‏2، ص 14 – 15، قم، مؤسسة المنار، چاپ دوم، بی‌تا. [7] . مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج ‏2، ص 13، قم، اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1375ش. [8] . فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 266؛ ولایی، عیسی، ‏فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول‏، ص 161، تهران، نشر نی‏، چاپ ششم، 1387ش. [9] . فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏1، ص 51؛ عثمان، محمود حامد، القاموس المبین فی إصطلاحات الأصولیین‏، ص 41، ریاض، دار الزاحم‏، چاپ اول، 1423ق. [10] . ر.ک: «تفاوت مقام ثبوت با مقام اثبات»، سؤال 30787.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین